Wednesday, August 21, 2019

حرف اول و آخر

حرف اول و آخر
راهکار #شرکت_سهامی_عام_ایران_انسانی
#وحدت و #سندروم #علم_الهدی
شعار وحدت، در دوران پیشاآزادی، فریبکارانه و ابتر می‌شود، اگر برای احقاقش دارای یک روش علمی نباشیم. برای وحدت نباید در احزاب و صنوف و گروههای 14 نفره تکثیر شد! تکثر از مقولات دوران پساآزادی است!
در اجتماعیات، برای تبدیل پندار و گفتار نیک به رفتار نیک، ما نیازمند طی نمودن مراتب یک روش علمی هستیم.
متاسفانه رویکردهای علم الهدایی بازتاب یک اپیدمی عمومی است که آنرا در اپوزیسیون هم شاهدیم. چون او بنای چنین رویکردی را بر شعارهای حذفی قرار داده است. دل بستن به شعارها از مسیرهای خیالی، یک سندروم ویرانگر ملی است که ضد وحدتی معرفتبار و فراگیر عمل میکند.
چنین عزمی نیازمند یک الگو شبیه تشکیل یک شرکت سهامی عام است:
شرکت سهامی عام ایران انسانی با 80 میلیون سهامدار با یک سهم برابر.

راهکار تاسیس ماکِتِ موقتی چنین شرکتی در خارج از مام میهن را برای یک #پارلمان_در_تبعید و یک#آلترناتیو_موقت، قانون تجارت تبیین کرده است.
آنکه برای امروز فرمان وحدت و برای آینده شعار پارلمان و پیروی از خواست مردم را میدهد، باید قادر باشد و بتواند که برادری اش را نقدا و امروز اثبات کند! وگرنه نسیه نسیه امید فرزندان مام میهن و وطن را در دامهای اتاق فکر نظام سلطه، آنقدر کش خواهد داد تا ایران ویران و همان #ایرانستان موعود شود.
چنین آرمانی، ابتدا یک هیات مؤسس مستقل از ایدئولوژی می‌خواهد.
یک #مرامنامه میخواهد که دارای فلسفه‌ای بنیادی(صرفا حق مشترک مادی آب و خاک و حق تابعیت عاری از ایدئولوژی) برای تببین یک استراتژی و تاکتیکهای مناسبت با پتانسیل موجود باشد تا بتوان به تدوین یک نقشه ی راه گام به گام اقدام کرد.
هیات مؤسسی میخواهد که برای ثبت نام از کاندیداتورها و پذیره نویسی از نمایندگان اقشار مختلف ایرانی اقدام کند.
بدون شناخت بستر و موقعیت نمیتوان به کار مؤثر و فراگیر اقدام کرد.
برای چنین عزمی نیازمند آنیم که ابتدا برای همراهی بستر فعلی و هدف را در فضا و مکان و زمان خاص بشناسیم:
شناخت موقعیت:
1-دوران پیشاآزادی
2-دوران گذار
3-دوران پساآزادی
ما در دوران پیشاآزادی هستیم و خواستار سازماندهی و برنامه برای دوران گذار به به دوران پساآزادی هستیم.
هر دورانی زبان حقوقی خاص خود را می‌طلبد! زبان حق یا زبان ایدئولوژی هر یک مرتبط به زمان خودند. اولی مشترک در تمام زمانهاست...دومی اما تنها مرتبط با دوران پساآزادی. پس نباید از زبان ایدئولوژی در دوران پیشاآزادی و گذار بهره برد. و این همان خطایی است که در 113 سال پس از مشروطیت همواره موجب تفرقه برای استرداد اراده مردمی(صاحبان حق مسلم) شده است.
در دوران پیشاآزادی وقتی خانه ی مشترک در دست دزد قانونی است، راه بازپسگیری خانه و سپردنش به دست تمام صاحبان حق (مردم) از وحدت تمام صاحبان حق میگذرد، نه از طریق تکثیر فرزندان مام میهن در گروههای 14 نفره و احزاب و صنوف متنوع... بلکه از طریق تشکیل یک ستاد مشترک در اپوزیسیون و از روشی علمی مبتنی بر شناخت موقعیت.
مع‌الوصف به باورم اگر امید به حوادث و معجزه و لابی و تبانی با اجنبی نداریم، چنین عزمی نیازمند طی نمودن مراتب یادشده است و پیش از هر چیزنیازمند تدوین یک مرامنامه‌ی فلسفی و استراتژیک.
شخصا این #مرامنامه را پیش‌تر با اتکاء به توان محدود خود نوشته‌ام:

#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:

#خیام_ابراهیمی
28
مرداد 1398

ام.اس

"ام.اس" جسم و جان در جزیره‌ی بی‌ثبات


گوسفندانِ درگیر عاقبت میان گرگ‌بچه‌هایی که هر روز صبح پوستین میش بر تن می‌کنند اگر تسلیم نشوند، ام.اس می‌گیرند، چون به جای وحدت، میان گله‌های 14 نفره تکثیر می‌شوند.
مدتی است بی‌رمق و ناتوان از خواب بیدار می‌شوم. قلم از دستم می‌افتد و قدم یاری‌ام نمی‌کند! می‌خواهم لنگ‌ لنگان بروم روی نیمکت بوستانی دراز بکشم تا شاید گرگی سگی گربه‌ای موشی مرا بخورد.
فرقی نمی‌کند دور از جان مرده‌خور از اپوزیسیون باشد یا پوزیسیون
سگ زرد برادر شغال است.

پیش از آن به مورها و موریانه‌ها و کرم‌ها و زالوها و میش‌ها و گوسفندانِ درگیر و روبهانِ ساحل‌نشینی که درکی از گرسنگی و بی‌ثباتی جزیره ندارند و خود در مکان امن عاجز از وحدت به‌سوی ملتِ خفت‌شده و غیرتشکیلاتی برای وحدت دیمی، شعار پرتاب می‌کنند و آن‌ها را میان 14 تن‌ها و صنوف امنیتی-اطلاعاتی مثل نارنجکی میان نارنج استقلال و آزادی که نیازمند وحدت است، تکثیر می‌کنند، پیامک بدهم که یا از شلیک گلوله توسط تک‌تیراندازها (به‌جای تقدیم گلهای بوستان) دست بردارید و یا پوستین‌هایتان را بپوشید و بروید خانه‌ی بی‌سندی را که من در آن سال‌ها در پناه آن به مقصد آزادی گروگان‌ها بارکشی می‌کردم تصاحب کنید، و یا همچنان توی سر و کله‌ی هم بزنید و یکدیگر را به نفع دزد خانه بدرید... و یا مثل من ام.اس بگیرید و نرم نرم بمیرید.

من بریدم...سلطان صاحبکران سندِ جنایت‌هایش را رو نمی‌کند. هر حرفی بزنی، بی‌سند مجرم و بازنده‌ای.

من راهی به ساحل نجات ندارم.

