شرف
و بهای یک قطره آب و خون، در بحرانهای جعلی و واقعی
به خانم #الهه_هیکس سهامدار #قانون_اساسی سلطان(نه شرکت سهامی عام ایران)
نظام سلطه،
پیوسته بحران میسازد! توانِ شهروندان، بین واقعیات متنوع و تریبونهای تفرقه
مستهلک میشود! در این معرکه، نقشِ شخصیتهای حقیقی و حقوقی، بین مردم پراکنده و
حاکمیت متمرکز چیست؟ یارگیری گردِ #تضاد_منافع؟ و یا وحدت گردِ #منافع_مشترک؟
خمینی گفت: آقای ارتشی ما میخواهیم
شما مستقل باشید، نه نوکر!... حالا شده حکایتِ پیروان راه آن امام همام! آیا
سیاسیون دارای شخصیتی مستقلند؟ و یا وابسته به سیاستهای غیرمردمی نظام سلطهاند؟
و چرا؟... پاسخ روآمد و معین به این چرایی، معرفِ شخصیت ماست! آیا ما دهانبینیم؟
و یا معقول؟ آیا شناختِ ما ناشی از فهم شاخصها و رفتار امروز مبارزین است؟ و یا
عینکی هیجانی بر چشم داریم و مغبون شعارهایِ بدون تضمین و دهانپرکنِ دیروز و
امروزیم؟
کسی که به
مناسبات قدرت نهادینه در قانون اساسی آن امام راحل، کماکان اعتماد میکند و
عبرتهای تاریخی منتهی به ویرانی را نادیده گرفته و لاپوشانی میکند، آیا میتواند
مستقل بماند؟ و یا آن کس که آن عبرتهای تاریخی را چراغ راه آینده قرار میدهد،
تضمینی دارد که باز خطا نکند؟ اینجاست که نقش شاخصهای قانونی برجسته میشود، نه
صرفا شخصیتها! بدیهی است که پیروان سیاستهای کلانِ نظامی برآمده از قانونِ
ویرانی، با هر شعار دلبرانه، درواقع مهر تائیدی بر قدرتِ صاحبِ فتاوایی بدون تضمین
میزنند! فتوای وجوب دروغ و تجسس و مباهته و انگ و کشتارِ دَرهمِ مؤمن و کافر در
سنگری، به نیّت بهشت یکی و جهنم دیگری، همراه با جنایاتِ مقدس زنجیرهای که بعنوان
وسیله در خدمت هدفی مقدسند! چنین شخصیتهایی مصادیق رحماء بیهنم هستند و نوالهخوار
آیاتِ قانونی سورهی یک امام دیگر!
این یعنی دفاع و تثبیتِ نظام سلطه در همخوانی پندار و گفتار و رفتار. مصداقش خانم
الهه هیکس! بدیهی است که در مقابل این شاخصه، شخصیتهای مخالف، باید مصداقِ اشداء
علیالکفار باشند! بنابراین طبیعی است که در صورت داشتن تریبون مؤثر، همواره از
سوی نیروی اول، مورد هجمه قرار گیرند! جنگ پیروان نایاک و مخالفینش را میتوان در
این دو طیف سنگربندی کرد!
این مهم نیست که آیا با روشهای روبنایی و یا بنیادی یک مبارز هم سلیقهایم یا نه؟
مهم این است که یک مبارز چقدر در عمل به مردم معتقد است و چقدر به قانون سلطه و
سیاستهای کلان امام و پیروانش؟
بر این اساس:
صرف نظر
از اختلاف بر سر روشها و سلایق مبارزاتی، درود بر شرف و رسالت انسانی
#مسیح_علینژاد و خبرنگارانی که لااقل در گفتار و رفتار میدانی، به نسبت وسعت وجودی
خویش، با شهامت و صراحت از خطاهای گذشته و یا از قانون سلطه #توبه میکنند
و به جبران مافات، امروز با گفتار و رفتار میدانی خود با اکت اجتماعی و تولید
آگاهی، برای مام میهن فرزندی خلفند! نه کاسبِ خون ملت و استمرار قانون اساسی
گروگانگیری و گروگانفروشی و گروگانکشی و آدمفروشی.
وگرنه براستی
از دست یک #مسیح_علینژاد و یا یک #الهه_شریف_پور چه
کاری برمیآید؟ جز تلاش برای برخورداری از مواهب قانونی غیرمردمی؛ و یا تلاش برای
تغییرِ آن.
