Tuesday, February 23, 2016

اعتماد یا عدم اعتماد، مشارکت یا تحریم؟ مسئله این است


"اعتماد" یا "عدم اعتماد"؟ مشارکت یا تحریم؟ مسئله این است!
در شهر اگر کس است یک حرف بس است*:
"لبیک و اعتماد" اول و آخر و ظاهر و باطنِ معنایِ بیعت با مجریِ امنیتیِ انتخاباتِ اَبتر است!" و: آزموده را آزمودن خطاست!
===============
مهندسی انتخابات یعنی چه؟ چگونه مهندسی انتخابات و موج سواری بر توده های مردمی میتواند یک فریضه ی شرعی باشد و با حضور و رای مردم بازی کند؟ و بخشی از انچه خود میخواهد را از زبان مردم بیرون بکشد؛ بخشی را بخواند و یا ناخوانده رها کند؟! آیا بر سازوکار "انتخابات" نظارتِ مردمی وجود دارد؟ آیا مردم فارغ از ایدئولوژی انقلابی و رسمی حکومتی، در ارکان نظام مشارکت و حق اعمال اراده دارند؟ آیا یک ایرانی منهای دروغی ایدئولوژیک قادر است در قوای سه گانه ی میهن خود و مدیریت منابع ملی خود مشارکت کند؟ پاسخ معلوم است: خیر! چون نسل گذشته در قانون اساسی اختیار و اراده ی تمام نسلها را به یک نفر پیش فروش کرده است! و حالا تنها او برای تمام ملت تصمیم می‌گیرد! و ملتزمین به ایشان همه تدارکاتچی یک تصمیم هستند! این از عواقب اختیارات ناشی از قانون اساسی است! و تا قادر مطلق اراده نکند از هیچ اصلاح‌طلبی برای تغییر آن کاری بر نمی‌آید! چون حفظ نظام از اوجب واجبات است! و بازی و سرکوبِ اکثریتِ ملتِ غیرخودی بواسطه‌ی اقلیتِ امتِ خودی، در حوزه‌یِ اختیاراتِ تنها یک نفر است ولاغیر!
براستی، در ترازویِ "اعتماد" و "عدم اعتماد" به مجریانِ امنیتیِ انتخابات، کدام نتیجه مطمئن‌تر و کدام کفه سنگین‌تر است؟ اعتماد و مشارکت، و یا "عدم اعتماد" و تحریم؟
پس حکمتِ تبلیغِ رای و لیست به جای افراد مستقل برای چیست؟
پاسخ: لیست بیانگر لزوم استقرار یکدستِ نوعی تفکر و میزان وابستگی و تدارکاتچی بودن نظام است تا تمرکز برای هجمه ی تبلیغاتی اذهان عمومی بیشتر شود! وگرنه همواره آنچه باید بشود میشود! همچنان که تاکنون شده است! نظام به تعداد بیشتر مشارکتِ مردم با تحملِ "کمترین هزینه" برای هجمه ی تبلیغاتی پشت تریبونهای رسمی نیاز دارد! بنابراین اگر انتخابات تحریم شود، از یک نظر فبها! لااقل لیست نمادهای رهبری بدون نیاز به مهندسی بعدی، تمامِ تریبونهای تبلیغاتیِ مجلس را برای تصویب منویاتِ قادر مطلق بدون دردسرِ اعتراض در دست میگیرند...اما اگرمردم مشارکت کردند باز فبها، هم تعداد مشارکت کننده بیشتر میشود (که بیانگر تائید و امید ملت به قانون اساسی و بیعتِ با قادر مطلقِ فراملی است، و بالتبع اعتبار نظام در عرصه های بین المللی به حربه ای تبلیغاتی مبدل میشود، که برای تثبیت پایه های ضدمردمی است)، و هم دیگر کسی جراتِ مخالفت با بیعتِ اثبات شده ی خود را ندارد! و البته همچنان امکانِ نوعی مهندسیِ قانونیِ انتخابات با ابزارِ حکم حکومتیِ شرعی و با خروجیِ "نه سیخ بسوز نه کباب" گیریم با اندکی هزینه فراهم خواهد بود! تا هم مخالفین احساس غبن و آچمز شدن بکنند و هم تا فرصت بعدی انتخابات برای استفاده از حقِ "تحریمی که عدم اعتماد ملت به قانون اساسی را اثبات میکند"، کماکان تسلیمِ هر حکمِ استراتژیک هزینه بار فراملی در عرصه های سیاست و اقتصاد داخلی و خارجی و صدور انقلاب، بصورتِ قانونی باشند!
بنابراین هزینه ی نظام پس از نمایشِ هر انتخاباتِ غیرملی دو نوع هزینه است: مهندسی در تعداد و افراد، و یا عدم مهندسی و پذیرش منتقدان داخلی که البته به ضرورت زمان دیگر بعید است این مهندسی انجام نگیرد، بلکه در شرایطِ بروز تضاد درونی نظام امری ضروری و امنیتی است! بر این اساس ضرورت مهندسی و میزان و نوع آن و یا احیانا عدم مهندسی، الزاما باید در ساعات اولیه ی انتخابات در اتاقهای فکر کلید بخورد نه کاملا از پیش! البته سناریوهای متنوع از پیش روی میز آماده است! بنابراین هرگونه گمانه زنی در مورد عاقبت و نتیجه ی چینش افراد در لیستهای رنگارنگِ منتقدین و اصلاح طلبان، میتواند خیالی باطل و عوامفریبانه باشد! در هر دو حالت این ملتند که همچون ابتدای انقلاب تاکنون مغبون اصلی خواهند بود! پس تنها امکان واقعی موجود برای ملتِ مستقل (نه امتِ وابسته)، سپید نگاه داشتنِ شناسنامه هاست، آن هم برای اثباتِ عدم بیعت با قانون اساسی و مفیدِ فایده بودنِ احتمالی در هر محکمه (از وجدان بگیرید تا مراجع قانونی داخلی و بین المللی)! مهمترین تاثیر آن هم اثبات عدم مشروعیتِ ملی نظام به دست اندرکارانی است که به نانِ حلال اهمیت میدهند و غافلند که قانون اساسی با حذف اراده ملی از مدیریتِ منابع ملی مشترک، و غصب قانونیِ ملکِ مشاعی به نامِ وطن، قانونی حرامخوار است و ایشان پاسدار این حرامخواری قانونی اند! ضمنا "تحریم" بیانگرِ عدم شراکت در ستمهای فراملی بر اساس قانون اساسی نیز هست، و پیکانِ مطالبات واقعگرایانه را به سمتِ اُمّ الفسادی به نامِ "قانون اساسی" نشانه می گیرد، نه افراد و مسئولینی که مکلف به اجرای این قانون حرامخوارند! "تحریم" به پاسداران و دست اندرکاران حامیِ حرامخواری قانونی بیشتر اثبات میکند که چرا مشروع نیستند و چرا باید به پایِ این قانون حرامخوار از جان مایه بگذارند؟ لااقل حجت بر ایشان و اصلاح طلبانی که تلاش دارند تدارکاتچیِ قَدَر قدرت برآمده از این قانون باشند تمام میشود، تا آدرس را اشتباهی نشان ندهند و پیروان و امیدواران به قانون مورد اعتنایِ خویش را بیش از پیش منحرف نکنند و منابع مشترک ملی را صرفِ مطامعِ خیالی و سهم گیری خویش از قدرت نکنند! که از این قانون اساسی هیچ آبی برای ملت و مردم گرم نخواهد شد! بر این مبنا، دور از ذهن نیست که پاسکاریهایِ روحانی( به عنوان حقوقدان امنیتی نظام) با رهبری و اصولگرایان ذوب در ولایت، بر سر حقوق ملت نیز در جهت باورپذیری مردمسالاری در بسترِ قانونی است که اصولا حقی برای اراده ملی قائل نیست، و بیشتر جنیه ی تدبیر در تعدیل هیجانات و مطالباتی را دارد که با امیدی مبهم و واهی تنها منظرش اقتصادی تک بعدی و فرمایشی و بدونِ مشارکت و نظارتِ مردمی ذیل سایه ی امنیتیِ قوایِ مسلح و موازیِ پنهان و دخالتگر در بازارِ سیاست و اقتصاد و فرهنگ است! ما همه بازیِ "خرس وسط" را به یاد داریم که چگونه موجب تخلیه ی انرژی خرس و یک بازی شاد و هیجان برانگیز خواهد شد! برای اینکه خرس بازی نباشی باید بیرون از معرکه باشی، تا بازی رخ ندهد و مشروعیت نیابد!
.
حافظه‌یِ تاریخی‌ و عدم تغییر قوانین و اختیارات شرعی والیِ مطلقه‌یِ ولایت، دو مؤلفه هستند که هشدار می‌دهند: به خاطرِ حفظ نظام (نه میهن) اظهاراتِ آقای مصباح یزدی صحیح است: در حکومت اسلامی رای مردم هیچ اعتبار شرعی ندارد! و البته همواره آنچه مسلم است "حفظ نظام از اوجب واجبات است"! و ابزاری شرعی و فراملی همچون حکم لازم‌الاجرایِ فتوی(حُکمِ حکومتیِ پنهانی) + "تقیه(دروغِ مصلحت‌آمیز) + مباهِتِه(بهتان و تهمت به غیرخودیان) + مکر و فریب با غیرخودی و دشمنان" در دستِ حکومت و مجریانِ امنیتیِ نظام است، تا کاندیداتورها و و نمایندگان مجلسین و کل قوای دولتی و موازی، و در یک کلام ملتزمین به "حکم حکومتی" بنا به اختیاراتِ قادرِ مطلقِ فراملی، طبقِ قانونِ‌اساسی به هر حکم ایشان بدون الزام به پاسخگویی گردن نهند! مسلما در مقابل چنین حکم حکومتی، گردنکشان عاقبتی جز حصر و زندان و حذف نخواهند داشت! حالیا، در این بن‌بستِ یکطرفه‌ی قانونی، برای اثبات اراده ای که به بازی کرفته نمیشود، براستی کدام راه مطمئن تر است؟
1- اعتماد به نظام و مشارکت تحت قواعد پنهان بازی او.
2- عدم اعتماد به نظام و تحریم قواعدِ پنهان بازی او.
آزادانه، همچون انتخاباتِ "آری یا نه" با یک "نهِ" قاطعانه به قانونِ اساسیِ پارادوکسیکال و تفرقه‌برانگیز و "ضدِ وحدت‌ملی" بین خودی و غیرخودی، انتخابات را تحریم می‌کنم و با نظام قانونی بیعتِ زوری نمی‌کنم! و با عدمِ لبیک به "دعوت از مخالفین (و نه اَمر به مخالفین)" آزادانه حُکمِ ویرانیِ ایران را امضاء نمی‌کنم! این حرکت سلبیِ معنادار تنها امکانِ اثباتِ آزادی من است! که به مخالفِ قانونیِ حقِ مُسَلّمِ خود که قانونا هر ایرانی مستقل از ایدئولوژی حکومتی را از نظامِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در مدیریتِ منابع ملی و منافعِ مشترکِ ملک مشاعی به‌نام وطن حذف کرده، و عملا منابع عمومیِ این ملکِ غصبی را در راه استراتژیهایِ ضدملیِ صدورِ انقلاب در غیابِ ملت و از جیبِ ملت هزینه می‌کند، اعتمادی ندارم! که اعتمادِ رعیت به اربابِ لایزال را از جنسِ اعتمادِ بره به گرگ می‌دانم! من به عدم مهندسی انتخابات و تقلب با صندوقهای رای ناشی از توجیه شرعیِ مَکر و تقیه و مباهته‌یِ فراملیِ ناشی از این قانون ضدملی در صندوق‌هایِ رای، اعتماد ندارم! که حتی انتخابِ خاتمی و روحانی و مجلس ششم را ناشی از اراده‌یِ مستقیمِ ملت ندانسته، بلکه ناشی از نیازِ مقطعیِ حکومت به وحدت ملی در راهِ کلیدِ نجاتِ ارباب در مواقعِ بحرانی که دربهایِ صدورِ انقلابش قفل است، می‌دانم!
نه کسی را دعوت به تحریم می‌کنم و نه از دوستانِ خوش‌دل که به تجربیاتِ قانونیِ گذشته عنایت کافی مبذول نداشته‌اند و همچنان اهلِ اعتماد به قانونگذارانِ ملکف به صدورِ انقلابند دلگیرم! هنوز بر این باورم که مسئولینِ نظام، قانونا ملکف به بهره برداری از اختیاراتِ فراملیِ قانون اساسی‌ِ هزار چهره‌اند و بی تقصیر!...اگر بر اساسِ این قانونِ حرامخوار، حذف و ستم به غیرخودی، عبادت نام دارد، پس همچنان در هر انتخابات به قانون اساسی رای منفی می‌دهم تا بسترِ تحریم عمومی برای تغییر اساسی به نفع ملت فراهم شود! و تا آن موقع آب به آسیاب دشمنِ قانونیِ ملت نمی ریزم! بر این باورم که چون "حفظِ نظام از اوجب واجبات است" لذا تـا زمانی که مشارکتی بالایِ 50 درصد در انتخاباتِ قابلِ مهندسی با ابزارِ حکم شرعی داریم، هیچ تغییر بنیادی در احوالِ ملت حاصل نخواهد شد! این خط _ این هم نشان smile emoticon ! همچنان که فعالیتهایِ فراقانونیِ انرژیِ هسته ای، پنهان از نظرِ ملت و دولت و مجلس اصلاحات آغاز شد و در دولت و مجلسِ اصولگرا به تحریم و مقدمات برجام کشید و در دولتِ اعتدال و مجلسِ اصولگرا به توافقِ برجام و پسابرجام نافرجام! اما همواره قدرِ مشترکِ تصمیماتِ هزینه بارِ این دولتها و مجالسِ رنگارنگ، یک نفر بود و لاغیر ...پس با این مجالس و دولتهایِ فرمانبر و اَبترِ نمایشی که بیشتر از یک تدارکاتچیِ اربابِ قانونی نیستند، همواره ملت قانونا رعیتی بی دست و پاست!
..
به باورم، فارغ از پاسخ مخالفینِ نظام به تحریمِ قاطعانه‌ و عدم لبیک و بیعت با دعوتِ قاطعانه از مخالفینِ نظام (که بیانگرِ "نه به قانونِ اساسی و نظام" است)، و یا عدمِ رأی به نمادهایِ رهبری (جهتِ امید به تلطیفِ مجلسین و یا مخالفت با تمامیتخواهی نظام و رساندنِ پیامِ اعتراضی بیحاصل به رَدِ صلاحیت‌ها)، باید به موضوعِ "اعتماد" و "عدم اعتمادِ" ملت به تضمینِ سلامتِ صندوق‌ها و خوانشِ رای توسطِ ملتزمین به نظام و قانون اساسی پرداخت!
در مقابلِ کسانی‌که به برگزارکنندگان امنیتی نظام اعتماد می‌کنند، کسانی هم حق دارند با تکیه بر حافظه‌یِ تاریخی به ماهیتِ غیرملی و غیرخودی‌کُشِ قانونِ‌اساسی اعتماد نکنند!
آنچه مشارکت و یا تحریم را با هر استراتژی و تاکتیکی معنادار میکند اطمینان و اعتماد به خوانشِ درستِ آراء و یا عدمِ اعتماد بدان است، و نیز این‌که کدام راه برای رسیدن به نتیجه مطمئن‌تر است؟!
برخی از مشارکت کنندگان تصور می‌کنند چنانچه با رایِ خود نظام را به تقلب وادارند آنگاه این هزینه‌ای سنگین بر نظام خواهد بود و به نفع مخالفین؛ در صورتی‌که نادیده می‌گیرند در شرایط فعلی، بستری متمرکز همچون دوره‌ی "موسوی-احمدی نژادی" برای بالابردنِ میزان مشارکت و توقع و انتظار پیروزی مخالفین نظام فراهم نیست که بتوان مطمئن بود، عدمِ برآورده شدنِ چنین توقعی برای نظامِ برآمده از قانونی تمامیتخواه، چقدر هزینه‌بار خواهد بود!
نهایتا در بسترِ اعتماد و یا عدم اعتمادِ مخالفین نظام، باید دید کدام رویکرد برایِ ابرازِ وجودِ ملت مطمئن‌تر خواهد بود، تا پیام اصلی خود را به نظام بدهند:
1- عدم اعتماد= تحریمِ قاطعانه و عدم لبیک و بیعت با قانون اساسی و نظام.
2- اعتماد= مشارکت جهتِ عدمِ رای به نمادهایِ رهبری.
قانون اساسیِ نسلِ گذشته دزدِ اراده‌یِ ملی است و من شریک دزد و رفیقِ قافله نمی‌شوم، چون بدان اعتماد ندارم!
ایران وطن ماست اما تعیین و اجرایِ استراتژیهای بلند مدت و هزینه بار آن که ثمری جز فقر بو به بازی گرفته شدن فرصت زندگی صاحبان اصلی آن نیست، نه در دستان مجلس منصوبین حکومت است و بالتبع نه در دستان ملت! چنین ستمی را قانون اساسی فراهم آورده است و هیچ نماینده ای توانِ دخالت در کم و کیف این استراتژیهای مبهم را ندارد!
تا مشارکتِ زیرِ پنجاه‌درصدی، و تا تحریمِ قاطع و پیامدارِ اکثریتِ ملت به قانونِ اساسی، ایران عزیزمان برقرار باد، تا روزی که مدیریت منابع مشترک ملی به دست ملت و صاحبان اصلی آن بازگردد! چنین روزی تنها با تغییر قانون اساسی مقدور است نه مشارکت در معرکه ی انتخاباتی که قانونا جای ملتِ مستقل از ایدئولوژی انحصاریِ حکومتی نیست!
خیام ابراهیمی
3 اسفند 1394
-----------------------
پی نوشت:
*این آخرین نوشته ی من در سلسله مباحثِ مرتبط با رویکرد احساسی و منطقی در معرکه ی انتخابات است؛ مگر مردم ما و اپوزیسیون هنوز لااقل یک پایشان در هیجاناتِ انقلاب گیر نکرده است؟!
1- پیروزی هیجان بر منطق!
آن کس که هیجانش بر منطقِ عقل و دلش حاکم است، هر چند در لحظاتی پذیرای منطق باشد، اما عرفا و عادتا، به هیجان و جوّ حاکم با متعلقاتِ خویش، نیازمند است!
ظاهرا هیجان ناشی از "غبنِ گروهی" تاثیرش از استقلالِ نگاه و تک افتادگی و تشخص و فردیت معرفتبار، بیشتر است! جامعه راه خودش را میرود!
کسی حوصله و فرصت شناسایی و پاسداشتِ حریم خود را با دیگری ندارد! انگار همه در پرترافیک ترین اوقات صبح و عصر، در ایستگاه مترویِ امام خمینی زندگی میکنند!
از ماست که بر ماست!
.
2- گیج کردن مردم!
رفتارهای چندگانه ی ستادی و صفی حاکمیت برای گیج کردنِ مردم است! با دست پیش میکشند و با پا پس میزنند! ستادیها مردم را به مشارکت دعوت میکنند و اهالی صف به انزوا می رانند! اما نه مشارکت اصالت دارد و نه سوق به انزوا و تحریم! برای آنها موفقیت قانونا و شرعا از پیش تضمین شده است! و تنها بر سر میزان هزینه اش تلاش می کنند! مشارکت تنها اندکی هزینه را بالا میبرد! اما تحریم معنادار و هدفمند برای نه گفتن به قانون اساسی در راستای منافع واقعی مردم و برای عدم بیعت قاطعانه با دعوت کننده به بردگی مادی و معنوی اوست! و چنین عزمی موجب بروز تناقض بنیادی و قانونی بین حقوقِ مصادره شده ی مردم در قانون اساسی است! مشارکت امید واهی به قانونی است که سرکوبگر اراده ملی است؛ و "تحریم" حرکتی است در راستای واقع بینی و واقع گرایی برای تحمیل اراده ملی بر قانون غیرمردمی، با اثباتِ عدم مشروعیتِ مردمیِ قانون اساسی. تحریم ثبتِ مطالبات واقعی است، و مشارکت ثبت امید با قانونِ بردگی و اجازه به ارباب برای هرگونه برخورد با رعیتی که رای دهنده باشد!
.
3- آزموده را آزمودن خطاست!
برخلاف امید و همراهی عمومی گام برداشتن خوشایند نیست! مسلما خوشدلان میهن مشترکمان نمیخواهند حقیقت تلخ را باور کنند که قانون قابلیت این را دارد که به هیچ گرفته شوند! پس بیش از این مصدع اوقاتِ خوشِ امید دوستان و مالباختگان قانونی میهنمان نمی شوم! هفته ی دیگر، محصولِ کشت خویش را از این مزرعه خواهیم برداشت! و یکبار دیگر در این باره خواهیم نوشت!
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)