کسی مرامنامه‌ام را نخرید.

وصیت:




پدرجدّ ملکه و ننه‌ی پوتین و ترامپ نقشه‌ی گنج را از فضای سایبری پاک کند. "طلبکاران" کتاب‌های نخوانده‌ام را میان آیات زمینی و آسمانی بین خود لت و پار کنند. شهرداری با یاریِ یارانِ طلبکار، خانه را تصاحب کند و برای حفظ آبرو یک کفن میهمانم کند. صاحبان قلعه‌های شیخ و شاه و لباس شخصی‌هایشان حلام کنند، در جیب من نان خامه‌ای نبود، هر دو دستشان در جیب مرده‌ام گهی شده و خود بی‌خبرند. کامپیوترم برسد به راننده‌یِ نعش‌کش تا میان جهنمِ حوض‌سلطان علی و بهشت پرگلِ زهرا یک سیگاری چاق کند و نشئه باشد و نفهمد چه گهی را با خود حمل می‌کند.
ماهواره‌ها میان نوحه و مولودی و رجز، همچنان در میان برنامه‌ها گل و بته بکشند و غزل‌های حافظ و رباعی خیام بسرایند و به مام‌میهن فوت کنند تا گوشت ماهی‌های تازه در آب و خاکِ گل‌آلود بر سفره‌هایشان برای تماشاچیان گورخواب همواره تازه باشد و تریبون حقوق بازنشستگی‌شان بر باد نرود.

هر چند مرامنامه‌ی هم‌افزایی در شوراهای پیشاآزادی (با تاسیس #پارلمان_موقت در تبعید در یک#ستاد_مشترک_اپوزیسیون به سخنگویی یک شخص دارای کاریزما ) و در شوراهای پساآزادی، خبر از راز ثبات را می‌داد، اما ام.اس در جسم و جان، فرصت نداد.
نتیجه: آن‌ها که جهان را گردِ خود متحد می‌خواهند و برای وحدت همه با هم گرد حق آب و خاک مشترک و حق برابر تابعیت، برای بازپسگیری خانه‌ی مشترکی که همه در تعیین سرنوشت آن سهیمند (اما قانونا در دست دزد مشترک حصر است)، گام برنمی‌دارند، جملگی شریک دزدند و قاتلِ قافله‌.
بدرود!











خیام ابراهیمی
26 مرداد 1398



















.

برزخی تکراری بین 25 تا 28 مرداد 32
نه یادگاری از قلمی‌های غیرحرفه‌ای سال‌های نردیک و دورم، در قدم‌هایی میان غارهای همیشه نمور تا هنوز و بی‌زورم.

اپوزیسیون


اپوزیسیون؟!
امشب شبِ جمعه‌ست ای سبکباران
یه لایکِ مفت بده در راهِ خدا و خلق‌های آویزان و ویران
دستمریزاد به حمال‌های اپوزان‌پوش‌ِ پریشان
و خوشه‌چینانِ پراکنده‌گوی گروگان
که جدا جدا در دامنِ پوزیسیون و خوش‌به‌حالان
با تیرکمانی بین دست و زبان، خوش می‌رقصند میان گل و گلوله
میان قوم سرگردان، پیدا و پنهان و
گردِ پاتوق‌های خویش، گیج‌تر و پریشان‌تر می‌خواهند پیروان و
آخرِ شب
درون نارنج میدانِ آزادی و استقلال
نارنجک‌های سبز منفجر می‌کنند به دست این و آن و بعد...
چراغ خواب‌ها خاموش و
تا فردا و خروس سحری و قوقولی قوقو
روی جنازه‌ی نوزادِ خیابانخواب بیخوابی
که شریکِ دزدِ کاخ مرمر است و
از شراکت خاک مشترک
انگشتی سرد گیرش آمده در دهانی پرخاک... جای پستانکی
میان خروپف ولایتی که هر شب خوابش می‌برد
...
طعم گرسنگی را از راه دور هیچ می‌فهمید آیا
ای حمّال‌های چریک فدایی دلق در ولایتِ کاخ سپید و سبز و سرخ...
که وحدت حمال‌های خیابانخوابِ جهان را بر زبان دارید و
خود میانِ رختخوابِ حمال‌های کاخ‌ها پریشانید و
راهِ وحدت پروانه‌ها را می‌دانید و
از آن به لایِ ملحفه‌های ابریشمین می‌گریزید و
شعری از جنسِ کرم و کفن می‍سرائید!
خیام ابراهیمی
24
مرداد 1398


تویِ حَمـّــال

=======
حواسم پرته...فکرهایِ بی‌ربط می‌کنم

اِی.دی.دی(ADD) دارَم‌و... فوکوس‌و هِی رَد می‌کنم
اکثرِ لحظه‌هام به کارِ عبث می‌گذره
خودَمَم می‌دونم اینــــه...خودمم می‌دونم اینـه: شرحِ حالِ یه عَلّاف
تنوع طلبم، یهو هوس می‌کنم...بی‌خیـــال می‌شم‌و... راهو عوض می‌کنم
یه دونه سَر دارم، هزارتا سودا...نیمی از عمرم...نیمی از عمرم، می‌گذره تـویِ رؤیــــــا
مبهـــــــــــــــــــــــــوت و گیــــــــــج... جَســــت و گریــــــــز...
به جایی نمی‌رسم...به جایی نمی‌رسم..به جایی نمی‌رسم!
می‌خوام یه شعر بگم...واسه آهنگی که....تویِ مُخ می‌کوبه، منو به‌هم می‌ریزه
چه جوری حِسّمو یه جوری جلوه بدم...بخونمو بدونی که همونم عاشقِ تنها
ولی فایده‌ش چیه؟...فدایِ واژه شدن...رفتن تویِ متن و...درگیرِ ترانه شدن
وقتی حرفامو روی کاغذ میارم..می‌بینم که چقدر...می‌بینم که چقدر خالیه جای تو، امّــــــــا...تویِ حَمّال....تویِ حَمّــال...تویِ حمّــــــــــــــــــــــال...
شبیهِ منم نیست کم...آشِ دهن‌سوز هم نیستم...به نصیحتم گوش کن:
تو منو فراموش کن!..به جایِ درآویختن... پیک آخرو نـــــــــوش کن!
شاید این دلِ شکسته، این دلِ شکسته... درو رو دنیا...درو رو دنیـا بسته...بســـــــته!
شاید این دلِ شکسته، این دلِ شکسته... درو رو دنیا...درو رو دنیـا بسته...بســــــــــــته!
https://www.youtube.com/watch?v=KJqz8zwK6WQ

Tuesday, August 13, 2019

به پرچمداران پریشان‌گوی میدان

به پرچمداران پریشان‌گوی میدان
به 80 میلیون بالقوه مزدور و گروگان
به فرمانده‌ خودخوانده‌ی جنبش فدائیان ایران


به شاهزاده رضا پهلوی و محمد حسینی و فخرآور و زم و جوانمردی و رستاخیز سیمرغ و فرشگرد و مهستان! به آقایان شریعتمداری و نوری‌علاء و نوری‌زاده و نوری‌زاد و شاهدخت نور و طبرزدی و همایون و جوادی و شمیرانی و سایر تریبون‌داران در اپوزیسیون کاذبی که در میدان پوزیسیون بازی می‌کنند.

