Saturday, June 29, 2019

خنده‌های روحانی

خنده‌های عروسک در مرگ امید
طنز تلخ و خونین و گروتسکِ تکلیفِ یک ولایتمدار همیشه خندان بر جنازه مردم

رُبات و عروسکِ مکتبی در عزا و عروسی مدام می‌خندد، تا اَخمِ خیمه‌شب‌باز را تلطیف کند!
وحشتناک‌ترین حقیقت، نرمتنی جامعه‌ی معلول در قرن بیست‌ویکم است که با هزار بهانه، مفتونِ سیستم شبان‌رمه‌گی و برده‌داری ‌شود و در صف قانون گرگ برای چوپان دروغگو، رأی در صندوق سوراخ بریزد، بی‌آنکه دریابد که #گاندی هم در ساختارِ قانون نرسالار جز تبعیت از یک سالار مطلقه، اراده‌ای ندارد و فرق بین محمودوممّدوابراهیم‌وحسن، تنها بازیگری ابزاری در خیمه‌شب‌بازی است! چون معلولین از موهبتِ قانونیِ سازوکار #هم_افزایی و زایندگی و نظارت و پاسخگویی محرومند!
.
معلولانِ ایدئولوژی و طبیعت، در ساختاری زورمدار، یا ضعیف‌تر از خود را قربانی می‌کنند و یا قربانی قوی‌تر ازخودند! این رازِ ویرانگری و فساد در سیستم‌هایی است که بر #هم‌افزایی_انسانی بنا نشده‌ و شهروندان را آدمکی در کارخانه‌ای انسانسوز می‌خواهند.
قانونا، ذیل سیاست‌های کلان ناخدا، حرف و شعار و وعده‌ی هیچ مسئولی در 3 قوای قانونی اعتبار و اصالت ندارد که بتوان به آن دل بست، مگر به مصلحتِ موجسواری و حکم حکومتی که هیچ ربطی به تشخیص مردم ندارد! و این یعنی: #مرگ_امید !
به‌همین دلیل مشارکت در نمایش #انتخابات در نظام ایدئولوژیک تنها به‌معنای بیعت با قانون‌سلطه و تبعیت از حکمِ یک قدرتِ غیرپاسخگوست و مُهری است بر عقیم بودن شهروند. قانون‌اساسی ج.ا یعنی #سرنوشت تو با خودت نیست و آن را دیگری رقم می‌زند و تو تنها گروگان و آلتی در راه منویات سلطان صاحبکرانی! سلطانی که اگر به هر آتو، گروگانِ قدرتی پنهان شود، عملا "ملتی" گروگانِ قدرت پشت‌پرده شده‌اند.
وقتی تقیه و مکر و خدعه و تهمت و تحقیر و تهدید و جاسوسی و آتشبیاری و آتش‌به‌اختیاری عبادت باشد، آنگاه غلو در خنده، صنعتِ دودوزه‌بازی و فریب و ریا، تنوع در روش‌های زورگیری عقیدتی و مادی و معنوی و بریدن سَرِ مخاطب با پنبه، آدمکِ سنگی و ربات را به جنایت با خنجر و بمب‌‌هسته‌ای هم وامی‌دارد! این یعنی قابلیتِ خنده در وقت تیرخلاص به هر غیرخودی از فرزند تا همکار و همسایه و غریبه.
به‌همین دلیل، مدالِ ولایی‌ترین فرمانبر استراتژی‌های کلانِ تک نفره، باید به به رگِ غیرتِ قانونی روحانی تقدیم شود که روی جنازه‌ی یک ملت قانونا عقیم، همواره بفرموده فک زد و تپید و خوش رقصید؛ و به شکلِ غیرانسانی و بیمارگونه هی خندید!
خنده بر هر درد بی درمان دواست، الا دروغ
امنیتی‌ترین حقوقدان استراتژیستِ امینِ نظام ولایی، همچو یک سرباز انتحاری در تمام جبهه‌های جنگ بنیادی با مردم غیرخودی، میان دوغ و دوشاب اختیاراتِ فرمانده، پیوسته لای هزار خدعه‌ی مقدس خزید و همه را درید و تپه‌ی نخندیده میان ریش خودی و غیرخودی باقی نگذاشت و ککش هم روی جنازه‌ی مام میهن نگزید!
سنگ مفت و گنجشک مفت.
مشکل از قانون‌اساسی سُرسُره‌‌بازی مؤمنین خودی روی خونِ لغزانِ کفار غیرخودی است، نه قانونمدار عابد و ولایتمدار! با چنین قانونی هر جنایتِ پیدا و پنهانی می‌تواند عبادت باشد!
لعنت به چنین قانون و بازیگران فریبکار و پیمانکارانِ حرامخوارش که برای ادای تکلیف خویش، بیماران خفت‌شده و ساده‌دل را می‌فریبند، و گرگی‌اند در پوستین میش.
"قانون‌اساسی" پروتکلِ طراحی و قواره‌دوزی این پوستین بر تن هر مدعی عوامفریب است که می‌داند مردمسالاری در چارچوب چنین نظامی یعنی #مردمسواری_دیمی با مجوزِ بیعت با یک سالار همه‌کاره!
براستی چه کسانی از حالا خود را آماده کرده‌اند که باز در صفِ این مسلخ بایستند تا قربانی شوند و قربانی بگیرند؛ اما در مقابل آن صف نبندند؟!