براستی از
چه کسی برای چه کاری، باید متوقع بود؟
مثلا چون
بقال سرکوچهی ما نمیتواند ملت را نجات دهد، اما خوب بلد است به رژیم فحش دهد،
باید به او امیدوار بود؟ و یا به کسی که دو تا سند جنایت رو لو میدهد، آیا باید
تمام امید خود را روی او متمرکز کرد؟!
طبیعی است که
هر کس به اندازهی وسعت وجودی خاص خودش عمل میکند! تعریف از یک ویژگی از یک
شخصیت، او را رهبر انقلاب نمیکند! همانطور که بیان یک بدی کسی را از انسانیت و
زندگی ساقط نمیکند! در دورانی که دارای تشکیلاتی مردمی به صوت عام نیستیم، باید
دید جمع جبری یک شخصیت مبارز، چقدر موجب تحول آگاهانه در اجتماع شده است! همین! از
این روست که تمایز بین شخصیتها مرزبندی و معین میشود. چه کسی در راستای مردم
حرکت میکند؟ و چه کسی در راستای تثبیت قانون اساسی نظام سلطه؟
.
ساختمان مبارزه در یک پروژه
مبارزه شبیه ساختن یک ساختمان در یک پروژه است! ساختمانی که برای ساختنش به سرمایه،
زمین، مواد اولیه، مهندس طراح، مجوز ساخت، معمار، بنا، لوله کش، برقکار و نقاش و کارگران
ساده و تخصصهای متنوعی نیاز است. تنها
همیاری و هم افزایی این تیم است که میتواند هدف نهایی را به شرط عدم وقع حوادث
غیرمتقربه(فورس ماژور) تضمین کند! هر یک از عناصر یادشده در جای خود ضروری است!
البته به شرط آنکه در خدمت اهداف کارفرما بواسطهی یک پیمانکار باشند!
بنابراین اگر اهداف مبارزین در یک پروژه معین و تئوریزه و تعریف نشود، بدیهی است
که کارگران ساده نخواهند توانست طبق مشخصات اولیه در طرح توجیهی مصوبه و طی یک
پروژه در موعدم مقرر، ساختمان را بنا کنند! همچنین ما قادر نخواهیم بود که خارج از
یک پروژه، ارزش نیروهای متخصص را ارزیابی کرده و بسجنیم و احیانا کارکرد ایشان را
با هم مقایسه کنیم.
هدف از این نوشته قیاس بین الهه شریف پور(هیکس) و مسیح علینژاد نیست! که چنین قیاسی اساسا معالفارق است!
بویژه که یکی بنایش بر تلاش در سازوکار قانون اساسی است و دیگری بنایش بر تغییر این
سازوکار است! از سویی هیچیک در یک پروژهی معین، تعریف نشدهاند!
اما در راستای اهداف مبهم مردمی، اگر قضاوتی سزاوار باشد این بر عهدهی تک تک
مخاطبین است! که چه کسی امروز(نه دیروز) تاثیری ماهوی در آگاهی مردم به حقوق
بنیادیشان داشته است؟ و چه کسی تاثیری ملموس بر روی شهروندان مدنی نداشته است؟
ابتدا به خود پاسخ بگوئیم و البته از کسی بت نسازیم!
.
بنابراین نباید از کسی بت ساخت! از سویی نمیتوان از تلاش کم و زیاد کسی ایراد
گرفت که چرا کاری نکرده کارستان؟! ما به بت شکن نیاز نداریم! هر چند تابوشکنی در
مناسبات سلطه، در راه ترویج حقوق ابتدایی شهروندان مدنی و حتی حقوق ثانویه کاری
است سترگ!
معالوصف به باورم اولویت این است که: بین حقوق اولیه و ثانویه، ما به یک تحول
آگاهانهی تشکیلاتی و همسو و فراگیر در جامعه نیازمندیم. اگر این کار به دلیل ضعف
توان از کسی برنیامد، نمیتوان او بر او خرده گرفت که چرا به تاسیس تشکیلاتی عام
اقدام نکرده است! اما میتوان بر شخصیتهایی که با تکیه بر کیش شخصیت در مقابل تاسیس
چنین تشکیلات عامی مانع میتراشند، خرده گرفت!