فرمانده‌ گرامی!
شما مکانیسم تصمیم سازی را گرد خود می‌خواهید و از افتخارات خود می‌گوئید! این روشی سنتی است که از زمان اسکندر تا قادسیه تا چنگیز و نادر و آغامحمدخان و رضاشاه و هیتلر و استالین تا خمینی ادامه داشته است. گیریم برخی از ایشان منظورشان از شورای تصمیم‌سازی، شورای فرماندهی و فرمانبری گرد یک ایدئولوژی دلخواه یا توتالیتر باشد. گیریم برخی هم چون رضاشاه با روش‌های سرکوبگرانه، خدماتی غیرقابل کتمان به مام میهن را در پرونده داشته باشند! آما آیا کیفیت این توان و هوش سنتی، در تمام فرماندهان و در تمام دوران‌ها (بویژه دوران مدرن) قابل تضمین و قابل تعمیم و شدنی است؟
فراموش نکنیم که: درِ باغِ سبزِ #پارلمانتاریسم در دوران پساآزادی و در آینده، تنها از تاسیس پارلمانی موقت در دوران پیشاآزادی آغاز می‌شود. برادری خود را باید نقدا از امروز اثبات کرد! وگرنه هر بلایی بر سر ملت آمده از شعار برادری نسیه مبتنی بر نیت خیر و بخت و اقبال است: بزک نمیر بهار میاد... کمبوزه با خیار میاد.
چطور کسی که امروز حاضر به تن‌دادن به یک وحدت فراگیر بر اساس یک روش علمی در ستاد مشترک اپوزیسیون نیست می‌تواند تضمین دهد که امروز گروگان نیست و فردا هم نخواهد شد؟
ایکاش توان و نیروی شما برای تاسیس یک #ستاد_مشترک_عام در اپوزیسیون گردِ منافع مشترک همه، مصروف شود! که دوران فرماندهی با روش‌های عصر قجری به پایان آمده.
با بخش زیادی از شعارهای نیکتان همراهم اما، از لحاظ منطقی و علم مبارزات مدرن، تمرکز یک منفعت عمومی و عام، بر دوشِ "شخصیت‌های حقیقی و حقوقی خاص" یک چاه‌نمایی انحرافی و مخرب بیش نیست. تاکید بر طرح سخنگویی یک فرد کاریزماتیک در یک ستاد مشترک عام به این دلیل است که بصورت نرم طرفداران متفرق این و آن شخصیت دارای کاریزما را به میدانی می‌کشد، تا در آن از ابتدا نطفه‌ی زورگیری و اختلاف و تعارض بین رانت خاص و منافع عام بسته نشود. ضمنا سخنگو باید منویات جماعت را اجرایی کند و از خود اختیاری مستقل و غیرپاسخگو نداشته باشد. این یعنی بهره‌گیری از پتانسیل‌های موجود به نفع تمام مردم که اگر هم اجرایی نشد باز هم به نفع مردم است که یک مدعی کاذب از میان برداشته می‌شود.
در پاسخ به یکی از هواداران شاهزاده گفتم: ایشان پیوسته و بصورت زنجیره‌ای در هر مناسبتی #تکرار می‌کند: ای مردم سلحشور بپاخیزید! برخیزید!
خب الان من برخاستم! با چه کسانی به کجا بروم؟... تا کی شعار در باد و هوا بدهم؟
کی؟ کجا؟..با کدام شعار وحدتبخش و استراتژیک؟
مگر نه این‌است که 40 سال است که هر روزه آنها که برخاسته‌اند، با حربه‌ای بر سر جای خود شکسته، و یا در زندان نشسته و یا در گورستان‌ها خفته‌ و نهایتا یا آلتی شده اند با دستهای بسته و یا آواره و سرگردان چشم به باد حوادث بسته...؟!
می‌فرمایند: مردم تشکیلاتی عمل کنند! یعنی باز به عبرتی 40 ساله توپ را می‌اندازند در میدان مردم و در بستری امنیتی که امکان نفوذ هر سرباز گمنام وجود دارد. پنداری که فیلم سینمایی اکشن است که در عرض دو ساعت جمع شود! ملت پریشان اگر قدرت وحدت تشکیلاتی داشت که دیگر نیازی به مفتخوران خوشه‌چین نداشت!
نتیجه اما به خواست و یا به نفع نظام سلطه است: تشکیل گروههای 14 تن مستقل از هم که اختلال در هر یک می‌تواند بر تنش و انحراف بقیه سایه بگستراند! و این توصیه برای کار تشکیلاتی در شرایطی صورت میگیرد که خود در مکان امن ناتوان از وحدت با اپوزیسیونند و باز همه را گرد خود می‌خواهند. و این اپیدمی و بلای فراگیر، در تمام نسوج اپوزیسیون تسری یافته است و موجب تثبیتِ جدایی‌های مستقل از هم شده که در این بلبشو هر یک نقشه‌ی راه و پیروان مشکوکِ خودش را دارد یا ندارد. این یعنی خرج کردن پتاسیل و کاریزمای شخصیت‌ها و ایدئولوژیست‌های متعدد در سطح اپوزیسیون و گل‌آلود کردن آب برای گرفتن ماهی توسط اتاق فکر متمرکز، که در واقع بازی کردن با قواعد و فلسفه و استراتژی و تاکتیک‌های دلخواه دشمن در میدان اوست که دارای زر و زور تزویر است.
بنابراین شعارهای شیک و نیک با جیب خالی و پز عالی و بدون یک نقشه‌ی راه شفاف و گام به گام در یک ستاد مشترک هدایتگر، نوعی چاه نمایی است و ثمری جز خسته کردن مردم و پریشان کردنشان ندارد.
بهترین روش پریشان‌تر کردنِ مردمِ پراکنده، پراکندنِ شعارهای نیک در بادِ هواست! این یعنی تاکتیک سمپاشی وحدت، زیر پرچم وحدت.
پرچم غیرخودی را با شعار... می‌دهند در دست استاد هوار.
