Tuesday, February 9, 2016

و اینک: کودتایِ مبارک و قانونیِ پنجم

و اینک: کودتایِ مبارک و قانونیِ پنجم*
=====================
تسلیت و هشدار به خوش‌خیالانِ اصلاح‌طلب، و تبریک و مژده به دلواپسانِ اصولگرا
تدبیرِ"اتحادِ استراتژیک" و تثبیتِ حرامخواریِ قانونیِ پسافرجامی کلید خورد!
خیزید و خَز آرید که هنگامِ خزان است...بادِ خُنُک از جانبِ خوارزم وَزان است!
....
حُکمِ حکومتیِ "اتحادِ استراتژيك؟!"، یا زورگیریِ عقیدتیِ قانونی؟
خوشبختانه پس از چهار کودتایِ قانونی*، اینک کودتایِ قانونی پنجم، در القاء مفاهیمِ طراحان "قانونِ اساسی" و انقلابیونِ بالادستی اتفاق افتاده است! برای من مایه ی بسی خوشوقتی است که با کلید خوردن چنین پروژه ای، ملت کم کم شاهد پیرایش اوهامِ سنتی و ملیِ خود میشوند و نَم نمَک از سوء تفاهمِ حقوقِ نابرابرِ مالکانه ی خویش در ملک مشترکی به نام وطن بیرون می آیند، تا مگر روزی بصورت واقعگرایانه به حقوق برابر یک ملت نظر کنند، تا شاهدِ وحدت ملیِ راستین (نه فرمایشی) باشند! که فرمانِ "اتحاد استراتژیک" قانونا نَفَسِ هر جنبنده ای را که بر خلافِ نبضِ قادرِ مطلق بتپد رصد کرده و در سینه حبس خواهد کرد! با توجه به طرح های سه گانه ی متبوعه در راستایِ این استراتژی، شخصا معنای دیگری برای عبارت "اتحاد استراتژیک" سراغ ندارم، جز اینکه" "تمام ملت باید با یکی وحدت کنند، نه یکی با همه"
.
در آستانه‌یِ جشن‌هایِ سی و هفتمین سالگرد انقلابِ ضدِ مردمی، فرمانِ "وحدتِ ملی" قانونی و اجباری خواهد شد‌! به همین مناسبت:
کمافی‌السابق، رَدّصلاحیتِ ملتِ غیرخودی از مشارکت در حقِ مدیریتِ منابع ملی، کاملا قانونی است! من با مجریانِ قانونمدارِ آن مخالف نیستم! چهار دیواری اختیاری! فرجامِ چنین رویکردی برای بلوغ ملت در آینده ای نه چندان دور، روشن است!
قانون چه میگوید؟
36 سال پیش، مهندسینِ انقلاب، به یاریِ معمارِ کبیرِ انقلاب، قانون اساسیِ این انقلابِ مردمی را، مبتنی بر اصلِ حرامِ حدفِ شرکاء و ملتِ صغیر به جرم عقیده، از مدیریتِ ملکی مشاع بنام وطن و از قوایِ سه‌گانه، (بر خلافِ مدعایِ شرعیشان که عقیده مانعِ حقِ اعمال مالکانه نیست) بنیاد نهادند! بنابراین مجریانِ حکومتی در خلعِ ید از ملتِ صغیر، بصورت قانونی و پیوسته تا از ابتدای انقلاب ابد بی‌تقصیرند! بنابراین اعتراض ملت محکمه پسند و قانونی و شنیدنی نیست!
سه طرحِ مشمولِ "اتحادِ استراتژیکِ" ذیل، به این معناست که از این پس باید در ملکِ خویش لال مُرد و جان به مُرده‌خوارانِ قانونِ نسلِ گذشته سپرد و انتظارِ گشایش و فَرَج را از خیالِ خویش بیرون کشید! البته کاملا قانونی! این حرامخواریِ قانونی، در کام دنیایِ مالکان قانون شَهدی شیرین باد!ِ و بر پدر و مادرِ نسلِ گذشته رحمت باد که وطن را بانضمامِ اراده ملیِ نسل‌هایِ بعدی، به "یک نفر" پیش‌فروش کردند!
مبانیِ وحدتِ استراتژیک:
1- طرح تقويتِ بسيج مستضعفين. (برای حضور در میدانِ جنگ با ملتِ صغیرِ حق‌طلب در قالبِ خودسرانِ گمنام و لباس‌شخصیِ هفت‌سرِ غیرپاسخگویِ قانونی) یعنی تاکنون بسیج و لباس شخصی های دارای امنیت مستضعف بوده اند و هر کس بخواهد تقویت شود باید به این ارگان بپیوندد! قابل توجه بیکارانِ حواشی شهرهای بزرگ و روستائیانِ محروم!
2- طرحِ جرمِ سياسي. (یعنی احقاقِ حقِ پایمال شده در قانون اساسی از حکومتِ غیرپاسخگو به هر شیوه حرام است و حکم براندازی دارد! چون حقوقِ ملت قبلا به رهبرِ اُمّت پیش‌فروش شده است!) کلا سیاست باید در چارچوبِ خطوطِ حیاتیِ اتاقهای فکرِ ملوکانه باشد، و ماهیتی مستقل از این به معنای تعارض با نظام تلقی خواهد شد! چرا که یک تفکر انقلابی بیشتر متصور نیست! و آن همان است که تمام ملت باید با آن وحدت نماید!
3- طرحِ نحوه انتصابِ اشخاص در مشاغلِ حساسِ دولتی. (یعنی رئیس‌جمهور همان تدارکاتچیِ حکومتیِ موصوفِ آقایِ خاتمی است و خدمتگزارِ مستقیمِ خواستِ مردم نیست!) بدین ترتیب تکلیف نمایندگان مجلس شورای رهبری برای تصویبِ وزراء و مسئولین دولتیِ منصوبِ منتخب توسط رئیسِ دولتِ حکومت، راحت تر خواهد شد و پیشاپیش زحمتش با ارگانی مورد تائید قادر مطلق خواهد بود! از این پس به جایِ "رئیس جمهورِ ملت سزات گفته شود: "رئیس دولتِ حکومت".
نتیجه:
1- پس از اتمام ماموریت وزیر امور خارجه‌یِ دولت (حضرتِ ظریف‌السلطنه)، اینک وزیر موازیِ امور خارجه‌یِ حکومت یا همان حضرتِ کشور (آقای ولایتی) برای تثبیتِ اوضاع به روسیه سفر کرده اند! به سلامتیِ لبخندهایِ آقای ظریف در خارج و اَخمِشان در داخل، ملت هورا، امت صلوات...! ( مصداقی از مثلِ مجعولِ "با دو تیر یک نشان زدن"!)
2- "امنیتِ ملی" در خطر است و امنیتِ ملتِ غیرخودیِ نَفَس‌درسینه‌حبس، در گروگانِ قانونگذاران محصور خواهد ماند!
3- "من" تسلیمم! منابعِ ملیِ میهنِ من یکجا گوارایتان باد، ای ملت‌هایِ خودیِ قهرمان‌پرورِ روسیه و سوریه و لبنان و... ! و ای دلواپسانِ بالایِ دیوارهایِ قلعه‌ها و کاخ‌ها و کوخ‌ها ...!حقِ محذوفِ من در نظامِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در مدیریتِ منابع ملی مشترک، همچنان، و قانونا حرامتان باد!
4- هر چند حُکمِ حکومتیِ "اتحادِ استراتژيك؟!"، منوط به زورگیریِ عقیدتیِ قانونی است؛ اما این زورگیری بنا بر هوس و جاه طلبیِ قادر مطلق نیست بلکه تکلیفی است که قانون اساسی بر شانه های نظام گذاشته است! بنابراین اگر نقدی هست به قانونِ اساسی موروثی است، نه مسئولین.
5- اصلاح طلبان و اپوزیسیون و ملت مالباخته بهتر است واقع بین باشند، و پیکان خود را از مسئولین ارشد نظام به سمتِ نسل گذشته معطوف کنند که این قانونِ اساسی را خوانده یا نخوانده تائید کردند و نسلهای بعدی را مقید به تشخیص و اعتماد خود به معمارِ انقلابی نمودند که سخنانش با قانون اساسی اش از زمین تا آسمان مغایر بود! آنان که علی رغمِ ادعای خود به انقلابی بودن به رهبر فعلی انتقاد میکنند، بهتر است کمی راجع به اصول انقلابی خود و به امام امام کردنهای خود فکر کنند، و تا زمانی که صراحتا در محضر مردم از گذشته ی خود توبه نکرده اند به مکلفینِ به قانون اساسی موروثی، ایراد نگیرند! راه اصلاح از اقدام برای نقد و تغییر قانون اساسی میگذرد نه توجیه آن و نه از نقد به مسئولین حکومتی فعلی!
آنچه بیرون از قدرت قانونی ستم و جنایت دیده میشود، در حوزه ی مجریانِ قانون تکلیف قانونی و شرعی است! آن چه مخالفین قانون اساسی و نظام و رهبری، حرامخواری از حق خویش مینامند، حکومتیان آن مال را حلالتر از شیر مادر میدانند!
پیش از هر قضاوتی باید به پیراستنِ مفاهیم دوگانه ی حقوق ملت و امت از قانون اساسی پرداخت که به خطا و بصورت شبهه برانگیز در هم تنیده اند و موجب این همه سوء تفاهم و تفرقه و خودی و غیرخودی و ویرانی یک ملت شده اند!
ریشه فتنه و تفرقه و پریشانی و فقر و فساد، در قانون اساسی و تلقیِ دوگانه از آن است! وحدت ملی راستین بدون تغییر قانون اساسی محقق نخواهد شد! برای این منظور باید منتظرِ میوه های شیرین حکم حکومتی "استراتژی وحدت ملی" ماند! اما این شیرینی مطمئنا پس از بن بست این استراتژی تصنعی و ویرانیِ مفاهیم ذهنی و آزادی از بندهای موروثی به مذاق خواهد نشست! وشاید دراین بلوغ یک ملت با درک نتایجِ آن به فهمی مشترک برسند که یک ملت ناگزیر است برای همزیستی مسالمت آمیز، مرزهای خودی و غیرخودی را درنوردد و به منافع مشترک ایمان آورند! زبان مشترک غیرقابل سوء تفاهم تنها از این حسِ مشترک ملی از مام میهن زاده خواهد شد! ما همه فارغ از ایدئولوژی و قومیت و باور و ناباوری در وطنی به نام ایران برابریم.
زبانِ حقوقی و اجتماعیِ ملت ایران در چارچوبِ مشوشِ حقوقیِ "قانونِ اساسی پارادوکسیکال" مشترک و یکسان نیست! آنچه مجری قانون تکلیفی انقلابی میخواند، من به عنوان یک ایرانیِ محذوف و مخالفِ قانون اساسی "کودتا" میخوانم! این خوانشِ متفاوت از حقوق انسانی، ناشی از سلطه ی بنیادی و استعماری قانون اساسی در حق ذیحقان و حذف اراده ملی در سرنوشت صاحبان حق مسلم مالکانه در ملکی مشاع به نام وطن است. چرا که به خطا و یا خیانت، حق یک ایرانی فارغ از ایدئولوژی حکومتی و قانونی، از ابتدا به نفع یک نگاهِ بسته و حذفی مصادره شده است. نگاهی که اگر تغییر نکند، به دلیل انکار ناپذیر بودن حق برابر تابعیت، ایران را در کشاکش حق و ناحق، متشنج، متفرق و ویران خواهد کرد و هرگز به وحدتی فراگیر نخواهد رساند! تمامیتخواهان و پیروان قانون اساسی نهایتا ناگزیرند مجاب شوند که این حق مسلمِ مصادره شده را از نگاه خویش و از قانون اساسی پاک کنند، وگرنه قانونا غاصب این حق مسلمند! پیروان قانون اساسی اگر صادق باشند، باید حیثیت خویش را از این مال حرام بزدایند و گرنه این حق تا احقاق این حق مسلم گریبانشان را رها نخواهد کرد! چه حضور ذیحقان را تاب آورند، چه آنها را به هزار قرائت احکام شرعی حذف کنند! که نه حقوق پایمال شده ناشی از حرامخواری حذف شدنی است و نه حق مسلم تابعیت! قوانین اجتماعی، اصول وضعی و قراردادی ناشی از فهمِ بشری هستند و خطا در آنها راه دارد! قانونی که در مبانیِ حقوقی مبهم و اشتباه باشد، مجریانِ مکلف و ناآگاهش نیز بر همان مبنا به خطا و اشتباه رفتار خواهند کرد! اما حقیقت با این واقعیت مشتبه، تغییر نخواهد کرد!
که خشنت اول چون نهاد معمار کج...تا ثریا میرود دیوار کج!
و بارِ کج به مقصد نخواهد رسید!
...
حُسنِ خِتام:
"حرامخواران" مَرا در ملکِ خویش محروم می‌خواهند!
ندارم چاره ای، قانــــون حــــــــرام در کامِشان کرده.
تمامِ پیروانِ اصلِ غصبِ "حقّ من" در ملک
در این فرمانِ قانونی شریکند و حرامخوارند!
والسلام! نامه تمام.
.
خیام ابراهیمی
18 بهمن 1394
---------------
پی نوشت:
* الف) کودتای قانونی پنجم:
چهار کودتای قانونی به ترتیب عبارتند از:
1- قانون اساسی (حذفِ اراده ملی با التقاطِ مفهوم مردم در ملت و امت، مصادره و واریز حقوق ملتِ یک وطن در جیب اُمّت یک نفر+ تحمیل و الزام و اعمال اجبار دینِ حکومتی برای نسل آینده و بلا تغییر بودن الی الابد)
2- انقلاب فرهنگی (ایدئولوژیک کردن فعالیتهای فرهنگی و آموزشی و سیاسی به نفعِ پیروان و اُمّتِ خودی و منجر به حذفِ ملتِ غیرخودی)
3- تغییر قانون اساسی در سال 68 (افزودن قید مطلقه به اختیارات و قدرت ولایتِ فقیه و نیز افزایش اعمال قدرت ایشان در صدا و سیما و سایر ارگانهایِ زیر نظر مثل قوه قضائیه و سپاه)
4- قلع و قمعِ خس و خاشاک و فتنه (نادیده گرفتنِ خواسته ی اکثریتِ شهروندان در سال 88)
.
ب) حالا تمامِ هموندان و هم بندانِ "تدبیر و امید" میتوانند با خیالِ راحت کمی به امنیت ملی خویش عنایت کرده و زیرِ عبای زربفت، کراواتی پاره بزنند ( به مصلحت و ضرورت زمان و مکان برعکس) و با عطرِ التماس دعا و اودکلنِ رانت و عقدِ قراردادِ مشارکتِ مدنی با قادرِ مطلق، به تجارت شخصی بپردازند و شریکِ ارباب شوند و رفیق رعیتِ محتضر... و البته آخر هفته ها برای تجدید فراشِ موقت سری به آنتالیا و متعاقبا لس آنجلس و یواش یواش تورنتو و جزایر قناری بزنند و به سرودن اشعار گل و بلبل و باغ و چمن بپردازند و ثوابش را نثارِ روح پرفتوحِ رعایایِ دست از پا کوتاهتر و آچمز میان دو قانون قضا و غذا نمایند! لبخندِ ظریف فراموش نشود! smile emoticon frown emoticon

