پول
#رایگان... گرسنگی و بیماری و بدهکاری و بیپناهی... و دیگر هیچ...
باز هم خوابم نمیبرد و خواب میبینم...
هرگز لایک
نکن! اما لایک بخواه! این رسم خبرنگاران حرفهای است!
حتی پاسخ سلام و ارادتِ بزرگان هم یک آیکونِ شست زرد رنگ #رایگان است... نه بیشتر...
مرگِ #رایگان هنگامِ فرار... مرگِ #رایگان هنگامِ قرار
.
1. شنیدیم خبرنگار افغان با فروش 60 جلد کتابش به 50 افغانی، در عملیات انتحاری
فرودگاه کابل مُرد و به مقصد نرسید و رها شد!
کار ما به جایی رسیده که در فرار و قرار دچار بلای مرگیم... چه ناگهانی و چه
تدریجی... به شستِ چپ روی شیر توالت فرنگی مطلای ترامپ!
.
2. او را نمیشناختم اما یکی را هر روز میبینم که دچار خودزنی است!
چند ماهی است که پس از ده سال خودخوری و بیشترین تولید محتوی در تاریخ فیسبوک،
بدون حقوق بازنشستگی و یا درآمدی، تمام اندوختههای منقول و غیرمنقول 30 سالهی
کار در بیابان را در راه مبارزات آگاهیبخش رسانهای #رایگان و در راستای تئوریزه
کردن راهکارهای نجاتِ تاریخی خود و همه در میان فرزندانِ گرفتار مام میهن، صرف کرد
و بدلیل پایان یافتن اعتبار نزد کس و ناکس، بالاخره در صرافت فروش کتابها افتاد...
اما دریغ از یک نفر که کتابهایش را به قیمتی بیشتر از خمیرکاغذ بخرد!
.
3. به یک شخصیت فرهیخته و تاجرپیشه و ایرانپرست که برای اعتلای ایران، مفت و
#رایگان زیاد حرص میخورد و کارش بصورت حرفهای خرید کتابخانه و اسناد تاریخی و
کتابفروشی است و هزار آشنا دارد مراجعه کرد و رو انداخت... گفت: چشم رویش کار میکنم!...
ده ماه گذشت و از خبرش خبری نشد که نشد!
.
4. از ترس بی پولی، نه خورد و نه پوشید و نه خوابید و نه رفت و نه آمد و نه حتی
بیمارِ پزشک شد... تا مگر بتواند صاحبان تریبون را به چالش بکشد و مجاب کند تا به
منافع مشترک فکر کنند نه تضاد منافع... تا شاید امیدکی برای #هم_افزایی و
آن اعتماد فراگیر سرنوشت ساز باقی بماند... اما تریبونها همواره صاحب داشتند و
دارند... و #پول نفت
با چند و اسطه و خیلی #رایگان نزد میهنپرستان پولپرستی خرج شد و میشود که معنای
#تضاد_منافع را بهتر می فهمند و اساسا تمام هستیشان وابسته به پاسداشت همین
مرزهای موجود و شکافهای ناشی از #تضاد_منافع است
و رنگآمیزی آن با هنرهای هفتگانه و لطایفالحیل...
و خط قرمز صاحبان منابع تریبونهایشان ورود به امر #منافع_مشترک شهروندی است!
وگرنه سخن از هنرهای لاکچری و سنتی و حتی اخبار متفرقه و حواس پرتکنی چون شادیهای
رایگان، البته ایرادی ندارد... یعنی از هر چه بگو الا از منافع مشترک... حتی
میتوانی به تضاد منافع فحش هم بدهی... اما فقط به معارف و روشهای میدانی دستیابی
به #منافع_مشترک نباید
اشارتی شود!
.
نمیدانم چرا کسی کتاب را بیشتر از بهای خمیر کاغذ (پس از کسر هزینه حمل و نقل)
نمیخرد؟!
نمیدانم چرا نان و آب و برق و اینترنت را اینقدر گران میفروشند؟
نمیدانم چرا عمر اینقدر #رایگان است؟!
اما میدانم چرا روزنامهها به صاحبان تریبون، پول میدهند!
حتی مامور برق هم وقتی برای قطع برق میآید، نرخش تغییر کرده و دیگر دلش نمیسوزد!
این یعنی مرگ زندهها از همین مفتخوریِ اینترنتی آغاز میشود!
و زندگیِ مردهها نیز...
#خیام_ابراهیمی
7شهریور سالهای سگی و 1400 اُمَوی
.
پ.ن:
به شاعری فراری به فرنگ که از عدم استقبال شعرهایش در #فیسبوک نالان
بود، امشب گفتم: سه سال پیش فهمیدم که ارتش سایبری دو کارمند در فیسبوک دارد که
کارشان این است که بازدید متون #رایگان را
از هزاران بازدید و چند صد لایک به بیست نفر برسانند و دلار بستانند و ریال خرج کنند!
تو الان نمرهات 20 است! حالا میتوانی با خیال آسوده بمیری.
وطن #پشم است!
در فرنگ ایدههای ناب و منتهی به ارزش افزوده را دولتها و تاجران میخرند و اینجا
کاسبان و حکومتیان و هنربندان و روشنذکرانش، اجماعا میدزدند! و بابت هر لگد به
زنده به گوران دلار میستانند و ریال خرج میکنند!
این یعنی: لاشیتر از شغالها و کفتاران سر سفرهی اربابان بومی و اربابان جهانی و
نواله خورانشان، خودشانند!
این یعنی: تو تنهایی و محکوم به مرگ تدریجی. بیصدا...
No comments:
Post a Comment