Thursday, November 28, 2019

میلیون‌ها گل سرخ، در نبردی نابرابر

میلیون‌ها گل سرخ، در نبردی نابرابر
برای تبدیل تهدید به فرصت: این بوته خار دارد...عطر بهار دارد!


چگونه باید مانع از انفجار نارنجکی درون نارنج استقلال و آزادی شد؟ تا نارنج بماند!
چگونه این قبیله باید از قانون زورگیری توبه کند تا وطن از اشغال زورگیران رها شود؟ چگونه میتوان قادر مطلقه را از زندان گروگانگیران رها کرد تا ملتی آزاد شود؟
در نظر بگیر که با میلیون‌ها گل سرخ در عبادتگاه امن اقلیت زورگیر، هر اقلیتی ذوب در اکثریت می‌شود!
خلاصه اینکه، اگر خبر درست باشد و فردا با رونمایی از دروغ پروموت شده، قصد لوث کردن جنایات سازماندهی شده در میان نباشد، متلاشی شدن مغز نیکتا با گلوله‌ی یک تک‌تیرانداز گرسنه، دردناک و جانسوز است! اما همواره قربانیان خشونت در نبردی نابرابر، مردمند!
می‌گویند: باید با جیب خالی و پز عالی، جنگید!
می‌گویند: در نبردی نابرابر، آه مادران کافی است!
براستی چه باید کرد؟!
آه را چگونه باید درست نشانه گرفت که به‌جای درست اصابت کند و خواهر روحانی را نکشد؟
یعنی به جای "چه باید کرد" یا باید آه کشید؟و یا قربانی شد؟
گپ خاص؟ یا گپ عام؟ مسئله این است!
امان از این پریشانی زنجیره‌ای، بر اساس ادبیات سلبی-حذفی، که اپوزیسیون هنوز خاص است و مردم پریشان هنوز عوام‌الناس که در مسیر گپ پراکنده در #اتاق_ذکر ، تا تصمیم در #اتاق_فکر، همواره از یاد می‌روند!
مهمترین عبرت و درس از مبارزات دیمی و هیئتی و الله بختکی این است:
همواره گپ خواص اپوزیسیون در اتاق‌های ذکر، در سرنوشت قطرات خون عوام، به یک چاه نمایی و قربانگاه منتهی می‌شود!
دیگر، ضرورت تاسیس یک شخصیت حقوقی جدید در اتاق فکراپوزیسیون تا احقاق میدان میلیونی با میلیون‌ها گل سرخ برای ذوب کردن اقلیت در دل اکثریت، کتمان ناپذیر است! چرا که اپوزیسیون پراکنده در هزار اتاق ذکر مصیبت، یار تمرینی اپوزیسیون در یک اتاق فکر جنایت است.
پس از قطع اینترنت و شکست پروژه اینترنت میلی، اینک تا اطلاع ثانوی و فرصت بعدی: خون رایگان، هدیه‌ای به بابا و فرزندان، از سوی سربازان است! و از این ستون تا ستون بعدی فرج است! در ستون بعدی درصورت عدم وحدت در اپوزیسیون به یاری سرکردگان نفوذی و گروگان‌ها، خون هر غیرخودی پریشان و پراکنده‌گوی با دعوت‌های خاص، جاری در تجمع پارک لاله واقع در بلوار کشاورز یا همان آب کرج است!
***
گپ خونین با آی.گپ؟ یا خون بهای رایگان؟
اینترنت رایگان هدیه‌ی همراه اول و آخر، برای بردگان قیصر
آیه نازل شده در موبایل‌ها از سوی همراه اول:
"تا پایان پاییز اینترنت همراه اول برای شبکه اختصاصی آیگپ رایگان شد!"
امکان نصبِ دامچاله و "اپ رایگان" در بازار، و یا اپ‌استور گوگلِ بابا
گفتگوهای شما در دخمه ضبط خواهد شد و همواره در اختیار شما و بابا و سربازان گمنامش است!
نتیجه:
از نفله شدن پراکنده در گپ خواص اپوزیسیون در اتاق‌های ذکر باید پرهیز کرد و طبق یک #مرامنامه وحدتبخش بر اساس یک فلسفه و یک استراتژی و یک تاکتیک و یک نقشه‌ی راه گام به گام علمی و میدانی، به گپ عام در #اتاق_فکر روی آورد!
ما به یک انقلاب در اپوزیسیون برای گذار از ادبیات سلبی-حذفی به ادبیات ایجابی-جذبی و تاسیس یک شورای حقوقی نوبنیاد فراگیر با حضور تمام گروهها و مردم ایران نیازمندیم، که به مبانی وحدت غیرایدئولوژیک(مبتنی بر حق آب و خاک مشترک) بموجب یک #مرامنامه‌ی وحدتبخش، با یک سخنگوی کاریزماتیک(نه رهبر) پایبند باشیم.
جز این راهی نیست!
چه کیش شخصیتمان خوشش آید، چه نیاید!
خیام ابراهیمی
5 آذر 98

گپ خاص در اتاق ذکر؟ یا گپ عام در اتاق فکر

 گپ خاص در اتاق ذکر؟ یا گپ عام در اتاق فکر؟ مسئله این است!

عکس نیکتا اسفندانی به‌عنوان کشته‌ی تک تیراندازان ولایی، دست به دست می‌شود! آیا او براستی کشته شده؟ و یا بناست برای لوث کردن جنایات مشابه، بزودی از زنده‌اش رونمایی شود؟ کسی نمی‌داند! آیا دهها جوان و نوجوان و کودک چون او کشته شده‌اند؟ کسی نمیداند! چون سندی نزد ما نیست جز اخبار سایبری. چون قانونا سندها نمیتواند نزد ما باشد! دیگر با توجه به عبرت تاریخی و اینکه همواره در بحرانی‌ترین سرکوبها، نظام سلطه به هر تاکتیکی میان دوغ و دوشاب متوسل شده، سزاست که اپوزیسیون مستقل، برای پیشگیری از هدر رفتن بیشتر توان و خون مردم در راه مطالبات روبنایی، هر چه زودتر در جهت تمرکز و هدایت مبارزات مردمی با امکان مکانیسم راستی‌آزمایی میدانی و مکانیسم تصمیم‌سازی ستادی و علمی، در راستای مطالبات بنیادی، آستین بالا بزند! آیا روش‌های تخریبی نظام، برای انحراف مطالبات بنیادی با برجسته کردن حقوق ثانویه، تغییر کرده است؟ البته که نه! این تاکتیک‌های تخریبی هر بار پیچیده‌تر می‌شود! راز این ویرانگری تکیه بر شخصیت‌هاست! از پرپرشدن نیکتا در صف بگیر تا نقش شاهزاده در ستاد، هیچ اطمینانی از طریق مکانیسم راستی آزمایی برای سنجش امنیت لازم و دریافت حقیقت پشت پرده، بر اساس چالش و نظارت عمومی مردم نیست!
بادکردن یک بادکنک ویژه و ترکاندن آن در وقت مقتضی برای لوث کردن حقیقت و ویرانی اعتماد و سرخوردگی مردم و انحراف راه نجاتشان از این دام قانونی، یک تاکتیک تخریبی نظام مافیاست؛ که بر اپوزیسیون مستقل فرض است که برای تبدیل تهدید به فرصت، هرچه زودتر از تمرکز بر شخصیت‌های حقیقی و حقوقی خاص خود را رها کرده و برای رهایی از پریشانی در شعارها و روشهایی گاه متناقض و تنش آفرین که مردم را پریشان‌تر می‌کند، از طریق تاسیس یک شخصیت‌ حقوقی جدید با حضور همه، در قالب یک شرکت سهامی عام انسانی که تمام ایرانیان در آن سهامداری برابرند و حق رأی دارند، به روش رسیدن به هدف مشترک تمرکز ببخشد! که بار کردن شعارهای خاص از سوی تریبونهای مشکوک بر عموم مردم، یکی از تاکتیک‌های تخریبی است که همواره نظام سلطه بر آتش آن می‌دمد و در این راه برخی از پرچمداران با کلی گویی و با ادبیاتی خشونتبار بر تهییج مردم غیرتشکیلاتی و پریشان می‌افزایند و آب به آسیاب دشمن مردم می‌ریزند و با قواعد او بازی می‌کنند و نام این بازی را می‌گذارند: "مبارزه"!
البته که خشم و نفرت مردم زخمی، هیجانی انسانی است و نمی‌توان با آن مقابله کرد! نمی‌توان از یک گرسنه که فرزندش از بی دارویی در حال مرگ است و خانمانش ویران شده توقع آرامش داشت و به خشم و واکنشهای ویرانگر امثال او دامن زد تا از قبل فشار مردمی کاری صورت گیرد کارستان تا خوشه چینان از راه برسند! اما در راه مصلحتی عمومی، سزاست که اندیشمندان آتشبیار این جهنم نشوند و دندان بر جگر بفشارند و در تدبیر روشهای علمی و وحدتبخش و نقشه‌ی راهی شفاف برای رسیدن به قله باشند تا مردم هیجان زده و خشمگین، در دامچاله‌ها و دره‌های تعبیه شده بر سر راه استرداد اراده مردمی، سقوط نکنند!
البته که پرپر شدن دخترکی 14 ساله توسط گلوله‌ی هموطنش به فرمان جلاد بس جانسوز و دردناک است! و صد البته پرپر شدن دسته دسته جوانانی که 40 سال است حق زندگیشان قانونا دزدیده و قربانی شده و خشمگینند، بس جانسوز است! مرگ کارگری که به خاطر توهمات یکی مثل خود که باید کارگزار او باشد اما قانونا خدای او شده، و هر شب شرمنده به خانه می‌رود، اما امشب نمی‌رود، جانسوز است! همواره قربانیان خشونت در نبردی نابرابر، مردم بوده‌اند! این ماجرا از مکانیسم اعتماد سنتی مردم به پرچمداران آغاز و در نقطه‌ی عطف خود به غبن و فریفته شدن در بیعت با قانون اساسی سلطه رسید و تا کنون نیز بر همان دو مدار باطل می‌گردد و قربانی می‌گیرد!
برخی اما بر اساس همان دور باطل همواره به این قربانیان، از پشت مانیتور‌ شیشه‌ای فرمان می‌دهند که باید با جیب خالی و پز عالی، با جانیان سازمان‌یافته جنگید!
برخی سفارش می‌کنند: حماقت نکنید و در خانه بنشینید! که در نبردی نابرابر، آه مادران کفایت میکند و دامن جنایتکار را میگیرد!
براستی در این جنایات سازماندهی شده، چه باید کرد و نقش پرچمداران چیست؟
آه را چگونه باید درست نشانه گرفت که به جای درست اصابت کند و اشتباها خواهر پیرِ روحانی را نکشد؟
به‌جای چاره‌جویی علمی و عبرت از خطاهای گذشته و فهم "چه باید کرد؟" آیا باید در این چاه ویل سنتی مدام قربانی شد؟ و یا باید به آهی بسنده کرد؟
راه عام؟ یا چاه خاص؟ مسئله این است!
امان از این پریشانی زنجیره‌ای، بر اساس ادبیات سلبی-حذفی و چاه نمایی صاحبان تریبون خاص در اپوزیسیون، که همواره نور ماه را در راهِ چاه و آه می‌تابانند! قربانیان بینوا یکی یکی پرپر می‌شوند و اپوزیسیون پراکنده همان اپوزیسیون دارای کیش شخصیت است و مردم پراکنده هم همان مردم پریشانند!... اما لت و پارتر.
سالهاست که از گپ پراکنده در #اتاق_ذکر اپوزیسیون ، تا تصمیم جنایت در #اتاق_فکر پوزیسیون، تنها جنازه‌ی مردم است که در کوره‌راهها به چشم می‌خورد که چشم بر قله و بدون نقشه‌ی راه همواره به ته دره‌ها سقوط می‌کنند!
مهمترین عبرت و درس از مبارزات دیمی و هیئتی و الله بختکی چیست؟ جز: گپ خاص اپوزیسیون در اتاقهای ذکر، میان قطرات عام خون مردم، که همواره به یک چاه نمایی و دامچاله و قربانگاه عمومی منتهی می‌شود!
حالا دیگر ضرورت تاسیس یک شخصیت حقوقی جدید در اتاق فکر اپوزیسیون تا احقاق میدان میلیونی کتمان‌ناپذیر است! چون اپوزیسیون پراکنده در هزار اتاق ذکر، همواره یارِ تمرینی اپوزیسیون در یک اتاق فکر بوده است.
پس از قطع اینترنت و شکست پروژه بنزین و اینترنت میلی، اینک تا اطلاع ثانوی و فرصت بعدی شاهد ترفندهای جدید برای خفت کردن مردمیم. آن هم با یارانه‌هایی که معنایی جز ناتوانی مردم ندارد! در همین یک هفته اقلام مورد نیاز مردم گران شده اما خون مردم ارزان‌تر از پیش. و اینک:
خون رایگان، هدیه‌ای به بابا و فرزندان است از سوی سربازان!
از این ستون تا ستون بعدی فرج است! در ستون بعدی درصورت عدم وحدت در اپوزیسیون به یاری سرکردگان نفوذی و گروگان‌ها در اپوزیسیون، خون هر غیرخودی را در شیشه کرده وبا پراکنده گویی و دعوت‌های خاص در دامن خویش، از میزگرد شورای خاص گذار گرفته تا تجمع خاص در پارک لاله واقع در بلوار کشاورز یا همان آب کرج در تدبیر گشایشی برای قدرت خویش تا ظهور و فرج است!
گپ خونین با آی.گپ؟ یا خون بهای رایگان؟
اینترنت رایگان هدیه‌ی همراه اول و آخر، برای بردگان قیصر
آیه نازل شده در موبایل‌ها از سوی همراه اول که:
تا پایان پاییز اینترنت همراه اول برای شبکه اختصاصی آیگپ رایگان شد!
امکان نصبِ دامچاله و "اپ رایگان" در بازار، و یا اپ استور گوگلِ بابا
گفتگوهای شما در دخمه ضبط خواهد شد و همواره در اختیار شما و بابا و سربازان گمنامش ست!
نتیجه:
از نفله شدن پراکنده در گپ خواص اپوزیسیون و در اتاقهای ذکر مدام باید پرهیز کرد و طبق یک #مرامنامه وحدتبخش بر اساس یک فلسفه و یک استراتژی و یک تاکتیک و یک نقشه‌ی راه گام به گام و علمی و میدانی، به گپ عام در #اتاق_فکر روی آورد!
ما به یک انقلاب در اپوزیسیون برای گذار از ادبیات #سلبی_حذفی به ادبیات #ایجابی_جذبی و تاسیس یک شورای حقوقی نوبنیاد فراگیر با حضور تمام گروهها و مردم ایران نیاز داریم، که به مبانی وحدت غیرایدئولوژیک(تنها مبتنی بر حق آب و خاک مشترک) بموجب یک #مرامنامه‌ی وحدتبخش، با یک سخنگوی کاریزماتیک(نه رهبر) پایبند باشیم.
جز این راهی نیست!
چه کیش شخصیتمان خوشش بیاید، چه نیاید!
وگرنه باز باید منتظر باشیم که سرنوشت‌مان را از ما بهتران رقم بزنند!
خیام ابراهیمی
5 آذر 98

Tuesday, November 26, 2019

باید خون گریست

باید خون گریست!
آقای بهنود قصه‌گو!