برخیز

برخیز!
"این قافله از قافله‌سالار خراب است!" *
وقتی حضورم اثباتِ توست؛ عدم حضورم، نفیِ تو و اثباتِ من است!
=====================================
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست!
آزادی و پرواز از آن‌خاک به این‌خاک
جز رنجِ سفر از قفسی تا قفسی نیست!
این قافله از قافله‌ســــــــــالار خراب است
این‌جا خبر از پیش‌رو و بــاز پَسی نیست!
تا آیـنـه رفتم که بگیرم خبر از خویــــــش
دیدم که در آن آیِنه هم جز تو کسی نیست!
من در پیِ خویشم، به تو بر می‌خورم امـــا
آن‌سان شده‌ام گُـم که به‌من دسترسی نیست!
آن کهنه‌درختم که تَنَم زخمیِ برف است
حیثیتِ این باغ مَنَم! خار و خسی نیست!
...
شعر : هوشنگ ابتهاج
-------------------
*تکلمه: متاسفم که حتی برخاستنِ راستین برایِ اعتلایِ حقّ‌مسلمِ خویش در این دیارِ ماتم‌زده نیز با حُزن و اندوه همراه است؛ و با این تأنّی و خمودی، گویا چاره‌جویی -به‌عنوانِ عظیم‌ترین معضلِ هستی-، باید هزار سالِ کوری طول بکشد، تا مگر دستی و معجزتی و انفجاری ناخواسته نجاتبخش باشد! این برخاستن حتی به اندازه‌ی رای و تن‌ندادن به تثبیتِ مخالفِ قانونیِ خود به‌عنوانِ جلادِ اراده‌ملی سخت‌تر از تن‌سپردن به قادرِ مطلق و قافله‌سالاری است که هزاربار حضور تو را به حسابِ خویش واریز کرده و هر بار چماق را محکم‌تر بر سَرَت کوبیده! راحت‌تر ار برخاستن از آغوشِ‌ پرنیرنگِ قافله‌سالار در عدمِ همراهی با او در نمایشی برای تثبیتِ چماق، شاید لذتِ خفتن و تن‌سپردن به او باشد، تا مگر روزی و روزگاری، دلش به حالِ خفتگان بسوزد! هیهات...دامِ آغوشِ ویرانگرت را میانِ بازوانِ اختاپوسِ دلواپسان و دلخوشان "تحریم" میکنم، تا از غذایِ خوش‌خوراکی به نامِ "من" خالی بماند! از دامِ تو برخواهم‌خاست، تا جهان باور کند که در قانونِ تو، نه من تواَم، نه تو منی! من به قانونِ بازوانِ نا اَمن و ویرانگرِ تو باور ندارم!
از دامِ قانونی که تنها تو را فَربِه می‌کند، بَرخواهم‌خاست و در بازیِ دوسرباختِ تو، شرکت نخواهم‌کرد! تا اثبات شود مشروعیت‌اَت ربطی به امروزیان ندارد! وقتی حضورِ من اثباتِ توست، عدمِ حضورم، نفیِ تو و اثباتِ "من" است! این مَنَم که "رفراندومِ سلبی" را در آغوشِ خالی و نا اَمنِ تو اثبات خواهم کرد!
ما بیش از این، بارها بختِ خویش را بین بد و بدتر آزموده ایم: در دوری باطل، یک دور یکی چاه می‌کَنَد از جیبِ ملت...و در دورِ بعدی آن یکی همان چاه را پُر می‌کند، باز از جیبِ ملت! هر دو هم اصرار دارند اثبات کنند قانونا التزام دارند به غاصبِ قانونیِ جیبِ ملت، و نه خودِ ملتِ خلعِ‌یدشده در قانونی که با من نیست و بَر من است! من به این دامِ قانونی ایمان ندارم!
این بار برایِ برخاستن کافی است در خانه بنشینم و هوایِ تکه گوشتِ چسبیده به تله را از سرِ خود بیرون کنم و تله را فعال نکنم! شاید صاحبِ تله از گرسنگی بمیرد!
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)
smile emoticon frown emoticon
خیام ابراهیمی
13 بهمن 1394
Sina Sarlak - Barkhiz سینا سرلک - برخیز
YOUTUBE.COM