در بلبشوی این
تلاشهای متنوع و پراکنده، پیش از آنکه انگشت اتهام را به سوی کسی نشانه رویم که
علی رغم خواست قلبی، توانش محدود به فعالیتهای خاص است، همواره باید از خود پرسید
که من خود تاکنون چه کرده و چه میتوانم بکنم؟ کار فکری و تئوریک و ایدئولوژیک و
تبلیغ آن؟ و یا کمک مادی و معنوی؟ و یا فعالیتی تشکیلاتی با رویکرد خاص و یا عام؟
تلاش هر کس به اندازهی وسعت وجودی خاص خودش ارزشمند است! اگر کسی نتوانست #خدا شود
عیب از او نیست! اما اگر کسی شیطان شد و ما را به یک دامچالهی از پیش طراحی شده
برد، البته باید کارش نقد شود، تا پروژهی غبن فریب تداوم نیابد و آگاهی توسعه
یابد! همان پروژهای که از 42 سال پیش توسط معمار انقلاب کلید خورد و آن نبود جز:
بیعت گرفتن از جهل مردم برای پیشفروش اراده و اختیار نسلهای بعدی که در سال 68 با
تغییراتی در افزودن قید مطلقه به ولایت فقیه (به عنوان نایب امام زمان و وکیل
خداوندی که زمین آسمانها از آن اوست، طبق اصل 5) و شرح وظایف فرامردمیاش در تدوین
سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی بصورت یکنفره(بموجب اصل 110) و
لایتغیر دانستن این مبانی گرد تقسیم یک ملت واحد بین مؤمن و کافر، تا ابد(بموجب
اصل 177). جمع جبری این اصول یعنی: مردم از لحظه ی بیعت با آن قانون تا ابد، دیگر
نقشی در تعیین سرنوشت خود ندارند! چون یکبار برای همیشه این مبانی را لایتغیر و
ابدی دانستهاند!... مسخره نیست؟ البته که هست!
آگاهی
آیا مردم به این کلاهبرداری آگاه بوده اند؟... البته که نه! بنابراین چنین قانونی
از روز اول بر غبن و فریب استوار بوده است. و طبق مبانی حقوقی، قراردادی که بر
#غبن استوار باشد از پایه باطل است! آیا مبارزین و حقوقدانها و اندیشمندانی چون
خانم #الهه_هیکس این
حقایق را نمیدانند؟...بعید میدانم! اما این حق برای هر شهروندی وجود دارد که به
محض فهم این غبن به آن اعتراض کند و از آن برائت بجوید! #مسیح_علینژاد
یکی از این
شهروندان است! سران نظام، اصلاح طلبان و و آقای خاتمی هم میتوانند باشند! اما در
صورت اصرار بر این کلاهبرداری قانونی بر راهزنی خود انگشت تایید زدهاند!
#آگاهی و
ناآگاهی به این مبانی حقوقی، البته از سوی هر شهروندی شنیدنی است! اما از سوی
سلبریتیهایی چون #فرخ_نگهدار ، #مسعود_بهنود و
یا #اصغر_فرهادی پذیرفتنی
نیست!
دراین میان، مفتخوران و خوشهچینان مبارزات مجازی بدون بازخوردی ملموس در تولید
آگاهی و اعتمادی عمومی در میدان هم برای خود لعبتی هستند!
مثلا طرف حاضر نیست در ساحل امنیت یک سنت به یک مبارز مؤثر در میدان یاری رساند،
اما تا دلت بخواهد شعار مفت میدهد و متوقع است که آن مبارزی که نان ندارد بخورد،
هر چه زودتر او را نجات دهد! وگرنه لابد او مزدور است! چون تاکنون زنده مانده است!
یعنی اگر او بمیرد تازه باور میکند که لابد او مبارزی ارزنده بوده است! گیریم که #سعید_امامی باشد!
قضاوتها تا این حد میتواند سطحی و هیجانی و فارغ از نقش امروز شاخصهای میدانی یک
مبارز باشد! و البته چنین واکنشهای روبنایی و احساساتی نیز از عوارض همان زخمهای
مسبوق است.
