دفترچه
مشکی
(داستانِ تاج خاری بین عمامه و تاج ملکه)
1. ماهیت روز:
#دفترچه_مشکی، عنوانی بر سرگذشت این جبر جغرافیاست! نام دفترچهای به روایتِ یک
دختر قربانی(مچاله میان اقلیتی مچالهشده میان اقلیتها در لایههای نظام انسانکش
و سلطهی موروثی)، که شاید امروز هنوز در یک جاسازی میان آجرهای ساختمانی اطراف
سفارت انگلیس باشد!
دفترچه مشکی شاید عنوانِ کتابی شود که روزی به خوانشِ داستانی واقعی بپردازد تا
مگر ریشههای دردِ زخمهایِ تاج خارِ راقمِ آن دفتر را میان لایههای هزارتوی
مناسباتِ فرهنگی/عاطفی/اقتصادی/سیاسی (اجتماعی) زندگیِ درهم تنیده و جدا جدای ما
ایرانیان در این جبرتاریخی/جغرافیایی بیابد!... که در گذار از سنت عقبمانده به
مدرنیته، چگونه مردم ما با موجسواری مافیای قدرت بر مناسبات ارباب و رعیتی، آلت
قتالهای برای اختیار و آزادی و استقلال یکدیگر(نوع انسان) از خانه تا محله تا شهر
و روستا تا سیاست کل مملکت شدند! که چگونه پدرانی همچون #رستم و
#اکبر_خرمدین، قاتل فرزندانی چون #سهراب و
#بابک_خرمدین شدند!
که چگونه خواهران و برادران خون هم خوردند و مادران در امید بهشت، جهنم روی زمین
شدند! که چگونه "مِهر" پوستینی دروغین شد در قامتِ مهارتِ زورگیری و
تجارتِ احساسات و هیجاناتی کور بنام عاطفه.
.
طرح ابتدایی کتاب "دفترچه مشکی"، نقبی میزند از پیش از دوران مشروطه،
از زمان نادر شاهی که چشم فرزندش را کور کرد که چرا فرزندش از ترس آشوبی در شایعهی
قتلِ خودش(وقتی مشغول فتح هندوستان بود)، و بدون هماهنگی با او و در غیابش، تهماسب
صفوی را کشته است؟!... تا آقامحمدخانی که چگونه با نفرتی درآمیخته با دانش خود در
زمانی که اسیر کریمخان زند بود فرشهای قالی کاخ را سوراخ میکرد؛ تا دریدن و گچ
آجین کردن یاغیان در ترکمنصحرا و کور کردن خدمتگزارش بدلیل شکستن شیشهی قاب
تصویری از شاهرخ میرزا پس از قلع و قمع خراسان و ورود به تهران ... تا قرارداد نفت
دارسی در یتیمخانهی ایران تا دوران مشروطه و تجاوز روس و انگلیس به ایران در جنگ
جهانی اول، و نقش مستشرقین فرهنگی(جاسوسان سیاسی انگلیس در ایران از جمله پرفسور
بانو لمبتون) و پس از آن در زَدوخورد کلامیِ مجلسیان کراواتی پس از خلع ید از
رضاشاه از سوی سه متجاوز به خاک ایران(یعنی روس و انگلیس و امریکا در جنگ جهانی
دوم) و ادبیاتِ رایجِ #سلبی_حذفی موروثی
در میانِ نمایندگانِ ثروتمند و مالدارِ عصر قجری، از میراثخوار مرفهمی چون #دکتر_مصدق(اولین
حقوقدان دارای مدرک دکتری در ایران که ندانست چگونه نفت ملی را نمیتوان دوباره
ملی کرد و قانون عطف به ماسبق ندارد و در چنبرهی قلدران تنها باید با اتکاء به
قدرت مردم آگاه/نه مردم جاهل تهییج شده/ تنها در تدبیر چگونگی چانه زنی برای منفعت
بیشتر تا تاریخ انقضای یک قرارداد محتوم بود تا در تحریم انسانکش منتهی به
دیکتاتوری، به جای آگاهی و رفاه، جهل مردم توسعه نیابد!)... تا زمینداران مرفهی از
خاندان اسکندری و شازدهها و نوادگانِ حزبِ تودهایِ عباس میرزا سردار جوانمرگ دو
جنگ ترکمانچای و گلستان با 48 فرزند، و کیانوری رهبر حزب توده (نوهی شیخفضلاللهنوریِ
بهدارآویخته، همان رفیقِ لیاخوفی که مجلس مردم را به توپ بست)، تا تهدید کشتن رزم
آراء توسط مصدق و کاشانی و ترور او بدست آلتی برانگیخته بنام فداییان اسلام در
مسجد شاه، و نقش عَلَم و رضایتِ ضمنیِ شاه از این ترورِ نخست وزیر خودش...