هم نوایی

هم آوایی
=====
زیـــر‌زَبانی‌هایِ قلبِ بیمارم را
همواره در مُشتی بــــــاز دارَم
تا مرا در بسترِ خویش آرام ‌کند و فرو بَرَد تا اوج...
تا تویِ خواب پرسه زَنَم... و راه اُفتَم...
تویِ خواب پرسه زده‌ای آیا؟...
و راه افتاده‌ای هیچ‌گـــاه؟
خواب می‌بینم:
"خــــدا" فراتر از این‌جا و آن‌جا
منتظر است هر جـــای...
و برایِ سرودِ زندگیِ "من"
می‌نوازَد در خواب و بیداری
با هر دم و بازدَم، در نت ها و آیه هایِ هر آن
تا با ترانه‌یِ خویش که تنها در "مـــا" زاینده و زیباست
به خودآیَم...
دیرگاهی است با هر نَفَس
زیرزَبانی می‌خوانم:
به خودآی!
که بی "تـــو" اَبتَرَم!
به خودآی!
که بی "تـــو" اَبتَرَم!...
......................
خیام ابراهیمی
11 بهمن 1394
.
ترانه‌ای زیبا، که تعبیرِ خوابِ این روزهایِ تک‌اُفتادگی و زمزمه‌هایِ زیرزبانیِ‌ تن‌هایِ بُت‌گریز در بن بستِ اَمنِ خوابی در تنهاییِ عقیم است:
==========================
اون هم مثلِ من... حیران و پرسه‌زنان
اون... یِه گیتار می‌زد و یِه سازدهنی
من آواز می‌خوندم و اون هم در پیِ من...
من آواز می‌خوندم و اون هم ساز می‌زد: "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
ما... اوّلاش فقط خودمون دو تا بودیم، اما بعد...
ده تا، بیست تا، صد تا، هزار تا آدم... همه پشتِ ما
بعد: شهر به شهر و ولایت به ولایت
همه با هم می‌رفتیم و آواز می‌خوندیم: "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
"وا... واراوان واراون، بِلِم بِلِم... واراوان واراوان بِلِم بِلِم..."
...
همینه...!...آدَمایی هستند که همیشه، در زادگاهشون باقی می‌مونن!
یکی هم دنیا رو می‌گردِه و می‌رِه...
می‌رِه پشتِ یه گیتار و یه سازدهنی
من تویِ دلِ شب بِهِش چسبیده بودم!
و آسمونِ پرستاره سقفِمون بود... "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
"وا... واراوان واراون، بِلِم بِلِم... واراوان واراوان بِلِم بِلِم..."
...
بعد... سپیده سرزَد و بیدارم کرد
اونوقت‌بود که خودَمو تویِ خونه دیدم
فهمیدم همه‌یِ اونا یه خواب بوده... چه غمناک!
انگــــــــار دنیا رویِ سَرَم خراب شد!
وَ اَشک تویِ چِشـــــام حلقه زد...
اما... یهو دیدم: پسرکی پایینِ خونه‌م قدم می‌زنه
اون یِه گیتار و یِه سازدهنی می‌زَد
نــــه!.... من خواب نبودم... اون خودش بود!
همون که به من نگاه می‌کرد و آهنگ می‌زَد : "وا... واراوان بِلم‌بِلــــم"
"وا... واراوان واراون، بِلِم بِلِم... واراوان واراوان بِلِم بِلِم..."
........................................................................
منبع: "چمتا"
fb.com/chamtashow
"یک گیتار و یک سازدهنی"
خواننده: نادا مال‌انیما
ترانه‌سرا: فرانکو میگلیاچی
آهنگساز: سالواتوره ریزی


