Monday, March 30, 2020

تقسیم تب کرونا بین دارا و ندار

تقسیم تب کرونا بین دارا و ندار!

#هشدار!
بزودی ظلم بالسویه بین مالدار و چوپان و چوبدار و گوسفندان، تبدیل به عدل خواهد شد!
گوسفندان قربانی با فراخوان شیپور رستاخیز، در جستجوی چوپان و علوفه، رم خواهند کرد!
بزودی، با یک فراخوان عمومی، "گرسنگی گروگانها"، #تب_کرونا را بین دارا و ندار، تقسیم خواهد کرد!
نظام سلطه به قیمت قربانی کردن مردم(صاحبان حق)، تنها #پول می‌خواهد، برای سلاخان خود؛ نه داروی درمان گوسفندان! نیت‌اش از عملش خواندنی است!
مردم امریکا در امنیت ولایت دولت خویشند و، "گوسفندان بی‌چوپان" قربانیِ حکومت ابلیسی ملبس به لباس ناخدای زمینی خویش!
گرسنگان و صاحبان حق در قرنطینه چه کنند؟ ای غاصبِ قدرتِ عمومیِ بی‌ناموس!...ای راهزنِ ژن برتر ایدئولوژی و تکنولوژی!
زنده‌به‌گوران، ناگزیرند و باید از گور بیرون بزنند!
حکومتِ جانیان جنایتکار کرونا، شیطان‌تر از هیتلر، مردم را زنده به گور کرده و ظاهرا #کرونا فرشته‌ی نجاتِ جنایتِ جانیان شده! اما زهی خیال باطل.
ای غاصبِ کرونای بی شرف! ای ایمان به‌خطا! ما به‌عنوان صاحبان حق، گرسنه‌ایم و زنده به‌گورِ جنون توایم!
مردمِ گرسنه‌ و مبتلا، قربانی امنیتِ میلی کدام جنایتکارند که همواره جان شیرین مردم را قربانی بقای خود می‌خواهد؟ طبقِ کدام حق؟!!!
1_ بر دولت امریکا و کانادا، بالقوه نظارت مردمش جاری است و یکی 2 تریلیون دلار و دیگری 50 میلیارد دلار با یارانه‌ی مؤثر(نه پفکی) تا چند ماه، برای یاری مردم و مقابله با کرونا در اختیار مردم گذارده.
2- بر حکومت ایران، بالقوه نظارت مردم جاری نیست و گوسفندان را به آغل‌های بدون علوفه رانده‌اند!
مردم به عنوان صاحبان حق، یا حاکمند بر سرنوشت خویش و یا گروگانند!
آن خدمتگزار و پدری که وقت بلای عمومی، در گاوصندوقی مسلح و امن پنهان شده و صاحبان حق و فرزندان را گرسنه و نا امن، به حال خود میان گرگ و کفتاران خود رها کرده، یا دچار جنون و جنایت یک جانی بیمار است و از ولایت ساقط است! و یا آگاه است و باز از ولایت ساقط است!
مردمی که بر سرنوشت خود مسلط نباشند، برای بقای خود باید بر سرنوشت خود مسلط شوند! و باید در یک روز معین از گور بیرون زد و به وحوش آدمخوار، هجوم برد و رامشان کرد و پیش از تکه تکه شدن، نجاتشان داد!
بالاتر از سیاهی رنگی نیست!
چون گوسفندان به حال خود رها شده و تب دارند و گرسنه‌اند!
اما گرسنگی، تب کرونا را تقسیم خواهد کرد!
خیام ابراهیمی
8 فروردین 1398
.
پی‌نوشت:
فکر بکر پرمایه‌ی بی‌مایه‌گان:
کمک کنید تا در خانه بمانیم!
دارایان عافیت‌نشین، بینوایان و ناداران بی مبالات را که به خیابان زده اند، تحقیر میکنند: احمقها... اگر از خود مراقبت نمیکنید، لااقل به فکر جان دیگران باشید و در خانه بمانید! ما در ویلاهای خارج از شهرمان با انواع ویتامینها و ماسک و دستکش و بهترین داروها و غذاها در امانیم! شما هم در خانه بمانید! گیریم از گرسنگی بمیرید! فدای سرمان!
اما شترسواری دولا دولا نمیشود!
پرمایه‌گان جهان!
اگر می‌خواهید فقیران در خانه بمانند و مرگ را به خیابانهای کسب و کار کساد دیروزتان نبرند، باید روی فردای خود سرمایه گذاری کنید و با یاری به فقرا، به خود یاری رسانید!
وگرنه جنون آب و نان از کرونا کشنده تر است و دیر یا زود از دیوار ایشان بالا خواهد رفت.


انتقام سخت


ما چوبِ دو سر سوخته‌ی آتش‌مزاجِ بهمنیم، جانا!
افروخته ز شرّ ارباب برون و درونِ میهنیم، خانا!
گفتی: که متهم است اربابِ عالم به ساختِ #کرونا
هر چند که مدرکی نداری، اما زده‌ای انگِ خود را.
گفتند: که تو متهمی ای سلطــان، به فتنه‌یِ #کرونا
هر چند که مدرکی ندادند، اما دیده‌اند بختِ خود را.
آن را که تو گفته‌ای ناروا، هزینه‌اش با ملت است؛
آن‌را که دیده‌اند علما، چرا درآمدش با دولت است؟!
خیام ابراهیمی
5 فروردین 1399
#شهر_هرت
#مجنون
#جنایت
#جانی
#جن

Friday, March 20, 2020

سال 99 سال هم افزایی

سال99 سال تحوّل زمین‌وزمان و هم‌افزایی انسان
بین بهشت نوروزی و دوزخ چهارشنبه سوزی،
در ساعت7و19دقیقه‌و37 ثانیه‌ صبح جمعه‌1فروردین1399(20مارس2020)، و در برزخ هر روزی، #سال_موش در پیله‌ی دخمه‌ و قرنطینه‌، بر دوستان و دشمنان و دارا و ندار از گور کاخ‌ها تا گور کوخ‌ها و بر مار و مور و شراب‌انگور سفره‌ی هفت‌سین گورکنان و گورخوابان، خجسته باد!