 لطفا از داستان حکم اعدام برای بچه گربه‌هایی بگو که اول در آغوش مادر، دُمِشان را با بنزین به آتش کشیدند و سپس در تعقیب و گریزی ناگزیر با تسریِ آتش، بر دارشان کردند و به ریش مادرشان کلی خندیدند!
و من امشب در غربتستانِ آغوشِ خونین مام میهن خون گریستم، برای آب‌وخاکی که سلیطه‌ای سندش را به‌نام سلطان فاسقش زده! برای دردِ بازمانده‌گان و بهبود بهنودیان در دامن و آغوش سرد ملکه‌ی پیری که مادر ما نیست! و برای زنده‌گانی که قانونا مرده‌اند و هرگز زندگی را در دامن گرم مادر واقعیشان آغاز نکردند!
آنها که برای زندگی مُردند؛ نه مزدوری!
آن هم بر سر سفره‌ی مام میهنی که از آن ماست، اما در تصرف ویژه‌خواران و راهزنان و مزدوران آنهاست.
ای قاضی‌القضات!
آیا در این خفت‌گیری قانونی راهزنان، "مزدوری این و آن" ارزش جان‌دادنِ بهترین جوانانی را دارد که برای احقاق حق حیاتِ مشترکی که از آب و خاک مشترک ربوده‌شده، برخاستند و چون برگ خزان دسته دسته فروریختند! که مرگشان باید منتسب به مزدوری برای بیگانگان شود؟!
پرسش: براستی چرا سندهای مرگشان نزد ما نیست؟!
پاسخ: چون قانونا سندِ زندگی‌شان به نام دیگری خورده است!
اما چرا برخی برای ابراز وجود، بر سندی که قانونا نمی‌تواند و نباید نزد ما باشد و مقدمات امحائش هم همواره مهیاست، اینقدر پافشاری می‌کنند؟! که بی سند باید لال بمیری! چرا که تو از پیش مرده‌ای!
روزی کلاغان در گوش کبوتران نامه‌بر خواندند که آن 100 جوان غیرمسلح و آن 150 کشته‌ی بعدی، اینک شده‌اند 350 نفر... که چون پرده براُفتد می‌توانند تا 3500 و بیشتر هم بالا بروند! طوطیان درباری اما فردا چه خواهند گفت؟ کسی نمی‌داند! کسی به عمق فاجعه آگاه نیست! انگار حتی یک‌ پرستو هم مرگ یک جوان را که امید به زندگی را هرگز آغاز نکرده درک نمی‌کند، تا قادر باشد آن را در کتاب تاریخ ثبت کند، که در سانسور سیستماتیک اخبار حرفه‌ای، از همان دقایق اول با کنش و واکنشی سریع و ضربتی، بین دو تیغه‌ی هماهنگ یک قیچی، میلیون‌ها جسد از همین نمونه‌ها هرگز بین ما نبودند!
چه بسا اگر بر استیج این تئاتر روسی-انگلیسی، پرده برافتد: نه تو مانی و نه من!
حتی اگر بگویند در اجرای این سناریوی امنیتی 5000 نفر کشته و 10 هزار نفر مفقود شده‌اند، ما نمی‌دانیم چه باید بگوئیم... و آیا باید باور کنیم، یا نه؟
داستان شبیه آمار صندوق انتخاباتی است که خوانش و شمارش آن در دست ما نیست؛ اما برخی با اشاره به بد و بدتر، توجه به اصل حقیقت را از مسیر منحرف می‌کنند که اصلا موضوع شخصیت بی‌اختیار این مرده با آن مرده‌ی قانونی نیست؛ بلکه موضوع این است که بدون نظارت مردم، هر حضور و غیبیتی می‌تواند تنها به کار بیعت با مناسبات گورستانی بیاید و بس. و تنها وقتی این مشروعیت از سکه می‌افتد که حضور اکثریت در کنار اقلیت و در یک میدان امن واقعی، بصورت مسالمت‌آمیز رؤیت و اثبات شود! جوری که دوغی در دوشابی آب و خاک مشترک را برای گرفتن ماهی دلخواه صیاد گل آلوده نکند!
پرسش: آیا ما جنازه ها را دیده‌ایم؟
اوج تراژیک داستان درست در همین‌جاست که ما هیچ نمی‌دانیم. و بر این تقدیر قانونی است که باید خون گریست و هیچ بلبل خوشخوانی بدان اشاره نمی‌کند!
چرا آنها که معنای حقوق را می‌دانستند هرگز اشاره نکردند که در بند یک اصل 110 قانون اساسی قدرتی فراملی نهادینه شده که دِرامِ "سرنوشت" را با مصلحت پنهان و کتمان‌شده و بار شده بر عقوبتِ ملتی صاحب حق، با قلم منصوبین خویش می‌نویسد و هیچ شهروندی ذیل قدرتش اعتبار اراده و حیاتی جز بردگی و کوری و کری و تسلیم به این تقدیر شوم را ندارد؟! و چرا برای ثبت این بی‌اعتباری بنیادی، مردم ساده دل را به صف‌هایِ مرگ هویت کشاندند؟ مگر بر اساس مبانی حقوقی، مردم بر سرنوشت خود نظارت داشتند که به عقوبتِ ناشی از خوانشِ صندوق‌های غیرپاسخگویش اعتماد داشته باشند؟ این چه جنایت بود در حق انسان؟
کرکس‌ها اما همخوان با کلاغ‌ها گفتند: راه دیگری جز احتمال خوانش درست صندوق‌ها نبوده است. و حضور جنازه بهتر از غیبت اوست! اما مگر حضور و غیبت زنده‌گان تنها درون گور معنادار است؟ آیا نمی‌توان خارج از گور حضوری عیان داشت و ثابت کرد که من هستم؟!
حال آنکه همواره راه دیگر این بود که وحدتی معتبر از حقوقدان‌ها و روزنامه‌نگاران که حرفه‌شان انسانیت است، گرد هم می‌آمدند که به‌جای فراخوان مردم به حضور در پای تابوتِ گورها، مردم زنده را در کنار اقلیت فرابخوانند و همایشی از قامت واقعی‌شان را نمایش دهند که چون ما در قانون شما مرده‌ایم و نیستیم، اکنون بنا داریم که به موازات صف مرده‌گان اثبات کنیم که زنده‌ایم و #ما_هستیم! و این مای مفروض، تنها شمایان نیستید، تا برای انسانها اعتبار بخریم نه از ما بهتران... و اثبات کنیم که نه تنها برای از مشروعیت انداختن اقلیت، بلکه برای خریدن مقبولیتِ اکثریت، ما هم مردمانیم!...پس سگی بگذار! که هیچ نواله‌ و استخوان پاره‌ای در راه اثباتِ مرده‌خواری، ارزش شندرغاز درآمد مرده‌شویی و گورکنی برای زنده‌گانی که در راه زندگی کشته شدند، را ندارد! پس چو دلالان مرگ، به سفسطه نگو: #ما_هستم!
اکنون آیا سزا نیست که برای مرگ این حس و عاطفه‌ی انسانی و عقلانیت مدنی، بیشتر از مرگ این و آن شهروند که از پیش مرده، خون گریست؟! و به اینکه مام میهن عزادار است و تو بصورت حرفه‌ای هنوز قادری به ریش گورخوابان گورستانی به نام وطن بخندی!
چرا که در قانون اساسیِ تو، اساسا همه مرده‌اند و سالها هیچ حقوقدان و روزنامه‌نگاری این حقیقت را بر چشم مردم نگشود! و کسی هم گوشش به این حرف‌ها از دهان یک رهگذر در گورستان بدهکار نبود.
براستی در حرفه‌ی کاسبکاران مرگ و زندگی، چه حسابی؟ چه کتابی؟
اگر باید گریست شاید باید بر کسب و کار حاکم بر این گورستان خون گریست، نه این گور و آن گور بی‌سندی که آیا مرده‌ای و یا زنده‌به‌گوری در آن هست یا نیست!
آری! سند نزد ما نیست! و ادعای بی سند جرم است! و باید حرفه‌ای عمل کنیم! و در تاریخی که هر گز سندها در دست ما نیست، قضاوت نکنیم! و تاریخ را برای درباریان و اهل بیت و اصحاب نواله بنویسیم!
اما یک نگاه در آینه بینداز آقای #بهنود!
در آینه چه می‌بینی که وحشت نمی‌کنی؟
تو کیستی؟!
براستی، تو از جنسِ چیستی؟
حرفه‌ات چیست؟ ای همیشه حرفه‌ای!
من اما یک بچه گربه‌ام... که روباهی دمم را بریده و موشی آن را خورده، و بوزینه‌ای برای خنده جانش را به آتش کشیده‌ تا تو بمانی و ما را به دار بکشی و قلم پایمان را با قلمت بزنی و چون شهرازاد قصه‌گو، از نقش هنرِ لاکچری دردهای شهوتِ توله‌های خود بر پوستین‌های مدرن، قصه‌های نو به نو ببافی در هزار و یکشب...:
و برایمان نقل کنی که: مزدور کیست.
و باید به‌حال کدام عریضه‌نویس و مورّخ، خون گریست؟
خیام ابراهیمی
آذرستان 98/ایران ویران

