و ناگهان
#گوگل چینی...
بایدن(ره):
بگذار افغانها یکدیگر را بدَرَند! به ما چه؟
ترامپ(ره): مرگ تدریجی گرسنگان دنیا تقصیر هوش خودشان است! به ما چه؟
اهدناالصراط
الچپ و راست... هم شرقیه هم غربیه، جمهوریه قربانیه
هنوز بهیاد
داریم این شعارِ انقلابی/انگلیسی را: #چین #روسیه #امریکا ... دشمنانِ
خلقِ ما
یک کارشناس
مالهکشی سیاستهای گلوبالیسم بهشرط تریبون لندنی گفت: نرخِ فقر در جهان کاهش
یافته! ما شپش جیب سوراخ مُلّای دهمان هم نبودیم! اما حالا هستیم!
البته زندگی بردگان جهان باید به موازات ارتقاء تولیدات تکنولوژیک در پروژهها
بصورت روبنایی تغییر یابد! هر چند شکاف توقعات و حسرتشان از ناامنی ناشی از رضایتی
باطنی از مواهب امنیتبخش زندگی، بیشتر و عمیقتر شود... این یعنی عنصر
رضایتمندی از امنیتِ زندگی یک کشاورز سنتی بیسواد در قرن گذشته، بیشتر از یک
کشاورز بیزمین مصرف کنندهی باسواد امروزی شده است! این یعنی در بحران دلهره، جام
زهر مینوشند مردم بینوای سلطانی، زیر سایهی برخورداران دیوانی... و جملگی آویزان
به حکم حکومتی یک مافیای پنهان:.
در تعیین سیاستهای کلان اقتصاد مقاومتی بردگان، زیرِ نشیمنِ عاملِ قانونی ویرانی...
در اولویتبندی خودسرانهی گروگانهای حوالیِ ناف شکم، در پروژههای دلخواه صاحبان
قدرت و سرمایه و ابزار تولید که منابع مالی و طبیعی ناشی از حقوق عمومی را میبلعند،
با رجزهای تحریمیِ اراده و اختیارِ منتهی به لالمانی...
البته منافع عمومی باید دارای خطوط قرمز و حد و مرزی متکی بر نظارتی عام و
سیستماتیک و شبکهای باشد، وگرنه با اولین شکاف بین شهروندان و گازانبرِ دوقطبیِ
قدرت در بازههای زمانی، آن سیاستگذاری بظاهر مردمی، در انحصارِ بازوان صاحبان
قدرت سلطه، از منافعِ عام منحرف میشود و در انحصارِ دلالانِ مناسباتِ غیرانسانی و
حیوانی، قرار میگیرد...
گیریم این #دوقطبی_کاذب بین دموکرات و جمهوریخواه باشد، و یا بین بلوک شرق در #شانگهای و
#جی_7 در
غرب،... و یا بینِ اصولگرا و اصلاحطلب در ید قدرتِ اربابان بومی. نهایتا همه
بازیگر و بازیچه در یک #بیلدربرگ غیررسمی،
فرای قدرتهای رسمیاند!
این یعنی وقتی در رقابت و نبردی نابرابر برای کسب قدرت و حذف رقیب (همان استراتژی
نئولیبرالیسم)، اگر شکافی بین اختیار و ارادهی شهروندان آگاه و مدیریت کلان واقع
شود، دیگر دستِ هیچ بینوایی به توالتِ دیجیتال آپارتمانهای #ایلان_ماسک در
#مریخ نمیرسد
و... تو این را نیک میدانی!
و اما مرزهای کسب قدرت باید دارای حدود قرمز و یک حداقل و حداکثر باشد! نه اینکه
از دو سو تا بینهایت قابل #نزول و
#صعود باشد!
این همان رمزِ رشد هشتبازوی اختاپوسِ امپریالیسم هفتسَر است بر روی جنازههای
مردم بینوای جهان در جبر جغرافیا... که میراثِ تکنولوژی و حق مالکیت بدونِ مرز،
عملا شهروندان جهان را در حدّ موش آزمایشگاهیِ شرکتهای چندملیتی وُوهانی، به
تملکِ صاحبان قدرت سلطه بر منابع طبیعی عمومیِ تمامِ زمین درآورده... همه با تکیه
بر اصلِ #ژن_برتر موروثی...
در یک مردمسواری مشترکِ بانکداریِ تکنولوژیک جهانی و ایدئولوژیک بومی...
کدخدای غیرپاسخگوی
دِه را ببین! مردمِ دِه را بچاپ!
اما در این
بازی میراثدارانِ سلطه، این یک اصل بردهداری مدرن است و انسانی نیست!... و تو با
بنده پروری ایدئولوژیک، مزایای انحصاریِ تئوریزه کردنِ استحاله از بشر به بنده و
برده را نیک میدانی!
