آگاهی
به نقشهراه؟
در
خوزستان، نظام به اعتراضات نیاز داشت! نه مردم!
بی نقشهراه،
نه خون #پویا_بختیاری و
کشتگان آبان و خوزستان، نه فریاد مسیح علینژاد و نه شعار یواشکی فرهادی، هیچکدام،
روشی #راهبردی برای
رفع بنیادی و پایدار ظلم نیست! گدایی رعیتی از ارباب است! از #فرمان_مدنی خبری
نیست! و #نافرمانی_مدنی که
تنها در بستری دموکراتیک معنادار است، با گدایی رعایا جز تثبیت ارباب ثمری ندارد؛
و یکی از روشهای نافرجام مبارزاتی روبنایی بدون نقشه راه، و مورد دلخواه نظام
سلطه است!
در خوزستان چرا نظام اعتراضات کرد؟ نه مردم ایران؟!
چون دارایِ نارنجکی درون نارنجِ قانوناساسیِ خوزستانِ انگلستان است!
چرا بریتانیا
حاکم بر جهان است؟ چون از زمان الیزابت اول قدر اولویت حق اولیه بر ثانویه را در
قانون دانست! چرا موش فساد ایران را دریده؟ چون به پشتیبانی انگلیس این دو اولویت
در قانون اساسی ما جابجا و تثبیت شده!
چرا نظام باید
به بازیگران اپوزیسون جایزه بدهد؟ چون با قواعد نظام فحش میدهد! و قدر تدوینِ
نقشهی راهی مبتنی بر فلسفه،استراتژی و تاکتیک مبتنی بر حقاولیه را نمیداند!
چرا ایرانستان
یعنی جنگ با هر غیرخودی در قانون؟ نه صلح با تمام مردم ایران؟
در مبارزه، سکانسِ آخر نقشه راهشان و راهتان چیست؟ ای مؤمن قانونی علیه اعتراضِ
کافران؟
به این پرسشهای کلیدی هرگز پاسخ نمیدهند، نه کاسبان، نه فرومایهگان و نه
گمراهان و نه بینوایان!
ای آنکه در نبردی نابرابر و گیج و گم، با قواعدِ اسلحهیِ قاتل خود بازی میکنی و
خواه ناخواه مخاطبین خود را بازی میدهی!
روزمرگی در سوراخ موش بردهگی... اشک است و هر آنِ آن، آه و حسرتِ زندهگی
جمعی نشسته لای انرژی مثبت کائنات و لنگِ اربابان به بهبه و شعارِ دوغی که ول
داده در دوشابِ مطالباتِ دستدومی به تکرار
جمعی به تکرارِ بغض در بنبستِ کپکِ نان خشک و تمرینِ فرزانهگی در مردهزار...
این است رسم و رسوم قوم مچل در سکانس آخرِ تقدیری در مهی گیج ... بشتاب در کارزار!
.
نارنجکی درون نارنج قانون گروگان
اسلحه فقط تهدید تفنگ سیمونوف تک تیراندازان سایه، بالای سر فرزندان سلبریتیهای
اقتصادی و سیاسی و نظامی و رسانهای در بی.بی.سی اهل مایه نیست، تا از آنها یک آلت
قتاله بسازد!
اسلحه میتواند تمام نیازهایِ شهروندان و اقلام حیاتی یک وطن باشد میان مومن و
کافر!
هنر اتاق فکر روسی/انگلیسی این است که توانسته در اتاق ذکر اربابان بومی، از برق و
آب و هوا و خاک و نان و کار و مسکن و حریم امن و اعتبار اجتماعی و حق حیات هر
شهروند، یک رانتِ بردگی و اسلحهی نامرئی ملموس بسازد و جانش و اختیار و ارادهاش
را به گروگان بگیرد!
چرا؟
چون 42 سال
است که قانون اساسی تفرقه در شکاف بین مومن و کافر، بموجب جمع جبری سه اصل
2+110+177 در قانون اساسی، چنین حقی را به حاکمیت داده است که شهروندان را به بز
یک گله برای
یک مالدار و چوبدار و چوپانها و قصابهایش، از آغلها تا کشتارگاه و سلاخخانه،
تبدیل کند!
چوپان رسانه... چوپان یارانه...چوپان سیاست و اقتصاد و فرهنگ و نظام در هر مکان و
در هر زمانه!