در این بازار
هیجانات کور، وای به روزی که یک سرباز گمنام، به اقتضای ماموریت و شغلش، به یک
مبارز یک شایعه بچسباند و یا بر اساس ادعا و یا سندسازی، با دروغ و فریب یک انگ
ناموسی و یا امنیتی و یا جنایتی دروغین هم برایش ببافد! آنگاه براحتی با هجمهی
سربازان دیگر سایبری، و با جوسازی گرد ملتی جاهل و دهان بین، همان یک ذره توان
مبارزاتی را هم بدست مدعیان مبارزه نابود میکنند! این یعنی تن دادن به روشهای
امنیتی اطلاعاتی تخریبچیان حکومتی. آیا شما تاکنون لقمهی این هدایتهای نرم
اطلاعاتی علیه مبارزین شدهاید؟ که یک مبارز ناتوان را نابود کنید! و بازیگر
سناریوهای شایعهسازی و فحش و انگ مزدوری شوید؟! و با اینکه چون خود راهی نمییابید،
لذا از هیچ عملی، علیه نیمچه مبارزان معمولی دریغ نمیکنید؟ چون توقعتان برای درک
یک معجزه از سوی آنکس که بصورت کاذب به او امیدی فراتر از توانش بستهاید، برآورده
نشده است!
براستی به
این مدل #توقع ، چه باید نام
گذراد؟
جز لقمه شدن در کام #هدایت_نرم نظام
اطلاعاتی امنیتی، و یا جهل عمومی...
پس بیاییم
سرباز رایگان سربازان گمنام امامی گمنام و سرویسهای اطلاعاتی داخلی و خارجی نشویم.
و پیش از بازی با قواعد ایشان، اندکی فکر کنیم که چرا باید یک توان مبارزاتی ناچیز
و غیردلخواه را نابود کنیم و بجایش هیچ بهایی نپردازیم و چیزی هم نتوانیم تولید
کرده و جایگزین کنیم؟!
متاسفانه سالهاست که نظام سلطه با سربازان گمنامش، روی این ویژگی منفی فرهنگی ناشی
از زخمهای تاریخی مردم کوچه و بازار، سرسره بازی میکنند؛ و با این روش کور،
مبارزان را یکی یکی از میدان خارج و منزوی میکنند!
یعنی از هیجانات برانگیخته و جهل و مطالبات واقعی و نیازهای خود مردم، برای
نابودی اندک توان مبارزین بهره میبرند! با انگ زدن گنگ و کاذب و نامربوط به رفتار
مفید امروزشان و تضعیف توان مبارزین، بدون توجه به قدرت جایگزین.
آیا پاسخی هست؟
آیا پاسخی درست و علمی، برای نفی و یا تائید شخصیتهای مدعی مبارزه، در دست
داریم؟
.
برای خانم #نوشابه_امیری که
تصویری از اجماع هنرمندانی را منتشر کرده بود که برای #عطش تاریخی
محرومینِ خوزستان، دل سوزانده بودند، نوشتم:
معلوم شد همه نمردهاند... برخی هم زندهاند!
واکنشِ انسانی... علامت حیاتی است! به شرط آنکه به گورستانِ قانون اساسی چاهنمایی
نشوند!
موضوع: ثبت 4 بعدی زمان و مکان، پاتکی به مافیای تاریخنگار
1. با عنایت به اینکه سالهای مدیدی است که دقایق حرفهای و دغدغههای شما را پیگیری
میکنم و برای تجربیات شما بسیار ارزش قائلم. بویژه خاطرات دوران زندان و ...
به نظر شما آیا در دورانی که ماجراها و اتفاقات پی در پی تاریخی همچو دوغ و دوشابی
میتواند موجب #غبن و
فریب مردم و تاریخ شود، و با توجه به اینکه بسیاری از سلبریتیها گروگان گرگانند،
آیا نوشتن چنین متنهایی ارزش خبری دارد؟ یا نه؟
البته که خبر باید مستند باشد!... اما با توجه به اینکه گاه #سند نزد
جانی جانجانی است و جنایتکار سندهایش را برای کارگزاران و مشتریان خود رو
نمیکند... آیا یک خبرنگار انسانمدار(نه صرفا خبرگزار و خبربذار و بردار) آیا
میتواند با کنار هم گذاشتن قطعات یک پازل، میان خطوط را بخواند و آن را بعنوان
مواد تاریخی برای پدر و مادر تاریخ به یادگار بگذارد؟!
.