Friday, February 19, 2016

اعتماد به صندوقِ جادو، وَ حُکمِ حکومتی


اعتماد به صندوقِ جادو، وَ "حُکمِ حکومتی"
شما بگوئید: "من"!، او می‌خوانَد: "من"!
=======================
همچنان، داستانِ هزار و یک‌شبِ "اقناعِ شوقِ فریب‌خوردگی و هیجانِ اعتماد"، و بی‌اعتمادیِ واقعگرایانه ادامه دارد!
"بنی اسرائیل" تمایزی بینِ طنابهایِ ساحران و عصایِ موسا قائل نیست! آنها مجذوبِ گوساله‌یِ سامری‌اند، که وقتی در دهانش زوزه‌یِ باد می‌پیچد، سرودِ فرشتگان می شنوند!
شعبده‌باز سالنِ نمایش را مالامال از خودی و غیرخودی می‌خواهد، تا خوب فروش کند! وگرنه نهایتا او از جعبه ی جادو همان را بیرون می آورد که با بصیرت از پیش تدبیر کرده است!
من به این سرگرمیِ شوق‌برانگیز علاقه‌ای ندارم و با او بیعت نمی‌کنم! تا جیب‌هایش پر پول‌تر نشود و برای استراتژی‌ها و برنامه‌هایِ ویرانگرِ زنجیره‌ایِ بعدی در عالمِ امکان، به او مجوزی ندهم تا چماقش محکم‌تر از پیش بر سرم کوفته شود!
اما برخی هستند که همواره با حضور خود، او را بر سر شوق می‌آورند و خود نیز مسحور می‌شوند و به شوق می‌آیند تا سرود فرشتگانی را بشنوند که وجود خارجی ندارد!
من به این شوق نیاز ندارم! همچون ملتِ همواره در صحنه‌یِ سوریه و عراق و شام و لبنان و یمن و...
غیبت و تحریمِ فعالِ من، بازار او را کم رونق می‌کند! گیریم به اندازه ی یک تماشاچی! و لااقل او را بواسطه ی من شهره‌یِ آفاق نمی‌کند و دیگران را برای سرمایه‌گذاری در راستایِ برنامه‌هایِ جاه‌طلبانه و شخصیِ او، و توفیق و تثبیت او علیه من به طمع نمی‌اندازد!
اگر او بر اساسِ ذاتِ خود بلوف بزند و سالن را پر از تماشاچی جلوه دهد اما شناسنامه‌یِ من بهترین سند برای اثباتِ غیبتم در معرکه و تبرئه‌ام در هر محکمه ی آتی است!
اما آنان که به شعبده‌باز اعتماد دارند، همواره دنبال پروازِ کبوتران آزادی از درون جعبه‌یِ جادویند؛ اما هر بار خرگوش از درون صندوقِ رای گیرشان می‌آید! گاهی هم خرگوش مورد نیاز هر دو سو، موش است و یکی میداند و یکی نمیداند! اما همواره فراموش می‌کنند که آنکه جعبه‌یِ جادو وَ صندوق در ید مطلق دارد، شعبده‌باز است نه تماشاچیانِ صاحبِ پولِ مصادره‌شده!
مسحوران در حصرِ سالنِ نمایش، به صندوقی از کبوتر یا خرگوش چشم بسته‌اند و فراموش می‌کنند که کبوتر و خرگوش همواره در آستین شعبده‌باز است! این‌که شما چه می‌خواهید مهم نیست؛ این‌که از آستینِ او چه بیرون می‌آید مهم است!
تا زمانی که سرمایه و ثروت نزد استعمار حصر است، انگیزه‌ها و تشنج و تاکتیک‌های اپوزیسیون با هر استراتژیِ متنوعی، بر رَوَندِ تفرقه است! اپوزیسیون یک تئوریسین قوی و یک اتاقِ‌فکر و مدیر و تیمِ برنامه‌ریز، شبیهِ قادرِ مطلق در دنیایِ سرمایه و اسلحه و قدرت ندارد! و همواره شبِ امتحانِ کنکور، باز هم مدرسه‌شان دیر می‌شود، و باید صبر کنند تا روزی نو و روزگاری نو...
هیچ‌یک از امیدواران به مجریانِ قانونِ‌اساسیِ شعبده‌باز، هم‌چون مولایشان حاضر به پاسخگویی به این پرسش نیستند:
براستی اگر همین تمامیتخواهانِ کاندیداتور دو آتشه، برایِ حفظِ نظامشان که از اوجبِ واجبات است، برایِ تصرف در صندوق‌ها حُکمِ‌حکومتی بگیرند، آن‌وقت چه تضمینی است که مشارکت‌کنندگان در انتصابات موسوم به انتخابات، صدباره مغبون نشوند و پتک و چماقِ همین افراد بر اساسِ مجوزِ "بیعت مردم با قادر مطلق" محکم‌تر بر سرشان کوبیده نشود؟
التزام و تسلیم در برابرِ فتوایِ فراملی+ تقسیم ملت به خودی (دوست) و غیرخودی (دشمن) و کافر و مؤمن به رایِ خویش، تقیه (دروغ و ریاکاریِ مصلحت آمیز)+ مباهته (افترا و بهتان به غیرخودی)+ رحماء و رحمت از بیت‌االمال به دوستِ خودیِ داخلی و خارجی، و اَشِداء و فقر بر دشمنِ غیرخودیِ داخلی، و مدعیِ "مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین" در حقِ غیرخودی،...و تمامِ قواعدِ شرعِ حاکم بر قانون، در مشارکت در نمایشِ انتخاباتیِ حاکمیتی که حفظِ نظامش از اوجب واجبات است، آیا به منزله‌یِ "نقض غرضِ" شرکت‌کنندگان در انتخابات نیست؟
براستی آن‌ها به چه نتیجه‌یِ مطمئن و قاطعی امیدوارند، که حاضرند مردم را هم امیدوار ببینند؟!
براستی این مارگزیده‌ها گویا به زهر مصونیت یافته‌اند!
من به شعبده‌باز اعتماد ندارم، شما را نمی‌دانم!
شما بگویید: "من"!... در صورتِ ضرورت او هم می‌تواند بخواند: "من"! 
گاه این ضرورت پیش می‌آید و گاه ضرورتی نیست! اما همواره بالقوه، برایِ حفظ نظام که از اوجب واجبات است، آماده‌یِ اقامه و جهاد برای تغییر "منِ شما" به "منِ خویش" است!
موضوع شخصیت افراد نیست! بلکه موضوع نشانه ها، تجربیات و ساختاری حقوقی است که من را بازیچه کرده و معلوم است که چون او میخواهد بخشی از رای من ممکن است خوانده شود و یا خوانده نشود! یعنی این من نیستم که تاثیر دارم! پس چرا باید در این بازی مشارکت کنم؟ حال آنکه عدم مشارکت لااقل عدم بیعت مرا با حکمِ ابتر بودنِ قانونی ام اثبات میکند! اما حضورم انکارِ واقعیتِ حقوقی و تاثیرِ وجود من است! حال که من برای احقاق اراده ملی خودم قانونا تاثیر ندارم، لااقل بگذار علیه خود قیام نکنم و آلوده نشوم!
وقتی حضورم انکارِ خود و اثباتِ توست؛ عدم حضورم، انکار تو و اثباتِ من است!
من اسیر و قربانیِ تله یِ "شل کن، سفت کنِ" قلابِ ماهیگیریِ تو در آبهایِ گل آلودِ جنگهایِ زرگریِ آگاهانه و ناآگاهانه یِ ابتر، نخواهم شد! 
طععه های تو یکی در میان سیاه و سپیدند و هر دو به سازِ سرخِ تو خواهند رقصید! اگر به سیاه تن دهم و سپید شعار تو باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستینِ خود خوش رقص! اگر به سیاه تن دهم و شعار تو سپید باشد، ساز تو سرخ است و رقاص در پوستین خود، خوش رقص! و در این میان، هیچ رقاصِ غیر ملتزمی از ساز سرخ تو در امان نیست!
چرا که نهایتا، تو ماهی خود را خواهی گرفت! میان سیاه و سپیدی که هر دو با پوستینی متفاوت به ساز سرخِ تو خواهند رقصید! و در معرکه ی این جنگ زرگری، من انتری بیش برای لوطی نخوام بود!
پس بیرون معرکه خواهم ایستاد، تا دلقکِ خوش خیالِ تو نباشم! تا اثبات کنم: 
"بازی تو برای من، مشروعیت ندارد"!
خیام ابراهیمی
26 بهمن 1394