چون امر نظارت
و مسئولیتپذیری و پاسخگویی عملا و زیرپوستی و حالا علنا انحصاری میشود... تا
جایی که ترامپ با دو لبِ شهوتآلودِ گوشتی، سرش را به هوا گیرد و بی نگاهی به توی
وطن فروش، صراحتا اعلام کند که غرب با آن رؤیای امریکاییاش دیگر کاری به محرومین
و مفلسین عالم ندارد... ای رهبر مفلسین عالم!
و بایدن
با لبخندی نرم بر جنازهی قربانیان طالبانی بگوید: به ما چه؟! بگذار عقب ماندههای
افغانی، یکدیگر را بِدَرَند!
اما هیچکدام
به روی مبارک نیاورند، که آن 20 سال در چه کاری بودند که طالبان و داعشِ برساختهی
خود را سازماندهی و تجهیز کردند... آن دلارهای همیشه سبز از کجا تبدیل به تریاک و
اسلحه شد؟ تا از تو یک قاچاقچی مردمکُش بسازد که برای حفظ نظام فاسد گعدهی خود،
بصورت انقلابی صادرش کنی از مرزهای شرقی به ترکیه تا غرب اروپا... تا لاپوشانی شود
که برای بهرهبرداری داعش از معادن تالک و لیتیوم افغانستان چه کسی برایشان امنیت
ساخت و به روی مبارک نیاورد تا از طریق پاکستان به قیمت مفت به اروپا و امریکا
برسد... تا این روزها نگوید که در توافقی پشت پرده، در آینده آن شرکتهای چند ملیتی
چینی/امریکایی، قرار است سودهای حاصله از بهره برداری از معادنِ افغانستان را به
کدام سهامداران امریکایی بپردازند؟! که تو عوامفریبانه برای امپراطوری چین و
ماچین، استقلال قائلی!
لاشرقیه؟
لاغربیه؟ جمهوریه حیوانیه!
نه... از وسط
معرکه نمیتوان قضاوتی منصفانه داشت!
بلکه باید از بالا به موضوع نگاه کرد! خیلی بالاتر از قامت کوتولهی امثال تو
بینوا! وگرنه بعنوان یک عمله و رهبر کارمندانِ خونخوارِ سازمانی این نظامِ قانونا
مردهخوار، بدیهی است که هر کس باید به هوش و ژن برتر خود بنازد!... یکی به عنوان
آلتی متجاوز، به ژن برتر تکنولوژیک خود بنازد و... یک آلتِ سلطهپذیرِ سلطهگر هم
به ژن برتر ایدئولوژیک خود بنازد... و توجیهی بتراشند برای وجدانهای بیمار و
دربند، که هوش انقلابی در این است که یک مؤمن باید پس از وضو از هر تجاوز
استراتژیک در جبرتاریخی، لذت هم ببرد! تا همچون چوب دوسرگُهی، خود را مغبون احساس
نکند! ای خاکِ عالم بر سر بیمارتان که با این فرمان، ملتی را تا ابد در استراتژی
جنگ در نبردی نابرابر زخمی و ناتوان و بیمار کردهاید!
سر اهالیِ حیاط خلوتِ بیت معظم و سگان نگهبانش سلامت!
که سگها اگر پیر و هاف هافو شوند، با #دولت_جوان قابل
تعویضند!
حالا #سگ نکُش؛
کی بکُش!
اینجا اما این
جنایت سیستماتیکِ حاکم را که بهایش تلف شدن میلیونها زندگی و نفله شدنِ میلیونها
گرفتار و گرسنه در روزمرگی تدریجی و در فقر است، و ظلمی روزافزونی را که در
دامچالههای زنجیرهای سرانِ مافیا، بر بیماران و قربانیان بشری میشود، نمیتوان
نادیده گرفت و مفنگانه توپ را انداخت به زمینِ بهرهیِ هوشی نازلِ اسیران اعتمادی
کور که یکبار جاهلانه در یک قرارداد لایتغیر ابدی(موسوم به قانون اساسی) مغبون شدهاند
و اختیار نسل نیامده را بصورت غیرحقوقی از قبل پیشفروش کردهاند! قراردادی مالکانه
و عوامفریبانه در پوستینی مقدس، که از لحاظ حقوقی #باطل است
و تو با تمسک به عبادتی ششهزارساله و ابلیسی، خود را به جهلالعارفین زده و حقیقت
این جنایت کثیف را نیک میدانی!
براستی وقتی #گوگل را
باز میکنی و یکهو میبینی فونتش چینی شده و گزینهی تغییر زبان هم سانسور شده، چه
باید کرد؟!
این یعنی آن قاقازادهات هر روزه هنگام طلوع فجر و دعایِ سحر، از خواب خرگوشی
برخیزد و ببیند زیرپوشاَش خونین است و تو انکار کنی و بگویی این تَوَهُم و دروغ
است و تو این را نمیدانی! از بهشت دراختیارِ ما لذت ببر، ای آتش به اختیار!