42 سال است که قانونا نظام
سلطهی بومی، با پشتیبانی بانکداران ملکه و با آلت یک گازانبر با دو تیغهی دموکرات
و جمهوریخواه و تکنوکراتهای سرمایه گذار امریکایی در چین و روسپوتین، با
پروپاگاندای رسانهای و بروکراتیک فرانسه و شرکاء اروپایی، در تسهیم جهان بین
سهامدارانِ شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل)، متکی به یک قانون اساسی گرگان، ملتی
را به گروگان بگیرد و با گروگانفروشی و گروگانکشی بصورت زیرپوستی و خزنده، تمام
برنامههای انقلابیاش را پیش ببرد!
ضامنِ گروگان گرفتن منافع عام مردم ایران، یک قانون اساسی بر اساس #غبن است.
و کیست حامی استقرار چنین قانونی بهجز بانکداران ملکه از نقشِ #گوادلوپ و
بی.بی.سی در بهمن 57، تا همین حالا... با سوار شدن بر امواج ناشی از #تضاد_منافع
بین #مومن و
#کافر به
یک قدرت مطلقه، مبتنی بر شعارهای نفوذ داده شده از سوی #اتاق_فکر اطلاعاتی
امنیتی به میان مردم و برجسته کردن منافع خاص(نه مشترک) از ویژگیهای قومیتی عربهای
خوزستان و آذربایجان کرد و بلوچ و ... در ایران، که همواره رسانههای استعماری
بدان دامن میزنند! تا اگر باز هم شاهد یک دی 96 و آبان 98 باشیم، آنگاه شوری تخلیه
شود بدون شعوری و... دیگر هیچ!
.
بهیاد آوریم سخنان #نسرین_قاسملو را
که توضیح داد چگونه نظام امنیتی #اتریش از
پیگیری پرونده ترور #دکتر_قاسملو خودداری
کرد! آن هم با این دلیل: که منافع ملی ما در خطر است! چون: نظام ایران مدارک فروش
اسلحه همزمان به عراق و ایران را لو میدهد!
این یعنی مردم ایران گروگانِ یک قدرتِ جهانیِ پشتیبانِ قانون #دوقطبی بین
مومن و کافر در یک واحد جغرافیایی و سیاسی درایران است! و تا این قانون برقرار
باشد، در چنبرهی بازوان اختاپوس جهانی استعمار که گره خورده به بازوان اختاپوس
بومی استثمار، هیچ روزنهای برای نجات مردم ایران متصور نیست! چرا که همواره با
خوانشِ گعدهی مومنین به پشتیبانی قانونِ سلطه، پتانسیل تنشآفرین لازمه، میان #تضاد_منافع حقوق
دست دومی در مردم ایران وجود دارد؛ تا تمام مردم که سهامدارانی برابر در اب و خاک
مشترکند نتوانند گرد #منافع_مشترک در
آب و خاک مشترک متحد شوند! چرا که ماهیگیران قدرتهای قانونی مسلح به زر و زور و
تزویر و حالا رسانه، خوب میدانند که چگونه در تعاملات اقتصادی بین سیاستمداران
خود، با برجسته کردن اولویتهای دست دوم از آب و خاک گل آلود، ماهیان سرگردان را
بگیرند و کبابشان را بین خود تقسیم کنند!
.
در خوزستان چرا نظام اعتراضات کرد؟ نه مردم بیپناه؟!...
سکانس آخر نقشه راهت کو؟ مبارز!
آیا میدانی، چرا در اتاق فکر نظام، به ریش تریبونهای منتسب به اپوزیسیون سادهدل
و پیروان معصومشان میخندند و در دوری باطل 42ساله به قیمت پشتهسازی از کشتهها،
با دروغ و شل کن سفت کن، سناریوهای خودشان را پیش میبرند تا به هر زور و ضربی
فیلم خودشان را بسازند؟!... اپوزیسیونی که تنها با بغض مشتعلشان به تهییج
آتشبیاران حوالیِ اعتبار تریبونها، میان آتشبهاختیارانِ حرفهای، تنها مشتشان
را پرتاب میکنند، اما همواره مردم میگویند: آخ...!... و دیگر هیچ!
.
سیمولیشنِ فیلم اکشن انقلاب 57 با جیب خالی و پز عالی؟ یعنی چه؟
براستی: براندازی، سرنگونی، انقلاب خشک و تر، بدون نقشه راه، یعنی چه؟
چرا کسی برای آخرین سکانس نقشه راه تلاش نمیکند؟!... چرا شعار نارنجک را درون
نارنج تکرار میکند؟ و چرا بدون نقشه، الاحواض جدایی طلب را غرق در جیبِ سوراخِ
ترکان جداییطلب میکند و بهانه را به صاحب حوضِ سلطان قانونی میسپارد برای
سرکوب؟!