Ebrahimi H's photo.t

آیا میتوان رای داد و پـــاک ماند؟

آیا میتوان رای داد و پـــاک ماند؟!
(در پاسخ به متشرعی که تحریم را حماقت و حرام میداند)
================================
شاید برخی معتقد باشند:
اگر "مشارکت در انتخابات" به معنایِ اثباتِ "اعتماد و امید به قانون اساسی" و اعتقاد به درستکاریِ قادرِ مطلق و ملتزمین به فتوایِ قانونی ایشان، برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است باشد؛ لابد:
"تحــریـــم" یعنی اثباتِ "بی اعتمادی به غاصبِ قانونی"! و شریک دزد و رفیق قافله نشدن! تحریم یعنی صادق بودن با خود و با جامعه! یعنی دروغ نگفتن و ریاکار نبودن! یعنی سنگ در هاون نکوبیدن! یعنی اثر انگشت در سندِ استعمار خویش نزدن!
تحریم یعنی اعتراض به قانون اساسی که عقلا و منطقا به پیروان و به برآمدگان از آن اعتمادی نیست! چرا که راضی شده اند حق مالکانه ی هموطنان خود را در ملک مشاعی به نام وطن، به دلیل عدم باور به ایدئولوژی و دین حکومتی، به نفع معتقدین و ملتزمین به ایدئولوژیِ فرمایشی ودینِ حکومتی و قادرِ مطلق تر از خدای زنده مصادره کنند! یعنی اعتراض به این دزدی قانونی از حق مسلم ایرانیان مستقل... یعنی اعتراض به نسلِ گذشته که خودسرانه حق مالکانه ی نسل های بعدی را به جرمِِ ناباوری به باور و اعتمادِ نسل گذشته، سلب کرده اند! یعنی...
...
1- شاید شما به ملتزمینِ قانون اساسی که غاصب اراده ملی هستند، و به قادرِ مطلقِ قانونِ ضد اراده ملی اعتماد دارید، اما تحریم کنندگان به قادر مطلقِ قانونی که به ایشان فرصت مشارکت در ملک مشاعی به نام وطن را نمیدهد و این حق را از آنان به خاطر پیش فروش نسل گذشته تا ابد مصادره کرده است اعتماد ندارند!
2- شما مبنای خود را بر همراه شدن با بخت و تقدیر، بر اساس قانون فراملی، مبتنی بر تمایز حقوق ملت با حقوق امت، واعتماد به کارکردِ فتوی (حکم فراملی و فراقانونی تکلیف ساز برای مسئولین)+ تقیه (دروغ مصلحت آمیز)+ و مباهته (بهتان و فریب با غیرخودی) رحماء به خودی و اشداء به غیرخودی+ حفظِ نظام از اوجب واجبات است+ مکر با غیرخودی (مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین) و به صحتِ کاغذهای رایِ غیرپاسخگویِ رقیبی که رقیبش ملت است، و نیز اعتماد به مجریِ امنیتی دوره های قبل که سابقه ی پرخاشش به مردم مستند است، گذاشته اید!
این حق را هم بدهید که دیگران مبنایشان را بر عدم اعتماد به صاحبان قدرت مسلح به توجیهات شرعی فوق بگذارند و از تنها میدانِ مطمئن و در دسترس خود (یعنی شناسنامه های مهرنخورده و قابل استناد در هر محکمه در مقابل آمار اعلام شده ی نامطمئن خودیها علیه غیرخودیان) بهره بگیرند!
3- شما مبنایتان را بر اعتماد به قدرت منبعث از قانون حامی قادر مطلق موروثی از نسل گذشته گذاشته اید که نسل امروز در تغییر آن راهی ندارد!
بنابراین به گروهی از مردم حذف شده از قانون اساسی نیز حق بدهید که مبنایشان را بر عدم اعتماد به قدرقدرتانی که بخشی از ملتی را که امت نیست را غیرخودی میدانند، بگذارند!
4- شما به مدیرانِ منابع ملی مشترک ملک مشاعی به نام وطن که حق مسلم مدیریت بر منابع ملی را قانونا از مردم مستقلی که ایدئولوژی حکومتی را قبول ندارند و سلب کرده اند و در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری سهیم نیستند، اعتماد دارید!
پس به محذوفین قانون مقدس خود نیز حق بدهید که به چنین تمامیتخواهان قانونی اعتماد نکنند و از تنها امکانِ اثبات خویش بهره ببرند و ابزار بازیهایِ حفظ نظام از اوجب واجبات است نشوند تا با حضور خویش پتک قادر مطلق را بر سر خویش محکم تر کنند!.
امید یا ناامیدی از همین دو خاستگاهِ غیرمنطقی و منطقی بر می خیزد!
5- شما به تمامیتخواهان قانونی که با چماق تکفیر و ارتداد و هزار انگ مبهم غیرمرتبط به حق مسلم انسانی، حکومت میکنند، اعتماد دارید!
پس به دیگران هم حق بدهید که به حق به جانبانی که 37 سال اثبات کرده اند که اراده ملی اساسا قانونی نیست، اعتماد نکنند!
.
امید به تشخیص خود بر اساس قطعیات، و ناامیدی به تشخیص رقیب بر اساس فرضیات، تمایزی است بین دو دسته از مردم که یا امیدوارند یا ناامید.
چنین امیدوارانی چگونه حق دارند مردم بی اختیار و ناامید را که جزو امت قانونی یک نفر نیستند و خود را تنها ملتی دارای حق مسلم مالکانه در ملکِ مشاعی به نام وطن میدانند اما نمیدانند چگونه باید در ملک مشترک خود اعمال اراده کنند، را به باد انتقاد بگیرند؟
شما به قادر مطلقی که مصباح را پس از مطهری یکی از بزرگترین ایدئولوگها و تئوریسینها و اندیشمندان اسلامی و انقلابی میداند و استفاده ی نظام از او را ضروری میداند، اعتماد دارید و خود را جزو امت یک نفر میدانید که نظرش راجع به مردم این است که رای شان هیچ اعتبار شرعی و قانونی ندارد و اگر تاکنون انتخاباتی بوده به دلیلِ ضرورت و تشخیص مصلحت رهبر نظام بوده است؟!
ملتی که در تعیینِ استراژیهایِ کلانِ صدور انقلاب به جهان نقشی ندارد تا کی باید تاوانِ جهانگشایی عده ای معدود را بدهد و در فقر و فحشاء و فساد حرامخواران دست و پا بزند؟
براستی حالا چه کسی باید از تن دادن به این حرامخواری قانونی و تبیعت از آن توبه کند و رضایت بطلبد؟ پیروان و متشرعینی که نان و خون اولادشان آمیخته با این حق ربوده شده است و یا تحریم کنندگانی که 37 سال در حاشیه خون دل خورده اند، اما سفره هایشان را پاک نگاه داشته اند؟!
مع الوصف، با توجه به اختیار قانونیِ "قادر مطلق" و نیز تصرف انقلابی در حقوق مالکانه در ملک مشترک ایرانیان مستقل از ایدئولوژی اجباری، و نیز با توجه به سوابق 37 ساله و سال 88، و اعمالِ توجیهات شرعی فراملی و فراقانونی و نیز پیش فرضِ ضرورتِ التزام هر نماینده به حکم حکومتی، باید از اتحاد مشترک المنافعِ متشرعینِ اصولگرایِ دلواپس و اصلاح طلبانِ دلخوش، ومعتدلانِ امیدوار به قدرت مطلقه، دوباره پرسیدِ:
آیا دیده اید کسی به تدبیرِ خود در جامِ خود زهر هلاهل بریزد و همچنان امیدوار به زندگی باشد؟!
آیا مشارکت و اعتماد و اثباتِ حرامخواری قانونی، احمقانه و حرام است؟ و یا ناامیدی و عدم اعتماد به قانونِ غاصب و جام زهر و تحریمِ آن؟ ما پیش از این بارها دیده ایم و علاقه یِ مفرطِ پاکدستانِ متشرع را به قانون اساسی و دلواپسی شان را نسبت به تصرف منابع ملی درک میکنیم، اما امیدواریم آنها هم عدم اعتماد ما را به چنین قانون غاصب و مجریان ملتزم بدان را و اختیارمان را به حفظ پاکدستی درک کنند!
ما اگر سپیدی شناسنامه را لکه دار کنیم، دیگر نمیتوانیم اثبات کنیم که به متجاوزینِ رایِ خود رای نداده ایم! این تنها سند محکمه پسند را از ما مگیرید و ما را آلوده به مال حرام نکنید!
تا کما فی السابق منابع ملی به اسم ملت باشد و به کام امت! با چنین قانونی، اراده ملی نمیتواند همچون رعیت بی اختیار به به ملتزمین ارباش اعتماد کند!
بگذارید دستمان به حرام آلوده نشود! و شناسنامه هایمان پاک و سپید بماند! ما قادر نیستیم شریک قانون بردگی و رفیق قافله باشیم! ما به دلایلِ ابتر شدن حق مسلم ملی بر اساس حکم حکومتی شرعی قانونی پیش گفته، به رئیس حکومت دولت و حافظِ بلند مدتِ امنیت میلی، اعتماد نداریم! چون احمق و حرامخوار نیستیم و التزام ایشان یه حکم حکومتیِ فراملی را بر خلاف اراده انسانی خویش میدانیم! و پایِ سند استعمارِ خویش در انتخاباتِ نمایشی انگشت نمی زنیم تا همچنان منابع ملی مان به نام انقلاب به خلقهایِ جهان صادر شود و ما از دیوار هم بالا رویم و گور هم را بکنیم و چون مالباختگانِ مغبون سماق بمکیم، چون سند بردگی و دزدیِ قانونی اراده ملی را امضاء کرده ایم به امید رفاه رعیتگونه ی احتمالی در نظام ارباب و رعیتی قانونی داریم! البته که حرامخوارانِ قانونی هر دو جناح باید دلواپس باشند و دلخوش به انتخاباتِ قانونِ ضد ملی! اما این به ما چه ربطی دارد؟! اعتقاد به قانونی که اراده ملی را ابتر کرده و بی اعتمادی به قانونمدار حق آنها و بی اعتمادی به قانونِ خودیها و ناامیدی به قانونمدارِ ملتزم به حکم حکومتی غیرپاسخگو حق ماست! تحریم اعتراض به قانون اساسی حرامخوار و پذیرش بردگی به ارباب مطلقه است! اکنون از مخالفین دعوت شده است که بر سرسپردگی خویش مُهرِ تائید زنند و به التماس دعا از سرسپردگان و ملتزمین بی اختیار دل خوش کنند ئ ما در این اختیار آزادیم!
که: از کوزه همان برون تراود که دراوست!
خیام ابراهیمی
24 بهمن 1394