Sunday, November 24, 2019

چکش پهلوانانه

چکش پهلوانانه بر نارنجکی درون نارنج استقلال و آزادی
(نقدی بر حکومت نظامی بنزین و اینترنت، میان دوغ و دوشاب با اسم رمز جنگ)
سوگوارم در روز عزای مردمی-میهنی
پروژه امنیتی #مرصاد2 ، یعنی متلاشی کردن مطالبات بنیادی مردم، با برجسته کردن مطالبات ثانویه، بین ابلیس و شیطانک‌هایش در اپوزیسیون که چون پروژه #دی_96 عملیاتی شد! دستمریزاد دیکتاتور با نفوذ و سواری گرفتن از #فرشگرد و #ما_هستیم و #ققنوس و سیمرغ و دفتر شاهزاده تا #شورای_خاص_گذار و سایر تریبون‌های آلوده بین کلاغ‌ها و کفتارها و کفترها و مترسک‌ها در دامچاله‌هایی برای سلاخی فرزندانِ یتیمِ مام میهن در مزرعه‌ی مشترکی به نام ایران که اینک گورستان گرسنگان و آزادگان است!
تفرقه بینداز حکومت کن!
قاطعانه و بدون هیچ تردیدی، آنان که مطالبات بنیادی و اعتراضات و حضور مسالمت‌آمیز مردم غیرتشکیلاتی و پریشان و دردمند را به خشونت کشاندند، جز بر آتش دشمنی با وحدتِ مردم ایران نمی‌دمند! بلاشک و خواه‌ناخواه آنان با انحراف از مسیر ضدخشونت و مسالمت آمیز، با انفجار خشم انقلابی، آتشبیارانی شدند برای آتش‌به‌اختیارانی که از هیچ جنایتی ابا ندارد! در اینکه ایشان آگاهانه و یا ساده لوحانه و خودسرانه، آلتی شدند برای بریدن سر مردم در نبردی نابرابر و در میدان سلطه، شکی نیست! آنان همواره و خودسرانه در پوستین میش، شریک گرگ ملت بوده‌اند!
چکش پهلوانانه چکشی است در سرگردنه، که یک پهلوان‌پنبه به عنوان مستاجر و پیمانکار و خدمتگزار و خادمی موقت، به خوش‌نشینی معتاد شود و خانه را اشغال کند و به زورگیری تخلیه نکند و وقت اعتراض صاحبان‌حق، آن را به دست گاومیش‌ِ تهی‌مغزی بسپارد تا با قدرت هر چه تمامتر آنچنان بر سر صاحبخانه و کارفرما بکوبد، تا یکضرب متلاشی و کشته شود! و پهلوان آن عمله‌ای است که اگر از مرده‌ی صاحبکار صدای آخ شنید، صدا کلفت کرده گلوله‌ای را از دخمه بر قلبش خالی کند و ککش هم از این جنایت علنی نگزد و شب با خروپف خوابش ببرد! انگار نه انگار که خون صاحب حق در رگِ اهل بیتش جریان دارد!
حالا شده حکایت ما: قورباغه‌ای قورقورکنان با داداشی‌هایش شرط‌بندی کند که از درون سوراخ موشی در بالای قلعه، تخمه‌شکنان و تفریحی و یکدست، مغزِ هر رهگذری را که او اراده کند با شات‌گان جوری بترکاند که طرف نفهمد از کجا خورده! پهلوانی که اگر تیزی و قمه و اسلحه و دخمه را از او بگیری قادر است دریوزانه تا ابد عین سگ زوزه بکشد و استخوانی را از صاحبانِ حق گدایی کند و دم هم نزند!
.
ماجرای زورگیری راهزنانِ تازه‌به‌دوران رسیده
طی یک شبیخون غافلگیرکننده در شب جمعه، بدون نظارت و کارشناسی و توافق مردم، بنزین مردم 3 برابر گران شد! با علم بر این تجربه‌ی تکراری که چون طاقت بارکشی ملت ناآگاه و همیشه‌پیاده و در پشتِ‌صحنه زیاد است، باز هم طی یک حکم حکومتی توسط خدمتگزار، بار سنگین تورم تحمیلی باید بر دوشِ مستضعفین آوار گردد، تا گرانی‌های ناشی از سیاست‌های تنش‌آفرین و کلان تک‌نفره (که به اقراری صریح سرشته‌ای از اقتصاد و سیاست و امور نظامی و فرهنگی ندارد)، کمر هیچ دلال و کفتار و کفتارزاده را خم نکند و بلکه بنا بر اصل بنیادی اشداء مع‌الکفار و رحماء بیهنم، موجب رونق بازار عوامل و دلالان تحریم 40 ساله هم بشود!
روز جمعه 24 آبان، اعتراض گورخوابها و گرسنگان در برخی از گورستان‌ها آغاز شد و طی چند ساعت همزمان روی موج برساخته، پروژه و عملیات آتشبیاری و آتش‌بازی و تخریب پمپ‌بنزین‌ها و بانک‌ها و فروشگاه‌ها و اماکن دولتی، با راه‌بندان جعلی در اکثر شهرها توسط اشرار اجاره‌ای و سازماندهی‌شده کلید خورد و در همان اولین دقایق در نبردی نابرابر، مستقیما به قلب مستضعفین تهییج‌شده و غیرمسلحِ باغی، شلیک شد تا چشم زهره‌ای شود برای هر نفس‌کش معترض که نمی‌دانند چگونه باید دست‌جمعی(نه تک تک در پستو و در دخمه‌ها) اعتراض کنند که نه سیخ بسوزد نه کباب!
با گردآمدنِ این بهانه‌های نبوغ‌آمیز بود که با توجیه حفظ امنیت، اینترنت قطع و حکومت نظامی آغاز شد! در همین فرصت تاریخی و یوم‌الله جعلی، بفرموده پروژه‌‌ی اینترنت میلی توسط رئیس‌جمهور جوان بعدی استارت خورد! اما از آنجا که سررشته در دست اساتید و علماء کارنشناس است، این پروژه نیز با شکست مواجه شد و در این افلاس هیئتی، میلیاردها تومان خسارت به حساب مستضعفین واریز شد! مال مفت و دل بی‌رحم!
در بی‌رحمی و دلسنگیِ عالمان سررشته‌ندار، همین بس که در اولین واکنش، اساسا غم و تاسفی از مرگِ مستضعفین ابراز نشد! لابد چون موضوعیتی نداشت! مدتی بعد آلتهای روسی گفتند چون این تخریب‌ها و کشتارها، کار تعداد معدودی انگشت‌شمار از سربازان امریکایی و اسرائیلی و عربستانی بوده، لذا علت غمگین نبودن ایشان این بوده که مردم ایران در جنگ با دشمن بر دفع شر پیروز شده‌اند و قرار است این پیروزی را جشن بگیرند و برای عدم التقاط غم با شادی، اولویت با شادی بوده است، نه غم!
ظاهرا دلایل اصلی این پروژه، بنا بر اظهارات مسئولین امنیتیِ نظام، برای تامین هزینه‌های صدورانقلاب و پرداختِ حقوق‌های نجومی فرماندهان تحریم و فرزندان و وابستگانشان در پایگاههای دیار کفر بوده، و عملا برای متولیان ایشان راهی جز دست کردن در جیب مستضعفین باقی نمانده بود! و علت اصلی این شبیخون انقلابی به گرسنگان، نیاز مبرم به منابع مالی در شرایط سخت تحریم است تا با یک تیر دو نشان زده شود: هم لفت و لیس فرماندهان جنگاور نظام تامین شود و هم توپ به میدان دشمن امریکا و اروپا انداخته شود، تا با جلب ترحم مردم دنیا و گدایی از محل بینوایی ملت مستضعف ایران، بتوان هر جنایت بعدی را به ریش دشمن بی‌خیال بست!
بدیهی است که بنا بر ادبیات سلبی-حذفی سنتی، و در شرایط همیشه جنگی، اینبار دیگر خبری از جام زهر و نرمش قهرمانانه‌ نبود! چون دشمن در خانه‌ی خمار بود و کسی جز مستضعفین در میدان نبود! لذا علماء کارنشناس اعلام کردند که برای خالی نبودن عریضه، تنها راه باقی‌مانده چکش پهلوانانه بر سر مستضعفین است! که این خون زلال و پاستوریزه خوردن دارد و می‌توان آن را با آسودگی خیال، در رگِ اهل بیت کرد!
از سویی چون با قطع استراتژیک تمام راههای مواصلاتی، سندی موثق در دست نیست، لذا میزان و دامنه‌ی جنایاتِ زنجیره‌ای توسط دشمن مردم، و برآورد عقوبت کار میان دوغ و دوشاب، در میان و ابر و مه ناپیداست و از این‌رو در این بی‌خبری مفلسانه، هیچ مسئولی اطلاعی از هیچ آمار میدانی ندارد! یعنی سیستم امنیتی که افتخارش ردیابی و زدن بال مگس دشمن روی هوا بود، اکنون درمانده و ناتوان از شمارش قربانیانِ سیستماتیک دشمن است! البته امریکا هم اعلام کرد: تا آخرین جنازه کنار ملت شهیدپرور ایران خواهد ایستاد! و بالاخره اروپا به مقر آمد که از این پس با دقت هر چه تمامتر جنازه‌ها را خواهد نگریست تا کور شود هر آنکه نتواند دید! باز صد رحمت به جنابِ چین که از خود واکنشی انسانی نشان داد و در راستای همدلی با خانواده‌های مستضعفین، از حالا مشغولِ بافتن طناب دار ابریشمی و دوختنِ کفنِ شرعی و سنگ مزار ایدئولوژیک، در تیراژ 60 میلیون، اعلام آمادگی و با معترضین اعلام همبستگی کرده است! ضمنا کشور دوست و برادر روسیه نیز اعلام کرده که برای شفاف‌سازی و غربالگری دوغ از دوشاب، و متعاقبا تدوین و تقویم نمودن سند تاریخی این جنایت، با اعزام رایگان نیروهای کا.گ.ب آمادگی کامل را دارد و عین شیر وسط پرچم ایران غرّان است، تا در این جنگ ایدئولوژیک، مشتی باشد بر دهان امریکای جنایتکار که عین یوز منقرض ایرانی، در کنام پف کرده است.
در همین راستا طی عریضه‌ای مطول، از سوی ضدانقلاب آواره در کشورهای استعماری، چند پرسش انحرافی مطرح شده که ضروری است برای دشمن‌شناسی، عینا و بی کم و کاست بازنشر شود، تا محققینِ وطن‌دوست با بررسی و تحلیل آن، خود را برای جنگ جهانی چهارم پس از این جنگ جهانی سوم علیه ایران، خود را تا انقلاب مهدی مجهز کنند!
تا باد جنگ باد و رجزهای مقفای عروضی، با ادبیات سلبی-حذفی امروزی!
همواره دلِ بیماران و کینه‌توزان و سربازان‌گمنام، آرام و شاد باد!
.
اما متن کامل عریضه از سوی یک ضد انقلاب گم کرده راه:
آیا سند جنایت در دوغاب جنگ جانیان است؟ یا در دوشابِ صلح و دفاعِ قربانیان است؟
در جنگ تحمیلی نظام تبهکار بر میهن و جهان، چگونه تک‌تیراندازها مانیتور می‌شوند؟!
جنگ با شیطان بزرگ؟ یا صلح با خود؟ مسئله این است!
البته دلم بسیار سوخت از قربانی شدن مردم بینوایی که در چنبره‌ی فرهنگ بیمار فردسالارانه(نه همگرایی و هم‌افزایی) باز موش آزمایشگاهی تاخت‌وتاز گاوچران‌ها شدند! به همین دلیل از شلیک شبانه‌ی گرانی قیمت بنزین توسط قیصر به شهروندانی که قانونا برده‌اند بس دلخورم، اما از قطع اینترنت نه! شاید اگر قطع اینترنت مدتی ادامه می‌یافت، ذهنِ بسته‌ی نرسالاران کمی استخوان می‌ترکاند و رگ می‌کرد و پوست می‌انداخت، شاید پس از ترک اعتیاد به نشئگی از قدرت سوء‌تفاهمات کلامی، عملا نیازی به هم‌افزایی پیدا می‌کردند! نکته اینجاست که تا وقتی مردم برای استقرار دموکراسی هنوز به ابراز بندگی به یک ناجی و یک سالار نیازمند باشند، و بنای اعتمادشان به شعار و حرف مفت یک سیدخندان و میر بی‌اختیار باشد، نه تضمین نظارت خویش در قانون، و تا نتوانند تشنه‌ی قواعد هم‌افزایی با دگراندیشان در شوراها شوند، چه فرقی می‌کند میان دوغ و دوشاب مفاهیم بنیادی، کمتر با یکدیگر رابطه داشته باشند یا بیشتر؟
درآمدی بر پندار و گفتار و رفتار پدرسالارانه
تا مردم ما آلوده به ادبیات سلبی-حذفی فردسالارانه باشند و بدون فهم مناسبات قدرت با قانون سلطه‌ای که در آخرین انتحابات با آن بیعت کرده‌اند، در پی مطالبات روبنایی از ارباب باشند، پدرسالار هرازگاهی بدون بهانه یک سیلی به فرزند می‌زند تا او فراموش نکند که خدایش کیست؟
نرسالار هنوز به پدیده‌ی زن به عنوان ابزاری جنسی می‌نگرد و از جوک‌های جنسیتی خنده‌اش می‌گیرد و هنگام خشم فحش‌های جنسیتی می‌دهد!
فردسالار
تشدید خشونت در شرایط جنگی و در میدانی نابرابر، با محمل و یاری اپوزیسیون خشونت‌طلب، آب ریختن در آسیاب نظامِ پدرسالاری است که تداوم شرایط بحرانی و خشونتبار جنگی با ادبیات سلبی-جذبی دلخواهِ ناپدری مجنون اوست؛ که اکثریت مردم همچون فرزندانِ ناتنی‌اش روزی چند وعده با بی‌مهری و خشم، در سیه‌چاله‌ها فلک می‌شوند. یک ناپدری که در چنبره‌ی جبرجغرافیایی بین سنت و مدرنیته گیر کرده و اکنون حیران است و مدام در احساس ترس از شکستن غروری کور احساسِ حقارت می‌کند و برای جبرانش به خشونت متوسل می‌شود و کوتاه نمی‌آید!
گفت:
"خوشبختانه روسیه در فاجعه‌ی #حکومت_نظامی بنزینی-اینترنتی، یکی از درس‌هایی را که بواسطه‌ی نظام سلطه و گروگان خویش به ایرانیان داد، این بود: امریکا تا آخرین جنازه در کنار ملت ایران خواهد ایستاد! و اروپا آلوده به سکه‌‌های قیصر، با دقتِ هرچه تمامتر، این نسل کشی را تماشا خواهد کرد! براستی در فرصت این بازی شیطانی، بازنده و برنده کیست؟
برای مزدوران و تک‌تیراندازنی که با توجیه شرایط جنگی توسط فرمانده‌ی خویش بر مردم، گروگانِ شهوت زورگیرانه‌ی خویشند، در نبردی ناگزیر بین سپاه مسلح و مردم بی سلاح، این یک فرصت است که گلوله را به قلب یک گرسنه نشانه روند، یا که شلیک در هوا کنند! و یا باتوم‌ها را با شدت بر فرق یک گرسنه بکوبند؛ یا ضربش را به دیگرسو رها کنند؟ تا در اولین فرصت از نان خونین دل کنند و خود را از پیکر ابلیس متجاوز جدا کنند! که آنکه به قانون اساسیِ تجاوز به غیرخودی قداست و مشروعیت می‌بخشد، هرگز به "مؤمنینِ خویش" نمی‌گوید که زناکاری از فکر همخوابگی با کسی آغاز می‌شود که می‌تواند خواهر ناتنی‌اش باشد! و برای اثباتش لازم نیست تو حتما پس از تحریک، مکلف به تجاوز به بی‌حجابی شوی که بهانه و طعمه‌ای است برای آزمون تو بین تقوای خیر و شهوتِ شرّ!
و بر این خشت کج است که #ربیعی با نیت خیر و تطمیع، خطبه می‌خواند:
که در این جنگ ایدئولوژیک، نیت ما از حمله به مردم با افزایش دفعتی قیمت بنزین، از سر خیرخواهی برای سعادت ملت جاهل بوده است! اما او به مصلحت خویش، از حقیقت اسناد جنایت چیزی نمی‌گوید! او از تطمیع مردم زخمی با اندکی یارانه از جیب خودشان می‌گوید که چگونه سرگرم به دردی نو، جای زخم‌ها را بانداژ کنند تا طعم بهشت را در آخرِ شاهنامه و در فردای افول امریکا بچشند! که پس از 40 سال چشیدن عقوبت تحریم ناشی از کوبیدن بر طبل جنگ با غیرخودی و صدور خشونتبار خویش به جهان باید گفت: بزک نمیر بهار میاد...کمبوزه با خیار میاد!
#روحانی اما از شرّ و تهدید می‌گوید: تمام قربانیان راه‌بندان‌ها مانیتور می‌شوند! و به تاکید شمخانی تک تک اغتشاشگران شناسایی شده و به سزای اعمال خود خواهند رسید! اما هیچیک از اولین طعمه‌ها و آموزش راهبندان سیستماتیک خویش(که الگویی روبنایی و نابجا از مبارزات مردم تایلند در بستری غیر قابل قیاس با ایران است) در این دامچاله‌ها چیزی نمی‌گویند! چون می‌دانند که مردم تهییج شده و خشمگین در وسط معرکه هوش فلسفی ندارند که تشخیص دهند این روش به نوعی زورگیری از دیگران در ترافیکی تحمیلی است که استاد راهنمایش نظام سلطه است!
پیش‌تر نیز حسین شریعتمداری(برادر توأمان ادبیاتِ خشونتگرا و سلبی-حذفی نظام، یعنی حسن شریعتمداری در اپوزیسیون) خطبه خوانده است که: ما به‌عنوانِ رجزخوانان آتشبیارِ #کیهان اربابی، در سه ضلعی قانونیِ قوای یگانه، برای چشم‌زهره از صاحبان حق، طناب دار را برای باغیان و محاربان بافته‌ایم!
البته که وقتی شیطانک‌ها آلوده در جنگ بنیادی با شیطان بزرگ، شریک جنایت دزد و رفیق مردم می‌شوند، هرگز نمی‌گویند که چگونه به نیت شَرّ تصاحبِ افسارِ نان و معیشتِ مردم و اطمینان از قدرت دروغین ناشی از غبن ملت در بیعت با یک قرارداد اجتماعی و قانون اساسی که 40 سال پیش نفهمیده با آن بیعت کرده‌اند، این آتشبازی را راه انداخته‌اند! آنها با هزار سفسطه در فقدان #نظارت_مردمی و قطعِ گردش آزاد اطلاعات و انحصار تریبون، همواره حقایق مستند را ناممکن و ناگفته می‌گذارند، تا در این نبرد نابرابر، مردم و گزمه‌ها فرصت نیابند که آلوده نشوند؛ تا قادر باشند با آگاهی بین انسان و ابلیس یکی را انتخاب کنند و یا قیدِ نان خویش را در خون مسیح هزار بار مصلوب در کف خیابان‌ها بزنند! و یا برای جبران مافات در عمل توبه کنند و سکه‌ها را چون یهودای اسخریوطی به کاهنان برگردانند؛ و به‌جای خودکشی در روز ملامت، باقی بمانند و با مهرورزی و هم‌افزایی، دوستی خویش را به قربانیان در آن‌سوی میدان اثبات کنند و حتی برای جانیان دعای خیر کنند تا مگر پندار و گفتار و رفتار نیک مسالمت‌آمیز و خشونت پرهیز در عمل(نه شعار) معنا یابد!