سکانسِ آخرِ شعارِ #براندازی بدون
سناریو چیست؟ جز حذفِ محرومان به نفع راهزنان و نوالهخوران؟ تا بدون #نقشه_راه هرگز
به مقصد نرسند! و توپ را بیندازند در زمین مردم غیرتشکیلاتی! براستی آن استاد
حقوقدان شلهزردی شعری بخواند در گلستان همایونی و بگوید: من کار خود را کردم:
دیگر مانده به عزم مردمان تا من بیایم برای چوپانی و خوشه چینی... عجب منابع مالی
رسانههای زردی!
آنهم وقتی حتی آن #فیلم_سینمایی بهمن
57 هم نیازمند یک #کارفرما، تهیه کننده، #فیلمنامه، #سناریست، #کارگردان، #بازیگردان، تیم #بازیگران، #پشتیبانی، #اکسسوار بود،
که #سکانس به #سکانس تا
آخرین سکانسش #معنادار شده
بود! براستی اکنون #سکانس_اول و آخر هر تظاهرات و مطالبات متفرقه و فراگیر، بصورت
معین چیست و چه شکلی است؟ آیا کسی میداند تکالیف دو #ارتش و دهها نیروی #ضدشورش و
هزاران #سرباز_گمنام و #افسران ارتش سایبری، وقتی مردمی غیرتشکیلاتی بدون نقشه
راهند، چیست؟
آیا خندیدن
اربابان جهان به ضریب هوشی و ریش تمام اپوزیسیون با آدرسهای نداریت و صاحبان
تریبونی که در چشم مردم امید کاذب میکارند، سزا نیست؟!
.
خوزستان از جنسِ بادکنکِ بنفشِ اتاقِ فکر دی 96 و آبان 98...
در خوزستان همچون دی 96 و آبان 98، این نظام بود که روی موج پتانسیل واقعی مطالبات
تلنبارشدهی مردمی غیرمتشکل، با مهندسی سناریوی عصیان عقیم، اعتراضات را #کلید زد؛
تا در یک #واکنش ناگزیر از سوی #مردم_عاصی و ناآگاه، آنها را در حلقهی موش و گربه
بازی سربازانِ گمنام میدانی گرد آورند و گم و گور کنند و با شعارهای القائی، برای
اهداف استراتژیکِ تکراری در یک سناریوی دیگر، تکرار کنند!
البته آنها وابسته به واکنشهای غیرقابل پیش بینی، همواره سناریوهای متنوعی روی
میز دارند! اما تمام سناریوها دارای یک باطن و روحِ الهی هستند که معمار کبیر
استثمار آن را لایِ نارنج خوشبوی شعارهای مردمیِ یک ملت، در قانون اساسی ارباب یک
اُمّت، نهادینه کرده است!
.
#الویت:
اینکه آیا تو جزو اُمّتی فرامرزی هستی؟ و یا جزو ملّتی و یا مردمانی مشترکالمنافع
میان مرزها؟ البته اولویتهای قانون اساسی آن را از پیش رقم زده است.
الویتها یعنی: یک دریاچهی آب شیرین را در اصول دموکراتیک قانون اساسی برایت لوله
کشی کنند و به تو نشان دهند، اما تمامشان با بشکنِ یک دریابان و سلطانِ صاحبکران،
سراب باشد!
چون: قانونا شیرفلکهی این لوله کشی و سیمکشی شبکهای در نیازهایی چون آب و برق و
زندگی و مطالبات تمام مردم، تنها در دستِ یک قدرت پشت سر یک آقا و ملتزمین و
کارگزارانش است! نه مردم.
این یعنی"
در خوزستان نظام تظاهرات میکند! نه مردم!
مصداقِ میدانی این سند قانونی، سردار مشفق در سال 88 است، که گفت:
"ما
از این پس باید بتوانیم در بحرانها روی مطالبات تلنبار شده و خشم فروخوردهی
عمومی، تظاهرات مردم را خودمان استارت بزنیم و برای تخلیهی پتاسیل مربوطه در بنبستهای
خود تا زمان دلخواه خود، مردم را هدایت کنیم! تا ما ناگزیر نباشیم دنبال ایشان
پراکنده و تضعیف شویم."