خیام ابراهیمی
7 تیر 1398



Thursday, June 27, 2019

راه نجات دیکتاتور و وطن

راه نجات دیکتاتور و وطن از دست #گروگانگیر
آیا روسیه و انگلیس و فرانسه، گروگانگیرند؟
چرا دیکتاتور از این‌همه شکستِ هزینه‌بار تاکتیکی و استراتژیک، عبرت نمی‌گیرد و رفتار خود را اصلاح نمی‌کند؟! کافی‌است او با صلح با مردم و با جهان، قدرت واقعی میهنی را احیاء کند تا با یک تیر چند نشان بزند! هم تحریم دهها ساله را ختم کند و هم کشور را به صاحبانش واگذارد و بینوایان را امیدوار و دلشاد کند و هم بارِ کمرشکن خویش را سبک کند!
یک پاسخ این است که چون اساسا او #دیکتاتور نیست و گروگان است. گروگانِ قدرتی که توانسته قانون اساسی را دور بزند و تصمیمات او را در دامچاله‌هایی میان تهدید و تطمیع و سراب، مال خود کند! یعنی وقتی یک ارباب مطلقه را به گروگان بگیری آنگاه ملتی را به گروگان گرفته‌ای و قادری خون رگ‌هایشان را مال خود کنی!
به باورم بنا بر عبرت تاریخی، روسیه و انگلیس و فرانسه می‌توانند این گروگانگیر باشند!
مشکل اینجاست که ما فکر می‌کنیم هر کس که دارای چشم چشم دو ابرو، دهن و دماغ و یک گردوست، لابد چون گرد است، خودش گردوست! اما #بصیرت نه به قد و قامت است و نه به عبادت شش‌هزارساله و نه وعظ و شعر و شعار مفت.
ما نمی‌دانیم #کیش_شخصیت برای یک گروگان و یا یک انسان آزاده چه وزن متفاوتی با هم دارند؟ کمتر گروگانِ وارسته‌ای خودش را لو می‌دهد که به چه دلیل گروگان است! نهایتا می‌شود قاتلِ متهمی با عنوان پرستو که پس از اینکه خودش را کشت، زنده‌اش کردند تا بفهمد اگر خودکشی کند خاندانش بر باد است و باید تا برباد دادن حیثیت جناح خود، زنده بماند!
از سویی در ساختار قانون سلطه، مکانیسم راستی‌آزمایی در دست صاحبان حق مسلم نیست، که باید سمبه شان از هر قدرتی پرزورتر باشد تا به این گروگانگیری‌ها پایان دهند!
ما تعجب می‌کنیم و نمی فهمیم که چرا با وجود این همه عبرت، این چاه ویل هر لحظه عمیق‌تر می‌شود و ملتی با طناب قانونی یکی، در حال فرو رفتن و زنده به گوری در اسفل‌السافلین تمامیتِ هستی و #کیش_شخصیت اوست؛ چون نمی‌دانیم که جان و یا آبروی اشخاص مهمتر از تمام دنیاست و در مورد یک شخص خودحق‌پندار براستی پای امنیت واقعی یک ملت در میان است که او آن را لای امنیتِ مجازی نظام هویتی‌اش، ساندویچ کرده است و وارستگان از کیش شخصیت باید هر چه سریعتر بصورت فورس ماژور، کاری کنند کارستان! وگرنه نه از تاک ماند نشان ونه از تاکنشان!
خب، حالا چاره چیست؟
در موارد عادی هم، وقتی نصیحت و منطق در مورد یک نرسالار زورگیر، کارساز نیست؛ وقتی احیانا کسیکه امنیت یک خانواده در دست اوست، اساسا دیوانه و یا معتاد و یا بیمار و دارای تیک‌های عصبی و حتی جنون ادواری است؛ وقتی حتی در چنبره‌ی کیش شخصیت رسوب یافته و غیرمنعطف طی سالها، برتری استدلال و منطق هر غیرخودی او را تحقیر و کینه‌جو و تا حد ترک برداشتن و شکسته شدن و شکستنِ توهم هر غیرخودی، دیوانه‌تر می‌کند، و از سویی مکانیسم نظارت سیستماتیک برای کنترل او و التزامش به پاسخگویی هم در دست صاحبان حق نیست، چاره چیست؟
ما نگاه می‌کنیم که طرف یک قد رعنا دارد و یک چهره‌ی موقر... پس لابد می‌شنود و عبرت می‌گیرد! اما موضوع این است که حتی اگر عقلش مثل ده سال پیش کار کند، اما امروز ممکن است گروگان باشد!
این عارضه وقتی فراگیر و ویرانگر میشود که قانون تمام قدرت را در یک جایگاه و مقام، متمرکز کرده باشد و محافظان آن قدرت هم، جملگی بصورت زنجیره‌ای، همچون مرکز قدرت، آلوده و گروگان باشند!
به همین دلیل در چنین خانواده‌ای، نصیحت و وعظ و بهترین منطق‌ها، عموما در حد باد هواست! و باید با درایت راه فراری برای گروگانی که جنایتکار شده باز گذاشت و یا در یک حرکت هوشمندانه و مسالمت‌آمیز او را در مقابل عمل انجام شده و قدرتِ فراگیر و مسالمتجوی مردمی، خلع سلاح و #آچمز کرد؛ تا هم او را از این دام ویرانگر رهاند و هم گزمه‌ها را و هم ملت را.
این بهترین و مهمترین یاری‌رسانی به قدرت مطلقه‌ای است که پیشتر اکثریت مردم(گیریم با جهل) با قانونِ او بیعت کرده است، و اکنون احیانا گروگانِ یک قدرت برتر است و شاید روزی پنج نوبت از خدایش می‌خواهد، پس چرا مردم کاری نمی‌کنند و دست و پای زنجیرشده‌ی مرا از این دام بلا باز و مرا خلاص نمی‌کنند و هی سعی دارند به مصلحت برای حفظ امنیت ملی، خطاهای سیستماتیک و ناگزیر زنجیره‌ای نظام را ماستمالی کنند؟ و چرا مصلحین یکصدا از قانون سلطه #توبه نمی‌کنند؟ و مدام در کار محافظه‌کاری و تکرار شعار پوشالیِ اصلاحات ناممکن در یک سیستم بسته هستند، تا در دوری باطل خود سکان کشتی را در این دریای طوفانی به دست گیرند که بازتولیدش باز وادادگی و تسلیم به قانون کیش شخصیت است و گروگانگیری و گروگانفروشی... ! خب معلوم است؛ در چنین سازوکار مافیایی، چه بسا پرچمداران اصلاح طلبی نیز خود گروگان باشند!
اینجاست که باز توپ در میدان #ستاد_مشترک_اپوزیسیون آزاد و مستقل، گرد یک #مرامنامه، در زمین امن است! تا شاید با درایتی دلگرم کننده و آرامشبخش که بیماران را تحریک نکند، آغوش قدرت فراگیر مردمی را گرد اقلیت باز کند و به آرامی سکان کشتی مشترک را در این شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل، به دست مردمی واگذارد، که تا ساحل نجات و استقرار امنیت، متحد باشند!
خیام ابراهیمی
6 تیر 1398



Sunday, June 23, 2019

شرکت سهامی عام ایران

شرکت سهامی عام ایران؟ یا بنگاه خصوصی انیران؟
از مبارزات کور برزخی، تا مبارزات اقناعی واقعی
مبارزات مدرن، امری مشارکتی و نیازمند یک فلسفه و استراتژی و تاکتیک مناسب با توان شریکان در سود و هدفی مشترک است. بر این اساس اگر مبارزه از الگوی یک شرکت سهامی عام مبتنی بر اقناع سهامداران و نظارت سیستماتیک و پاسخگویی بر اساس صورتحسابهای شفاف بهره برد، میتواند موجب انگیزش مردم و مشارکت شریکان گردد؛ وگرنه مبارزات سنتی در یک بنگاه خصوصی ره به جایی نمی‌برد!
شاهزاده حشمت نوری‌علاء شریعتمدار، عامل انفجار مردم با نارنجک نظام سلطه در نارنج میتینگ پارک لاله و توهم میدان میلیونی فضایی و مجازی است. #میدان_فراگیر_اقناعی روی زمین واقعی و یک میدان امن ممکن است. از ابر پنبه‌ای آسمان تفسیر به رأی، به روی زمین سفت و مطمئن هبوط کن مبارز! راه از آغوش اکثریت گردِ اقلیتِ آتش‌به‌اختیار می‌گذرد که نقشه راه آن موجود است!
متاسفانه حرکت‌های آقای طبرزدی هم همچون سکولاردموکراسی آقای نوری علاء در قالب شعارهای مدرن، همچون شاهزاده و حسن شریعتمداری و کوروش زعیم، کاملا سنتی و نسخه برداری از مبارزات دوران عصر قجری است و کاملا ارتجاعی و عقب‌مانده.
هر پنج‌تنِ آل سلطه، با اتکاء به شعارهای دموکراتیک خوشگل، همه را گرد خود می‌خواهند!
شعار خوب لازم است اما کافی نیست! شعار خوب را همواره همه سرمی‌دهند! مهم روش علمی مبارزه است! روش علمی باید مبتنی بر یک فلسفه‌ی حق مدار و استراتژی و تاکتیک میدانی و اقناعی فراگیر باشد که روزنه‌ی هر تفرقه و سرکوب و پریشانی و مقابله را بسته باشد. روش علمی مبارزه دارای مبانی وحدتبخش و نقشه راه گام به گام با #ادبیات_ایجابی_جذبی است نه #ادبیات_سلبی_حذفی با حرکتهای پراکنده‌ی ارباب برای رعایا و آن هم بدون نقشه راه.
داستان اکثریت مبارزین مجازی هم از جنس همین دعوت طبرزدی از مردم در میتینگ پارک لاله است. من به این حرکت‌های انفرادی و خودمحورانه با شعارهای خوشگل می‌گویم: نارنجکی میان نارنج! از پندار و گفتار و رفتار انقلابی مبارزانی که خودمحورند تره‌ای هم برای مردم خرد نخواهد شد! نارنجک‌های میان نارنج همواره به نفع نظام سلطه در دل مردم منفجر خواهند شد! از رادیکالترین چریکهای فدایی خلق اشرف بگیر تا کومله و فدائیان خلق در راه خودی چون فرخ نگهدار تا سلطنت طلبها و لیبرالها و جبهه ملی داخلی و خارجی تا شاهزاده و بازیگران گروههای آزادیخواه حکومتی در فضای مجازی، جملگی نقش تخریبچیان رایگان و مزدبگیر را در سناریوی تخریبگری نظام سلطه در میان مردم محرومی بازی میکنند که نیازمند وحدت کل سهامداران وطن گرد یک منفعت مشترک در شرکت سهامی عام ایرانند!
فهم این نکته‌ی کلیدی در #روش_مبارزه، یا در توان مدعیان استقلال و آزادی و علم و عرفا هست و یا جملگی از چپ و راست، خود را به جهل العارفین زده‌اند! چون منابع قدرتشان در خطر است!
آنها یا گروگانند و از امنیت خویش در وحشتند و یا تنها با تکروی تریبونهایشان تا آخر عمر بر روی جنازه ی مردم با شعاری خوشگل برقرار است.
آنچه مهم است شعار نیست! بلکه روش مبارزه است!
...
برزخی میان بهشت و جهنم
تاکتیکهای استراتژی وحدت، راز شکوفایی است!
میتینک پارک لاله یک تاکتیک دلخواه نظام و بازی در زمین سلطان صاحبکران قانونی است!
مشکل از قانون است نه مطالبات روبنایی.
معجزه در برزخ و خیال ممکن نیست!
پوزیسیون: نه جنگ، نه مذاکره، نه پس دادن کشور به مردم.
این یعنی معجزه در دستِ ستادمشترک اپوزیسیون و وحدت مردم است، نه برزخِ اتاق فکر سلطان.
بدیهی است که بدون وحدت تمام مردم، قدرتی مشروعیت ندارد که به تنهایی معجزه کند!
برای به عجز درآوردن زورگیران، باید دارای اعتبار و مقبولیت مؤثر بود! اکثریت را نباید با آرزو به تصادف و بدون مبانی وحدتبخش میان شعارهای سوء تفاهم برانگیز، خمینی وار، در طرحهای سنتی بر اساس اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت، متلاشی کرد!
اعتراضات پراکنده تنها فرصت سرکوب به نظامی خواهد داد که میتواند برای سایرینی که جزئی از قدرت مؤثر اکثریتی هستند، عبرتی از ترس و پریشانی و پراکندگی و انزوا بیافریند!
در دوران پیشاآزادی، دعوت یک مبارز نباید به تاکتیکهای خودش باشد؛ بلکه باید برای تدوین فلسفه و منطق وحدتبخش گرد یک حق مادی غیرقابل کتمان(نه ایدئولوژی) طبق یک مرامنامه و مانیفست فراگیر باشد که تمام شریکان آب و خاک از جمله زورگیران دارای زور و زر تزویر ایدئولوژیک را در بر گیرد! بدیهی است که تعداد این طبقه‌ی اربابی با گزمه هایشان کمتر از رعایا و محرومین است. بنابراین وقتی قانونا زور و زر و تزویر در دست یک طبقه حبس است، تنها راه موجود، مبارزه با تاکتیک جنگ در ناامنی و در نبردی نابرابر نیست، بلکه تبدیل تهدید به فرصت در یک همایش عمومی گرد یک حق مشترک بنیادی است، که اکثریت بتواند در کنار اقلیت، به وزن کشی بر اساس تعداد صاحبان حق، حقانیت خویش را ثابت کند! وگرنه این اکثریت محروم همواره باید زندانیِ سندسازی و هدف‌سازی و بازیهای زورمداری باشد که قانونا صندوق و فرمانده و فرمانبر در دستان مکار و خدعه گر او با غیرخودی است. چون ابزار این بازی در دوران پیشاآزادی در دست اکثریت مردم نیست! بنابراین باید فرصتی پدید آورد که مشروعیت این بازی یکسویه و جنگ افزار و ابزارهای آن از سکه بیفتد و تجدید نظر در مناسبات قدرت قانونی غیرقابل کتمان شود. ما در دوران پساآزادی بر بستر قانون پاسخگو به سر نمیبریم که بتوانیم گرد صندوق انتحابات برای گزمه های یک ارباب، آلت سرکوب اکثریت شویم. این عبرتی 40 ساله است که غاصب قانونی قدرت هیچگاه این قانون ناعادلانه را علیه خود و دلسپردگان چپ و راست قانون اساسی، تغییر نخواهد داد! چون خود را پاسخگو به مردم احساس نمیکند! طرف حساب او قدرت آسمانی است!
بنابراین این وحدت مقدور نمیشود مگر با استراتژی و تاکتیک مناسب با دوران پیشاآزادی.
اما دعوتِ آقای طبرزدی به تظاهرات مردم در پالک لاله، از جنس مبارزات روبنایی در دورانِ پساآزادی است.
ایشان میگوید مردم باید بیایند در میدان! اما نمیگوید که او با این رفتارش میدان را برای مدت زیادی منحرف خواهد کرد! چون بنایش بر روبنا و تصادف و بخت و اقبال میان موانع واقعی سوء تفاهمات است! بنای او دلگرم کردن مردم به وحدت اپوزیسیون برای حضور در یک میدان امن که بهانه ای برای سرکوب ندارد، نیست! چون پندار و گفتار و رفتارش منتهی به پریشانی میان مطالبات روبنایی و نهایتا سرکوب در یک میدانی است که دارای بهانه‌های قانونی سرکوب و پریشانی است!
پارک لاله در بطن خود بهانه‌ی سرکوب دارد و از عبرت 88 استفاده نمی‌کند!
عدم فهم این نکته ی کلیدی است که اپوزیسیون ایرانی را هنوز در عصر قجری نگاه داشته و مدرن نکرده است.
بنابراین از کوزه همان برون تراود که دراوست!
این خط...این هم نشان...
تنها راه استرداد و استقرار اراده مردمی، از نقشه‌ی راه علمی و اقناعی یادشده در #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی و مانیفست وحدت می‌گذرد! چون تاریخ اثبات کرده است که با شورش بخشی از مردم، هرگز شاهد امنیت اقتاعی و پایدار نخواهیم بود! ساندویچ براندازی انقلابی میان ملتی زخمی از زورگیری، فست فودی فاسد است که همواره وحدت یک بدن مشترک را در وطن منقلب خواهد کرد و مام میهن را دچار دل‌پیچه‌ی زنجیره‌ای خواهد کرد!
به همین دلیل، خودآگاه یا ناخودآگاه، اکثریت #اپوزیسیون در میدان #پوزیسیون و با قواعد او بازی می‌کنند! مبارزات اپوزیسیون بازتابی از پندار و گفتار و رفتار پوزیسیون و نظام سلطه است! مبارزه در راه خلق، به سبک دون کیشوت با خری لنگ برای فتح سپاه دشمن!
#خیام_ابراهیمی
2 تیر 1398
پانوشت:#نقشه_راه
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه برای خرید:



Saturday, June 22, 2019

راه سوم


#راه_سوم

راهکاری مقابل جنگِ ماهوی بین شرَ و شرَ روی جنازه مردم.
همواره راه سومی هست! بین آری یا نه، به جنگ یا تسلیم! راه سوم راه حقوق بنیادی مردم است، نه حق برتر ایدئولوژیک و تکنولوژیک اربابان.
1) راهکار اول: نه قم خوبه نه کاشون! رحمت به مردماشون.
کی گفته باید همواره بین دو تیغه‌ی قیچی دوگانه‌های استعماری و استثماری، بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی و بد و بدتر، قربانی شد؟
راه سوم یعنی اثبات اینکه در سرنوشت عمومی، فرمانده صاحبان حق و مائیم! نه دولت خدمتگزار و کارگزارانِ ما! نه حکم یک من غیرپاسخگو بر مای قانونا عقیم.
اگر یک ملت به روش خود در صحنه باشد و ثابت کند که مبادی به آداب مدنیت و همزیستی مسالمت‌آمیز است، نه آلتِ زورگیری عقیدتی و راهزنی به روش‌های قطاع‌الطریقِ عصرحجریِ بزن و در رو، آن‌وقت هم برای خود اعتبار می‌خرد و هم از شرّ خرس‌وسط‌بازی با خون مردم بینوا بین اربابان جهانی و بومی خلاص می‌شود! افسوس که در چنین دوران خطیری، پرچمداران سبز و بنفش و سرخ و سیاه #پوزیسیونو #اپوزیسیون، در وسط بزنگاه لال مرده‌اند و منتظر خوشه‌چینی پس از فاجعه، دقیقه‌شماری می‌کنند، تا مثلِ غولِ چراغِ جادو یا شزم یا سوپر من، یکهو برای مرده‌خوری گرد سفره‌ی ارباب، از پشت کوه دماوند بیرون بیایند و گوشت قربانی رعایا را به تبعیت و بیعت با قانون سرنوشت‌ساز سلطان صاحبکران بکشانند و باز پا پس بکشند، تا بساط یک قیمه‌خوری هیئتی و سلطانی دیگر.
اگر میان دوگانه‌ها و دوراهی اربابان، مردم به راه سوم اقدام نکنند، همواره باید آلتِ قتاله‌ و جنایتِ این دور باطل به نفع یک طرف باشند؛ بین بد و بدتری که هر دو در دو بازوی جداگانه به اتاق فکر در کاسه‌ی سر یک اختاپوس وصلند! اختاپوسی که عقل کلِ مناسبات قدرتی است که مردم بینوا در آن جز پیروی کورکورانه و بیعت و قربانی شدن و بازیچه شدن نقشی ندارد.
می‌شود این میدان اکثریتی را در یک میدان امن، گرد اقلیت پدید آورد و صراحتا اختیار خانه‌ی مشترک را به دست گرفت تا بار سنگین تصمیم‌سازی برای سرنوشت میلیونها صاحب حق، کمر یک رهبر بینوا و لاجان را خرد نکند!
آی ای مردم امریکا کجائید؟ از زیر چادرهای فقر و زلزله و توفان کاترینا بیرون بیائید! و دوباره مملکت را مال خود کنید و سرنوشت خود را خود بنویسید! آی ای مردم باکرامتِ ایران، از قصر پاشاهی خود بیرون بیائید، پیش از روز واقعه!
.
2)  راهکار دوم#مباهله
حقانیت؟ یا شامورتی بازی؟
از اونجایی که بر اساس فلسفه‌ی انتظار تا کشتارگاه، فحش و دعا و رؤیا و آلت شدن و وادادگی و جان و تن‌فروشی بین بد و بدتر کفایت نمیکنه و همواره باید در فکر راهکار بود، باز هم به عادت دهها ساله و همیشگی، راقم این سطور، چیزی به ذهنش از هوا خطور کرده که بد نیست با مدعی بگوید:
در بی‌سندی متجاوزین به‌عنف و نظام زورگیران عقیدتی (به نیتِ تملکِ مادی)، تا وقتی قانون و پروتکل‌های پیدا و ناپیدای زورگیران بومی و جهانی برقراره و نمیشه عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای رو پیدا و جرمش رو اثبات کرد و تمام سندها در دست انحصاری آمرِ قاتلِ زنجیره‌ایه، من فکر می‌کنم دو طرف به روشی علمی، دعا کنن یک تیر غیب به باعث و بانی این غده‌ی سرطانی ایذایی که به‌صورت پنهانی به همه تجاوز می‌کنه و اینو یک حق ماورائی و آسمونی می‌دونه، از همون آسمون بخوره تو فرق سر مقصر و اهل بیت و گزمه‌هاش. گیریم #مصدق باشه با جرزنی در قرارداد استعماری و نفتی میرات دوران مشروطه، در حق انگلیس بینوا و شاه مهربان، و یا ترامپ باشه در حق برجام استثماری و خفتی رفیق اوباما و مقام عظما .
تیر غیبی که اثباتش ناممکن باشه و ادعاش محکمه پسند نباشه. اینجوری اونی که خدا بهش حق ژن برتر و یا قدرت مالکیت مطلقه و یا تکنولوژی برتر داده، حقانیتش ثابت بشه! (حالا نگیم بشه پیامبر قرن بیست و یکم، بگیم دستی که از آستین نایبِ ولایت حق حاکم بر کدخدا دراومده)
چطوره ایهاالمؤمنین؟
دزد حاضر و بز حاضر... یک بار هم که شده، بیاین حقانیت خودتونو در یک #میدان_میلیونی ثابت کنین! که این ادعاهای شاعرانه، رجزخوانی تا مسلخ و قالتاق بازیه؟ یا پنبه‌ی آغشته به نوشداروی این مدعا برای شفاست؟ و یا تنها برای سربریدنه؟
شترسواری که دولا دولا نمیشه... بالاخره یا از بهشت آسمون اومدی یا اهل برزخِ زمینی و یا از شیاطینِ دوزخ و اسفل‌السافلینی... خب تو که مردم رو بنده نیستی، لااقل ثابت کن به ایمان خودت بنده‌ای، لامصب!
نمی‌شه که هم از توبره بخوری و هم از آخور.
میشه؟
خیام ابراهیمی
31
خرداد 1398

