Saturday, June 11, 2016

حرامخواری قانون اساسی


چرا قانون اساسی، شرعا خشتِ اولِ حرامخواری و عاملِ ویرانی ایران است؟!
==============
گفت شخصی: خـــوب وِرد آورده‌ای...لیک ســـوراخِ دعا گم کرده‌ای!
مولانا/ مثنوی-دفتر چهارم
علت ویرانی و فساد و فقر و فروپاشی اخلاق و ناامنی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایران، قانون اساسی است، نه صرفا مجریان حکومتی آن!
مسئله در نفیِ "دینِ فرازمانی-مکانی" و یا "مذهبِ زمانی-مکانی" و انکار باورِ هیچ مؤمنی نیست! عیسا به دین خود موسا به دین خود! موضوع حتی نفیِ خوانشِ خطا و بت پرستانه ی متشرعین از "دین" و "مذهب" نیست! موضوع حتی این نیست که: "دین همان مذهب نیست" و دین "لا اکراه فی الدین" است. موضوع نفی دینمداران نیست! موضوع این است که طبق آموزه های تمام ادیان هیچکس نمیتواند به جرمِ عقیده حق مالکیت مشاعِ کسی را نفی کند! دستِ تمام مردم که در کار ملک مشاع باشد، تصمیم گیرنده مردمند نه یک بُتِ اعظم. موضوع این است که انحرافِ انقلابِ ایران توسطِ مهندسین و معمار کبیر و بناها و کارگرانش این حق مسلم را از مردم ایران ربود و ماجرا علی رغم اراده امروزیان همچنان ادامه دارد...
فرهیختگان و ایرانیانی که دل در وطن و حقوق به یغما رفته دارند، تا سوراخ دعا را نیابند، همراهیشان با وردخوانانِ حکومتی و دولتی راهگشایِ ایران و ایرانی نخواهد بود! که اصلاحات و اعتدال اسمِ رمز گمراهی است! به باورم پس از شناخت سرچشمه ی این آبِ مسموم و گل آلود و تا وصالِ مطلوب، باید بر همین نکته انگشت نهاد و بر آن پای فشرد: " گرایشی عملی در راهِ طلبِ تغییر قانون اساسی در راستای پالودن قانون اساسی از حرامخواریِ خواص"، که:
خانه از پای‌بَست ویران است... خواجه در بندِ نقشِ ایوان است!
به نام قانون اساسی و اسلام و امنیت نظام، آتش زده‌اند بر آب و خاک و اهالی میهن! حقِ اعمالِ تابعیت از ایرانیانِ مستقل از اسلامِ سَلَفی، سلب شده است و آنگاه رئیسِ دولتِ حکومت و مردمِ امیدوار، دریوزانه، تقاضایِ نقضِ رَدّ صلاحیتِ کاندیدایِ رای آورده یِ معرکه‌ی امید (یعنی خانم مینو خالقی) را از شورایِ نگهبان دارند!
امید به چه؟ به اینکه نمایندگان برگزیده‌یِ سرند شده، از جیبِ ملت و با التماس بروند در مجلس و سَرِ خودشان و ملت را با مصوباتی برخلاف رایِ ولایتِ مطلقه‌یِ فقیه گرم کنند، تا شورایِ نگهبانِ منصوب ایشان، محصولِ اراده‌یِ جناحِ امید و اصلاح‌طلب را کما فی السابق نفی و رد کند و باز کار به شورای مصلحتِ حرامخواریِ قانونی بکشد و دوباره دورانِ خاتمی تکرار شود و خر که از پل گذشت دوباره همزادِ احمدی‌نژادی از چراغ جادو سردرآورد؟!
باید اذعان داشت که: مال مفت و دل بی رحم. هیچ دزدی دلش برای مالباخته نمی‌سوزد!
آتش زده‌اند به اراده و مالِ مردم و طبق قانونِ غیرِپاسخگویند! بنابراین از قانون چه انتظاری است؟ نه اینکه قانون آنها را پاسخگو میخواهد و آنها تمکین نمی‌کنند! نه! بلکه این قانون اساسی است که به مصلحت و امنیت میلی و "حفظ نظام که از اوجب واجبات است" به قادر مطلق مجوزِ غیرپاسخگویی را داده است! تمامِ فخرشان به حقوقِ حاکمیت ناشی از احکامِ اسلامی در قانون اساسی است که البته خود پدیده‌ای من‌درآوردی و غاصبانه است و در صورتِ مصلحت حتی همان احکام زمان منقضی را نیز میتوانند معطل بگذارند و صدایِ کسی درنیاید!
شرع آقایان پر از احکامِ پارادوکسیکالی است که در صورت لزوم قادر است علیه خودش نیز قیام کند (آنچنان که این خشت کج از همان روز اول توسط معمار کبیر انقلاب در قانون اساسی پایه گذاشته شد و صدای معترضین به این تناقض عوامفریبانه از همان روزهای اول در گلو خفه شد! تا کنون...) تقسیم ملت به مؤمن و کافر، خودی و غیرخودی، دوست و دشمن و برگزیدن آنها بر اساسِ بردگی و زورگیری عقیدتی، با ابزار تقیه و مباهته و مکر با غیرخودی و حذف آنان از نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری عملا حذف شریک از مدیریتِ منابع ملی است. چنین رفتاری بر اساس قانون اساسی هیچگاه ملت را بر منابع ملی خود مسلط نکرده و همواره باید پیروِ تصمیمات فراملیِ زورگیرانِ عقیدتی به قرائتی خاص باشند! این یعنی انحصار و انحصار یعنی حذفِ صاحبان حق.
.
اصل 44 قانون اساسی در بستر غیرمردمی=غارتِ ملی.
اصلا موضوع مقابله با ویرانگریِ دولت نهم و دهم نیست! فرق ماهویِ چندانی بینِ رویکردِ اصلاح طلب و اصولگرا و اعتدال نیست! بنیاد تمام این دولتها بر غصب اراده ملی است و بدونِ حضور ملت، "قدرتی ملی" که امنیتِ ملی را تضمین کند مقدور نخواهد بود!
در طی این 37 سال، داستان همواره بر همین منوال بوده و درب بر همین پاشنه چرخیده و نیز با این قانون اساسی همچنان خواهد چرخید! مگر با عزمی و همتی ملی و علنی برای تغییر قانون اساسی. مدعیانی را که مردم مردم میکنند را باید بصورت ماهوی و منطقی با استدلال به چالش کشید و پا پس نکشید تا نشان دهند چگونه ایران میتواند برای ایرانیان باشد؟! باید آنقدر این خواسته و چالش را عمومی کرد تا شریکان دزد و رفیقان قافله از حرامخواری خویش نزد اذهان عمومی شرم کنند و مردم را با فریب سراغ نخود سیاه گم و گور نکنند! همراهیِ جدی و همدلانه یِ مردم برای احقاقِ حقوق حقه و به یغما رفته ی خویش، در این راه بسیار تعیین کننده است! اینهمه دعوا برای جذب سرمایه گذاران خارجی برای چیست و قرار است چه امنیت پایدار و چه معجزه ای را برای قشرِ کارگر به همراه آورد؟ براستی کدام سرمایه‌گذار خارجی اگر به رانتهای کاذب و موقتی طمع نداشته باشد، قادر است در نظامی که 80 درصد اقتصادِ غیرمردمی‌اش که نظارت مردمی را بر نمی‌تابد و قانونا بصورت غیرپاسخگو و غیرقابل ردیابی در ید مطلقه‌یِ قوای انحصارگر و سپاه و حکومت است، به بسترِ امنیتِ اقتصادی اعتماد کند و اعتماد او موجب توسعه ی اقتصادی و سیاسی شود؟ امنیتِ ملی در نظامی که صاحبانِ حقِ مسلم آن بدون اظهارِ دروغ و باج و خودفروختن و اثباتِ بندگی مطلق، هیچ نقشی در مدیریت منابع ملی نداشته باشند، چه معنایی جز فریبهای زودگذر و موقتی دارد؟ مردمی که خود اختیار خود را نداشته باشند چگونه میتوانند رانتخواری مصلحتیِ مرتبط با امنیت حکومت را زیر سؤال ببرند؟ در چنین نظامی قانونا و همواره بر سرمایه و اراده و اختیار مردم و بازار رقابت، قدرتِ مداخله‌گرِ غیرپاسخگو حاکم است! بنابراین بحث بر سر آن امنیت اقتصادی است که قدرتِ مردمی و سرمایه‌های مردمی و ملی را تضمین کند؟ آیا قانون اساسی چنین امری را تضمین میکند؟ پاسخ معلوم است: خیر!