.
اما وقتی بابتِ
هر شلیک تکتیراندازان با گلولههای روسی و چینی و فرانسوی و امریکایی و انگلیسی
به گلهایِ گلستان، یک سکهی خونین مقدس پاداش میدهی، این را نیز به یاد آور:
که مبانی و عوارضِ #استثمار_بومی، دقیقا شبیه مبانی #استعمار_جهانی است!
و راز رهایی
از دور باطل این سلطهی مسری، این است که سریعا از مناسبات قانونیِ #سلبی_حذفی هر
رابطه #توبه کنی
و حق را به میان تمام صاحبان حق حواله کنی و یکبار برای همیشه خود را از جنایات
زنجیرهای برهانی! تا با استقرارِ مناسبات #ایجابی_جذبی در
قانون، هر فعل و انفعالی زایندهی آگاهی شود! که مردم در این #هم_افزایی میدانی
است که آگاه میشوند! تا با تکیه بر قدرتِ حداکثری مردمِ در میدان، بتوانیم
اعتباری جهانی بخریم و بر هر قدرت استعمار و استثمار داخلی محیط شویم! نه اینکه پس
از وضو برای شیرین کردن جنایت، دومینو وار با خزیدن لای لنگ و پاچهی سلاطین سابقهدار
و متجاوزِ روسی و انگلیسی و حالا چینی(جملگی بین دو تیغ گازانبر امریکایی)، جنایت
خویش را عبادت حقنه کنیم! واجب قربة الیالشیاطین اِنس و الجِنّ! همان جنّی که
بابایِ کروناست و زورِ جنگیرانت با جنگیرِ #مستعان به
آن نرسید!... و یا نخواستی برسد؟!
.
استعمارگر و بازوانِ گروگانش
اینها خودشان اول با کشتیهای توپدار و با گلوله به مستعمرهها وارد شدند و زدند
سرخپوستان و سیاهپوستان بومی را لت و پار کردند...
یعنی بنای وحدت و قدرت بین خودشان را گذاشتند بر #منافع_مشترک؛ اما برای توجیه سربازان گمنامِ آدمکش خود در جنایتی خونین، بومیان را
دشمنی جلوه دادند که با ایشان دارای تضاد منافعاَند... چون از دید ایشان در زمینی
که از آن همه است(تو بخوان لله ملکالسماوات والارض)، بومیان بر منابعی لنگر
انداخته بودند که ایشان رازِ بهرهبرداری از آن را بهتر از صغیران میدانستند و
بومیان حق نداشتند آن را منحصر به سنتِ حیاتِ موروثی خویش کنند! این یعنی بیاعتنایی
به حقوق ابتدایی انسان زیر عَلَم آدمکی که وقتی خرش از پل گذشت دیگر انسانیت را
بنده نیست!... بنابراین هیچ توافقی بصورت مسالمتآمیز شکل نمیگیرد، مگر اینکه
هویتش را از آگاهی بر حقوق مشترک(نه انحصاری) اخذ کرده باشد...
درست مثل
بانکداران لندنی از زمان الیزابت اول(پس از تاسیس کمپانی هند شرقی) تا همین حالا
در زمان الیزابت دوم در اتحاد با امریکا و استرالیا در اقیانوس هند و آرام با
جرزنی در حق فرانسه(یار دیرین)... این یعنی در اهداف بزرگ حتی خودیها هم در امان
نیستند و قربانی میشوند... چه برسد به غیرخودیان.
بگذریم از اینکه این روزها #فرانسه که قربانیِ سربازکُشی غربی شده، این روزها در
بصیرت تاسیسِ #ارتش_اتحادیه_اروپا در مقابل قدرت سلطهی انگلیس و امریکا، شعارهایی
داده است که با ایجاد چنین قدرت نظامی #حق_وتو را با اروپا شریک میشوم! البته که
عاملِ اصلی #برگزیت فکر اینجایش را هم کرده! دیگر راه سلطه از جنگ نمیگذرد! البته
میتوان عناصر مؤثر را با #تهدید و #تطمیع یکی یکی خفه و یا حذف کرد! مثلا علاوه
بر پروژههای انرژی پاک خورشیدی در عراق، به فرانسه مجوز و پورسانتِ درآمد خونکشی
از رگ بینوایان دیگری را از جهان پیرامونی داد!
این یعنی همین
حذف ایدئولوژیک افسران انتحاری دیروزی به خاطر حفظ نظام که از اوجب واجبات است...
این یعنی فردا نوبتِ آلتهای امنیتیِ #ابرآروان (در پروژهی
اینترنت میلی/چینی) و سربازان گمنام و جاسوسان مقدس دارای اطلاعات سرّی در نظام
مقدسِ قدرت مطلقهای بین بازوانِ الیتِ مافیایِ بریتانیای کبیر است!
