تبیین مستند #راه_امام و قانون آخوند و آخوندزاه
اگر آخوند #خمینی باشد، قانونا #آخوندزاده هم باید همچون او باشد!
و اینک
رهبر #طالبان در #افغانستان هیبتالله #آخوندزاده است!
بموجب اصل 177
قانون اساسی جمهوری اسلامی، هیچ ایرانی در حال و آینده نمیتواند اصولِ بنیادیِ
5+110 قانون اساسی آخوند خمینی را عوض کند! یعنی نسلِ نیامده تا ابد قربانی حکم یک
نفر و قدرت مافوق پشتِپردهی اویند! طالبان هم چون خمینی اینگونه قدرت را تصاحب
خواهد کرد... با حکمِ: یدالله فوق ایدیهم... و لله ملک السموات و الارض... یعنی حالا
که دست خدا که بالای همهی دستهاست در دست ماست و زمین و آسمان و مافیها که از آن
اوست، جمیعا واس ماست؛ کافی است تو قانونا وکیلش باشی و ملت دانسته ندانسته با آن
بیعت کنند! بنابراین تا قانونا بموجب جمع جبری دو اصل 5+110 قانون اساسی، دست و
یَدِ الله تا ابد(بموجب اصل 177) در ید قدرت مطلقهی مولیالموحدین(امیرالمؤمنین و
یا ولایت مطلقه فقیه) در این زمان حصر است، لذا هیچ تضمینی برای هیچ سخنی و هیچ
اصل قانونی و برنامههای اعلام شده نیست! چون پیچ رگلاژِ حقایقِ سیّال در دست
امیرالمؤمنین طالبان و همزمان در دست نایبِ امامِ زمان یعنی خمینی و امثالهم است؛
و هر دو خدای دیروزی مرده را در یک جیب دارند و ایشان جداجدا مصداق آن قادر مطلقهاند...
نه دیگری! یعنی نسلِ بعدی تا ابد نمیتواند مبانیِ این قانون 42 سال پیش را تغییر
دهد مگر آنکه با ایشان بجنگد و کلید را از پردهدارِ بتخانه بگیرد! این یعنی تضمین
جنگ تا ابد!
طالبان
گفت: ما
داعشمسلک نیستیم!... همین!... فقط گفت! و حالا تو باید به تار سیبیل دایی جان
ناپلئونی اعتماد کنی که همین روزها 20 سرباز دولتی را پس از تسلیم کشتهاند!
اسیرکشی رسم ملّایان است! ما این رسم مذهبیِ داعشمسلکان را از اعدام جوانان در
تابستان 67 به یاد داریم که میگفتند هرغیرخودی ایادی شیطان اکبر و ابلیس است!
یعنی ما خود شیطانکهای آن ابلیس خودسر که خدا را از آنِ سرقفلی عبادات خویش
میخواست، نیستیم! چون خدا از آنِ ماست و ما به او مؤمنیم و هرغیرخودی کافر است و
تو پنداری ایشان به او وعده داده اند که تا مهلتی هست، بندگانش را تا روز قیامت
بفریبند! این قانون اساسی ابلیس است که خدا را صرفا از نوع مرده و دیروزیاش از آن
خود میداند، نه حیّالقیوم(زندهی همیشه درکنار و پابرجا) را از آن همه و نزدیکتر
از رگ گردن به همه و زنده در سمع و بصر و فؤاد همه و در یک کلام در وجدان آدم زنده
و آدمیان. و این یک شاخصه و اصل اساسی در قانون ابلیس است که بندگی را از آن خود
میداند و هر شخصیتی جز خودش را کمتر از خویش میانگارَد! این یعنی او خودش از خودش
راضی است! بی آنکه خود را نیازمند قضاوت و حکم ناپیدای الله در روز جزا بداند! این
تکبر هم کور میکند و هم کر و هم قلب و عقل را از کار میاندازد! و نمیخواند:
سوره الإسراء آیه ۳۶
وَلا تَقفُ ما لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ ۚ إِنَّ السَّمعَ وَالبَصَرَ وَالفُؤادَ
كُلُّ أُولٰئِكَ كانَ عَنهُ مَسئولًا﴿۳۶﴾
پیروی نکن از آنچه به آن علم نداری! چرا که گوش و چشم و دلِ معقول، همه باید
پاسخگو باشند!