آغازگر جنگ


آغازگر جنگ زنجیره‌ای، بر جنازه‌ی مردم که بود؟
نه به جنگ، آری به صلح! یعنی چه؟
قربانیان تمایزات تاریخی، قربانیانِ بت پرستی‌ موروثی‌ و تداوم سلطه‌ی زورمداران در نبردی نابرابرند! بازیگر و بازیچه و آلوده ی این نبرد نابرابر تاریخی نباشیم.
تمام نوزدان جهان در حقوق بنیادی با هم برابرند! اما قربانیان زورمدرانند!
قربانیانی سنتی برای میراث شوم زورگیران عقیده و حق مالکیت زورمداران نباشیم و قربانی نگیریم!
نه به جنگ یعنی نه به جنگ افروزی اهل دروغ و تقیه و خدعه و مکر با غیرخودی
آری به صلح یعنی آری به هم افزاییِ اهل پندار و گفتار و رفتار نیک با تمام انسانها
جنگ را که آغاز کرد؟
آنکه با سیلی مجازی و پنهانی تحریک کرد؟ و یا آنکه اولین سیلی واقعی را زد؟
روزنامه کیهان 5 ماه پیش از آغاز جنگ ویرانگر 8 ساله
5 ماه پس از بالارفتن غیردیپلماتیک از دیوار همسایه منجر به 40 سال تحریم یک ملت

وحدت گرد حق مشترک مادی

وحدت گرد حق مشترک مادی
همانطور که "پاسیفیسم و صلح مطلقه" و هر مطلقگرایی رؤیایی است، همانطور رادیکالیسم از جنس تحولات لیبی و سوریه و عراق و حتی انقلاب پرولتری در نظام شوروی و اسلامی منجر به ویرانی است. دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد! چون بنای تحول بر هیجانات کور و سوء تفاهم بنا شده است! به همین دلیل مکانیسم شوراهای مردمی نظام کمونیستی برای سرنوشت خود تصمیم ساز نیستند و متکی بر تضاد و جنگ بنیادی، تنها سربازان امربری میسازند برای نابودی غیرخود بر اساس ادبیات سلبی-حذفی (نه ادبیات ایجابی-جذبی)!
در ادبیات ایجابی-جذبی براساس حق مشترک، هم حرکت هست، هم هم افزایی و هم سازندگی و زایندگی...اما حذف نیست! چون حذف غیرخود کار انسان نیست. کار انسان واقع گرایی و زایندگی و هم افزایی برای تولید ارزش افزوده است. گیریم در کورس رقابتی تحمیلی، سرعت توسعه را کم کند و راه خودش را طی کند، نه راه از ما بهتران را! مهم این است که توسعه با چنین رویکردی، موجب رسبو مدنیت در جامع شده و آن نرخ منفی تصاعدی عقب ماندگی تاریخی را معکوس و نهادینه می‌کند!
بهتر از این است که پس از 40 سال در چاه ویل توهمات بیمارگونه‌ی کیش شخصیت یک بیمار کین‌ورز و پرخاشجو با جیب خالی و پز عالی فرو روی.
و این یعنی خارج شدن ماهیت انسان به آدمک در یک نظام آدمسوز که نسل قبلی سرنوشتش را از پیش رقم زده است. این همان عقوبت آدمکساز در نظام فعلی ایران است. چنین رویکردی از ادبیات ارباب و رعیتی تبعیت میکند. گیریم حکومت مردمی را حکومت دیکتاتوری پرولتاریا بخواند. اما دیکتاتور اصلی منطق وضعی و قراردادی و فرضی و موروثی به نام علم مرده، آن هم برای مردم زنده بوده است.
واقع گرایی اما میگوید: تنها امر قطعی حق آب و خاک مشترک است! و در باور ما در حهان نسبیگرایی و عدم قطعیت با روشهای اقناعی هستیم!
بدیهی است که تاکید بر قطعیگرایی انقلابی، میان هوش هیجانی نازل و جهل ایدئولوژیک و سمبولهای سوء تفاهم برانگیز دیروزی، مردم بینوای امروزی را که همواره قربانی ایدئولوژی و تفسیر سمبولها بوده اند باز قربانی کیش شخصیت مدعیان ایدئولوژیک خواهد کرد! به همین دلیل است که اپوزیسیون با جیب خالی و پز عالی همواره با روشهای هردمبیلی برای مردمسواری دیمی، در نبردی نابرابر، یار تمرینی نظام سلطه بوده است.
راه سوم اما چیزی شبیه راه گاندی است! تصرف میهمانی ارباب با اکثریت گرد حق غیرقابل کتمان آب و خاک.
این یعنی خارج کردن معنویات سوء تفاهم برانگیز ایدئولوژیک، از مطالبات مردمی و خالص کردن آن به مطالبات بنیادی به جای روبنایی.
چنین روشی تنها در بستر پیشاآزادی در چنبره ی سلاطین قدرت، آن هم در عصر رسانه ها که میتواند هوش هیجانی نازل را منحرف کند، معنادار است.
این یعنی تصرف با معرفت به حق مشترک برای نوشتن سرنوشت عمومی که کتمان ناپذیر است.
باید در بلبشوی عدم وحدت به عناصر وحدتبخش متوسل شد و بهانه را از دست قدرت مطلقه گرفت و تهدید را به فرصت تبدیل کرد!
آنگاه چون که صد آمد نود هم نزد ماست!
کردم معنای حق مشترک را می فهمند و به وحدت میرسند! هر تفرقه و اختلافی هست در قوم هفتاد دو ملتی است که باور خود را برتر میدانند.
نکته در الویتبخشی به حق مادی، بر باور فرضی است!

کاسبی در حیات ارباب


ابراهیم نبوی پرسید به نظرتون از امریکا برم گرجستان؟!
عرض شد:
هنر استمرارِ معرکه با مار شاخدار درون جعبه‌ی ابراهیم تا آل سعود
==============
گرجستان پر از کازینوهای ولائیه...آویزان می‌شی!
همه چیزتو می‌بازی و در گرگ‌ومیش گروگان می‌شی.
قانونا یا پخ پخ می‌شی، یا پخ پخ می‌کنی و نهایتا باز پخ پخ می‌شی... عین پیشی.
نتیجه: گرجستان پر از دار و درخت و بساط عرق و ورق و پیرپاتالای سرمست کنار خیابون و جنگل و کلاغ و پرستو و استخر روبازه و زیر آفتاب خوب می‌تونی بخوابی تا خون به مغزت برسه.
اگه پیشنهاد خوبی بهت شده، حتما نرو اونجا!
تو محکوم به زنده زنده خوردنی.
اونجا مرکزِ مرده خوراست.
چون مؤدبانه حرف زدن تنها کار خوبان نیست، عرض شود که:
همونجا خوب بخوابی، خوب خون به مغزت میرسه.

