بادکنک بنفش، چرا ترکید؟!
بازخوانی آخرین سکانس
یک پیشگویی از 4 سال پیش(مثنوی سناریوی بنفش)
آخرین ماموریت روحانی:
ملت فدای ارتش و سپاه و کارخانههای اسلحه سازی بانکداران لندنی(سرمایه گذاران
امریکایی در چین و نواله خوران پیرو شورای امنیت)
.
اندر باب ادبیات ولایت
قانونی و معنای مدرن مستضعف(ارباب) و ولی نعمت(رعیت):
4 سال پیش در مثنوی #سناریوی_بنفش، از نقشهی راه و ولایتپذیری روحانی(بعنوان سرباز انتحاری نظام)
از آغاز تا انتها که امروز باشه رونمایی شد! اون در ادای تکلیف خود به مولا، با
لطایفالحیل از جنگ زرگری و وعدههای سرکاری و فرافکنی و لبخند و اخم و دعوا، حتی
به فرزند خود نیز رحمی ندارد؛ چه برسد به ملتی قربانی جهل و لنگ در هوا.
سناریوی بنفش(که برای
تجدید خاطره در ادامه آنرا مرور میکنیم) گام به گام تا امروز عملیاتی شده و اینک
در آخرین گام و در پاسکاری توپ ملت به بازیگر بعدی، روحانی خواستار حمایت ارتش از
مردمه (لابد با حکومت نظامی گازانبری سپاه و ارتش، ذیل فرمان یک فرمانده کل قوا).
یه ارتش میگه، یه ارتش میشنویم(انگار فرماندهاشون گلچینهای ذوب در ولایتِ
گروگانگیرانِ فرماندهیِ کل قوا نیستن!).
فراموش نکنیم که آن روز
گفتیم: این روحِ بنفش، قدیمیترین و امینترین استراتژیستِ امنیتی و مجربِ قانونِ
خدای زمینی بوده که امروز با لبخندی وقیح و ملیح میگه:
کار واکسیناسیون خیلی
خیلی سخته! و گاوِ نَر میخواهد و مرد کهنی چون #اسرائیل (که واکنسها رو بیخته و
ماسکها را به دیوار آویخته و در مقابل عقبماندهترین نظامِ گروگانگیر و مردمکش
عالم که برای تداومِ مردهخواری هنور واکسیناسیون رو آغاز نکرده و مردم رو در
برزخِ بحرانهای زنجیرهای، آچمز و سنگر گوشتی خودش کرده برای زورگیری از عالم،
ابتلاء شهروندان اسرائیلی به #کرونا به صفر رسیده)... کار هر بز نیست خرمن کوفتن.(نقل
به مضمون)
بنابراین همینجوری با
شعارهای بادهوایی: 42 سال مرگ بر اسراییل و امریکا، به نفعِ پرداخت جریمه به هر دو
و به جهان(اسم تنبیه: برجام)، از جیبِ سوراخِ ملتِ مغبون و نظامِ بینواپرور و
مستضعفِ حاکم بر ایران...
.
قانونمدارِ دزدیِ
مشروع، میگه:
کار کردن در شرایط
#تحریم خیلی سخته... و برافروخته چند بار تاکید میکنه: #تحریم یک جنایته!... اوه
مای گاش! ترسیدیم!
اما نمیگه: برای ثبات و
قدرت ملی، کافیه از دیوار مردم بالا نری و به حقوق اولیه ی مردم پایبند و در
رعایتِ قوانینِ مدنیت مبادی آداب باشی! خب البته قانونا نمیتونه مؤدب باشه! چون
بنای قانون اساسی بر زورگیری عقیدتی و دروغ و تجاوزه!( مستنداتِ #معمار_کبیر)
.
#تحریم 42 ساله و زنجیرهای،
بخاطر ادبیات سلبی حذفی و سیلی و مشت و لگد به کس و ناکس، و ایضا رفتارهایِ خشن و
حذفیِ زنجیرهای و بالارفتن از دیوار سفارت(بجای طرح دعوای دیپلماتیک) و فعالیت
مخفیانهی هستهای(بجای تعهد به قوانین امضاء شده) و فرمان به #ارتش_عراق برای انقلاب علیه #صدام 5 ماه پیش از آغاز جنگ
و... اعدام زندانیان حکم گرفته و اسیران... و قتلهای زنجیرهای و تقلبهای
سازماندهی شدهی عیان...حتی با اقرار به فریب دادن ناظرانِ آژانس بین المللی انرژی
اتمی با اقرار به بتن نریختن در راکتوری که باید از سیمان پر میشده... و کتمان
تورغوآباد و لو رفتنش ... یعنی یک روده ی راست توی دلِ این گربهی مرتضی علی نیست
که از هر طرف ولش میکنی چاردست و پا با دروغ و فریب و کلک ظاهر میشه در کل ارض و
السموات؟!!!!!