انتقام سختی بود از این قوم سرگردان! که #امید را از دل 24 آبانی بیرون کشی که روز تولدت بود. هنوز آمار تلف‌شدن سرمایه‌ی جوانی‌ات را در بازی قماربازانِ روزگار برآورد نکرده‌ای تا بدانی چقدر بنزین مانده از پروژه‌های شرکت سهامی خاص در شورای امنیت خواص و جنگ زرگری جهانی، تا مقصد و قله‌ی قاف پروسه‌های شرکت سهامی عام زمانی-مکانی!
این است عقوبت اپیدمی عمومی و آلزایمر تاریخی و فراموشی مردمی که امانتدار وطن و صاحب حقند و خدمتگزارشان نباید آقای غایب و مالک مطلق سرنوشتشان باشد! این است عقوبت پذیرفتنِ قانونِ آقای ارباب و بندگی و این دروغ و فریب روبهان که "مردم باید آقای خودشان باشند" و "ناخدای کشتی" مامور و عمله‌ و مستخدم مردم به مقصدِ جزایر باثبات و معلوم است، نه خدایشان به مقصدِ جزایر نامعلوم... تا مکانیسم راستی‌آزمایی بر سرنوشت خودت در دستِ خودت نباشد و همواره قربانی و بدهکار مستخدم خودت باشی که از ابتدا خود را خدای تو فرض کرده؛ نه به خدعه، خدمتگزار تو!
ساحل‌نشینان اما در برج عافیت مایلند فراموش کنند ماجرای تخته پاره‌های کشتی شکسته را که هم تابوتمان شده و هم صندلی راکی برای ناخدای افلاکی و ماجرای ایمان به خطای انسانی مکرر را که کفر ورزید به اولین شلیک به اعتماد آسمان و عقوبتِ سیلی اول امام را آگاهانه چال کرد کافرانه در گور زنده‌ی امام دوم و گورخواب‌های چند هزار ساله‌ی دو هزار و پانصد گور پیش ساخته از بهشت معصومه‌ی قم تا بهشت‌زهرای موجسواران در حوالی دل و دُم، پیش از ماجرای اسپره‌ی کرونا از ووان تا ایتالیا در رُم... ماجرای سیل‌زدگانِ گورخوابی را که شیرخشک نوزادشان هنوز زیر خیمه‌ی سرپل‌ذهاب در پلِ صراط صدور راه امام تا خیامِ شومِ بلای مافیایی شام و عراق در هزار آپارتمان از جنوب لبنان تا شراب سفره‌ی هفت‌سین نافِ لندن‌نشینان لس‌آنجلسیِ گورستانِ بنگاهِ بی‌بی‌سکینه پاشیده خون و هنوز از بمباران رؤیای فطرت ابراهیمی ترکش می‌دزدند! تا فراموش کنند دسترنجِ دست‌فروشان نواله را که این روزها پیله دریده و در معرکه‌ی آزمایشگاهی سران عالمِ کرونا، بال‌بال می‌زنند برای صنار، تا فراموش کنند زخم را بر سر سفره‌ی هفت‌سینِ مکبران تکبر و راهزنانِ کبریای کین و انتقام و تحجّر، در جورچینِ این سفره‌ی سرنوشتِ قانونِ نقطه‌زنِ تک‌تیراندازانِ بساط ولایی: 40 سال باریدی ترانه‌های خونین را از زخمه‌ بر اختیار و اراده بر سفره‌ی هفت‌سین خود از 1-سعید حجاریان و 2-سعید امامی و 3-سعید عسگر و 4-سعید حنایی و 5-سعید مرتضوی و 6-سعید طوسی و 7-سعید حدادیان... در فرصت باقی اما از سین‌های دیگر از سردار سلیمانی شهید تا سعید قاسمی فقید نگو و سرنوشت ما را به ید مطلقه‌ی آقای سعید جلیلی از خرداد 42 تا بهمن 57 و دی 96 و آبان 98 و بهمن 98 تا خرداد 99 وا‌مگذار... در سالی نو و احوالی نو، بصیرت شورای صاحبان حق عالم را، به بصیرتِ تک‌مغزِ اختاپوس‌های مافیا، از حقِ وتویِ باطلِ شورای امنیت جهانی تا حکم‌حکومتیِ پدرخوانده‌های بومی، مسپار: یا خالقِ آنتی ویروسِ کرونای مرگبار! یا مقلب القلوب و الابصار: حَوّل حالِنا اِلی اَحسنِ الحال... بینوایان را بیشتر از این در نمد کدخدایان نمال! تا چهلمین روز سال نو، بر صاحبان تریبون چشم‌ها، با رعد و برقی از کهکشان‌ها، وحدتی ببار گردِ حق مادیِ مشترکِ گورگنان و گورخوابان و کفن‌دوزان... تا تباه شود اعتبار ریال و روبل و دینارِ دلال و رمُال، تا پوند و فرانک و دلار دجّال، از بانک‌های استعماری ملکه‌ی تاجدار(آن اُمّ ‌الکرونای شرربار) تا پااندازان و پیمانکاران و دلالان و بنکدارانِ بازار استثمار.
که تغییر نمی‌یابد حال هیچ قومی، تا حالِ خود را تغییر ندهند!... ای جمعِ جبریِ تمام اختیارهای وابسته به افسار...
اگر پیام‌آوران و خبرنگاران حرفه‌ای و زبانبازِ پیامدارِ عافیت‌نشینِ کرونا، بیش از پیش، ضریحِ احرام قدرت مطلقه را نلیسند و از راه رفته #توبه_نصوح و جبران مافات کنند به سوی مردم و همه را گرد هم(نه گرد استیجِ خود) و نه جدا جدا، به حال #هم_افزایی خویش وانهند و با تو در وجدان پاکشان تنها بگذارند!
.
چهارشنبه سوری
راوی: در استقبال سال موش، کرونا آن ناخدایِ نادیده‌ی طاعون، قربانیان خود را به خرج خودشان در لانه‌های موش قرنطینه کرده... چهارشنبه‌سوری است و زن و مرد ناامید، خیلی امیدوار از پشت پرده در پیله‌ی سنتی قرنطینه، به بچه‌ها و پروانه‌های توی کوچه می‌نگرند که فارغ‌البال دور آتش باستانی بال‌بال می‌زنند و ترقه‌های مدرن در می‌کنند و همزمان با شادی به استقبال بهار، دماغِ کرونا را می‌سوزانند: زردی من از تو... سرخی تو از من!
و نمی‌دانند چقدر بیچاره‌اند و سرخوشانه در دامن زورگیران، شاید برای آخرین‌بار بین پدر و مادر واداده‌ و بی‌عار می‌خندند! میان جماعتی که تازه خبر هولناک را شنیده و اندکی فهمیده‌ که با اعتماد الکی به بصیرت مسئولان پفکی، دو ماهِ آزگار خود را به در و دیوار زندان‌ها مالیده‌اند و تازه از امروز قصد مراقبت‌های بهداشتی شانسکی را در سلول‌ها دارند! و یک چشم در میان با شک و ایمان می‌خندند و می‌گریند! و میان بیچارگانی که همواره در این سال‌هاب حقارتبار در قرنطینه گریسته‌اند و صورت خود را از سیلی مردانه‌ی یک آقای مجنون سرخ نگاه داشته‌اند و اینبار دیوانه‌وار و عصبی به ریش همه می‌خندند: بچشید طعم شیرین رگبارِ ترس و زندگی سگی را که روزی هزار بار مردن است، به قدر 40 سال دریوزگی.
