Wednesday, April 21, 2021

روش ابطال نظام برده داری نوین و قانونی با اثبات غبن در معامله


نظام برده‌داری نوین و قانونی؛ و روش اثبات #غبن در معامله و ابطالش.

و چیست اصل 177 قانون اساسی(مبایعه نامه‌ی ایران)؟


جهان(شورای امنیت سازمان دُوَل و پیمانکاران) به یاری خریداران ایران و کارگزارانش و اپوزیسیون جعلی، دست بدست هم داده‌اند، تا در یک بازی مشترک با قواعد سلبی-حذفیِ اربابان، مبتنی بر خشت بنیادی #تضاد_منافع ، در دوسوی میدانی نابرابر که یک برنده دارد، با آدرس‌های نادرست، ایران و ملت ایران را در تداوم جنگی فرسایشی بواسطه‌ی ارباب ولایت کبیر ایران، با اسراییل کوچولوی عزیزِ بابابزرگ، بِدَرَند!

از سویی چند روزی است که شهروندان اسرائیلی با اتمام واکسیناسیون، ماسکها را برداشته‌اند، اما در ایران، ارباب که خود را رهبر تمام مسلمین جهان میداند، با حرکات تاخیری در حال تماشای نفله شده 80 میلیون ایرانی است، تا همان جهان درنده دلش به حال برده‌ها بسوزد و به ارباب پول بدهد تا با اسراییل بجنگد!

البته در هر صورت با وجود قانون اساسی سلطه با هر ارباب بومی، ماجرا به نفع سلاطین جهان و یک دشمن سرکاری بنام #اسراییل در نبردی نابرابر با سلطان بومی ایران است، که هنوز کار واکسیناسیون را آغاز نکرده است و با کش دادن برده‌کشی، برده‌ها را به بازار آزادِ دلالانِ ویژه‌خوار خون مردم، حواله داده است!

دشمن کوچولو کار را تمام کرده، اما این رهبر مسلمین جهان، حتی نتوانسته از مریدان جعلی خود در جهان یاری بگیرد و هنوز واکسیناسیون را آغاز نکرده است!

چون 42 سال است که تمام منابع طبیعی و انسانی را در راه نابودی #اسراییل و کفار غیرخودی خرج کرده و کشور را اسیر تحریم و بینوایی کرده است! در حالیکه اسراییل کوچولو روز به روز سر و مر و گنده تر می‌شود... و رجزخوانان حاکم بر ایران، در هپروتی آسمانی، با مردمی درمانده یه قل دو قل بازی میکنند!... حال اینکه با این عقبه و در این بلبشوی عوامفریبانه، ارباب قدرقدرت برای قلع و قمع کردن برده‌ها، چگونه میخواهد در زیرزمین کاخ سپید دعای عاشورا برگزار کنند؟ کسی نمی‌داند!...

دنیا هم لم داده و به ریش بردگان ایرانی مثل ظریف و روحانی غش غش می‌خندد!

.

مقصر کیست؟

لطفا باهوشها پاسخ دهند!

به باورم هر که مقصر باشد اما مقصر اصلی، نظام حاکم بر ایران و لوطی و نوچه هایش نیستند! مقصر حتی محمود و ابراهیم و ظریف و روحانی و چین و روس و اسراییل و امریکا و اروپا هم نیستند!

چون جملگی، همچون مالک قانونی ولایت ایران، مشغول کسب و کار خودشانند!

در یک جمله:

ارباب قانونی دارد با مال خودش بازی میکند، به برده‌ها چه؟

در این دریدنِ قانونی و همهجانبه‌ی جهانی که دست‌جمعی به جان رمه‌های ایرانی افتاده‌اند، البته از غریزه‌ی گرگان و کفتاران و شغالان و سگها و موشها و ماران و موران توقعی نیست!

و ایضا اما چرا نظام حاکم بر ایران در ویرانی ایران مقصر نیست؟

پاسخ: چون دورازجان، مالک ایران هر خائن و هر گروگان و هر دیوانه‌ای باشد، قانونا با مال خودش بازی میکند و به کسی مربوط نیست که او بایشان پاسخگو باشد یا نباشد! طرف حسابِ او بردگان و بندگانِ ایرانی نیستند!

چرا مالک فعلی ایران و نظام و کارگزاران سازندگی و تخریبش و پیمانکارانشان، هیچگونه مسئولیتی در مقابل بردگان قانونی ندارند؟ چون نظام قانونا برده‌دار است، و طبق یک مبایعه‌نامه، برده از اموالِ ارباب است!

(لله ملک السموات و الارض... و وکیل قانونی او)

1. چرا مردم ایران، بر اساس این مبایعه نامه، برده هستند؟

2. چرا مشکل ناهنجاریهای فعلی مردم ایران، ناشی از عقل و بصیرتِ شخصیتهای حقیقی در نظام بظاهر حقوقی(و در باطن شخصیتی حقیقی با آیین نامه‌ی خاص خودش بعنوان وکیل حضرت ولیعصر) نیست؟

چون اولا: قانونا چار دیواری است و اختیاری... و ثانیا: از کوزه همان برون تراود که در اوست!