-4:05

5,138 Views

تحریم، جوابِ تحریم = رفراندومِ سَلبی

"تحریم، جوابِ تحریم"="رفراندومِ سَلبی"
ضرورتِ "نرمشِ قهرمانانه" برایِ "رفعِ تحریمِ ملت در قانونِ اساسی"
دلایلِ تحریمِ "سلبی-ایجابیِ" نمایش قانونیِ انتخابات(انتصابات)
=================
* توجه: این نوشته رویکردی تظلم‌خواهانه و استمدادی دارد! و مسئولیتِ بازنشرِ آن با ناشر است! این نوشته بیانگرِ مواضعِ تنها "من" به‌عنوانِ شهروندی بی‌حقوق و مستقل از دینِ حکومتی در قانونِ اساسیِ موروثی است، و آن‌را به هیچ‌کس بویژه ایرانیانی که قانونا حقوقِ مرا محترم نمی‌دانند، و مایل به تداومِ حرامخواریِ قانونی از حقِ محذوفِ من به‌عنوان اَحَدی از آحادِ ملتند، توصیه نمی‌کنم! مخالفینِ نظام و رهبری قادرند به دعوتِ ایشان به‌عنوانِ مخالفِ خود و قَدَر قدرتِ قانونیِ نسلِ گذشته، آزادانه تمکین کنند! همچنان که من آزادم، برای استقلال هویتم، تمکین نکنم! همچنانکه به جمهوری اسلامی آزادانه رایِ "نه" دادم!
....
چرا "رایِ من" به دلیلِ ماهیتِ "قانون اساسی" نمی‌تواند در بهبودِ موقعیتِ شهروندیِ من به‌عنوانِ یک ایرانی که تابعیتش قانونا قابلِ نفی نیست، مؤثر باشد؟ چرا قانونا تابعیتِ ایرانیِ من اَبتَر است؟ *
در اسفند ماهِ 94، انتخاباتِ دو مجلسِ غیرمردمیِ "خبرگانِ رهبری" و شورایِ مجلسِ رهبری (موسوم به مجلس شورایِ اسلامی)، در پیشِ رویِ ملتِ خلعِ یَدشده، دولتِ حکومت، رهبرِ حکومت، نیروهایِ موازیِ حکومتی با دولت، از قبیلِ سپاه و پیروان و حافظانِ رهبری، و مشاورین و سازمانِ بیتِ رهبری و اُمّتِ یک‌نفر است!
با اینکه حدود 90 دَرصد از کاندیداتورهایِ اصلاح‌طلب (که بود و نبودشان به دلیل التزام به قانونی که منکر حقوق ملی است، به کارِ ملت نیامده و نمی آید) و غیرخودیانی که به راست یا دروغ ملزم و موظفند به یک‌نفر -نه ملت- تمکین کنند، به دلیلِ تشخیص منصوبین رهبر، رَدِ صلاحیت شده‌اند، و با اینکه کلِ مردم و "ملتِ مستقل" از این دایره‌یِ خودی‌ها بیرونند، براستی تکلیفِ ملتِ اسیر در یَدِ قدرتِ مطلقه‌یِ آن یک‌نفر، در میانِ این معرکه چیست؟
اکنون، دو راهِ "تحریم" و "مشارکت در انتخابی بین بَد و بَدتَرهایِ زنجیره‌ایِ یک‌نفر"، پیشِ رویِ ملت است! کدامیک از این دو گزینه به نفع ملتِ ناگزیر و بی اختیار، و کدامیک به نفعِ نظامِ حکومتِ غیرمردمی است؟ حال که قانونِ ملتِ دیروز، به کارِ ملتِ امروز نمی‌آید، چه باید کرد؟ چه باید کرد وقتی حضور بیحاصل مردم در انتخابات به حساب بیعت با قادرِ مطلقِ قانونی گذارده می‌شود؟
راه کدام است؟
1- تمکین و مشارکت و تائیدی ایجابی در همراهی با ستمی قانونی؟
2- و یـــا: تحریمی سلبی نسبت به این ستمِ قانونی، به عنوان رفراندومی سلبی؟
برای مشارکت و یا تحریمِ انتخابات باید مشخص شود در وضعیت کنونی، کدام‌یک برایِ اعمالِ اراده ملیِ من و حلِ مشکلاتِ جامعه بصورتی قانونمند و پایدار و باثبات مؤثرند؟ و در صورتِ مشارکت، از میانِ جناح‌های درونِ نظام و افرادِ مستقل و رهبری و قانون، کدام‌یک سدّ راهِ همزیستیِ مسالمت آمیزِ ملتند و از کدامیک برای ملت کاری بَرمی‌آید؟ پاسخِ واقع‌گرایانه به این پرسش‌ها، خواهد توانست من‌را در انتخابِ راه درست یاری کند؟
.
وقتی از مجلس ششم با اکثریت اصلاح‌طلبان، همراه با رئیس‌جمهور اصلاح‌طلب کاری برنیامد، از هیچ مجلس و رئیس جمهوری هم کاری برنخواهد آمد و جز به تعویق انداختن احقاق اراده ملی، و اتلاف منابع ملی ثمری نخواهد داشت! فراموش نکنیم که فعالیت پنهانی هسته ای در زمان آقای خاتمیِ اصلاح طلب و مقدماتِ برجام در زمان احمدی نژادِ اصولگرا، و اجرای آن در زمان روحانی معتدل استارت خورد...براستی قدر مشترک اینها چیست؟! و کدامیک از این افراد خودرای بودند و از خود اراده ای داشتند فراتر از قدرت قادر مطلق قانونی؟ همواره یکی به دستور مافوق چاه میکند و دیگری با دستور مافوق همان چاه را پر میکند، هر دو از جیب ملت! قرار است این ماجرا تا کی ادامه یابد؟! چرا که آن عاملی که هر قدرتی را ابتر و غیرمؤثر می‌کند، قدرت مطلقه‌یِ برآمده از قانون اساسی است! بنابراین در این بن‌بست قانونی، باید به دعوتِ قادرِ مطلق و قانون‌اساسی او پاسخی مشخص داد! اما نه با حضوری که او با هر نتیجه ای آنرا به عنوان تثبیت نظام خود خواهد نوشت.
حال که برتری اصولگرایان در هر دو مجلس تضمین شده است، باید با این تحلیل انحرافی که "رای به غیراصولگرایانِ ظاهرا مستقل، به معنای عدم رای به اصولگرایان است"، به سیاهی لشکرِ مخالفین نظام، برای واریز حضورِ آنان به حساب قادرمطلق نائل آمد!
به باورم، قادر مطلق به پشتوانه ی قانون اساسی، رویکردِ اطاعتِ محض (پذیرشِ ردِ صلاحیتها و مشارکت در انتخابات) را از سویِ لشکرِ آش و لاشِ اصلاح طلبان و سایر مردم می پسندد! تا با یک تیر دو نشان زده باشد! هم مانعِ ورود آنان شود و هم حضور مشوّشِ مردم را به حساب خودش واریز کند! مجلس هم که با هر ترکیبی عملا و به تجربه مغبونِ قادرِ مطلق است و لاغیر... بنابراین چه باید کرد و چگونه؟
.
"اگر از 50 میلیون نفر واجدینِ شرایطِ رای‌دادن، 25 میلیون+ یک نفر از ملتِ تحریم‌شده توسطِ قانون اساسی و مخالفین نظامِ غیرمردمی، انتصاباتِ آن "یک‌نفر" را که متهم به "انتخابات" است، تحریم کنند، آنگاه مخالفین بدونِ خشونت، به "قانونِ اساسی" رای منفی داده‌اند و خواستارِ تغییر آنند! و حکومتِ قانونیِ نسل اولِ انقلاب بر نسل‌هایِ بعدی نامشروع است!" من برایِ حقوق دیگرانی که نمیشناسم و وکالت ندارم تلاش نمیکنم! مسئولین نظام قانونا به من پاسخگو نیستند! اما رفتار هموطنان میتواند مرا یاری رساند! این تنها راهِ غیرخشنِ احقاقِ حقِ "من" است! کیست مرا یاری کند؟!
.
37 سال است که انتخابِ منصوبینِ خویش را "بین بد و بدتر"، به حسابِ تائید خود واریز می‌کند و قانونا تنها تکلیف و کارِ خویش را پیش می‌بَرَد و بندگیِ امت را به ریشِ ملت می‌بندَد! (البته بر اساسِ قدرتِ مطلقه یِ غیرپاسخگویِ قانونی)! بله! این قانون اساسی است که چنین اختیار مطلقی را برایِ حفظِ نظامی که حفظش از اوجب واجبات است به قادرِ مطلقی داده است تا به هر وسیله با ابزارِ غیرپاسخگو و غیرِقابلِ‌اعتمادِ فتوا (حُکمِ فراقانونی) و تقیه (دروغ مصلحت‌آمیز) و مباهته (بهتان و افتراء به غیرخودی) و نصر بالرعب با ذیحقان، و رحماء (به خودی) و اشداء (سخت‌گیری و طردِ غیرخودی) و تکفیر و مَکر(...و مکرو و مکرالله ولله خیرالماکرین) و سفسطه و مغلطه با ملتِ غیرخودی (مردمی که امت نیستند)، مجریِ قانونی غیرملی باشد! آری... اگر تقصیری هست، بر گردنِ همین قانون اساسی است، نه مجریانِ آن.
همین قانون به قادر مطلق مجوز داده تا بگوید: مخالفینِ من و نظام به سرسپردگانِ من رای دهند، تا کشور و جانشان در اَمان بماند! براستی امنیتِ یک گورستانِ بی اختیار به نفعِ کیست جُز گورکَن؟ مگر ملت طفلانِ صغیرند و قادرِ مطلقِ قانونی ولیِ آنها؟ براستی آیا این تهدید علیهِ "صاحبانِ حقّ مسلم" است؟(که عملا باید ولی نعمتِ خدمتگزارِ خود باشند)، و یا تحمیقِ یک ملّت؟!