انگار که یادمان رفته زندگی.
...
زن: چه چارشنبه سوری شیکی! ترقه و آتیش و شادی‌های یواشکی، پیدا و پنهان و فردی و گروهی، بی‌معرفتی و با لودگی و ترس از مرگ و وحشتِ آلودگی... همه درهم ...دارا و ندار... ظرف و زنبیل یادت نره، بچه‌دار!...این بدبختی دنباله‌دار، مردم رو حسابی بی‌حس و لمس کرده و اسمش رو گذاشتن "دل‌بزرگی"! هنوز عمق فاجعه رو درک نکردن و نمیدونن که خودشون به درک! با این دل‌های بزرگ و سخاوتمند و خفن، دارن قاتل جون سایر مردم میشن.
مرد عطسه می‌کند روی‌پرده و در کسری از ثانیه دستش را روی دهانش می‌گیرد! زن از ترس ترکش ذراتِ مرگبار عطسه، نیم متر به عقب می‌پرد: نکنه مریض شدی؟! این چه وضع عطسه کردنه؟
مرد: نگران نباش عزیز جان! از درو دیوار که کرونا نمی‌گیریم. ما الان چند ساله قرنطینه‌ایم.
.
زن: اتفاقا احتمال گرفتن ما بیشتر از ایناییه که غم و غصه نداران و از رانتِ شادی یا بی‌خیالی و مایه‌داری بهره می‌برن و ایمنی بدنشون تامینه. مشکل مال ما پرهیزکاران آلوده از آلودگیه... چوب دو سر گهی برزخی، که نه اهل بهشتیم و نه اهل جهنم.
.
مرد: شترسواری دولا دولا نمیشه عزیزم! نمیشه که هم خوب موند و هم بد کرد! گفتم که نگران نباش! مشکل این مردم از بینوایی و زورگیری مردای عقیم و معلوله، که در طول تاریخ و جبر جغرافیایی یاد گرفتن در تنازع بقاء، زورشون رو به پشه‌ها برسونن، تا احساس زنده بودن و گنده‌بودن، کنن! همونا که عیارِ قدرتشون به تیغ و قمه و مشت و فحش و متلک و تجاوز و هیز بودنه... و تجاوز رو زرنگی و ژن برتر ترجمه میکنن!... مثل گنده لات‌های قمه به دست، عربده را رجز عرفانی از بالا منبر حقنه می‌کنن... یعنی اینقدر حقیر و بدبخت؟!
نگران نباش عزیزم! پست مدرنش می‌کنیم! اگر اجازه بدی خودم فمنیست‌تر از تو میشم! "من اگر تو نشوم، من و تو ما نشویم!" باید بتونم خودمو جای تو بذارم! و تو هم خودتو جای من! شاید اون وسطها، حالِ هم رو درک کنیم، و یکجور پیله‌ی این برده‌داری سنتیِ تازه‌به‌دوران رسیده‌های مدرن رو بدریم و به‌هم برسیم و یکی بشیم! بال در بال... و اگه یه روزی تمام شهر برای درک کردن دیگری تمرین کنن، اونوقت شاید زنا بشن مدیران عالم و مردا به خاطر زور بازوشون بشن: عمله... اونوقت هی هوار بکشن: کارگران جهان متحد شوید!... و انوقت شاید حق به حق‌دار برسه... تا جامعه هم شاید نم‌نمک به عدالت و تعادل و اقتدار برسه!
.
زن: چرا که نه؟! اونم با این بی خیالی! شما مردا ذاتا کارگر ساده‌این! زنا هیچوقت فرصت پیدا نکردن تا به امنیت برسن و نگران نباشن! هیچوقت موقعیت استقلال نداشتن، تا همیشه در بیگاری و بدهکاری آویزون مردا باشن. واقعا شما مردها رو چه به عدالت و مدیریت؟!
الان اگه من نبودم، این خونه رو گند برداشته بود و تا حالا صد دفعه کرونا گرفته بودی و مرده بودی... زنا ذاتا مدیرن... زنا اگه سر کار بودن، عین مادرها امنیت تمام مردمو تامین میکردن. چون تخصصشون اینه!... چون مفتخور نیستن!
حالا حرفو عوض نکنیم! تو مشکوک به کرونایی... الان دو روزه چش و چالت قرمزه. اینم از عطسه... تنم لرزید! نخواستم به روت بیارم. اما تو مثل یه بچه بی‌خیالی! مثل همینا که از روی آتیش می‌پرن و خیالشون نیست، مبتلایی! و هنوز خبر ندارن که مرگ خودشون مهم نیست...هر چند کسی‌که یک عمر امنیت و ایمنی رو تمرین کرده نمی‌میره و اگر هم بمیرن از هفت دولت آزادن! و این بقیه هستن که باید جنازه‌کشی کنن و یه عمر بسوزن و بسازن!... بدبختی نیست؟!... نگفتم تا وضعیت سفید نشده، مدام یه دستمال کاغذی توی دستت باشه؟ شانس آوردم در تیر رسِت نبودم!... حالا پرده رو چیکار کنیم؟ عطسه که نمی‌کنی! بابا ای ولله... خرس می‌ترکونی ماشالله! دارم دیوونه میشم...یعنی توی این غربالگری صنعتی، ما زنده می‌مونیم؟! اونقدر مِس‌مِس کردی که دیگه هیچ جا نه دستکش گیر میاد نه ماسک و نه الکل.
.
مرد: عزیز دلم. از همون روز اول دوم نه دستکش گیرمون اومد، نه ماسک و الکل. تمام داروخونه‌ها رو گشتم. مگه میشه یهو تخمش رو ملخ بخوره؟ اینو دیگه نذار به حساب بی‌عرضگی من! اینقدر پرسیدم و پرسیدند: ماسک ندارین دکتر؟! بلا استثناء همه تابلو زدن نداریم، مشتریان لذیذ! ماسک و دستکش و الکل، نداریم، ایهاالاُشتر! از همون روز اول و دوم همه چیز یه روزه غیب شد! نه اینکه مردم خریده باشن...مردم یکیش ما که هستیمون توی قیفه... آب از سرچشمه آلوده و کثیفه...
.
زن: واقعا که خسته نباشی عزیزم با این عطسه‌ت! روزمون رو ساختی! شانس که نداریم. آدم باغیرت و ندار باید حواسشو بیشتر جمع کنه! اما کو غیرت؟!... تو هم فهمیدی ماشین لباسشویی خرابه، چپ و راست، هی خرابکاری کن! به جای این فعالیتهای چریکی مجازی فمنیستی با من، اگه زوری داری، بیا پرده رو باز کن و با دستهای کارگریت که حسابی روی کیبورد ورزیده شده، با آب و صابون و وایتکس، چنگ بزن و حسابی بشور و بعد دستت رو با ژل استرلیزه کن و برو ببین قدرت‌خان توی حسابِ عابربانکت چقدر زور ریخته؟! بی شرفا خوب یاد گرفتن... 40 تومن یارانه میدن...100 تومن باید تاوان تورم رو بدی...60 کاسبن.