تکرار داستان روباه و زاغ

#تکرار داستان روباه و زاغ هرگز.
وقتی قانونا سوزنبان یکی است! همه آلت صدور تجاوزند!
عضو سرکارگزاران: اگر به ما رای ندهید لولوی جلیلی شما را میخورد!
بالام جان! این قصه ی قدیمی دیگر نخ نما شده!... یا نشده؟
در هر حالت با فهم مردم به این بازیهای بیعت گرفتن و سربریدن با تیغ این و آن ملتزم به ارباب قانونی، باز هم قهر و خالی گذاشتن میدان، راه درستی نیست! تحریم معنادار باید دارای پیام قابل اندازه گیری باشد. شمارش و اندازه گیری وقتی در کاغذهایی که قابلیت نظارتی سیستماتیک و پاسخگو به صاحبان حق ندارد و منظور نظر براحتی میتواند مفقود شود، موج سواری بر هیجانات کور ملتی است که برای یک نمایش روحوضی اخلاقی کنار خیابانی به پرفورمنسی عوامفریبانه دعوت شده اند! حتی اگر بلیط نفروشند و مشارکت مجانی باشد!
...
ویژه‌خواران لجن بخاطر حرامخواری دیگر احساسی به مثله شدن زندگی مردم بینوا ندارند! مردم برای راستیها در حد پیچ و مهره و برای جپیها نهایتا گوسفندی است که باید قبل از سربریدن رو به قبله آبش داد! ایشان با تکرار شعارهای مفت و قانونا بدون تضمین، هرگز نمیگویند که صندوق سوراخ قانونی 88، همواره قابلیت #تکرار دارد و بدون تغییر قانون برای نظارت و حضور تمام مردم اصولا اعتباری جز بیعت با قدرت انسانکش و غارتگر و غیرپاسخگوی یک سالار و گزمه های پیر و جواتش با مردم ندارد. گیریم این دولت تیرخلاص زنهای پیر باشد و یا دولت جوان...گیریم رهبری و رئیس 3 قوا از جنس گاندی و نلسون ماندلا باشد ... مشکل از قانون فراملی است که نظارت را بر خود نمی پذیرد و مالک سرنوشت 80 میلیون است و به مصلحت میتواند با فحش و تجاوز و نفوذ و صدور انقلاب 40 سال تحریم را بر مردم تحمیل کند و یا خزر را به آقا بالاسر خود هبه کند و یا دریاها را خشک کند و آب و خاک را بفروشد.
چه فرقی میکند مامور مثله کردن مردم به حکم حکومتی شغال باشد یا سگ زرد؟
این سرکارگذار انتحاری قتلهای زنجیره ای که خود نیز مرده شور انتحاریونی چون خود است یا گروگان است یا شریک دزد و رفیق قاتل قافله... در هر دو صورت حرفش تنها به کار سربریدن مردم و مردمسواری دیمی می‌آید، نه بیشتر.
کنار صف اقلیت صف بستن برای از سکه انداختن مشروعیت قانون سلطه در سکوت آری...توی صف گوشت نذری ملت عقیم، ایستان هرگز!
#خاتمی ، #مرعشی از قانون سلاخی ملت توبه کنید و بیش از پیش آلت قربانی شدن مردم نشوید! مگر اینکه خود به عنوان تدارکاتچی و آبدارچی و تیرخلاص زن، چشم به منافع دباغی و سلاخی داشته باشید و در قطار صدور گوشت قربانی تا دیار قدس جزو خدمه باشید! که روی ریل چپ و راست ثابت این راه آهن امامی، بموجب این قانون ولایی، سوزنبان یکی است... ولاغیر!

تاکتیک تخریب اذهان عمومی و اپوزیسیون

تخریب جسم و جان مردم توسط تخریبچیان مکتبی
1) تظاهرات هوادران پرسپولیس برای برانکو علیه فدارسیون
یک باشگاه با بازیگرانش صد نفرند و همواره در هر استادیوم صد هزارنفری 20 تا بازیگر پیدا میشود!
این خوش خیالان که جمع شدند همان خوش خیالهای معدود هستند نه مردم.
البته نخود لوبیا، نخود لوبیاست... و همین گرایش به حوالی شکم گرد دزد اختیار و دور ارباب صاحبکران، شوخی شوخی کار رعایا را به ملیجک شدن و آن جای بدتر میکشاند.
خانه از پای بست ویران است.
2) مطالبات روبنایی ملت غیرتشکیلاتی.
گیریم قیمت پراید را کردند 10 تومان اما دو روز بعد همه را قتل عام کردند!
موضوع این است که هیچگاه مطالبات روبنایی از یک قادر مطلقه به جایی نرسیده. به نظرم باید با شاخه گل توسط اکثریت به دیدارش در بیمارستان خودش رفت و از سکه افتادن مشروعیت قانونش را یادآوری کرد و خوش نشست و برنخاست تا بازپس گرفتن اختیار خانه به دست تمام صاحبانش.
وگرنه اینها در اتاق ملت خوش نشسته اند نشسته اند ملت آواره اند و مدام بازیچه ی بازیهایی میشوند که ایشان بسیار در چنته دارند. چون به این اتاق کسی راهی ندارد!
هر روز یک بازی راه می اندازند. سر و تهش را که به هم بچسبانید معلوم میشود که همه از یک اتاق بیرون آمده اند! و نتیجه ی اخلاقی آخر داست چه بوده است؟
رعب و وحشت... متلاشی کردن اعتماد و وحدت... توی سوراخ چپیدن و با وارد چاله میدان شدن و خط خطی شدن؟
این تظاهرکنندگان کجا و در کدام تشکیلات یکدیگر را دیده اند که به یک تصمیم سازی رسیده اند؟
به باورم ملت غیرتشکیلاتی بازیچه ی آلتها و تیمهای آتش به اختیارند!

3) آتشبیاران آتش به اختیاران
متاسفانه ملت درگیر حذف قالب، به جای تامل در محتوایند!
براستی چه فرقی میکند حرف درست را چه کسی بزند؟
اما متاسفانه هنوز که هنوز است حرف جاهلها یکی است!
قسم خورده با ادبیات حذف تنها با فحش یا مقدس سازی در جنگی جاودانه یا بکشد یا کشته شود.
این است همان سوراخ دعا که صاحبان قدرت و اربابان را به مردمسواری دیمی روی هیجانات کور ترغیب میکند.
حالا باز حکایت مردم ماست میان چنبره ی امنیتی های نظام سلطه که امنیتشان تنها در پریشانی ساده دلان و هالوهاست. ملتی که هنوز بر اساس ادبیات سنتی ارباب و رعیتی در فکر یک ناجی با اسب سپید است که جای هشتاد میلیون خودش سرنوشت بنویسد! با اختیارات خداگونه ی او در صف صندوقهای سوراخ، بیعت میکنند و بعد به او ایراد هم میگیرند.
به باورم ملت غیرتشکیلاتی بازیچه ی آلتها و تیمهای آتش به اختیارند!
.
4) سناریوی خرس قهوه ای سوادکوه
داستان کشتن خرس قهوه ای در سواد کوه البته در سطح فراگیر احساسات را برانگیخت. حالا همانها که بلافاصله پس از درانداختن شعار روحت شاد رضا شاه بصورت سیستماتیک در دهها شهر آن هم میان مردم غیرتشکیلاتی عاصی، کالبد شاه فقید را از قبر بیرون کشیدند تا معجزه را القاء کنند و بر آتش خودبرافروخته بدمند، یک عکس بیرون داده اند که شاهزاده ی سوادکوهی با خرس قهوه ای از جنس همین جانیان است.
حیوان آزاری، مثل انسان آزاری بد است! جنایت است! و بد، بد است و در آن شکی نیست.
اما آلت سکانس سکانس سناریوهای اتاق فکر با نتیجه گیری اخلاقی از پیش تدبیر شده اش، مهمترین بازی است که با ملت و فرهیختگانش میشود.
بگذریم که خیلیها با تیرکمان روزگاری گنجشک را روی هوا میزدند و شکار یک امر عادی بود.
با احساسات امروزی نمیتوان به قضاوات احساسات دیروزی نشست! اما قرار است بر هیزم چنین آتشی افزوده شود. و چه هیزمی بهتر از شیوع و تسری جهل توسط آتشبیاران معرکه.
موضوع ماهی گرفتن از آب گل آلود است و حواس پرتی از اصل ماجرا.
القاء ابتدایی توسط قاتل اراده مردم و همان سگ کشهای سابق: "کشتن خرس بینوا جنایت است!"
سناریو پشت سناریو...بازیگران مجانی: مردم هالو و البته مزدوران آگاه و همیشه در صحنه... بازیگردان و کارگردان : همان سگ کش مردمکش قتلهای زنجیره ای و همان جنایت پیشه.
البته بد، بد است و حرفی در آن نیست!
اما سکانس به سکانس به بازی گرفتن مجریان رایگان برای سناریوهای فراگیر ارتش سایبری شدن از سوادکوه تا سواد کوه ادامه دارد.
داستان بعدی چیست؟ ارتش سایبری داند و بس.
خیام ابراهیمی
30 خرداد 1398