این چه قانونی است که یک نفر را "قادرِ مطلق" می‌کند و به او مجوز می‌دهد که مالباختگانِ عقیدتی و مخالفانِ خود را برایِ تثبیتِ قدرتِ خود امر به تائیدِ خود کند، تا با مستیِ پسافرجامیِ اربابِ بزرگ، کما‌فی‌السابق با نیرویی احیاء‌شده آنها را دو صد چندان همواره قلع و قمع کند؟!
این کـــــدام حقِ مشروع است که به یک نفر این اختیار را داده است، جز قانـون؟ من با این قانونِ استعمارگر مخالفم، نه با کسی که مُکَلّف به اجرایِ سِتَمِ این قانون بر ملتی بی‌اختیار است!
.
هر رفتارِ سلبی و یا ایجابیِ آگاهانه و معنادار، در بستری منطقی می‌تواند در راستایِ هدفی واقعی و معین، مفید و مؤثر باشد! اما مسلما رفتارهایِ ایجابی و سلبیِ کــور و بی‌معنا، فاقدِ ارزشی مفید و مؤثر در راه اهدافند!
مشارکت در انتخابات (به عنوانِ یک عملِ ایجابی)، و یا تحریمِ انتخابات (به‌عنوانِ یک عملِ سلبی) نیز، از جمله رفتارهایِ اجتماعی هستند که باید مجاب‌کننده و معنادار باشند!
گزینش هر یک از این دو راه منوط به برآوردِ شرایط زمان و مکان و بسترِ قانونی و سیاسی و دلایلی است، که باید منتهی به فایده باشد نه ضرر!
.
تحریم و یا مشارکت در انتخاباتِ مجلسینِ خبرگان و شورایِ رهبری*؟
طبق رویه‌ی معمول، و بر اساس اختیاراتِ ولایت مطلقه فقیه، عملا هر دو مجلس بعلاوه‌یِ قوه‌یِ قضائیه و ارتش و سپاه، بصورت مستقیم و غیرمستقیم تابع و در اختیارِ قدرتِ رهبری هستند، و اعضاء و مسئولینِ مربوطه اختیار مؤثری در پیروی از خواسته‌هایِ مردمی ندارند! با این وجود توقعِ من به عنوانِ یک ایرانیِ صاحبِ حق، از مشارکت و یا تحریمِ انتخابات، اعمالِ اراده‌ در راه حقوق و باورهایم برای نیل به خواسته‌هایم است. برای چنین هدفی در طول 37 سال گذشته؛ محتوا و اصولِ این بسترِ قانونی با توجه به اِعمالِ قدرتِ رهبری در عملکردِ نمایندگان، برایِ من به‌عنوانِ کارفرمایِ مسئولینِ نظام و نمایندگان، ثمری جز ابزاری موقتی و یکبار مصرف نداشته و در جهت تبلور اراده‌ام به هیچ عنوان کفایت نمی‌کند! چرا که چنین قانونی ضمنِ اعطاء قدرت مطلقه به ولی فقیهی (که خود باید دیگرانی را تائید کند تا بتوانند او را تائید کنند) برایِ اعمالِ نفوذ در پروسه‌یِ گزینش نمایندگانی دربست مطیع، از طریق شورایِ نگهبانِ منصوبِ خودش و نیز کنترل و هدایتِ عملکردِ نمایندگانِ ذوب در ولایتشان که حتی نقد بدیشان آنان را از صلاحیت ساقط می‌کند، از من حمایت نمی‌کند! چنین قانونی ضمنا از حقوقِ اولیه‌یِ بشری و انسانی و همزیستیِ‌مسالمت‌آمیزِ تمامِ ایرانیان برای برخورداری از منافعِ مشترکِ ناشی از حقِ تابعیت و امنیتِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی بر اساس باورهایِ شخصی‌ام حمایت نمی‌کند! چرا که اساسا قانون اساسی اراده‌ملی و حقوقِ ایرانیانِ ناباور به قرائتِ خاصِ دینِ حکومتی را به‌دلیل تداخلِ آن با حقوقِ اُمّتِ یک‌نفر قادرِ مطلق، محترم نمی‌داند! و امید بستن به‌چنین قانونی، نامعقول و ناممکن و بلکه احمقانه است! پس من فعلا در فکر تغییرِ مفادِ حقوقیِ قانون اساسی با درخواست از مراجعِ قانونی هستم (که البته تاکنون پاسخگو نبوده‌اند)!
.
پرسش:
حال از خود می پرسم آیا تغییر قانونِ اساسی از طریقِ قانونی ممکن است؟ و نهایتا
آیا در بین کاندیداتورهای مجازی که بتوانند در مجلسین حضور داشته باشند تا مرا به خواسته‌یِ اصلی‌ام که همانا تغییر قانون اساسی است نزدیک کنند، اشخاص مؤثری وجود دارند؟
درهر دو حالت من بر این باورم که مشارکت و یا تحریم نباید واکنشی صرفا سلبی و گنگ و ناشی از قهری کور باشد! حتی گزینش راه حل تحریم باید معنادار بوده و همراه با نتیجه‌ای قابل اندازه‌گیری باشد، و اگر مرا بصورت صد در صد به هدف نمی‌رساند اما لااقل مرا به هدفم نزدیک‌تر کند!
.
رَدّ صلاحیت کاندیداتورهایِ منتقد رهبری و نظام.
با توجه به وضعیتِ ردِ صلاحیتِ کاندیداتورهای مؤثر، و دعوتِ رهبر از مخالفین نظام برای مشارکت به دلیلِ حفظ امنیت فیزیکی کشور، جمعا به این نتیجه رسیده‌ام که به دلایل ذیل مایلم در حالتی که وضعیت تغییر نکند و امیدی به اقدام نمایندگانِ اعزامی به مجلس نباشد، به جایِ گزینه‌یِ کاسبکارانه و همیشگیِ "گزینش بینِ بد و بدتر"، این‌بار انتخاباتِ پیش روی را بصورت سلبی تحریم کنم، به شرط آنکه در راستای آن به رفتاری ایجابی دست بزنم تا تحریمِ مرا معنادار کند!
.
دلایل من برای تحریم سلبی و اقداماتِ ایجابی پس از تحریم:
1) تحریمَم کرده‌ای! پس تحریم‌اَت می‌کنم!
علتِ این "تحریم" می‌تواند صرفا ردّ صلاحیت‌هایِ کاندیداتورهایِ نسبتا مستقل و مؤثرِ انتخابات پیشِ روی نباشد! چرا که به باورم پیروِ رویه‌یِ 37 سالِ گذشته، هیچ امیدی به نمایندگانِ برگزیده‌یِ نظام برای تثبیتِ پایدارِ امنیتِ ملیِ فراگیر، و ثباتِ اقتصادی و سیاسی بر اساسِ اصولِ حقوقیِ این قانون اساسیِ نمی‌توان داشت! اما در صورتِ وعده‌یِ کاندیداتورها به اقدامی مؤثر، مایلم به جای قهر و گم شدن به احتمالِ مؤثر افتادنِ پی‌گیری مطالبات خویش از نمایندگانِ متعهد بختی بدهم تا لااقل آنرا از تریبونی رسمی ابزار کنند و به گوش همه برسانند.
2) 37 سال است است که انتخابات بین بد و بدتر و مشارکت و حضور مردم در انتخابات، به معنای تائیدِ نظام و حکومت القاء شده است؛ حال آنکه چنین استنباطی یکسویه بوده و به نوعی نیّت‌خوانیِ کاسبکارانه و خیانت در امانت می‌باشد! بنابراین آیا سزاست که مالباختگان و ملتِ خارج از گودِ مدیریت منابع طبیعی برخلاف تجربه‌یِ خویش، به دستِ خود سرکوبیِ خویش را از پیش به مخالفِ خود واسپارند و بر آن مهر تائید بزنند؟ هر چند نظام در هر دو صورت، همواره پس از هر انتخابات خود را پیروزِ میدان می‌داند! آیا در این بازی یکسویه، باید راهی مستند برایِ درخواستِ خویش به عنوان مخالفِ نظام در دسترسم باشد یا نه؟ من مُهر نخوردنِ شناسنامه را بزرگترین دلیل برای پی‌گیریِ مطالبات و حق مسلم خویش می‌دانم، تا کسی نتواند مشارکتم را به حسابِ خود واریز کند! مُهر نخوردنِ شناسنامه موثق ترین و بزرگترین مدرک در دستِ من برای ارائه به هر محکمه است و اثباتِ این‌که: آیا جمع جبریِ تعدادِ شرکت‌گنندگان با تحریم کنندگان برابر با واجدینِ شرایط هست یا نیست؟
3) پیام صریح به حکومتی که امنیتِ فیزیکی مخالفینش را گروگانِ مشارکتِ آنها گرفته است! اما به مخالفینش اجازه‌ی مشارکت برایِ اقدامی قانونی در راستایِ احقاق حق تابعیت و تغییر قانونِ اساسی که حقِ آنهاست و در قانون فعلی نیز پیش‌بینی شده نمی‌دهد! گویا مسئول ارشد نظام جمهوری فراموش کرده آنها خدمتکارِ جمهور و مردمند و مردم کارفرمای آنهایند. و رسمِ خدمتکاری، فرمانبری و اجراء درخواستِ مردم است، نه فرماندهی و به کارگیری جمهور برایِ منویاتِ غیرقابل نقدِ خویش.
4) اقدام عملی جهتِ ارائه‌ی درخواستِ تغییر قانون اساسی از طُرُقِ مسالمت‌آمیز به مراتبِ ذیل:
4-1) استفتاء از فقها جهت اثباتِ حرامخواریِ قانون اساسی با مصادره‌یِ قانونیِ الزاماتِ حقِ تابعیت و پیشگیری از اِعمالِ حقِ مالکانه در ملکِ مشاعی به نام وطن. نوعِ گرایش عقیدتی مانعی برای حذفِ حقِ مالکانه‌ی یک شریک در بین شرکاء نیست!
4-2) درخواست کتبی و شفاهی به مسئولین حکومتی، جهتِ اقدامات مقتضی برای تغییرِ قانونِ اساسی در راستایِ بهره‌برداری از حق تابعیت به عنوان یک ایرانی. و تصحیح مناسباتِ ارباب و رعیتی نهادینه در قانون اساسی.