.
البته که حرف مفت خیلی
راحت تره...!
و قانونا، دزدیدن
اعتماد و جان و مال مردم و اختلاس هزار هزار میلیاردی برای صدور انقلاب و تک
تیراندازی به جوانان یتیم وطن خیلی راحت تره! چرا که فقط یه سیمونوف روسی میخواد و
یک دخمه و یک سولاخ که ازش شلیک کنی توی مخِ فرزندان مام میهن و کر و کر بخندی به
ریش پدر و مادرشون و جهان!... خیلی راحتتره... چون از دید لمپن جماعت تازه به
دوران رسیده، رفتار هیئتی و انقلابی و هردمبیل، قانونِ اساسی داره...
و کار مدنیِ بیجا، کار
خره.
.
روح بنفش همین دیروز
گفته:
#تحریم یک جنایته! چون تامین و جابجایی و انتقال پول و
خرید و نگهداری و استعمال واکسن مفت به مردم از جیب خود مردم و مصادرات و غنایم
ملاخورشده، اساسا کار سختیه و بفرموده کار اقتصادی با مشارکت تمام مردم، از جنسِ
همون کار خره... با این قانون اساسی اربابی، رعیت و مردم خر کی باشن؟
وقتی میشه بصورت هیئتی
دست کرد توی صندوق و جیب مردم و مشت مشت پول برداشت و خون صادر کرد به تروریستها
از دیار مقدس قم تا دیار قدس و رُم، این چه کاریه که ملتزم بشی به قانون
"اف.ای.تی.اف"؟!!! ما خودمون قانون داریم که اختیار یک ملت را 42 سال
پیشخرید کردیم و سندش پیش ماست! فهمش خیلی ساده ست! اگر از هر خبربزارِ حرفه ای
(مثل استاد #بهنود ) که کارش با سند اربابی
در بی.بی.سیه بپرسی، بهت میگه که:
تا قانون نواله خوری از
دولتِ مردهخوران غیرانسانی و اربابی پابرجاست... شعار مفت حقوق بشری و خدمتگزاری
به رعیتی که ولی نعمت ماست، بادی در هواست!
.
امینترین استراتژیست
امنیتی مکر و تقیه و دروغ با کفار و ملت غیرخودی، در آخرین پاتک ولایی به مردم گفت:
#ارتش باید در بحرانها به داد ملت برسه و ازش حمایت
کنه! که منظورش: ضرورتِ حکومت نظامی دو سپاه گازانبری با یک فرماندهی کل قواست!
البته تماما قانونی و
طبق مواد مبایعهنامهی قطعی قانون اساسی از 42 سال پیش تاکنون(با #بیعتِ اکثریتِ بندهها بموجب آن شامورتی بازی گنگ و #رفراندوم اولی و دومی و البته هر انتصخابات مهندسان
ملتزم) که بفرموده: لله ملک المسوات و الارض(برای خداست زمین و آسمان) و تو ای
جانشین ولی عصر من! بر این اساس:
هر چه میخواهد دل تنگت
بکن! تو بمن پاسخگویی ولاغیر.
.
به پشتیبانی #قانون درنده، توی دهن کهکشان
میزنند!
چرخ گوشت قانون اساسی و
دستورالعملش و حقالعملکاریِ پیمانکارانش:
در چرخ گوشتِ چنین
سازوکار عوافریبانهی قانونی، وقتی بموجب اصل 5 مبایعه نامه، حکم و ابزار "و
مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین" قانونا در دست جانشین جندالله یعنی ولی امر
و امام امت است و شرح وظایف و مراتبش در اصل 110 دقیقا قید شده است و اصل 177 آن
را بلاتغییر نموده و بقایش را #تا_ابد تضمین کرده است؛ بنابراین برای رمهها راهی نمیماند
جز تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی در #ملک_مشاع با سهامداری تمام شریکان در آب و خاک مشترک؛ تا
اثبات کند که بدلیل جهل و یا آگاهی به این خودفروشی ابدی طبق قانون اساسی یک
مبایعهنامه، آیا مغبون شده است؟ و یا کماکان از وادادن هستی خود به یک قدرت زمینی
خوشش میآید؟!