سربازان گمنام و پیمانکاران و آلتهای سلطه در جهان پیرامونی که قدرتشان به اندازهی
#فرانسه نیست که بتوان با شیتیل ساکتشان کرد! کفگیر که به ته دیگ برسد، خیلی راحت
در یک حادثهی جادهای حذف میشوند! و یا با یک تکتیرانداز غیربومی لبنانی،
هرکجای عالم که باشند(از پشت تریبون بی.بی.سی تا شرکت #ایران_آروان تا اعضای #اتاق_فکر
و #اتاق_ذکر و سلاخخانهی دخمهها و خانههای امن نظام) تهدید به حذف خود و عزیزانشان
میشوند! این یعنی تا ابد نان خونینِ گروگان شدن را در پوستین میشی در لباس گرگ،
خوردن! این یعنی دلهره از حالا تا ابد...تا انقلاب بعدی... آیا نباید کاری کرد کارستان؟
آیا نباید روزنهی نوری را برای نجات همه باقی گذارد؟
.
استراتژی و تاکتیکهای سلطه:
تاکتیکهای مبتنی بر استراتژی سلطه از چهار قرن قبل تاکنون تغییری نکرده است...
اوّل با زور و خدعه و مکر (و مکرو و مکرالله والله خیر الماکرین)... و بعد که مسلط
شدند لبخند زدند... و سرخپوستان را در قدرت خود مستحیل کردند! این کنش و واکنش
درست برعکس #استثمارگران بومی
لاجان است: ابتدا با لبخند و خدعه و سپس با زورگیری عقیدتی که ریشه در #تضاد_منافع با
مردم دارد!(البته برای منافع مشترک دوقطبی کاذب خودیهای خودشان که وقتی پیر شدند
باید با دولت جوان جابجا شوند در دوری باطل تا انقلاب بعدی...).
اما #استعمارگران شاید
این درسها را وقتی آموختند که مستشرقان را به خاورمیانه فرستادند برای شناسایی
زوایای فرهنگِ جهانگشای اسلام سیاسی...
.
مثلا نگاهی بینداز به بانوی سه عالم، پرفسور آنه کاترین #لبمتون لندنی
که 80 سال پیش، برای شناخت فرهنگ بومی، با پای پیاده تمام روستاهای ایران را از
جمله کاشان و یزد را سیر کرد تا فرستندهی جاسوس آلمانی #سام_مولر را
در #قمصر_کاشان کشف کند!
بله: بانوی
مهربان پروفسور ایرانشناسی و استاد ارشد دانشگاه لندن آشنا به چند زبان خاورمیانه
با لهجه های متنوع محلی و بومی(مثلا آشنا به لهجهی کاشی و لُری)... وابسته
مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران و از ماموران برجستهی سازمان اطلاعاتی بریتانیا
(که چه بسی رئیس مافوق پشت صحنهاش همان رئیس مافیای بالادستی ماموران کا.گ.ب هم
باشد) و البته همان پارسیدان انگلیسی و کارشناس تاریخ ایران در دورههای
سلجوقیان، مغولها، صفویان و قاجاریان و پژوهشگر برجستهٔ مسائل ایران...
همان پرفسور
بانو لبمتونی که بر اساس روایت #روزنامه_تایمز لندن، در دوران جنگ دوم جهانی از
سال 1320 تا ماجرای 28 مرداد 1332 در وقایعی که منجر به خلع رضاشاه از سلطنت، تا
ماجرای خلعِ یدِ از #مصدق شد، نقش مهمی داشت و در رساندن خبرهای ایران به بخش
فارسی بیبیسی فعال بود!
.
یعنی یک روزی که اینها حسابی به انواع سلاحهای پیشرفته مسلح شدند و از خود مطمئن،
به قدرت جنایی خویش غرّه شدند، آنگاه با انگولک کردنِ تضاد منافعِ فرهنگهای بومی،
بومیان را به نبردی نابرابر تهییج و تحریک کردند تا اولین سیلی را ایشان بزنند و
بهانهی جنگ و سرکوب مهیا شود...
آیا آن جوان لاجان صربی که ولیعهد اتریش را ترور کرد و تجزیهی حکومت عثمانی را
موجب شد، با #هدایت_نرم مافیای قدرت تهییج و تحریم شد؟! آیا باج و سهم #روسیه در
دو جنگ جهانی اول و دوم از پیش برآورد شده بود؟ که هیچگاه با انگلیس نجنگید و
همواره شریک و یارِ غارِ گرمابه و گلستانی بود برای تصرف مشترک ایران؟! سند جنایت
نزد جنایتکاران است و نزد ما نیست!