4-3) در صورت عدم تمکین حکومت به درخواستِ ارائه شده در بند فوق، شکایت از نسل گذشته و قانون اساسی به مراجعِ حقوقی بین‌المللی از جمله سازمانِ ملل، بعلتِ کاذب بودنِ نمایندگانِ قانونیِ غیرمردمی (موروثی از نسل گذشته) به‌عنوان نمایندگانِ نسلِ فعلیِ ملتِ ایران، که اراده ملی نسل‌های بعدی را قانونا به یک نفر پیش فروش کرده و مردم فعلی را از اعمالِ اراده ملیِ امروز به‌نفعِ میراثخوار دیروزیان ساقط کرده‌است!
.
مخالفتِ من با فردِ رهبری نیست، بلکه مخالفت با قانونِ اشتباه و استعمارگرِ گذشتگان است که بر رهبری بار شده است.
من مخالفِ رفتارِ رنگارنگِ مجریانِ قانونِ اساسی نیستم، چرا که آنان را بر اساسِ مراتبِ ساختاریِ قدرتِ مطلقه‌یِ قانونی، بی‌اختیار و مُکلّف و مامور و معذور می‌دانم! بلکه مخالفِ قانونِ اساسیِ پارادوکسیکال و پرتناقض و سوء‌تفاهم‌برانگیزِ نسلِ گذشته هستم، که در کالبدِ آن روحِ "استعماری مخملی" و تفرقه‌انگیز و ویرانگر جریان دارد، که ضدِ "وحدت ملی" است؛ و نیز حقِ مسلم مرا به‌عنوانِ یک ایرانی مصادره کرده است!
هویت و اراده‌ی من به عنوان یک ایرانی، مستعمره‌یِ یک نگاهِ خاص است، نه قانونی بر اساسِ یک حقِ مشترک و وحدت‌بخش.
طبقِ تجربه‌یِ مکررِ 37 ساله، این روحِ استعماریِ قانون اساسی، جز مهجور نمودنِ صاحبان‌ِحق، فرارِ مغزها، مهاجرتِ ناخواسته، تفرقه* و پریشانی و اتلافِ منابعِ ملیِ مشترک در خدمتِ یک نگاهِ غیرپاسخگو، و فقر و فساد و فحشاء و اعتیادِ روزافزون و در یک جمله ناامنی روانی و زندگی شخصی، توسطِ پیروانِ یک عقیده علیهِ حقِ‌مُسلّمِ دگراندیشان و صاحبانِ حق‌ّ برابرِ مالکانه در ملکِ مُشاعی به‌نامِ وطن ثمری نداشته، و بصورتِ بنیادی موجبِ اِعمالِ "زورگیریِ عقیدتی" برایِ ایرانیانِ دگراندیش و نسل‌هایِ بعدی شده است؛ که این‌همه ربطی به‌ انتخاب و معرفت و اراده‌یِ آگاهانه‌یِ من ندارد! همچنان‌که قانونِ اساسیِ شاه ربطی به نسل‌هایِ بعد از انقلابِ مشروطیت نداشت! درخواستِ من درخواستی شفاهی برایِ اقدامِ مسئولینِ توانایِ نظام در راستایِ تغییر قانون اساسی به نفعِ اراده ملی و ملت و نسلِ امروز و فرداست، که هویتِ من مستقل از آن معنا ندارد و جزوی از آن است.
.
من کسی را برای همراهی با این درخواست دعوت نمی‌کنم! مخاطبم پیروانِ مؤثرِ قانونی است که خودآگاه و یا ناخودآگاه حقِ مسلمِ مرا قانونا مصادره کرده‌اند و من از قانونِ غاصبِ موردِ احترام آنان شاکی هستم!
چون قانونِ اساسی تابعیتم را اَبتَر و مرا از نظامِ تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در توزیع منابع مادی و معنوی و حقوق‌ مسلمِ ملی حذف و تحریم کرده است، بنابراین به‌ناگزیر، انتخاباتِ تکراری و نامفید و فریبنده‌اش را تحریم می‌کنم، تا مهری بر تائید این قانون نباشم!
مخالفم با قانونِ غاصبانه‌یِ نسلی که پیشاپیش مرا از مدیریتِ منابعِ ملیِ وطنم حذف کرده است!
پیروانِ چنین قانونی، شریکِ جُرمِ این قانونِ غاصِبَند، و طبقِ شرعِ خودشان، نمازشان در ملکِ غصبی باید باطل باشد و حقِ مسلمِ من در کامِ ایشان و وابستگانشان... خود دانند!
ملاحظات:
1- آقای خمینی (در بهشت زهرا- سال 57): به چه حقی ملت پنجاه سال(پیش) از این، سرنوشتِ ملتِ بعد را معین می‌كند؟ سرنوشتِ هر ملتی به دست خودش است!
2- آقای خامنه‌ای اخیرا و در سال 92 با دعوت از مخالفینِ رهبری و نظام به مشارکت در انتخابات برای اولین بار به مخالفین رسمیت بخشید!
"بیعت" بـا دعوتِ "قدرتِ مطلقه"، یــــا "عدمِ بیعت"؟... رفراندوم این است!
..........................................
اکنون دو نظر در منظرِ من است:
1)باید با شرکت در انتخابات، به غیرخودیان رای داد تا خودی‌ها بیرون بمانند. (گویا صاحب این نظر، معجزاتِ تقیه و مکر و مباهته و فتوایِ هشتاد و هشتی و مصلحت و "حفظ نظام از اوجب واجبات" را فراموش کرده‌، که نهایتا به معجزه‌ی هزاره‌یِ سوم و پاکدست‌ترین فاسدِ ذوب در ولایتِ موردِ تائیدِ قدرت‌مطلقه منتهی شد!)
2) باید تحریم کرد! تا "سقوطِ چشمگیرِ آراء" بیانگرِ نفیِ لبیکِ ملت به دعوتِ قدرت‌مطلقه‌ای باشد که نهایتا مشارکتِ مخالفینِ خود را به حساب تائیدِ خود حقنه می‌کند و به اتکاء قادرِ مطلقِ تحریم و دوپینگِ پسافرجامی، و واریز حضور ملت به حسابِ فرمانبریِ ملت از خویش، کما‌فی‌السابق آنها را بعنوان مخالف و غیرخودی منکوب و سرکوب می‌کند!
تا نظرِ حضرتِ دوست چه باشد؟! smile emoticon
نتیجه:
باید محاسبه کرد مشارکت با نتیجه‌یِ (چند غیرخودیِ شجاع+ حضور چشمگیرِ مصادره شده توسطِ قدرت مطلقه) کاراتر به حال ملت است و امید مردم را به تائیدِ قانون‌اساسی و نظامِ منبعث از آن اثبات می‌کند، یا عدمِ حضور چشمگیرِ ملت برای رساندن پیامِ مخالفت خویش به جهانیان و به تاریخ ...
هر چند در هر دو حالت، صندوق رای در دستانِ صاحب الامرِ "تقیه+مباهته+فتوی+رعب بالنصر" و در یک کلام "اوجبِ واجبات است و صد البته:... وَ مَکرو و مَکرالله واللهُ خَیرُالماکِرین. smile emoticon
.
ما بیش از این، بارها بختِ خویش را بین بد و بدتر آزموده ایم: در دوری باطل، یک دور یکی چاه می‌کَنَد از جیبِ ملت...و در دورِ بعدی آن یکی همان چاه را پُر می‌کند، باز از جیبِ ملت! هر دو هم اصرار دارند اثبات کنند قانونا التزام دارند به غاصبِ قانونیِ جیبِ ملت، و نه خودِ ملتِ خلعِ‌یدشده در قانونی که با من نیست و بَر من است!
ما آزموده‌ایم در این شهر بختِ خویش ... بیرون کشید باید از این ورطه رختِ خویش (حافظ)
توجه:
شناسنامه‌هایِ مُهر نخورده، مهمترین سندِ "عدمِ بیعت" با "دعوت‌کننده‌یِ مخالفین" برای مشارکت در معرکه‌یِ انتخاباتِ خودیهایِ سرکوبگر است!
چه کسانی بدان افتخار خواهند کرد و چه کسانی از آن شرمنده خواهند شد؟!
.
خیام ابراهیمی
اول بهمن 1394
....................
پی نوشت:
*1- توجه: این نوشته رویکردِ تظلم خواهی دارد! و مسئولیتِ بازنشرِ این نوشته با ناشر است! این نوشته بیانگر رویکردِ تنها من به عنوان شهروندی بی حقوق و مستقل از دینِ حکومتی در قانون اساسی است، و آنرا به هیچکس بویژه ایرانیانی که قانونا حقوقِ مرا محترم نمیدانند، و مایل به تداوم حرامخواریِ قانونی از حق من به عنوان احدی از آحاد ملتند، توصیه نمیکنم! مخالفین قادرند به دعوتِ مخالف قانونی خود تمکین کنند!
.
*2- عاملِ تفرقه، و فتنه‌ی راستین در ماهیتِ قانون اساسی نهفته است! از تداخلِ معنایِ حقوقیِ ملت و امت. عامل تفرقه در غیرِمشترکات و تقسیمِ مردم بینِ خودی و غیرخودی است!
.
* 3- عاملِ "وحدت‌ملی"، در پاسداشتِ مشترکات و حقِ مُسّلَمِ مالکانه در ملکِ مشاعی به‌نامِ وطن، با امکانِ مشارکت در قوایِ سه‌گانه و نظام تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در منابع ملی است، که فارغ از عقاید مردم، باید حقی همگانی باشد، نه حقِ نگاهیِ خاص با رویکردی حذفی. وحدت ملی در بردگیِ عقیدتیِ ملت با "یک نفر" وحدتی زورگیرانه و پوشالی و عوامفریبانه است. وحدت ملی ناشی از تضمینِ قانونیِ "همزیستی مسالمت‌آمیز" تمام آحادِ ملت فارغ از ایدئولوژی است.