بگذریم که بر بستری غیرمردمی، طبق قانون اساسی، واگذاری بنگاههای دولتی به بخش خصوصی، عملا منفعتی برای مردم ندارد و جز آب به آسیاب سرمایه داران وابسته و ضدمردمی منافعی برای مردم نخواهد داشت و بدون بستری دموکراتیک خصوصی سازی خیانتی به مردم و امنیت ملی است. قانون اساسی اما دارای چنین اصل ویرانگری است. تقویت بخش خصوصی بدون شرایط دموکراتیک تنها بازی در میدانِ رانتخوارانِ وابسته به حکومت معنا دارد که قانونا هدفی جز تسلط مطلقه بر اراده ملی ندارند! و چنین وضعیتی به معنای شکاف عمیق اقتصادی و فاصله ی طبقاتی بیشتر از پیش است.
....
پرسش من از مدعیانِ حکومتی زیر پرچمِ اسلامِ سَلَفی، این است:
آیا با توجه به فتاوای مدعیان فقاهت، کارگزاران و معتقدان و ملتزمین به قانون اساسی (که غیرمعتقدان به اسلامِ سلفی و خداناباوران را از مدیریت منابع ملی حذف میکنند) حرامخوارند؟
با توجه به اینکه کشور و وطن ملکی مشاع است و حق تابعیتِ احدی از آحاد جامعه را کسی نمیتواند سلب کند، نگاهی به برخی از فتاوای مرتبط با احکام شرکت در اسلام ( که از جمله شاملِ شراکتِ حقوق ملی میباشد) از دید مکارم شیرازی می اندازیم:
با خواندن این متن، به یاد بیاوریم که:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند... چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند!
....
1- حکم شراکت با کسی که علناً گناه می کند
سؤال: بندة درسعودی مشغول کارهستم طبق قوانین کاری اینجا مجبورم که در یک جاى مخصوص کارکنم متاسفانه صاحب کار من علنأ گناة میکند (کانالهاى مختلف تلویزیونهای دنیارا نگاه میکند و یا به غنا گوش می دهد) من غیر از اینکه کارگر این شخص هستم میتوانم شریک هم بشوم آیا گناةدارداگرشریک بشوم؟
پاسخ: در اعمال خلاف او با او همکاری نکنید ولی در کار حلال مانعی ندارد نهی از منکر را نیز به مقدار توان فراموش نفرمایید.
پرسش من: بر مبنای فتوای شرعی فوق، چرا باید کاندیداتورهای مستقل ملی به جرم گناه های من درآوردی و گاه ساختگی ( که مصداق تجسس و تقتیش عقاید است) از امکان مشارکت در قوای سه گانه محروم باشند؟ آیا این تصرف در حق مدیریت منابع ملی در ملک مشاعی به نام وطن نیست؟ اگر هست پس تناقضِ رفتار حکومت بر اساس قانون اساسی با این فتوی چیست؟
...
4- عدم لزوم شناخت شریک
سؤال: آیا لازم است شریکها همدیگر را بشناسند؟
پاسخ: شناختن شریکها در عقد مشارکت ضرورتى ندارد، همین اندازه کافى است که شریکها معیّن و معلوم و مثلا نامشان در دفاتر ثبت شده باشد.
پرسش من: اگر شناختِ شریک در عقدی مشاع ضرورتی ندارد، پس چرا علی رغم نصح صریح همین قانون، با تکیه بر تفتیش عقیده، و تجسس، عقاید فرد باید مانعِ حضور او در نظام تصمیم سازی و تصمیم گیری و مدیریت در قوای سه گانه باشد؟
...
5- شراکت با افراد غیر معتقد و اهل کتاب
سؤال: حکم شراکت و راه اندازی کسب و کار و تصرف در منافع مشترک بدست آمده با افراد ذیل در جامعه اسلامی و در کارهای حلال چگونه است؟
۱- کسی که معلوم نیست چه عقیده ای دارد و اظهار عقیده نمی کند.
۲- مسلمانی که می گوید به خمس و زکات اعتقادی ندارد.
۳- افراد اهل کتاب شامل مسیحیان و یهودیان.
پاسخ: شراکت با آنها اشکالی ندارد مشروط بر اینکه برای کسب و کار حلال باشد.
پرسش من: چرا ایرانیانی که در دایره ی ادیان رسمی نمیگنجند از حق مشارکت در مدیریت منابع ملی خود محروم باشند؟
...
6- معامله ملک مشاع بدون اطلاع به شرکاء
سؤال: چند نفر به صورت مشترک مالک زمین دیمى هستند. دو نفر از شرکا سهم خود را به صورت مفروز با تعیین حدود آن به فردى فروخته اند. مورد معامله از قسمت مرغوب و بیشترین بخش ملک مورد معامله است. شریک دیگر نسبت به این معامله معترض است. آیا چنین معامله اى، که حقوق سایر شرکاء در آن لحاظ نشده، صحیح است؟
پاسخ: معامله ملک مشاع تنها به صورت مشاع جایز است. و اگر بدون توافق با سایر شرکاء مفروز کرده باشند، معامله باطل است، مگر این که آنها رضایت دهند.
.........................
پرسشِ من پس از پاسخهای شرعی فوق:
1- چرا قانون اساسی این مجوز را داده تا کاندیداتورها را از نمایندگی مردم برای مدیریت منابع ملی در مجالس قانون گذاری و قوای دیگر حذف کنند؟ آیا چنین قانونی غاصب حق صاحبان حق مسلم و نفی کننده اعمالِ حق تابعیت در وطن نیست؟
2- چرا قانون اساسی به رهبری مجوز داده است تا بدون استعلام از ملت و صاحبان حقی که حق اعمال اراده شان غاصبانه سلب شده است، نسبت به تعیین استراتژی کلان نظام و سیاستهای هزینه بار صدور انقلاب و دخالت در سرزمینهای دیگر که تنش آفرین است، بصورت یکجانبه و غیرپاسخگو اقدام کند؟
3- آیا مشترعینِ اسلام سلفیِ حاکم بر میهن و آن دسته از مردم و ملت و امت و ملتزمین به قانون اساسی، که مبنایشان را قانون اساسی گذارده اند، غاصب و حرامخوار نیستند؟
آیا تدبیر و امید پاسخی از سوی یک مسلمانِ سلفی و یا یک امیدوار به کارگزارانِ حکومت و ملتزمینِ به قانون اساسی هست؟
اگر نیست، پس چرا پرسشهای فوق را از فقهایی که از آنها تقلید میکنند استفتاء نمیکنند و به تداومِ دروغ و حرامخواری خویش و حکومت بموجب قانون اساسی راضی اند؟
خیام ابراهیمی
19 اردیبهشت 1395
----------------------------------------------
منبع سؤالات شرعی در باب شراکت در ملک مشاع و مشترک طبق فتوای آقای مکارم شیرازی:


http://portal.anhar.ir/node/4095#gsc.tab=0

سکولارترین خلیفه‌یِ خدا بر زمین


سکولارترین خلیفه‌یِ خدا بر زمین
===================
با سلام به دوستانِ جان و یارانِ راستینِ فیس بوکی!
بعد از 36 شبانه روز، این اولین نوشته‌یِ من در سال جدید است.
خلاصه بگویم: هفت شبانه روز از ده شبانه روز آخر زمستان 94 را تا اولین روز سال نو در بیمارستان و درگیر بیماری و درمانِ عزیزی بودم. در بیمارستان خود بیمار شدم و چهارده روز اولِ سالِ نو را در بستر بیماری در عالم هپروت در خانه چرت زدم... بدون موبایل و اینترنت و خریدِ عید و عیدی و دید و بازدید عید. دزد محترمی گوشی موبایلم را همان شب عید به یغما برد (وقتی درون اتومبیل در محوطه‌ی بیمارستان چشمانم را بسته بودم و خواب می دیدم...) تا شاید با این تدبیرِ عملیِ پسافرجامی، برایِ خانواده‌یِ چشم به راه و امیدوارش نانِ خشکی ببرد. بعد از چهارده روز تا به سیم کارت و گوشی نو مجهز شدم، مانیتورم به رحمت ایزدی پیوست... بلافاصله ویروس را به عزیزی که در این مدت تیمارم میکرد تحویل دادم و با یک چرخشِ کامل، پستمان را عوض کردیم...او شد بیمار و من به تیمار...و بالاخره در این مدت هر چه بلایای ارضی و سماوی بود هم آوا با بارانِ رحمتِ سیل آسایِ اخیر بر سرم باریدن گرفت تا اینکه یکی دو روز پیش مانیتور را احیاء کردم و اینک روز از نو روزی از نو...
لازم میدانم از تمام دوستانی که در این مدت جویایِ احوالم بودند و امکانِ تماس نداشتم، صمیمانه سپاسگزاری کنم و در حد مقدورات جبران مافات کنم و از حالشان با خبر شوم.
نوشته‌ی ذیل را در جهنم بیمارستان و در برزخ بعد از نیمه شب 29 اسفند 94 تا لحظه ی سال تحویل در ساعت 8 صبح که رسما نه در سال 94 نامی داشت و نه در سال 95 جایی، آغاز کردم که البته ساعتی بعد در طلوع فجرِ آن برزخ بی هویت، وقتی برایِ چند لحظه چرت زدن از سالن انتظار بیمارستان به داخل اتومبیل پناه برده بودم نصیبِ دزدِ مالباخته‌ای شد که امیدوارم دردی از او دوا کرده باشد. از آن نوشته آنچه در ذهن دارم را دوباره بازنویسی می‌کنم. خوشبختانه در روزهای قبل از سرقت، چند عکس از آن حال هوا گرفته بودم که در رفت و آمد به خانه آنها را به کامپیوتر منتقل کردم که در صورت ضرورت شاید آنرا به اشتراک بگذارم.
ساعت سه صبح بعد از 29 اسفند است. دقایقی که نه بیست و نهم اسفند است نه یکم فروردین. توی لابی بیمارستان نشسته‌ام و چشمانم روی مانیتور گوشی موبایل دو دو می‌زند.
دوست اینترنتی‌ام، اهل خاورمیانه است. برایش نوشتم شب عید است و اکنون ده شبانه روز است که اسیر فضایِ خشونتبارِ یک بیمارستان وحشتناکم که پرسنلش جوری هدایت شده و پرورش یافته‌اند که عاری از هرگونه احساسِ احترام و برآوردن حداقل تکالیفِ حرفه‌ای و انسانی به حریم بیمار شده‌اند. برایِ همدلی برایم نوشته‌ای فرستاد از تجربه‌ی خودش در یکی از بیمارستانهای ولایت خودشان که در خلال آن تا حدودی به علت این خشونت مشابه در سرزمینِ خودش اشاره داشت! نامه‌اش را با کمی ویرایش از ایمیلم بازگو می‌کنم:
دوست نادیده‌ام:
حرف که می‌زنی انگار از حالِ ما می‌گویی! گفتی در بیمارستانی که متعلق به بیمه گزاران است، بیمه‌گزاری که به‌عنوانِ کارفرما در نظامی غیرپاسخگو و غارتگر، خلعِ‌ید شده و متولیان بیمارستان چون پیشنماز خویش با یک بیمار مثلِ غنائم و انفال یک جنگ با کفار برخورد می‌کنند و در قبالِ جنسِ بُنجلی به‌نام خدماتِ‌درمانی با خدماتی بی‌کیفیت و غیرانسانی او را وسیله‌یِ چپاولِ خویش کرده‌اند! تا جایی که بر اساسِ مقرراتیِ من‌درآوردی و قلدرمسلکانه به‌جایِ تیمارِ حرفه‌ای و تخصصی از بیمار، او را مکلف به معرفی یک همراه میکنند تا با سلبِ عبادتِ خدمتی مسئولانه از خویش، بخشی از خدماتِ درمانی و بهداشتی و مراقبت بر عهده‌یِ خود بیمار و همراه او باشد که نسبت به رعایتِ امور بهداشتی و بهیاری آموزشی ندیده و ناشیانه موجبِ انتقالِ میکروب و احیانا وخامت حال بیمار خود و سایرین می‌شوند! گفتی از همراه بیمار پول میگیرند تا در قبال 24 ساعت مراقبت از بیمار، شبی چهار ساعت به او اجازه‌ی خوابیدن رویِ یک صندلیِ تخت‌شو کنارِ بیمار بدهند! تا بهداشت و رسیدگی به بیمار بر عهده‌ی او باشد نه پرستاران و بهیاران. گفتی بیمارانی که همراه ندارند را مجبور می‌کنند