درست عین سند مرگ زندانیان سیاسی دربندی که یکی یکی خودکشان میشوند و اگر هوشیاری
با خوانش میان خطوط بدان اشاره کند، جانیان قانونا حق دارند که از او و قربانیان
شکایت برند به قاضی القضات خویش به جرم #تهمت و #تشویش_اذهان_عمومی! جرمهایی
که بنا بر حکم حکومتی معمار کبیر، برای سربازان گمنامشان واجب است: دروغ، خدعه،
مکر، تجسس، شرب خمر، کشتار دَرهمِ مؤمن و کافر(وقتی مؤمنین سپرگوشتی کفارند) با
تضمین بهشتی بودن قربانیان مؤمن و ... هر جنایتی که با وضو عین عبادت میشود! این
یعنی فساد نهادینه متکی بر اختیارات غیرپاسخگوی قانونی که ملتی واحد را بین مؤمن
خودی، و کافرِ غیرخودی، تقسیم و چندپاره کرده است! این یعنی تفرقه بینداز حکومت
کن! این یعنی: هدف وسیله را توجیه میکند! یعنی: حفظ نظام از اوجب واجبات است! این
همان راز برتری مافیای قدرت جهانی است که اربابان بومی را در نبردی نابرابر بدان
آلوده و شیمیایی میکند! و به #کاشفان_فروتن_شوکران قانونا انگِ #توهم_توطئه
میزند! این یعنی توطئه و جنایت کن و تحت قدرت زر و زور و تزویر، از خود سندی به
جای نگذار! تا امنیتات حفظ شود! آنگاه این امنیت میلی را به ریش ملت ببند! این
یعنی راهزنی در روز روشن بر اساس یک قرارداد استثماری... شبیه همان قراردادهای
استعماری...شبیه #قرارداد_نفتی_دارسی.
میبینی که رفتارهای استعمارگران دقیقا شبیه رفتارهای استثمارگران است! فقط اهل
بیت استعمارگر بزرگتر از اهل بیت استثمارگر است!
.
حالا تو هم روی خون اسیران دو سلطهگر خارجی و داخلی، شکایت ببر به #دیوان_لاهه تا
ملتی پراکنده و پریشان و غیرتشکیلاتی که تمیتوند قدرتش را اثبات کند و برای خود
اعتبار بخرد، تحریم شود... تا توی راهزنِ قجریِ عصرحجریِ صحراهای حجاز، باقی بمانی!
بعد با صاحبان یک ایدئولوژی انسانگرای آدمکساز آنقدر موش و گربه بازی کردند تا
جوامعشان را از هم پاشاندند...(همچون تو که هر اتحادی را از هم میپاشانی) و ما
نفهمیدیم کی شاهد دورانِ جنگ گرم بین امپریالیسم جهانی با مدعیانِ ایدئولوژی
کمونیستی مارکس داشتیم که بعدا جنگ سردش آغاز شده باشد؟
آیا همه یک جنگ زرگری و بازی بود؟!
و آیا
#استالین آلتِ گرجیِ گرجستانِ خودشان بود؟ که وقتی شوروی عضو مافیای اقتصادی و
سیاسی گروه #بیلدربرگ نبود اما جلسات #امریکا در همان دوران #جنگ_سرد، در بهترین
هتل #گرجستان برگزار میشد؟!
.
#تضاد_منافع
یا #منافع_مشترک؟
به همین دلایل پیشگفته در این نوشته و استاتوس قبلی و قبلترها، فکر میکنم:
در نبرد با هیولای جنایت پیشهی قدرت مافیای سنتی سرمایهداری و امپریالیسم، اساسا
جنگ سخت و تشدید #تضاد_منافع ایدئولوژیک و قومیتی، دیگر تاکتیک مناسبِ پاسخگویی
برای مستعمرهها و محرومین زخمدیدهی عالم در جنگهای نابرابر که از یک اتاق فکر
قدیمی با سناریوهای از پیش تدارکشده هدایت میشود، نیست!
هر برگی
بزنید! آنها برگی دیگر از غیب بیرون میکشند! چون بازی را خودشان طراحی کردهاند و
بر آن محیطند! حتی برای بازیهای پیشبینی نشده، سناریوهای کش و قوس داری در چنته
دارند! چون آنها در بیخِ گوش تو، یعنی دقیقا به همان آلتی که تو در بینوایی به
قدرتِ مستحکم آن آویزان شدهای، یاری دارند گروگانِ امنیتِ جان عزیز که اگر بگویند
نه! ترور شده اند! و اگر بگویند آری، برخوردار از بهشت دو جهانند! یعنی یارشان
همان حریفی است که ظاهرا با او در میدان میجنگد... آن هم با سربازان تو و منابع طبیعی
تحت سلطهی خودت! گیریم این میانه چند هزار نفر از
سربازان خودشان هم نفله شدند...