پَسابرجامِ بَدفرجام، در بسترِ قانونِ اساسیِ ارباب-رعیتی

پَسابرجامِ بَدفرجام، در بسترِ قانونِ اساسیِ "ارباب-رعیتی"!
پرسشی از دوستانِ بامعرفتی که یک‌بار "قانون اساسی" را خوانده‌اند!
================
با تبریک به اربابانِ عالمِ اِمکان، و تسلیت به رعیت‌هایِ قانونی! smile emoticon
هم‌میهن و دوستِ گرانقدر! در صورتِ امید به انتخاباتِ ناشی از اِعمالِ قدرتِ مطلقه‌یِ قانونِ‌اساسی، دوستانتان را نیز از دلایلِ امیدِ مستدلتان آگاه کنید، تا چراغی باشید راهنما برایِ وحدتِ‌ملی!
هر چند بالاخره تحریمِ ناشی از فعالیتهایِ‌هسته‌ایِ مخفیانه و مشکوکِ نظام، شکسته‌شد و رهبر نظام نامِ این استغفار به درگاهِ جهانیان را "نرمشی قهرمانانه" نام‌نهــاد، اما هنـــــــوز تضادِ قانونیِ منافعِ ناشی از توزیعِ میلی و انحصارگرایانه و ناعادلانه‌یِ منابعِ ملی، به اتکاء قادر مطلق قانونی و به مصداقِِ "... والذين معه أشداء على الكفار رحماء بينهم..." بینِ "ملّتِ غیرخودی و خارج از گودِ قوایِ سه‌گانه"، و "اَمّتِ خودی و درونِ گودِ یک‌نفر" پابَرجاست!
نمی‌دانم علی‌رغمِ اراده‌یِ قادرِ مطلقه، خودسران و خودیان و دل‌واپسانِ ذوب در ولایت، چرا از اجرایی شدنِ توافقنامه‌یِ راستی‌آزماییِ این استفغار، خشمگینند، و غیرخودیان چرا خشنودند؟! و چرا هر دو گروه خود را به فراموشی زده‌اند که همان قدرتِ تام‌الاختیاری که به خودسران و دل‌واپسان "37 سال" امنیت و میدان داده، همچنان حیّ و حاضرتر از خدا و وجدانِ عمومی، در میدان است!
.
نادیده نباید گرفت که: ساختارِ نظامِ حقوقیِ حکومت، پیش از دَراُفتادنِ سنگی در تهِ چاه -به‌همتِ "قدرت مطلقه"-، با ساختارِ حقوقیِ بعد از دَرآوردنِ سنگ از همان چاه -به‌همتِ تمامیتخواهانِ عالم-، همان است که بود! در این فراز و فرودِ هزینه‌بار، تنها مردم لت و پارتر و مالباخته‌تر شده‌اند! اما همان ساختار باز هم قادر است کمافی‌السابق به بازتولیدِ محصولاتِ پنهان و فراملیِ خود در نظام خودی و غیرخودی داخلی و خارجی در سوریه و عراق و یمن و اَقصی نقاط عالم، از جیبِ ملتِ بی‌اختیار ادامه دهد، و هر گونه گشایش و مرهمِ احتمالیِ اقتصادی بر زخمهایِ مردم آسیبدیده، تنها آنان را محتاط‌تر، مصلحت‌جوتر و نرم‌تن‌تر از پیش خواهد کرد تا جبرانِ مافات کنند! اما این‌بار برای شریک شدن با زورگیران و بردگانِ عقیدتی و جا نماندن از نظام اقتصادیِ غیرمردمیِ ازمابهترانی که مردمِ فارغ از ایدئولوژی حکومتی را هرگز در خود راه نمی‌دهند!
در واقع، مالباخته‌تر و لت‌وپارتَر از پیش برگشتیم به نقطه‌یِ منفیِ صفر!
تثبیت و امنیتِ گورستان، برگورکن و مردگان خواب‌آلود و عافیت‌جو، مبارک باد!
سزاست که از این پس همچون جان کِری و اوباما نگوئیم "ایران"، بگوئیم حکومتِ قانونیِ غیرمردمی و تمامیتخواه و حاکم بر ملتِ بی‌اختیارِ ایران!
...
همه می‌دانند که طبقِ "قانون اساسی" تثبیتِ "حکومت ایران" به معنایِ امنیت و تثبیتِ اراده ملی و "مردم ایران" نیست! چون مردم ایران به صرف ایرانی بودن، حقّ مشارکت در نظام مدیریت منابع ملی و نظام تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در ملکِ مشاعی به‌نامِ وطن را ندارند! مردم تنها برای تائیدِ صاحبِ مطلق‌العنانِ قانونیِ اراده‌ملی مفیدند، نه مشارکت در قوایِ سه‌گانه!
اینک، اگر درآمدن از این چاهِ تحریمِ بین‌المللی ناشی از ماموریت و تلاشِ رئیسِ دولتِ حکومت غیرمردمی نظام باشد، نباید فراموش کرد که درافتادن در آن نیز ناشی از ماموریت و تلاشِ رئیس دولت‌هایِ قبلی همین نظام و حکومتِ غیرمردمی بود!
. وقتی طبق قانون اساسی، تصمیماتِ حیاتی و استراتژی‌هایِ بلندمدتِ یک ملت تنها به دستِ "یک نفر" و بدون مجوز موضعی و نظارتِ مردمی صورت بگیرد، معلوم است که طبق همان قانون از این پس هم دربِ سرنوشت و خانه‌یِ مردم بر همان پاشنه خواهد گشت! بنابراین دور از انتظار نیست که هر دم از باغ میوه‌هایِ ابترِ دیگری همچون فعالیتهایِ هزینه‌بار هسته‌ای نرسد! این مجازاتِ خفت‌بار نتیجه‌یِ تسلیمِ اراده‌یِ یک ملت به دستِ "یک‌نفر" و توسط نسلِ گذشته است.
.
قرار نبود جایِ یک فردسالار به عنوانِ شاه با فردسالاری دیگر به عنوانِ ولایت مطلقه فقیه عوض شود! اما قانون اساسی معمار انقلاب چنین سرنوشتی برای مردم رقم زد و این خیانتی بود در تداوم مصادره اراده ملی.
خوشحالی و افتخار وقتی حاصل میگردد که حکومت و نظام قانونی، اراده ملی را به مردم بازگرداند! وگرنه بهتر شدنِ موقتیِ وضع مالی مردمی که اختیاری جز برده شدن نظام ندارند، جز فریبی برای تثبیت حکومتی غیرمردمی نیست!
چون همچنان منابع ملی و سیاستها و استراتژیهای مدیریت منابع ملی در اختیار "یک نفر" خواهد بود نه مردم.
آیا افتخار رئیسِ دولتِ حکومتِ غیرمردمی، برایِ خدمت به آن ساختارِ تمامیتخواه‌بازِ قانونِ فسادآور و حرامخوار است؟
قانون اساسی حق مسلم مالکانه‌یِ مردم بی اعتقاد به روایتِ دین حکومتی را به نفع امت یک نفر مصادره کرده است.
واقعیت این است!
انتخاب شما چیست؟ امید به امیدِ دولت، و یا امید به تغییر قانون به نفعِ اراده‌یِ ملی؟
امید به امنیتِ صد در صدِ مردمی در گورستان، و یا امید به امنیتِ زنده‌یِ اراده ملی؟
این خوابِ امنِ و مرگِ تدریجی، هر چه باشد اما "زندگی" نیست!
به باورم همان سیستمی که خودسران، آقازاده‌ها و احمدی‌نژاد را پر و بال داد و در دامن خود پروراند، این بار گمنامانی را پرورش خواهد داد که تا صد سال دیگر کسی آنها را نشناسد!
این ماهیتِ سیستمِ حاکمی است که بر خلاف ملت، همواره از تجربیاتش می‌آموزد و بصورت سیستماتیک خود را علیهِ ملت مستقل از دین حکومتی، اصلاح و ترمیم می‌کند! تا پیش از برجام، نَفَسِ چنین قدرتی بدلیلِ فعالیتهایِ ایدئولوژیک و هزینه‌بارِ غیرمردمی بریده بود، اما حالا به پشتیبانیِ قدرت‌های حاکم بر جهان، به بقاء و بازآفرینی خویش امیدوارتر است. و مطمئنا پس از این توفیق، با عدمِ صلاحیتِ کاندیداتورهایِ نه چندان مردمیِ مجلس، تنها راه برای منصوبینِ معتقد و موردِ نظر خود باز خواهد گذارد، نه مخالفینِ خود!
.
بنا به دعوتِ رهبرِ نظامِ حاکم بر ایران، مخالفینِ نظام و رهبری، تنها سزاوارِ تائیدِ تصمیمات و اوامرِ ایشانند، نه احقاقِ حقِ مسلمِ خویش و ملتِ مالباخته، طبق قانون اساسی!
قدرتِ تمامیتخواهِ حاکم بر جهان نیز همین را می‌خواهد! حفظِ امنیتِ خود و پیروان و هم‌پیمانان و خودیها از جیبِ ملت‌های ابتر و غیرخودیها.
علی‌رغمِ شعارِ عوامفریبانه‌یِ صاحبانِ سرمایه و کارخانه‌هایِ اسلحه‌سازی و تکنولوژی و قدرت جهانی، استقرارِ اراده‌هایِ ملی جهان سوم بر سرزمینهایِ خویش به هیچ عنوان برای حفظِ تعادل و ثروتهای روزافزونِ آنان مفید نیست! آنها با دیکتاتورهایِ زنجیرشده بهتر کنار می‌آیند! من این استعمارنوین را "استعمار مخملی" می‌نامم.
البته برای شیرین‌ماندنِ خیالیِ کامِ خوش‌‌دلان و دل‌واپسانِ ناآگاه و خطِ مقدم (که همواره سیاهی‌لشکرِ جنگ‌هایِ زرگری درونِ نظام برای باورپذیریِ مردمسالاری در اذهانِ عمومی هستند)، امیدوارم امیدِ ملتِ امیدوار محقق شود. اما ساختارِ قانونی از چنین امیدی سخن نمی‌گوید!
چرا که از کوزه‌یِ قانون اساسی همان برون تَراوَد که دراوست!
و:... خشتِ اول چون نهاد معمار کج...تا ثریا می‌رَوَد دیوار کج!
برای استقرار اراده ملی، راهکاری اگر باشد، جز درخواستِ صریحِ تغییرِ قانون اساسی نیست! و نه خوش‌خیالی به عدمِ تمکینِ غیرقانونیِ "قدرتِ مطلقه" به قانونی که ملت و مردم مستقل را صغیر میداند و ایشان را ولیِ مطلقه. از ولایتِ مطلقه‌ی فقیه نمی‌توان درخواستی غیرقانونی کرد! اگر درخواستی به جز صلاحدید ایشان مطرح است، باید درخواستِ تغییر قانون اساسی باشد...ولاغیر.
بر این مبنا، عاقبتِ برجام تنها به نفعِ منافعِ مخالفینِ اراده ملی که همانا نظام و رهبری است خواهد بود! و این یعنی بدفرجامیِ ادامه‌دار برای ملتی بی اختیار به‌موجبِ اصول پارادوکسیکالِ قانون اساسیِ موروثی از نسلِ گذشته، که سَنَدِ کشور را دربست به‌نامِ ولایتِ مطلقه‌یِ فقیه زده است و مردم تنها به کار تائید و بیعت با او می‌آیند وگرنه غیرخودی‌اند و نامحرم و کافر.
بنا به تجربه‌ی 37 ساله، طبقِ کدام نشانه و روزنه و دلایلِ منطقی فکر می‌کنید که با امکانِ تقویتِ بنیادهایِ اقتصادیِ نظامی غیرمردمی که حفظش از اوجب واجبات است، و رهبر و ولی و صاحبِ امرِ مردم صغیرش، بر پایه‌یِ سه اصلِ "فتوی و تقیه و مباهته" همواره غیرقابل اعتماد و غیرپاسخگوست، ولایتِ مطلقه‌یِ فقیه، سندِ قانونیِ این ملکِ مشاع را بر خلافِ منافعِ حکومت و مصالحِ عقیدتیِ خویش، از سرِ ترحم به ملتِ بی‌اختیار و نسل‌هایِ بعدی بازخواهد گرداند؟!
براستی، امیدِ امیدواران چه مبنایی جز رؤیا و آرزو و بخت و اقبال دارد؟
مکر ممکن است ارباب به حکم حقی قانونی که برای خود متصور است، رعیت را در املاکِ متصرفه‌یِ خویش شریک کند و در تصمیماتِ حیاتیِ بقاء خویش در راستایِ صدور و نفوذ انقلابِ معمارِ خویش، به سایرِ ممالکِ عالم، از او چاره بجوید؟
اصولا ملتی که قانونا رعیت باشد به کدام آینده جز بدفرجامیِ اراده ملی می‌تواند امیدوار باشد؟
.
آقای خامنه‌ای به موجب اختیاری که قانون به ایشان ولایت مطلقه‌ بر شما داده است، از مخالفین خود و نظام برای مشارکت در انتخاباتِ قانونیِ مورد نظر خویش (نه ملت) دعوت کرده است. من به عنوانِ مخالفِ قانون اساسی (رهبر و نظام) که رسمیّتم را در معرکه‌یِ تکصداییِ انتخابات، رهبرِ غیرپاسخگو تائید کرده است (نه قانون)، بر این باورم که:
تا در قانون اساسی، تکلیفِ حقوقیِ مردم بینِ حقوقِ ملت و حقوقِ امت مشخص نشود، این تناقض به نفعِ یک نفر (ولایت مطلقه فقیه) ایران را از هم خواهد پاشید! شما را نمیدانم! امیدوارم مرا با کلام و منطق خود آگاه کنید! تعدادِ مشارکتِ دوستان در این نوشته به نسبت سایر نوشته‌هایم بیانگرِ جدی بودنِ جایگاهِ حضرتِ دوست در فضای مجازی است. smile emoticon
پرسش از دوستان: فکر می‌کنید قانون اساسی شما را جزوِ امتِ "یک نفر" می‌داند، یا ملتِ یک وطن؟ اگر خود را جزو امتِ همان یک‌نفر می‌دانید، قانونا شریکِ مالِ غصبی هستید و نمازتان باطل، و اگر خود را جزوِ ملتِ صاحب‌اختیار می‌دانید، تکلیفتان با قانون اساسی که پس از تصویب هیچگاه به‌شما فرصت اعمالِ اراده در ملکِ خود را نداده چیست؟ آیا با صاحب‌الامر و مالکِ قانونیِ خود موافقید یا مخالف؟
درود بر شما.
..........................
خیام ابراهیمی
27 دی 1394