Tuesday, February 9, 2016

سفسطه ها و لاپوشانی آقای "اکبر گنجی" برای چیست؟

سفسطه ها* و لاپوشانی آقای "اکبر گنجی" برای چیست؟
پاسخ به تدبیرِ آقایِ گنجی و امیدواران به "قانون اساسی" برایِ عدمِ تحریمِ انتخابات
لبیک به دعوت رهبری و بیعت با نظام برای شکست ایشان؟!
=============================================
ترغیبِ آقای گنجی برای مشارکت در انتخابات آتی مجلس خبرگان و مجلس شورا، با عناوینی ژورنالیستی و حرفه ای و دلایلی شبهه علمی و سفسطه‌آمیز (تحت عنوان آزمون فیصله بخش) به چه منظور است؟ ایشان در مقدمه‌یِ دعوتِ خود می‌گوید:
دوستان در این مقاله نشان داده ام که چگونه می توان "شکست بزرگی" را در انتخابات به خامنه‌ای و اصول‌گرایان تحمیل کرد!
"شکستِ بزرگ" برایِ خامنه‌ای؟ چه معجون دلفریبی آن هم بدون پیشوندِ آقا برای ایشان؟!
خب، چگونه؟
آیا براستی مشکلِ مردم آقای خامنه‌ای است؟ و یا ایشان یک ملکفِ راستین به قانونِ‌اساسی است؟
براستی بر قادر مطلقی که خود را ملکف به اجرایِ قانون اساسی می‌بیند چه ایرادی می‌توان گرفت؟ و آیا با شکستِ خیالیِ ایشان، مشکل ملت با این قانون اساسی حل خواهد شد؟
راه حل آقای گنجی با بهره گیری از مفاهیم و ادبیاتی گمراه گننده خواندنی است:
آقای اکبر گنجی پیشنهاد می‌کند: با "رای ندادن به خودکامگانی همچون مصباح، جنتی و یزدی (مثلث جیم) است که به آقای خامنه ای شکستی بزرگ وارد میشود! عجبا!... همچنین با شرح "تئوری آزمون فیصله‌بخش" (crucial experiment) به عنوان یکی از مباحثِ فلسفه علم، ضمن القاء علمی بودن پیشنهادشان اعلام می‌کند شکست این سه تن، "آزمون فیصله بخشِ" شکست آیت‌الله خامنه‌ای، اصول‌گرایان و اسلام فقیهانه آنان است. تهران می‌تواند این "آزمون فیصله بخش" را انجام دهد! (و بدین‌ترتیب چند بار این عنوانِ اغواگرِ "تئوریِ آزمونِ فیصله‌بخش" را تکرار می‌کنند تا خواننده مطمئن شود که با تمکین به این راهکارِ علمی، حتما کار فیصله خواهد یافت!)
عجب؟!
اولا، ایشان از لفظ رای ندادن استفاده میکند تا حس مخالفین را ارضاء کند اما نتیجه اش رای دادن به دیگران و لبیک به دعوت آقای خامنه ای برای مشارکت است! آنوقت این لبیک و بیعت را نمیبیند اما نتیجه میگیرد این به معنای شکست ایشان است! smile emoticon
ثانیا، ایشان اثبات نکرده اند چرا این "تئوری آزمون فیصله‌بخش" حتما باید از طریق مشارکت باشد و نمی‌تواند با "تحریمی که حکم رفراندوم سلبی مردم به دعوتِ قادر مطلق را دارد" عملی گردد؟!
دلیل سفسطه ی ایشان نادیده گرفتن ویژگی دعوت از سوی قادر مطلق از مخالفین است! براستی براستی "نــــه" گفتن به این دعوت، با مشارکت اثبات می‌شود و یا با عدم مشارکت و تحریم؟!
چرا ایشان نادیده میگیرد که با تحریمی عمومی در واقع با یک تیر دو نشان زده می شود:
الف) یک "نه" قاطعانه از سویِ ملت به دعوتی قاطعانه از سوی قادر مطلقِ قانونی!
ب) رفراندوم ملت به قانون اساسی به علت ابتر کردن اراده‌ملی و واریز حقِ مسلم مالکانه‌ی ملت در ملک مشاعی به‌نام وطن به‌حسابِ قادر مطلقی که به تجربه هر مجلس و رئیس جمهوری را بر اساسِ قدرت ناشی از همین قانونِ اساسی ابتر کرده است. و هر شخص دیگری هم جای ایشان باشد همین اختیار را دارد!
سفسطه‌یِ آقای گنجی در ندیدنِ این بسترِ جدید و شرایط ویژه و معنادارِ دعوتِ قادر مطلق از مخالفین، و تعمیم آن از شرایطی خنثی (عادی) به شرایطی معنادار است!
.
دو کلام با آقای گنجی و مجذوبینِ منطقِ ایشان در دعوتِ مردم به مشارکت برایِ :رایِ نه":
1) شرکت کنید و به مثلث جیم رای‌ندهید تا آقای خامنه‌ای شکست بخورد!
آقای گنجی با ساده انگاری، گمانش را بر این منطق گذارده است که اربابِ پیروانِ ملتزم به نظام دیکتاتوری و اصولگرایی (مثلث جیم شامل جنتی+ یزدی+ مصباح یزدی) به‌عنوان زعمایِ اصولگرایی و اسلام فقاهتی و به عنوانِ منصوبینِ قادر مطلق، بصورتِ مستقل از "ولی فقیه" خودکامگی نشان می‌دهند و اختیاراتی دارند که "قادرِ مطلق" توانِ اِعمالِ قدرت خود را بر آنان ندارد! آقایِ گنجی در فرازی از دعوتنامه‌یِ خود علمی خود می‌گوید "باید شرکت کرد و به مثلثِ جیم رای نداد! رأی نیاوردن "مثلث جیم" در تهران، هزینه بسیار بالایی برای جمهوری اسلامی، آیت الله خامنه ای، سپاه و افراطی‌ترین بخش‌های جمهوری اسلامی دارد."
گویا ایشان باور دارد که قانون‌اساسیِ مهندسین و معمار کبیر، بر مبنای تفکیک قوای مونتسکیو بنا نهاده شده است! و حقیقتا اعضاء مجلسین و سپاه و قوای سه‌گانه قدرتی فراتر از قادر مطلق دارند! گویا ایشان غافلند که منشاء تدبیر حکم حکومتی و قرائتی از قرائاتِ "اسلام فقاهتی" تفکراتِ مستقلِ شخصِ خودشان نیستن و رهبری تابع ایشان نیست بلکه ایشانند که تابعِ رهبری هستند و به تدبیر و بصیرت و سفارش قادر مطلق برای امیدواران به قانون اساسی تئوری اطاعتِ مطلق می‌سازند، این اتاق‌هایِ فکرِ "قادر مطلقند" و سایر عناصر ستادی و صفی، مجریان آن منویات و استراتژیهای کلان. این افراد حتی اگر در مجلس نباشند اما در اتاق‌های فکر آماده‌ی تئوری‌سازی منویات رهبری و القاء و تکلیف کردن آنها به افراد گمنامِ حاضر در میادین دیگر نظام از جمله مجلسین و رئیس دولت و سپاه هستند!
امیدِ اشخاصِ ناهمگونی همچون آقای رفسنجانی، آقایِ خاتمی، آقای احمدی نژاد، آقای روحانی، آقایِ اکبر گنجی، آقای خامنه‌ای، و آقایان جنتی و یزدی و مصباح و شریعتمداری و مرحوم سعید امامی جملگی به قانون اساسیِ پارادوکسیکالی است که هر قدر قدرتی میتواند از آب گل الود آن ماهی خود را بگیرد!
فریبِ خوردن از قالبِ اغواگرِ واژه‌هایِ تهی از پتانسیل اجراییِ قانونی و مردمسالاری و اصول شبهه مترقی قانون اساسی، با وجود قدرت و نفوذ و تکلیفِ قادر مطلق و دور باطل منصوبین ایشان و اعمال قدرت قوای موازی با دولت در سیاست و اقتصاد، عملا ابتر کردن اراده ملی و ملت است در جیب امت "یک نفر" و عملا نقضِ غرضی حقوقی است در قانون اساسی که ماهیتا ناقض اراده ملی است.
37 سال است که عملا این اصول مترقی ابتر بوده اند! و عملا ضرری جز فریبکاریِ ملت و فساد و فقری فراگیر توسط ماهیگیران اصلاح‌طلب و اصولگرا نداشته‌اند! چرا که این قانون در ذات خود حرامخوار است! چرا که این قانون حق مالکانه‌یِ "ملتِ مستقل از ایدئولوژی رسمی و حکومتی" را بر منابعِ مشترک ملی، به نفعِ اُمّت یک نفر و منافعِ معتقدان متدین به "شریعتی هزار روایت" حذف کرده است!
.
بدیهی است که، اگر "مثلث جیم" و مسئولینِ صاحبِ برند و مارکدار در مجلسین نباشند، همواره پیروانی دیگر آماده‌اند روح ایشان و قادر مطلق را در کالبدِ مذاب خویش بدمند، بدون اینکه اسم و رسمی داشته باشند! و همواره در مبادیِ قانونیِ تصمیم‌‌سازی و تصمیم‌گیری، تصمیماتِ فرمایشیِ برآمده از اتاقهای فکر را که به امضاء قادر مطلق رسیده است، بازسازی و قانونی کنند تا بدینصورت ادای تکلیف کرده باشند!
عالم گرانقدرريال آقایِ گنجی بصیر و مدبر!
شکستِ خودکامگی با رفتن این شخص و آمدن آن شخص در ساحت قانون اساسی مرتفع نمی‌شود!
خودکامگی در روح قانون اساسی ضدمردمی و در کالبد قادر مطلقی که ابزارش بر باور ایدئولوژیک حق و باطلی که یکی است و دو تا نیست، و آن هم نزد ولایتِ مطلقه‌ی فقیه است (با ابزارِ حکم حکومتی و فتوی+ تقیه+ مباهته+ رحماء به خودی+ اشداء به غیرخودی+ مکر و سفسطه با دشمن، و تقسیم ملت و کشورهای جهان به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی، و دوست و دشمن) تجلی می‌یابد!
شکست خودکامگی با حدف مثلث جیم و رفتنِ جنتی و مصباح و یزدی و اینگونه افراد محقق نمی‌شود، چون گمنامان ذوب در ولایت همواره آماده ایفایِ تکلیف و نقش ایشانند که تصمیم‌سازی‌هایِ اتاق‌های فکر قادرِ مطلق و نظام را موجه، قانونی و اجرایی کنند!
.
2) سفسطه‌ی مشروعیت نظام در بستر دعوت از مخالفین در ساختار قانون اساسی
از سویی آقای گنجی معقتد است:
آراء بالای انتخاباتی به هیچ نظامی مشروعیت نمی‌بخشد! و این دموکراسی واقعی است که مشروعیت می‌بخشد! و چون نظام بر پایه دموکراسی مستقر نیست عملا مشروعیت ندارد! بنابراین مخالفین با تحریم به نتیجه‌ی مؤثری نمی‌رسند و باید در چارچوبِ قانون اساسی که فاقد دموکراسی است و غیرمعتقدان به دین حکومتی را حذف کرده است حضور یابند!
باید به ایشان گفت: قادر مطلق همواره میزانِ شرکت‌کنندگان را به حساب اعتماد مردم به نظام حقنه کرده است و همین عنصر بیانگر و مبنایی برای امیدواری مردم به حضور خویش در مشارکت در انتخاباتِ نظام است! چنین حضوری است که عملا برای نظام اعتبارآور است! و انگلیس و فرانسه و ایتالیا و امریکا و تمامِ سرمایه‌گذارانِ اجنبی، به امیدواری ملت به تاثیر حضورشان در انتخابات، امتیاز می‌دهند، نه اصولِ قانون اساسیِ ایران و عربستان!
بدین‌صورت، منطق آقای گنجی در تعریفِ مشروعیت نیز سفسطه آمیز است!
تحریم گسترده‌ی مردم در شرایطی که عملا قادر مطلق از مخالفین دعوت کرده است، بستر حضور و عدم حضور را معنادار می‌کند و پیامی روشن برای ایشان و نظام و دنیا دارد!
تحریم ملت با وجود این دعوت صریح یعنی رفراندوم و "نه گفتنِ" صریح و قاطعانه به ایشان!
براستی چرا آقای گنجی این موقعیت ویژه را لاپوشانی میکند؟!
.
3) هراسانیدنِ مردم از دیکتاتوری دیگر در صورت تحریم انتخابات
از سویی ایشان مردم را از برآمدن دیکتاتوری دیگر می هراسانند! چرا باید دیکتاتوری دیگر بر سر ملت باشد وقتی قرار است "تحریم" این پیام صریح را در تاریخ ثبت کند و به جهانیان برساند که ملت با قوانینِ ضدمردمی و دیکتاتوری زا مخالفند، نه اشخاص؟! و آن بستری که دیکتاتور را موجه میکند قانون اساسی است نه اشخاص؛ و این حکومت بر خشت کجِ اولِ قانونِ اساسی بنا شده است و ملت از همین باید شاکی باشد که با اصول قاطعش، حقوق ملتِ "یک وطن" و اراده ملی را به نفع قادر مطلقِ امتِ "یک نفر" مصادره کرده است.
تمام اصول قانون اساسی با حکم حکومتی قادر مطلق به دلیل مصلحت و حفظ نظام که از اوجب واجبات است قابل معطل ماندن و تفسیر به تشخیص یک نفر و دیکته بر مجریان منصوب ایشان است.
بر اساس قدرتِ قانونیِ"قادر مطلق" است که مقدمات فعالیت پنهانی هسته‌ای در زمان رئیس جمهور اصلاح طلب (خاتمی) و مقدمات مذاکرات پنهانی برجام در زمان رئیس جمهور اصولگرا (احمدی نژاد) و توافق و اجرایی شدن برجام در زمان رئیس جمهور معتدل (روحانی) کلید خورد! چگونه مجلس اصلاح‌طلب ششم ذیل سایه‌ی رئیس جمهور اصلاح طلب ابتر ماند؟
براستی قدر مشترکِ این دوره‌های ابتر اصلاح‌طلبی و اصولگرایی و اعتدال، چیست و کیست؟
آیا قانون اساسی و اختیارات قادر مطلق در قوه‌یِ قضائیه و شورای نگهبان و صدا و سیما و سپاه و قوایِ موازی حکومت ایشان در کنارِ دولت، تغییری کرده است که نتواند هر مجلس و رئیس‌جمهور دیگری را ابتر کند؟!
در پایان باید به آقای گنجی و تمام امیدواران به قانون اساسی یادآوری کرد:
خشت اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا میرود دیوار کج!
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)
خیام ابراهیمی
20 بهمن 1394
-------------------------------
پی نوشت:
"سفسطه" = نان روغنیِ اصلاح طلبان و صدای امریکا.
سفسطه های اصلاح طلبان پناهنده به امریکا، بسیار شبیه سفسطه های صدای امریکاست! وسط دعوا نرخ تعیین میکنند تا دروغی را به ذهن مخاطب حقنه کنند!
آنها به یک دیکتاتور دست و پابسته نیاز دارند تا همواره دلیلی برای به جان هم انداختن ملتها به دست ملتها در منطقه خاورمیانه داشته باشند! پس با او توافق میکنند! چون نانشان در همین توافق است. نان اصلاح طلبان هم همچون اصولگرایان با همین قانون اساسیِ غیرمردمی روغنی میشود!
مثلا به این نظرسنجی صدای امریکا توجه کنید!
پرسش سفسطه آمیز صدای امریکا این است:
آیا دخالت سپاه و بسیج در انتخابات مجلس امری قانونی و مورد تایید مردم است؟
آری؟
خیر؟
این پرسش مرا به یاد رفراندوم آری یا نه انقلاب می اندازد! که به جایِ فراهم آوردن زمینه برای فهم اینکه مردم چه میخواهند، راه را بین دو گزینه ی گنگ بد و بدتر محدود کرده بود!
جمهوری اسلامی آری یا نه؟! جمهوری اسلامی چه بود؟...همینکه در طی 37 سال دیدیم سلطانی به جای شاه!
اما پاسخ من به نظر سنجی صدای امریکا با واکنش به آری یا نه مقدور نیست و این است:
پرسشتان سفسطه آمیز است!
اصولا قانون اساسی حافظ حق مسلم مردم نیست و مردمی نیست که حضور سپاه مشکل اصلی باشد!
سپاه بر اساس همین قانون و اختیاراتِ قادر مطلقی که حکم حکومتی و قدرتش را از قانون اساسی گرفته است رفتار میکند و اتفاقا حضورش کاملا قانونی است!
براستی چرا با طرح چنین پرسشهای معنادار و بوداری مایلید وسط دعوا نرخ تعیین کنید؟
چرا میخواهید القاء کنید قانون اساسی قانونی مردمی است؟
حالا حکایتِ آقای گنجی و مدَبّـِـرانِ دام و امیدی گنگ و ناممکن است که در مسیر آن ملتی باید ویران شود و همواره در کام قدر قدرتان داخلی و خارجی عالم و ریزه خوارانش مستحیل شود!
هیچکس به فکر اراده ملی نیست! چون قانون اساسی آن را نفی کرده است! چنین قانونی خونِ یک ملت را در شیشه کرده و برای نوشیدنِ زالوهای استعمارگر داخلی و خارجی فراهم آورده است. من با این قانون مخالفم نه مجریان و قانونمدارانِ ملکفِ آن که مامورند و معذور!
به همین دلیل است که آن چه من جنایت و ستم میبینم، مجریان قانون تکلیف و جهاد میدانند و با وضو بدان اقدام میکنند!
بین ما ملت مشترک المنافع، این قانون اساسی استعمارگر است که عامل تفرقه و فساد و ویرانگری است! من در بازیهای گام به گام تا نابودی یک ملت و وطنِ این "قانون اساسی" و مجریان و امیدواران و بازیگرانش مشارکت نخواهم کرد!
شکست جنتی و یزدی و مصباح، آزمون فیصله بخش خامنه ای |…
RADIOZAMANEH.COM