منطقا نوع رفتار خریدار نسبت به ملک خریداری شده پس از قرارداد و مبایعه نامه‌ای قطعی در آینده، چه ربطی به فروشنده و برده هایش دارد؟

شاید به همین دلیل است که فحوای تفاهم نامه و مفاد قراداد 25 ساله با #چین، طبق فرمان چین به مالک قانونی ایران، ربطی به مردم ایران و برده‌ها ندارد!

مگر چگونگی رفتار شما با املاک قطعی و امانی‌تان در حریم خانه‌تان، به من ربط دارد؟ البته که به مالکِ من و شما ربط دارد!

اگر منطق دخل و تصرف شما در مالکیت غیر، به‌جز رعایت و حفظ خطوط قرمز حریم باشد، شما متهمید!

.

تفهیم اتهام: (اثر انگشت مفعول توسط فاعل در مبایعه نامه اخذ شده است.)

برای تفهیم اتهام به مبارزینی که خیال میکنند، در ایجاد وضعیت نابسامان ملک ایران، حکومت مقصر است، پیشنهاد می‌کنم: مطلب مربوط به مرگِ پاسدار #حجازی را در دو پست قبلی، مطالعه کنند(بویژه نیمه‌ی دوم و پایانی آنرا.)

در باب عامل تقصیر یا قصور و کوتاهی در وظایف محوله باید گفت: البته که نظام به سرکردگی خمینی و مخلفاتش، عامل و فاعل و یا دلال اصلی است! اما چه تقصیری دارد؟!

بویژه که فاعل، اثر انگشت مفعول را هم در یک مبایعه‌نامه با عنوان قانون اساسی، گرفته باشد و بعنوان سند خرید پزش را بدهد.

چون تمام و کمال هر رفتارش قانونی شده بود! قانونی که به او حق داده هر کاری میخواهد با مالش(از جمله برده های ایدئولوژیکش) انجام دهد! حالا این مال میخواهد طفل شش ماهه‌اش همراه با قنداق و گهواره اش باشد... و یا میلیونها انسان و آب و خاک و وطنش.

.

براستی در این سوء تفاهم فراگیر، مقصر کیست؟

البته در جبرجغرافیایی(که فراتر از توان ساکنینش است) فرهنگ موروثی و جهل مردم ایران (بعنوان فروشندگان ایران و بردگان قانونی) و مدعیان آگاه پرچمداری که آدرس را نادرست نشان میدهند و اصلا مایل نیستند آدرس را درست نشان دهند!

البته یقه‌ی آن جهل موروثی و ساختاری را نمیتوان گرفت! اما آگاهان میتوانند یقه‌ی خودشان را بگیرند!

پرچمداران آگاهی که به جای نشان دادن ایراد فنی در فهم مبایعه نامه، مشکل را یا به گردن خریداران و یا اهل بیت یک #فرقه‌_تبهکار می‌اندازند و خیال خود را راحت میکنند!

این یعنی #چاه‌نمایی و کش دادن گیج زدن در کوره‌راهی که تا آخرین قطره‌ی خون در رگ بردگان ادامه خواهد داشت. چون در #نبردی_نابرابر بین ارباب و برده ها، همواره بازنده شهروندانی هستند که نمیدانند قانونا برده‌اند! و این ماهزادگان از ما بهتر هم، هرگز این نکته را گوشزد نمی‌کنند که: مشکل اصلی مبانی حق و باطل در یک فرهنگ است که میان رمه حق را به چوپان میدهد! گیریم این چوپان #شاه باشد یا بازتاب تصویر آن #حضرت_ماه.

.

پرسش: چرا مشکل ولخرجی و اتلاف منابع، بر عهده‌ی خریدارانِ قانونیِ حقوق اولیه‌ی مردم(بعنوان فروشنده)، نیست؟

چون بموجب آمار نظام، اکثریت قاطع نسل گذشته طبق یک مبایعه نامه(بموجب اصول 5 و 110 و طبق اصل 177 در سال68 در قانون اساسی) کل حق اولیه و سهامداری خود را در آب و خاک مشترک(ملک مشاع) به یک قدرت مطلقه، ییشفروش کرده است! و آن تعهد به اصول شبهه دموکراتیک ذیل حق قانونی قادر مطلقه و مصلحتش، به هیچ عنوان الزام آور نیست و اساسا ارثی به نسل بعدی نرسیده است که آنرا مطالبه کند! مگر آنکه اثبات کند در معامله مغبون شده است.

.

و چیست غبن؟

غبن یعنی فریب در معامله.