.
این یعنی: #هدایت_نرم مطالبات مردم در راستای سناریوهای استراتژیکِ نظام، با
تاکتیکهای مناسب در هر زمان و مکان.
این یعنی: برای اجرای یکی از سناریوهای مناسب وابسته به واکنش سران جهان، خودش
بحران ایجاد کند تا وقوع تظاهرات؛ و خودش با روشهای رنگارنگ بادِ مردم را خالی
کند تا آخرین نوای در جان، تا مگر بسته به تحملِ سرباران، نهایتا یک مُشت نخود و
کشمش جلویشان بیندازد... یا نیندازد!
این، یعنی چه؟
این یعنی: وقتی آب را، ده ساعت قطع کردی، خودبخود مردم بیرون میریزند!... وقتی
بازش کردی، مردم برمیگردند خانه!... همین!... هر وقت خواستی، تکرار کن!
وقتی بنا بر سناریوهای امنیتی با هدایت نرم روس در پروژههای چین، هورالعظیم را
خشک کردی و گاوها را از تشنگی کشتی، مردم میریزند بیرون... وقتی آب پشتِ سدها را
کمتر از پیش باز کردی، مردم برمیگردند خانه! ... بعد هی دو تا قطع کند و یکی وصل
کند، تا کوچ بومیان و حضور حزبالله و حشد شعبیان و ... باقی ماجرا!
وقتی برق را روزی چند نوبت بدون برنامه و با با زمانهای نامنظم(عین الگوی جنگهای
نامنظم چریکی شهری) قطع کردی، مردم میریزند بیرون... وقتی برق را وصل کردی و دیگر
قطع نکردی و یا با برنامهای معین و محدود قطع کردی، مردم برمیگردند خانه.
تظاهرات
معنادار مردمی:
مردم اگر قرار بود خودشان تظاهرات و اعتراضاتی آگاهانه کنند، باید به #غبن خویش در
یک قرارداد ملکی بنام قانون اساسی اعتراض میکردند که در آن تا ابد برده شده و حق
هرگونه دخل و تصرف در آب و خاک مشترک و ملک مشاع را از دست دادهاند!
نظام وقتی به صاحبان تریبون در اپوزیسیون سادهدل میخندد که سخنرانانشان میگویند
فروپاشی محقق شده! فقط مانده مردم برایش فاتحه بخوانند!
نظام زمانی بواسطهی عوامل نفوذی به شورای دوران گذار میگوید: آفرین! و باز به
ریش امیدوارانشان میخندد، که مهندس حسن شریعتمداریاش تیتر میزند:
چگونه و چرا میتوان اعتراضات خوزستان را سراسری کرد؟
دقت کنیم! پرسش این است:
چگونه و چرا میتوان اعتراضات خوزستان را سراسری کرد؟
این چه پرسش گیج و گمی است؟
تظاهرات خوزستان را برای دستیابی به کدام هدف مشترک و معین باید سراسری
کرد؟
برای آب مردم خوزستان؟ تا آب وصل شود و گاوها نمیرند؟... همین؟!
براستی، وقتی هدفی معین طبق یک نقشه راه شفاف با تجسم سکانس آخر یک سناریوی مشخص،
توسط سخنگوی هیچ هیئتمدیرهی هیچ شرکت سهامی عامی تئوریزه و میدانی نشده و مشخصات
ایستگاه آخر معین نشده است، آنگاه مردم باید به کدام ایستگاه معین بروند؟!
تجسم آخرین سکانس:
بدون ترسیم و تجسم سکانس آخر در یک هدف مشترک، چگونه میتوان یک تظاهرات موضعی را
عمومی و گسترده کرد؟ و آن سکانس با کدام سناریو باید محقق شود؟ و تصویر آخرین
سکانس اش دقیقا چیست؟ آیا با تصرف صدا و سیمایی است که سوییچ آنتناش در ناکجاست؟
و یا تصرف فلان پادگان است که اسلحه و پرسنلش در فلانجاست؟
یعنی مردم باید از کدام دیوار بالا بروند؟ و در کدام گوشهی کدام حیاط پایین
بیایند و بعد چه؟
و اگر تیتر زنِ شورای دوران گذار، به این موضوع آگاهی ندارد، آنگاه چرا باید کوری شود
عصاکش کوری دگر؟!... تا جایی که چند ساعت حرف بزنند و ندانند هدف و آخرین سکانسش
چیست؟
آیا آقای شهریار آهی میداند، آخرین سکانس فراگیر کردن تظاهرات مردمی چیست؟
و یا هدف ایشان هم مثل تئوریسینی چون آقایِ شریعتمداری متفکر، جز گیج نگاه داشتنِ
سکانس آخر یک سناریوی خیالی بنام براندازی، بیمعناست؟
.