بدیهی است که در قواعد نانوشته‌ی این آتشبازی، شیطانک‌ها آلوده به منطق بنیادی ابلیس در انتخاب بین جنگی تحمیلی‌ با شیطان بزرگ، و صلح با خود(نه دشمن)، همواره آتشبیارِ آتش‌به‌اختیارانِ قدرتند! و همواره غافلند که راه رستگاری از جنگ‌های دروغین نیابتی، به نام مردمی مغبون و مالباخته نمی‌گذرد! بدیهی است که آنان سینه‌سوخته و ذلیلِ قدرتند و توان هزینه‌دادن به جمع‌جبریِ خدای زنده و خرد شده در خردجمعی صاحبان حق را ندارند! گیریم که مردم همان فریسیانی باشند در سناریوی خدای مرده‌شان (که زنده نمی‌یابندش) و باید اختیار و انتخابشان را در آزمون و خطایی شخصی، خود به شهادت بنشینند! پس به‌القاء کاهنانِ شیطان، غصب خردجمعی را حقِ خودِ لاجانِ خویش می‌دانند و خود تبدیل به تک‌تیراندازان سپاهی می‌شوند که پیدا و پنهان و در همه آن، مانیتور می‌شوند و مست از درآمد این معامله‌ی دون در سفر دنیای دو روزه‌شان، تنها به این دل خوشند که سند مالکیت جنایت نزد صاحبان حق نیست! و در بیدادگاه کاهنان، تنها به قاضی رفته و راضی برگشته و تنها خود را پیروز این نبرد نابرابر می‌دانند! نیز آنان غافلند که اساسا در قواعد انسانی، پیروزی بازیگران دیر یا زود ندارد و از هم اکنون ایشان مهره‌های سوخته‌اند و پیش از حذف دشمن، خود قربانی‌اند و تنها راه رستگاریشان اقدام برای بانداژ و درمان زخم خویش و با توبه‌ی میدانی، از همین حالاست! وگرنه با این عوامفریبی و منت بر مردم بینوا که در نبردی نابرابر از محل مال دزدی، ایشان 50 هزارتومان یارانه نمی‌گیرند، حماسه‌ای نیافریده‌اند! مگر برای چشمان بینوایان ناآگاه. بویژه که به بهانه‌های امنیتی، اصولا راضی نباشند که به جای کاخها، زیر خیمه‌ها زندگی کنند! چو اساسا بنایشان بر خدمتگزاری و خدمت موقت نیست و از گهواره تا گور جای خود را به‌عنوان یک گزمه‌های یک سلطان صاحبکران رقم زده‌اند!
که حماسه برای این ویژه‌خواران قدرت در این است که ایشان هم زیر خیمه‌ها برای بانداژ زخم‌های ناخواسته، نواله‌ای را یارانه بگیرند و اعتراض و شورش نکنند!
.
روز واقعه یا آغاز حکومت نظامی نرم دژخیم.
خلاصه اینکه: در یک یورش سازماندهی‌شده و ضربتی و شبانه، قیمت بنزین 3 برابر اعلام می‌شود، و در شوک ناشی از هجمه‌‌ی راهزنان اشغالگر در اولین ساعات، هماهنگ با لباس شخصی‌های تخریبگر قمه به دست در لباس دشمن فرضی، بلافاصله چند نفر از گرسنگان و مردم غیرمسلح(به عنوان صاحبان‌حق) با گلوله‌ی مستقیم گرسنگانی دیگر کشته می‌شوند(سند نزد ضارب است اما شما باید ارائه کنید! و البته بدون سند، انتظار بکشید، تا دیر یا زود خود جنازه شوید!)
خلاصه اینکه: با عزمی جزم در عرض 4 روز، و در سکوتی ناشی از قطع اینترنت(برای تبادل اخبار) و تخریب پمپ‌بنزین‌ها و بستن راهها(برای اخلال در تردد) و در یک عبارت اختلال در تمام راههای مبادلات قدرت مردمی، صدها نفر از هزاران نفری که البته عددی نبودند به خاک و خون درافتادند و کشته و مفقود شدند(سند نزد کلیددار، قفل است! اما شما باید ارائه کنید)... و ناگفته نماند که ادعا بدون سند خود خلافی غیرقانونی و گناهی شرعی است مستوجب جزا...
و با کتمان این همه کشته، و با وجود مانیتورینگ در جهان شیطانی، باز هم بانگی از هیچ مرغ خوشخوانِ ابلیس از میان راهزنان اشغالگر برنخاست! چرا که کسی برای مردمی غیرخودی که با یک پیش‌فرض ایدئولوژیک اگر تسلیم امر مولا و حکم حکومتی نباشند، دشمن فرض شده‌اند، متاسف نمی‌شود! چرا که مدعیانِ تریبون قدرتِ سلطان، جملگی نان از مقام عظمای خدمتگزاری مخدومی می‌خورند که بر تنش پوستین خادم است!
پس در اوج بحران، تریبون در دست یک ربیعی انحصارگر و ویژه خوار به صدا در می‌آید: ما مخدوم نیستیم و خادم ملتیم. که اگر مخدوم باشیم، ول معطلیم.
خادمی که در شبیخونی ضربتی و یکشبه، از مرگ شهروندان گرسنه و غیرمسلحی که با تیر مستقیم نیروهای لباس شخصی سازماندهی شده‌ که گلوله‌هایشان غیردولتی انتخاب شده، متاثر نیست و قادر است مثل یک مجسمه از کنار آن بگذرد!
.
وکیل مدافع شیطان
احساسِ سردِ تیم راهزنانِ قانونی در مقابل این کشتار سازماندهی شده بسیار قابل تأمل است! چیزی شبیه احساس هیتلر نسبت به حذف معلولین آلمانی که برای جامعه هزینه‌بارند. آنها هیچ حسی نسبت به معترضین گرسنه و غیرمسلحی که بلافاصله کشته شدند و خانواده‌های فقیرشان عزادار شد، نداشتند! این را در چهره‌های سنگیِ پر از کین و تکبرشان می‌توان مشاهده کرد!
و کبر و غرور ماده ی اصلی استکباری سیستماتیک است که در پایان فیلم "وکیل‌مدافع شیطان"
(The Devil’s Advocate)  از زبان آل‌پاچینو (شیطانِ صاحب کمپانی مافیایی) به آن اشاره می‌شود، که هر که برای کسب قدرت بدان مبتلا شود، راهی جز سوزاندن و سوختن در آتش ندارد!
در این فیلم کیانوریوز (کِوین/ در نقش وکیل مدافع شیطان) که در خود این تیزهوشی و توانایی را می‌بیند که همواره در هر پرونده‌ای پیروز شود، پس از آنکه قاتلی را تبرئه می‌کند، شاهد قتل یک دختربچه پس از تجاوز از سوی همان شخص می‌شود و متعاقبا همسرش در مناسبات شیطانی دیوانه می‌شود، و در تنفش در هوای جنایت و تباهی، تمام سعادت و آرامشش در وکالت از شیطان تباه میشود و نهایتا با اعتراف مادرش پی میبرد که خود فرزند رئیس مافیا و یا همان شیطان ماجراست!...
نهایتا او پس از ترس از دست دادن تمام هویت و آرامشش، خشمگین از حال و روز بد حرفه‌ای خود در قواعد شیطان، به سمت شیطان شلیک می‌کند! و شیطان به او میگوید:
این همان آتش خشمی است که من می‌خواهم.
وقتی تو دستمزد آن پرونده‌ها را خرج می‌کردی، میدانستی که آنها که با هنر تو تبرئه می‌شوند گناهکارند! اما ما باید برنده می‌شدیم. و این ویرانی ناشی از بازی با قواعد یک قانون است!
قانونی که بنایش بر پارادوکسی است بین خیر و شری که روی میز است! و او به تو بتدریج حکم می‌کند:
ببین، اما دست نزن!
لمسش کن، اما نچش!
بچش، اما قورتش نده!
و بدینگونه روزی به خود می‌آیی که در نجاستی منحوس غوطه‌وری که بی‌آن هیچی!
بالاخره وکیل مدافع، برای نجات خود از سوختن در قانون این دامِ زنجیره‌ای که نهادینه در سازوکار قدرت مافیاست، آخرین پرونده حقوقی را رها می‌کند تا خود را از تباهی این دام سوزان و ویرانگر (و البته قانونی) رها کند و آزاد شود! او می‌فهمد که حفظ قدرت به هر قیمت ویرانگر امنیت مقام انسانی است! که امنیت تنها به حفظ تنی بیمار نیست و اصرار بر آن موجب انواع بیماری‌های روان‌تنی است!
و این همان بلای حال حاضر مام میهن و فرزندانش در یک جامعه‌ی پدرسالار و نرسالار و مردسالار است.
.
غصب و حفظ قدرت، به چه قیمت؟
تا این نرسالاری سنتی و موروثی در روح و روان مام وطن است، پدر پیر جان می‌کند تا انسجام قدرت خویش را در خانواده به هر زور و ضربی حفظ کند! او در این استحاله‌ی طبیعی، عصبی میشود، به لطایف‌الحیل جان می‌کند اما جان نمی‌دهد! پدرسالار در گذار به مدرنیته، بیمار میشود تا تعادل خود را در قواعد جامعه‌ی سنتی حفظ کند! پس در این راه کور و کر می‌شود و حتی از هر ابزار زنده و مدرنی برای حفظ تعادل خویش در مناسبات مرده‌ی سنت بهره می‌برد و سوء استفاده می‌کند تا کم کم تبدیل به ابلیسی متمرد می‌شود که نمیتواند به دلیل کبر و غرور به انسان زنده تعظیم کند! چون تمام ارزش و اعتبار خود را ناشی از پس انداز هویتی در یک عبادت سنتی می‌بیند! او خود را پرده‌دار و حافظ مناسبات و میراث یک بتخانه میبیند که بدون آن هیچ است! و این است رازِ بین خدای زنده و شیطانی که در عبادت خود مرده.
انقلاب 57، انتقام نسل پدران سنتی از فرزندانی در حال گذار به مدرنیسم بود! خمینی هم نسل رضاشاهی بود که اتوریته و قدرتش را در زمان او رو به نابودی می‌دید! او حتی از حکم اعدام شیخ فضل اللهی که برای بقاء به شاهان عقب‌مانده‌ی قجر چسبیده بود تا به یاری روسیه مجلس مشروطه را به توپ ببندد، کین داشت! کین او از بخشی از روحانیت و هم‌صنفان متحول خویش هم بود، که حکم اعدام شیخ را صادر کرده بودند! ادبیات خمینی در مورد هم صنفان نسبتا مدرن خویش، بیانگر یک تضاد روحانی در پندار و عارضه‌ا‌ی خشونتبار در گفتار و رفتار بود! و این رازی بود که قدرت استعمار فهمید! پس شاه را طرد کرد و روی موج برساخته، دوباره مام میهن را به قواعد آن نسل پیر واگذار کرد!
قانون بد، کاری می‌کند که جای خدا و شیطان عوض می‌شود! کاری می‌کند که روزی می‌گویی صد رحمت به مامورین ساواکِ آن شاهی که با دریافتی نسبتا مدرن، برای آسیب ندیدن بیشتر مردم، حکومتی را رها کرد که در چارچوب آن و در تداوم راه پدر، ویرانه‌ی سنتی و قجری را آباد کرد و به حکومت بعدی تحویل داد، که امروزه به دلیل ادبیات سلبی-حذفیِ امانتدارانش دوباره ویران است و به طرفة‌العینی هرگونه اعتراض مسالمت‌آمیز فرزندانش به شوک شبانه‌ی قیمت بنزین، به خشونت کشیده می‌شود و گرسنگانش در همان دو سه روز اول، با تیر مستقیم کشته و گله گله زخمی و زندانی و مفقود می‌شوند! بی‌آنکه کک هیچ مسئولی بگزد!
واکنش خامنه‌ای واکنش یک پدرسالار محتضر و پیر است که در آخرین دست و پا زدنها در برابر فرزندان متمرد خویش حتی از فرزندکشی نیز ابا ندارد!
.
ساواک و خامنه‌ای و خانواده‌ی منحوس و خبیث در دوران گذار:
چند روز پیش آقای خامنه‌ای به خانواده‌ی همان شاهنشاهی که بموجب سنتی تاریخی و موروثی، و علی‌رغم اعمالِ روش و منش پدرسالارانه‌ی تاریخی (هر چند با سازندگی) هرگز علنی و به‌وضوح به شخصیتی از پشت تریبون توهین نکرد، براحتی گفت: اغتشاشات زیر سر خانواده‌ی منحوس و خبیث پهلوی است!
البته او وارث ادبیات سلبی-حذفی کین‌ورزانه‌ی یک پدرسالار است که بین خود و هر غیرخود دیواری بلند کشیده است و کل خانواده را در این قلعه محبوس کرده و به گروگان گرفته است و جان و هستی تمام دنیا را به زنده بودن خویش پیوند زده است! مشروعیت چنین قدرتی را هم از قانون اساسی گرفته است که 40 سال پیش نسلی جاهل با آن بیعت کردند و بارها نیز در نمایش انتخاباتی کاذب، بر آن بیعت صحه گذاشتند! بنابراین خود کرده را تدبیر نیست! تا ملت با فهم قواعد بازی، نفهمد که در کدام میدان علیه خود بازی می‌کند، چگونه میتوان به پندار و گفتار و رفتار یک قدرت مطلقه که پیشتر خود را به او تسلیم کرده اند ایراد بگیرد؟
در رابطه با ادبیات خدای قانونی، ما علت نحس بودن یک شخصیت را که مردم به آنها ابراز علاقه کرده‌اند را در منظر یک رقیب در دوران گذار درک می‌کنیم! اما براستی خباثت به چه معناست؟! بهتر است برای درک بهتر این معنا، نظری به خاطره‌ای از شخص حضرتِ خامنه‌ای بیندازیم:
"شبی در سال 56 و در تبعید، در منزل را زدند! طبق عادت بدون پرسش از اینکه پشت در کیست، در را باز کردم و دیدم عده‌ای مسلحند. شنیده بودم چپی‌ها آخوندها را می‌کشند! از ترس جان زورم زیاد شد و بلافاصله در را بستم. اما آنها گفتند که ساواکی هستند! خیالم راحت شد و در را باز کردم!...(نقل به مضمون و خلاصه)... به من دستبند زدند و دستور دادند جلو بیفتم و به سمت داخل منزل بروم. به آنها گفتم: این جوانمردی نیست که خانواده ام مرا دست بسته ببینند؛ دستبند را باز کنید! دستبند را باز کردند و وارد خانه شدم... گفتم: نترسید! اینها میهمانند... مأموران ساواک به جستجو و بازرسی پرداختند...تا وقت نماز صبح شد و من مشغول نماز شدم... یکی از ماموران هم با من نماز خواند... (سایت رسمی خامنه‌ای)
چند نکته و عبرت در روایت خامنه‌ای:
1- ترس از مرگ، زورم را زیاد می‌کند! آیا این زورنمایی و زورگیری ریشه در احساس مرگ دارد؟
2- او خود در قواعدِ غیرایدئولوژیک ساواک، احساس راحتی می‌کند! پس چرا آن‌ را که بر خود می‌پسندد بر دیگران نمی‌پسندد؟
3- مامورین ساواک ضمن اعمال خشونت‌های معمول در مورد یک متمرد، اما در حضور خانواده بصورت جوانمردانه با او برخورد کردند و دستبند او را باز کردند! (بر خلاف مامورین نظام ایدئوژیک که شخص متمرد را در نزد خانواده تهدید و تحقیر می‌کنند و رعب و وحشت را میان کودکان تسری میدهند و حتی امنیت خانواده‌ها را با خشونت و بدترین الفاظ و رفتار به گروگان می‌گیرند؟!
4- مامورین ساواک عرق ملی-میهنی و امکان اعمال ایمانی متشخصانه داشتند و تنها یک ابزار مکانیکی و ایدئولوژیک در یک ساختار مطلقگرا نبودند!
حال کافی است نظری بیندازیم به ادبیات سلبی-حذفی ایدئولوژیک، و نوع رفتار مامورین امنیتی او با هر غیرخودی و با مردم.
این یادآوری به‌معنای حمایت یا طرد کسی نیست! بلکه اشاره به پرنسیب و احوال پرورش‌یافته در سازوکار مطلقگرا و خود‌حق‌پندار و ایدئولوژیک قانونی پارادوکسیکال دارد! همان قانونی که آل پاچینو(رئیس مافیا) در فیلم "وکیل مدافع شیطان" آن را درگاه کسب قدرت و پیروزی به هر قیمت علیه هر غیرخودی قلمداد می‌کند! و اینکه این مائیم که با جان‌فروشی و ذوب شدن در قدرت و یا صرف نظر از آن، نان و آب پاک، و یا نان ناپاک و در خون غیرخود را انتخاب می‌کنیم و کم کم تبدیل به شیطانی منحوس می‌شویم که با اینکه احوال و ادبیاتمان سلبی-حذفی و توهین‌آمیز و آتشین و ویرانگر می‌شود، اما از آن دل نمی‌کنیم. چون قدرت مردم را تنها برازنده‌ی کبریای خود می‌دانیم. حتی اگر هیچ‌کس راضی به آن نباشد!
بر همین اساس است که #تکرار امید و بیعت مردم با قانونی که یکبار آن را نخوانده‌اند هر بار به همت دلالان حقوقدان و وکیلان مدافعمان، به قدرت مطلقه‌ مجوز میدهند تا هر حکمی را نسبت به سرنوشتان صادرکنیم و پاسخگو نباشیم و قادر باشیم چنین هویتی را میان دوغ و دوشاب، تئوریزه ‌کنیم!
.
خوانش کنش و واکنش سریع یک سناریوی امنیتی بدون سند(از میان خطوط)
40 سال است که وقتی از سوی حکومت از امنیت می‌شنویم! منظور حفظ امنیت میلی یک صحنه برای هرگونه تاخت و تاز ارباب در راستای حفظ جسم و جان حکمرانی خودش است!