بعد هم عین بوقلمون میخندن و گرونی رو کتمان میکنن و میگن: کار کار دشمنه که با تحریم، بازار عرضه و تقاضا رو به هم ریخت! وگرنه ما نباید تورم داشته باشیم! یعنی یه جوری ملتو گروگان گرفتن تا دشمن رگی غیرتش ورم کنه و دلش به حال ما بسوزه.
.
مرد با دستمال کاغذی چهارپایه را می‌آورد پای پرده: خدا پدر خالق اینترنت رو بیامرزه که ما رو از پول کثیف و کارتخوان رها کرد! ظاهرا می‌دونست که تو یه روز پیدات می‌شه و اونقدر کارت بانک رو با وایتکس میشوری تا نه از مغناطیس ماند نشان و نه از مغناطیس‌نشان!
زن: تیکه بسه! داره دیر می‌شه! مغازه می‌بنده! اول ببین چقدر زور توی کارتت داری! زود برو دو تا شمع و سیب و سیر و سرکه رو بخر، کم کم دارم استرس می‌گیرم! از فردا حق نداری توی راهرو بری. مُردم از بس با وایتکس لباس شستم! زود باش! برو اینارو بخر بیار... حتما شمع یادت نره! باید از روی آتیش بپریم.
مرد: چشم! چشم! چشم...لطفا یک زنگی به من بزن! گوشیم نمی‌دونم کجاست! ببینم پول واریز کردن؟
زن: از ترسِ استرس سایلنتش کردم! گذاشتمش توی "کیسه‌ی پلاستیکی مرگ" با دسته کلیدها، روی جا کفشیِ جلوی در. همه رو با وایتکس تمیز کردم.
مرد در حال کاوش در کفن موبایل: استرس کم بود! حالا "ترس از استرس" هم نور علی نور شده! بینوا موبایل گوربه‌گور شده‌ی من! قرنطینه در قرنطینه اندر قرنطینه... پس این کجاست؟ کلیدا همه زنگ زده از بس اسانسِ وایتکس رو اسپره کردی روشون و خشک نکردی!
زن: منظورت اینه که: دستم درد نکنه؟!...ای وااای... دست آلوده رو زدی به کیسه؟!! بعد از شستن دست، خودت باید کیسه رو عوضش کنی!
مرد: فقط گوشیِ تو اینجاست بانو جان! گوشی من نیست!... یعنی کجاست؟! بذار ببینم توی جیب شلوار بیرونم نیست؟
زن: ای وای!... با اون دست آلوده دست نکن توی جیب شلوارت. تازه شستم! تازه اتو کشیدم. خودت باید بشوری.
مرد: خانوم محترم! مثل اینکه صبح یه بار با این شلوار رفتم بیرون... حالا اول دستمو بشورم؟ یا اول شلوار و پرده رو؟... یعنی چی؟ موبایلم کجاست؟!
زن: یاد نبود صبح رفتی بیرون...وگرنه میشستمش... حواسی واسم نمونده... آیفون زنگ زد!...آیفون زنگ زد!! یعنی کیه؟؟!!
مرد: نترس، نترس! مهمون نیست!
زن: ببین کیه؟!!!!!
مرد: بله؟!
صدا: استاد سلام!... گوشیتون توی آسانسور افتاده بود. کابین رو زدم بیاد بالا...
زن: بازم از آسانسور اومدی؟ مگه نگفتم از راه پله برو! آسانسور آلوده ست...هزار نفر توش میرن و میان... دستگیره...کلید طبقات... تو آخر منو می‌کشی.
مرد: عزیزم! والله بالله تالله حواسم بود! بار داشتم: دو بسته آب معدنی! 2 گالن چهار لیتری وایتکس... ضمنا بدنم از صبح سسته... نا نداشتم با این بار از 40 تا پله بیام بالا. واسه دست زدن به دستگیره و کلید آسانسور از دستمال کاغذی استفاده کردم.
زن: دستمال کاغذی توی کدوم جیبت بود؟!...لابد توی جیب عقبت!...آره؟!
ای وااای!... تو که حتما تا حالا آلوده شدی... فکر کنم منم کرونا گرفتم!
مرد: آخه چرا؟! من که تا اومدم، دستم رو شستم.
زن: آره! اما من دست کردم توی جیب عقبت، برات دستمال بذارم. و حواسم نبود که تو دستمال رو با دست کثیفت برمی‌داری. اگه دستم رو به چشمم زده باشم، چی؟!... یادم نیست!
خدا پدر اون چینیای بی‌خدا را بیامرزه که با تمام کثافتخوریشون لااقل معنای قرنطینه رو میدونن! ما همیشه 400 سال عقبیم از دنیا!
مرد: اون معیار 40 سال پیش بود... تا حالا #تکرار اون واکسن آسمونی با تب‌های نوبه‌ای در صف‌های بردگی، از درکِ اسفل‌السافلین در عمق استراتژیکِ یک تب جهنمی، بهشتی ساخته در این برزخ، بین زمین و آسمون، که دیگه حتی انفجار بمب هسته‌ای هم در سیاه‌چاله‌ی این قوم سرگردانِ لنگ در هوا تاثیری نداره. هر کسی در گور خودش بی‌خبر از این خودکشی گروهی، لحاف رو کشیده روی سر خودش به نیت فراموشی و امید دودکی و مشغول خوردن گوشت دوست و آشنا و پدر و مادر و خواهر و برادر و فرزندشه! من فکر می‌کنم شعار امسال این باشه: یا ایهالمؤمنون! دیگی که برای من نجوشه! بذار کله‌ی سگ توش بجوشه!
و اینم آرزوی من: امیدوارم در اربعین سال تحویل، تا نیمه‌ی اردیبهشت، بهشتی از آسمون بباره که به جهنم خرداد نرسیم. هر چند اینا دارن کشش میدن تا برسیم.
اما شعار سال من: همه با هم برای هم افزایی در #شرکت_سهامی_عام(نه خاص).
از شوراهای بومی‌محلی، تا مردمی‌میهنی، تا جهان!
پایان سال فردسالاری و نرسالاری، در زمین و آسمان!
سال آغاز هم‌افزایی و خردجمعی و ایمان به بلوغ منابع فردی در دیگری و پیروزی نور بر تاریکی.
با انقلابی در ادبیات ایجابی-جذبی به‌جای ادبیات قرون وسطایی سلبی-حذفی.
سال تحولی بنیادی در کهکشان
تولدت مبارک، ای انسان!
زن: نه بابا شاعر؟!... خسته نباشی!
پس اینو داشته باش از من:
اگه یهو اینترنت و برق بره از میدون شهیاد تا برج میلاد،
این رعدِ رؤیایی بین این‌همه تریبون ولایی در ماهواره و جیغ و داد
تنها صدای بوق و بانگِ جرسه، استاد فریاد!
با این‌همه سوراخ موش دچار غمباد،
خیالت جمع! با دعای گربه کوره، هیچ بارونی نمیاد!
حالا زود برو لوازم هفت‌سین و 3 تا شمع بخر واسه چارشنبه سوری‌ و عید و سیزده بدرمون توی آپارتمان و...
بذار یه کم باد بیاد!
خیام ابراهیمی
29 اسفند 1398