و آیا سمع و بصر و فؤاد تمام مردم همچون آدمکهای یک کارخانه از لحاظ ساختاری و
وسعت وجودی برابرند؟! یعنی آیا تمام مردم سربازان ماشینی یک کارخانه و یک
سربازخانهاند؟!
اگر اینطور
است: پس تکلیف این آیه چیست؟
"لایکلف الله نفسا الی وسعها"(آیه 286 از سوره البقره)
یعنی: الله هیچکس را مکلف به کاری نمیکند، جز به اندازهی و گستردگی توان
(خاص) خودش. و
چه کسی از این وسعت وجودی هر شخص(جدا جدا) آگاه است جز خدا؟(آن قدرتِ مطلقه که در
جیبِ هیچکس جای نمیگیرد و حضورِ زندهاش در یک بتخانه(مجلسِ مدعیان) قابل احصاء
نیست)!
یعنی فرمانده
و هدایتگر و راهبر و رهبر زنده نزد وجدان زنده، تنها خود خداست ولاغیر! و به همین
دلیل به هر فرد زنده بصورت انفرادی و جداگانه(نه به کل جماعت بصورت یکجا) میگوید:
اُدعونی اَستجِب لَکم(آیه 60 از سوره غافر)! (یعنی: بخوان مرا... تا اجابت کنم تو
را... یعنی: ای شخص زنده! مرا به قلب و وجدان خود دعوت کن! تا تو را پاسخ گویم)!
و مگر جمع این آیات به معنای این نیست که بساط بت پرستی و مرده خواری از خدای مرده
را جمع کنید! چون قدرت مطلقه در وجدان زنده، نیازمندِ یک وکیل مطلقالعنان نیست!
.
اما آن رهبر خودخواندهی مسلمین جهان و همزمان این امیرالمؤمنین زمان، هیچیک قادر
نیستند به این پارادوکس و تناقض معنایی پاسخ دهند که دو کلانتر در یک شهر یعنی
چه؟! چون هر دو با حجاب تکبری خودخوانده، هم کرَند و هم کورند! نه میبینند و نه
میشنوند و نه قادرند نشانهها را بیغرض بخوانند! پس آنها تنها در گیجی و گنگی، و
در غیاب خدایی که بدان باور ندارند، تنها نقشِ خود را بر عالم میزنند! و بموجب
مبانی مذهب خودشان هر دو هم مشرکند و هم کافرند! چون اساسا به قدرتِ ربّ(پرودگار و
مربی و پرورشگر آدمیان در فرصت حیات) و به حضور خدایِ زنده در وجدان تمام مخلوقات،
اساسا باور ندارند! لذا هر یک در بینوایی و گیچ و گمی، دوغ و دوشاب سوءتفاهمات و
خیالات و توهمات خود را برای خود میبافند و به زور بر تن دیگران میکنند!
و البته سران
استعمار عالم سدههاست که این را نیک میدانند! پس تمام سعی و تلاش خویش را میکنند
تا چنین قانونی را در کشورهای مستعمره مستقر کنند! تا با موجسواری بر سوء تفاهمات
کلامی و با تکیه بر جاه طلبی مدعیان رهبری مسلمین، عملا در دامچاله ها با گروگان
گرفتن یک قدرت مطلقه، ملتی را به گروگان خویش درآورند و به مقاصد خویش ببرند!
از مبانی این قانون اساسی، تقسیم کل مردم و صاحبان حق و شهروندان در جامعه، به
مومن و کافر است! آنهم با سنگِ محکِ یک مرده و لاجان! بر این اساس مومنین بندگانِ
یک رهبرند که بموجب اصل 5 قانون اساسی، نایب بر حق امام مبین و غایب در زمان است و
امام زمان همچو روشنگری رهنما و رهبر، وکیل بلاعزلِ خدای ناپیدایی بر روی زمین
است! یعنی هر چه او بگوید، از سوی الله و شارع مقدس است؛ و امرش همچون حکمِ حکومتی
لازم الاجراست!
.
کدام امام مبین؟...لابد همانکه در آیه 12 سوره یس گفته:
"... وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ"
یعنی:... و تمام چیزها را احصاء کردهایم در یک امام مبین و یا همان رهبر روشنگر و
راهنما.