ما فقط میدانیم #براندازی و #سرنگونی و #انقلاب، یعنی این نباشد! و یکی دیگر باشد!
اما طبق کدام نقشه راه؟ هدف چیست؟ آیا تظاهرات گسترده برای وصل کردن آب در
خوزستان؟!
.
پروژه؟ یا پروسه؟ و چگونه؟
تحول بنیادی آیا با یک پروژه علمی آگاهیبخش ممکن است؟ و یا با یک پروسهی تصادفی و
دیمی بر اساس شعاری گنگ؟
مدعیان فعلی مبارزه در اپوزیسیون، جملگی در هوای شورانگیزِ یک پروسهی گنگ و
نامعلومند و با پروژه های آگاهیبخش مردمی نامأنوسند! آگاهی مردمی به معنای اطلاع
از اخبار و مطالبات شعارگونه و مبهم نیست! آگاهی مردمی محصول توجه و باور به یک حق
بنیادی مشترک است!
پروژه مطالبات آگاهیبخش را تضمین میکند! اما وقوع یک پروسه نامعلوم و مبهم است!
اپوزیسیون فعلی اگر هم تک و توک، مدعی پروژه باشند، اما طرف حسابشان مردم نیست!
بلکه اعتناء ایشان متکی به قرارداد با اربابان پشت صحنهاست! و به همین دلیل
ادبیاتشان شبیه اربابان خیراندیش با رعایای صغیر است! بسیاری از رعایای عاصی نیز
همین ادبیات را می پسندند! که اربابی از پشت کوه برای احقاق شعارهایی نجاتشان دهد!
یعنی ارباب سخنی براند و ایشان با هیجانی کور به روش سنتی به شعارهای هوایی و مبهم
و بدون تضمین اعتماد کنند و ذوب در لذت ولایتش شوند! و احیانا هر مخالفی را به عشق
ارباب مطلقهشان، بدرند!
غافل از اینکه با تغییر مناسبات قدرت در عصر مدرن، دیگر روشهای سنتی فتح قلعه
توسط یک نادرشاه افشار و یا آغامحمدخان، پاسخگو نیست! لذا دیگر اعتماد به تار
سیبیل دایی جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت کارساز نیست!
این روش پیروی از ارباب سنتی، همین روشی است که در قانون اساسی فعلی نهادینه شده
است! سازوکاری که تمام قدرت را در بست در اختیار یک سلطان صاحبکران گذارده که
چنانچه در مناسبات مدرن او با چند آتو و نقطه ضعف، گروگانِ قدرت گروگانگیر برتری
شود، آنگاه ملتی گروگان فرمان آن ارباب بالادستی خواهند شد! اربابانی که جهان را
در جنگهای جهانی به قدرت خویش درآورده و سالهاست که منافع جهان را در شورای امنیت
دول(نه ملل) تقسیم کردهاند!
لذا ناگهان امریکا از افغانستان بیرون میرود و روس روی جنازهی ایران در سوریه لال
میمیرد و چین از ذوق حضور طالبان در منطقه در پوست خود جا نمیگیرد و فرانسه شیتیل
بروکراسی و پروپاگاندای رسانهای خود را از بانکدارانِ ملکه میگیرد! بانکدارانی
که ضمنا صاحب گازانبر دموکرات و جمهوریخواه و تکنوکراتهای امریکاییاند که در چین
سرمایهگذاری کردهاند!
آیا با چنین مناسبات قدرتی همچنان باید به وحدتِ ایدئولوژیک تصادفی مردم در یک پروسه
دل بست و امیدوار بود؟ تا خودش خشک شود بیفتد؟
اما آیا گرد یک سمبول و یا ایدئولوژی تفسیرپذیر و سوءتفاهم برانگیز براستی میتوان
به قدرتی مؤثر با وحدتی کارساز دست یافت؟ و یا برای دستیابی به آن قدرت مؤثر، باید
بصورت علمی(نه تصادفی) دست بهکار شد؟ اما این قدرت مؤثر، جز با اعتمادی فراگیر و
یکدله حاصل نمیشود!