تا پرستار خصوصی اجاره کنند و بصورتِ غیرمستقیم شبی صد و پنجاه هزارتومان برایشان بازارِ کاسبی ایجاد کنند! گفتی مدیریت بیمارستان خدمات استانداردی را که باید بهیاران و پرستاران به بیمار ارائه دهند را از همراه او می‌خواهند و برای این خدمت مفت و مجانی از او شبی سی وشش تا پنجاه و یک هزار و سیصد تومان پول نیز دریافت می‌کنند تا برایِ فرافکنیِ مسئولیتِ خویش درآمدی نیز برای بیمارستان ایجاد کنند تا با یک تیر چند نشان زده باشند (تا هم پرستاران و بهیاران و کارکنان خود را بعلت ناتوانی در ازای کاستن تکالیفشان با حقوقِ ناچیز راضی نگاه دارند و هم بیماران را از شَرّ مرگِ تدریجیِ بستری‌شدن در بیمارستانی که بیمار را مثله میکند منصرف کنند و به تب خویش راضی...!). با این حساب یک بیمار که دفترچه بیمه دارد وقتی در این بیمارستان دولتی بستری میشود اگر ناچار شود پرستار استخدام کند، تنها برای مراقبت از بیمار باید هر شبانه روز بیش از دویست هزارتومان هزینه کند! این عاقبت بیماری است که بیمه است...وای به روز بیماری که بیمه نیست و بیکار است... گفتی این در حالی است که در کشوری همچون کانادا حکام کافرش به مسلمانان پناهنده ای از ایران تا دو سال خدمات درمانی و مسکن مفت میدهند! با این حساب ایمان مسلمان وطنی شیطانی تر از ایمان کفار بی ادعاست. گفتی شکایت کرده‌ای و آنها تو را با توجیهاتِ مفت از قبیلِ عدم تکافویِ امکانات برای پاسخ به مراجعین بعلتِ نبود بودجه و اقتصادِ مقاومتی آن‌قـــدر سَر دَوانده‌اند که عطایش را به لقایش بخشیده‌ای! گفتی با این احوال قرار است ساکنین جنوب لبنان با پولِ ربوده شده از شما و بدون اجازه‌ی شما بیمه شوند! گفتی البته دزدها هم ایمان دارند اما به شرط انسان بودن! گفتی: در آنجا حق بیماران کمتر از حق یک سگ یا گربه در خانه‌یِ اربابان است و البته این در جهانِ زورگیرانِ مسلمانِ بت‌پرست امری کاملا منطقی است چون نظامتان شکلِ فریبکارانه و مقدسی از نظام ارباب و رعیتی است. گفتی: برایِ تعویضِ سِرُم به بیماری که رگ ندارد بدون دقت کافی و صرف حوصله و وقت، با خشونتی اپیدمیک و موروثی و با غرولند، همه جایِ بدن او را با سرعت و کینی غریزی به خدمتی انسانی، با بیرحمی و خشونت سوراخ سوراخ می‌کنند تا مگر تصادفا به رگ برسند و بتوانند هر چه سریع‌تر به شغل دوم و سوم و یا به مسابقه‌ی فوتبال برسند! هرچند برای بیمارانی که رگ ندارند باید با کیسه‌ی آب گرم و تخصیص وقت و حوصله به رگی برسند برای تزریق. گفتی در بیمارستانهای کشوری که مدعیِ صدورِ فرهنگی متعالی به هستی است، اگر با یک سرماخوردگی وارد شوی ممکن است با ایدز خارج شوی...که دختری جوان و دم بخت برای یک عملِ ساده‌یِ آپاندیسیت وارد شده و در ایام تعطیل بعلت سرهم‌بندی و معلولیتِ وجدانی و حرفه‌ای مدیران در سازماندهی، مرده اش را به پدر و مادر بدبختش تحویل داده اند و کک کسی هم گزیده نشده است... گفتی در این کشور غارت‌شده سخن گفتن از استاندارد موجب خنده‌یِ دانشمندان و البته اهالیِ سنت مدار می‌شود! روی این چاههای نفت حتی مثل کوچکترین کشورهای اروپایی که نفت ندارند، ناظرانی غیرسازمانی (بعنوان مدعی بیمه گزار) برای کنترل خدماتِ مسئولین در بیمارستانها حضوری مستمر ندارند تا از حق بیمه‌گزار دفاع کند و از بیمار بعنوان کارفرما رضایت بگیرند تا مستخدمین و مسئولین بیمارستان ناگزیر به تامین رضایت بیمار و رعایت استاندارد خدمات بیمارستانی باشند و بر کیفیت وجدان خویش بیفزایند، چرا که در مملکت شما هیچ اربابی از صدر تا ذیل ملزم به پاسخگویی نیست و ملزم هم که باشد با قلدری و خشونت هر ادعایی را در گلو خفه میکنند و وکلاء مردم بدوا باید برده‌ی ارباب باشند و کسی که برده‌ی ارباب باشد ذاتا نمیتواند حافظِ منافع و حق رعیت باشد! چرا که قانونگزار آنقدر باهوش بوده است که وقت دزدی اراده از مردم ارباب را بصورت قانونی دارای قدرت مطلق کرده و غیرپاسخگو کند تا بدینوسیله کلا قدرت نظارت مردم بر منابعِ ملی خویش را از او سلب و غصب کند! تا بی لیاقتی و دزدی‌هایشان کنتور نداشته باشد! گفتی در لابی بیمارستانی که هستی پیرمردی هست که شبانه روز در آنجا بیتوته کرده و میانِ ملاقاتی‌ها خود را جا زده است تا از سرمایِ گزنده‌یِ زمستان در امان باشد و از سرویس بهداشتی و بوفه و سقفِ آنجا مثل یک خانه بهره ببرد. بگذار داستانِ مشابهی را از مدیریتِ یغماگران منابع ملی و زعمایِ ولایتِ مسلمانانِ دروغگو، ریاکار، زورگیر و حرامخوار و بت‌پرستِ این دیار نیز برایت بازگو کنم:
این‌جا پزشکان و پرستاران مثلِ مرده‌شورها و حکام با مشتری‌ها مثل یک ابزار و جسم بی‌جان رفتار می‌کنند! در این ولایت مشتریهایِ قدرتمداران (از بخشِ به ظاهر خصوصی گرفته که عمله‌های خودشانند تا بخش دولتی که برده‌های خودشانند) همه پیچ و مهره‌هایی بیش نیستند برایِ چرخاندنِ چرخهایِ دستگاهِ غارت و کاسبی مادی و معنویِ ارباب. هیچکس پاسخگوی مردم نیست بلکه همه باید پاسخگوی اربابی باشند که یکبار برای همیشه بردگی خود را قانونا به او پیش فروش کرده است! کلک مرغابی در اینجا ربودن قدرت خدایِ نادیده است و واگذاردنش به دست ملایان مفت‌خور که هرچند در رستاخیز معلوم میشود که آدم بوده اند یا شیطان اما نقدا اینجا به کمک شمشیر ادعا میکنند خودِ خدایند... در اینجا همانطور که مشتری یک مرده شور روح ندارد، بیمار و رعیت نیز برای پزشک و حاکم، بی روح و مرده است. اینجا مردم، چون مردگان، نظارتی بر حقِ تابعیت و حق مسلم منابع ملی خویش در خاکِ گوری به نام وطن ندارند!
پیرمرد روزها، سه تا از آخرین ردیفِ صندلی‌هایِ لابیِ بیمارستان را با ساک و فلاسک چای و خرت و پرت اِشغال می‌کند و اکثرِ لحظاتِ بیداری، وقتی که نمی‌خورد و نخوابیده فقط زُل میزند به تلویزیونِ صداخاموشِ سالنِ انتظار... نه با کسی حرف می‌زند، نه روزنامه و یا نماز می‌خواند، و نه سرش به موبایل گرم است. همینطور زل زده است به ستونی که رویش صفحه‌یِ تلویزیون با صدایِ خاموش عربده‌یِ نخراشیده‌یِ مزدورانِ اربابِ حرامخوار را عوعو می‌کند! تا شب دو سه بار به بوفه و دستشویی میرود و باز روی صندلی می‌نشیند... شبها پشت همان ردیفِ صندلی‌ها کنار پنجره‌ی قَدّیِ لابی، کارتُنی پهن می‌کند و ساکش را زیر سر می‌گذارد و دراز به دراز مثل مرده‌ها جوری می‌خوابد که انگار هیچوقت به‌دنیا نیامده است و این سگدانی خودِ خودِ بهشتِ برینِ پیش از راندنِ آدم از آن است. پیرمرد آنقدر آرام است که حضورش از بار خشونتبارِ بدویِ بیمارستان می‌کاهد! هر چند ظاهر پیرمرد ژولیده و بَدَوی، و ظاهرِ دروغینِ بیمارستان شیک و مدرن باشد! اینجا، دروغ و ریا و فساد در ظاهری موجه از سروپایِ جامعه و ساختارِ اداریِ نظامی مبتنی بر دروغی نهادینه می‌بارد! اینجا مردم از دروغ گفتن به هم احساسِ بودن و موفقیت می‌کنند! هر کس بهتر بتواند دروغ بگوید و دیگران را دور بزند پیروز زندگی است. این بیمارستان یکی از محصولات و مصادیق چنین نظامِ فاسد و دروغ پروری است که سمبلش طالبان و داعشند. اینجا خشونت نمودهای بسیاری دارد که دردسترس‌ترین آن عبارت است از ادبیاتِ مردمِ کوچه و بازاری که خدای قادرشان نرینگی است. خشتِ کج اولِ این نرینگی قوانین عرفی نانوشته و قوانین رسمی و ایدئولوژیکِ سرمداران یک نظامِ زورگیر و دروغگو و فریبکار است که قواعدِ وحشیانه‌یِ خود را از دورانِ مدیریتِ زوربگیرانِ سرگردنه و بَدَویان گرفته‌اند! حالا قواعد دورانِ وحوش را به امروز و دنیای مدرن تعمیم داده‌اند و طبیعی است که با احیاء آن قوانینِ عصرحجری جز بدویت و تجاوزگر زاده نمی‌شود! نتیجه‌ی همین زورگیریِ عقیدتی است که شده است ریاکاری برای نان و کنیز و دروغگویی و فریب و مکر با غیرخودی(دشمن) برای حفظ امنیت...بر همین مبناست که در چنین احوالی هر جنایتی با خارج از قبیله که غیرخودی است عبادت قلمداد میشود تا امنیتِ وحوشی که قرار است آدم شوند تامین شود. خشونتِ فراگیر ماحصلِ مناسبات و ساختاری است که هر چند بخشِ عمده‌یِ آن به جبرجغرافیا برمی‌گردد اما روح حاکم بر آن به یک خشونت ماهوی که خود نتیجه‌ی ضعف بنیادی و عقیدتی در شرایط امروز است برمی‌گردد. بنابراین وقتی فرمول و قواعد ایجاد امنیت در دوران بدویت به کار امروز نمی‌آید، باور نحیف و کم زور میشود و باید این لاجانی و تهی بودن را با زور و اعمالِ خشونت پر کند... و به همین دلیل است که هر چه وزنه و باطن عقیدتی یک نظام دگم‌تر و لاغرتر باشد، مظاهر خشونت در آن اجتماع بیشتر است. مشکلِ ویرانیِ روزافزونِ ماشینِ جامعه‌ی ما اصرار ورزیدن و مجاهدت در هندِل زدن به بنزِ مدل 2016 است که جز زخمی کردن کاپوت و موتور ماشین نتیجه ای ندارد!