کل شیئی یعنی تمام چیزها... تمام چیزها یعنی شناخت و قدرت تصرف کامل به تمام اجزاء
عالم و قدرت #کن_فیکون که
وقتی فرمان بدهد و امر صادر کند باید آن امر در جا محقق بشود! یعنی چوب سیگار،
تبدیل به یک قناری شود!
"فرمان
دهد باید بشود" یعنی: همین اَمرِ امیرالمؤمنین و همان حکم حکومتی صاحب امر
ولایت مطلقه فقیه... که هر چه کردهاند، نمیشود که نمیشود! و برای آزادیشان از
زندان باید یک سلطان زمینی فرمان دهد! و بیاید 5000 نفر طالبان را از زندان آزاد
کند!
امر باید محقق بشود!... نه تنها از سوی بنده و شهروندان... بلکه از سوی تمام اشیاء
زمان و مکان... یعنی وقتی به ویروس کرونا فرمان دهد بمیر باید بمیرد! این یعنی
قدرت کن فیکون!
اما این بینوایان تنها از کن فیکون فرمانش را گرفتهاند و شدنش را واگذار کرده اند
به شمشیر و زر و زور غصبی خود! که البته شمشیر سر میبرد! اما نه سر #کرونا را!
این یعنی این امیر و آن امام هر دو جعلی و ساختگی و قراردادی است! چون زورش به یک
کرونای ناقابل نمیرسد! و تنها به ضعیفتر از خودش میرسد!
ما از این
امامها توی چاله میدانِ تاریخیِ محلهمان خیلی زیاد داشته و داریم. راهزنند و باج
میگیرند! پیرزن خفه میکنند! به کودک تجاوز میکنند! رکب میزنند! دزدی میکنند!
سگ مست پشیزی قدرت که میشوند سیبیل تاب میدهند! یک ابرو را بالا میبرند و چشم میدرانند!
درست عین ناصرالدینشاه آن سلطان اسلامپناه که زورش به حفظ امنیت #هرات نرسید
از امریکا کمک خواست! امریکا هم گفت چشم قربان و در وقت مقتضی جا زد! و انگلیس هم
ترتیبِ جدایی هرات افعانستان را داد تا امروز که امیرالمؤمنین دیگری آن را تصرف
کرده!
این وسط رَدّ
پای کیست؟... البته ملکه #انگلیس و
دامادش #امریکا...از
دیرباز تا کنون.
برای فهم
وظایف این ناخدا، میتوان به اصل 110 قانون اساسی مراجعه کرد! که بموجبِ آن،
اختیار تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی، تنها با خود اوست.
و برای اجرای حتمی آنها، حتی حق نظارت با انتصاب منصوبین نظامی خودش در ارتش و
سپاه و نیروی انتظامی و صدا و سیما، و تئوریسینهای ملتزم به حکم خودش است! یعنی
اگر سیاستش این بود که تمام منابع طبیعی و انسانی در یک قطار بارگیری شود تا دیار
قدس و یا هر ویرانسرا در ناکجاآباد، متعاقبا باید تمام پروژه ها در همان مسیر و
همان راستا تعریف و تدوین شود! اگر سیاستهای کلانش این باشد که باید جهان و
کهکشانها را تا سال 1440 تصاحب کرد، لذا تمام منابع و پروژه ها باید برای آن هدف و
مقصد ریلگذاری و تامین و تعریف شود! یعنی اگر لازم باشد کل منابع طبیعی کشور در آن
راه خرج شود، باید بشود! و اگر قرار باشد کل منابع انسانی کشور در آن راه بیکار و
بیمار و نفله و کشته شوند، آن حکم باید صورت بگیرد و قانونا کسی حق اعتراض و یا
دخالت در آن را ندارد!
بنابراین حاصل
جمع جبری سه اصل 5+110+177 این میشود: اختیار و اراده و قدرت نامعلوم و مطلقهی
یک خدایگان بر روی زمین! که هر کس با آن بصورت عملی مخالفت کند، کافر حربی و مرتد
محسوب میشود و مستوجبِ اجراءی حدّ شرعی ارتداد! گیریم به مصلحت پنهان و ناپیدا، و
یا آشکار و پیدا.