براستی کدام
عنصر مشترک، کتمانناپذیر و غیرقابل سوءتفاهم است؟ جز تضمینِ منافع مشترک مادی؟!
لذا با توجه
دادن و بیدارکردن چشم و حواس تمام مردم به حق تعیین سرنوشت بر اساس حق برابر مادی
و اولیه و منافع مشترک در آب و خاک مشترک، و تضمینش در یک شرکت سهامی عام، بدیهی
است که دستیابی به یک هم افزایی و قدرت وحدتی واقعی، خیلی سریعتر میتوان دست یافت
و احقاق آن را تبدیل به یک پروژه کرد!
.
بیاختیاری
مردم مغبون در بنبست مطلق قانونی:
در موقعیتِ فعلی، با توجه به اینکه قانونا، شیرفلکهی هیچ حق و امتیازی در دست
مردم نیست و در دست مالکِ قانونی سندِ ملک ایران، بهنام قانون اساسی است چگونه میتوان
طبق یک پروژهی فراگیر، برای تغییر آن به نفع تمام مردم اقدام کرد؟
قانونی که مبانی فرامردمی آن با تقسیم یک ملت واحد بین مؤمن و کافر عملا وحدت
منافع مشترک مردم را دریده و بموجب دو اصل 5+110 در ید مطلق یک قدرت قرار داده، و طبق
اصل 177 متکی بر #غبن و فریب مردم منعقد شده و سیاستهای کلان سیاسی و اقتصادی و
نظامی و فرهنگی تکنفره بر سرنوشت بردهها را تا #ابد #لایتغیر است. در چنین بنبست
قانونی، نظام هر چه بکند، رواست!
چرا که قانونا، ملت هیچ اختیارِ معینی برای تغییر مناسبات قدرت در نظام فعلی را
ندارد!
بنابراین یا باید بتوانی پروژهی فیلم سینمایی بهمن 57 را با تمام جزئیاتش اجرا
کنی!
و یا باید خودت یک #پروژه برای احقاق یک سناریوی علمی داشته باشی!
.
پرسش: پروژهات چیست؟ ای مبارز!
البته مردم کماکان میتوانند اعتراض کنند و میان بحرانها و شوکهای زنجیرهای
روزبهروز لاجانتر و خسته و خستهتر، تا حد بردههای کره شمالی و احیانا چینی
شود! و یا یک جایی بادش خالی شود و یا نهایتا بگریزد و یا بمیرد و حذف شود!
.
اما از آنجا که طبق این قانون اساسیِ ابدی و بلاتغییر، ملت و نمایندگانش قانونا
قادر نیست به وکیلِ مالک فرازمینی بنا بر اصل 5 (ولایتِ امر و امامتِ امت/نه ملت)
فرمان دهد و وظیفهای بر او بار کند، و اَمر نامعلومِ الله را (بموجب اصل 2/ نه به
اَمرِ مردم) طبق شرح وظایف ولایت مطلقهی فقیه بموجب اصل 110(تعیینِ سرنوشتِ تمام
مردم به امر امام امت با تدوین و تعیین و حکمِ سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و
نظامی و فرهنگی) تغییر دهد، لذا با این قانون اساسی، بین شلکن سفتکنهای زنجیرهای،
تا آخرین قطره نفت و خون و آخرین ذرهی خاک، اوضاع همین آش است و همین کاسه!
.
فسخ قرارداد پیشخرید و پیشفروش اراده:
ماده 416 قانون مدنی:
هر یک از متعاملین که در معامله غبن فاحش داشته باشد بعد از علم به غبن میتواند
معامله را فسخ کند.
غَبْن در لغت به معنای فریب دادن می باشد. غبن در اصطلاح حقوقی به معنای این است
که اختلاف فاحشی میان ارزش واقعی ملک مورد معامله و ارزشی که در قرارداد تعیین
گشته، وجود داشته باشد. غبن فاحش زمانی رخ می دهد که اختلاف ارزش معاملاتی ملک با
ارزش واقعی آن بسیار متفاوت باشد در اینصورت برای کسی که متضرر شده است، حق فسخ
ایجاد می گردد.
.