اما اگر ملت مغبون شده باشد، باید آنرا اثبات کند، تا مبایعه نامه باطل شود!

اگر هم خود را مغبون نداند و خود را در بست فروخته باشد، که هیچ.

میماند ادعای آنانی که باید اثبات کنند، در بیعت گرفتن در رفراندوم مردم نفهمیده اند چه حقی را واگذار کرده اند، چنین غبنی در 42 سال پیش واقع شده و در سال 68 تکرار شده است. و البته اکثریت قاطع مردم هم باید به این غبن اقرار کنند! البته که باید پیش‌تر به این حقیقت آگاه شوند تا در جستجوی ابطال معامله و طلب و روش استرداد آن باشند. گیریم که با توضیح حقوقدانان مستقل و آزاده، مردم از این کلاهبرداری جاهلانه در حق خویش آگاه شدند! که البته این گام حیاتی هنوز برداشته نشده است. اما راهش چیست؟

اثبات غبن در معامله، راه دارد!

و البته در مناسبات فعلی، به باورم: راهش پس از اطلاع رسانی و آگاهی فراگیر، با اساس مکانیسم تصمیم سازی عام بر اساس حق مشترک مادی، و با یک روش مسالمت‌آمیز، مبتنی بر هم افزایی مقدور میشود!

چون اولا به هر دلیل معامله منعقد شده است! و ثانیا بستر امن و عادلانه‌ای برای اثبات "غبن در معامله" مهیا نیست!
.

پس دو رویکرد مهم است:
ابتدا مهیا کردن بستر امن مربوطه؛ و سپس بهانه ندادن به راهزن یاغی که به هر بهانه‌ای(از جمله تجمع غیرقانونی و یا پرخاشجویانه و متخاصمانه)، زیر بار مطالبات پراکنده، که بصورت علنی خواست اکثریتی را کنار اقلیت نشان ندهد، نمی‌رود؛ و با در دست داشتنِ آن سند قانونی و به بهانه‌ی نقض قانون، همواره
قدرت جرزنی و سرکوب دارد! چنان که به عبرت 42 سال گذشته، تاکنون چنین بوده است!
اما خلع سلاح کردن بهانه‌ی سرکوب، با تبدیل تهدید به فرصت و با تحول در روش سنتی با روشی فراگیر و با ادبیاتی امن برای استرداد حق پایمال شده مقدور می‌شود. نه با روش سنتی بگیر و ببند کور از چیب مردم.

بنابراین مکانیسم تصمیم سازی و ورود مناسب برای طرح دعوی، پس از #توبه از ادبیات سنگرساز و تنش آفرین "سلبی حذفی" علیه مدعیان مالکیت ملک ایران و برده‌هایش، صرفا با تعهد به ادبیات ایجابی جذبی، و تعهد به مبانی #مرامنامه_استقلال_آزادی و با تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام ایران انسانی، ممکن میشود. آنهم بصورت گام به گام از دوران پیشاآزادی تا دوران گذار و پساآزادی، و از حاشیه تا متن.

چنین راهکاری به هیچ عنوان معطوف به اصلاح طلبی در سازوکار قانون اساسی (مبایعه نامه) ندارد، چون طبق اصل 177 اساسا هرگونه تغییر در مالکیت ملک ایران، تا ابد ناممکن است! و هرگونه مقابله‌ی سخت با آن، قانونا مجاز است! این روش بصورت زنجیره ای منتهی به عقوبت و همان بلایای 42 سال اخیر میشود. بنابراین عاقلانه است که بدون نقشه‌ی راه، از یک سوراخ برای چندمین بار گزیده نشد!

با این وصف چرا برخی کماکان بر راه رفته و بر روشهای سنتی پافشاری میکنند؟ آیا آنها خواستار تلف کردن منابع مردمند؟ و یا واقعا جاهلند؟

پرسش: و اما چیست آن اصولی که قانون اساسی را تبدیل به یک مبایعه‌نامه‌ی قطعی و بلاشک کرده است و راه هرگونه اصلاح بنیادی در حقوق اولیه را سد کرده است؟

.

*اصل 177 قانون اساسی:

"... محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای(بنای) کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایه‌‌های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و "ولایت امر" و "امامت امت" و نیز اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر ناپذیر است!"

.

1. یعنی: طبق اصل 110: مردم یا مومن به سرنوشتی تکنفره و سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی، طبق حکم حکومتی یک قادر مطلقه(امام امت) هستند، و یا کافر و غیرخودی‌اند و تفاله.

2. یعنی: با وجود ولایت امر و امامت امت بجای حضرت ولیعصر، در قانون اساسی، اساسا مردم چه کاره اند؟

.

**اصل ۵ قانون اساسی:

"در زمان غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، در جمهوری اسلامی ایران ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبر است که طبق اصل یک صد و هفتم عهده‏دار آن می‌گردد."