.
2. سیاست روز:
راهزنان ایران: اسراییل در مرزهای شمالی ما در مرز آذربایجان چه میکند؟
آنها نمیگویند که ما به کدام مجوز از جیب مردم، و در مرزهای اسراییل چه میکنیم؟!
همچنانکه این روزها و شبها، شورای قدرت پشت حزبِ دلّالِ اقتصادی/سیاسی #مؤتلفه، در کودتایی بینِ سربازان انتحاریِ خودشان و در آخرین فرصت تاریخی،
عملا برای تمرکز قدرت و حذف غیرخودی از تعارف کم کرده و بر مبلغ افزوده و شمشیرش
را از روی رو بسته، اما همچنان ایران لقمهای در #دوقطبی کاذبی
در نبردی نابرابر، ساندویچ شرق و غرب و سیاستهای کلان مافیای قدرت حاکم بر جهان
است! و تا این قدرت سلطه با قدرتی معتبر و فراگیر و مردمی مهار نشود، همچنان این
مردم باید دریده شوند! قدرتی که بصورت سیستماتیک و ماهوی، صرفا گرد منافع مشترک
مادی در آب و خاک مشترک، در سازوکارِ مُدِل یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی ؛ به قدرتی فراگیر و مردمی مبدل
نشود، ناگزیر، میان دستانِ آلتهای قتالهای آغشته به خون، بین گازانبر شرق و غرب،
در دستان بانکداران ملکه و در سیاستهای کلانِ نئولیبرالیسم دریده خواهد شد و ایران
به همان #ایرانستان موصوف
شاه مبدل خواهد شد!
سیاست امریکا، در مقابل سیاست کلان راهزنان ضد دین آزادگی در مذهبِ دستساز ابلیس و
شیاطین بر ما(با پشتیبانی بریتانیای فریبکار)، ظاهرا یک برنده است! اما به عنوان
یک کاتالیزور، در دوران استحاله از عقب ماندگی به مدرنیته، چرکهای عفن تاریخی را
از لایه های فرهنگی مردم ایران بیرون میکشد!
بی.بی.سی در
تاریخ 6 مهر 1400 در مقالهای(به نوشته شهیر شهید ثالث) اشاره کرد که از زمان
بایدن سیاست کلان امریکا(دکترین چرخش به آسیا) این بود که منطقه ی بازی قدرت را از
خاورمیانه به آسیای شرقی بکشاند تا بتواند بر حوزهی نفوذ قدرتگیری چین تمرکز و
آن را مدیریت کند! از غرب اقیانوس هند تا غرب قاره امریکا.
بی.بی.سی با قیاسی بین تولیدات و واردات نفت و فرآورده های نفتی اشاره میکند که در
سال 2020 این تراز به نفع صادرات امریکا شده است.
در این باره باید گفت:
طبق معمول پیش بینی خامنهای بعنوان یک کارشناس کارنشناس خطا بود. او پیشتر(در
فروردین سال 1391) با دقتی اعجاب انگیز گفته بود که تا سال 2021، نفت امریکا ته
کشیده و ما حرف اول را خواهیم زد! آنها به ما نیاز دارند!
اما امروزه میبینیم که مثل همیشه برخلاف دامچالههایی که روسیه پیش پای صید خود
قرار میدهد، اینگونه نشده است! و باز علی مانده و حوضش... البته خون مردم قانونا
در جیبش هست! چه نظارتی و کدام پاسخگویی؟
سیاستهای
کلان نئولیبرالیسم در یک شراکت استراتژیک بین شرکتهای چندملیتی(با سرمایه گذاری در
چین و سایر نقاط عالم) بر جهان پاک(سبز) و سوخت
غیرفسیلی(انرژی آب و باد و خورشیدی و انرژی هستهای) بنا شده است! در این شراکت
استراتژیک البته روش بهره برداری از معادن لیتیوم و تالک و مس و ... در افغانستان
هم به باد هوا و در اختیار طالبان واگذار نشده است!