در چنین بنبست مطلقی، برای تحولات بنیادی به نفع تمام مردم(بعنوان سهامداران آب و
خاک مشترک که ظاهرا و بفرموده اکثریتِ نسل پیش تمام حقوق خود را از 42 سال پیش
پیشفروش کردهاند)، چه باید کرد؟
این پرسشی است که برای پاسخش در طرحِ #استحاله_نرم بموجب مبانی یک
#مانیفست مردمی تدوین شده در #مرامنامه_استقلال_آزادی در عرض یک تا دو فصل سال،
قابلیت تبدیل به یک پروژه را دارد!
پروژهای که باید بتواند با تولید #اعتماد_فراگیر و مؤثر در مردمی آگاه به حقوق
بنیادی خویش(که از سوی آن معمار و امام همام و پیروان، در قانون اساسی کتمان و
پیشخرید شده)، آن را در تمام مراحل به سمت هدفی شفاف و دقیق(نه مبهم و کلی) قابل
اندازهگیری و راستی آزمایی و هدایت کند! تا مطالبات برحقِ مردمی توسطِ فرماندهان
پشت صحنهی نظام سلطه، منحرف و پریشان و سرکوب و بی اثر نشود!
.
پروژهی تاسیس #شرکت_سهامی_عام(نه خاص و نه ائتلافی از خواص) با تکیه بر منافع
مشترک #مادی(نه ایدئولوژیک) مترتب بر تمام سهامداران برابر آب و خاک مشترک(ملک
مشاع)، با یک هیات مدیره و یک سخنگوی دارای کاریزما(نه رهبر مطلقه) و با روش
مسالمت آمیز #فراخوان_عمومی و #فرمان_مدنی مسالمت آمیز(نه #نافرمانی_مدنی) برای
نشستن در یک مکان و در یک زمان، با یک زبان حقوقی و یک شعار معین: تجدید
رفراندوم58، با نظارت تمام مردم!
چنین راهکار مسمالمتجویانه و نرمی، با گردآوردنِ اکثریت گلستان، گردِ اقلیتِ
گلوله، عملا با از سکه انداختنِ مشروعیت اقلیت در مقابل چشم جهان، برای یک هدف
اکثریتی فراگیر، اعتبار و مقبولیتی غیرقابل انکار میخرد!
و آن گاه: چون که صد آمد..نَوَد هم نزد ماست!
باقی ماجرا، بدون از هم پاشیدن امنیتِ کشور و با سرنهادن تمام مردم به نتایج
مشروعیت، با نمایندگان راستین مردم است: از تدوین و تصویب قانون اساسی تا استقرار
سه قوا و سپس طرحِ دعاوی قانونی و اعمال اراده تمام مردم از شوراهای مدنیِ محلی و
بومی، تا مرکزی.
این یعنی شکوفایی امید در امنیتی فراگیر، با مکانیسم تصمیم سازی و راستی آزمایی
علمی و الگوریتمی گام به گام در یک نقشه راه شفاف از سکانس اول تا آخر.
نتیجه:
1. مردم غیرتشکیلاتی، مجازند که همواره برای مطالباتِ خود اعتراض کنند! این به جای
خود محفوظ!
2. نظام سلطه همواره: با نفوذ شعارهای داغ تر از آتش، با بهانهی سرکوب، اعتراضات
را سرکوب میکند!
3. اما چرا روشنفکران مدعی در اپوزیسیون و صاحبان تریبون، همواره آن شعارهای
اطلاعاتی را بدون فهمیدن آخرین سکانس یک سناریوی اطلاعاتی امنیتی، تکرار میکنند؟ و
چرا هرگز برای تدوین یک نقشهراه عام و فراگیر و مردمی بر اساس یک الگوریتم گام به
گام از اولین سکانس تا آخرین سکانس، تاکتیکها و شعارهای مناسب را برای احقاق سکانس
آخر، خود به دست نمیگیرند؟ و چرا همچون یاران رایگانِ راهزنان قانونی، در شور آتش
یک گیجی زنجیرهای برای سوختن و اتلاف منابع مادی و انسانی، همواره آتشبیار آتش به
اختیاران قانونی و اجرای یک سناریوی اطلاعاتی امنیتی روسی/انگلیسی/ولایی تا سکانس
آخر میشوند؟
چند بار شاهد
عقوبت گیج، دی 96 و آبان 98 و خرداد و تیر و مردادها بود؟... تا کی؟
تا بازنشستگی نسل قبلی و بعدی تا انقلاب مهدی...؟!... چه شغل شریفی...