نکته: اشاره به غیبت ولی عصر و ولایت امر چه ضرورتی دارد؟ معنای امر و وظایف مبهم و لایتناهی او چیست که بر عهده ی رهبر است؟ آیا امر ولی عصر بالاتر از خواست مردم است؟ بر این اساس رای مردم تنها حکم بیعت با رهبری را دارد نه سفارش خواسته. تناقض و پارادوکس ماهوی بین خواست نسبی مردم، و حکم قطعی و مطلقِ وکیل خودسر منتسب به خدا، از این بیشتر؟
.

*** اصل 110 قانون اساسی:

اصل 110 از اختیارات مطلقه‌ی یک انسان ممکن الخطا(حاکم بر حیثیت و سرنوشت تمام مردم و اصول قانون اساسی) سخن میگوید که صاحب تکلیف اصل 5 قانون اساسی یا امامت امت به جای ولیعصر است. از سویی ولی‌عصر حکم از خدا میگیرد و نه از مردم. بنابراین این وسط مردم هیچ کاره‌اند! یعنی نمیتوانند به خدا و ولی او بگویند چه چیزی درست است و چه چیز غلط است. بر همین مبناست که ولی مطلقه فقیه مجاز است تمام سیاستهای کلان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی را( با مشاوره با منصوبین خودش و نه با التزام به مشاورین خودش) تعیین کند! و این میشود سرنوشت یک ملت 80 میلیونی که بودجه و هزینه هایش را باید خودش تولید کند و بپردازد.

به همین دلیل است که عملا هیچ مسئولی نمیتواند از سوی مردم سفارش بگیرد! چون ریلگذاری تا دیار قدس برای نابودی اسراییل یا هر کجای دیگر توسط یک قدرت مافوق اراده مردم تعیین میشود! و ملت در صورت اثبات التزام خودش تنها میتواند لکوموتیوران(رییس جمهور) و یا خدمه‌ی این قطار مرگ باشد!
.

با هم این اصل را میخوانیم:

اصل ۱۱۰ - وظایف و اختیارات رهبر(خدای روی زمین):

1. تعیین سیاست‌های کلی(ریل قطار) نظام جمهوری اسلامی ایران، پس از مشورت(نه التزام) با مجمع تشخیص مصلحت نظام.(طبق سفارش خودش از پیش)

2. نظارت بر حسن اجرای سیاست‌های کلی نظام.( یعنی هیچ شهروند و مسئولی نمیتواند آنها را تغییر دهد. حکم حکم حکومتی یک نفر است)

3. فرمان همه‏پرسی. (اگر دلش خواست و اذن داد!)

4. فرماندهی کل نیروهای مسلح.(چه ارتش و چه سپاه)

5. اعلام جنگ و صلح و بسیج نیروها.(مثل فرمان انقلاب به ارتش صدام، 5ماه پیش از جنگ، و آغاز جنگ)

6. نصب و عزل و قبول استعفای‏:

6-1) فقهای شورای نگهبان.(نصب یعنی همان انتصاب...عزل هم میتواند منتهی به حذف بنده شود).

6-2) عالیترین مقام قوه قضاییه.( قوه قضاییه تحت فرمان خودش)

6-3) رییس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.(تبلیغات دوغ و دوشابی و راست و دروغ تحت فرمان خودش بدون التزام به پاسخگویی)

6-4) رییس ستاد مشترک.(ارتش تحت فرمان خودش).
6-5)
فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.(سپاه تحت فرمان خودش)

6-6) فرماندهان عالی نیروهای نظامی و انتظامی.(نیروهای انتظامی و نیروهای ویژه نپو و... تحت فرمان خودش)

6-7) حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه.( شورای سران سه قوا که منتهی به افزایش قیمت بنزین و اعتراضات و سرکوب شد، تحت فرمان خودش)

6-8) حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام.( باز تحت فرمان خودش)

6-9) امضاء حکم ریاست جمهوری پس از انتخاب مردم.( یعنی اگر دلش خواست میتواند رای مردم را اگر کدخدایی درست خوانده باشد و تقلبی نشده باشد، همینطوری و یا بدلیل خواب‌نما از سوی امام زمان باطل کند!)
6-10) صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری از جهت دارا بودن شرایطی که در این قانون می‌آید، باید قبل از انتخابات به تأیید شورای نگهبان و در دوره اول به تأیید رهبری برسد.(شورای نگهبان هم منصوب خودش است و بنابراین تمامی کاندیداتورها قبلا باید گواهینامه‌ی ذوب در ولایت را گرفته باشند و نقش تعیین شده در یک سناریو را پذیرفته باشند! مثلا دروغ بگویند و به نفع جنگ با اسراییل با نفی هولوکاست تنور داغ کنی کنند! و یا همان دروغها را با آب و تاب عوامفریبانه با لبخند بفروشند! تا کار ارباب پیش رود.)