هر چند آخوند خمینی در 43 سال پیش در دی 57 در بهشت زهرا تهران گفت:
"پدران
ما در 50 سال پیش نمیتوانند برای فرزندان آینده، قانون و حکومت تعیین
کنند!"(نقل به مضمون)
اما او عملا اثبات کرد که آن سخن، کاربرد موضعی و موقت داشته و برای این زمان یک
دروغ مصلحت آمیز بوده است؛ تا شاید مقاومتِ مردم و صاحبان قدرت در زمان خودش را در
ارتش و رژیم گذشته بشکند!
چون سیرهی عملی او اثبات کرد که این یک خدعهی مقدس و کلکی مرغابی بود!
به این روش
فریب دادن مردم و برای قاپیدن اعتماد ایشان و گذر خر ملّا از پل میگویند: #عملیات_مرصاد!
مرصاد برگرفته
از یک آیه در قرآن است و یعنی دام و دامچاله در راه کفار!... یعنی نشان دادن دَرِ
باغِ سبز برای فریفتن و ربودن اعتماد و ارادهی مخاطب تا فتح قلعه و سوار شدن بر
گردهی مردم تا مقصد. نتیجهی چنین حکومتی #مردمسواری_دیمی و
هیئتی نام دارد که خمینی با هیئت پیروان خود 42 سال با همین روش مقدس، بر گردهی
مردم سوار شد و به هر سویی بدون پاسخگویی و بدون حساب و کتاب، تاخت و تاز کرد! #خاتمی آن را بر اساس اصل تقیه، #مردمسالاری_دینی نامید
و بارها در طولِ سالها، قاپ مردم را ربود! و هر بار ساده دلان انگشت به دهان
ماندند و باور نکردند!
.
برای باور و فهم راه و روش پیروان راه آخوندی چون #خمینی کافی
است به ویدئوهای منتشره در کامنتهای پیوست مراجعه شود!
ویدئوهایی که در آن برای رفتار انقلابی، دروغ و تجسس و شرب خمر و کشتار سپر گوشتی
مومنین در مقابل کفار هنگام مبارزه(به تشخیص خودش) وقتی حفظ نظام که از اوجب
واجبات است در خطر باشد، واجب میشود! با این توجیه که: مومنین به بهشت میروند و
کفار به جهنم.
یکی از پیروان راه آخوند خمینی بنام حسن رحیم پور #ازغدی بر
اساس همین قانون غیرقابل تغییر، با اطمینان و اعتمادبهنفس و تمسخر میگوید: ما
300هزار نفر شهید دادیم تا انقلاب پیروز شد!(خودش چون مرده خواری زنده بود!)
مخالفین هم باید کشته بدهند تا اگر میتوانند پیروز شوند! این یعنی راه تغییر
قانون اساسی تنها جنگیدن و کشته دادن است و هیچ اصلاحی از درون قانون اساسی مقدور
نیست!
نتیجه:
با توجه به قانون اساسی بسته و نیز بنا بر عبرت روزافزون روشهای استبدادی و مسلح
بودن نظام آخوندی به زر و زور و تزویر و نظریات پارادوکسیکال و سیرهی عملی خمینی،
راه تغییر دادن مناسبات قدرت از درون نظام مسدود است و تغییر این قانون به دو روش
ذیل ممکن است:
1. روش سخت (جنگ در میدان):
جنگ در میدان با یک نقشهی راه جنگی، با شرایطی چون کودتای بهمن 57 در ایران
که مورد حمایت و پشتیبانی مالی و میدانی و نظامی و رسانهای و پلن براندازی و
سرنگونی توسط سران #گوادلوپ که
با همکاری خائنین در ارتش و ساواک و نظام بود!
یعنی دارای یک تهیه کننده، سرمایه گذار، سناریست، کارگردان، بازیگران،
بازیگردانان، اکسسوار، نیروهای چریکی اعزامی از لبنان و فلسطین، رسانه ای چون
بی.بی.سی و روابط عمومی و پشتیبانی میدانی فرانسه از نوفل لوشاتو تا حمایت امنیتی
در محل و پرواز هواپیما تا تهران و ... این همه بنا بر عزم جدی سران عالم همراه
بود! نه وعدهی شفاهی و فریب ایشان که چون ماجرایِ آچمز کردن مردمِ بازیچهی
#افغانستان هیچ تضمینی ندارد و میتواند با یک #تبانی برای
فریب مردم بینوا همراه باشد!