2. خبرگزاران و خبرگذاران حرفه ای؟ یا خبرنگاران حرفه ای؟
در توئیتر، بهنود بزرگ، به پیوستِ عکسی که زنی را در حال نوشیدن آب از کف آسفالت
نشان میداد ، توئیتی زده بود با این مضمون:
"برخی
عجله دارند در فحاشی. برخی عادت دارند. این عکس اصلی است و گیرنده آن آقای محسن
بهاری عکاس آماتور هست(نه است)! و عکس دوم که ماشینی در کنار است به گمانم-البته
متخصص نیستم- فتوشاپ شده. برای اثبات چی؟ نمیدانم! طفلک مردم خوزستان که چنین
مدافعانی یافته اند!"
.
منظورش این بود که برخی از خبرنگاران دربهدر و وامانده از نان و آب و امنیت، در
فضای سیاسی دارند روی مشکل بیآبی مردم خوزستان سرسره بازی میکنند! و لابد این یک
رفتار حرفهای نیست! جون مثل همگنان ایشان طرف زرنگ نیست که در بی.بی.سی با تکیه
بر اسناد رسمیِ مافیای نظام مقدس مستعمره بین سهام معین بازوان 5 سهامدار شورای
امنیت دول(نه ملل)، همواره حرفهای عمل کند!
نوشتم:
استاد!
شما را به عکسی ارجاع میدهم که دو ماه پیش از حوزه انتصخابات منتشر کرده بودید
که: ایهالمؤمنون! ببینید بیعت با قانون اساسی امام و آقایمان، چقدر پرشکوه و شلوغ
است؟
یعنی: مشروعیت قانون اساسی خدعه که بنا بر جمع جبری 3 اصل 5+110+177 خود را تا ابد
لایتغیر کرده یعنی این! یعنی پبیشخرید اختیار و اراده و باور نسل نیامده از 42
سال پیش تا ظهور آقا امام زمان. یعنی استقرار قانون و سیستم برده داری تا ابد،
برای القاء اینکه تو در انتخاب بین زندگی زیر عبای من، دربدری بین مرگ و زندگی و
مختاری و راهی نداری جز جنگ با من! بقول #ازغدی: تو
هم بیا مثل ما نه 300هزارتا، فقط 3000 تا کشته بده! حالا آیا نحرِ آن حکم حکومتی
به مرز 3000 نفر #شتر رسیده؟!
در آنجا به ایشان یادآوری شد که:
استادا!
این عکس مربوط به چند سال پیش است که آن خانم خبرنگار درون صف نمرده بود و لشکر
درون صف هیچیک ماسک نزده بودند!
استاد که کمی تا قسمتی ریش سیاهش بور شده بود؛ به روی مبارک نیاورد! و نگفت حالا
هر چه: شکوه صفهای پر و خالی و مشروعیت مهم نیست! مهم امنیت میلی من و آقا و اهل
بیت مشترکمان است!
برای خبربزار حرفهای، پیام خودش را اصلاح و توئیت کردم و نوشتم:
استاد!
"برخی
عجله دارند در انگ زدن و مباهته و آتشبهاختیاری. برخی عادت دارند! این عکس اصلی
نیست و طبق نظر کارشناسان، گیرندهی آن آقای #محسن_بهاری عکاس
آماتور نیست! عکس از آن آقای #بابک_کاظمی است!
در واقع عکس
دوتاست از دو زاویه و در دو لحظه. در این فاصله ماشینی هم آمده کنار جدول پارک
کرده. عکس واقعی است عزیز برادر! هر چند مرتبط به خوزستان امروز باشد، یا نباشد!
این متنِ تشنگی تاریخی است! نه مالهکشی از سَرِ تکلیف حکومتی از حواشی... عکس
فتوشاپ نیست! عکسِ دوم است از زوایهای دیگر! نشان به آن نشان که در یک عکس سایهی
عکاس بلند است چون ایستاده و از بالا گرفته و در عکس دیگر سایهاش کوتاهست چون
نشسته... در یکی چهرهی زن پیدا نیست و در دیگری هست... در یکی برگ گیاه کنار جوی
آب روی صورت زن افتاده و در دیگری فاصله دارد...
.