و اینک: کودتایِ مبارک و قانونیِ پنجم

و اینک: کودتایِ مبارک و قانونیِ پنجم*
=====================
تسلیت و هشدار به خوش‌خیالانِ اصلاح‌طلب، و تبریک و مژده به دلواپسانِ اصولگرا
تدبیرِ"اتحادِ استراتژیک" و تثبیتِ حرامخواریِ قانونیِ پسافرجامی کلید خورد!
خیزید و خَز آرید که هنگامِ خزان است...بادِ خُنُک از جانبِ خوارزم وَزان است!
....
حُکمِ حکومتیِ "اتحادِ استراتژيك؟!"، یا زورگیریِ عقیدتیِ قانونی؟
خوشبختانه پس از چهار کودتایِ قانونی*، اینک کودتایِ قانونی پنجم، در القاء مفاهیمِ طراحان "قانونِ اساسی" و انقلابیونِ بالادستی اتفاق افتاده است! برای من مایه ی بسی خوشوقتی است که با کلید خوردن چنین پروژه ای، ملت کم کم شاهد پیرایش اوهامِ سنتی و ملیِ خود میشوند و نَم نمَک از سوء تفاهمِ حقوقِ نابرابرِ مالکانه ی خویش در ملک مشترکی به نام وطن بیرون می آیند، تا مگر روزی بصورت واقعگرایانه به حقوق برابر یک ملت نظر کنند، تا شاهدِ وحدت ملیِ راستین (نه فرمایشی) باشند! که فرمانِ "اتحاد استراتژیک" قانونا نَفَسِ هر جنبنده ای را که بر خلافِ نبضِ قادرِ مطلق بتپد رصد کرده و در سینه حبس خواهد کرد! با توجه به طرح های سه گانه ی متبوعه در راستایِ این استراتژی، شخصا معنای دیگری برای عبارت "اتحاد استراتژیک" سراغ ندارم، جز اینکه" "تمام ملت باید با یکی وحدت کنند، نه یکی با همه"
.
در آستانه‌یِ جشن‌هایِ سی و هفتمین سالگرد انقلابِ ضدِ مردمی، فرمانِ "وحدتِ ملی" قانونی و اجباری خواهد شد‌! به همین مناسبت:
کمافی‌السابق، رَدّصلاحیتِ ملتِ غیرخودی از مشارکت در حقِ مدیریتِ منابع ملی، کاملا قانونی است! من با مجریانِ قانونمدارِ آن مخالف نیستم! چهار دیواری اختیاری! فرجامِ چنین رویکردی برای بلوغ ملت در آینده ای نه چندان دور، روشن است!
قانون چه میگوید؟
36 سال پیش، مهندسینِ انقلاب، به یاریِ معمارِ کبیرِ انقلاب، قانون اساسیِ این انقلابِ مردمی را، مبتنی بر اصلِ حرامِ حدفِ شرکاء و ملتِ صغیر به جرم عقیده، از مدیریتِ ملکی مشاع بنام وطن و از قوایِ سه‌گانه، (بر خلافِ مدعایِ شرعیشان که عقیده مانعِ حقِ اعمال مالکانه نیست) بنیاد نهادند! بنابراین مجریانِ حکومتی در خلعِ ید از ملتِ صغیر، بصورت قانونی و پیوسته تا از ابتدای انقلاب ابد بی‌تقصیرند! بنابراین اعتراض ملت محکمه پسند و قانونی و شنیدنی نیست!
سه طرحِ مشمولِ "اتحادِ استراتژیکِ" ذیل، به این معناست که از این پس باید در ملکِ خویش لال مُرد و جان به مُرده‌خوارانِ قانونِ نسلِ گذشته سپرد و انتظارِ گشایش و فَرَج را از خیالِ خویش بیرون کشید! البته کاملا قانونی! این حرامخواریِ قانونی، در کام دنیایِ مالکان قانون شَهدی شیرین باد!ِ و بر پدر و مادرِ نسلِ گذشته رحمت باد که وطن را بانضمامِ اراده ملیِ نسل‌هایِ بعدی، به "یک نفر" پیش‌فروش کردند!
مبانیِ وحدتِ استراتژیک:
1- طرح تقويتِ بسيج مستضعفين. (برای حضور در میدانِ جنگ با ملتِ صغیرِ حق‌طلب در قالبِ خودسرانِ گمنام و لباس‌شخصیِ هفت‌سرِ غیرپاسخگویِ قانونی) یعنی تاکنون بسیج و لباس شخصی های دارای امنیت مستضعف بوده اند و هر کس بخواهد تقویت شود باید به این ارگان بپیوندد! قابل توجه بیکارانِ حواشی شهرهای بزرگ و روستائیانِ محروم!
2- طرحِ جرمِ سياسي. (یعنی احقاقِ حقِ پایمال شده در قانون اساسی از حکومتِ غیرپاسخگو به هر شیوه حرام است و حکم براندازی دارد! چون حقوقِ ملت قبلا به رهبرِ اُمّت پیش‌فروش شده است!) کلا سیاست باید در چارچوبِ خطوطِ حیاتیِ اتاقهای فکرِ ملوکانه باشد، و ماهیتی مستقل از این به معنای تعارض با نظام تلقی خواهد شد! چرا که یک تفکر انقلابی بیشتر متصور نیست! و آن همان است که تمام ملت باید با آن وحدت نماید!
3- طرحِ نحوه انتصابِ اشخاص در مشاغلِ حساسِ دولتی. (یعنی رئیس‌جمهور همان تدارکاتچیِ حکومتیِ موصوفِ آقایِ خاتمی است و خدمتگزارِ مستقیمِ خواستِ مردم نیست!) بدین ترتیب تکلیف نمایندگان مجلس شورای رهبری برای تصویبِ وزراء و مسئولین دولتیِ منصوبِ منتخب توسط رئیسِ دولتِ حکومت، راحت تر خواهد شد و پیشاپیش زحمتش با ارگانی مورد تائید قادر مطلق خواهد بود! از این پس به جایِ "رئیس جمهورِ ملت سزات گفته شود: "رئیس دولتِ حکومت".
نتیجه:
1- پس از اتمام ماموریت وزیر امور خارجه‌یِ دولت (حضرتِ ظریف‌السلطنه)، اینک وزیر موازیِ امور خارجه‌یِ حکومت یا همان حضرتِ کشور (آقای ولایتی) برای تثبیتِ اوضاع به روسیه سفر کرده اند! به سلامتیِ لبخندهایِ آقای ظریف در خارج و اَخمِشان در داخل، ملت هورا، امت صلوات...! ( مصداقی از مثلِ مجعولِ "با دو تیر یک نشان زدن"!)
2- "امنیتِ ملی" در خطر است و امنیتِ ملتِ غیرخودیِ نَفَس‌درسینه‌حبس، در گروگانِ قانونگذاران محصور خواهد ماند!
3- "من" تسلیمم! منابعِ ملیِ میهنِ من یکجا گوارایتان باد، ای ملت‌هایِ خودیِ قهرمان‌پرورِ روسیه و سوریه و لبنان و... ! و ای دلواپسانِ بالایِ دیوارهایِ قلعه‌ها و کاخ‌ها و کوخ‌ها ...!حقِ محذوفِ من در نظامِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در مدیریتِ منابع ملی مشترک، همچنان، و قانونا حرامتان باد!
4- هر چند حُکمِ حکومتیِ "اتحادِ استراتژيك؟!"، منوط به زورگیریِ عقیدتیِ قانونی است؛ اما این زورگیری بنا بر هوس و جاه طلبیِ قادر مطلق نیست بلکه تکلیفی است که قانون اساسی بر شانه های نظام گذاشته است! بنابراین اگر نقدی هست به قانونِ اساسی موروثی است، نه مسئولین.
5- اصلاح طلبان و اپوزیسیون و ملت مالباخته بهتر است واقع بین باشند، و پیکان خود را از مسئولین ارشد نظام به سمتِ نسل گذشته معطوف کنند که این قانونِ اساسی را خوانده یا نخوانده تائید کردند و نسلهای بعدی را مقید به تشخیص و اعتماد خود به معمارِ انقلابی نمودند که سخنانش با قانون اساسی اش از زمین تا آسمان مغایر بود! آنان که علی رغمِ ادعای خود به انقلابی بودن به رهبر فعلی انتقاد میکنند، بهتر است کمی راجع به اصول انقلابی خود و به امام امام کردنهای خود فکر کنند، و تا زمانی که صراحتا در محضر مردم از گذشته ی خود توبه نکرده اند به مکلفینِ به قانون اساسی موروثی، ایراد نگیرند! راه اصلاح از اقدام برای نقد و تغییر قانون اساسی میگذرد نه توجیه آن و نه از نقد به مسئولین حکومتی فعلی!
آنچه بیرون از قدرت قانونی ستم و جنایت دیده میشود، در حوزه ی مجریانِ قانون تکلیف قانونی و شرعی است! آن چه مخالفین قانون اساسی و نظام و رهبری، حرامخواری از حق خویش مینامند، حکومتیان آن مال را حلالتر از شیر مادر میدانند!
پیش از هر قضاوتی باید به پیراستنِ مفاهیم دوگانه ی حقوق ملت و امت از قانون اساسی پرداخت که به خطا و بصورت شبهه برانگیز در هم تنیده اند و موجب این همه سوء تفاهم و تفرقه و خودی و غیرخودی و ویرانی یک ملت شده اند!
ریشه فتنه و تفرقه و پریشانی و فقر و فساد، در قانون اساسی و تلقیِ دوگانه از آن است! وحدت ملی راستین بدون تغییر قانون اساسی محقق نخواهد شد! برای این منظور باید منتظرِ میوه های شیرین حکم حکومتی "استراتژی وحدت ملی" ماند! اما این شیرینی مطمئنا پس از بن بست این استراتژی تصنعی و ویرانیِ مفاهیم ذهنی و آزادی از بندهای موروثی به مذاق خواهد نشست! وشاید دراین بلوغ یک ملت با درک نتایجِ آن به فهمی مشترک برسند که یک ملت ناگزیر است برای همزیستی مسالمت آمیز، مرزهای خودی و غیرخودی را درنوردد و به منافع مشترک ایمان آورند! زبان مشترک غیرقابل سوء تفاهم تنها از این حسِ مشترک ملی از مام میهن زاده خواهد شد! ما همه فارغ از ایدئولوژی و قومیت و باور و ناباوری در وطنی به نام ایران برابریم.
زبانِ حقوقی و اجتماعیِ ملت ایران در چارچوبِ مشوشِ حقوقیِ "قانونِ اساسی پارادوکسیکال" مشترک و یکسان نیست! آنچه مجری قانون تکلیفی انقلابی میخواند، من به عنوان یک ایرانیِ محذوف و مخالفِ قانون اساسی "کودتا" میخوانم! این خوانشِ متفاوت از حقوق انسانی، ناشی از سلطه ی بنیادی و استعماری قانون اساسی در حق ذیحقان و حذف اراده ملی در سرنوشت صاحبان حق مسلم مالکانه در ملکی مشاع به نام وطن است. چرا که به خطا و یا خیانت، حق یک ایرانی فارغ از ایدئولوژی حکومتی و قانونی، از ابتدا به نفع یک نگاهِ بسته و حذفی مصادره شده است. نگاهی که اگر تغییر نکند، به دلیل انکار ناپذیر بودن حق برابر تابعیت، ایران را در کشاکش حق و ناحق، متشنج، متفرق و ویران خواهد کرد و هرگز به وحدتی فراگیر نخواهد رساند! تمامیتخواهان و پیروان قانون اساسی نهایتا ناگزیرند مجاب شوند که این حق مسلمِ مصادره شده را از نگاه خویش و از قانون اساسی پاک کنند، وگرنه قانونا غاصب این حق مسلمند! پیروان قانون اساسی اگر صادق باشند، باید حیثیت خویش را از این مال حرام بزدایند و گرنه این حق تا احقاق این حق مسلم گریبانشان را رها نخواهد کرد! چه حضور ذیحقان را تاب آورند، چه آنها را به هزار قرائت احکام شرعی حذف کنند! که نه حقوق پایمال شده ناشی از حرامخواری حذف شدنی است و نه حق مسلم تابعیت! قوانین اجتماعی، اصول وضعی و قراردادی ناشی از فهمِ بشری هستند و خطا در آنها راه دارد! قانونی که در مبانیِ حقوقی مبهم و اشتباه باشد، مجریانِ مکلف و ناآگاهش نیز بر همان مبنا به خطا و اشتباه رفتار خواهند کرد! اما حقیقت با این واقعیت مشتبه، تغییر نخواهد کرد!
که خشنت اول چون نهاد معمار کج...تا ثریا میرود دیوار کج!
و بارِ کج به مقصد نخواهد رسید!
...
حُسنِ خِتام:
"حرامخواران" مَرا در ملکِ خویش محروم می‌خواهند!
ندارم چاره ای، قانــــون حــــــــرام در کامِشان کرده.
تمامِ پیروانِ اصلِ غصبِ "حقّ من" در ملک
در این فرمانِ قانونی شریکند و حرامخوارند!
والسلام! نامه تمام.
.
خیام ابراهیمی
18 بهمن 1394
---------------
پی نوشت:
* الف) کودتای قانونی پنجم:
چهار کودتای قانونی به ترتیب عبارتند از:
1- قانون اساسی (حذفِ اراده ملی با التقاطِ مفهوم مردم در ملت و امت، مصادره و واریز حقوق ملتِ یک وطن در جیب اُمّت یک نفر+ تحمیل و الزام و اعمال اجبار دینِ حکومتی برای نسل آینده و بلا تغییر بودن الی الابد)
2- انقلاب فرهنگی (ایدئولوژیک کردن فعالیتهای فرهنگی و آموزشی و سیاسی به نفعِ پیروان و اُمّتِ خودی و منجر به حذفِ ملتِ غیرخودی)
3- تغییر قانون اساسی در سال 68 (افزودن قید مطلقه به اختیارات و قدرت ولایتِ فقیه و نیز افزایش اعمال قدرت ایشان در صدا و سیما و سایر ارگانهایِ زیر نظر مثل قوه قضائیه و سپاه)
4- قلع و قمعِ خس و خاشاک و فتنه (نادیده گرفتنِ خواسته ی اکثریتِ شهروندان در سال 88)
.
ب) حالا تمامِ هموندان و هم بندانِ "تدبیر و امید" میتوانند با خیالِ راحت کمی به امنیت ملی خویش عنایت کرده و زیرِ عبای زربفت، کراواتی پاره بزنند ( به مصلحت و ضرورت زمان و مکان برعکس) و با عطرِ التماس دعا و اودکلنِ رانت و عقدِ قراردادِ مشارکتِ مدنی با قادرِ مطلق، به تجارت شخصی بپردازند و شریکِ ارباب شوند و رفیق رعیتِ محتضر... و البته آخر هفته ها برای تجدید فراشِ موقت سری به آنتالیا و متعاقبا لس آنجلس و یواش یواش تورنتو و جزایر قناری بزنند و به سرودن اشعار گل و بلبل و باغ و چمن بپردازند و ثوابش را نثارِ روح پرفتوحِ رعایایِ دست از پا کوتاهتر و آچمز میان دو قانون قضا و غذا نمایند! لبخندِ ظریف فراموش نشود! smile emoticon frown emoticon