در مبارزات ملی در عصر مدرن، اینکه "پرچمداری" نیکمرام و خوب و معصوم باشد کافی نیست! چون در عصر رسانه‌ها هر نیکمرامی با ثبت لحظات خصوصی و افشاء رازهای پشت پرده در دقیقه‌ی نود، براحتی می‌تواند به‌گروگان گرفته شود.
این‌که اندیشمندان و انسان‌های خوب چگونه باید با نظارت بر هم و به چالش کشیدن یکدیگر، تصمیم سازی کنند مهم است.
آیا چنین بستری فراهم است؟
آنها که وحدت را گرد خود می‌خواهند، خواه ناخواه با حصرکردن سرنوشت مردم تا دقیقه نود، عملا آلت دشمن و انیرانند... گیریم که زیر پرچم شیر و خورشید پناه گیرند.
جهل به مناسبات قدرت در عصر رسانه ها که 80 میلیون ایرانی را میتواند بصورت بالقوه به یک گروگان و مزدور تبدیل کند و مطالبات ملتی را بر باد دهد. برای مبارزه با جهل کافی نیست که دانایی را در کلام و بصورت کورکورانه و جاهلانه بستائیم؛ بلکه باید بتوانیم دانایی را با روشهای اقناعی و قابل چالش و پاسخگو، وحدتبخش و میدانی کنیم.
روش‌های وحدتخواه چکشی و احساسی و ارباب و رعیتی اما علی‌رغم میل به وحدت ذاتا تفرقه برانگیزند و در چنبره‌ی اربابان سلطه به سامان نمی‌رسند؛ چون ملت را گرد یک شخصیت و سردار، متحد می‌خواهند که امکان به گروگان گرفته شدن دارند. روش‌های گروگانگیری تنها فیزیکی نیست! کافی است اسرار شخص را ثبت کنی و با لابی و تهدید از او باج‌خواهی کنی و وطنی را از شرق و غرب تا شمال دریای خزر تا جنونب خلیج فارس مثله کنی!
.
همچنانکه بر شمال تا جنوب وطن چوب حراج زده شده است و این همه تنها به خاطر بیعت مردم با قانونی است که سرنوشت 80 میلیون نفر را با موج سواری روی شعارهای عوامفریبانه و به ظاهر نیک (از دید مردم) در دست یک شخصیت قبض و حصر کرده است و با انحصار رسانه مدام مردم را تهییج و قربانی می‌کند.
با تهییج عواطف و هیجانات کور بخشی از مردم، نمی‌توان به نفع احقاق حقوق تمام مردم موفق شد.
منطق و تعقل به درد همین می‌خورد که بتواند تمایزی بگذارد بین عقل عمومی و خرد جمعی بر اساس حق مشترک، و هیجانات خصوصی بر اساس سمبولهای قال تفسیر.
ما عقوبت دامن زدن به شور را به جای شعور، به کرات از 113 سال پس از مشروطیت و در 40 سال پیش بارها چشیده‌ایم. براستی از یک سوراخ چند بار باید گزیده شد؟
آیا پرچمداران به این نکات توجه دارند و یا باز می‌خواهند با شور و فریاد و غلیان احساسات سطحی بصورت گیج و گم، هی برای مردم #تکرار کنند که: برخیزید ای ملت سلحشور! برخیزید!
واقعا جای گریه دارد و باید خون گریست اگر پرچم در دست یک شورای عام نباشد و در دست شخصیت‌هایی خاص باشد که در هر لحظه می‌توانند به گروگان گرفته شوند و ما بی‌خبر باشیم.
فراموش نکنیم که هیچ گروگانی برای حفظ آبروی خود، کاری نخواهد کرد کارستان.
تنها یک ستاد مشترک چالشگر در اپوزیسیون که با ترکیبی از تمام گروهها متشکل شده و به وحدت رسیده و داری یک فلسفه‌ی فراایدئولوژیک و یک سخنگوی دارای کاریزماست، می‌تواند به گروکان نرود و موجب دلگرمی مردم برای برخاستن و حضوری میلیونی گردد... وگرنه تا انقلاب مهدی هم اگر بگویی: مردم برخیزید! آبی برای استرداد اراده مردمی گرم نخواهد شد. این خط و این هم نشان.
برای چنین وحدتی در #ستاد_مشترک_اپوزیسیون، هم راه هست و هم نقشه‌ی راه... اما متاسفانه صاحبان تریبون تنها اهل حرف و بازی‌های تکراری و میدانی کوچکی در گرد خویشند، نه گرد همه. دورت بگردم!
چون این "همه"، منطقا از سهم ایشان در نقشی عقیم، خواهد کاست! هر چند به #قلم و در #گفتار بگویند: جانم فدای ایران ! هر چند به #قدم و در #رفتار هم جانشان را فدای ایران کنند! اما موضوع این است که آن خشت کج #پندار پریشان، هم ایران را فدا خواهد کرد و هم ایشان.
چون مسیر عشق به مام میهن، بسوی وحدت پرچمداران در اپوزیسیون نیست! بلکه بسوی ملتی پریشان است.
#خیام_ابراهیمی
21 مرداد 1398
17 سال است که جان واقعی را به چله کشاندم و قطره قطره در کمان مجازی نشاندم و کمانی شدم، تا مگر فرزندان این قوم سرگردان مرزهای فلسفی امنیت مام میهن را با درک و فهم معنای وحدت راستین گرد منافع مشترک (نه ایدئولوژیک و سمبولیک و چکشی) شاید بداند و قدم علم کند! اما دریغ که فهم مبانی وحدت در دوران پیشاآزادی با توهم وحدت در دوران پساآزادی، اختلاط شده و پرچمداران استقلال و آزادی، با تاسی به روشهای سنتی، آلت مثله شدن مام میهن گرد #کیش_شخصیت خویش شده‌اند.
و دیگر نایی و توانی نمانده...این هم آخرین قطره:
#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:


آری به حضور همه

"آری" به حضور همه، حرف اول و آخر تا نجات مام میهن

1) رمز وحدت بین نفرت و مهر.
آنکه وحدت را گرد خود می‌خواهد، خواه ناخواه مُوَلّدِ نفرت است. و آنکه وحدت را گرد تمام مردم می‌خواهد، خواه ناخواه مُوَلّد مهر و هم‌افزایی است.
بدیهی است که وحدت گرد ایدئولوژی تمایزآمیز ممکن نیست! وحدت تنها گرد منافع مشترک غیرقابل‌کتمان و غیرقابل سوء‌تفاهم مقدور است. و این مهم تنها با شعار ممکن نیست! بلکه وابسته به رفتاری تشکیلاتی و عام است.
راز وحدت در ایران کنونی تنها در مکانیسم حفظ منافع مشترک تمام ایرانیان مستتر است! مکانیسمی که بتواند وحدتی بنیادی را از دوران پیشاآزادی تا دوران گذر و دوران پساآزادی، گرد حق مشترک تضمین کند! سهم برابر در دگراندیشی و حفظ تمامیت ارضی، از جمله‌ی این حقوق بنیادی برای حفظ منافع مشترک است! آن هم نه بر اساس قول شاهزاده و یا خدعه‌ی "همه با هم" خمینی و یا شعارهای سلبی و حذفی حزب سکولاردموکرات و یا کمیته‌ی مرکزی حزب کمونیست کارگری! بنابراین ائتلاف نیروهای ایدئولوژیک به معنای فروکاستن مبارزات آزادیخواهانه از وحدت بنیادی و فراگیر به #ائتلافی محدود است و می‌تواند عاملی انحرافی باشد که در امر احقاق وحدت برای دستیابی به هدف استقلال و آزادی موجب تفرقه و اختلال و انحراف خواهد شد. تمرکز باید گرد منافع تمام مردم باشد، نه گرد شخصیت حقیقی و حقوقی خاص.
"وحدت" حتی با #هدف_مشترک محقق نمی‌شود، بلکه رمز احقاق آن وابسته به #روش_مبارزه-علمی با ضمانت یک #نقشه_راه شفاف، است. دیگر دوران شعار آزادی توسط خمینی‌ها بدون نظارت نمایندگان مردم، با تاکتیک مصلحت و خدعه در میانه‌ی راه گذشته است! احقاق هویتی به نام ایران نیازمند حضور تمام ایرانیان است و از راه و اکسیر "آری" به حضور تمام صاحبان حق‌مشترک تابعیت برای مشارکت در نظام تصمیم‌سازی می‌گذرد! تضمین چنین هدفی تنها با التزام یک هیات مؤسس و ستادمشترک اپوزیسیون، به رعایتِ مراتبِ تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام (نه خاص) ممکن میشود؛ و نه از راه مبارزات پراکنده با شعار "برخیز ای ایرانی"، و نه با تکثیر ملت به گروه‌های 14 نفره، با خطر احتمال رویکردِ هر یک از ایشان برای ابراز "نه" به هر غیرخودی.
آنچه وحدت را تضمین میکند، شعار و ادعا نیست! بلکه تعهد به رفتاری تشکیلاتی بر اساس یک مرامنامه است که عدول هر شخصیت از آن به معنای خروج از وحدتی فراگیر است. وحدت نباید وابسته به خطا و یا خیانت فردی این و آن گروگان و یا شخصیت حقیقی و یا حقوقی باشد. وحدت باید در یک ستاد مشترک مردمی بر اساس یک حق مشترک غیرقابل کتمان و غیرقابل تفسیر(نه ایدئولوژی تفسیرپذیر و تنش آفرین)، حراست شود تا موجبات تفرقه و شکاف و خدشه با نفرت فراهم نگردد. وحدت نیازمند مهرورزی عمومی و عام است.
.
2) نقطه اشتراک و افتراق در خانه‌ی مشترک
برای وحدت نیازمندیم که سنگربندی افتراق و ایدئولوژیک را برداشته و آن را مبتنی بر منافع مشترک کنیم.
وطن فارغ از گرایشهای ایدئولوژیک شهروندان، خانه‌ی مشترک تمام ایرانیان است! بنابراین هر گونه ادبیاتی که جز اشتراک گرد منافع مشترک ادا شود، ضد منافع مشترک عمل میکند!
وحدت به عنوان یک ضرورت در دوران #پیشاآزادی که میدانی برابر مهیا نیست، نیازمند نقطه‌ی اشتراک است، نه نقاط افتراق. در شرایط ناامن، کشف نقاط افتراق موجب تولید نفرت است؛ و پرخاش به هر ایدئولوژی و یا تائید آن و دیگری، یکی از این محمل‌ها و بسترهای بروز تنش و نفرت ست. بنابراین "رفتار سلبی و یا ایجابی ایدئولوژیک" بر ضد وحدت مؤثری عمل میکند که برای تحولات بنیادین مورد نیاز است. ایجاد نفرت و خشم و انتقام انقلابی، بدون نقشه‌ی راهی گام به گام، عملا به زیان مردم بی‌سلاح و سرگردان است!
مثال: ادبیات نفرت پراکن سخنگوی حزب کمونیست کارگری مقیم در امریکا، که در یک جمله چند بار از "اسلام کثیف" نام می‌برد! او با چنین ادبیات نفرت پراکن و ایدئولوژیکی بر خلاف منافع مشترک تمام مردم گام برمی‌دارد! چون مبادی آداب و ادبی وحدتبخش نیست! چون از دید او فارغ از گرایشات دینی مردم (که الزاما عین مذهب حاکمیت نیست)، مرادش از مردم، امت مورد نظر خودش است! و این یعنی او حتی از خودداری برای حفظ و استقرار منافع مشترک ناتوان است! بدیهی است که چنین فرد امریکانشینی هیچ ربطی به منافع مردم ندارد! حتی اگر خود را #استالین بخواند!
همخوانی پندار و گفتار و رفتار نیک، بر اساس منافع مشترک و مهرورزانه و وحدتبخش و مثبت‌اندیش است؛ نه تفرقه برانگیز و منفی‌گرا و نفرت پراکن.
به پندار و گفتار و رفتار خود دقت کنیم ای شریکان خاک وطن! آیا برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائلیم؟ آیا دارای حسِ حقوق برابر و هم افزایی با دیگر شهروندان هستیم؟
اگر آلوده به زبان نفی و فحش و خشونتیم، شک نکنیم که با تسری تفرقه و نفرت به امر وحدت آسیب زده و در میدانِ انیران و دشمنان ایران بازی می‌کنیم و بر این اساس ما پیمانکارانِ ناخودآگاه اربابان سلطه‌ بر تن پاره پاره‌ی مام وطنیم! هر چند که دارای کاریزمای یک #شاهزاده با نیت خیر باشیم. ما آوارگان برای بازپسگیری خانه‌ی مشترک ناگزیر از باز کردن آغوشِ وحدتبخش اکثریت گرد اقلیت قانونی و غاصب در حق مشترکیم. که با چنین حلقه‌ی مسالمت‌آمیزی از گل، بنیاد مشروعیت اقلیت از سکه خواهد افتاد و آنگاه: چون که صد آمد نوَد هم نزد ماست!
این یعنی فرزندان سرگردان مام میهن در ناتوانی و پریشانی باید بفهمند که نقطه‌ی اشتراکشان چیست؛ نه آنکه در اقدامی سنگرساز، اصرار ورزند که نقطه‌ی افتراقشان چیست! این یک اصل بدیهی و تاکتیک مؤثر در دوران #پیشاآزادی است که شما در بیابان‌های اطراف برج و باروی قلعه‌ای مسلح به زور و زر تزویر، آواره‌ و یا گروگانید و هنگام آتش گرفتن خانه تا زمانی که گرد حق مشترک (نه ایدئولوژیک برای طراحی مبلمان) متحد نشوید، ول معطلید و هم از اینجا رانده و هم در آنجا مانده‌‌اید و بر اساس این خشت کج و با تداوم #چاه_نمایی برای تداوم آتش فتنه در خانه در جنگی نابرابر، دیر یا زود باید شاهد باشید که: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان! چه برسد به طراحی مبلمان خانه با مبانی و استایل سکولار دموکراسی و یا هر ایسم مقابله‌برانگیز دیگر. آیا فهم این نکته خیلی سخت است که بدون بازپسگیری خانه با احرازِ وحدت توسط تمام ایرانیان، نباید از ایدئولوژی تنش آفرینی سخن گفت که نیازمندِ امنیت در دوران پساآزادی است؟ اگر براستی(نه به ادعا) به پارلمانتاریسم باورمندیم، چرا نباید هم‌اکنون با تاسیس یک هیات مؤسس برای ثبت نام از تمام آزادیخواهان و انتخاب یک #ستاد_مشترک_اپوزیسیون برای انتخاب یک سخنگوی کاریزماتیک، به تاسیس یک #پارلمان_موقت اقدام نکنیم تا طی یک مکانیزم تصمیم‌سازی دموکراتیک برای تدوین یک #آلترناتیو وحدتبخش در دوران گذار توسط تمام ایرانیان اقدام نمائیم تا امنیت مرزها هم در همین سازوکار تضمین شود؟ از چه می‌هراسیم؟ از بیرونِ گود ماندن خویش و یا تردید از اکثریت میدانی که بتواند اقلیت زورگیر را میان حلقه‌ی گلِ اکثریت در خویش ذوب کند و ضامن امنیتی برای مام میهنی شود که او را تنها فرمانبر خویش می‌خواهیم؟