گیریم تعداد
زیادی از پیر و پاتالهای خودشان هم فربانی #کرونا شدند، تا دنیا باور کند که این
ویروس طبیعی است و برساختهی شرکتهای چند ملیتی و هوشمند نیست... یعنی این ویروس
نادان، نمیداند که چطور باید دو پله یکی کند و از روی هندوستان و افغانستان بپرد
در قم؟... یعنی نمیداند چگونه باید بین #عراق و #افغانستان، فقط #ایران را
برگزیند! تا آنها مشغول سناریویی دیگر باشند و مردم بینوای ایران سرگرمِ سناریویی
دیگر... تا در هر حالتی تو باقی بمانی... چون تو با قانونت و با سر و تهبازانِ
آویزان و جاهلت، بهترین مهرهی رایگانِ استعمارِ ایشانی... چون #آگاهی از پایِ
منبر نمیروید! و آگاهی یعنی قدرتی که تو همواره آلوده و تشنهی آنی و فاقد آنی.
شاید هم از دوران #پاتریس_لومومبا گروگان آنی... و حالا هم جیک زدن نتوانی! و چه
بسی در خلوت بَدَت نیاید که با قدرتِ میدانی کلّ #مردم_آگاه آزاد شوی... مردم آگاه
آن اُمّتِ آویزان و مجازی و هپروتی نیست که آلت تقدیر گنگِ تاریخی دیگران درهر
میدان شود! مردم آگاه یعنی مردمی که حق بنیادی و مشترک خود را در میدان مدنیت،
بصورت پیوسته و تشکیلاتی پاس میدارند! تا عبرتهای تاریخی به نسل بعدی منتقل شوند
و در صفحات تاریخِ دیوانی مخدوش و گم نشود!
.
#عبرت_تاریخی:
که عامل
اصلی انحرافِ ما از امر توسعه، فقدانِ مکانیسم انتقال عبرت تاریخی بین نسلهاست!
این شبکهی میدانی را که راز حیات آگاهانه است را باید از محلههای امروز تا آینده
تاسیس کرد!
دور نیست! استعمار را دور زده و با یک روش علمی و عملی مناسب، آزادت خواهیم کرد!
تا وطنی #آزاد و #مستقل شود!
.
راز قدرت:
دانایی یعنی قدرت.
دانایی و آگاهی از بالای هپروتِ منبرهای مجازی و معنوی نمیبارَد! بلکه وسط میدان
مشارکتیِ مادی میروید!
از این سوراخِ سنتی نباید بیش از این گزیده شد... چون قربانی اصلی مردمی میشوند
که هرگز اهل دیالوگ نیستند! و تو این را نیک میدانی!
تو میدانی اما گروگانِ دیو و شیطانی... تو میدانی که معرفت با کلمه مقدور نیست!
کلمه تنها ذکر و یادآوری است! و ذکر و یادآوری تنها به کارِ هشیاری در عملی مادی
میآید! آگاهی با خوانش کتاب ممکن نیست! مردم آگاه با تریبون آگاه نمیشوند مگر
آنکه به یاد آورند مالک یک حق واقعیاند تا آن را محقق کنند! چه برسد به اینکه
بتوان یکی یکی ایشان را مجاب کرد که از ابتدا حق با تو بوده است و ایشان هم آدمکی
باشند ثابت در طول تاریخ... نه فرزند بزایند و نه بمیرند تا بالاخره شهروندانی
آگاه شوند تا مگر با دو تا سرود میلی پس از میلیونها کشته بر اسلحههای پیشرفته
پیروز شوند!
اگر جنگی رخ
دهد... اگر آگاهی غیرواقعی و جز این معنای میدانی باشد، آنگاه هر جنگی جنگی کور
است... شاید به همین دلیل هنگام جنگ سرودهای ملی از بلندگوها پروموت میشوند...
وگرنه هر جنگ ایدئولوژیک جنگ تاریکی با تاریکی است... و از چنین جدالی نور آگاهی
نمیزاید... شاید به همین دلیل برای ایجاد انگیزش میان سربازان مکتبی و ایدئولوژیک،
به مجاهدین حق تجاوز و غنیمت میدهند!
تو این حقیقت را نیک میدانی!... اما وقتی با جهلالعارفین به روی مبارک
نمیآوری... یعنی گروگانی! یا حوالی ناف شکم... یا حوالی رگ گردن!
به همین دلیل است که آرمانهای مجازی و معنوی بدلیل شکاف واقعی بین قدرت مردم و
رهبران، به فساد میانجامند و آرمانهای نیک مادی با روشهای بد ایدئولوژیک، عقیم
و ابتر میشوند!
اما به چه قیمت؟ به قیمت جان میلیونها انسان ناآگاه و به قیمت بقایِ سرانِ یک
مافیا بواسطهی مزدورانی که معلوم نیست وقتِ سربریدنشان به فرمان رییس مافیا کی
فرارسد؟
.
"رَوِش" برتر از قلّه آمد پدید!
فکر میکنم: مهمتر از آرمانهای نیک و انسانی، روشِ منحصربفرد دستیابی به آنها در
پروژه های میان پروسههاست...
آرمانهای نیک با روشهای شعارگونه و بالامنبری و روبنایی و دیمی و نادرست، هرگز
حاصل نمیشوند...