Thursday, March 19, 2020

رمز پیروزی بر قدرت کرونا

رمز پیروزی بر قدرت کرونا

کرونا می‌تواند سمبول قدرتی مرگبار باشد که زور کسی به آن نمی‌رسد، چون ماهیت و عملکردش سریع و ناشناخته است! و تنها وحدت سربازان دفاعی بدن یعنی گلبولهای سفید می‌تواند از پس آن برآید و تاکنون هیچ واکسن و دارویی برای دفع خطر آن در دسترس نیست! در واقع کرونا بر ضد وحدت سلولهای بدن عمل می‌کند و پیرو انسجام و سلامت بدن نیست! درست مثل قدرت مطلقه و مستکبری که نظارت مردم را بر نمی‌تابد و بر خلاف انسجام و سلامتی مردم، "حکم" حکمِ حکومتی اوست! و بدون نظارت مردم بر سرنوشت عمومی، مردم بازیچه‌ی حکمِ مرگبار یک کرونایند! بنابراین بدون نظارت ملی قدرت استکبار میتواند خالق کرونا باشد!
ما نمی‌دانیم اسپره در دست طبیعتِ قابل شناسایی و قابل مهار است؟ یا در دست قدرت گمنامِ آتش‌به‌اختیار است؟
در واکنش به سرایتِ پریشانی و بمباران غیرخودی و جهان با تاکتیک #انتقام_سخت توسط قدرت غیرپاسخگو، اگر "همه با هم" در یک زمان و مکان و با یک زبان، از متن به حاشیه جاخالی بدهند، میدان جنگی نابرابر در جهل خالی خواهد شد و به میدان صلح با آگاهی، تبدیل خواهد شد! این یعنی پیروزی گلبولهای سفید بر ویروس!
ما نمی‌دانیم، در بسته‌های گرسنگی و حمایتی نان و آب تقدیمی توسط کرونا، سهم خودی‌ها و غیرخودی‌ها چیست؟
جدا جدا از هم در قرنطینه و پیله‌های امنیتی، ما تا هرگز نمی‌توانیم! چون نمی‌دانیم حرکت بعدی به سمت کدام دامچاله است!
نظارت بر سرنوشت عمومی توسط سربازان دفاعی در مقابل هر ویروس ویرانگر تنش آفرین، محقق خواهد شد! اگر تریبون‌های تفرقه گرد خویش، بگذارند!
اگر گلبولهای سفید؛ متحد شوند امنیت بدن محقق شده و بزرگترین قدرت است!
آنان که به ویروس‌ها، جدا جدا یا با ائتلافِ خواص فحش میدهند، مشوّق نبردی نابرابر و خدمتگزار و آتشبیار کرونای آتش‌به‌اختیاراند!
شکست کرونا با وحدت گلبولهای سفید و با یک نقشه‌ی راه مشترک و وحدتبخش بین گللولهای سفید(صلح)، محقق خواهد شد، نه پراکنده و بدون نقشه‌ی راه و با ادبیات سلبی-حذفی و جنگ.
این بدن خود به خود و یا دعوتهای پراکنده متفرق خواهد شد نه متحد!
اتحاد قوای ایمنی بدن، نه با شلیک هزار #گلوله، بلکه با یک شاخه #گل در دست همه، محقق خواهد شد!
کرونا خواستار رفتار پراکنده میان دوغ و دوشاب است!
یکی می‌خندد و تو را به سرایتِ بیماری در روز شنبه دعوت می‌کند!
یکی ماسک و دستکش و کیت و الکل و ژل را احتکار می‌کند، و شیوعِ بیماری را تماشا می‌کند!
در این استیج بلا، و در دو سوی میدان:
فرمانده‌ای شعار می‌دهد که ما تا آخرین کفن در کنار مردمیم!
فرمانده‌ای رجز می‌خواند: این جنگ حمله‌ی بیولوژیک دشمن است و یدالله فوق ایدیهم، و نباید ترسید و التماس دعا!
افسرش می‌گوید: این صحنه‌ی خطرناک طبیعی است، و باید در پیله رفت و در تنهایی ترسید!
درجه دارش میگوید باید در جشن کرونا و در صحنه‌ی عمومی اما رقصید!
سربازان و تماشاچیان هم در این پاکسازی امنیتی، یکی یکی صید قلاب صیادان می‌شوند!
اما بین وحدت خودجوش و بنیادی قربانیان و پریشانی و تمامیتخواهی خوشه چینان، راه وحدت پیداست و آن نیست جز در ادبیات ایجابی-جذبی، بر خلاف راه تفرقه و پریشانی بدن تا متلاشی شدن، با ادبیات سلبی-حذفی.
نتیجه: این درد مشترک، جدا جدا درمان نخواهد شد!
میخانه اگر ساقی صاحبنظری داشت...میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت!
تا ما هیچ نمی‌دانیم! تا ابد نیز نمی‌توانیم.
آیا می‌توانیم قربانی نشویم؟
به باورم آری...می‌توانیم!
بین #امید و ناامیدی، یکی را باید برگزید! نه با واژه‌های دوغ و دوشابی، بلکه در وحدت بنیادی با یک زبان و یکجا... و البته از هم اکنون تا همیشه.
خیام ابراهیمی
28 اسفند 1398

Monday, March 16, 2020

کباب عشق


کباب مرغ عشق
قصه‌ی شب‌زنده‌دارانِ برزخی #کرونای مقدس(1)