ما به سند دسترسی نداریم اما براحتی میتوان دریافت که کنش و واکنش سریع و هماهنگ حکومت و اشرار اجاره‌ای در دهها شهر، و آن هم در عرض دو سه روز، بیانگر یک سازماندهی و آگاهی از پیش بود! پنداری اشراری که عددی نبودند، از نقشه‌ی حکومت مطلع و آماده‌ی بازی نقش خود برای ایجاد و توجیه بهانه‌های حکومتی نظامی بودند! پس در همان اولین ساعات به قطع عناصر دخیل در هر گونه تحرک وحدتبخش و مؤثر، پرداختند: راههای مواصلاتی را قطع کردند! پمپ‌بنزین‌ها را تحریب کرده و سوزاندند! بانکها را به آتش کشیدند! و مهمتر از همه اینترنت را قطع کردند تا در کمال آسایش به تاخت و تازی هدفمند برای تخریب اعتماد به نفس مردم بپردازند و یکبار دیگر مردم را سرخورده و منزوی کنند تا در کنج خانه به نوازش زخم‌های اعتماد مغبون خود بپردازند! بدینگونه اراده‌ی مردم (به عنوان صاحبان حق) پریشان‌تر و تنهاتر و ضعیف‌تر شد تا به جای پرداختن به مطالبات بنیادی، در چاره‌ی بالارفتن از دیوار هم شوند! پس اشرار اجاره ای به یورش به فروشگاههای زنجیره ای پرداختند و خانواده های خود و بخشی از مردم کوچه و خیابان را به غارت آن تهییج و تحریک کردند! و بعد آن را به آتش کشیدند!
.
در واقع سرعت عمل این تک و پاتک سازماندهی‌شده‌ی بنزینی-اینترنتی، انتقامی خشونتبار بود برای تأدیب خشم فروخورده‌ی مردمی زخمی، که با سواری گرفتن از #اشرار_اجاره‌ای باید همواره در مقابل هر حکم حکومتی توسط خدمتگزار یاغی خود، همواره تسلیم باقی بمانند، نه معترض؟! آیا راهزنان اعتماد، زندگی مردم را چون همیشه به مرگ گرفتند تا به تب راضی شوند؟
هر چند ما در چارچوب قانون مطلقگرای سلطه، قانونا نمی‌توانیم به حقیقتی که در تکدست سلطان صاحبکران، حصر و حبس است، دست یابیم! چون هرگز نباید این سند نزد ما باشد! و به همین دلیل است که تاکید بر رفتارهای مدنی که نیازمند قواعد دموکراتیک است، در بستری توتالیتر کارایی ندارد! بنابراین در چنین سازوکاری، خبرنگارانی که بصورت حرفه‌ای باید بر اسناد موثق اعتناء کنند، خواه ناخواه در زمین دشمن بازی می‌کنند و به عنوان ابزاری در دست سلطان و مافیای قدرت، موجب کش آمدنِ نظام سلطه می‌شوند! آنها راجع به هر حاشیه‌ی قابل دسترسی قلمفرسایی میکنند جز پرداختن به حقیقتی که در زندان ارباب حبس است! پس آنها عملا به حکم کسب درآمد برای تنازع بقاء، به پرداخت هزینه‌های حقیقت‌یابی علاقه نشان نمی‌دهند! و حتی سر حقیقت را می‌برند تا از واقعیت خود حراست و حفاظت کنند!
.
پروژه‌ی امنیتی "بنزین-اینترنت": قتل گرسنگان به دست گرسنگان
آیا یکبار دیگر همچون پروژه‌ی حمله‌ی داعش در مجلس حکومتیان، موجسواران قانونمدار با #هدایت_نرم و نفوذ در میان گروهک‌های اپوزیسیون آنها را آلتی کردند برای انداختن توپ تحریم به میدان هرغیرخودی و امریکا و اروپا، تا غرور مغز محدود یک فاعل مطلق‌العنان، تا آخرین نفس برای نابودی قوم مفعول، آرام باقی بماند، آن هم از محل خون مردم بینوایی که تنها در ادعا صاحب حقند و کارفرما؟
کشتار سریع گرسنگان غیرمسلح به دست گرسنگان مسلح در اولین ساعات چه معنا دارد؟ آیا معنایی جز اجرای یک سناریوی امنیتی روی جنازه‌های مردم در یک جنگ زرگری تحمیلی توسط بازیگران یک بازی جنایتبار دارد؟
و تا کی باید برای تثبیت نظام غاصب و سلطه، به حکم مشروعیت ناشی از جهل مردم، از جیب ملت برداشت و به جایش فقر و خونِ دل ریخت؟
برای جنون و بیماری خدایِ خودسر در زمین و بندگانش چه باید کرد؟
وقتی ربیعی به عنوان سخنگوی حکومت نظام امنیتی، بر خودسری خود نام خدمت می‌نهد، آیا هر تاخت و تازی از تدبیر حکومت مخدوم است؟ یا از بصیرت دولت کارگزارانِ خادم؟
و چگونه باید به خادمان خودسر اعلام کرد که ما را به خیر تو امیدی نیست؛ شرّ مرسان!
پیر شدی از شرارتِ اشرار و مطالبات برحقِ مردمان! مال بد را به صاحبش برگردان!"
.
گفت:
امنیت قانونی دوغ و دوشابی با ابزار تهدید و تخریب و تطمیع، یعنی چه؟
بدیهی است که بدون نظارتی سیستماتیک، مردم هرگز قادر نخواهند بود به حقیقت دست یابند! و همواره میان دوغ و دوشاب و در برزخی قانونی، به روشهای متنوع سلاخی خواهند شد! و امان از وقتی که امنیت میان دوغ و دوشاب رقم بخورد! قانون اساسی فعلی، حکومت یک فرقه‌ی ایدئولوژیک را برای تدوام روزمرگی میان دوغ و دوشاب فراهم آورده است! و بدیهی است که چنین سازوکاری مناسب‌ترین بستر قانونی را برای اعمال قدرتِ پدراسالاران سنتی فراهم آورده است تا هر طور که خواستند بتازند و ضمنا پاسخگو نباشند! این همان سمیولیشن و بازآفرینی مقام خدایی فرضی است که مالک اصلی است و حکمی جز حکم او ارزش ندارد! قانون اساسی امکان چنین سلطه‌ی غیرپاسخگویی را برای حاکم فراهم می‌آورد! چنین حکومتی به بندگان کور و کر خودش نیازمند است و کافی است که به پوستین چنین خدایی قداست داد و هر چه جز آن را پلید و منحوس و نجس دانست!
گاه فکر می‌کنم بر سر آن خامنه‌ای در سال 56 که خیالش از قانون ایدئولوژیک چپ‌ها ناراحت بود و از قانون ساواک راحت بود، چه آمده است که پس از 30 سال تاخت و تاز تا این حد از مطالبات بنیادی مردم بیزار است و ملتی را قربانی اختیارات قانونی میکند که بیعت مردم با آن از سر جهل و غبن بوده است و خود میداند که چنان قانون باطلی را اگر به رفراندوم بگذارد، قدرتش از مشروعیت ساقط است و به همین دلیل از محک زدن آن توسط مردم می‌هراسد!
آیا آبروی رهبر نظام سلطه، گروگانِ پنجولِ یک خیمه‌شب‌باز در کاخ کرملین است و متعاقبا ملتی گروگانِ او و کاخ واکینگهام و کاخ سفید؟ اگر چنین باشد چگونه می‌تواند بدون امکان نظارت تمام مردم مستقل(نه ذوب در ولایت) به چنین مناسبات گروگانگیرانه پی یبرد؟!
آن روح مکّار و دروغگو گفت: خوشبختانه آشوب‌طلبان عددی نبودند و دستگیر شدند! و مردم در این نقشه صهیونیستی-امریکایی که هدفش ناامنی بود، پیروز شدند!
چگونه باید از این لاف‌زن پرسید: به کدام مجوز از پیروزی کدام مردم سخن می‌گویی که در فقدان جریان اطلاعات، خود از آن بی‌خبرند؟!... همان انقلابیونی که 40 سال پیش در امضاء یک قراردادِ اجتماعیِ سلطه بموجبِ قانون اساسی مغبون شدند و اکنون هزینه‌های یک قرارداد نامشروع و باطل را بر دوش می‌کشند که فرصت اثبات باطل بودنش را به علت غبن در معامله ندارند؟"
گفت:
"در نوشته‌ی ذیل بررسی می‌کنیم که طراحان این نقشه چگونه از طرح ضربتی بنزین مطلع بودند و در عرض چند ساعت با یاری اشرار اجاره‌ای که عددی نیستند، دارای آنچنان واکنش سریعی بودند که مملکت را به این روز سیاه نشاندند، تا جایی که حتی پس از دستگیری آن عده‌ی معدود، هنوز اینترنت از ترسِ هشیاری مردم آگاه و همیشه در صحنه، قطع است؟
.
خامنه‌ای گفت: ما در عرصه‌ی نظامی و سیاسی و امنیتی دشمن را عقب زدیم و در عرصه اقتصادی هم دشمن را عقب خواهیم زد! اما نگفت: به چه مجوزی دنیا را دشمن مردم می‌داند! و طبق کدام الگو قرار است اقتصاد مردم از این که هست بدتر شود؟ الگوی چینی؟ یا کره شمالی؟ یا روسیه؟ در کدامیک از این سه الگو، مردم بر سرنوشت خویش حاکمند؟
روحانی گفت: در صحنه اغتشاشات، ملت پیروز شدند! ما خودسرانه نخود و لوبیای درون روده‌ی مردم را مانیتور می‌کنیم!
چنین ادبیاتی که خودسرانه ملتی را در جنگی بنیادی با هر غیرخودش نفله کرده، مصداقی از ادبیات سلبی-حذفی است! و چنین نظام جنگجویی توانسته چنین ادبیاتی را به آتشبیاران خود برای آتش به اختیاری روی جنازه‌ی اراده‌ی عقیم مردم بینوا، تسری دهد! او خود زنده به این جنگ قانونی است! و به همین دلیل اینک اینچنین وقیحانه شمشیرش را از رو بسته! چون بقایش وابسته به چنین جنگ متوهمانه با هر غیرخودی از جمله ملت ایران است. ملتی که به خوانش تعداد آراء و ادعای منصوبین رهبر این نظام در آخرین نمایش انتخاباتی، با قانونی که به این قدرت مطلقه علیه مردم مشروعیت می‌بخشد، بیعت کرده است! و البته شاید خود کرده را تدبیر نباشد! اما برای توبه از این تدبیر 40 ساله، قانونا چه میتوان کرد که خوانشش در دست مردم باشد نه اهل خدعه و مصلحت و دزدان اعتماد؟
.
بیعت با قانون اساسی آدمکساز، عامل امنیتِ گورستانی مخدوم
چند سال پیش، وقتی با چند مثنوی، از فلسفه و استراتژی و تاکتیک و "سناریوی بنفش" پرده‌برداری کردم، برخی از ذوب‌شدگان در ولایتِ سید خندان، که طول عقلشان نهایتا به اندازه‌ی تیزیِ دماغ عقابی‌شان بود، با انگِ توهم، به ریش صاحب این صفحه خندیدند! نمی‌دانم چند #کهریزک دیگر باید برقرار شود که ایشان بدانند که توبه‌ی گرگ مرگ است و از کوزه‌ی بیعت با قانون سلطه همان برون تراود که دراوست! و در گور این قانون اشغالگر، اساسا اراده‌ی زنده‌ای جز بیعت نیست، که مرده‌ای در آن باشد! چون این روح گورستانی یک عزائیل با قدرت مطلقه در قانون اساسی، حاکم بر وطن است و همه در آن زنده به گورند! و امید بستن به حرف مفت صدر تا ذیل گورکنانِ این گورستانِ امنیتی، اساسا ضمانتی ندارد! مگر اینکه ابتدا قانون به نفع حضور و نظارت تمام مردم بر سرنوشت خویش تغییر کند! بنابراین اعتماد سنتی به سازوکار ارباب و رعیتی، به هیچ عنوان پاسخگوی ملتی که خود را دارای سلیقه و اراده می‌داند، نیست! چون در نظام ارباب و رعیتی، لااقل رعیت هم صاحب حقوقی است! پس استحاله‌ای که در انقلاب 57 صورت گرفت، تبدیل رعیت صاحب حق به بازیچه‌ها و آدمک‌های صنعتی یک کارخانه‌ی انسانسوز بود! در واقع انقلاب 57، خوانشی آسمانی و غیرقابل دسترس از نظامی بوده که بنده را به برده‌های جنسی یک نرسالار تبدیل کرد که حتی بارقه‌ای از عطوفت شبهه انسانی یک پدرسالار سنتی در روح خود نداشت! از چنین مناسبات حقوقی است که جامعه کم کم به گورستانِ زامبی‌های ذوب در ولایت یک خدای زمینی تبدیل می‌شود که خود را روح‌الله جا می‌زند و از هیچ جنایتی برای تثبیت بتخانه‌ی خود ابا ندارد!
.
ضیافت در گورستان زامبی‌های ایدئولوژیک
ضیافتی دارم برای آنان که با بیعت خود در آخرین انتخابات برای تسلیم به روح بنفش، و برای قانون اساسیِ خدای روی زمین مشروعیت خریدند و حالا انگشت بر دندان در حیرتند که چرا نفهمیدند که تسلیم به حرفهای مفت و بدون تضمین قانونمداران، یعنی شراکت با دزد و رفاقت با قافله.
روح بنفش اثبات کرد که خود استراتژیست استادِ اعظمِ آلت‌هایی چون احمدی‌نژاد به‌عنوان وقیح‌ترین و جانی‌ترین دلقک شیاد عالم است که خود حاضر است سر تک تک مردم را جلوی ارباب خود سرببرد و انکار کند و با لبخندهای چندش آور، ککش هم نگزد!
جملات این روح بنفش را با چاشنی ادبیات سلبی-حذفی خودشان، دوره کنیم:
5 روز پس از واقعه:
1) روحانی: شورش‌های اخیر سازماندهی شده بود! ( اونمی‌گوید آیا خود آن را سازمان داده بود یا تنها چارچوب کلی را برای اطلاعات سپاه فراهم کرده بود)
1) روحانی: اغتشاشگران عددی نیستند! وزیر کشور که مسئولیت سنگین طرح را برعهده داشت اعلام کرده است که با دستگیری این چند سرباز که تعداشان کم بود، شاهد پیروزی بزرگ دیگری برای ملت ایران بودیم. این دروغ ایدئولوژیک تنها با تداوم قطع اینترنت اثبات میشود! اما او از ترس چالش، پشت تریبونی انحصاری و یکسویه و در سوراخ موشی قانونی سنگر گرفته، تا بدون پاسخگویی هم عوام را بفریبد و هم خواص کاسبکار را همراه پاداشهای آتی خود کند!
2) روحانی: مردم در حوادث مختلف در مقابل نقشه‌ی‌ دشمن که جهت ناامنی کشور بود، کاملا پیروز شدند! البته منظورش از مردم، همان اهل‌بیت خودش و نواله خورانی است که هر وقت خواست آنها را برای نمایش و مانور قدرت، به میدان می‌کشد!
3) روحانی(چندماه پیش):
دست این ببوگلابی بغلی من که با عوامفریبی و عشوه‌های مدرن، ظاهرا بناست به رئیس جمهوری جوان با دولتی جوان در آینده به نسل جوان و مردم غالب شود، هرگز روی دکمه‌ی فیلترینگ نخواهد رفت!
4) روحانی(چند ماه پیش):
دولت بنا ندارد که اینترنت را و روابط مردم را با عالم قطع کند!
5) روحانی: آشوب‌ها را امریکا و اسرائیل برنامه‌ریزی کردند! آنها دو سال روی این موضوع سرمایه گذاری کردند.( منظور او پس از دی 96 است و این همان موقع بود که سردمداران موجسواری، آلتهای خود را به خارج گسیل داشتند، تا با نفوذ در پروژه‌ی ما هستیم و دفتر شاهزاده تماس برقرار کنند، تا برای نوبت بعدی پروژه‌ی سرکوب را به نام ایشان تمام کنند! آنها همانها بودند که ما هستیم و شاهزاده از آنها به عنوان سپاهیان منتقد نظام که با ایشان ابراز برادری کرده اند نام برده است! آنها همانها هستند که به قول آقای همایون مدت ده سال روی طرح حکومت ملی با پروژه ی ما هستیم از داخل ایران و به عنوان کارشناس کار کرده‌اند)
حالا پس از دو سال وقتی آن ببوگلابی به اندازه‌ی کافی فرصت داشته که زیر عبای یک استراتژیست عوامفریب و دروغگوی امنیتی و حقوقدان امین نظام سلطه، اینترنت ملی را با 900 میلیارد بنا کند، اکنون در فاز عملیاتی و در کودتای بنزینی، به حکم حکومتی شورای عالی امنیت میلی منصوب رهبری و سران سه قوای منصوبِ رهبری، امنیت را پله کند تا علتی شود برای توجیه قطع اینترنتی که قرار نبود انگشتش روی دکمه ی آن رود. این یعنی هیچ فک جنباندنی تضمین اجرایی ندارد و میتواند به تاسی ار روباه بنفش یک تاکتیک باشد برای استراتژیهای کلان رهبر قانونی نظام که توسط تیم مشترک روحانی و اطلاعات سپاه نوشته شده است.
نتیجه: قول و عده و فک جنباندن تمام مسئولین ذیل حکم حکومتی پشم است! از احمدی نژاد بگیر تا ظریف و روحانی. که روحانی خود استاد اعظم این فک جنبانی بدون تضمین با لب خندان است!
به نقش روحانی در نظام سلطه سالها پیش در مثنوی سناریوی بنفش اشاره کردم! در همان شب نمایش انتصخابات ولایی که علماء اصلاح‌طلب و همین همایون بینوا که برای در نیفتادن در دام رئیسی، مردم را از ترس آلتی بی‌اختیار و بدتر به آلتی بی اختیارتر و بد، به مشارکت در انتخابات تشویق می‌کردند تا یکبار دیگر برای قانون اساسی و هر حکم حکومتی در آینده مشروعیت بخرند:
حالا این روزها هم عاقبت همان بیعت مردم ساده‌دل، که به پرچمداری چاه‌نمایان عافیت نشین، از چاله در چاه ویل بینوایی افتادند!
.