در صورت فتحِ قلعهای در بالای قلّهای، این فتح پایدار باقی نمیماند... بنابراین
اینکه هی تکرار کنیم این ایده خوب است و آن ایده بد، کاری پیش نمیرود... این راز
شکست هر پوزیسیون و اپوزیسیونی است!
فکر میکنم: امپریالیسم را تنها با یک روش میتوان محود و سپس ناممکن کرد:
و آن هم تاکید بر روشهای استقرارِ علمیِ مناسباتِ انسانی بر منافع مشترک مادی است!
.
عامل فساد:
فساد از یک شکافِ ایدئولوژیک بین ناظر و پاسخگو، و اعتماد و بیاعتمادی آغاز میشود!
از فقدان مکانیسم راستی آزمایی میان تبادل چند اختلاف پتانسیل.
یکی از قیاسهای معالفارق و عوامفریبانهی اربابان بومی در مستعمرههایی که دارای
انتخاباتی نمایشی هستند، این است که بگویند: در غرب میزان مشارکت مردم کمتر از
ماست. حال آنکه آنها به دلیل اعتمادی سیستماتیک، واداده و مشارکت نمیکنند! اما
اینجا به دلیل عدم اعتماد به سیستمی عقیم، مشارکت نمیکنند! مگر با فریب و جهل و
ترس و تقلب متکی بر ناآگاهی!
اما وقتی مردم غرب، در مستیِ رفاه و باجِ حداقلی، به سران جامعه اعتماد میکنند و
مشارکت در مکانیسم تصمیم سازی شبکهای را رها میکنند، خواه ناخواه میدان را برای
دریدن مردم شرق توسط سران خود بواسطهی دلالان و لابیها و آلتهای حاکم بر مردم
شرق فراهم میسازند! مردم شرقی که یا در سلولهای مکتبی و در گروهانهای نظامی،
سربازانی فرمانبرند؛ و یا در کنج حواشی میدان منزویاند.
.
اما، زایش و رشد شهروند آگاه میدانی(نه مجازی)، چگونه مقدور میشود؟
پاسخ به این پرسش یعنی تضمینِ توزیع قدرت و رفاه عمومی در قانون. و نه هر قانون
شبان رمهگی... و نه هر قانون نیک و بد پادگانی در کمیتهها و گروهانهایِ فرمانبرِ
پادگانی و بلشویکی و طالبانی...
راه و روش احقاقِ مردمی آگاه، با تهییج این شراکت مادی در آب و خاک مشترک مقدور میشود
و با ساماندهی شبکهای آن از شوراهای بومی و محلی تا مرکزی و پیوند زدن نقش مدنی و
شهروندی به حضور رسمی (ماهی یکی دو بار) در شوراهایی برای تثبیت نقش نظارت و
مسئولیتپذیری و پاسخگویی و راستیآزمایی علمی...
چنین روشی عملا میتواند شکاف بین نمایندگان برخاسته از خانهها و محلهها را تا
مرکز از بین ببرد و هویت ایشان را وابسته به دریافت پاداش انگیزشی و منافع مشترک و
اقناعِ عمومی کند... یعنی آن شکافهای دورهای چند ساله، بین مردم و نمایندگان
باید از میان برود... هویت شهروند مدنی باید به این شوراهای تمرین #هم_افزایی گرد
#منافع_مشترک_مادی، پیوند بخورد! هرگونه امتیاز مدنی باید به #شهروند_آگاه در
میدان تخصیص پیدا بکند... یعنی غارنشینان نمیتوانند از مزایای شهروندی بهره ببرند...
اگر وابسته به زیستِ درونِ شهری، بنابراین باید تکالیف شهروندی را که همانا عضویت
در شوراهای محلی است را ادا کنی... ناظری حاضر باشی... مسئول باشی... دادستان و
دادخواه باشی... و البته پاسخگویی را میدانی کنی... سرنوشت عمومی شهروندانِ زمین،
در انحصار میراثداران مالکیت بر آب و خاک دیروزی نباید باشد... انحصار ابزار تولید
و تکنولوژی هم ارزانی مالکانشان... اگر آن ابزار به زمین و آب و خاک مشترک و
سرنوشت مشترک ربطی دارد، مدعی باید قواعدش را رعایت کند... این یعنی اولویت حق
اولیهی آب و خاک مشترک، بر هر حق ثانویه(حصولی)... حق اولیه نباشد هیچ حق ثانویه
از قبیل ایدئولوژی و مالکیت و تکنولوژی و یا اصالتِ قومیت، مقدور نیست...