زن گفت: پس ازچند سال توی قرنطینه، تا پولمون تموم شد، باز هم کرونا گرفتیم. غوز بالا غوز... اما نه! این کرونا هر چیش بد بود اما عدالتش خوبه که مرده‌ها رو زنده کرد و ظلم رو بالسویه... اما دیگه من نمی‌ترسم. این دیگرانند که باید ازم بترسند!
.
مرد گفت: شکسته نفسی می‌کنه! می‌ترسه! فکر می‌کنه کرونا یه ویروس آتش به اختیاره تا آخر عمر. هر وقت عشقش کشید بیدار میشه. چون نه خواب داره نه خوراک و نه قرار. من سعی می‌کنم آتیش بیار معرکه نشم، اما بقیه رو نمی‌تونم کنترل کنم. هر زنگی از ساعت گرفته تا خونه تا تلفن امنیت و ایمنیش رو به‌هم میریزه. وسواسش حرفه‌ایه. به خودش دلداری می‌ده! تا هورمونِ کورتیزول هوس نکنه تعادلشو به هم بریزه. و به همین خاطر به عشق آدرنالین هی الکی می‌رقصه و توی خونه ورزش میکنه! و اون وسطها خیلی می‌ترسه دستمال کاغذی بزنه به اشک چشمش. می‌گه دستمال کاغذی و حتی آب لوله کشی می‌تونه عامل پخش کرونا باشه! همه‌چی حساب کتاب داره. تازه دیروز فهمیدیم که دو ماه پیش دوتائیمون یکی بعد از دیگری بدجوری کرونا گرفته بودیم و حالیمون نبود! چطور فهمیدیم؟ وقتی تلویزیون از نشانه‌های کرونا می‌گفت! اولش وحشت کردیم! اما بعدش از اینکه به سلامتی مرگ رو رد کردیم کلی غصه خوردیم. مرغ عشقی بود که از قفس پرکشید!
هر دو تب کرده بودیم. سرفه‌ی خشک داشتیم. هر دو تنگی نفس گرفته بودیم. فکر می‌کردیم باید دو تا بالش بذاریم زیر سرمون. اما سه تا بالش بیشتر نداریم. بی رمق بودیم. تا حدی که زانومون خم می‌شد. لیوان از دستمون می‌افتاد! خود درمانی اثر نکرده بود! نه دفترچه بیمه و نه پول زیادی داشتیم که بریم درمانگاه حماسه‌ی گوش‌بری! میگن خود درمانی بده! اما واسه ما خوبه! پس از سه هفته یکی بعد از دیگری خوب شدیم. خوبه که ما مادرزاد قرنطینه‌ی ولایی هستیم و با کسی رفت و آمد نداریم و گرنه اگه مثل این همسایه بقلی بودیم تا حال چند نفری رو کشته بودیم. خوشحالیم که عید ناچار نیستیم میوه و آجیل رو به قیمت خون باباشون بخریم. چون ممکنه یکی روش عطسه کرده باشه.
.
زن گفت: میوه رو میشه پوست کند! من از بچگی گوشتخوار نیستم. آلرژی حاد دارم و خیلی از میوه‌جات و سبزی‌جات و ادویه‌جات رو هم نمی‌تونم بخورم. اینم به عشق من نمی‌خوره. پدر پول بسوزه. آنتی‌بیوتیک هم نمی‌تونم بزنم! دچار حمله تنفسی می‌شم. زمینه‌ی دیابت موروثی و فشار خون و آریتمی قلبی هم دارم. اما حواسم بویژه گوشهام خیلی تیزه. جوری که صدای پچ پچ اونور دیوار رو می‌شنوم. در حد ابر انسان. یه جور حس ششم و هفتم هم دارم که بهشت رو جهنم میکنه و جهنم رو بهشت. یعنی وقتی آب از سرم می‌گذره. مدام فکر می‌کنم یکی پشت دیوار حواسش به ما هست. و یه وقت‌هایی باد سردی مثل اجنه از کنارم رد می‌شه. دیدن آتیش سوزی توی تلویزیون موجب میشه پوستم کهیر بزنه و به تنگی نفس بیفتم. از صدای زنگ تلفن دچار شوک میشم. از تجاوز به کودکان عقب‌مونده توسط مقدس‌ها 3 روز تب می‌کنم! فکر می‌کنم خبر بدی توی راهه. گوشیمون مدام سایلنته. نمیدونم با چای و عسل و لیمو خوب شدیم یا دوره‌ش طی شد. اما دوباره هفته بعدش من کرونا گرفتم. این نه! تا سه روز به روی خودم نیاوردم. اما داشتم خفه میشدم. موقع رقص سرم گیج رفت، افتادم زمین. ناچار شدم به اصرار عشقم بریم دکتر.
.
مرد گفت: بعد از سه روز تب و تنگی نفس با هم رفتیم دکتر. دکتر از یه دستگاهی استفاده کرد تا اکسیژن خون رو چک کنه. تعجب کردیم. گفتیم عجب دکتری. دکتر درمانگاه، متخصص اورژانش بود. آمپول و دارو و ویتامین ب و ث با ویزیت حدود صد تومن شد. 65 تومن نقد داشتم. 15 تومن توی یه کارت. شانس آوردم 40 تومن یارانه توی کارت یارانه‌م بود. خدا پدراتو بیامرزه دلقک! خوشحال بودیم که دفعه قبل صد تومن بیشتر پیاده نشدیم. فدای سرش. قصد داشتم لیمو شیرین بگیرم. اما بیست تومن بیشتر توی جیبم نمونده بود. یک کیلو سیب زمینی و نیم کیلو پیاز و یه نون خریدیم اومدیم توی غارمون. باید زودتر کتابامو بفروشم به یه بزخر! جهندم و ضرر. دیگه نمیشه قرض کرد. همه گرفتارن.
.
زن: برای بار سوم کرونا گرفتیم. هر دوتامون. قصد داریم امشب با هم یه کم کتاب مقدس بخونیم.
خوشحالیم با کسی رابطه نداریم. چون پذیرایی از یه مهمون هم می‌تونه ما رو بکشه و هم ما باعث قتلش بشیم. ما امیدواریم! چون آسترولوژیستمون میگه: سترن تا 2 جولای پس از 30 سال که غولهای اقتصادی رو شکست و سیاست رو به هم ریخت، باز میاد به آکواریوس تا کارش رو در کپری‌کورن تموم کنه. اون فرزند زمانه و فرزندان پیرخودشو می‌خوره تا همه از تعصب خلاص و متحد بشن. من اگه از دام این بلا جستم، با پای پیاده به صحرا میزنم و میرم از این دیار. چه با یار چه بی یار. ما از کرونا نمی‌ترسیم.
.
مرد: آره... ما با هم هستیم. بهترین ساعت روز وقتیه که می‌خوابیم. و بدترین ساعت، غروبه که بیدار می‌شیم. تا با یه قهوه تلخ داستانمون رو آغاز و یا تموم کنیم. اما هنوز این داستان ادامه داره...
خیام ابراهیمی
25 اسفند 98


پاسخ پیمان حیدری، پیغمبر گروه کردی "راپه رینی"