استقلال، آزادی، جمهوریِ بردگان

استقلال، آزادی، جمهوریِ بردگان
==================
شهری است شهرِ فرنگ
به دورِ باطلِ قانونِ چرخ و فلک
غوره‌هایِ ذوب در مَویزِ درونِ هَوَنگ
فروپاشیده‌ قبیله‌یِ گیج و مَشنگ
لمیده در گورهایِ صد در صد اَمن
که نیستش خبری از انفجارِ پیش از اِنتِحـار
خوراکِ کرم‌هایِ شـــــادخوارِ بی‌اختیار
غلغلکی از حقِ ناس و فرمانِ آزادی و حقِ انتخاب
میانِ دو میوه‌یِ بهشتیِ گوجه و خیـــــــار
معرفت بالا آورده فهمِ معده‌هایِ بیمار
تناسلِ قار و قور و شعارِ قـــار قـــار
مُزدِ گورکن هفتصد هزار
گورِ اجاره‌ای هشتصد هزار
فرمانِ زاد و وَلَد قطار قطار
غذایِ نوزاده "موشِ مرده" وُ اِدرار
و موشک‌هایِ زیرزمینیِ جنگ و افتخار
که نشانه می‌رَوَد به‌صُــــلح زنده را مُردار
گویی اَلمثنّایِ موصل است به حُکمِ خاخام
این جزیره‌یِ ثباتِ بی‌ثباتِ ناکام
قبیله‌ای زیر نافِ عراق و شــام
گریه و خنده و جیغ و عاروق و پِچ پِچ
بحث‌هایِ فلسفیِ بالایِ دیوار
داعش و مالش و بالش و سازش
و اکرانِ "مرده و زنده" با یک بلیط
در جشنواره‌یِ ساندویچِ مست و هشیار
با کفِ بَرجامِ ماءالشعیرِ بی اَلکُلِ مارک‌دار
...
شهر شهرِ فرنگ است و خلسه و انتظار
خواب‌هایِ شیرینِ امید و تدبیرِ زهرِ مار... smile emoticon
----------------------------------------------------
خیام ابراهیمی
تاریخ: 1/1/1

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...