پرسشی که مطرح است این است که آن روباه بنفش و حقوقدان بیسواد، وقتی با شوری وصف ناپذیر شعار میداد و دختران و پسران بنفش به یاری سلبریتی‌های حکومتی، برایش هوار می‌کشیدند، آیا عقوبتِ بی‌اختیاری قانونی خویش را نمی‌دانست؟ آنکه با مدرک دکترا از انگلیس دو کلام انگلیسی نمی‌داند و در پاسخ به احوالپرسی مکرون عین احمدی‌نژاد هی میگوید: یس! یس! و غش غش می‌خندد آیا بنا بر پیشگویی آن مثنوی در چند سال پیش، از ابتدا از بی‌اختیاری قانونی خویش ذیل حکم حکومتی ناشی از بند یک اصل 110 قانون اساسی خبر نداشت؟ و آیا تمام شخصیت‌های دیگر همچون او، همواره مهره بودن قانونی خویش را لاپوشانی نمی‌کردند تا قادر باشند مردم ناآگاه و همیشه در صحنه را بفریبند تا برای تداوم کسب و کار سنتی خود با پتک و چکش یک پرده‌دار، مشروعیتی برای بهره مندی از موهبتهای مدرنتیه بخرند؟
حالا آلتهای سلطه ای چون او، این روزها هی می‌گویند: این مردم اغتشاشگر عددی نیستند! آنها اشرار اجاره‌ای‌ و سربازانِ کم تعدادی هستند که دستگیر شدند! آنها چقدر کم سرباز داشتند! و اینکه "مردم" توانستند آنها را پس بزنند! او نمی‌گوید منظور از مردم کیست؟! مردم چگونه ایشان را پس زدند وقتی گلوله‌ی اشرار اجاره‌ای از میان نفوذیان میان نیروی انتظامی، سینه‌هایشان را یکی یکی گلگون کرد؟
با این حال هنوز که هنوز است پس از شش روز هنوز اینترنتی که حق مردم بود تا به لقلقه‌ی زبان این روباه بنفش موجب ارتباط مردم با دنیا و جهان باشد، میان ترفندها و لبخندهای او و لبخندها و مارموز بازیهای آن ببوگلابی که قرار است بعدا رئیس دولت نظام شود، کماکان قطع است و او درست مثل شاگردش احمدی‌نژاد دروغهای بزرگش را به روی مبارک نمی‌آورد و به روایتی دیگر ملت را خس و خاشاک می‌خواند و از مردمی سخن می‌گوید که به عنوان ساندیس‌خورانی که برای زنده ماندن خون گرسنگان را می‌مکند، امروز با یکی دو هزار نفر در یک راهپیمایی میلیونی، مانور اجتماعی دادند تا به ساده‌لوحان بگویند: خوردی عزیزم؟!... نوش جان!
.
شرح واقعه میان دوغ و دوشاب از آغاز تا باقی ماجرا، طبق شرح وظایف:
نمی‌دانم، سرعت ضربتی پروژه‌ی امنیتی-اطلاعاتی بنزین_اینترنت در شب جمعه(که 3 روز تعطیل را پیش روی داشت)، بدون هماهنگی با اغتشاشگرانی که به گفته‌ی شیاد بنفش، عددی نیستند اما عملا قادرند در عرض چند ساعت تمام کشور (جز جاده‌ی ابریشم مواد مخدر و قاچاق بنزین با تانکر در بلوچستان) را فرا بگیرند، صدها پمپ‌بنزین و بانک و فروشگاه زنجیره‌ای و ادارات را تخریب کرده و بسوزانند، با کدام نیروهای سازماندهی‌شده بر اساس یک نقشه‌ی راه حساب شده از پیش، ممکن است؟!
این آشوبگران و اراذل و اوباش و اشرار اجاره‌ای که البته جدای از مردم عادی‌اند، چگونه با واکنش سریع و زیر چشم پلیس و حمایت امنیتی، توانستند راههای ارتباطی و مبادلاتی را با بونکرهای سیمان سازندگی و اتومبیل‌های نشاندار ببندند، تا چماق نهایی بخورد بر سر راننده‌ی مسافرکش بینوا و پرایدش که احیانا جوگیر شده... تا گلوله بنشیند بر سینه گرسنگان برای چشم زهره از دوست و دشمن؟
این بذل بخشش از جان مردم گرسنه، در کدام قوای سه‌گانه می‌توانست طراحی شود که اینگونه قدرت امنیتی خود را به چشم جهانیان فرو کند! که ما اینیم و ما هستیم و ما خواهیم بود! این همه قربانی نتیجه‌ی تحریم ما توسط آنهاست! و مسئول جان دادن مردم بینوا در کف خیابانها، دشمن رهبر فرقه‌ی ماست! بینوا ملتی که بین دو ارباب گروگان باشد! یکی برای بقای خود بر سینه‌اش گلوله بنشاند و مردم را فدای خود کند، و یکی هم بگوید: ما تا آخرین جنازه‌ی این ملت قهرمان، در کنار شما ایستاده‌ایم و به شما آنقدر فیلترشکن‌های تروجان می‌دهیم، تا در فقدان اینترنت تا ابد جایِ سُماق بمکید!
پس درود بر حماقت و یا خیانتِ تنش‌آفرین #فرشگرد میان دوغ و دوشاب، و آن چند نفر فرهیخته که امضاء چشم امیدشان به امریکا هنوز خشک نشده است!
و درود بر دامچاله‌ی تنش‌آفرین دوغ و دوشابی جنبشِ #ما_هستیم که با همیاری بسیج سایبری، پرچم‌های شاهزاده را به زیر پل‌ِ سیدخندان فرقه‌ی تبهکار نصب کرد... که چه شود؟!...بشود همین دوغ و دوشابی که شاهد گیجی و پرپرشدن مردم میان گل و گلوله‌ایم! تا باز به ساده‌لوحی بگو‌یی که ای ملت پریشان و غیرتشکیلاتی، همینطوری هی برخیزید و تا آخرین نفر برخیزید و چون برگهای پاییزی فرو بریزید! که: #ما_هستیم!
.
گروگان میان دوغ و دوشاب
بین من و ما میان نفوذیان و اغتشاشگران و اشرار اجاره‌ای
اپوزیسیون از مردم می‌گوید و از "ما"، اما منظورش از "ما" پیروان خودشان است.
پویسیون میگوید: مردم و ملت، اما منظورش امت خودش است!
هیچیک اما از وحدت "همه با هم" نمی‌گوید! چون همه را در دورهمی خودش جزو سهامداران وطن، نمی‌داند!
پروژه‌ی "بنزین-اینترنت" باز به ما یادآوری کرد که "ملت ایران" همواره بین اپوزیسیون و پوزیسیون دروغگو و جعلی، و بین ارباب بومی و ارباب خارجی گروگان است! و تا بر سرنوشت خود مسلط نشود همین آش است و همین کاسه.
دوغ و دوشاب یعنی آمیختن دروغ‌های بسیار در اندکی راست! استراتژی نظام سلطه بر اساس همین تاکتیک عوامفریبانه پیش می‌رود! پس از اولین خدعه‌ی بنیادی توسط معمار نظام برای تسلط بر منابع طبیعی بر اساس زر و زور، شرح وظایف نظام سلسه این شد که رهبر راست بگوید، اما تمام مسئولین، با شگردهای متنوع، دروغ و سراب را در بوق کنند تا در این دوغ و دوشاب موفق شوند ملت را بفریبند و برای نظام خویش فرصت بخرند، تا آن راست کمرنگ جلوه کند و ملت دچار غبن و فریب در انتخاب شوند!
در راستای همین مبانی استراتژیک است که، حکومت نظامی و کودتای بنزینی-اینترنتی توسط اقلیت ناچیز حاکم بر ایران، برای تصرف بر منابع طبیعی و انسانی، از هیچ جنایت مشروعی ابا ندارد! آنها دچار و عاشق قدرتند و برای این عشق زمینی، ظاهرا گیوه‌ها را ورکشیده اند تا اگر لازم باشد مام میهن را با تمام فرزندانش فدا کنند!
فتنه‌ی "من" در قانون اقتصاد مقاومتی "ما"
رهبر قانونی گفت: من از امور اقتصاد مقاومتی سررشته ندارم! اما از تصمیم کارشناسان 3 قوای منصوب خویش، حمایت می‌کنم! این یعنی مردم باید برای امنیت نظام من مقاومت کنند!
و این فصل‌الخطاب یک حکم حکومتی بر سرنوشت ملتی است که بر عقوبتش نظارت ندارد و یکبار برای همیشه آن را به کسی واگذارده که در کار کارشناسان خویش سررشته ندارد!
به تاسی از نظام امنیتی روسی، کار کارشناسان گمنام در نظام امنیتی حاکم بر ایران این است که، 40 سال فتنه‌ی دوغ را درون دوشاب مردمسالاری دیمی و هیئتی کرده‌اند و هر حرکت دوغ و دوشابی را به عنوان فتنه سرکوب می‌کنند! از خریدن مسئولین عراقی توسط اطلاعاتی‌ها گرفته تا نفوذ سربازان گمنام درون تریبونهای اپوزیسیون، از سراب غیرعلمی آرمان چپ گرفته تا سراب غیرعملی رفاه راست و از فلسفه‌ی سرکوبگر پرچمداران سکولار دموکراسی گرفته تا شعار گیج و پارادوکسیکال شاهزاده... تا بتوانند نهایتا بواسطه‌ی تریبون همایونی یک پرچم بادکنکی را با نفس‌های ارتش سایبری باد و هوا کند و توسط بسیج ولایی بر دیوارهای شهر بچسباند که رویش نوشته: #ما_هستیم ! تا وقتی ترکید مردم بفهند که: خیر! #ما_نیستیم!
خادم یا مخدوم؟
سه شنبه شب 28 آبان 98، ربیعی به عنوان سخنگوی دولتِ کودتای بنزینی-اینترنتی، و به عنوان بلندگوی امنیتیِ دولتِ امین‌ترین حقوقدان حکومتِ امنیتی، بدرستی گفت: نظام ما مخدوم نیست!(که مردم ناگزیر به خدمت به او باشند)! ما خادم مردمیم!
این یعنی اگر مردم ما را نخواهند ما باید برویم! اما رهبر نظام به‌یاری سه قوای خودش و اصحابی بیتی چون خودش، 40 سال است که با سفسطه و لطایف‌الحیل تلاش کرده‌اند که هرگز این خواستن یا نخواستن خادمین حرم، توسط مردم صرف نشود! و در این راه مقدس، تمام منابع طبیعی و مالی مردم را برای صدور خویش به هر غیرخودی از داخل تا جهان و برای تثبیت شخصیتهای ساده‌دل و یا گروگان در اپوزیسیون دروغین خرچ کرده‌اند، تا همواره آدرس را به سوی دامچاله‌های از پیش طراحی شده، نادرست نشان دهند! تا مبارزات مردم برای احقاق حقوق بنیادی خویش، بصورت مسالمت‌آمیز و اقتاعی محقق نشود! اپوزیسیونی که همواره و ناشیانه به منطق مردمسالاری خود، ادویه ی شور و چاشنی هیجان و سس هزارجزیره در ادبیات سلبی-حذفیِ کور، می‌زند!
.
رهبر همیشه راستگو
پنج روز پس از کودتای روسی بنزینی، رهبر نظام، مثل همیشه سخنان کاملا درستی را بیان کرد که متاسفانه باز هم گوش‌های سرکردگان اپوزیسیون از شنیدن آن ناتوانند:
1- او گفت: خط اشرار و اغتشاشگران از مردم جداست! و البته چنین بود!
2- او گفت: این اعتراضات پروژه‌ای امنیتی است! و البته چنین بود!
3- همچنان او پیش از هر انتخاباتی تاکید کرده بود: در نمایش انتخابات، مهم منتخبان نیستند! مهم حضور و بیعت مردم با قانون اساسی سلطه و من است! و البته چنین بوده است!
حالا اکثریت مردم از همان سوراخی گزیده میشوند که خود برایش مشروعیت خریده‌اند!
گیریم بر اساس جهل و اعتمادی سنتی به روبهان بنفش و سیدهای خندان. و این همان جهلی است که از 12 فروردین 1358 اراده‌ی یک ملت را به یک قدرت مطلقه الی الابد تسلیم کرد تا او هر کاری میخواهد بکند! و حالا خیال میکند میتواند به این قادر مطلقه فرمان دهد!
او باید بداند که تنها راه رهایی از این چنبره ی قانونی، این است که بتواند اثبات کند که در آن قرارداد سرمدی، یکبار برای همیشه مغبون شده است و چنین قراردادی از لحاظ حقوق مدنی باطل است! چون یک قرارداد اجتماعی موقت، حقیقتی کتمان ناپذیر چون شریعتی جاودانه نیست که کفر بدان مشمول حکم اعدام با طناب دار باشد! هر چند شریعت هم در ادیان، امری موقت و زمانی مکانی است! و حقیقت جاودانه چیزی جز یک دین سکولار دموکرات نیست که خدایش زنده است و چون بت مرده نیست و اراده اش خرد شده در رگهای نزدیکتر از کردن خرد جمعی تمام خلیفه ها و مردم. و این نرخی است وسط دعوی از سوی حسین شریعتمداری، که تیغه‌ی اول یک قیچی است که تیغه ی دومش حسن شریعتمداری است.
چرا حسن برادر حسین است؟
و همایون و شاهزاده برادران ناتنی امام در ماه؟
مبنای تئوریک ادبیات جنگی و تمام رویکردهای تحمیلی توسط سرکردگان نظام سلطه، در قانون اساسی است! و به همین دلیل است که سالهاست پروژه‌ی امنیتی نظام سلطه، باد کردن بادکنک آن بخشی از اپوزیسیون است که دارای چنین ادبیاتی هستند! چون تنها این ادبیات است که مجوز سرکوب را برای تداوم سلطه در خود می‌پرورد. بنابراین در بستر خشم فروخورده‌ی مردمی، وقتی یک جرقه برای انفجاری مهیب کافی است! نظام امنیتی خوب میداند که چگونه باید آن جرقه را بزند تا با استخدام رایگان آن بخشی از اپوزسیون که آماده ی دمیدن در شعله‌ها هستند، در میدانی نابرابر به تهیه آتش برای آتش به اختیاران خود بپردازد!
بدیهی است که در چنین میدان نابرابری، این مردم هستند که با تهییج هیجانات، سوخت دوسوی میدان شرایط جنگی میشوند!
بنابرابسن در مقابل حسین شریعتمداری که معترضین را باغی و محارب و لایق طناب دار میداند، یک حسین شریعتمداری لازم است که با ادبیات سلبی-حذفی، طنابهای دار را ببافد.
بنابراین در شرایطی که ادبیات سلبی-حذفی و پارادوکسیکال، مهمترین انبارهای مهمات را برای تثبیت موقعیت نظام سلطه فراهم می‌آورند، نظام دو سازمان مجاهدین خلق و شاهزاده رضا پهلوی را که دارای چنین ادبیاتی هستند، با هزار واسطه و دلال مستقیم و غیرمستقیم، به عنوان ناجیان خود در اپوزیسیون، پروموت و برجسته می‌کند! یکی از مهمترین این دلالها کانال یک و جنبش ما هستیم و شخص همایون و میهمانان او هستند!
.
اعتراض میان دوغ و دوشاب یعنی چه؟
یک پفیوز شبهه روحانی به عنوان امنیتی‌ترین حقوقدان امین نظام سلطه با لبخندی کفتارگونه و با ادبیات سلبی-حذفی و پارادوکسیکال می‌گوید: اعتراض مردم ستودنی و سزاست! اما اغتشاش نه!
و در حالی که میان اعتراضات مسالمت‌آمیز به حق مردم ایران که میدانی برای ابراز وجود ندارد، شرر اشرار را دمیده ، دوغ و دوشاب را در هم می آمیزد، و به مردم القاء میکند که اغتشاشگران عددی نیستند!
انسان موجود بینوایی است که اگر قرار باشد گلوله را به پای برادر گرسنه ی خویش نزند، اما آن را به قلبش می نشاند تا دزدان و کفتاران جنایتکار پیر که زندگیها را به پای مالیخولیای خویش نابود کرده اند از او راضی باشند تا او بتواند نان یتیمان را سرسفره‌ی ناموس خود ببرد و ککش هم نگزد! بلکه بر پای هیتلر و آیشمنی دیگر نام سردار ملی بگذارد و از فردای خود نترسد که چگونه باید پاسخ نان جلادی خود را بدهد؟ مگر یک شریک خاک مشترک جز یک زندگی مثل او چه میخواست؟
شرح حال یک معترض بدون امکان اعتراض تشکیلاتی:
وقتی بنزین و اینترنت به عنوان دو عنصرِ حرکتِ انسان بین ماده و معنا در مدرنیته، و مانع از تاخت و تاز زورگیران و قاتل جان "خدایان سنتی" شده‌اند، آنگاه در آخرین نفس‌ها حکم حکومتی این می‌شود که به هر قیمت باید آن دو را در یک شوک ضربتی به تصاحب و کنترل مطلقه درآورد تا بتوان هر حرکتی را علیه سلطه‌ی خود در نطفه خفه کرد! پس پیش‌به‌سوی کره‌شمالی و یا چین. این یعنی یک کودتای موذیانه پس از پایان عمر کودتای اولی که همانا ناشی از غبن ملتی در یک قرارداد اجتماعی به نام قانون اساسی بود! بنابراین راه پایان دادن به این بازی ویرانگر تنها از امکان ابطال قرارداد اولیه با اثبات غبن می‌گذرد! اما اپوزیسیونی که به این فهم دامن زند و میدان دهد وجود ندارد! شیوه‌های اپوزیسیون فعلی کاملا دلخواه پوزیسیون است! از جمله اعتراضات پریشان و پراکنده، آنها بصورت دیمی و با ادبیات سلبی-حذفی در چنبره‌ی گرگها و شغالها. در واقع در دام "اتاق فکر"، هرگز مایل نیستم قربانی "اتاق ذکر" شوم.
در عصر مدرن رسانه‌ها، من اهل اعتراضات روبنایی و دیمی و هیئتی و پراکنده نیستم. چنین اعتراضاتی در چنبره‌ی غاصبان قدرت، معلوم نیست به کدام عقوبت منتهی می‌شود. در چنین موقعیتی اعتراضات روبنایی تنها عامل کش دادن عمر دزدان اعتماد و قدرت می‌شود! بنابراین جز یکی دو بار به عنوان تماشاچی، هرگز در چنین بازی‌هایی بازی نکرده‌ام! حتی در آخرین حضور میلیونی، جنبش سبز را هم مسخره و روشی ویرانگر یافتم. چون بدون تضمین قانونی و نظارت مردمی، به هیچ صندوق اربابی به خوانش مزدوران و مکلفینش، باور ندارم.