مبارزات برزخی


مبارزات برزخی
شاهزاده حشمت نوری‌علاء، عامل انفجار مردم با نارنجک نظام سلطه در نارنج میتینگ پارک لاله و میدان میلیونی.
...
متاسفانه حرکتهای آقای طبرزدی هم همچون سکولاردموکراسی نوری علاء در قالب شعارهای مدرن، همچون شاهزاده، سنتی و مربوط به مبارزات دوران عصر قجری، کاملا ارتجاعی و عقب مانده است!
هر سه، با اتکاء به شعارهای خوشگل، همه را گرد خود میخواهند!
شعار خوب دادن کافی نیست! شعار خوب را همواره همه میدهند!
داستان ایشان هم مثل همین دعوت طبرزدی از مردم در میتینگ پارک لاله است.
من به این حرکتهای خودمحورانه با شعارهای خوشگل میگویم نارنجکی میان نارنج!
نارنجکهای میان نارنج همواره به نفع نظام سلطه در دل مردم منفجر خواهند شد!
فهم این موضوع و نکته ی کلیدی یا در توان مدعیان استقلال و آزادی و علم و عرفا هست و یا جملگی از چپ و راست، خود را به جهل العارفین زده‌اند! چون منابع قدرتشان در خطر است!
آنها یا گروگانند و از امنیت خویش در وحشتند و یا تنها با تکروی تریبونهایشان تا آخر عمر بر روی جنازه ی مردم با شعاری خوشگل برقرار است.
آنچه مهم است شعار نیست! بلکه روش مبارزه است!
...
برزخی میان بهشت و جهنم.
تاکتیکهای استراتژی وحدت، راز شکوفایی است!
میتینک پارک لاله یک تاکتیک دلخواه نظام و بازی در زمین سلطان صاحبکران قانونی است!
مشکل از قانون است نه مطالبات روبنایی.
معجزه در برزخ و خیال ممکن نیست!
پوزیسیون: نه جنگ، نه مذاکره، نه پس دادن کشور به مردم.
این یعنی معجزه در دستِ ستادمشترک اپوزیسیون و وحدت مردم است، نه برزخِ اتاق فکر سلطان.
بدیهی است که بدون وحدت تمام مردم، قدرتی مشروعیت ندارد که به تنهایی معجزه کند!
برای به عجز درآوردن زورگیران، باید دارای اعتبار و مقبولیت مؤثر بود! اکثریت را نباید با آرزو به تصادف و بدون مبانی وحدتبخش میان شعارهای سوء تفاهم برانگیز، خمینی وار، در طرحهای سنتی بر اساس اعتماد به تار سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت، متلاشی کرد!
اعتراضات پراکنده تنها فرصت سرکوب به نظامی خواهد داد که میتواند برای سایرینی که جزئی از قدرت مؤثر اکثریتی هستند، عبرتی از ترس و پریشانی و پراکندگی و انزوا بیافریند!
در دوران پیشاآزادی، دعوت یک مبارز نباید به تاکتیکهای خودش باشد؛ بلکه باید برای تدوین فلسفه و منطق وحدتگرد یک حق(نه ایدئولوژی) طبق یک مرامنامه و مانیفست فراگیر باشد! و این وحدت مقدور نمیشود مگر با استراتژی و تاکتیک مناسب با دوران پیشاآزادی.
دعوت آقای طبرزدی از جنس مبارزات دوران پساآزادی است.
ایشان میگوید مردم باید بیایند در میدان! اما نمیگوید که او با این رفتارش میدان را برای مدت زیادی منحرف خواهد کرد! چون بنایش بر روبنا و تصادف است نه دلگرم کردن مردم به وحدت اپوزیسیون برای حضور در یک میدان امن که بهانه ای برای سرکوب ندارد.
پارک لاله در بطن خود بهانه ی سرکوب دارد و از عبرت 88 استفاده نمیکند!
عدم فهم این نکته ی کلیدی است که اپوزیسیون ایرانی را هنوز در عصر قجری نگاه داشته و مدرن نکرده است.
بنابراین از کوزه همان برون تراود که دراوست!
این خط...این هم نشان...
راه از نقشه‌ی راه علمی یادشده در #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی و مانیفست وحدت میگذرد!خیام ابراهیمی
30 خرداد 1398
https://www.facebook.com/irandf/videos/2433349870277917

معرکه


معرکه
سراب و معرکه‌ی #براندازی بدون نقشه راه و #مانیفست میدانی حول حق مشترک آب و خاک، با حضور تمام مردم، حبابی است ترکیدنی.
ایستگاه شب نشینی در قطار براندازی تا انقلاب مهدی... به کام تدارکاتچیان یک سوزنبان است!
به یکی از تماشاچیان و فعالین پروژه ی سرگرمی #براندازی گفتم، بالاخره نقشه ی راهتون چیه؟ اصلا نقشه ای در کار هست یا نه؟ نمیخواین در این باره فکر کنید و راهی پیدا کنید و یا طرح دیگران را به چالش بکشید؟
گفت: کار ما فعالین سیاسی، کلان نیست!
گفتم: کار جزئی مثلا یعنی چه؟ یعنی هر روز یه سناریو از اتاق فکر نظام بیرون بیاد و شما تحلیل کنید؟ همین؟!...
هنوز پاسخ نداده!
...
بالاخره تماشاچیان باید بفهمند از زیر کلاه و آستین شعبده بازان، کبوتر بیرون می آید، یا خرگوش؟
در واقع کار تماشاچی (فعالان فرهیخته‌ی سیاسی غیرکلان) نباید این باشد که بالاخره بفهمند از این جعبه مارگیری ماری بیرون می آید یا نه؟! و یا توی این قبری که باید بر سرش گریه کرد، مرده‌ای هست یا نه؟
40
سال با چشمانی شیفته و با حیرت به لوطی خیره شدن و مار ندیدن یعنی چه؟
آیا حق سیاهی لشکر این نباید باشد که پس از چهل سال التماس دعا، اولین دشت معرکه را، با دل خوش بدهند!
من فکر کنم هدف این پروژه ی #براندازی ، براندازی امید به تفریحات سالم ملت در باقیمانده‌ی عمر جزئی‌شان باشد. وگرنه هیچ کجای دنیا چنین تفرقه‌ای بین اپوزیسیون شاهد نبوده‌ایم. نه ایده ای...نه چالشی...نه پرسشی...نه مطالباتی... نه چه باید کردی؟
خب اینطوری که هر روز از اتاق فکرِ فرنگی‌کاران کلان، هزاران سناریو بیرون می آید و هی باید هر شب آن را تحلیل کرد، ماجرا شبیه داستان هزارویکشب و شهرزاد قصه گو میشود...
تحلیل جزئیِ کلیات هم شد زندگی؟
فکر کن!
فرقی هست بین کسانی که بصورت روبنایی به شخصیت مدعیان مبارزه توهین میکنند، فحش میدهند، انگ میزنند...با کسانی که روشها را تحلیل میکنند!
کسیکه روشها را تحلیل میکند، و راه حل ارائه میدهد، بزرگترین خدمت را به مبارزین راستین میکند...و همینجاست که بین سره و ناسره تمایز پیدا میشود که چه کسی رفتارش حرفه ای و بنیادی است و چه کسی کارش سطحی و روبنایی و احیانا تفریحی است.
من بین مبارزین ایرانی ندیده ام مبارزی را که به مخالفش فحش ندهد و نام فحش دادن را مبارزه نگذارد!
وگرنه راه حل باید دارای مبانی فلسفی و استراتژیک و تاکتیکهای معین باشد و یا لااقل در این مسیر قدم بگذارد و به چالش بکشد.
به باورم:
چالش سیاسی مؤثر در راه رسیدن به هدف، با انگ زدن و فحاشی فرق میکند.
یک علاقمند و سمپات سیاسی هوشمند، باید این را خوب بفهمد!
و چالشهایی که در راه هدف گامی منطقی و علمی برنمیدارند و تنها به شعار بسنده میکنند فرق چندانی با همان فحش و انگ زدن که بنایش بر تفرقه است ندارند.
خیام ابراهیمی
30 خرداد 1398