حالا شده حکایت ما:
با این جماعتی که یحتمل امنیت و جان و مال زن و فرزندانشان گروگانِ یک #تک_تیرانداز مافیاست
و حتی نمیتوانند در وقت مقتضی لال بمیرند و یا سکوت کنند؛ چون زندگیشان درگیرِ
حیات و ممات یک نقطه در یک نقشه است و نباید به ایشان زیاد کار داشت و سخت
گرفت!...باید رهایشان کرد اما با روشنگری... نه به مقابله به مثل و فحش و درندگی! #ادبیات_سلبی_حذفی حربهی
دلخواه نظام سلطه است، که در نبردی نابرابر میان زر و زور و تزویر، تو بازندهای
بینوا شهروند مستقل و آزاده! ماجرا شبیه جنگهای نامنظم چریکی و شهری مورد علاقهی
مقام قدرتِ عظماست... با آرتشی سایبری که نقشه جهان را گذاشته روی میز اتاق ذکرش و
هر نویسنده در فضای مجازی را با یک نقطهی سرخ #مکان_یاب در
گوشی موبایلش نشانه زده... تا اگر پایش را از گلیم خود درازتر کند، آن #نقطه_سرخ
را به یک #نقطه_سبز در همان حوالی و در پایگاههای منطقهای و بومی حواله میدهند
با یک پیام: دخلش را بیار... 1. اول با تهدید... 2. بعد با تطمیع... و اگر نشد: 3.
خود دانی!
حالا برخی در مرحله اول یا دومند و هنوز کارشان به مرحله سوم نرسیده است!
و بدین سیاق باید میان خطوط را جوری بخوانی تا فرمانده گردان تخریبچیان مستقر در
سایت ستاد مرکزی بفهمد که هدف نجاتِ امنیت پایدار و خانمان خودش از ابتذال شرّ
مافیاست؛ از اقلیتِ گلوله تا تمام گلستان... ولاغیر... ما را اگر ملاحظه کنی، در
واقع خود را ملاحظه کردهای... البته تو برای زنده ماندن پول میگیری و ما
مجانی... تا کی باید خون ما را به عنوان غنیمتِ آقا در سفرهی خود بلمبانی؟!
اما برخی از تازهبهدروانرسیدهها سیاهی لشکرهای زیربته و هار و بوقند و حالیشان
نیست که ما گوشیِ موبایل خود را میگذاریم در خیابان تهران و خودمان در کوچهباغهای
شیراز و در کویر لوتیم. هر چند نهایتا و در پایان سناریو، هم قاتل و هم مقتول و هم
آلت جرمی چون رییسی و هم ناجی و هم منجی و هم سوژهی کاسه لیسی، جملگی در قطعه
هزار و چهارصد یک بهشت زهراییم از ورژن گورستانیِ روسی.
یکی برای نجات
همه... یکی برای حیات و ممات خود و غیرخودی حوالی ناف شکم و مخلفاتش با قمه.
عکس مورد نظر #بهنود که با شلیکِ اتهامش، متهم به #فتوشاپ شده! یعنی بگذار مردم
خوزستان با آرامش در تشنهگی با #گلوله هلاک شوند، تا روزی در گلستان روایت کنند:
بانگ مرغی برنخاست!
اینکه در این
انسانکشی زنجیرهای و سازماندهی شدهی قانونی تا ویرانی و تجزیهی ایران، خانم
#الهه_هیکس شلیک کند که این مردم مجاهدین خلقند! و #نایاک شلیک کند که کشتگان جعلیاند
و #بهنود شلیک کند که عکس آبخوردن آن زن از کف آسفالت، فتوشاپ است! تا از #حاشیه
از رسانههای استعماری چاه نماییکنند و نگویند ما خونخوار یک دسیسهی مافیایی بینالدُوَلی،
برای نابودی مستعمرهای بنام ملت ایرانیم!
این گروگانهای بینوا، متن فاجعه را رها کرده و به فکر نوحهخوانی از حاشیه در متن
خون جوانان مام میهن قلم میزنند و چه بسی سرمستند! اما ما باید و میتوانیم با یک
روش علمی و عملی، ایشان را هم از حاشیه در متن یک ملت قانونا برده رها کنیم!
اگر جعل تاریخ، برای خود صنعتی باشد تکنولوژیک متکی به ژن برتر بانکهای ملکه با
نرخ سودآوری مطمئن برای تشنگان دو روز قدرت و امنیت فردی روی جنازههای مردم...،
اما نوشتن برای پدر و مادر تاریخ میان اسناد دوغ و دوشابی، خود هنری است انسانی که
سودش همگانی است! آن هم در یک شرکت سهامی عام انسانی به نام ایران.
تشنهلب مام
میهن ایران:
خیام ابراهیمی
30تیر 1400