به همین دلیل است که امروزه جوانان ما تهی از معرفت شده اند و پوچ و سردرگم... نتیجه‌ی زورگیریِ عقیدتی یا بهره گیری از هندل برای فرستادن موشک به هوا، از کودکستان تا دبستان و دبیرستان بیمارانی به بیمارستان روانه میکند که مهمترین مهارتشان سوء استفاده از کمترین قدرت قانونی و دروغگویی و کلاهبرداری و زروگیری به‌جایِ مهارت در رفتار مدنی و خدمات استاندارد و علمی است! خشونت مهمترین و ناب‌ترین محصولِ اسلامِ طالبانی و داعشی است که در تمام خاورمیانه نمودهای متنوعی دارد. خشونتی که زاده‌یِ کتمان خدای زنده در وجدان بیدار مردم، و جایگزین کردن خدای مرده و موروثی از دورانِ بدویت به جای آن و بتخانه ساختن برای آن خدای مرده و کلیدداری‌اش به دستانِ ملایی است که حرف اول و آخر را از ازل تا رستاخیز او باید بزند. و از قتلِ همین وجدان و خدایِ زنده و حیِ تک‌تکِ مردم است که چماق و شمشیر و خشونت زاده می‌شود...و البته هر ولایتی به نسبت ساختارِ سوق الجیشی و پوستین خاصِ خود. و بر اساسِ ادعای همین خدایانِ مطلق اما متعدد است که جنگِ بتها در قالبِ خدایان دینی همواره داغ بوده است و جنگ هفتاد دو ملت از همین بت‌پرستی به سرکردگی یک ملاست که سرچشمه میگیرد که دشمن اصلی همزیستی مسالمت آمیزی است که قدرت را به تک تک مردم میدهد نه یک نفر. مردم ما فراموش کرده اند که تک تک آنها خلیفه‌اند و اراده ی خدا و وجدان عمومی حاصل اراده‌ی جمع آنهاست نه گمان یک نفر که به ریش حقیقت بسته شده است... به همین دلیل است که در کشوری مثل کانادا با پاس داشتن هویتِ منحصربفردِ شهروندانِ خویش مهمترین و مقدس‌ترین امر اجتماعی حراست و پاس داشتن از حق حیات، اراده و اختیار و حریم خصوصی تک تک آحاد جامعه است، تا جایی که به یک پناهنده‌یِ مسلمانِ آسیب‌دیده از جامعه بدوی، حقوقِ ناشی از ناتوانیِ مدنی و دیس‌ابیلیتی می‌دهند تا او فرصت داشته باشد کرامت انسانی خویش را باز یابد! اما در بیمارستانهای ما زنده‌ها را در روز روشن می‌کُشند تا یک شهروندِ نامتعارف و مزاحمِ جهل و ضعف مدیریتیِ خدایانِ زمینی کم شود... و چون سیستمِ عقیدتی بصورت معنادار معیوب و فاسد است لذا با حدف تک تک انسانها و شهروندان و صاحبان حق آب و گل دیار خود، حتی آب از آب تکان نمی‌خورد! که یک رعیتِ مستقل کمتر شود ارباب فارغ‌تر خواهد شد... و هر چه برده ی مطیع بیشتر شود ارباب قادر تر خواهد شد. در سرزمین ما موتور حرکت در تقویتِ نظام ارباب رعیتی است و قانون چنین مناسباتی را تضمین کرده است. به همین دلیل است که با تغییر رئیس بیمارستان و فلان وزیر و وکیل و فلان رئیس جمهور و فلان دولت هیچ تغییر بنیادی واقع نخواهد شد! و در بهترین حالت موفق بودن اقتصادِ انحصاری در دست بردگانی که با کشتن رعیتها به ارباب باج میدهند، چنین سیستمی جز به تقویت و خون دواندن به رگهایِ سنتی و موروثیِ فردسالاری و مناسبات عرفی و قانونی در نظام ارباب و رعیتی تا نابودی کامل منابع ملی منجر نخواهد شد.
دوست من! تغییر افراد در نظامِ "ارباب رعیتی" به تغییر بنیادی منجر نخواهد شد، بلکه تنها روحِ ارباب رعیتی را تقویت خواهد کرد! خدایان قدرت و اربابها به نسبتِ رتبه و التزام و بردگی به ارباب اعظم، ارباب‌تر و رعیتها رعیت تر و دون تر و نابودتر خواهند شد!خانه از پای بست ویران است... و تا قواعد و قوانین بنیادی تغییر نکنند، امیدی به تدبیر هیچ تنابنده‌ای نیست! پس پیش به سوی تغییر بنیادیِ قوانین و نه افرادی همچون بن‌لادن و ملاعمر و ابوبکر بغدادی و ...
خدایِ تمام ادیان، جز استقلال مردم از بتهای زمینی، و اتکاء به وجدان بیدار فردی، به منظور رشد همزیستی مسالمت آمیز خلیفه هایِ خود بر زمین، تحتِ نظامی سکولار و لائیک چیزی نخواسته؛ و تا مردمِ عالم بویژه خاورمیانه این حقیقت را درنیابند که احکام دوران بدویت برای ایجاد امنیت در ساختار حقوقی و واقعیتِ ناامنِ همان زمان بوده نه در آینده، نجات پیدا نخواهند کرد! تنها حکم فرازمانی-مکانی ادیان نظامی سکولار و لائیک است. جز این تکرار بت پرستی در پوستینِ خداست! و این حقیقتی است که صد و بیست و چهار هزار پیامبر نتوانستند به مردم بفهمانند!
دوستِ خاورمیانه‌ای تو:
سکولارترین خلیفه‌یِ خدا بر زمین.
ادامه دارد...
راوی: خیام ابراهیمی