هر چند دیگر
بدیهی است که علی رغم اعلام ترامپ به بیرون کشیدن نظامیانش از سوریه و عراق و
افغانستان، امریکا با علم به آبکی بودن قرارداد دوحه در فوریه 2020 با طالبان، خوب
میدانسته که اگر بنا بر صلح بود باید در طول 20 سال ابتدا بستر خلع سلاح طالبان و
داعش را فراهم می آورد و با برگزاری یک رفراندوم از امنیت مردم افغانستان مطمئن
میشد و سپس آنجا را بتدریج ترک میکرد! نه اینکه پس از 20 سال تامین هزینه های خود
از محل برداشت از معادن افغانستان بواسطه ی داعش و از طریق پاکستان، و پس از تجهیز
و سازماندهی داعش و طالبان، یکهو ویرش بگیرد که دیگر نمیخواهد بصورت نظامی در دنیا
حضور یابد!
این اگر قسم
حضرتعباس نظام امریکا باشد، پس چطور باید دم خروس حضور نظامی اش را همراه با
انگلستان در ائتلاف با استرالیا(به بهانهی ساخت کشتیهای با سوخت اتمی بهجای
قرارداد فرانسه) در آبهای اقیانوس هند و آرام توجیه کرد؟
البته که سودِ رها کردن معادن افغانستان برای بهره برداری با تکنولوژی شرکتهای
چینی، به جیب شریکان امریکایی و سهامدارانِ شرکتهای چندملیتی میرود! البته که
پاکستان اتمی(شریک دزد و رفیق قافله) هم نگهبان امنیت آقای خودش امریکاست و هم در
سازمان همکاریهای شانگهای عضو است و ضمنا در پیمان سه برادر با آذربایجان و ترکیه
در مانوری مشترک در دو سوی آسمان ایران، بال بال میزند!
.
سالهاست که در تداوم فعالیتهای استعماری در ایران و در منطقه خاورمیانه، روسیه(آقا
بالاسری آقای ایران) در تبادل و معاملات پشت صحنه با رقیب دیرینهاش بریتانیا،
عامل نفوذی سیاستهای کلان مافیای قدرت جهانی بانکداران لندنی، نقش غلط اندازی را
در پوستین رفیق برای مردم منطقه ایفا کرده است! مثلا با وعده های شفاهی و هدایایی
از قبیل قرآن تقلبی و دکترای پفکی به آلت قتالهی ارباب بومی در تاجیکستان، از
نظام راهزن ایران به عنوان آلت پیشبرد سناریوهای مشترک با ارباب عالم در تخریب و
کشتار سوریه استفاده کرده و نهایتا برای بهره برداری در پروژه ی نوسازی سوریه، یک
اردنگی جانانه زده به باسنِ مبارک محافظان حرم و... الهی به امید تو...
.
قرارداد اوکس بین انگلیس و امریکا و استرالیا با قربانی کردن #فرانسه یکی
از جلوههای همین سیاست کلان است که هر چند حزب دموکرات استارتش را از زمان اوباما
زد اما حزب جمهوریخواه در زمان ترامپ آن را پی گرفت و با تاکید بر ملیگرایی
امریکایی و پا پس کشیدن تدریجی از سوریه و عراق و افغانستان، نمودی میدانی پیدا
کرد!
ترامپ مجری خوبی برای آغاز میدانی کردن آن استراتژی نوین بود؛ اما بازیگر حرف گوشکنی
برای تداوم آن سیاستهای کلان فراجناحی نبود! او عملا از خودش چهرهی یک تاجر دیمی
و هیئتی و خودسر نسبتا مستقل از سیاستهای کلان و مشترک حزبش با حزب دموکرات، نشان
داد!
به همین دلیل سکانسِ دور دوم 4 ساله ریاست جمهوری حزب جمهوریخواه، به بایدن از حزب
دموکرات وگذار شد که مثل رییسی در خوانش فرمانها از پشت مانیتور ضعیف عمل میکند و
مثل اوباما و ترامپ یک بازیگر حرفهای شارپ نیست! البته شاید بایدن پیر شده باشد
اما هنوز کاشف بعمل نیامده که بدلیل کدام ضعف بنیادی، این رییسی جوان، دچار
آلزایمر رفتاری و پارکینسون زبانی و مکتبی از گهواره تا گور است! ظاهرا مشکل از
جبر جغرافیایی/تاریخی است که عده ای را بین گورستان خاوران و کودکستان باختران،
دلال و مشنگ و گروگان حوالی ناف شکم میکند! که یکی میشود بیزبانی چون داکتر
رییسی، و دیگری زبانبازی لندنی چون مسدود بهشوت! اما هر دو دلقک و مبهوت.