تا مگر اقرار به این
#غبن در فهم قانون اساسی، آن مبایعهنامهی 42 ساله باطل شود و قانونا مال به
مالباختگان اعاده گردد! تا آن را بصورت مسالمتآمیز از نو بنویسند!
بدون اثبات و اقرار
اکثریت به این #غبن و فریب در فهم قانون، چه بسی قانون بعدی هم
دارای دست پخت همین آش باشد در همین کاسه(چه سفالین و چه استیل و چه چینی).
نکته: ما به اثبات این
آگاهی عمومی در یک میدان امن نیازمندیم.
و مکانیسم تصمیم سازی
در یک شرکت سهامی عام انسانی(با سهامداری تمام شریکان آب و خاک مشترک) تنها راه یک
اعتمادسازی مطمئن و غیرقابل کتمان و اکثریتی است؛ که بدوا باید در یک مکان امن
تمهیدات آن فراهم آید و پس از رونمایی در ماهواره، بصورت گام به گام اعتباری
فراگیر بخرد تا با آزمون عملی یک هم افزایی مسالمت آمیز، یکهود وارد میدانی شود و
بنشیند و برنخیزد و #آچمز کند!
.
بدین سیاق روحانی و پدر
معنوی ارتشش و سرداران ملتزمش هم به یکیاره از التزام به تکرار شخم زدن به ملک
مشاع، بفرمان هر گروگانگیر و گروگانفروش و گروگانکُش و روسپوتینِ لیاخوفزاده از
حمام فین تا #چین و ماچین، خلاص خواهند شد و به جانِ قدرت اکثریتی
سهامداران دعا خواهند کرد! تا دیگر رهبر چین جرأت نکند به ارباب بومی فرمان دهد
که: متن تفاهمنامه یا قرارداد و یا مبایعهنامهی وطنت را برای رعایایِ خودت
نخوان! تا سرنوشت ملتی کور و چشم بسته را به ما بسپاری!
رهبر قانونی هم به
اجنبی بگوید: سمعا و طوعا؛ اربابِ چشم بادامی! هیچ رعیتی را مطلع نخواهم کرد! اصلا
به آنها چه... قانونا ملک ملکِ خودم است! اینم سندش: #قانون_اساسی مرده خوران.
پس حتی برای خلاصی
سربازان انتحاری هم راهی نیست جز آنکه به این #شرکت_سهامی_عام_انسانی بپیوندند و در سرنوشت عمومی شریک شوند:
پیش از آنکه به ضرورتِ
سناریوهای جدید اربابی و در آخرین سکانس نقش خود در نقش یک سرباز انتحاری، همچون
سایر سرداران سپاه انتحاری، برای امحاء اسناد جنایاتِ مقدس و اجباری، یکی یکی
منتحر و معدوم شوند! تا ارباب و رعیت از این قانون بردهداری از قم تا رم، رها و
جملگی شهروندی برابر شوند!
پنجم اردیبهشت 1400
.
مثنوی سناریویِ
بنفش(پیشگویی 4 سال پیش):
***
هِله اِی یـارِ قدیمی!
شاد باش*! ... کـاش این شادی نبود در بـــاد، کاش!
شـــادیِ تو، شادیِ شب
تا سحر ... چون سحر شد: "خانهمان شد بیپدر"
شب دراز است و قلندر
روزه دار ... تا هزار و چـــارصد، پـاسَم بِــدار!
صبحِ دولت تا دَمَد از
قعرِ چاه ... از دماوند، رأیِ تـــو، تکرارِ کــــاه
عزمِ تو در نُهِ دی
ویرانه شد ... چون "خیالی" حصر در کاشانه شد
پَرچَمَت گیرند به دست
و شاختر ... میبرند از خاوران تا باختر
آفرین سربازِ گمنامِ
عدو ... *"تینک تنکِ" تو، مرا کرده بَـبـوُ
آن اُتـــاقِ فکرِ
استعماریاَت ... کرده ملّت: اُمّتِ اقماریاَت
...