آقای #پیمان_حیدری
با درود و سپاس از پاسخ ویدئویی شما.
"تحول بنیادی" نظر به ایدئولوژی ندارد! بلکه نظر به حق شهروندی در آب و خاک مشترک دارد!
موضوع این است که در روش مبارزات سنتی همواره برای احقاق حقوق مردم، اولویت با حقوق ثانویه از قبیل حق ژن برتر و ایدئولوژی برتر و تکنولوژی برتر بوده است! حال آنکه در دوران مدرن ضروری است به دلیل پیچیدگی مناسبات قدرت زر و زور تزویر و قدرت رسانه های نظامهای حمایتگر سلطه، شاهد تحول باشیم و بر روش مبارزه بر اساس حقوق بنیادی انسان در حق آب و خاک مشترک بهره بریم!
بدیهی است که نظام سلطه‌ی حاکم بر ایران، زیرمجموعه‌ی مناسبات قدرت و نظام سلطه بر جهان است! این رابطه نیازمند یک قرارداد مستقیم نیست! موضوع در هم تنیدگی مناسبات قدرت است!
شخصا بر این باورم که ریشه‌ی عدم توفیق مردم بینوا و غیرتشکیلاتی، در موجسواری صاحبان قدرت و مافیا نهفته تا از زبان مشترک حقوقی و بنیادی غافل بمانند!
این یعنی حق تعیین سرنوشت و نظارت بر مکانیسم تصمیم سازی توسط تمام مردم!
در گام اول، چنین هدف بلندی، بر اساس حداقل منافع مشترک، نیازمند یک فلسفه‌ی حق مدار(نه ایدئولوژیک) بر اساس حقوق بنیادی آب و خاک و هوای مشترک است.
به باورم آنچه شما و بخش بزرگی از اپوزیسیون از آن گفتگو میکنند، مبتنی بر حقوق ثانویه و اهداف گام دوم مبارزات است. در گام دوم مبارزه البته بحث زبان و قومیت و دین و ایدئولوژی و نوع حکومت و رویکردهای حزبی و گروهی پیش می‌آید!
موضوع این است که یک خانه ی مشترک که تمام مردم در آن سهم و حق دارند در حال سوختن است!
برای نجات این خانه ابتدا باید آن را از تصرف غاصبان و از آتش خلاص کرد و بعدا به ترمیم و تقسیم اتاقها و دیزاین مبلمان پرداخت. دعوی بر سر "دیزاین مبلمان" کار امروز ما نیست!
در گام اول ابتدا باید خانه به تصرف تمام مردم درآید و در این راه تمام یا اکثریت مردم برای تصمیم سازی دخیل باشند و روش تصمیم سازی روشی عام باشد(نه خاص)!
مثل طی نمودن مراتب علمی و عملی برای تشکیل یک شرکت سهامی عام( نه خاص)
در واقع آنچه بر فتح قله مشترک اولویت دارد، نقشه ی راه مشترک است تا به ته هزار دره سقوط نکند!
شخصا در یک مانیفست دوران گذار به نام "مرامنامه" از فلسفه و استراتژی و تاکتیکهای مناسب با یک نقشه ی راه مشترک توسط تمام(اکثریت فعال) مردم، سخن گفته ام. آن هم در دوران پیشاآزادی...در واقع ادبیات دوران #پیشاآزادی با ادبیات دوران #پساآزادی که قانون مستقر است متمایز است.
راهکار مربوطه به هیچ عنوان از درون متن و سازکار بروکراتیک نظام سلطه نمیگذرد.
چون به دلیل فحوای قانون، هیچ امیدی به تحول از درون نظام نیست.
تاکتیک بر روش #آچمز کردن نظام سلطه بدون هزینه ی خونبار است که تنها بر اساس زبان مشترک و حداقل منافع مادی مقدور است!
که تنها با اولویت حقوق و منافع مادی بر حقوق ثانویه و معنوی(ایدئولوژیک) محقق میگردد... که بدون حقوق اولی آن دومی ممکن نیست. این زبان را تمام مردم بهتر میفهمند و موجب سوء تفاهم واقع نخواهد شد!
برآورد حقیر این است:
این راه ممکن است...مقدمات ساختارسازی یک شرکت سهامی عام(نه خاص) و توافق تئوریک آن در طی دو ماه و اقدامات میدانی آن حدااکثر در یکماه...
به آن باور دارم! البته فکر #اسپره‌_کرونا را نکرده بودم! که برای آن هم راه هست!
نکته ی ماهوی در گام اول این است: استخدام پتانسیل مشترک تمام مردم، به نفع اقشار محروم، که از ابتدایی ترین تحولات بنیادی به نفع هر شهروند و یا گروه و نحله برای به دست گرفتن سرنوشت مردمی است!
گام دوم حضور مستمر مردم مسئولیت پذیر با نظارت و تمرین مدنیت بر اساس هم افزایی(نه رقابت در کورس سرعت ژن برتر) از شوراهای بومی و محلی، تا مرکزی است. این یعنی اعتلای شان انسان بر اساس همزیستی مسالمت آمیز و رعایت حق مشترک مادی در یک ساختارنوین تحت قالب شرکت سهامی عام(نه خاص)... که حتی جذب سرمایه به اقصی نقاط کشور بر اساس تولید ارزش افزوده در این هم افزایی بین معلولین تاریخی از طریق تعاونی‌ها است. توان من در خدمت ناتوانی تو... و توانایی تو در خدمت ناتوانی من...( البته این بخش جای بحث دارد و جای آن امروز نیست)
برای انتقام همواره وقت هست! اما نه با نسیمی میان توفان. این از هوش و درایت پرچمداران مستقل است که به جای تاکید بر نامها و یادها با تاکید بر حق مشترک آب و خاک راهی باز کنند برای جبران مافات با کمترین هزینه. اگر منابع مالی تریبونها اجازه دهند!
این به نفع تمام مردم و توده‌ها و خلقها در نبردی نابرابر است.
استخدام ادبیات مشترک با زبانی مشترک مبتنی بر حق مشترک مسلما به نفع گورخوابهاست!
پس پیش به سوی تاسیس #شرکت_سهامی_عام_مردمی از اپوزیسیون امروزی تا پوزیسیون آینده.
این یک انقلاب مقدماتی بدون خون، در ادبیات امروز مبارزین، به نفع مردم بینواست و پرچم آن می‌تواند به دست الیت فرهیختگان جامعه برای تاسیس یک شرکت سهامی عام(فارغ از حقوق ثانویه) با رعایت مراتب علمی گام به گام در منظر مردم، و بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی(به جای ادبیات سلبی-حذفی) طبق مراتب یک مانیفست و مرامنامه باشد ...این روزنه ای برای مردم محرومی است که زبان مادی را بدون سوء تفاهم می‌فهمند، تا خالق بزرگترین قدرت میدان به نفع تک تک شهروندان باشند. اثبات برادری از همین امروز سزاست... که فردا دیر است! تا هیچکس در این روش نوین مبارزه میان آب گل آلود، ماهیِ قلاب نظامهای سلطه نشود و سره از ناسره جدا شود! تا صدق مدعیان مردم، عملا در امروز اثبات شود نه رؤیای فردای نیامده!
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
سپاس از عنایت شما.
خیام ابراهیمی
24 اسنفد 1398