این یعنی دست و پای مردم را به نیست خیرخواهی توسط یک نیروی دولتی وابسته به خود
ببندی و در مرور زمان بادکنک امیدی کاذب را در میان مردم باد کنی و در وقت مقتضی
با یک #شوک_ناموقع بترکانی
و چون #بایدن بگویی:
مردم نخواستند بجنگند ما چرا باید بجنگیم!
یعنی امریکا و شریکانش از ابتدا از مردم افغان، جنگ با #طالبان برساخته
و مورد حمایت خودشان را میخواستند! وقتی مردم با تحریکات ایشان نجنگیدند، آنگاه
این یعنی هر وقت خواستی میتوانی برای صلح دست و پای مردم را ببندی تا بخشی از
نیروهایش مردم منتظر اصلاحات را بچاپند، تا طرف دیگر دعوی بتواند با فراغ بال مردم
را نفله کند!
.
2. روش نرم(استحاله از حاشیه بصورت مسالمت آمیز):
آچمز کردن اقلیت حکومت نظامی در میدان، توسط اکثریت مردم در مقابل چشم جهانیان
برای تغییر قانون اساسی. اینکه اکثریت مردم بتوانند در یک زمان و یک مکان و با یک
زبان حقوقی در جایی بنشینند و برنخیزند تا رفراندومی با نظارت تمام مردم( و
سازمانهای بینالمللی). چنین روشی نیازمند اعتماد حداکثری است. و اعتماد حداکثری
با فعالیت شخصیتهای حقیقی و حقوقی خاص و ائتلافشان مقدور نخواهد بود! چون ایشان
دارای یک هویت معنادار با ادبیاتی سلبی حذفی از پیش هستند که اولا بخاطر سوء
تفاهمان بار شده از قبل جذابیت کافی را برای جذب حداکثری ندارند و ثانیان نظام
سلطه هر وقت خواست میتواند پیروان ایشان را به خاطر آن سوابق ناکار و سرکوب کند!
بنابراین شخصیت جدید که بتواند مردم را هدایت کند باید دارای یک هویت جدیدالتاسیس
عام باشد! و این مقدور نخواهد بود جز در چارچوب حقوقی یک شرکت سهامی عام که سزاست
از ابتدا و با رعایت روشی علمی، در مقابل چشم تمام مردم از طریق ماهواره شکل گیرد!
مراتب و الگوریتم تاسیس چنین شرکتی در قانون تجارت ذکر شده است! شرکتی که صرفا بر
اساس حق مادی اولیه در آب و خاک مشترک تاسیس شود نه حقوق ثانویه از قبیل ایدئولوژی
و قومیت و زبان و یا هر ژن برتر تنش آفرین.
مردم معنای منافع مشترک مادی را بهتر میفهمند تا #تضاد_منافع ایدئولوژیک
با کلماتی باردار و سوءتفاهم برانگیز را.
روشهای
اقناعی برای فهم واژگان حقوقی ایدئولوژیک(از سکولار دموکراسی تا سوسیالیسم و ملی
گرایی و سلطنت و پادشاهیخواهی و ...) عموما با تفاسیر مختلف و انگ بر فعالین سابق
آن و اخلال توسط نظام سلطه، موجب تنش و عدم اعتماد و پریشانی و نهایتا سرکوب است.
نتیجه:
احقاق آگاهی فراگیر در شرکت سهامی عام
آگاهی
تنها بر اساس بار اطلاعات و توافقی کلامی مقدور نمیشود! آگاهی نتیجه ی درک یک
پروسهی میدانی است! اینکه مردم مطمئن شوند که اولا شریک یک حق برابرند و این حق
برابر مادی را نظارت و حضورشان از خانه تا شوراهای محلی و بومی تا مرکزی تضمین
میکند و کسی نمیتواند مانع آن شود! دقیقا شبیه یک شرکت سهامی عام اقتصادی که
سهامداران در آن هیچ برتری بر هم ندارند و نمیتوانند حق مادی یکدیگر را نفی کنند
وگرنه مستوجب جزایند!