1-1) بنزین:
شب جمعه شوکِ سهمیه‌بندی و نرخ سه‌برابری بنزین اعلام شد! حساب که کردم متوجه شدم که برای تامین نان و آب و پنیر و چای و تخم مرغ و دارو، دیگر نمی‌توانم اتومبیل را تا مدتی از جای خود تکان دهم. 33 لیتر بنزین 100 هزارتومان. استقلال، هزینه دارد و باید قدر ریال‌ها را تا فهم راهکار و معجزه‌ی انقلابی در ادبیات ایجابی-جذبی به جای ادبیات سلبی-حذفی و استحاله‌ی وحدت در اپوزیسیون تا تحولی بنیادی دانست! این است بریدن تحمیلی از دنیای واقعی بمدت 10 سال و ارتزاق از محل فروختن خانه و اسباب و اثاثیه و قرض از دوست و آشنا برای آلوده نشدن... و حالا دیگر حتی نمی‌توان برای مسافرکشی با یک اتومبیل قراضه که تکان دادنش به صرفه نیست در مواقع ضروری هم اقدام کرد. چون همیشه برای اعتراض بیرون نرفتم. چون اعتراض گروهی بر سر مطالبات روبنایی و ثانونی بی‌معناست و ضمنا بدون مجوز غیرقانونی تکرار حماقتی در چنبره‌ی اتاق فکر امنیتی اطلاعاتی و منجر به تلف شدن میان دوغ و دوشاب است! چرا که قانونمدار مجوز اعتراض خیابانی را نمی‌دهد! و اعتراض و یا شکایت بروکراتیک و قانونی هم راه به جایی جز ترکستان نمی‌برد! از چند اداره و سازمان باید شکایت کرد؟ از سه قوا و قانون اساسی؟ و یا از اداره برق و آب و گاز و مخابرات به خاطر خفت‌گیری زورمدارانه با توقع اعلام شماره موبایلی که داشتنش قانونی نیست، اما به دروغ و به دلایل امنیتی و برای خفت کردنی دیگر حکم شده برای صرفه جویی در قبوض کاغذی باید از طریق موبایلی اقدام کرد که هنوز قانون اجباری بودنش تصویب نشده است؟ اعتراض انفرادی به چه معناست؟ مگر بیعت این مردم جاهل در پای صندوقهای رای که برای قدرت مطلقه و خدای روی زمین و هر گونه حکم حکومتی او برای حفظ نظام و امنیت خودش، مشروعیت می‌خرد، انفردای بوده؟ مگر اکثریت مردم به فریب و غبن در این قرارداد اجتماعی به نام قانون اساسی پی برده است؟ مگر پرچمداران آزادی و استقلال آدرس را درست نشان داده‌اند؟
شعار #براندازی و سرنگونی با جیب خالی و پز عالی، بدون اطمینان از خواست اکثریتی، چه معنایی جز یک دامچاله است؟ شعار دوران ذار با ادبیات سلبی-حذفی مگر جز سنگرسازی و جنگ معنایی دارد؟
معنای هدف و شعار پارادوکسیکال، براندازی فرقه تبهکار بصورت مسالمت آمیز یعنی چه؟
مگر می‌توان دنبال این و آن شخصیت حقیقی و حقوقی خاص شعاری عام داد؟
مگر ما دارای یک تشکیلات عام هستیم که دارای فلسفه و استراتژی و تاکتیک مناسب با یک نقشه‌ی راه گام به گام و معنادار باشد؟ مگر احمقیم که اراده و توان خود را مثل هالوها برای صاحبان تریبون‌ها تلف کنیم؟ مگر بدون یک رهبری کاریزماتیک و بدون یک شخصیت حقوقی عام، میتوان اعتراضی مؤثر داشت؟
مگر انقلاب تک نفره و یا شهروندان جداجدا، در هپروت و توهم بدون رهبری و بدون پشتیبانی و یک نقشه‌ی راه شفاف، ممکن است؟ مگر اعتراض برای مطالبات روبنایی و ثانویه با چنین نظامی مفید است و دوام و تضمینی پایدار دارد؟ مگر خائن‌تر و بی شرفت تر از شریک دزدان و رفیقان قافله ای همچون از اصلاح طلبان هم کسی داریم؟ و مگر وقتی رفرم در سیستمی بسته ناممکن است، میتوان در برزخی گیج و گم انقلاب کرد و اعتراض کرد؟
اصلا اعتراض به چه؟ وقتی اعتراض بدون قدرت و پشتوانه ی لازم و مسیری تضمین شده بادهواست! هر چند آن امنیتی ترین حقوقدان امین جهان و آن پوفیوز بنفش بگوید اعتراض با اغتشاش فرق می‌کند! اغتشاشگران عددی نیستند! ما بین معترضین و اغتشاشگران فرق می‌گذاریم. هر چند آقایش هم بگوید:
این تخریب اموال عمومی توسط مردم صورت نگرفته و کار اشرار است!
هر چند یک حسین شریعتمداری در داخل بگوید: حکم اشرار اجاره‌ای به عنوان محارب و باغی اعدام با طناب دار است و اعتراض را عیان شرارت بخواند!
هر چند یک حسن شریعتمداری در خارج بگوید:
رهبر قانونی به عنوان خدای روی زمین راست می‌گوید: که کار آتش زدن بانکها و ادرات و تجهیزات دولتی، کار مردم عادی نیست! اما از سویی معلوم هم نیست که این اشرار در اجاره‌ی حکومت بوده‌اند؟ یا اجنبی؟ مع الوصف بنزین توانسته است ما را از حرکت متوقف کند مگر اینکه برای حرکت قطره قطره خون بفروشی تا قطره قطره بنزین بگیری!
این کار تنها برای پیمانکاران آدمفروش ارباب و سلبریتی‌های خودفروش، روی استیج قر و فرِ انحصار اقتصادی و سیاسی ساده است و بر می‌آید، نه از امثالِ من!
.
1-2) قطع اینترنت:
از روز یکشنبه تنها راه دستیابی به یک راهکار فراگیر و علمی و راه مبادلاتی با دنیای مجازی، یعنی اینترنت هم قطع شد! و قطع اینترنت یعنی قطع تمام راههای مبادلات معنایی و اقتاعی و رابطه با خارج از زندان برای ایجاد امکان روشِ استقرار آزادی و استقلال بصورت مسالمت‌آمیز! پس از قطع بنزین، قطع اینترنت یعنی برای ایجاد رابطه ناگزیری با پای پیاده از خانه بیرون بزنی! اول باید دوری زد در اطراف خویش. پس از این مرحله و شناخت موقعیت است که شاید بتوان به نقاط دورتر سفر کرد!
یکی گفت در فقدان اصل ماجرا در اخبار داخلی، کانال اینترنشنال در بازتاب اخبار داخلی حسبی ترکانده! هر چند من بدلایل متعدد به حسن نیت صاحبان این کانال مشکوکم و بر این باورم که همواره میان نارنج نارنجکی می‌کارد! و ظاهرا این بار هم کارش شده گزارش تکراری یک فاجعه در بن بستی قانونی برای تشدید خشم فروخورده در میدانی نابرابر. در غیاب اینترنت که امکان روشهای اقناعی را دارد، ماهواره‌های وابسته به منابع سلطه، بدترین نوع گردش اطلاعاتی یک‌سویه است که تنها میتواند موجهای از پیش تفکر شده را القاء کند و با تهییج مردم بینوا آنها را بیشتر قربانی کند! که آنها تا وقتی فرصت داشتند در راه وحدتی معنادار بین تمام مردم اقدام نکردند و با دعوت از متفکرین پراکنده تنها بر تفرقه و گیج کردن مردم بینوا میان دوغ و دوشاب پرداختند! قطع اینترنت یعنی کور شدن آخرین روزنه برای روشهای اقتاعی در راه یافتن راهی امن و مسالمت‌آمیز و فراگیر که میتواند موجب ایجاد بزرگترین قدرت متصور مردمی گرد حق مشترک آب و خاک گردد. و این راهی است که صاحبان تریبون نمی پسندند! آنان بازیچه ی سمبولها و ایدئولوژیهای تفرقه برانگیزند! هر چند به لقلقه ی زبان شعار وحدتی ناممکن را گرد باور خویش بدهند! آنانا آلتهای اصل شیرین "تفرقه بینداز حکومت کن" به کام استعمار پیرند! و به همین دلیل عمدتا گرد دامن چنین مادر خونخواری، خیلی شیرند!
.
1-3) تخریب بانکها و فروشگاهها و اماکن عمومی
صبح دوشنبه بیرون زدم تا ببینم چه خبر شده؟ در یک دور یکی دو ساعته دیدم که در یک محدوده‌ی دو تا سه کیلومتری از حدود 20 بانک فعال، 17تای آن تخریب شده و سوخته و بر ویترین دربهای شیشه‌های آنها ورقهای فلزی جوش خورده. کارمندان چند بانک هم مشغول انتقال اسناد باقیمانده در قفسه‌ها به درون گونی‌ها بودند!
دیدم: پمپ‌های دو پمپ بنزین با پمپهایش در محلی که محل تردد مردم عادی و تظاهرات مردمی نیست یا سوخته و یا تخریب شده. یک فروشگاه بزرگ زنجیره‌ای پس از غارت تمام اقلام آن کاملا سوخته وتخریب شده. حتی اتومبیلی که سالها برای جایزه به نمایش گذارده اند کاملا سوخته... یک پاساژ بزرگ تجاری با بوتیکهای مختلف در طبقه ی اول سوخته... حتما کلیه لوازم خانگی الکترونیکی درون آن هم سوخته. شیشه ها شکسته. تابلوها خرد شده. یک کیوسک پلیس تخریب شده و آثار تخریب و آتش و سنگ و خرده شیشه در جای جای مسیر به چشم می‌خورد.
از دکه‌ی روزنامه فروشی پرسیدم: آیا میتوانی بگویی چه شد که این فروشگاه زنجیره‌ای نوبنیاد، آن هم در محلی خلوت که مردم تردد نمی‌کنند، چگونه سوخت؟
گفت: ساعت حدود شش عصر، یک هیات چند نفره از اراذل و اوباش با قمه و قداره، تعدادی از اطرافیان خود را در ترافیکی که احیانا توسط دوستان خودشان ساختگی بود بسیج کردند برای حمله به فروشگاه. آن را تخلیه کرده و بعد سوزاندند! پلیس هم از ابتدا تا انتها عین همین درخت کنار من شاهد ماجرا بود! برخی از مردم عادی هم برای تخلیه فروشگاه وارد شدند و صیدشان از چند بسته دستمال کاغذی بود تا ...
و این در حالی بود که فاصله ی پاسگاه پلیس تا محل واقعه 200 متر است. و فاصله آتش نشانی با این محل حدود 500 متر آن هم با یک خیابانی که ترددی در آن نیست. تو گویی همه مسخ شده بودند تا واقع شود آنچه تقدیر بود.
با توجه به تشابه روشها، آنچه قابل توجه است این است:
1- رفتار تخریبگران قمه به دست و احیانا مسلح به سلاح سرد و گرم در اقضی نقاط کشور اقدامی سازماندهی شده و هماهنگ بوده است ( وبه قول رهبر انقلاب، این آتش سوزیها و تخریبها کار مردم غیرتشکلاتی نبوده است).
2- پمپ بنزین
پمپ بنزینی هست در خیابانی که اطراف آن تا صدها متر زمینهای بایر بوده و ساختمانی مسکونی نیست. تردد مردم عادی در کنار آن ممکن نیست که احیانا مردم دچار شور و هیجان ناشی از تظاهرات شوند و آن را به آتش بکشند. برای آتش زدنش لازم است که با اتومبیل به سراغش بروی.
3- در عصر جمعه، هم زمان در چند جای کشور بانکهای قوامین مهر اقتصاد و چند بانک و مؤسسه ی بانکی... وابسته به سپاه و ارگانهای انقلابی ... بیشتر سوختند. معلوم نیست که برای رد گم کردن آیا پس از اختلاسها دیگر به این بانکها نیازی نیست، یا به سوخته‌اش نیاز است!