از بحران ناامیدی تا حماسه امید/سفسطه قرارگاه کرونا و فلسفه مبارزین

 از #بحران_ناامیدی تا #حماسه_امید
قرارگاه کرونا، سوار بر بیقراری و پریشانی مردم ما
آغاز حکومت نظامی ژله‌ای به یاری اربابان افلاکی، بر قوم سرگردان آلوده به ادبیات سلبی-حذفی مبارک باد!
در بحران نا امیدی بین مرگ و زندگی، چه کسانی و به چه دلایل موجهی امیدوارند؟ و اساسا امید واقعی به قرار میان قرارگاه نامطمئنِ سرکوب چگونه حاصل می‌شود؟
وقتی ویروس تمام بدن را فراگرفته و مرزی بین آدمهای آلوده و سالم نیست، آیا دلایل امید ما به سلامت، به توان و استعداد و نقشه‌ی جنگی با ویروس مرگبار استوار است؟
و یا به توان صلح در انسجام بدن برای جذب و هضم ویروس مرگبار توسط تمام سلول‌ها؟
و آیا امید زاده‌ی صلح با ویروس بی‌درمان و آدمخواری است که تسلیم در مقابل آن یعنی امید به مرگ؟
فلسفه و استراتژی و تاکتیک مبارزه‌ی ما با ویروس چیست؟
چگونه می‌توان به استراتژی و تاکتیک و نقشه‌ی راه درست، در مقابله با ویروس پی برد؟ تا در راه مبارزه با ویروس انسانخوار، بتوان سره را از ناسره تشخیص داد؟
آیا علی‌رغم جهل به کارکرد ویروس، با توصیف زیبای قله‌ی سلامتی و رقص و شادی از این زیبایی، می‌تواند ما را به فتح آن موفق کند؟ و یا در این راه مبهم و تاریک، باید با شناخت و آگاهی کامل به قله‌ی مشترک، هم دارای نقشه و مسیر راه بود و هم مسلح به ادب و آداب پیمودن راه؟
آیا ترس و ناامیدی ما، معلول جهل ما نسبت به ماهیت ویروس و نقشه‌ی راهی برای دفع خطر آن نیست؟
در بحران ناامیدی البته باید امیدوار باشیم. اما امیدی کارایی دارد که واقعی و قابل سنجش و اندازه گیری باشد. نه اینکه بر ترس و جهل و توهم مجازی استوار باشد. بدیهی است که در این راه خطیر، اگر قرار است همه با هم قله را فتح کنیم، بدون شناسایی مسیر راهی امن، هرگز نخواهیم توانست سره را از ناسره تشخیص دهیم و در امنیت به قله‌ی دلخواه برسیم.
ما می‌توانیم امیدوار باشیم! و پیش‌تر اشاره کرده که چرا راه دستیابی به سلامتی فراگیر، از راه اعجاز ادبیات امیدبخش صلح ایجابی-جذبی می‌گذرد، و نه از راه معجزه‌ی ادبیات جنگی و سلبی-حذفی.
با این وصف چگونه میان این‌همه مدعی کارشناسی و نسخه‌ی درمان و طرح و ییشنهاد بدون تضمین، می‌توان سره را از ناسره تشخیص داد تا از وسوسه‌ی توصیف زیبایی قله‌ی سلامت، در مسیر دامچاله‌ها گم نشد و در هلاکت درنیفتاد و به ته دره‌ها سقوط نکرد؟
به همین دلیل است که در وضعیت بحرانی کنونی ضروری است که نسخه‌های درمان را نقد کنیم. و این‌بار به پیمان رحیمی می‌پردازیم.
.
شناخت سره از ناسره
پیمان رحیمی مصداقی است از آن دسته از مبارزینی که بیشتر از شناخت و آنالیز موقعیت کوهستان و رفتار غاصبان قله و حیوانات وحشی بین راه و نفرت از ایشان سخن میگوید و گاه از زیبایی قله‌ای میان ابر و مه با ادبیاتی سلبی-حذفی... اما از روش فتح قله نمی‌گوید و گهگاه به واکنشهای هیجانی اشاره میکند که به عبرت تاریخی عقوبت آن روشها جز سقوط نبوده است!
#پیمان_رحیمی کیست؟
به توصیف یک کاربر، او پیغمبر کوردیت، کاک پیمان حیدری مؤسس و رهبر "ڕاپەڕینی کوردەواری سه‌ربخو" در کوردستان است!
ایشان خود را مبارزی کُرد و مخالفِ نظام سلطه می‌داند که با شناسایی رفتارهای نظام سلطه در بحران‌های زنجیره‌ای، بدون ارائه‌ی راهکاری برای برون رفت از آن‌ها، فعلا در مرحله ی جذب پیروان است!
اما شناخت نقشه‌های نظام سلطه به عنوان اولین گام در یک مبارزه تا فتح قله، چه سود و ضرری به حال مردم کُرد دارد؟ و سنگ محکِ تشخیص درستی آن چیست؟
به نظر میرسد ایشان با تاکید بر عباراتی، دارای خط مشی جدایی‌طلبی و ضد دولت-ملت و واحد سیاسی-جغزافیایی "ایران" باشد! با این وصف او از تمام مردم توقع دارد که باید از فرصتهای پیشینن در مقابله با نظام حاکم بر ایران، سپاهیان را از کار بیندازند و ادرات دولتی و پادگانها را فتح کنند! اما از اینکه این مردم پریشان پس از فتح، چه باید بکنند چیزی نمی‌گوید!
.
ادبیات ما، مصداق استراتژی مبارزه‌ و تاکتیک ما
غالبا، مبانی ادبی نگرش فلسفی ما به قله و در مسیر راه، در سمبولهای زبانی ما نمود پیدا می‌کند! به دو مثال در مورد آرایش فعلی نظام سلطه، اشاره میکنم:
کودتای بناپارتی با مشتی تریاکی؟... یا حکومت نظامی ژله‌ای به یاری اربابان افلاکی؟
اولی تعبیر ایشان است و دومی تعبیر دیگری از خوانش رفتار نظام سلطه.
پرسش: آیا اساسا ممکن است در قدرت حاکمه‌ی ایران، کودتا رخ دهد؟ لفظ کودتا برای چیست؟ مگر قدرتهای جماحی درون نظام دارای اختیاراتی مستقلند؟ و مگر تمام ایشان در ساختارهای امنیتی، سالها در سازوکاری معنادار و امنیتی برگزیده نشده‌اند؟ پس بهره از لفظ کودتا چه معنا دارد؟ جز سهل اانگاری یا تعیین نرخ وسط دعوی. لفظ #کودتا در کنار سایل سمبولهای کلامی در ادبیات ایشان به همان مبانی دیدگاه ایشان اشاره می‌کند! این یعنی بخش ناسره و نادرست در ادعا و قدرت تشخیص ایشان!
اما از سویی به باورم، ایشان بدرستی اشاره می‌کند:
دکتر توصیه کرده در خانه بنشینید و پولهایتان را خرج کنید و به فرموده‌ی دکتر الکل بنوشید! این یعنی باج به لمپنها برای کرم شدن در خانه!
سپاه پاسداران در #قرارگاه_کرونا در کنار مردم علیه جنگ بیولوژیک جهانی، اهداف حکومت نظامی ژله‌ای را به یاری سازماندهی 50 هزار زندانی آزاد شده، پیش خواهد برد! و برای آغاز ظاهرا بر اساس خبری دوغ و دوشابی و غیرقابل راستی آزمایی، 50 هزار بسته غذایی بین مستضعفین دیروزی توزیع کرده است!
در باره‌ی پیمان رحیمی نوشتم:
روایت #پیمان_حیدری (بدون قصد انگ زنی) روایتی است مبهم و احیانا چندمنظوره با آمیزه‌ای از راست با دو سه قطره ابهام و گاه دروغ، البته با راهکارهایی که غلط است!
مهم قله نیست! مهم نقشه راه دستیابی به قله است تا به ته هزار دره منتهی نشود!
فرض کنید سخنان پیمان حیدری را اینگونه ترسیم کنیم:
1-شناسایی موقعیت: فوق العاده جذاب و 90 درصد درست، با 10 درصد خطا(که میتواند نارنجکی درون نارنج باشد و در موقع مقتضی منفجر شود)
2- راهکار و نقشه‌ی راه: مبهم و کاملا غلط. اشاره به بازی با قواعدِ دشمن در میدانی نابرابر با مقصدِ سرخوردگی.
واکنش و سود نظام سلطه از چنین رویکردی چنین میتواند باشد:
1) موجسواری نظام سلطه و انحراف رهروان تا تهِ درّه
ارزشگذاری: خواه ناخواه، تقویت بازیچه یا بازیگران رایگان در اپوزیسیون که با ادبیات #سلبی-حذفی منتهی به سرخوردگی و پریشانی بیشتر مردم میشوند.
2) متلاشی شدن و تخلیه‌ی پتانسیل و توان وحدتبخش مردم پراکنده و غیرتشکیلاتی.
نکته: نظام به مهره‌هایی در اپوزیسیون نیازمند است که راهکاری برای وحدت مؤثر تمام مردم نداشته باشند و بصورت انفرادی و با ادبیات سلبی-حذفی آتشبیاری برای آتش به اختیاران خود باشند و بدون تلاش برای وحدت در اپوزیسیون، مستقیما مردم را مخاطب قرار دهند!
...
راهکار نجات نگارنده اما کماکان همان است که بود:
#مرامنامه_استقلال_ آزادی
تاسیس #شرکت_سهامی_عام در اپوزیسیون و فراخوان با تاکتیک #آچمز_نرم میدانی و حلقهی گل اکثریت گرد اقلیت با ادبیات ایجابی-جذبی به جای ادبیات سلبی-حذفی برای تحولات بنیادی از شوراهای محلی بومی تا #شورای_مردمی_میهنی برای نظارت و مسئولیت پذیری و نوشتن سیستماتیک سرنوشت عمومی، گرد حق آب و خاک مشترک به جای ایدئولوژی.
خیام ابراهیمی
24 اسفند 98




کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...