نتیجه: اولویتِ #حق_اولیه_مادی در
آب و خاک مشترک و امتیازات و منابع طبیعی تامین کنندهی آن، تنها با حضور میدانی
شهروندان آگاه بر مدیریت این حق ابتدایی ممکن خواهد شد... آگاهی یعنی این... یعنی
رعایت این حق برابر در سرنوشت عمومی و مشترک... وگرنه شهروندانی که با تولیدات
مسموم میراثخواران مالکیت دیروزی، لمس و بیهوش شدهاند، عملا جاهلند... شهروند
آگاه تنها در میدان زنده است... این اگر نهادینه شود... آن اولویتِ حقوق ابتدایی،
بصورت قانونی تضمین و میدانی و شکوفا خواهد شد و مردم جهان در سرنوشت مشترک بشر،
شریک خواهند شد!
این یعنی نهادینه کردن #صلح ...
امنیت و
آرامش مدنی و آسایش مردم، از نبردی حذفی و خونین در میدانی نابرابر نمیگذرد...
جنگ تدافعی، آخرین راه در دفاع در مقابل هجمهی تجاوزی ناگهانی است! وگرنه همواره
راهی هست تا بتوان برای احقاق حقوق مشترک، بصورت ابتدا به ساکن از جنگ استفاده
نکرد!
"سلاطین"
گرسنه و تشنهی جنگند و به جنگ زندهاند... این راز بقای سلطه است!
برایشان #جنگ یک #نعمت است!
و به هیچ عنوان جنسِ قدرت سلاطین در عصر مدرن (بوِیژه پس از انقلاب اطلاعات و ورود
اینترنت و گسترش ناامنی ناشی از تسلط صاحبان قدرت بر دنیای دیجیتال) با عصر سنتی
قابل قیاس نیست! دیگر ابزارهای جنگی در شمشیر و توپ و تفنگ خلاصه نمیشود! دیگر
قلعهی سلاطین در یک جای جغرافیایی خاص نیست! مردم غیرتشکیلاتی ناتوانتر از
شناسایی و سلطه بر قلعههای ناشناخته و سلاحهای ناشناختهی اتمی و شیمیاییاند!
در آرایش میدانی نظامهای سلطه، امنیت از سایههای سرگردان و بدون نظارتِ مجازی و
از خانهی همسایه ناامن میشود!
.
در دنیای تکنولوژی، با وجود سلاحهای ناشناختهی جنایتبار دیجیتال، که قدرت لایههای
تودرتوی غیرقابل دسترسی دارد و بر آن شکاف عمیق بین قدرت مردم و سلاطین افزوده شده
است، آن ایدئولوژی که بر اساس عمده کردن این تضاد منافع ماهوی، مواد اولیهی جنگی
میدانی و نابرابر را فراهم آورده و تئوریزه کند، در واقع با قواعد امپریالیسم بازی
کرده است! چون با به میدان کشاندن مردم در یک نبرد نابرابر، عملا موجب قربانی شدن
مردمی شده که غافل و بینوا و ناآگاهند... و هر شهروند انسانگرایی که به این آسیاب
سلطه آب بریزد، در واقع به واسطهی مبانی ایدئولوژیک خود، زیباترین آرمانهای
انسانی را در مسلخِ اهدافِ امپریالیستی قربانی کرده است... به همین دلیل است که در
نبرد با دیو هفتسر امپریالیستی، یک استالین با آرمانهای نیک زاده میشود که برای
رسیدن به هدفی مقدس، از هر ابزاری بهره میبرد... از جمله قربانی کردن یک میلیون
انسان در راه سعادت دهها میلیون انسان دیگر... این روش ایدئولوژیک و علمی، روشی
انسانی نیست!
دقیقا شبیه روشِ علمیِ #روس و #چین و #امریکا و #انگلیس و روشِ دیمی #خمینی و
#ملاعمر و #طالبان و تمام #داعشمسلکان... گیریم با انتساب به علمی مجازی و یا
واقعی.
بنابراین،
تنها راه مسالمتآمیز و امنی که پیشِ رویِ مردم غیرتشکیلاتی باقی میماند، تصاحب
قدرت بر اساس منافع مشترک مادی در تشکیلاتی شبکهای از محله تا مرکز است! باید در
فکر تدوین روشهای عام متکی بر این اصل بود! که با روشهای نادرست، هر آرمان و هدفی
از جمله منافع مشترک، ابتر و دستنیافتنی خواهد شد!
و چنان خواهد شد که یک روز از خواب برخیزی و ببینی که در آزمایشگاهی در چینی.
همچانکه علی رغم میل باطنی، در عملی زورگیرانه، صفحهی #گوگل من امروز #چینی شد و
ظاهرا راهِ گریزی از آن ندارم!
این طلیعهی تحولی سلطانی(استعماری/استثماری)، در #گام_دوم انقلابی غیرمردمی است!
اگر نخواهی که زود بجنبیم و گرد منافع مشترک مادی، برخیزیم و بنشینیم و برنخیزیم
تا نتیجه، پس: باش تا صبح دولتاَت بِدَمَد!
#خیام_ابراهیمی
2مهر 1400 اُمَوی