برخیز

برخیز!
"این قافله از قافله‌سالار خراب است!" *
وقتی حضورم اثباتِ توست؛ عدم حضورم، نفیِ تو و اثباتِ من است!
=====================================
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست!
آزادی و پرواز از آن‌خاک به این‌خاک
جز رنجِ سفر از قفسی تا قفسی نیست!
این قافله از قافله‌ســــــــــالار خراب است
این‌جا خبر از پیش‌رو و بــاز پَسی نیست!
تا آیـنـه رفتم که بگیرم خبر از خویــــــش
دیدم که در آن آیِنه هم جز تو کسی نیست!
من در پیِ خویشم، به تو بر می‌خورم امـــا
آن‌سان شده‌ام گُـم که به‌من دسترسی نیست!
آن کهنه‌درختم که تَنَم زخمیِ برف است
حیثیتِ این باغ مَنَم! خار و خسی نیست!
...
شعر : هوشنگ ابتهاج
-------------------
*تکلمه: متاسفم که حتی برخاستنِ راستین برایِ اعتلایِ حقّ‌مسلمِ خویش در این دیارِ ماتم‌زده نیز با حُزن و اندوه همراه است؛ و با این تأنّی و خمودی، گویا چاره‌جویی -به‌عنوانِ عظیم‌ترین معضلِ هستی-، باید هزار سالِ کوری طول بکشد، تا مگر دستی و معجزتی و انفجاری ناخواسته نجاتبخش باشد! این برخاستن حتی به اندازه‌ی رای و تن‌ندادن به تثبیتِ مخالفِ قانونیِ خود به‌عنوانِ جلادِ اراده‌ملی سخت‌تر از تن‌سپردن به قادرِ مطلق و قافله‌سالاری است که هزاربار حضور تو را به حسابِ خویش واریز کرده و هر بار چماق را محکم‌تر بر سَرَت کوبیده! راحت‌تر ار برخاستن از آغوشِ‌ پرنیرنگِ قافله‌سالار در عدمِ همراهی با او در نمایشی برای تثبیتِ چماق، شاید لذتِ خفتن و تن‌سپردن به او باشد، تا مگر روزی و روزگاری، دلش به حالِ خفتگان بسوزد! هیهات...دامِ آغوشِ ویرانگرت را میانِ بازوانِ اختاپوسِ دلواپسان و دلخوشان "تحریم" میکنم، تا از غذایِ خوش‌خوراکی به نامِ "من" خالی بماند! از دامِ تو برخواهم‌خاست، تا جهان باور کند که در قانونِ تو، نه من تواَم، نه تو منی! من به قانونِ بازوانِ نا اَمن و ویرانگرِ تو باور ندارم!
از دامِ قانونی که تنها تو را فَربِه می‌کند، بَرخواهم‌خاست و در بازیِ دوسرباختِ تو، شرکت نخواهم‌کرد! تا اثبات شود مشروعیت‌اَت ربطی به امروزیان ندارد! وقتی حضورِ من اثباتِ توست، عدمِ حضورم، نفیِ تو و اثباتِ "من" است! این مَنَم که "رفراندومِ سلبی" را در آغوشِ خالی و نا اَمنِ تو اثبات خواهم کرد!
ما بیش از این، بارها بختِ خویش را بین بد و بدتر آزموده ایم: در دوری باطل، یک دور یکی چاه می‌کَنَد از جیبِ ملت...و در دورِ بعدی آن یکی همان چاه را پُر می‌کند، باز از جیبِ ملت! هر دو هم اصرار دارند اثبات کنند قانونا التزام دارند به غاصبِ قانونیِ جیبِ ملت، و نه خودِ ملتِ خلعِ‌یدشده در قانونی که با من نیست و بَر من است! من به این دامِ قانونی ایمان ندارم!
این بار برایِ برخاستن کافی است در خانه بنشینم و هوایِ تکه گوشتِ چسبیده به تله را از سرِ خود بیرون کنم و تله را فعال نکنم! شاید صاحبِ تله از گرسنگی بمیرد!
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)
smile emoticon frown emoticon
خیام ابراهیمی
13 بهمن 1394
Sina Sarlak - Barkhiz سینا سرلک - برخیز
YOUTUBE.COM

هم نوایی

هم آوایی
=====
زیـــر‌زَبانی‌هایِ قلبِ بیمارم را
همواره در مُشتی بــــــاز دارَم
تا مرا در بسترِ خویش آرام ‌کند و فرو بَرَد تا اوج...
تا تویِ خواب پرسه زَنَم... و راه اُفتَم...
تویِ خواب پرسه زده‌ای آیا؟...
و راه افتاده‌ای هیچ‌گـــاه؟
خواب می‌بینم:
"خــــدا" فراتر از این‌جا و آن‌جا
منتظر است هر جـــای...
و برایِ سرودِ زندگیِ "من"
می‌نوازَد در خواب و بیداری
با هر دم و بازدَم، در نت ها و آیه هایِ هر آن
تا با ترانه‌یِ خویش که تنها در "مـــا" زاینده و زیباست
به خودآیَم...
دیرگاهی است با هر نَفَس
زیرزَبانی می‌خوانم:
به خودآی!
که بی "تـــو" اَبتَرَم!
به خودآی!
که بی "تـــو" اَبتَرَم!...
......................
خیام ابراهیمی
11 بهمن 1394
.
ترانه‌ای زیبا، که تعبیرِ خوابِ این روزهایِ تک‌اُفتادگی و زمزمه‌هایِ زیرزبانیِ‌ تن‌هایِ بُت‌گریز در بن بستِ اَمنِ خوابی در تنهاییِ عقیم است:
==========================
اون هم مثلِ من... حیران و پرسه‌زنان
اون... یِه گیتار می‌زد و یِه سازدهنی
من آواز می‌خوندم و اون هم در پیِ من...
من آواز می‌خوندم و اون هم ساز می‌زد: "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
ما... اوّلاش فقط خودمون دو تا بودیم، اما بعد...
ده تا، بیست تا، صد تا، هزار تا آدم... همه پشتِ ما
بعد: شهر به شهر و ولایت به ولایت
همه با هم می‌رفتیم و آواز می‌خوندیم: "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
"وا... واراوان واراون، بِلِم بِلِم... واراوان واراوان بِلِم بِلِم..."
...
همینه...!...آدَمایی هستند که همیشه، در زادگاهشون باقی می‌مونن!
یکی هم دنیا رو می‌گردِه و می‌رِه...
می‌رِه پشتِ یه گیتار و یه سازدهنی
من تویِ دلِ شب بِهِش چسبیده بودم!
و آسمونِ پرستاره سقفِمون بود... "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
"وا... واراوان واراون، بِلِم بِلِم... واراوان واراوان بِلِم بِلِم..."
...
بعد... سپیده سرزَد و بیدارم کرد
اونوقت‌بود که خودَمو تویِ خونه دیدم
فهمیدم همه‌یِ اونا یه خواب بوده... چه غمناک!
انگــــــــار دنیا رویِ سَرَم خراب شد!
وَ اَشک تویِ چِشـــــام حلقه زد...
اما... یهو دیدم: پسرکی پایینِ خونه‌م قدم می‌زنه
اون یِه گیتار و یِه سازدهنی می‌زَد
نــــه!.... من خواب نبودم... اون خودش بود!
همون که به من نگاه می‌کرد و آهنگ می‌زَد : "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
"وا... واراوان واراون، بِلِم بِلِم... واراوان واراوان بِلِم بِلِم..."
........................................................................
منبع: "چمتا"
fb.com/chamtashow
"یک گیتار و یک سازدهنی"
خواننده: نادا مال‌انیما
ترانه‌سرا: فرانکو میگلیاچی
آهنگساز: سالواتوره ریزی