.
3) وحدت "همه با هم" از شعار تا عمل و سفسطه.
برخی از ملبسین در پوستین مبارزه، با شعارهای داغ، در زمین دشمن بازی می‌کنند!
این طیف از مبارزین رادیکال، با هوچیگری و پروپاگاندای ایدئولوژیک، عملا از چپ و راست، کاسه‌های داغ‌تر از آشند! انگار که آتش به اختیاران نظام سلطه : "پرچم غیرخودی را با شعار... داده‌اند در دست استادِ هوار" تا برای فتنه‌ی آتش خویش، به یاری آتش‌بیاران معرکه، خوراک تفرقه تعیین کنند!
تمرکز بر نقاط افتراق یعنی بازی در زمین دشمنان استعمارگر و استثمارگر از خارج تا داخل.
بنابراین راز نجات این وطن در احقاق ایجابی شعار و گفتار "همه با هم"، از پندار تا رفتار نهفته است!
و سفسطه اینجاست که برخی از شیادان و یا ناآگاهان، این وحدت استراتژیک و ناگزیر مبتنی بر حق مشترک را، با شعار وحدت "همه با هم" ایدئولوژیک بیان شده توسط اهل خدعه و چماق (خمینی) تشبیه و آن را با سفسطه به عنوان عاملی مامطمئن القاء می‌کنند! و سفسطه کار روبهان مکار است که با #تکرار شعار نیک قصد دارند پنیر را از زاغ بالای درخت بربایند! #تکرار شعارهای بی‌مسمای نیک به نام مردم، آب کوبیدن در هاونی است که درونش فرزندان مام میهنند.
عقب ماندگی یک وطن تنها ناشی از ضعفِ فرهنگی و تکنولوژیک و مبانی دموکراتیک نیست، که این همه ناشی از جبرجغرافیایی و تاریخی است!
عقب‌ماندگی یک وطن ناشی از عقب‌ماندگی ذهنی و منطقیِ روشنفکرنماها و پرچمداران و مدعیان سکولاردموکراسی آن است که چشم امید ملت را ربوده و راز وحدت را نمیدانند و یا عامدانه به روی مبارک نمی‌آورند. چون آنها با افراختن پرچم مدرنیته و سکولاردموکراسی، کاملا سنتی می‌اندیشند و از اصطکاک نگرشی سنتی و مدرن در پندار و گفتار و رفتارشان است که همزمان آتشی هم میان خلق برافروخته می‌شود که همواره دودمان برباد ‌می‌دهد.
چون ادبیات ایشان همچون سلاطین عصر حجر تا قجر هنوز "سلبی-حذفی" است. آنها به‌جای تاکید بر نقاط مشترک بر نقاط افتراق انگشت می‌گذارند! و این همان خواست ارباب استعمار بوده است: "تفرقه بینداز حکومت کن!"
این یعنی اهالی یک خانه‌ی مشترک در دروان پیشاآزادی، و در سرگردانی و آواره‌گی، وقتی خانه‌ی مشترک در دست دزد است و جیب صاحبان اصلی آن خالی از زر و زور است، به جای ایجاد قدرت و اتحاد گرد حق آب و خاک مشترک، تنها در بصیرتِ تضعیف و حذف یکدیگرند و وحدت همه را گردِ خود می‌خواهند! با تسریِ این بلای خانه‌گی است که همخوانی این بصیرت با بصیرت سلطان صاحبکران همخوان است. این یعنی اپوزیسیون با قواعد نظام و در میدان نابرابر او بازی می‌کند! فهم این نکته اگر برای مزدوران و جاه‌طلبانی که همواره در تدبیر مردمسواری‌اند، نوعی جهل‌العارفین باشد، اما برای وطن‌دوستان فرهیخته بسیار ساده است! آنها قرینه و بدیل اصلاح‌جلبان درون حکومت در اپوزیسیونند! فرقی هم نمیکند که سنگر سکولار دموکرات را تصاحب کرده باشند و یا حزب کمونیست کارگری را. در ستادمشترک اپوزیسیون ایشان یا خود را مبادی آداب خواهند کرد و یا در صورت عدم مشارکت، عملا موجب وحدت مردم خواهند شد، چون اساسا دارای پیروانی میدانی در میان مردم نیستند! و چه نیکوست که عدم حضور چنین ادبیاتِ تنش آفرین و تفرقه برانگیزی، وحدت‌زاست.
تنها در تنش ناشی از تمرکز بر نقاط افتراق است که "خاک مشترک" آبِ مشترک را گل آلوده خواهد کرد و ماهیگیران ارباب جهانی و بومی، ماهی دلخواه خود را خواهند گرفت و در سفره‌ای مشترک تقسیم خواهند کرد. تقسیم این ماهی یعنی لت و پار شدن ایران تا ایرانستان.
.
4) آری به حق مشترک.
آری... مدتهاست که به پایان آمده این دفتر و حکایت همچنان باقی است.
تاریخ قضاوت خواهد کرد که از شاهزاده تا شاهقلی و از ماهزاده و مه‌رویان صاحب استیج اپوزیسیون در چپ و راست، چگونه با گروگان گرفتن کاریزمای تریبون، و با بازی در زمین اربابان سلطه، کاری جز خیانت به مردم نکردند و بخش عمده‌ای از ملت واحد و مشترک المنافع را دچار پریشانی و التقاط و سفسطه در گروه سومی بین این دو گروه سرگردان کرده‌اند:
4-1) آنها که بر اساس یک روش سنتی و ارباب و رعیتی که عمدتا وابسته به منابع قدرتند، پندار و گفتار و رفتارشان، بر ادبیات سلبی-حذفی و "نه" به ایدئولوژی غیرخودی تاکید دارد و کارشان تکثیر ملت واحد به خودی و غیرخودی است. (گیریم با سکته و توقف در پای تکثیرِ 14 تن‌ها تا ناکجا) این گروه عموما در رفاه و در خیل اربابان و در ساحل امنیتند! از چریک قدایی خلق در دامن امریکا و فرانسه و انگلیس گرفته تا توده‌ای‌های روسی و پادشاهی‌خواهان اوپوزان و اصولگرایان ایدئولوژیک و اصلاح‌جلبان درون نظام.
4-2) و آنها که بر اساس روشی مدرن، پندار و گفتار و رفتارشان بر ادبیات ایجابی-جذبی و "آری" به حق مشترک تمام ایرانیانی که خودی‌اند تاکید دارند و در فکر تشکیل ستاد مشترک اپوزیسیون تا احیاء ایرانند. (اینها عمدتا در شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل، جملگی از تبار رعیتند)
دسته ی سوم اما با التقاط دو زبان و ادبیات یاد شده، عملا بازیچه و یا مزدور و گروگانِ گروه اولند!
از خود بپرسیم: من از کدام دسته‌ام؟! و چگونه باید پندار و گفتار و رفتار خود را نیک و همخوان کنم و از التقاط و سفسطه و شائبه میان آن دو بپالاییم و در گروه دوم یکدله شویم و پندار و شعار و گفتار دروغینِ تفرقه‌افکنان تمامیتخواه را برای وحدت گردِ مام میهن به چالشی میدانی بکشیم! تا هر چه زوتر شاهد استقلال و آزادی را با تمام شریکان مام میهن در آغوش کشیم... البته اگر به پیشنهاد #مرامنامه بصورت روشمند و علمی رفتار کنیم! وگرنه دیر یا زود با روش‌های دیمی خائنین و جاهلینِ گروه اول، میان رعایای محروم هرس خواهیم شد!
ما باید بتوانیم در ستاد مشترک اپوزیسیون این تهدید تاریخی را به فرست تبدیل کنیم! وگرنه نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان!
این است حرف اول و آخر تا نجات مام میهن و ختم کلام.
هر چه جز این منتهی به کودتا و خون مردم بینواست! آن هم توسط عافیت‌نشینان سکولاردموکرات و چریکهای انقلابی که در امریکا و فرانسه و انگلیس لمیده‌اند به امید خوشه‌چینی از خون مردم! آنها هرگز از خواب مصنوعی بیدار نخواهند شد! پس چه نیک که مدعیان راستین مردم در فکر کار تشکیل ستاد مشترک و اهداف عام‌المنفعه و وحدتبخش خویش باشند و از گردِ این و آن شخصیت حقیقی و حقوقی خاص و پرچمداران خودمحور که در عمل تنها شعار ناممکن وحدت و "برخیز ای ایرانی میدهند" و خود از وحدت در مکان امن ناتوانند، برخیزند و چشم امید به اقدامی تشکیلاتی عام و علمی و فراگیر و میدانی ببندند!
که کس نخارد پشت من...جز ناخن انگشت من!
#خیام_ابراهیمی
19 مرداد 1398
#مرامنامه :
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:

Thursday, August 8, 2019

فورس ماژور در #گام_دوم

فورس ماژور در #گام_دوم
(تجدیدِ قانون اساسی سلبریتی‌های پوزیشن و آپوزیشن و زالوها و کرم‌هایشان)
شعار سال: پیش به‌سوی کشت و صنعتِ صدها میلیون کرم و زالو.

"ابوالگروگان" و کفتارها، با چرت و پرت‌ها و مطالباتِ روبنایی دوران پساآزادی، با طرح مباحث نامرتبط با مطالبات بنیادیِ دوران پیشاآزادی و پاسکاری بین هم، تنها از این ستون تا ستون بعدی وقت را تلف می‌کنند و ببوگلابی‌های بینوا هم گیج و ویج میان دوغ و دوشاب و راست و دروغ، تنها آب به آسیاب ایشان می‌ریزند و حوض سلطان را برای صید ماهی‌ سفره‌ی ارباب و رعیتی، گل آلوده می‌کنند!
سیاستهای کلان و تک‌نفره‌ی قبیله‌ای، یک قانون اساسی دارد که در واقع پروتکل کارخانه‌ی تولید صنعتی کرم و زالو با لطایف‌الحیل است.
"ابوالگروگان" نطقیده: برای جنگ با امریکای چند صد میلیونی، مام میهن باید در بصیرت تولید خانوارهای 24 فرزندی میان مرغ و خروس‌های جنگی در حلبی‌آبادها باشد! این یعنی گورخواب‌ها باید پس از نشئه‌گی از گرسنگی "سه شیفته" تولید کنند!
به همین دلیل دلال‌های سرسبز و محلل‌های محبت و زالوهای اصلاح‌جلب، در یک چاه‌نمایی رذیلانه و سیستماتیک بین چپ و راست، در تدبیر داغ کردن صف بیعت با قانون اساسی، برای تولید اکثریت کرم‌های چهارفصله، گردِ زالوهای موسمی و فصلی هستند!
راهکار: باید خیلی آرام، به موازات صف اقلیتِ اقتصاد حماقتی، صفی ساخت از اکثریت، و با چاه نمایی و شعار انفعالی #تحریم ، در سوراخ موش نچپید و تحریم را ایجابی و میدانی کرد! وگرنه "ابوالگروگان" حضور سبز لجنی اقلیت را اکثریت خواهد خواند و برای استمرارِ "تجاوز به عنف" مشروعیتی تازه‌نفس خواهد خرید!
از "ما" با زبان و ادبیاتِ "ایجابی-جذبی" گفتن و از "پرچمداران" با گوش و دهان و ادبیاتِ "سلبی-حذفی" نشنیدن!
راستی، حالا که یک گلابی کرمو دانه‌ای 70000 ریال(هفت‌هزارتومان) شده، و با یک ماه یارانه حتی نمی‌توان یک کیلو گلابی خرید، لابد باید برای تقویت بنیه‌یِ کرم‌ها، یک قطره خونِ زالویِ چسبیده به رگِ برادر را خورد، به قیمتِ رایگانِ جان.
#خیام_ابراهیمی
16 مرداد 1398
1) زالوها پس از اشباع از مکیدنِ خون از دست و پا و گردن بیماران، تلپی می‌افتند زمین و می‌میرند، و یا ورم کرده و نیمه‌جان به جرم اختلاس و یا دزدی از رگ مشترک شریکان، خون را به دیگرسو صادر می‌کنند و در غبار محو می‌شوند!
2) پس از مرگ زالوها نوبت کرم‌هاست که از جنازه‌ی بیماران و نواله‌ی زالوها ارتزاق کنند تا نمیرند و به قصد کشت زاد و لد کنند!
3) دیربجنبی میان دو پوستین پوزیسیون و اپوزیسیون‌نما، یا کرمی یا زالو.
#ستاد_مشترک_اپوزیسیون