...
پ.ن:
این فیلمو خودم گرفتم (حدود 10 سال پیش در میدان آریاشهر تهران)
عصرها چند بار از کنار معرکه اش رد می‌شدم و چند لحظه ای به تماشایش می ایستادم تا مفت مفت مار شاخدار رو ببینم... اما اونقدر لفتش میداد برای پول جمع کردن و دشت گرفتن از رفقای جوانمرد خودش (که میان ملت پخش بودند) که نهایتا حوصله‌م سر می‌رفت و معرکه رو ترک می‌کردم... آخرش هم ندیدم که مار رو بیرون بیاره! چون از 4 نفر که پول می‌ریختند توی دستارِ لوطی، 3 نفر رفقای خودش بودند! و ظاهرا تا بهای غذای مار رو که به قول خودش یکی دو کیلو گوشت در روز بود رو از محل ارز دولتی با قیمت ارز بازار ازاد در نمی‌آورد، مار شاخدار رو نشون نمی‌داد.
خوش می‌گفت تنها انگیزه‌ش از زندگی تکلیفش برای زنده نگاه داشتن و خمدت به حیونکی مار شاخداره که امانت خداست. وگرنه خودش و اهل بیتش شوق چندانی به زندگی سگی ندارند! با بازبینی این ویدئو یاد ترامپ افتادم و رهبر لاشه‌هایِ قربانی آویزان به چنگک‌های آویزان از سقف کشتارگاه ایران.
راستی در #گام_دوم انقلاب برای ورود به سناریوی 40 ساله‌ی دوم برده داری مدرن به روش سنتی، با بازیگری #دولت_جوان ملتزم به قادر مطلقه قانونی، دشتِ اول رو کی می‌ده؟



گوشت رعایا در چنگال مهربان ارباب

 گوشت رعایا در چنگال مهربان ارباب
نقاشِ بره‌های قانونا عقیم و چهره‌پرداز چوپان‌ها و اربابان مطلقه‌ی آدمکساز و انسانسوز، کیست؟
آیا حقِ برترِ تکنولوژیک صاحبانِ قدرتِ سرمایه درغرب، به حکم حکومتی اتاق فکر تراستها و کارتل‌ها، به ترامپ استقلال شخصیت و رأی می‌دهد که در نبردی نابرابر با مدعیانِ حق ژن برتر ایدئولوژیک در شرق (از شوروی تا چین و کره‌شمالی و ایران) یکطرف را به سرزمینی سوخته تبدیل کند؟ و یا ارباب‌عالم همچنان به یک ارباب بومی و یاران تمرینی نیازمند است که برای تداوم خونخواری از رگ ملت‌های عقیم، به یاری سربازان گمنام و آدمکهای سیستمی انسانسوز، در قواعد میدان او با اراده مردم خفت‌شده بین دو ارباب، خرس وسط بازی کند؟!
حدود 30 سال پیش، وقتی از شرّ زورگیران عقیدتی به بیابانی از صحاری حجاز ایران پناهنده بودم، نقاشیِ بانوی سیاهپوش(بانویی با قاقم) اثر لئوناردو داوینچی را با خودکاری شکسته بازآفرینی کردم. امروز تصویری از ترامپ دیدم که با الگو از همان اثر، مونتاژ شده تا احتمالا مهر او را به الطاف ملت آریایی به چالش بکشاند که آیا دایه‌ی مهربانتر از مام میهن است؟! مام میهنی که خود اسیر و کنیز اربابی نرسارلار و بومی است.
آیا ترامپ به کمک روسیه و نظام سلطه در ایران، ایران را همچون عراق و لیبی و سوریه به سرزمینی سوخته تبدیل خواهد کرد؟
.
از شوراهای تصمیم‌ساز میهنی، تا شوراهای پادگانی و فرمانبرِ ایدئولوژیک
به‌نظر می‌رسد، تا قانون اساسی کشورهای پیرامونی به نفع استقرار اراده تمام مردم از شوراهای بومی و محلی تا شورای میهنی تضمین نشود، هر عقوبتی محتمل است! تا قدرت مردم برای رقم زدن سرنوشت عمومی در یک ساختار قانونی بصورت سیستماتیک تصمیم‌ساز نشود، تا قدرت نوشتن سرنوشت یک ملت 80 میلیونی بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی در دست یک قادر مطلقه حصر باشد و مسئولین 3 قوا و تمام مردم قانونا ملتزم به سیاست‌های کلان اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی یک سلطان صاحبکران باشند، کماکان باید شاهد نفله شدن منابع واقعی و طبیعی و زمینی و انسانی ملت ایران در پینگ پنگی بین ارباب تکنولوژی و سرمایه با ارباب مطلق‌العنان ایدئولوژی جعلی و مجازی و آسمانی باشیم!
البته جایزه‌ی نفر اول و دوم و حق‌السهمه‌ی تیم اروپایی و منطقه‌ای‌اش، با تقسیمی ناعادلانه به نسبت قدرت، از محل حق زمینی و مادی مردم بینوا و قانونا عقیم تامین خواهد شد. گیریم تمامی یک وطن مثله شود!
به‌همین دلیل بدون تضمین قدرت اراده مردمی در قانون، و بدون تغییر قانون سلطه، به حکم امثالِ #خاتمیاین بازی سفسطه‌آمیز و دروغین انتخاب نمایشی بین بد و بدتر، یک بازی #تکراری خواهد بود برای تضمین ویژه‌خواری اربابان و دلالان و پیمانکاران و گزمه‌هایشان در دوری باطل.
به‌همین دلیل هر گونه دلخوشی و توافق و اعتماد و مذاکره با اربابان بومی و جهانی، پیش از تغییر مناسبات قدرت و تغییر قانون اساسی، دامچاله و چاه‌نمایی است توسط شریکان دزد و رفیقانِ قاتل اراده‌ی مردم، گردِ نخود و لوبیایِ مطالبات روبنایی؛ که هیچ تضمینی هم ندارند. لذا #برجام مصداق بزرگتری از قانون اساسی ج.ا است!
در مثل مناقشه نیست؛ اما این یعنی فدا شدن امنیتِ تماشاچیان هالو پای تردستی و امنیت لوطی و عنترهایش، که مصداق حماسه‌ی #تکرار مردمسواری دیمی توسط امثالِ خاتمی و هر دولت پیر و جوان قانونی است. چون مشکل از مناسبات قدرت در قانون است! مشکل از محتواست، نه قالب. مشکل از فلسفه و منطق و راه و روش است، نه شخصیت‌ها در #اپوزیسیون و #پوزیسیون. بنابراین پرداختن به شخصیتها دامچاله‌ای است بر سر راه وحدت شریکان آب و خاک در راه استرداد و استقرار اراده مرمی.
فراموش نمی‌کنیم که خمینی گفت: در جنگ ایدئولوژیک، اگر دشمن بخشی از مسلمین و مردم بینوا را سپر گوشتی خود کرد، ما باید آنها را بکشیم. اگر مردم مؤمن باشند به بهشت خواهد رفت و اگر کافر باشند به درک اسفل‌السافلین و به جهنم رهپسارند.
حالا #اپوزیسیون وحدت‌گریز و معتاد به افیونِ تریبون شعارهای مفت، با پرداحتن به تحلیل‌های زنجیره‌ای، در میدان اربابان زر و زور بازی کند و به امید خوشه‌چینی از معجزه‌ی #براندازی، هی به جاده خاکی بزند و با جهل‌العارفین به‌روی مبارک نیاورد که دست اربابان برای سناریوهای فله‌ای تا ابد باز است و برای ایشان تا ابد لقمه دارد تا از گهواره تا گور هی تحلیل کنند و بر مردم لعنت بفرستند که چرا انقلاب نمی‌کنند؟! .
راستی نقاشِ این اپوزیسیون و پوزیسیون باهوش و زیرک کیست؟ که برای آچمز کردن هر ارباب بومی و جهانی در میهمانی خودش، به یک #مرامنامه حق‌مدار متکی به حق بنیادی آب و خاک مشترک (نه حق ثانویه‌ی تکنولوژی و سرمایه و ایدئولوژی و ژن برتر) متعهد نمی‌شود تا به راز حیاتی وحدت برای استرداد و استقرار قوی‌ترین قدرت قابل دیالوگ با جهان (یعنی اراده مردمی) تن ندهد!
یعنی #کیش_شخصیت و کرمواره‌گی این تمامیتخواهی زالومنشانه، برای تضمین ویژه‌خواری مدعیان شهوت‌پرست مردمگرا، آن هم از محلِ خون رایگان مردم، چقدر مهم و حیاتی است که باید به قیمت نابودی یک وطن تمام شود؟!
خیام ابراهیمی
29 خرداد 1398