-4:05

5,138 Views

تحریم، جوابِ تحریم = رفراندومِ سَلبی

"تحریم، جوابِ تحریم"="رفراندومِ سَلبی"
ضرورتِ "نرمشِ قهرمانانه" برایِ "رفعِ تحریمِ ملت در قانونِ اساسی"
دلایلِ تحریمِ "سلبی-ایجابیِ" نمایش قانونیِ انتخابات(انتصابات)
=================
* توجه: این نوشته رویکردی تظلم‌خواهانه و استمدادی دارد! و مسئولیتِ بازنشرِ آن با ناشر است! این نوشته بیانگرِ مواضعِ تنها "من" به‌عنوانِ شهروندی بی‌حقوق و مستقل از دینِ حکومتی در قانونِ اساسیِ موروثی است، و آن‌را به هیچ‌کس بویژه ایرانیانی که قانونا حقوقِ مرا محترم نمی‌دانند، و مایل به تداومِ حرامخواریِ قانونی از حقِ محذوفِ من به‌عنوان اَحَدی از آحادِ ملتند، توصیه نمی‌کنم! مخالفینِ نظام و رهبری قادرند به دعوتِ ایشان به‌عنوانِ مخالفِ خود و قَدَر قدرتِ قانونیِ نسلِ گذشته، آزادانه تمکین کنند! همچنان که من آزادم، برای استقلال هویتم، تمکین نکنم! همچنانکه به جمهوری اسلامی آزادانه رایِ "نه" دادم!
....
چرا "رایِ من" به دلیلِ ماهیتِ "قانون اساسی" نمی‌تواند در بهبودِ موقعیتِ شهروندیِ من به‌عنوانِ یک ایرانی که تابعیتش قانونا قابلِ نفی نیست، مؤثر باشد؟ چرا قانونا تابعیتِ ایرانیِ من اَبتَر است؟ *
در اسفند ماهِ 94، انتخاباتِ دو مجلسِ غیرمردمیِ "خبرگانِ رهبری" و شورایِ مجلسِ رهبری (موسوم به مجلس شورایِ اسلامی)، در پیشِ رویِ ملتِ خلعِ یَدشده، دولتِ حکومت، رهبرِ حکومت، نیروهایِ موازیِ حکومتی با دولت، از قبیلِ سپاه و پیروان و حافظانِ رهبری، و مشاورین و سازمانِ بیتِ رهبری و اُمّتِ یک‌نفر است!
با اینکه حدود 90 دَرصد از کاندیداتورهایِ اصلاح‌طلب (که بود و نبودشان به دلیل التزام به قانونی که منکر حقوق ملی است، به کارِ ملت نیامده و نمی آید) و غیرخودیانی که به راست یا دروغ ملزم و موظفند به یک‌نفر -نه ملت- تمکین کنند، به دلیلِ تشخیص منصوبین رهبر، رَدِ صلاحیت شده‌اند، و با اینکه کلِ مردم و "ملتِ مستقل" از این دایره‌یِ خودی‌ها بیرونند، براستی تکلیفِ ملتِ اسیر در یَدِ قدرتِ مطلقه‌یِ آن یک‌نفر، در میانِ این معرکه چیست؟
اکنون، دو راهِ "تحریم" و "مشارکت در انتخابی بین بَد و بَدتَرهایِ زنجیره‌ایِ یک‌نفر"، پیشِ رویِ ملت است! کدامیک از این دو گزینه به نفع ملتِ ناگزیر و بی اختیار، و کدامیک به نفعِ نظامِ حکومتِ غیرمردمی است؟ حال که قانونِ ملتِ دیروز، به کارِ ملتِ امروز نمی‌آید، چه باید کرد؟ چه باید کرد وقتی حضور بیحاصل مردم در انتخابات به حساب بیعت با قادرِ مطلقِ قانونی گذارده می‌شود؟
راه کدام است؟
1- تمکین و مشارکت و تائیدی ایجابی در همراهی با ستمی قانونی؟
2- و یـــا: تحریمی سلبی نسبت به این ستمِ قانونی، به عنوان رفراندومی سلبی؟
برای مشارکت و یا تحریمِ انتخابات باید مشخص شود در وضعیت کنونی، کدام‌یک برایِ اعمالِ اراده ملیِ من و حلِ مشکلاتِ جامعه بصورتی قانونمند و پایدار و باثبات مؤثرند؟ و در صورتِ مشارکت، از میانِ جناح‌های درونِ نظام و افرادِ مستقل و رهبری و قانون، کدام‌یک سدّ راهِ همزیستیِ مسالمت آمیزِ ملتند و از کدامیک برای ملت کاری بَرمی‌آید؟ پاسخِ واقع‌گرایانه به این پرسش‌ها، خواهد توانست من‌را در انتخابِ راه درست یاری کند؟
.
وقتی از مجلس ششم با اکثریت اصلاح‌طلبان، همراه با رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب کاری برنیامد، از هیچ مجلس و رئیس جمهوری هم کاری برنخواهد آمد و جز به تعویق انداختن احقاق اراده ملی، و اتلاف منابع ملی ثمری نخواهد داشت! فراموش نکنیم که فعالیت پنهانی هسته ای در زمان آقای خاتمیِ اصلاح طلب و مقدماتِ برجام در زمان احمدی نژادِ اصولگرا، و اجرای آن در زمان روحانی معتدل استارت خورد...براستی قدر مشترک اینها چیست؟! و کدامیک از این افراد خودرای بودند و از خود اراده ای داشتند فراتر از قدرت قادر مطلق قانونی؟ همواره یکی به دستور مافوق چاه میکند و دیگری با دستور مافوق همان چاه را پر میکند، هر دو از جیب ملت! قرار است این ماجرا تا کی ادامه یابد؟! چرا که آن عاملی که هر قدرتی را ابتر و غیرمؤثر می‌کند، قدرت مطلقه‌یِ برآمده از قانون اساسی است! بنابراین در این بن‌بست قانونی، باید به دعوتِ قادرِ مطلق و قانون‌اساسی او پاسخی مشخص داد! اما نه با حضوری که او با هر نتیجه ای آنرا به عنوان تثبیت نظام خود خواهد نوشت.
حال که برتری اصولگرایان در هر دو مجلس تضمین شده است، باید با این تحلیل انحرافی که "رای به غیراصولگرایانِ ظاهرا مستقل، به معنای عدم رای به اصولگرایان است"، به سیاهی لشکرِ مخالفین نظام، برای واریز حضورِ آنان به حساب قادرمطلق نائل آمد!
به باورم، قادر مطلق به پشتوانه ی قانون اساسی، رویکردِ اطاعتِ محض (پذیرشِ ردِ صلاحیتها و مشارکت در انتخابات) را از سویِ لشکرِ آش و لاشِ اصلاح طلبان و سایر مردم می پسندد! تا با یک تیر دو نشان زده باشد! هم مانعِ ورود آنان شود و هم حضور مشوّشِ مردم را به حساب خودش واریز کند! مجلس هم که با هر ترکیبی عملا و به تجربه مغبونِ قادرِ مطلق است و لاغیر... بنابراین چه باید کرد و چگونه؟
.
"اگر از 50 میلیون نفر واجدینِ شرایطِ رای‌دادن، 25 میلیون+ یک نفر از ملتِ تحریم‌شده توسطِ قانون اساسی و مخالفین نظامِ غیرمردمی، انتصاباتِ آن "یک‌نفر" را که متهم به "انتخابات" است، تحریم کنند، آنگاه مخالفین بدونِ خشونت، به "قانونِ اساسی" رای منفی داده‌اند و خواستارِ تغییر آنند! و حکومتِ قانونیِ نسل اولِ انقلاب بر نسل‌هایِ بعدی نامشروع است!" من برایِ حقوق دیگرانی که نمیشناسم و وکالت ندارم تلاش نمیکنم! مسئولین نظام قانونا به من پاسخگو نیستند! اما رفتار هموطنان میتواند مرا یاری رساند! این تنها راهِ غیرخشنِ احقاقِ حقِ "من" است! کیست مرا یاری کند؟!
.
37 سال است که انتخابِ منصوبینِ خویش را "بین بد و بدتر"، به حسابِ تائید خود واریز می‌کند و قانونا تنها تکلیف و کارِ خویش را پیش می‌بَرَد و بندگیِ امت را به ریشِ ملت می‌بندَد! (البته بر اساسِ قدرتِ مطلقه یِ غیرپاسخگویِ قانونی)! بله! این قانون اساسی است که چنین اختیار مطلقی را برایِ حفظِ نظامی که حفظش از اوجب واجبات است به قادرِ مطلقی داده است تا به هر وسیله با ابزارِ غیرپاسخگو و غیرِقابلِ‌اعتمادِ فتوا (حُکمِ فراقانونی) و تقیه (دروغ مصلحت‌آمیز) و مباهته (بهتان و افتراء به غیرخودی) و نصر بالرعب با ذیحقان، و رحماء (به خودی) و اشداء (سخت‌گیری و طردِ غیرخودی) و تکفیر و مَکر(...و مکرو و مکرالله ولله خیرالماکرین) و سفسطه و مغلطه با ملتِ غیرخودی (مردمی که امت نیستند)، مجریِ قانونی غیرملی باشد! آری... اگر تقصیری هست، بر گردنِ همین قانون اساسی است، نه مجریانِ آن.
همین قانون به قادر مطلق مجوز داده تا بگوید: مخالفینِ من و نظام به سرسپردگانِ من رای دهند، تا کشور و جانشان در اَمان بماند! براستی امنیتِ یک گورستانِ بی اختیار به نفعِ کیست جُز گورکَن؟ مگر ملت طفلانِ صغیرند و قادرِ مطلقِ قانونی ولیِ آنها؟ براستی آیا این تهدید علیهِ "صاحبانِ حقّ مسلم" است؟(که عملا باید ولی نعمتِ خدمتگزارِ خود باشند)، و یا تحمیقِ یک ملّت؟!
این چه قانونی است که یک نفر را "قادرِ مطلق" می‌کند و به او مجوز می‌دهد که مالباختگانِ عقیدتی و مخالفانِ خود را برایِ تثبیتِ قدرتِ خود امر به تائیدِ خود کند، تا با مستیِ پسافرجامیِ اربابِ بزرگ، کما‌فی‌السابق با نیرویی احیاء‌شده آنها را دو صد چندان همواره قلع و قمع کند؟!
این کـــــدام حقِ مشروع است که به یک نفر این اختیار را داده است، جز قانـون؟ من با این قانونِ استعمارگر مخالفم، نه با کسی که مُکَلّف به اجرایِ سِتَمِ این قانون بر ملتی بی‌اختیار است!
.
هر رفتارِ سلبی و یا ایجابیِ آگاهانه و معنادار، در بستری منطقی می‌تواند در راستایِ هدفی واقعی و معین، مفید و مؤثر باشد! اما مسلما رفتارهایِ ایجابی و سلبیِ کــور و بی‌معنا، فاقدِ ارزشی مفید و مؤثر در راه اهدافند!
مشارکت در انتخابات (به عنوانِ یک عملِ ایجابی)، و یا تحریمِ انتخابات (به‌عنوانِ یک عملِ سلبی) نیز، از جمله رفتارهایِ اجتماعی هستند که باید مجاب‌کننده و معنادار باشند!
گزینش هر یک از این دو راه منوط به برآوردِ شرایط زمان و مکان و بسترِ قانونی و سیاسی و دلایلی است، که باید منتهی به فایده باشد نه ضرر!
.
تحریم و یا مشارکت در انتخاباتِ مجلسینِ خبرگان و شورایِ رهبری*؟
طبق رویه‌ی معمول، و بر اساس اختیاراتِ ولایت مطلقه فقیه، عملا هر دو مجلس بعلاوه‌یِ قوه‌یِ قضائیه و ارتش و سپاه، بصورت مستقیم و غیرمستقیم تابع و در اختیارِ قدرتِ رهبری هستند، و اعضاء و مسئولینِ مربوطه اختیار مؤثری در پیروی از خواسته‌هایِ مردمی ندارند! با این وجود توقعِ من به عنوانِ یک ایرانیِ صاحبِ حق، از مشارکت و یا تحریمِ انتخابات، اعمالِ اراده‌ در راه حقوق و باورهایم برای نیل به خواسته‌هایم است. برای چنین هدفی در طول 37 سال گذشته؛ محتوا و اصولِ این بسترِ قانونی با توجه به اِعمالِ قدرتِ رهبری در عملکردِ نمایندگان، برایِ من به‌عنوانِ کارفرمایِ مسئولینِ نظام و نمایندگان، ثمری جز ابزاری موقتی و یکبار مصرف نداشته و در جهت تبلور اراده‌ام به هیچ عنوان کفایت نمی‌کند! چرا که چنین قانونی ضمنِ اعطاء قدرت مطلقه به ولی فقیهی (که خود باید دیگرانی را تائید کند تا بتوانند او را تائید کنند) برایِ اعمالِ نفوذ در پروسه‌یِ گزینش نمایندگانی دربست مطیع، از طریق شورایِ نگهبانِ منصوبِ خودش و نیز کنترل و هدایتِ عملکردِ نمایندگانِ ذوب در ولایتشان که حتی نقد بدیشان آنان را از صلاحیت ساقط می‌کند، از من حمایت نمی‌کند! چنین قانونی ضمنا از حقوقِ اولیه‌یِ بشری و انسانی و همزیستیِ‌مسالمت‌آمیزِ تمامِ ایرانیان برای برخورداری از منافعِ مشترکِ ناشی از حقِ تابعیت و امنیتِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی بر اساس باورهایِ شخصی‌ام حمایت نمی‌کند! چرا که اساسا قانون اساسی اراده‌ملی و حقوقِ ایرانیانِ ناباور به قرائتِ خاصِ دینِ حکومتی را به‌دلیل تداخلِ آن با حقوقِ اُمّتِ یک‌نفر قادرِ مطلق، محترم نمی‌داند! و امید بستن به‌چنین قانونی، نامعقول و ناممکن و بلکه احمقانه است! پس من فعلا در فکر تغییرِ مفادِ حقوقیِ قانون اساسی با درخواست از مراجعِ قانونی هستم (که البته تاکنون پاسخگو نبوده‌اند)!
.
پرسش:
حال از خود می پرسم آیا تغییر قانونِ اساسی از طریقِ قانونی ممکن است؟ و نهایتا
آیا در بین کاندیداتورهای مجازی که بتوانند در مجلسین حضور داشته باشند تا مرا به خواسته‌یِ اصلی‌ام که همانا تغییر قانون اساسی است نزدیک کنند، اشخاص مؤثری وجود دارند؟
درهر دو حالت من بر این باورم که مشارکت و یا تحریم نباید واکنشی صرفا سلبی و گنگ و ناشی از قهری کور باشد! حتی گزینش راه حل تحریم باید معنادار بوده و همراه با نتیجه‌ای قابل اندازه‌گیری باشد، و اگر مرا بصورت صد در صد به هدف نمی‌رساند اما لااقل مرا به هدفم نزدیک‌تر کند!