آیا نباید جهان به ریش اپوزیسیون و مبارزان مدنیاش بخندد و کماکان میان دامچالهها
و سناریوهای اتاق فکر استعماری و اتاق ذکر استثماری نظام، منابع طبیعی و مشترک
مردمی پریشان را بدوشد؟
خیام ابراهیمی
2مرداد 1400
.
پ.ن:
غبن و حجر
چرا حقوقدانها بیشتر از سایر مردم(قربانیان موقعیت) مسئولند؟
آن کس که نتواند به ضرورت و اولویتِ حقوق ابتدایی تمام مردم بر حقوق ثانویه در
قانون اساسی پی ببرد از لحاظ حقوقی یک محجور است و براحتی مغبون میشود! او هر لحظه
به نسبت توانش میتواند به عنوان یک گروگان و برده، به یک جنایتکار تبدیل شود!
بنابراین تمایز چندانی بین محجورین نیست!
متاسفانه 115
سال است که پس از استقرار قانون اساسی و مشروطیت، همواره مردم ایران هم مغبون شده
و هم محجور نگاه داشته شدهاند! تا ندانند که تنها اشراف و معرفتِ تمام شهروندان
به مناسبات قدرت و حقوقشان در قانون است، که میتواند به مطالبات و پندار و گفتار
و رفتار هر شهروند معنایی
ارزنده و راستین بدهد! وگرنه کنش و واکنش و گفتار و رفتار خوب و بد افراد نمیتواند
از نیت و باور و پندارشان رونمایی کند، و بدون آگاهی از پایگاهِ قانونی هر شهروند،
اساسا هیچ مکانیسم راستی آزمایی در دست ما نیست که بتوانیم اصالتِ مردمی یک اکت
اجتماعی و سیاسی را بفهمیم!
پس از 40 سال تیلهبازی با مردم
کی خستهست؟... دشمن!
قربانیان موقعیت: زنانِ ام.اسی لرستان و خودکشی جوانان و بمباران با بحران
آب و برق و نان در خوزستانِ تمامِ ایران،... چرا؟
قربانیان موقعیت یعنی، فرهنگ فاسد موجودات ریز در لجن یک مرداب! یعنی بازتولید
پایدار و قانونی فریب و ریا و دروغ و زورگیری و خشونت و خودزنی و آدمفروشی و
گروگانگیری و گروگانفروشی و گروگانکشی در توانایی دیگران تو نتوانی! چرا دیگری
میتواند تو نمیتوانی؟
مسیح علینژاد توانسته یکتنه با یک اکت اجتماعی یک معرفت را شیوع دهد! عامل شکستن
تابوی روسری در متن جامعه کدام سخنران بالای منبر و تریبون بود؟ جز ایجاد مسیح با
ابتکارات پیگیرش و تبدیل موبایل به عنوان اسلحه ی نرم علیه سلطه و زورگیری انسان
لای لنگ و پاچه ی حیوان!
برخی بدون آگاهی از ماهیت قانون، صرفا بر اساس آسیبهای خود از نظام سلطه، همینطوری
بهصرف سوابق گذشتهی یک ناآگاه مثل خودشان، بر او میتازند که او فریبکار است!
چون لابد دو بار بیشتر از خودشان روزگاری به خاتمی رأی داده! همین! اما عین خودشان
در وقتی که ایشان از نظام بریدهاند، او هنوز به نظام امیدوار بوده. گیریم هر دو
یکبار هم قانون اساسی را نخوانده باشند! که مشکل در عملکرد شخصیتها نیست! بلکه
مشکل از قدرت برآمده از قانون اساسی است که به ایشان میدان داده است!
کاری که حقوقدانها و تحصیلکرده ها و روشنفکران و روشنذکران کلاهبردار ما
نتوانستند!
بلکه به انتقاد از نخود و لوبیای دستپخت آشپز دیزی اربابی پرداختند!
به جای طرح دعوی در مراجع قانونی به دلیل غبن و حجر یک ملت صغیر و فریبخورده در
امضاء یک قرارداد حقوقی بنام قانون اساسی که بنا بر اصل 177 تا ابد لایتغیر است!
این یعنی معلول نگاه داشتن یک ملت بصورت قانونی... دیگر باقی قضایا تیلهبازی با
سرنوشت مردم است. از شام تا عراق تا ونزوئلا خرج کردن زندگی مردم در توهم هستهای
و موشکها بدون مجوز و آگاهی مردم. تنها بدلیل یک قانون که در آن فریب خوردهاند.