6-11) عزل رییس جمهور با در نظر گرفتن مصالح کشور( که حکم خودش است) پس از حکم دیوان عالی کشور( که ذوب در ولایت خودش است) به تخلف وی از وظایف قانونی(که به تشخیص منصوبین خودش است)، یا رأی مجلس شورای اسلامی(که بازیگران آزموده‌ی منصوبین شوراهی نگهبان خودش است) به عدم کفایت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم.

6-12) عفو یا تخفیف مجازات محکومیت در حدود موازین اسلامی(مشمول مغضوبین نمیشود) پس از پیشنهاد رییس قوه قضاییه(منظور از پیشنهاد، ارائه ی لیست از پیش تائیدشده‌ی وزات بیت خودش است).

6-13) رهبر می‌تواند بعضی از وظایف و اختیارات خود را به شخص دیگری تفویض کند.

(و البته میتواند بلافاصله آن اختیارات را لغو و مسترد کند!)
این اختیارات، تنها فرقی که با اختیارات خدا دارد این است که در فرصت آزمایشگاهی دنیا به انسان مختار و آزاد، فرصت آزمون و خطا داده است، تا  انتخابهایش معنادار باشد! اما این یکی انسان را تا حد موش آزمایشگاهی تنزل میدهد. به موش آزمایشگاهی تا وقتی غذا میدهند که قرار است زنده بماند.

.

خداوندگار روی زمین؟ یا به ادعای خمینی، نوکر و خدمتگزار دراختیار مردم؟

در واقع ولایت مطلقه فقیه یعنی وکیلی تام الاختیار از سوی "لله ملک السموات و الارض"(مال خداست ملک آسمان و زمین)

و حقوق یک مالک چیست؟ جز اختیار تام در تسلط و دخل و تصرف در مال خود؟

با این حساب آیا ملت قانونا یک برده ی زرخرید نیستند که 42 سال پیش با چنان اختیاراتی بیعت کرده‌اند و در پای صندوق هر انتخاباتی، منطقا تنها میتوانند به این امید واهی دلخوش باشند که جزو پیمانکاران آن قطار مرگ باشند؟ یا نباشند! و در واقع با حضور خود تنها برای مالک این قطار مرگ اعتبار میخرند! نه برای خود و یا دیگری.

.

حالا آیا تفهیم اتهام شدید؟

آیا میدانستید که مردم حتی حق احقاق حقوق ثانویه را هم ندارند، چه برسد حقوق اولیه؟

اگر میدانستید، پس چه میخواهید؟

اگر نمیدانستید، پس مغبون شده‌اید! و باید این غبن را اثبات کنید تا مبایعه نامه ابطال شود!

.

پرسش: مع الوصف، آیا میتوان #غبن در معامله را اثبات کرد؟

پاسخ: البته بله!

پرسش: از چه راهی؟

پاسخ: از نقشه‌ی راه پیشنهادی در #مرامنامه با تاسیس موقت یک #شرکت_سهامی_عام (نه خاص) گرد حق اولیه‌ی مادی در آب و خاک مشترک(ملک مشاع) در مقابل چشم تمام مردم.

مسئله با شعارهای مبتنی بر حقوق ثانویه ی ایدئولوژیک حل نمیشود. بلکه راه از اعاده از حقوق ثانویه و معنویات سوءتفاهم برانگیز منجر به #غبن ، به حق مادی است. که اخلاقیات با توزیع قدرت متمرکز به تمام مردم ممکن میشود.

و البته نه از طریق تظاهرات پراکنده با مشت و خشونت؛ بلکه با اجماع اکثریتی یک حلقه‌ی گل فراگیر، گردِ گلوله، برای اقرار به #غبن (فریب ناشی از جهل به اصول قانون مبایعه نامه) و بی‌اختیاری نسل زنده بعنوان برده و بنده، و استرداد آن حقوق ابتدایی مشترک برای مشارکت در مکانیسم تصمیم سازی در یک شرکت سهامی عام ایران انسانی!

با یک #فرمان_مدنی_نرم به مالکین قانونی ایران در پوستین خدمتگزاری با روش خودشان نه سفارش ملت. بر این اساس خدمتگزار یعنی خدمتگذاری به خدای نفس خودشان، نه مردم.

راه از روش سنتی #نافرمانی_مدنی و اعتصاب و تظاهرات بدون مجوز در بستر غیردموکراتیک؛ که جملگی منتهی به سرکوبند، نمی‌گذرد!

راه باید واقع بینانه، امن، قاطعانه و البته مسالمت آمیز باشد! تا از هر گونه سوء تفاهم و بهانه برای سرکوب و به هم زدن بازی و جرزنی، پرهیز شود.

اگر مردم صاحب حقند؛ پس با اجماع عمومی دارای فرمانند. #نافرمانی تنها در بستر دموکراتیک که دولت ملتزم به ملت است، قابلیت ییروزی دارد. نه در دامن قدرتی که ایران و مافیهایش بدون وجود خودش، برایش از عطسه‌ی یک بز بی‌ارزش تر است.