با چه سوزاندند که اینگونه سوخت؟ مگر مردم از این کارها بلدند؟ مردم یک لاستیک را به به زور آتش میزنند.
نکته‌ها:
شلاق بر امواج و صید ماهی
#تکرار #دی_96 روی موج نارضایتی مردم بین دوغ و دوشاب در سپر امنیتی قانونی زورگیر، به ما اثبات کرد که هر چند با شلاق زدن امواج نمی‌توان به اقیانوس آرام دست یافت، اما با گل‌آلودن حوضچه‌ی اکنون میتوان ماهی‌های دلخواه گرفت و نهایتا دریاچه‌ها را خشک کرد و به آرامش و امنیتی گورستانی دست یافت!
استراتژی: تثبیت سلطه
تاکتیک: شوک و فرافکنی جنایت به میدان دشمن با تبدیل تهدید به فرصت! و تقلیل و انحراف از هدف اصلی و تعطیل مطالبات بنیادی، با تهییج و سرکوب مطالبات ثانویه و روبنایی.
.
به مرگ بگیر به تب راضی خواهند شد!
و اینبار نیز شاهد بودیم که چگونه با ایجاد یک شوک ضربتی، هماهنگ با عوامل نفوذی برای به میدان کشیدن اغتشاشگران، آرایش مسالمت آمیز مردم با به هم ریختن مناسبات و راههایی مواصلاتی و از هم پاشیدن قدرت متمرکز مردم، ویران شد!
چنین هدفی نیازمند تاکتیکهای ذیل بود:
ایجاد شوک برای تحریک و به واکنش کشیدن خشن مردم در خیابانها. راه بندان با توقف اتومبیل‌ها+ تخریب پمپ بنزین‌ها، قطع اینترنت و...سرکوب و شلیک مستقیم به سینه‌ها...ابهام در آمار کشته شده‌ها و دستگیرشدگان و مفقودین و زخمی‌ها... برای به مرگ گرفتن و به تب راضی کردن.
آیا اگر تو را به مرگ محاربه بگیرند، به تب دریوزگی راضی میشوی؟
استاندار اصفهان: اکثر پمپ بنزین‌ها تخریب شده‌اند و با قطع حرکت در راههای ارتباطی، و نیز وجود تحریم، امکان بازسازی آن نیست! این یعنی فرافکنی مشکلات ناشی از تجهیزات پمپ بنزین به میدان دشمن.
آیا معنای اعتماد و غبن اکثریت مردم را بر اساس یک قرارداد اجتماعی کاغذی(قانون اساسی) میدانی؟
اشرار اجاره‌ای، تحت‌ِ حفاظت انتظامی، میتوانند هدایت شوند، تا راههای ارتباطی هر حرکتی را مسدود کنند و بهانه بسازند برای سرکوب و رعب و وحشت و تهدید و تطمیع.
برای رد گم کردن اختلاسها از اکثر بانکهای وابسته به سپاه و فروشگاههای زنجیره ای آغاز کرده اند.
پروژه امنیتی بنزین:
پروژه امنیتی-اطلاعاتی بنزین:
افزایش سه برابری قیمت بنزین در شب جمعه 24 آبان 1396، صرف نظر از پوستین رویکردی ناگزیر و اقتصادی در شرایط تحریم، یکی از پیچیده‌ترین و زشتترین جنایات سازماندهی شده‌ی روسی بواسطه‌ی نظام سلطه در مقابل تحریم امریکا و اربابان جهانی و مردم غیرخودی، در شرایط بحرانی جنگ بنیادی سرد و گرم بوده است، که آنالیز دقیق آن می‌تواند برای مردم و اپوزیسیون مستقل راهگشا باشد که چگونه هر چه زودتر خود را از دام اپوزیسیون وابسته رها کنند!
دیگر شکی باقی نمانده که واردکردن شوک و تک جنگی و حمله‌ی نظام به مخالفین(مردم) با افزایش سه برابری قیمت بنزین، پروژه‌ا‌ی امنیتی و چند منظوره بوده است که به نیت تثبیت موقعیت نظام با روشهای روسی و حکم حکومتی رهبر نظام، بواسطه‌ی شورای سران سه قوه‌ی ولایی، در شب جمعه اعلام شده است تا در امنیت و فرصت روز تعطیل جمعه در داخل، و در 2 روز تعطیل شنبه و یکشنبه در خارج از کشور، بتواند به اهداف تدافعی و تهاجمی خود در جنگ بنیادی با غیرخودی دست یابد!
شب جمعه
1- پروژه‌ی امنیتی بنزین، یک تیر است و صد نشان در بن بست مقبولیت جهانی و داخلی، با موج‌سازی و موجسواری تا موج شکنی میان دوغ و دوشاب برای تثبیت نظام سلطه‌ی قانونی با هر وسیله بین تهدید و تطمیع و با رعب و ناامنی و مرگ و رضایت به تب.
2- اختیارات قدرت مطلقه، یعنی مجوز شرعی تقیه و مکر و خدعه‌ی قانونی برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است! (گیریم تمام مردم برای حفظ امنیت حاکم قانونی، قربانی شوند)
و مشروعیت حاکم، با بیعت مردم با چنین اختیاراتی در آخرین انتخابات اخذ می‌شود.
حال برای احقاق حقوق بنیادی مردم و صاحبان حق حقیقی، و حاکمیت یک کاغذ واقعی، دو راه پیش روی مردم و حاکمیت وجود دارد:
1- حاکمیت (صاحب حق قانونی): اعمال هرگونه هدایت نرم و سخت میان دوغ و دوشاب علیه هرغیرخودی.
2-مردم(صاحبان حق بنیادی):
2-1) اعلام و اثبات غبن کاغذی توسط اکثریت، با حضوری اکثریتی و غیرقابل کتمان
2-2) فریب خوردن زنجیره‌ای میان بازیگران عوافریب چنین قانونی بین اپوزیسیون جاهل و خودفروخته و هشت بازوی اختاپوس پوزیسیون تا انقلاب مهدی.
.
اهداف اصلی و فرعی و چند منظوره ی چنین پروژه‌ای را میتوان بصورت مستقیم از صراحت لهجه‌ی مسئولین نظام و نیز بصورت غیرمستقیم از میان خطوط پندار و گفتار و رفتار ایشان و اتفاقات و رویدادهای این سه روز پی برد.
از اتاق فکر تا اتاق ذکر
مسلما اتاق ذکر و شعار اپوزیسیون، بدون تاسیس یک اتاق فکر همواره آلت دستِ اتاق فکر اپوزیسیون خواهد بود. متاسفانه در اپوزیسیون ما چیزی به نام اتاق فکر وجود خارجی ندارد و مبارازات جسته گریخته، بصورت سلیقه‌ای و پریشان و دیمی و هیتی جز پریشان کردن ملت پراکنده ثمری ندارد. اینکه هر شخص حقیقی و حقوقی منتسب به اپوزیسیون با هر نیتی و با هر ادبیات و اندیشه‌ای، مردم را مخاطب قرار میدهد و آنان را به خواسته‌های خود فرامیخواند نامش مبارزه برای آزادی و استقلال نیست. بلکه نامش مبارزه در راه اجرای هدف اصلی نظام سلطه است. اپوزیسیون فعلی با ادبیات سلبی-حذفی اش نارنجکی است درون نارنج که ضامنش در دست نظام سلطه‌ای است که با در دست داشتن تمام امکانات و راههای مواصلاتی و ارتباطی یک ملت، با ورود شوک و تهییچ و موجسازی و موجسواری روی موج برساخته تا ساحل مورد نظر و یا موج شکنی به اهداف خود دست می‌یابد. تداوم چنین روشی تاسفبار، حقارتبار، ترحم برانگیز، کراهت برانگیز و خنده‌دار است.
اپوزیسیون ایران محصول تلاش پوزیسیون برای خلق یک موقعیت گروتسک است!
و تا در ادبیات سلبی-حذفی خود با ادبیات ایجابی-جذبی انقلاب نکند، همواره در میدان نظام سلطه بازی خواهد کرد!
البته کماکان راه علمی و عملی #مرامنامه روی میز هست! اما رهروان آزاده و مستقلی برای هم افزایی گرد این میز گرد نیست!
خیام ابراهیمی
3 آذر 1398

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...