Tuesday, June 18, 2019

سندروم باکستر

سندروم باکستر
1) زیر بمباران، میان آتش و خون و رگ و پی از هم پاشیده‌ی انسانهای دور و برش، بالای تپه‌ای در قلعه‌ی امنش با آرامش نشسته و نقاشی می‌کند و شعر عاشقانه می‌سراید! آیا او دچار سندروم باکستر است؟
2) ویلونیستهای تایتانیک:
وقتی کشتی تایتانیک بر اثر برخورد با کوه یخ، با مسافرانش در حال غرق شدن بود، گروهی از نوازندگان تا آخرین لحظه که خود نیز غرق شدند، بر عرشه‌ی کشتی، به نواختن قطعاتی از موسیقی کلاسیک با وسواس و دقت کامل و به بهترین شکل و استایل مشغول بودند، تا بر کیفیت نواختنشان (متاثر از شرایط بحرانی) خدشه وارد نشود.
آیا گروه موسیقی و نوازندگان دچار سندروم باکستر بودند؟
.
3) در قلعه حیوانات، اسبی که نامش باکستر بود
در جای دیگری در کتاب قلعه حیوانات (اثر مشهور جورج اورول)، اسبی به‌نام باکستر یکی از شخصیت‌های این داستان سمبولیک است. او نمونه ای از طبقه زحمتکش جامعه بوده و زندگی خویش را بر اساس این شعار "من بیشتر کار خواهم کرد" بنا کرده است و به سایر مسائل و اتفاقات جامعه‌اش بی‌توجه است. این روش او تا میانه راه زندگی‌اش جواب هم می‌دهد. اما بعد از آنکه باکستر از کار افتاده شده و توان کار کردن خود را به تدریج از دست می‌دهد، خوک‌ها به جای اینکه به وعده‌های قبلی خود در خصوص بازنشستگی و تأمین اجتماعی او عمل کنند، او را به یک خریدار اسب‌های پیر می‌فروشند که کارش فروش گوشت اسب به عنوان خوراک سگ است.
#سعید_امامی
.
4) مردم به درجاتی از الگوهای رفتاری شرطی شده و یا عادت دارند، تا جایی که اولویت‌های رفتاریشان در جامعه از منطقِ حفظ تعادل مناسبات انسانی مسئولیت‌بار خارج می‌شود! بسیاری از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی در جامعه، باهوش منطقی و هوش هیجانی بالا، چه در زندگی فردی و چه در چارچوب سیستماتک و ایدئولوژیک مدیریتی، دچار سندروم باکسترند! به همین دلیل وقتی نوزادی زیر چادر زلزله در آغوش مادرش یخ می‌زند، یک رهبر می‌تواند بنا بر نقش استراتژیک خود، تنها به روش‌های کشتن کودکان سوری بیندیشد که به‌عنوان یک سپر گوشتی میان او و دشمن قرار گرفته‌اند و به قول آقای #خمینی اگر مسلمانی مؤمن و بیگناه باشند حتما وارد بهشت خواهند شد، و اگر کافر باشند به درک و اسفل‌السافلین و به قعر جهنم خواهند رفت!
بر اساس همین منطق است که یک شاعر می‌تواند بصورت زنجیره‌ای با سروده‌های عاشقانه و یا خلق آثار هنری فاخر (با اعتقاد به اصل هنر برای هنر)، مخاطبین خود را بمباران کند و ککش نگزد که براستی در ادایِ رسالت تاریخی‌اش، نیازش به مخاطبین امروزی که همان مردمند چیست؟ و چرا اصل "هنر برای هنر" در چنین شرایط غیرانسانی که نقش مردمی بودن را تنزل به خصائص حقیر میداند، برایش پوستینی شده بر توجیهات فرا انسانی و ایده‌ئال؟
در زمان بحرانهای اجتماعی، رفتار یک شخصیت اجتماعی، در ادای نقش اجتماعی خود، با افراط و تفریط در اولویت‌ها، تحت هر پوشش منطقی و یا شبهه انسانی و یا ایدئولوژیک، بیانگر صدق او در پندار و گفتار و رفتار است!
برای شهروندان یک جامعه این امکان وجود ندارد که در گیرودار تنازع بقاء، در میدان جنگی سیستماتیک و تحمیلی توسط صاحبان قدرت، به قضاوت درست دست یابد! در این بلبشو مسلما هیچ بقالی هم نخواهد گفت ماستش ترش است؛ به همین دلیل بحث‌های فرسایشی با این و آن رهگذر (گیریم رهبر بخشی از اپوزیسیون) و یا یک مامور نفوذی به معنای آب در هاون کوبیدن و اتلاف توان می‌تواند باشد!
با این وصف، تشریح چنین موقعیتی برای هشیارانی که در زندگی شخصی و اجتماعی خود سمت و سوی انسانی دارند، میتواند نقش یک آینه داشته باشد تا در آن بنگریم و از خود بپرسیم:
میان مناسبات قدرت سنتی و ایدئولوژیک و میراثی که ما به عنوان یک انسان در آن نقش تعیین کننده نداشته‌ایم، چگونه میتوانیم از نقش یک آلت در هژمونی سنتی خود را به شان انسانی برسانیم تا اگر فخری هست نه تنها به مفاخر گذشتگان (خانواده و یا طبقه و یا قوم و قبیله و نظام حکومتی)، بلکه به دلیل انتخاب و اراده‌ی معرفتبار اکتسابی و انسانی خودمان باشد، نه قدرت موروثی و ایدئولوژی موروثی و اختیار و اراده‌ی گذشتگان و دیگران! آنوقت لااقل به خود اثبات کنیم که براستی زیر بمباران ویرانگر صاحبان قدرت و ژن برتر، ما چقدر انسانیم؟
این فاجعه ی غیرانسانی وقتی بزرگتر می‌شود که مدعی انسانیت هم باشیم و به هر توجیهی به درجاتی از #سندروم_باکستر دچار باشیم و به روی مبارک نیاوریم. در چنین موقعیتی اگر به دلیل وسعت ناچیز وجودی خود، کاری کارستان از دستمان بر نمی آید، لااقل می‌توانیم ساکت باشیم و ماست خودمان را بخوریم و آینه‌ی دق برای شهروندان محروم نباشیم.
بنابراین آن دسته از شهروندانی که در مناسبات اقتصادی و سیاسی از رانت بهره میبرند و آن دسته از سردمداران اپوزیسیون که پشت کرسیهای دانشگاهی کشورهای جهان اول و استعماری در مکانی امن، برای مردم نسخه‌های چپ و راست می‌نویسند، نباید به مردم بینوا و یا اشخاصی چون #رامبد_جوان ایراد بگیرند! باید میان معرکه باشی تا ببینی زیر بمباران با به میدان آوردن امنیت و توان خود در مناسبات اجتماعی، چه میتوانی بکنی که به جای تاکید و تحمیل بر ایدئولوژی و عقاید چپ و راست خودت، و به جای تشدید شکاف و تفرقه، با زبان حقوقی مشترک، موجب وحدتی مؤثر شوی، طوری که نه سیخ بسوزد نه کباب؟
چگونه میتوانی به عنوان یک انسان، به‌جای پوشش انسانی یاری رساندن به یک انجمن حقوق بشری در سوئد، و یا یک گدای انگلیسی و یا دوره گرد فرانسوی و یا بی‌خانمان امریکایی که در بستری دموکراتیک از امنیت نسبی اجتماعی برخوردار است، به مبارزین محروم در میدان واقعی در وطن یاری رسانی؟
راستی میان نان خشک تر شده به خون محرومین، کباب ترکی با یک لیوان آبجوی تگری سیخی چند؟
.
براستی از درون ستاد رهبری مجازی از پشت مانیتور و از راه دور، برای یاری رساندن به سربازان واقعی جانفدا در صف مقدم، چقدر حاضری برای انسان ماندن خودت بها بپردازی؟ و یا مایلی روزی به عقوبت باکستر دچار شوی؟ اگر مطمئنی که باکستر نمی‌شوی، لابد با بهره‌گیری از هوش بالای موروثی و یا بازوانِ قوی نرسالارانه، مثل سنگی در قلاب، خیلی بختیار و زرنگی که توانسته ای شریک دزد و رفیق قافله باقی بمانی و به‌عنوان اتشبیار و یارتمرینی سلطان خارجی و داخلی، سالم باشی و شب در بالین امن براحتی خوابت ببرد! لااقل میتوانی پشت تریبون و بر استیجِ تفاخر لاکچری و آرمانگرایی رادیکال و مالیخولیایی و مجازی، میان شعارهای پوشالی، با سکوت خود را در زوایای آینه در یک سوراخ موش و یا کنام یک یوز پیر پف‌کرده گم‌کنی، تا بیش از پیش از دورافتادن از انسانیت خویشتن خویش پیشگیری کنی و لااقل درجابزنی و از تحریک و ملامت و تحقیر غیرخود از بالا به پایین پرهیز کنی! تا مگر قادر شوی این #کیش_شخصیت سنگی و غیرانسانی را در تنهایی خود بشکنی! وگرنه در این نبرد نابرابر، تو حتی در مقام اپوزیسیون با سلطان صاحبکران و سلبریتی‌های پوزیسیون، تمایز چندانی نداری.
راستی در این بلبشوی خطیر تاریخی، بدون راهکاری وحدتبخش و واقعی و میدانی برای تصرف قدرت با نوری واقعی در میدانی واقعی، و در شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل، ما خود در این ارکستر حرفه‌ای روی استیج بلا، چه سازی می‌نوازیم؟
اگر نوشُم نه‌ای نیشُم چرایی؟ نمک‌پاش دلِ ریشم چرایی؟
خیام ابراهیمی
27 خرداد 1398


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...