سازوکار یک شرکت سهامی عام انسانی بر اساس حق مشترک مادی، سازکاری است دارای
مکانیسم تصمیم سازی و تضمین حضور هر شهروند که هویت اعتبار و امتیاز اجتماعیش
وابسته به نقش پذیری میدانی است و همین امر موجب میشود که هیچ شکاف قدرتی بین
مسئولین و نمایندگان و مردم پیش نیاید وگرنه از نمایندگی ساقط میشوند و باید جای
خود را به یکی از مردم بدهند که به هیچ عنوانی قابل حذف نیستند!
نظام ایدئولوژیک اما تمام کفار به مبانی قدرت مطلقهی خود را میتواند حذف کند!
و این همان ترفندی بود که نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی به زعامت آخوند
خمینی به مردم زدند! این همان ترفندی است که یحتمل در قانون اساسی جمهوری
افغانستان نیز قرار است #تکرار شود!
قانونی که حق ایدئولوژی را برتر از حق شهروندی میداند! حال آنکه در قانون اساسی هر
کشور توسعه یافته حق اولیه(تابعیت) شهروندی بر حق ثانویه اولویت دارد!
حق ثانویه:
حق ثانویه
یعنی تمام آن حقوق و معرفتها و ارزشهایی که از لحاظ حقوقی پس از حق شراکت در آب
و خاک مطرح میشود که عموما حصولی هستند! یعنی شخص باید از آب و خاک بهره مند باشد
تا بتواند بعدا با اراده و خواست خودش مومن و مسلمان شود! یک نوزاد نیامده
نمیتواند ایمان داشته باشد! و این همان اصلی است که در قانون اساسی جمهوری اسلامی
از پیش غصب شده است. یعنی بنای قانون اساسی جمهوری اسلامی بر غصب اختیار نسل گذشته
استوار است. یعنی تمام رفتارهای نظام بر اساس یک حق دزدی شده از پیش معنادار شده
است! و چنین غصبی خواه ناخواه در آینده سرآغاز ایجاد یک شکاف بنیادی و ظلم و فساد
خواهد شد!
این یعنی از
حالا آیندهی #افغانستان همچون
#ایران معلوم
است: هزینه کردن منافع مشترک با تشدید تضاد منافع بین مومن و کافر برای گریز از
احقاق#منافع_مشترک_مادی! هر چند در شعار بگویند ما برای عدالت و مقابله با فساد
و احقاق حقوق تمام مردم جهاد میکنیم و عملا تمام نتبع طبیعی مشترک را چون آبی به
آسیاب گعدهی خویش و آرمانهای خویش بریزند و نهایتا بگویند: انشاء الله خیر است!
یعنی آنها ملت را بین شعارهای دروغین مچل و نفله کنند تا ملت را با اعتمادهای
کاذب، پیوسته امیدوار نگاه دارند و از این ستون تا آن ستون، بصورت
زیرپوستی و علنی اهداف استراتژیک خود را پیش ببرند!
.
در جامعهی مدرن دیگر کار شهروندان و مردم با اعتماد سنتی به تار سیبیل دایی جان
ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون کیشوت نمیگذرد!
کار تنها با استقرار قانونی یک شبکهی زنده و پیوسته از شوراهای محلی و بومی تا
مرکزی در یک شرکت سهامی عام انسانی میگذرد و حقوق شهروندی تضمین میشود!
جز این معنا، هر کلامی یا جاهلانه است و یا یک کلاهبرداری و خدعه(گیریم به نیت خیر
اما به عقوبت شرّ) در روز روشن! و قربانی چنین خطایی تمام شهروندان و مردم حتی
انقلابیون دیروز و امروز و فردایند!
به حکم فلسفهی
دزدی از حق ایمان نسل نیامده، در شکافهای طبقاتی ایدئولوژی قانونی، قربانی شدن
انقلابیون امروز بدست قدرتِ متمرکز مصلحت، دیر یا زود دارد؛ اما سوخت و سوز ندارد!
چه بپسندیم و چه نپسندیم؛ و چه بخواهیم و چه نخواهیم! این حکم علم است!
چاردیواری اختیاری.
خیام
ابراهیمی
26مرداد 1400
.
پ.ن:
*مستندات
تصویری و صوتی طبق 12 ویدئو(فعلا) و مستندات کلامی خمینی و سیره عملی خودش و
پیروانش در بخش کامنتها...