5 اردیبهشت 1395

بهاران خجسته باد


بهاران خجسته باد!
****************
اگر نوروز فرصتِ بازگشت به امیدِ روزی نوست
اگر "عیـــــــد" اِعاده به فطرتِ حنیف و پاکِ شستشوست
اگر بهـــــــار مُهلتِ دوباره‌یِ طبیعتِ دانه‌یِ بیرون‌زده از میوه‌یِ گندیده‌یِ افتاده از دارِ خشکِ درخت بر زمین است، زیرِ چکمه‌یِ زمان...
... من آن دانه‌حرفِ خاک‌‌سپاری‌شده‌یِ زیرِ برفِ شُلِ آخرِ زمستانم
که با آفتابِ پیش از بهــــــار
لایِ گِل و لایِ بینِ هفت عاجِ کفِ چکمه‌ها
در کمیــــنِ رویشِ هفت چکامه‌ام، به نوازشِ گرمِ همزیستی هفت تبار
من این بهار را در خلوتِ دزدانه و سرخوشِ فراموشی کپَک نخواهم زد
ما این بهار را به شکفتنِ لبخند از دلِ دردِستان به‌پامی‌خیزیم
آن‌جا که درهم‌شکسته‌ای فراموش‌شده، گم شده در نفس‌هایِ هفته‌هایِ ما و
در تنگدستیِ مهر و گشاده‌دستیِ فریبِ مُفتِ شعر و چپاولِ گُفتِ شعار
میانِ فـصـــــــل‌هایِ گریزان از یغماگرِ فصل‌ِ پیش
در سرابِ سترونِ فصلی نو
به غمِ حسرت و انتظارِ بصیرتِ هفت تدبیر نشسته‌است.
... اگر نوروز فرصتِ بازگشت به امیدِ روزی نوست...
من "سـلام" را از دروغِ لبخندهایِ مُفتِ خویش خواهم شست و
هفت سینِ سُروُرِ سرزندگی را در سرابِ سترونِ سیاه و سپیدِ سیاست به سیگارِ سروَری دود نخواهم‌کرد و
سَر مـــــایــه خواهم کرد و
رَختی نــــو، بر بختِ خویش خواهم پوشاند!
تا بر پاتابه‌هایِ سیاهِ عزا و سپیدِ کفَن
از منشورِ هفت آسمان
هفت‌رنگِ هفت رنگین‌کمان ببارد و
چون بهاران سبز شود
هر واژه در هر نگاه و
هر آه...
به هر راه.
...........
یارانِ ماه!
خجسته بـــاد، مهربارانِ بهاریِ نو در زندگیِ سبزتان.
خیام ابراهیمی
29 اسفند 1394
.........................................
پی‌نوشت (شرح عکس):
"هفت سینِ ما" امسال در خانه تنهاست!
ما آغازِ بهار را در بیمارستان تقسیم خواهیم کرد.

با آرزویِ سلامتیِ تمامِ بیمارانِ تنگدست و دلتنگِ تنها...

Sunday, March 13, 2016

هویجِ اُمید و چماقِ تدبیر

هویجِ اُمید و چماقِ تدبیر
=============
از صندوق اگر همان تَراوَد که‌ دراوست
شورایِ نگهبان نَـشـوَد "مجلــس‌دوست"!
گر صندوقِ مصلحت بـِزایـَد اَخـتـــــــر
اینجا سه "اگر" هست که‌ بیعت با اوست!
ما خارج از این دایره‌یِ قـانــونـیـم
رعیت چه بفمهد که به‌زیر است یا روست؟
دعوت تو کنی به قصدِ بیعت با خویش
ما را بِرَهان زِ شَــرّ، که این کَف بی‌موست!
ما رعیتِ بی زور و تـــــو اربابِ زری
وارد نشویم در بدنی بی رگ و پوست!
ارزانیِ تو: بـــــــاجِ امیدبَخشِ هـویــــج
چون خَر گذرَد زِ پل، چُمــــــاق سهمِ هموست!
تکنیکِ هویج است و چُمــــاق با رعیت
ارباب جز این چاره ندارد، همه روست!
گفتی که شَوَد دفعِ خطر با بَرجــــام
چون گردنِ امنیت به باریکیِ موست
تحریم شدیم چونکه نبودیم رو راست
بالایِ دو چشمِ ما "که گفته ابروست؟"
برجـــام سرانجام شد از خونِ جـگـر
کآن بختکِ ویرانی به دستِ لولوست
لولویِ وطن بهـــانه‌ از دست بِداد
موشک چه پراکنی تو با حضرتِ دوست؟!
ما رای ندادیم و نخواهیم رای داد!
چون مکر و فریب و تقیه چون آبِ هلوست
از یـــاد نبرده‌ایم که قـانــون دُزد است
بر مصلحت‌است؛ هرچه گُنَه گردنِ اوست!
آنـــان که فرامــــــوش کنند منـطـقِ دُزد
باشــــــند شریکِ دُزد و غارتگرِ دوست.
خیام ابراهیمی
21 اسفند 1394