.
رَدّ صلاحیت کاندیداتورهایِ منتقد رهبری و نظام.
با توجه به وضعیتِ ردِ صلاحیتِ کاندیداتورهای مؤثر، و دعوتِ رهبر از مخالفین نظام برای مشارکت به دلیلِ حفظ امنیت فیزیکی کشور، جمعا به این نتیجه رسیده‌ام که به دلایل ذیل مایلم در حالتی که وضعیت تغییر نکند و امیدی به اقدام نمایندگانِ اعزامی به مجلس نباشد، به جایِ گزینه‌یِ کاسبکارانه و همیشگیِ "گزینش بینِ بد و بدتر"، این‌بار انتخاباتِ پیش روی را بصورت سلبی تحریم کنم، به شرط آنکه در راستای آن به رفتاری ایجابی دست بزنم تا تحریمِ مرا معنادار کند!
.
دلایل من برای تحریم سلبی و اقداماتِ ایجابی پس از تحریم:
1) تحریمَم کرده‌ای! پس تحریم‌اَت می‌کنم!
علتِ این "تحریم" می‌تواند صرفا ردّ صلاحیت‌هایِ کاندیداتورهایِ نسبتا مستقل و مؤثرِ انتخابات پیشِ روی نباشد! چرا که به باورم پیروِ رویه‌یِ 37 سالِ گذشته، هیچ امیدی به نمایندگانِ برگزیده‌یِ نظام برای تثبیتِ پایدارِ امنیتِ ملیِ فراگیر، و ثباتِ اقتصادی و سیاسی بر اساسِ اصولِ حقوقیِ این قانون اساسیِ نمی‌توان داشت! اما در صورتِ وعده‌یِ کاندیداتورها به اقدامی مؤثر، مایلم به جای قهر و گم شدن به احتمالِ مؤثر افتادنِ پی‌گیری مطالبات خویش از نمایندگانِ متعهد بختی بدهم تا لااقل آنرا از تریبونی رسمی ابزار کنند و به گوش همه برسانند.
2) 37 سال است است که انتخابات بین بد و بدتر و مشارکت و حضور مردم در انتخابات، به معنای تائیدِ نظام و حکومت القاء شده است؛ حال آنکه چنین استنباطی یکسویه بوده و به نوعی نیّت‌خوانیِ کاسبکارانه و خیانت در امانت می‌باشد! بنابراین آیا سزاست که مالباختگان و ملتِ خارج از گودِ مدیریت منابع طبیعی برخلاف تجربه‌یِ خویش، به دستِ خود سرکوبیِ خویش را از پیش به مخالفِ خود واسپارند و بر آن مهر تائید بزنند؟ هر چند نظام در هر دو صورت، همواره پس از هر انتخابات خود را پیروزِ میدان می‌داند! آیا در این بازی یکسویه، باید راهی مستند برایِ درخواستِ خویش به عنوان مخالفِ نظام در دسترسم باشد یا نه؟ من مُهر نخوردنِ شناسنامه را بزرگترین دلیل برای پی‌گیریِ مطالبات و حق مسلم خویش می‌دانم، تا کسی نتواند مشارکتم را به حسابِ خود واریز کند! مُهر نخوردنِ شناسنامه موثق ترین و بزرگترین مدرک در دستِ من برای ارائه به هر محکمه است و اثباتِ این‌که: آیا جمع جبریِ تعدادِ شرکت‌گنندگان با تحریم کنندگان برابر با واجدینِ شرایط هست یا نیست؟
3) پیام صریح به حکومتی که امنیتِ فیزیکی مخالفینش را گروگانِ مشارکتِ آنها گرفته است! اما به مخالفینش اجازه‌ی مشارکت برایِ اقدامی قانونی در راستایِ احقاق حق تابعیت و تغییر قانونِ اساسی که حقِ آنهاست و در قانون فعلی نیز پیش‌بینی شده نمی‌دهد! گویا مسئول ارشد نظام جمهوری فراموش کرده آنها خدمتکارِ جمهور و مردمند و مردم کارفرمای آنهایند. و رسمِ خدمتکاری، فرمانبری و اجراء درخواستِ مردم است، نه فرماندهی و به کارگیری جمهور برایِ منویاتِ غیرقابل نقدِ خویش.
4) اقدام عملی جهتِ ارائه‌ی درخواستِ تغییر قانون اساسی از طُرُقِ مسالمت‌آمیز به مراتبِ ذیل:
4-1) استفتاء از فقها جهت اثباتِ حرامخواریِ قانون اساسی با مصادره‌یِ قانونیِ الزاماتِ حقِ تابعیت و پیشگیری از اِعمالِ حقِ مالکانه در ملکِ مشاعی به نام وطن. نوعِ گرایش عقیدتی مانعی برای حذفِ حقِ مالکانه‌ی یک شریک در بین شرکاء نیست!
4-2) درخواست کتبی و شفاهی به مسئولین حکومتی، جهتِ اقدامات مقتضی برای تغییرِ قانونِ اساسی در راستایِ بهره‌برداری از حق تابعیت به عنوان یک ایرانی. و تصحیح مناسباتِ ارباب و رعیتی نهادینه در قانون اساسی.
4-3) در صورت عدم تمکین حکومت به درخواستِ ارائه شده در بند فوق، شکایت از نسل گذشته و قانون اساسی به مراجعِ حقوقی بین‌المللی از جمله سازمانِ ملل، بعلتِ کاذب بودنِ نمایندگانِ قانونیِ غیرمردمی (موروثی از نسل گذشته) به‌عنوان نمایندگانِ نسلِ فعلیِ ملتِ ایران، که اراده ملی نسل‌های بعدی را قانونا به یک نفر پیش فروش کرده و مردم فعلی را از اعمالِ اراده ملیِ امروز به‌نفعِ میراثخوار دیروزیان ساقط کرده‌است!
.
مخالفتِ من با فردِ رهبری نیست، بلکه مخالفت با قانونِ اشتباه و استعمارگرِ گذشتگان است که بر رهبری بار شده است.
من مخالفِ رفتارِ رنگارنگِ مجریانِ قانونِ اساسی نیستم، چرا که آنان را بر اساسِ مراتبِ ساختاریِ قدرتِ مطلقه‌یِ قانونی، بی‌اختیار و مُکلّف و مامور و معذور می‌دانم! بلکه مخالفِ قانونِ اساسیِ پارادوکسیکال و پرتناقض و سوء‌تفاهم‌برانگیزِ نسلِ گذشته هستم، که در کالبدِ آن روحِ "استعماری مخملی" و تفرقه‌انگیز و ویرانگر جریان دارد، که ضدِ "وحدت ملی" است؛ و نیز حقِ مسلم مرا به‌عنوانِ یک ایرانی مصادره کرده است!
هویت و اراده‌ی من به عنوان یک ایرانی، مستعمره‌یِ یک نگاهِ خاص است، نه قانونی بر اساسِ یک حقِ مشترک و وحدت‌بخش.
طبقِ تجربه‌یِ مکررِ 37 ساله، این روحِ استعماریِ قانون اساسی، جز مهجور نمودنِ صاحبان‌ِحق، فرارِ مغزها، مهاجرتِ ناخواسته، تفرقه* و پریشانی و اتلافِ منابعِ ملیِ مشترک در خدمتِ یک نگاهِ غیرپاسخگو، و فقر و فساد و فحشاء و اعتیادِ روزافزون و در یک جمله ناامنی روانی و زندگی شخصی، توسطِ پیروانِ یک عقیده علیهِ حقِ‌مُسلّمِ دگراندیشان و صاحبانِ حق‌ّ برابرِ مالکانه در ملکِ مُشاعی به‌نامِ وطن ثمری نداشته، و بصورتِ بنیادی موجبِ اِعمالِ "زورگیریِ عقیدتی" برایِ ایرانیانِ دگراندیش و نسل‌هایِ بعدی شده است؛ که این‌همه ربطی به‌ انتخاب و معرفت و اراده‌یِ آگاهانه‌یِ من ندارد! همچنان‌که قانونِ اساسیِ شاه ربطی به نسل‌هایِ بعد از انقلابِ مشروطیت نداشت! درخواستِ من درخواستی شفاهی برایِ اقدامِ مسئولینِ توانایِ نظام در راستایِ تغییر قانون اساسی به نفعِ اراده ملی و ملت و نسلِ امروز و فرداست، که هویتِ من مستقل از آن معنا ندارد و جزوی از آن است.
.
من کسی را برای همراهی با این درخواست دعوت نمی‌کنم! مخاطبم پیروانِ مؤثرِ قانونی است که خودآگاه و یا ناخودآگاه حقِ مسلمِ مرا قانونا مصادره کرده‌اند و من از قانونِ غاصبِ موردِ احترام آنان شاکی هستم!
چون قانونِ اساسی تابعیتم را اَبتَر و مرا از نظامِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در توزیع منابع مادی و معنوی و حقوق‌ مسلمِ ملی حذف و تحریم کرده است، بنابراین به‌ناگزیر، انتخاباتِ تکراری و نامفید و فریبنده‌اش را تحریم می‌کنم، تا مهری بر تائید این قانون نباشم!
مخالفم با قانونِ غاصبانه‌یِ نسلی که پیشاپیش مرا از مدیریتِ منابعِ ملیِ وطنم حذف کرده است!
پیروانِ چنین قانونی، شریکِ جُرمِ این قانونِ غاصِبَند، و طبقِ شرعِ خودشان، نمازشان در ملکِ غصبی باید باطل باشد و حقِ مسلمِ من در کامِ ایشان و وابستگانشان... خود دانند!
ملاحظات:
1- آقای خمینی (در بهشت زهرا- سال 57): به چه حقی ملت پنجاه سال(پیش) از این، سرنوشتِ ملتِ بعد را معین می‌كند؟ سرنوشتِ هر ملتی به دست خودش است!
2- آقای خامنه‌ای اخیرا و در سال 92 با دعوت از مخالفینِ رهبری و نظام به مشارکت در انتخابات برای اولین بار به مخالفین رسمیت بخشید!
"بیعت" بـا دعوتِ "قدرتِ مطلقه"، یــــا "عدمِ بیعت"؟... رفراندوم این است!
..........................................
اکنون دو نظر در منظرِ من است:
1)باید با شرکت در انتخابات، به غیرخودیان رای داد تا خودی‌ها بیرون بمانند. (گویا صاحب این نظر، معجزاتِ تقیه و مکر و مباهته و فتوایِ هشتاد و هشتی و مصلحت و "حفظ نظام از اوجب واجبات" را فراموش کرده‌، که نهایتا به معجزه‌ی هزاره‌یِ سوم و پاکدست‌ترین فاسدِ ذوب در ولایتِ موردِ تائیدِ قدرت‌مطلقه منتهی شد!)
2) باید تحریم کرد! تا "سقوطِ چشمگیرِ آراء" بیانگرِ نفیِ لبیکِ ملت به دعوتِ قدرت‌مطلقه‌ای باشد که نهایتا مشارکتِ مخالفینِ خود را به حساب تائیدِ خود حقنه می‌کند و به اتکاء قادرِ مطلقِ تحریم و دوپینگِ پسافرجامی، و واریز حضور ملت به حسابِ فرمانبریِ ملت از خویش، کما‌فی‌السابق آنها را بعنوان مخالف و غیرخودی منکوب و سرکوب می‌کند!
تا نظرِ حضرتِ دوست چه باشد؟! smile emoticon
نتیجه:
باید محاسبه کرد مشارکت با نتیجه‌یِ (چند غیرخودیِ شجاع+ حضور چشمگیرِ مصادره شده توسطِ قدرت مطلقه) کاراتر به حال ملت است و امید مردم را به تائیدِ قانون‌اساسی و نظامِ منبعث از آن اثبات می‌کند، یا عدمِ حضور چشمگیرِ ملت برای رساندن پیامِ مخالفت خویش به جهانیان و به تاریخ ...
هر چند در هر دو حالت، صندوق رای در دستانِ صاحب الامرِ "تقیه+مباهته+فتوی+رعب بالنصر" و در یک کلام "اوجبِ واجبات است و صد البته:... وَ مَکرو و مَکرالله واللهُ خَیرُالماکِرین. smile emoticon
.
ما بیش از این، بارها بختِ خویش را بین بد و بدتر آزموده ایم: در دوری باطل، یک دور یکی چاه می‌کَنَد از جیبِ ملت...و در دورِ بعدی آن یکی همان چاه را پُر می‌کند، باز از جیبِ ملت! هر دو هم اصرار دارند اثبات کنند قانونا التزام دارند به غاصبِ قانونیِ جیبِ ملت، و نه خودِ ملتِ خلعِ‌یدشده در قانونی که با من نیست و بَر من است!
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)
توجه:
شناسنامه‌هایِ مُهر نخورده، مهمترین سندِ "عدمِ بیعت" با "دعوت‌کننده‌یِ مخالفین" برای مشارکت در معرکه‌یِ انتخاباتِ خودیهایِ سرکوبگر است!
چه کسانی بدان افتخار خواهند کرد و چه کسانی از آن شرمنده خواهند شد؟!
.
خیام ابراهیمی
اول بهمن 1394
....................
پی نوشت:
*1- توجه: این نوشته رویکردِ تظلم خواهی دارد! و مسئولیتِ بازنشرِ این نوشته با ناشر است! این نوشته بیانگر رویکردِ تنها من به عنوان شهروندی بی حقوق و مستقل از دینِ حکومتی در قانون اساسی است، و آنرا به هیچکس بویژه ایرانیانی که قانونا حقوقِ مرا محترم نمیدانند، و مایل به تداوم حرامخواریِ قانونی از حق من به عنوان احدی از آحاد ملتند، توصیه نمیکنم! مخالفین قادرند به دعوتِ مخالف قانونی خود تمکین کنند!
.
*2- عاملِ تفرقه، و فتنه‌ی راستین در ماهیتِ قانون اساسی نهفته است! از تداخلِ معنایِ حقوقیِ ملت و امت. عامل تفرقه در غیرِمشترکات و تقسیمِ مردم بینِ خودی و غیرخودی است!
.
* 3- عاملِ "وحدت‌ملی"، در پاسداشتِ مشترکات و حقِ مُسّلَمِ مالکانه در ملکِ مشاعی به‌نامِ وطن، با امکانِ مشارکت در قوایِ سه‌گانه و نظام تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در منابع ملی است، که فارغ از عقاید مردم، باید حقی همگانی باشد، نه حقِ نگاهیِ خاص با رویکردی حذفی. وحدت ملی در بردگیِ عقیدتیِ ملت با "یک نفر" وحدتی زورگیرانه و پوشالی و عوامفریبانه است. وحدت ملی ناشی از تضمینِ قانونیِ "همزیستی مسالمت‌آمیز" تمام آحادِ ملت فارغ از ایدئولوژی است.

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...