هِله اِی یارِ دبستانیِ
من ... با تو گویم راز رأیِ این وطن
داستانِ تو بهدستِ
گزمههاست ... پَرچَمَت در دستِ گرگِ رمههاست
داســتانِ ناخدایِ بیکسان
... ماجرایِ فرعون و خار و خَسان
میکند محمود را دشنامِ
خویش ... تا تو را باور شود برجامِ خویش
مـــوج میسازد به حرف
و صد شعار ... حرفِ مفت از او و کار از بهرِ یار
میدهد پرچم بهدستِ
یارِ غار ... تا که بیعت را کند او اعتبار
باز هم "بیعت"
شده درمانِ بُت ... انتخابات است و قانون جانِ بُت
سنگرِ داعش شده سبزِ
مجاز ... در تلگرام، فیسبوک، نبضِ حجاز
چون "حَسَن"
تهدید را فرصت نمود ... باز هم در این سفر رخصت نمود
وَر نه صندوق را همان
پیمانه بود ... میرِتان توبه نکرد، در خانه بود!
ماجرایِ میرِتان چون
شاخ شد ... لرزه بر سلطانیِ یک کــــاخ شد
گفت سلطان چاکران را:
چُوُن کنم؟ ... با بصیرت این وطن افسون کنم!
شیخِ دانا و حقوقدانِ
اَمین ... گفت: سلطانا، منم چارهیِ کین!
جنگِ میدان را میانِ
خود بریم ... مردمان را گر ربائیم سروَریم
از میانِ تیر خلاصزنهایِ
خود ... چند نفر را میکنی غوغایِ خود
یک نفر
"سُرنــــــای" با مردُم زَنَد ... یک نفر طبلِ سَرانِ قُم زَنَد
یک نفر قصدِ دیــــارِ
رُم کند ... یک نفر مقصودِ او را گُم کند
جملهیِ یارانِ تو در
حکمِ تو ... هر یکی بازیگرِ یک حکمِ تو
رأیِ مردم سرشماری میکنیم
... جملهگی را بندهیِ رِی میکنیم
با زبانِ خود زنیم حرفِ
عَدو ... سیلی و تدبیرِ کـــــار را تا بگو
گفت سلطان: مرحبا بر تو
حَسَن! ... راهکارِ تو بُوَد خیلی خَفَن
عقلِ جِنِّ مصلحت
سربارِ ما ... جِنّ تویی، مجنون تویی در کارِ ما
پس سَرِ آن جِنّ پیر در
زیرِ آب ... هر که "جز ما را" بگو: راحت بخواب!
گفت سلطان: رأیِ ما
رأیِ خداست ... مکر با کفار و ملت با شماست
عبرتِ هشتادوهشت این شد
پسر ... بیشکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این
ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون
بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چونکه قانون کرده ملّت
را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از
طلَب ... بیخودیها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با
شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعدهیِ بیهوده
دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
گیج سازیم دشمنان را
بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را میکنیم
دشنامِ تو ... یک نفر دلدادهیِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا
دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و
مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما.
...
هِله اِی یــارِ عزیزِ
شادِ من ... شادیِ تو: خــــون در غمبــادِ من
رأی را از بهرِ بیعت میخرند
... میفروشندش به شور و میدَرَند
آنچه تو رأیِ خودَت
پنداشتی ... کی شود سبز آنچه در دل کاشتی؟
حالیا این رأی و این
میدانِ تو ... شب بخوابی یا نخوابی آنِ تو!
جملهگی کرّوبیــانند
این کســــــان ... خوابشـــان بیخوابیِ دلواپســـــان
باز هم شب شد، چه
تَکرارِ بَدی ... شادی و غم قبضه در دستِ دَدی
از علیآبـــاد تــا
وَنکُوِر است ... صندوقِ مولا زِ رأی هنگاُوِر است
میشمارید دانه دانه
رأیِتان ... تا بپنداری که اوست آقایتان
قلبِ ما در مُشتِ مولا
میپَرَد ... جوهرِ انگشت را خون میخَرَد
صندوق است و الکن است و
گنگ و کور ... حکمِ اربابِ قضا را تو بجور!
حکمِ اربابِ قضــــا
پوشیده بــاد ... "کدخدایی" داند آنرا چون جهــــاد
دوسـتـان رأیِ شما رأیِ
وِی اَست ... موجِ مولا نـــرم در رأیاَت نشست
جنگِ نرم است و خودیها
یکهتـاز ... التقاطِ خنجر و وِرد و نـمـاز
نیک و بد را در هم و
برهم کنند ... تا که چاهی را به راه مرهم کنند
او که دانَد ترسِتان از
بهرِ چیست ... ترس میکـــــارَد میانِ هست و نیست
او که استادِ سواری بر
شماست ... رأی میچیند زِ کشک و دوغ و ماست
صحنهیِ بتخانه را آزین
کند ... یک به یک بتهایِ خود را هین کند!