Friday, March 11, 2016

خاتمی دروغگوست یا صادق

خاتمی دروغگوست یا صادق؟
خاتمی: انتخاباتِ اخیر به سودِ رهبر و نظام بود!
============================
همواره چشمها را بر عزیزان و آنان که دوستشان داریم می بندیم... و اعتماد میکنیم، بی پرسش و پاسخ و منطقی که عقل و دلمان را توأمان مجاب کند. ما مردمِ خسته و اهل دلیم که فرصت با هم بودن نداشته و گاه هستی و سلامتِ خویش و آیندگان را فدایِ یک اشارت و کلامِ گوشنوازِ دوست و یا آنکه دوست می پنداریم می کنیم و 37 سال عذابش را میکشیم. ما به بارانهای تند و زودگذر تابستانی و رفیق بازی تمایل و عادت دیرینه داریم.
تعصب و بت پرستی شاخ و دم ندارد، و چپ و راست نمی شناسد! 
اما، براستی قربانی کردنِ اراده ملی و وطن و نفیِ باور راستینِ خویش در راه هیجاناتِ نامعقول و دلبستگی های ویرانگر موروثی تا به کی؟
برای چندمین بار، علت شادی و غمِ مردم از تحریم و مشارکت و نتیجه ی انتخابات، توسط پرچمدارِ مظلوم و نجیب و دوست داشتنیِ اصلاحات اعلام شد! اما مشخص نیست چرا برخی مایلند سر خود را زیر برف کنند و بر رؤیای مبهمشان اصرار ورزند؟
امیدواران به قانون اساسی و اصلاح طلبان عزیز که گمان می برند زورشان به قدرت فراملی میرسد و قادرند بر استراتژیهایِ فراملیِ صدور انقلاب، که فراتر از اختیارِ دولت و مجلس، بصورت کاملا قانونی توسط قادر مطلق و نظامِ غیرپاسخگو تدوین و عملیاتی میشود تاثیر بگذارند، به چه آینده ی واقع گرایانه ای دل بسته اند که مشارکت در انتخابات عقیم را واقع گرایی مینامند؟ و به تدبیرِ چه راهکار و برنامه ی نوینی جزِ شکست در اوج دوران اصلاح طلبی امیدوارند؟!
با وجود شورای نگهیان منصوب رهبری، چگونه میتوانند بعنوان یک تدارکاتچی بر قوایِ موازیِ شش گانه که 80 درصد اقتصادِ غیرپاسخگویِ کشور در ید قدرتِ سپاهی است که مالیات نمی پردازد و مستقیما ذیل فرماندهی رهبری است، تاثیر بگذارند؟ و چگونه قادرند مقابلِ حکم حکومتی و حربه های شرعی از قبیل تقیه و مباهته و مکر با غیرخودی (ملتِ مستقل از ایدئولوژی رسمی) که در راستای حفظ نظام که از اوجب واجبات است بایستند؟
.
پرسش: آیا خاتمی صادق است و یا تقیه میکند و دروغ میگوید؟ و با وجود چنین پرچمداری چگونه به احقاق اراده ملی امیدوارند؟
محمد خاتمی، رییس جمهوری اسبق ایران، در نشستی با مشاوران خود گفت که او و دیگر گرایش‌های اصلاح طلب حکومت اسلامی ایران با شرکت‌شان در انتخابات هفتم اسفند ماه ثابت کردند که در داخل نظام و با نظام هستند و با کسی یا جریانی دشمنی ندارند.
پرسش: چگونه میتوان با دشمن اراده ملی که قانون اساسی و معتقدان به آن هستند و حق مسلم ملت را در جیبِ امت یک نفر مصادره کرده، کنار آمد و حذف نشد و حقِ تابعیتِ ملی را تعبیر کرد؟ آیا راه نجات در میدانِ حریف است؟
نام این نقض غرض چیست؟ دروغ یا صدق؟
باستثناء سوء استفاده از عنوان ملت به جای امت، آیا اصولگرایان صادق ترند یا اصلاح طلبان؟ آیا اصولگرایان که با صراحت لهجه بر اعتقاد به دوقطبی قانون اساسی (که مردم را بین امت و ملت، خودی و غیرخودی، دوست و دشمن تقسیم کرده) تاکید میکنند و با باور به ابزارهای شرعی از جمله تقیه (دروغ مصلحت آمیز با خودی و غیرخودی)+ مباهته(تهمت و افتراء به غیرخودی و خودی)+ مکر (فریبِ غیرخودی که دشمن است)+ رحماء با خودی و اشداء با غیرخودی، صراحتا سیاستشان عین دیانتشان است، و رای مردم را هیچ می انگارند و حکم حکومتیِ ولایت مطلقه ی فقیه را لازم الاجراء میدانند، صادقترند؟ و یا اصلاح طلبان که به بازی در میدان و معرکه ی قانونِ اساسیِ فراملی امید بسته اند و همواره بر زبان آن میرانند که در دل ندارند؟!
آیا راه مستقیم نزدیکتر است یا کش دادنِ ریاکاری؟ آیا بار کج به مقصد میرسد؟ و اگر نه، پس چرا خوشحال و دلشادند که توانشته اند از یک سوراخ بارها گزیده شوند؟! آیا این تاکتیک، رویکردی مازوخیستی است یا توهم و یا واقع گرایی؟ 
خیام ابراهیمی 
19 بهمن 1394

محمد خاتمی، رییس جمهوری اسبق ایران، در نشستی با مشاوران خود گفت که او و…

تبختر و کمین برای سلطه بر ملتی قانونا سلبِ اختیار شده

تبختر و کمین برای سلطه بر ملتی قانونا سلبِ اختیار شده!
===================================
لختی خیره شویم به احوالِ این دو چهره و این دو نگاهِ سلطه جو، در غیاب قانونی مردمی.
دو نگاه و چهره ی معنادار، یکی ایستاده بر صدرِ دنیا، دیگری نشسته در قعرِ دنیا و فهرستِ خبرگانِ خدایانِ تهران. یکی به ناز و تبختر و دیگری مغبون و درکمین!
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت!
امروز آخرین جلسه مجلس خبرگان چهارم، بعد از معرکه ی انتخابات 7 اسفند بود، که در سی نماینده ی سهمیه ی تهران، رفسنجانی (ایستاده) نفر اول، و جنتی ( نشسته) نفر سی ام خوانده شد!

وای به حال ملتی که بین این دو نگاه در فقدان قانونی مردمی لت و پار میشوند!

روز زن و کشتی شکستگان بر دریای نفت


روز زن و کشتی شکستگان بر دریای نفت!
خجسته باد بر مردان و زنانی که با اتکاء به حافظه ی تاریخی و فهمِ استعماریِ قانونِ جنگل، به قانونِ دزدِ اراده دو بار اعتماد نمی کنند!
دور باد عقوبتِ خودفروشیِ اراده به ارباب، از دامنِ زندگیِ آنان که شریک دزدند و رفیق قافله!
خشک باد لبخندِ ظریفِ امنیت و حرامخواری بر لبِ آنان که اموال مشترکِ ملی را بدون اجازه ی صاحبانش، خرجِ تثبیتِ مالیخولیایِ ذهنِ خویش در اقصی نقاط عالم و دولتِ موازی و بارگاهِ فراملیِ خویش می کنند!

... جاری نمی‌شوم در بهارِ غربتِ غریب، می‌ترشد شیرین در هوایِ انتظارِ شب‌هایِ جمعه‌یِ فریب، شیرین که شیرینی خریده حالا برای چند شیرینِ دیگر تا دروازه دول‌آب‌هایِ اِمارات و دوبی، به شیرینیِ کــــامِ دلارهایِ عمارتِ دولتِ موازیِ غیرپاسخگویِ گمنامانِ نفوذی در خلیجِ همیشه ماه، پرواز میکند در صدورِ امنیتِ میلیِ صاحبانِ ماهان و از ما بهترانِ روزگار... واجب قربة الی پارانوئید!
https://www.facebook.com/NikJafarzadehjfrzadh/videos/vb.210802065711326/453676621423868/? type=2&theater


-9:14
16,711 Views
‎‎Nik jafarzadehجعفرزاده‎ with Kourosh Haghighi and 26 others‎.
تن فروشی از تهران تا دُبی
اسلام ناب که در ایران حکمفرما شد شرف ناموس غیرت مهر عاطفه از ایران رفت
این همان آب برق مجانی اتوبوس مجانی بود. منتظر پول نفت باشید.
.

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...