.
3. اقتصاد روز( بین عمامه و تاج ملکه):
میگویند این تورم افسارگسیخته و ویرانگر، قرار است باز افسار پاره کند! درست عین
تپههای اللهاکبر در دوران #جنگ، که هقتهای دو بار بصورت #تاکتیکی #فتح میشد و سرود ملی نواخته میشد!
اما هرگز خبری از پس دادنش بصورت هیئتی نبود!
بیست سال پیش وقتی یک آلت قتاله بنام #کرباسچی گفت:
تا چند سال دیگر تهران دیگر جای زندگی کرمهای کافر نیست و کلان شهرهای بزرگ محلهی
برو بیایِ مؤمنین زالوست، هنوز به حکم آن قاضی امربر، که قاضیالقضات امروز شده،
به زندان مصلحت درنیفتاده بود و هنوز در فردای آزادی در یک جشن عروسی، همپیالهی
همان قاضی و استادِ سوت بلبلی نشده بود، برای شورای سوار بر حزب مؤتلفه و
پیمانکاران ملکه معلوم بود که کار مردم به چنین روز سیاهی ختم میشود! چون آن که
پتانسیلِ موجهای فرهنگی را شناسایی میکند و بر تشدید #تضاد_منافع موج
میسازد و موجسواری میکند تا به موج شکنی، امنیتِ ساحلنشینی خویش را تامین کند،
نیز خوب میداند در سناریوهای هم فازِ استعماری و استثماری، باید کی رو کجا بذاره
که پس فردا بهش میوه بده!
همینطور که
ارباب آویزانِ بومی و دلالانِ آویزانترش، در امنیت ناشی از دوغ و دوشاب نواله
خواران ساحل نشین اپوزیسیون، ماهی خود را از آب گل آلوده میگیرند و کباب میکنند و
با شرابِ طهورا نوش جان میکنند و بین عمامه و تاج ملکه، مو بمو و طبق سناریوی
پیشکارانِ سیده علیاحضرت ملکه(بنت مولا)، کار خود را پیش میبرند!... تاج خار هم
سهمِ راویانِ آن دفتر مشکی است!
.
و اما اقتصاد سیاه روز، برای بچه زرنگهای گریخته به دامانِ پیمانکاران و دلالان و
نواله خوران زحمتکش در متن حیاط خلوت دو ارباب بومی و خارجی، نورانی و امن است!
میماند حاشیهنشینانی چون راویانِ آن دفتر مشکی... که اگر علی رغم اختگی دوست و
دشمن و دلاوران و مبارزان و تماشاچیانِ تریبونهای کافرمایان، ایشان از میان
رویدادهای تلخ و شیرین روزگار، جان زخمی را سالم بهدَر برند، حرفها دارند برای
بهبودِ حالِ بَدِ حاشیهنشینانِ اهل زمین و آسمان تا نجات جان ایران.
تا بعد... اگر قبضِ نان و آب و برق و گاز و تلفن و اینترنت و دم و بازدمِ عاریه،
رخصت دهد... تا از این حاشیه بهیاری فرشتگان دو عالم، به یک محل امن در متن
استعماری و در خارج از این متن مستعمره برسیم... و در سوراخ هوش نخودی، لقمهی
ضریب هوشی موش برتر خودی در خرابخانهی مشترک نشویم.
البته تمام ایرانیانِ رجزخوان و شعارمدار و مبارزانِ پفکی، در حیاط خلوتِ هر حیاتِ
سرسبزی، نیک میدانند که: شناختِ مسیر فتح قُلّه، مهمتر از تفسیرِ خود قُلّه است!
و اینکه: هر کی به فکر خویشه... کوسه به فکر ریشه.
و نیز: دريغ است کهاين خانه ويران شود... کنــــامِ شغال و انیران شود!
.
آچمزیم هر دو به راهِ مهرهیِ شاه و وزیر
پایِ من در بندِ مرگ و کار تو مرگِ امیر
مهرهیِ بعدی بهقصدِ مرگِ ما در ترکش است
جانِ خود بردار و بگریز، گـورِ بـابـاش؛ تو نمیر!
.
جشنوارهی رنگ و برگریزان است به پاییزها
بر مرگِ برگهایِ آرزو به دل، مَزَن قدم، شها...!
خیام
ابراهیمی
8مهر 1400 اُمَوی
No comments:
Post a Comment