.

ما به یک #آچمز نرم فراگیر ضربتی در #یک_زمان و با #یک_زبان_حقوقی و #یک_ادبیات_ایجابی_جذبی و با #یک_خواسته و #یک_نقشه_راه در #یک_مکان و #بار_عام_ارباب در #یک_میهمانی دارای #مجوز_عمومی، گرد اقلیت، و بر اساس آگاهی تمام مردم به سهم برابر خود، نیازمندیم!

با چنان اجماع #آگاهانه و منطقی و فراگیر و #امن است که یکبار برای همیشه باید نشست و #برنخاست تا نتیجه... برای خریدن اعتبار کافی اکثریت و از سکه انداختن مشروعیت اقلیت... این آغاز راه است! وگرنه در نافرمانیهایی که مردم جسته گسیخته شرکت میکنند، هیچ رهبر کاریزماتیک که پیشتر در آزمون و خطا پیروانش را گرد خود متمرکز کرده باشد و دارای یک نقشه ی راه معین با پشتیبانی سران عالم باشد، وجود ندارد و و عملا با تقلید چنین روشهایی جز تفرقه و ترس و سرکوب نصیب مردم نشده و نهایتا با عدم موفقیت سرخورده میشوند و البته گله گله سلاخی میشوند! و گذشته از این، هدف اعتصابات جز دریافت حقوق ثانویه چه میتواند باشد؟ خب فرض کنیم نظام مثل سالهای گذشته دو جفت لاستیک هم به کامیونداران اعتصابی داد و قائله را ختم به خیر کرد! بعد چه؟

.

در دوران پیشاآزادی، و در نبردی نابرابر، ما به یک آگاهی نیازمندیم نه یک تبعیت احساسی و کور برای امید بستن به یک سلطان دیگر... بنابراین در فقدان بستر سنتی، ما به سازوکار و مکانیسم تصمیم سازی اعتمادساز در یک شرکت سهامی عام(نه خاص) نیازمندیم تا پیامش

نشان دادن الگویی برای حفظ منافع همه باشد! آن هم نه با فرمانهای متفرقه و پریشان شخصیتها و احزاب و گروههای متنوع و اقسام و ا نواع شرکتهای سهامی خاص که تنها به پیروان خود متعهدند و موجب تفرقه میشوند.

بزرگترین لطمه به منافع مردمی، اقدام به طرح ها و اقدامات جداگانه است!

پس سزاست که به جای حرکت پراکنده به سمت مردم غیرتشکیلاتی و نظام تشکیلاتی، ابتدا برای تاسیس چنین شرکتی به سمت اپوزیسیون راستین حرکت کنیم.

اصالت مبارزات مدرن، در عصر انقلاب اطلاعات، حرکت به سمت تشکیلات فراگیر و عام(نه خاص) در اپوزیسون است!

این حرف و راه اول و آخر است... وگرنه باید تا ابد با قواعد نظام سلطه بازی کرد و چون برده‌ای زندگی را باخت!

خیام ابراهیمی

اول اردیبهشت 1400

 


نام جو، کم کام جو

داستانِ ضرورتِ تیمارِ بیماران مزمنِ جان جانی و جنون آنی

در دوران گذار از مناسباتِ سنت به مدرنیته تا فنونِ انسانی

===


هِله اِی یارِ حقیقتجویِ من ... با تو گویم رازِ نامجــــویِ وطن
جمله‌یِ نام‌آورانِ انجمن... چون به نامی میرسند خیلی خفن
علم خود را سیخ در چشمی کنند... تا بفهمند زنده‌اند؟ یا مرده‌اند
!
داستانِ تو به‌دستِ علماست ... پَرچَمَت در دستِ گرگِ رمه‌هاست
داســتانِ ناخدایِ جاهلان ... ماجرایِ فرعون و خار و خَسان
عالمـــانِ کشفِ رازِ مرده‌گان ... آن هنرمندانِ معنــــایِ نهان
تا به دوران می‌رسند گم می‌شوند... با تِمِ قُم، عازمِ رُم می‌شوند
آن نیازمندانِ جیبِ مفلسان... گُل شوند در محفلِ خار و خَسان
به به و چهچه چو یینند و قمیش... گرگ بینند خویش و آنان میشِ خویش
نم نمک از علم خود فارغ شوند... عــــلم واداده،...به خود عاشق شوند
صورتک بندند به ریش و میلِ خویش... نیمِ آن مفعول و... نیمی فعلِ خویش
چونکه بیند رهگذر خود را در آن... می‌شود مفتــونِ نقشِ خود در آن
غافل از اینکه هنر را کـُــد کند... وانگه او را سِــــحرِ چشمِ خود کند
!
...
کفترا... کفتـــــار در آغــــوزِ توست!... تخمگذاریش در دک و در پـــوزِ توست
!
نـاز و نـوز از تو، نعـوذ از غوز اوست!... روزه‌اش، افطـاری از چلغوزِ توست
!
او خودش را صاحب هر صحبتی... داند و مملوک تو را در تربتی
چونکه میزِ گرد نداند صحنه را... علتِ استیج وِراست هر پهنه را
سربزرگ است او، چرا که عالم است... خالق مظلوم و ظلم و ظالم است
خلقتِ فرضیِ او چون هنر است... منطقِ وضعیِ او، چوبِ تَر است
خالقِ مخلـــــوق، او باشد و بس... گل هنر باشد و باقی خــار و خس
کله‌ی گنجشکِ تو، آخـــــــر کجا؟! ... آن فِـرِ شش‌ماهه‌‌ی شاعر کجا؟
!
حرف نغزی گر زَنَد از مغزِ جان... از زبان تا دست و پا، شد نقضمان
مغزِ تو اندازه‌ی گنجشک او... در قفس خواهد تو را با مشک و بو
کــــــام جو، کم نــــام جو، از خانِ کس... نــــام جو، کم کــــــام جو! از جانِ کس
ای که آنَت، بیشتر از عمرِ من است... عمر من مفعول فعلِ یک تن است
تا که علمِ تو، زِ انسان مردن است؛... صد هنر قربانیِ مرد و زن است
!