هم افزایی یا سینرژی

هم افزایی (سینرژی) چیست؟
این پرسش من از رفیق حشمت‌الله شیخ الرئیس سکولار، دموکراتِ شریعتمدار، شاهزاده نوری بلاست!
ما مردمی دچار بلای مصرف‌گرایی در سرزمینی عقب‌مانده‌ایم که قدرت درک هم‌افزایی را نداریم و هیچ اربابی هم رعیت را شریک تولید و مصرفِ #ما نکرد که نکرد!
و ما ادراکَ هم‌افزایی؟

"هم‌افزایی" راه حلی برای حل مسئله از دوران پیشاآزادی تا پساآزادی است! اما مغز عقب مانده از کشف مسئله ناتوان است چه برسد به حل آن. مگر قوم آریایی احمق است که بخواهد به دیگری گوش فرا دهد؟ ما اساتید شلیک بادهوای معده از دهانیم! ما اینیم! ما گنده گوییم و اسیر کیش شخصیتی این‌چنینیم! برای یک بطری آب خون می‌ریزیم و دریا دریا خشک شود مغبونیم! چون که صاحب دریائیم و گدای قطره از دست نوکر و رعیتی که سلطان و ارباب ماست! چون خفت‌شده در چنبره‌ی کویری و جبر تاریخی-جغرافیایی در زمینیم و چون شاهزادگان قجری حتی سرنوشت و تعقلمان را هم از لیاخوف روسی و سِر جان مَلکم انگلیسی و این و آن گدایی می‌کنیم تا بعدا تکه پاره‌های خویش را چون پازلی جورچین کنیم و برای اطمینان از تعادل بین زالو و کرم مرده‌خوار و ساقه‌خوار، مناسبات مربوطه را تبدیل به داس و چکشِ قانون ‌کنیم. چرا که هنوز در عصر مدرنیته، فارغ از نیت خیر و شرَ شاه و شیخ، در یک دورهمی دنباله‌دارِ شب یلدایی، زخمی و مسحور تیرمژگان شهرزاد قصه‌گوی و محصور در مغز سلطان به سورچرانی حرفِ مفت افسانه‌ها خرمست می‌شویم و آنقدر بالا و پایین می‌پریم تا خروسخوان سحری هر چه خورده‌ایم را بالا آوریم و هوش‌باخته عین جنازه تا لنگ ظهر میان هشت لنگ درازِ "اختاپوسِ بصیرت" در امان بکپیم و در عصر بمباران اخبار بی‌سند رسانه‌ها از سر درد بیدار شویم و دردِ خماری را با دُرد شراب و شرنگ ته جام زهر ضیافتِ خیمه‌شب‌بازانِ درباری در #تکیه_دولت تسکین ‌دهیم و در پایان نمایش از سر نیاز یکی دو تا لگد بیندازیم، تا شاه و شیخ و سلطان صاحبکران اگر از یاغیگری ما دیوانه شوند، آنگاه ما ویرانه‌ایم و در بی اعتمادی به شراب شیرین و تقلبی چوپان دروغگو، ناگهان در نیمه شبی به دست گرگ حادثه لت و پاریم. و لت و پار میان چنته‌ی ترکمانچای و گلستان، در مفلسیِ ناشی از حل مسئله دنبال پشیزی بگردیم و 100 سال درآمد سالانه را در یک نشست زیر پوتین لیاخوفی دیگر در شمال خزر از محل سهم 50 درصدی خود به شریکانش باج دهیم به 11 درصد شنگول شویم تا یک نفر پرده‌دار بتخانه زنده بماند که برایمان با قانون مغز خود سرنوشت بنویسد تا تعادلمان در کاسه‌ی خدایی سرش به هم نریزد به گدایی... سینرژی چه کوفتی است؟ چه معجونی است هم‌افزایی؟
هم‌افزایی یعنی کار گروهی برای پر کردن ناتوانی یکدیگر با توان متنوع یکدیگر. این یعنی 1+2 نمیشود 3 بلکه میشود هزار. این یعنی 113 سال پس از تحمل درد ناشی از تجاوز از قانون مشروطه‌ی مشروعه، بصورت سمبولیک 113 نفر شویم گردِ حق آب و خاک مشترک (نه ایدئولوژی چند سردار) برای تدوین نقشه‌ی راه مشترک به سخنگویی یک فرد کاریزماتیک (نه مچاله گردِ او و یا مچل گردِ این باجی و آن ناجی). در مثل مناقشه نیست؛ تو بخوان 13 نفر!
حلقه‌ی گمشده‌ی استقلال و آزادی در این ویرانسرا تنها #هم_‌افزایی یا همان #سینرژی است.
حل مسئله از دید مبارزان اپوزیسیون اما بدون شناخت درست آن، به شیوه‌ی سنتی و عصر حجری است. پنج سردار در شش طرف و باقی مردم پریشان پشتِ این و آن پراکنده و مچل.
القصه: اپوزیسیون پر انرژی، بدون سینرژی و هم افزایی، باد هواست و پاانداز ارباب بومی میان لنگ‌های ارباب جهانی لت و پار... و این است داستان شهرزاد قصه‌گوی از این قوم سرگردان و بیمار.
و چیست بیماری؟
من به خالِ لبت ای دوست گرفتار شدم... چشم بیمارِ تو را دیدم و بیمار شدم.
یعنی: یک بز گر می‌تواند کل گله را به خلقیات خویش گر کند! بویژه در دوران پیشاآزادی. #پارلمان اگر دروغ نیست باید در دوران پیشاآزادی موجب اتحاد شود! وگرنه هیچ بقالی در دوران پساآزادی نمی‌گوید ماست من ترش است!... #شاهزاده !
و شاهزاده‌ی من یکی از آن 5 نفری است که همت کنند و از کل مدعیان ثبت نام کنند تا یکی سخنگوی 113 تن در #ستاد_مشترک_اپوزیسون شود! ستادی با ادبیات ایجابی-جذبی به جای ادبیات سلبی-حذفی. آنگاه اکثریت ملت برای حضوری تاریخی دلگرم خواهند شد تا اقلیت را در یک میدان امن در آغوش خود ذوب کنند! وگرنه رعایای این قوم سرگردان، پشت سر چند آلت ارباب تفرقه، در چنبره‌ی اربابان بومی و جهانی، خودشان خودشان را به نفع دو اربابِ بالا و پایین، لت و پار خواهند کرد!
پیش از آنکه ایران #ایرانستان شود و مام میهن در یک خودخوری و دیگرخوری فرزندان خود، خالی از همان تکه پاره‌ها و ناپیدا شود!
همت کن، تا کاری کنید کارستان و تاریخی!
وگرنه جملگی شریک دزد و قاتل قافله‌اید!
خیام ابراهیمی
14 مرداد 1398
سالروز فرمانِ مشروطه‌ی همیشه مشروعه در جیب سلطان متبوعه
لینک دانلود #مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...