پردهدار است و بُتِ
اعظم خداست ... مکر او تکلیف، نه از رویِ ریاست
پردهیِ صحنه چو
بـــالا میرَوَد ... نقشِ هر یک تا ثریــــا میرَوَد
بتشکن را میکند
مامورِ ترس ... بچهبُت را عاملِ اُمّید و چَرس
بچهبُت اَمن و اَمین و
مَحرم است ... بتشکن بازیگرِ نامَحرَم است
چون نمایش میشود آغاز
بـــاز ... هر یکی خوانَد خودش را صحنهساز
میکند تحریـــک با
بُغضِ بَدان ... تا که یاران گُل شوند، هم خارِتان
یک سفر گل میشود در
دستِ تو ... یک سَفَر خاری شود در هَستِ تو
این سَفَر
"شادی" است سهمِ نامِتان ... ناخـــــدا و بیعت و تـَکــرارتــــان
یک سفر شهد است در
خردادها ... یک سفر زهر است در مُردادها
بـــاز لبخند و شعار و،
کـــار هیچ ... رسمِ قانـونِ دوقطبی: "مـارپیـچ"
پیـــــچِ رگلاژِ
اســــــیرانِ هوی ... منطق و سفسطه و زخم و شفا
جملهگی در جعبهیِ
شعبدهبــاز ... تعبیه در موسم و وقت نیـــــــاز
"انتخابات" صحنهیِ
یک صنعت است ... پوستینی در هوایِ خلعت است!
این که سلطان را چه
باشد احتیاج ... رأیِ تو شیری شود روبَه مزاج
این سَفَر از ابتدا
مقصود بود ... "راه" مقصد بــــود و رأی مَـردود بود
ظاهرا پیروزِ میدان حسن
است ... او زَنَد "حرفی" که خیلی خَفَن است!
گر نشد! لابد که وقتش
مقتضی است ... رأیِ ارباب در دلِ او منجزی است
انتخابات صحنهی تعدیلِ
ماست ... امنیت در چینشِ قندیلِ ماست!
یا که باید شاد باشیم
یا غمین ... یا که باید هار باشیم یــا امین!
اینکه ملت را دوایِ درد
چیست؟ ... با من و تو نیست با امرِ ولی است!
این نه از لقلقهیِ
ذهنِ من است ... "حکمِ قانون" سرنوشتِ وطن است
بندِ یک، "اصلِ صد
و ده" را ببین ... سرنوشتِ خود، از آن بـــوتــه بـچـیـن
پس تو را یـــاوه نگویم
که کهای! ... تو همانی که زِ "قـــانـون" مُردهای
هست هشتاد و دو ده
"ترکیبتان" ... میکنَد پنجاه و چل، تعدیلتان!
میرَوید از غـزّه تا
شــــام و عـــــراق ... با دلِ خوش، موشک و چنگ و یَراق
با تو کردم من بنفش را
تجزیه ... تا بخوانی متن را در حاشیه
آنچه پنداشتی: بنفش و
سبز نیست ... مشکی است و رمز آن دانی که چیست؟
تـــا بگــــوید:
"من گرفتم بیعتی" ... آنکه پیروز شد مَنَم، نه ملتی!
بــاز این گوی و همان
میدان و راه ... دولتِ جنّتی و جنــگ و ســـپاه
فرصتی بــــود به دستی
لغزان ... "تو" خیالی! واقعی من را بخوان!
آنکه تو
"یــــــارِ" خودَت پنداشتی ... "یـــارِ من" بود و تو خود
انگاشتی!
"قفل" قــانون و،
"کلید" در دستِ یـار ... یـــار در تدبیر و اُمّیــد و "ســوار"
حسن و محمود و ابراهیم
مَنَم! ... آن سه حرفند!، "من" سَرَم؛ من بَدَنم!
این بصیرت را به
گـــــوش آویز و دان: ... سرمه بر چشم منو، "تو سرمهدان"!
حـــال خوشبـــاش! چون
شبِ هشتادوهشت ... در هزار و چارصد صحرا و دشت!
خیام ابراهیمی
30 اردیبهشت 96
ساعت سه بامداد
تا چهار سالِ دیگر و...
تا تدبیرِ امیدیِ دیگر در این پهنه
مبارک باد بصیرتِ این
بیعت بر اُمّتِ آگــاه و همیشه در صحنه.
===
پی نوشت:
و اینک طبق پیشگویی، امروز
در همان چهار سال بعدیم.