خیام ابراهیمی
31 فروردین 1400

پ.ن:

ای که صبح‌اَت استکانی بود از چـــایِ پس از سیگاری...
در صفای پشتِ کـــــوهِ
#تربت_جام،... و یــــا: در شهرِ قم
اینک اما چند بُرِش از کیک و یک فنجانِ کافی و... سپس سیگاری... در شهر رُم

راستی... از خـــاک تا خـــاک، چه بارید بر تو؟
گوئیا گم در فراموشی شدی
!
...
و باخته‌ای آن آنِ پربها را در عمر بی‌بهایِ خاکیان
و در تقدس و سرقفلی عبادتی شش هزار ساله
دیگر سر بر ساحتِ این خاک بد بوی نمی‌ساید
چون هم‌جنسِ آتش است
و آیا قدرِ آتش، برتر از خاک است؟
!
باری
در این تضاد درونی،... چه پریشیده در طغیانی
...
و در کشاکشِ دو قطبیِ دو جِنّ آتشین در جانِ انسانی
که می‌دَرَد غیرخود را بینِ چهار دست و پای خود
همواره می‌بازی در نبردی نابرابر
در جنونی آنی
.
...
به خود آی
!
که تو نه از جنسِ آتش... بلکه از جنس انسانی
!
از جنس خاک و تربتِ جامی نه فقط در کام خود
...
بلکه در کامِ غیرخود
...
چون انسانی
!

این است رازِ مهری که تنها می‌بخشد و می‌درخشد در آیین مهر...
و در دو قطبی کسب و کار با قواعدِ بازیِ نئولیبرالییم و رقابت تا حذف رقیب
یک کاسبِ برنده
...
یک سلبریتی نادره
و یک پیروزِ تنها نیست
!
تنها نمان در نبردِ نابرابری میانِ تن ها
...!

  

کلاب هاوس و مرگ سردار حجازی

 

به کلاب‌هاوسیان و اپوزیسیون (نه مردم(:
سلیمانی از مرگ خود باخبر بود!... شما چه؟

#حجازی (سردار فدایی رهبری) و معاون سلیمانی، (که دیروز مرد) سال پیش گفته‌بود:
"سلیمانی یک روز پیش از ترک لبنان به دختر مغنیه گفت:... امروز به مَقتل میروم!"


امروز ویدئویی دیدم از محمد حجازی، سرداری که بنا بر شنیده‌های القاء شده، در پی توبیخ رهبر، ده روز خانه نشین بود و دیروز مرد! در میان خطوط این ویدئو، نکات قابل توجهی به چشم می‌خورد:

در مبارزات سنتی و ایدئولوژیک مخفی چریکها با رژیم حاکمه و نظامهای سلطه، اعضاء گروه همواره یک سیانور همراه خود داشتند، تا در صورت دستگیری از آن استفاده کرده و بسرعت بمیرند تا بدست دشمن اسیر نشوند!

#فتاپور (از رهبران سازمان چریکهای فدایی خلق) در یادآوری خاطرات خود می‌گوید: برای گذر از خیابان همواره یک سیانور زیر زبانش می‌گذاشت تا به محضِ دستگیری با یک فشار آن را زیر دندان بترکاند و زنده نماند، تا زیر شکنجه ناگزیر به همکاری و لو دادنِ دیگران نشود و ضمنا موجب بهره‌برداری تبلیغاتی رژیم حاکمه برای تخریب روحیه‌ی سایر مبارزین نشود. مرگ یک چریک، میتواند موجب برانگیختن حس انتقام و ارتقاء روحیه‌ی یاران مبارز شود. در واقع برای یک چریک مبارز، "سیانور" سمبولی همراه و رفیق اول و آخر اوست!
اما دستگیری و اسیر شدن فرماندهان چریکها، دقیقا نتیجه‌ای معکوس در تضعیف روحیه‌ی همسنگران و تقویت روحیه‌ی دشمن دارد
!
این رسم برخی از چریکهای جوان دیروزی بود، که در عملیات تیمی و یا مسلحانه‌ی مخفی، به یک ایدئولوژی ایمان راسخ داشتند
.

#قاسم_سلیمانی در عملیات مسلحانه‌ی برون مرزی، یکی از این چریکها بود! البته در نقش یک فرمانده در صف مقدمی که مجری سناریوهای یک کارگردانِ مسلط بر اتاق فکر ستادی است! او فرمانده‌ای صاحب اختیار نبود! اما در اذهان عمومی اینگونه القاء میشد؛ تا بار حقوقی رفتار او متوجه کل نظام نباشد! ماهیت نقش او به عنوان یک بازیگر شبیه نقش #احمدی‌نژاد و #روحانی بود! هر چند در لباسی متمایز.
بر این اساس، او هرگز نباید به دست دشمن دستگیر می‌شد! همچون سردار حجازی که دیروز مرد
:

محمد حسین زاده حجازی از فرماندهان خشن و تند رو علیه تظاهرات خیابانی درون مرزی و عملیات برون مرزی در راستای صدور فیزیکی انقلاب به جهان بوده است!
در عناوین مسئولیتهای حجازی
#پدر_موشکی_حزب_الله می‌خوانیم:

1. مسئول پروژه ی موشکی در #لبنان برای #حزب_الله علیه #اسراییل
2. پدرخوانده جنگهای گروههای نیابتی و شبهه نظامی سپاه در منطقه و گروههای تروریستی حزب الله علیه اسراییل.
3. از عوامل بمب‌گذاری کانون همیاری
#یهودیان در #آرژانتین در سال 1994 منجر به کشته شدن 84 نفر و صدها زخمی.
4. سرکوب احزاب کرد در زمان جنگ عراق، چون
#حزب_دموکرات_کردستان ایران و #کومله .
5.  #
فرمانده_بسیج
و جانشین فرماندهی کل سپاه پاسداران .
6. جانشین فرماندهی
#سپاه_قدس در پروژه های درون مرزی و برون مرزی در منطقه تا لبنان.
7. فعال در زمان سرکوب تظاهرات دانشجویان در سال 78 و تظاهرات مردم در سال 88 و سالهای بعد.
8.
معاون هماهنگ کننده سپاه پاسداران.
9.
معاونت فرماندهی آمادگی و پشتیبانی تحقیقات صنعتی ستاد کل نیروهای مسلح ایران.
10. جانشین قرارگاه
#ثارالله .
.
بازیگران
#انتحاری :
"مسئولین انتحاری" عنوانی است که چند سالی میشود از آن استفاده می‌کنم! بویژه در حد مدیران ارشد نظام. بر مسئولین درجه چندم و بر بازیچه‌های جاهل و ناآگاه، شاید بتوان بعنوان اکسسوار صحنه و قربانیان معرکه نام نهاد!
این یعنی در یک نظام مافیایی، نقش پذیری در مسیر فعالیتها و پروژه‌های سناریوها و سکانسهایش، یکطرفه است! عمودی وارد میشوی اما این باید یک اصل از پیش توافق شده باشد که در صورت خیانت و یا مصلحت و ضرورت، باید افقی بیرون بروی
!
در واقع این عهد نوشته یا نانوشته و این تعهد، از ابتدا منعقد میشود! چون سربازان نظام امنیتی اطلاعاتی، مسیرشان یکطرفه است
!
.
همین موضوع باعث میشود که هر کس که توان ورود به سازوکارِ چنین سیستم مافیایی را ندارد، از ابتدا وارد نشود. چون بدلیل حجم اطلاعات محرمانه در نزد یک سرباز گمنام امنیتی، وجود او تنها با حضور مسئولانه در سناریوهای اتاق فکر مرکزی آن سیستم معنادار است و بدون وجود سیستم، او مهره‌ای است سوخته. البته منطقا هم چنین رویکردی در یک نظام بسته و غیرمردمی (شبیه مافیا) امری است بدیهی و طبیعی که به هویت و ماهیت بنیادی آن برمیگردد
.
از میان خطوط، اینگونه خوانده میشود که: مدیران ارشد یک نظام مافیایی، منطقا باید از ابتدا هم قسم شده باشند، که جهت اجرای سناریوهای احتمالی در راستای حفظ مصلحت نظام، با یک سناریو حذف شوند، تا در مناسبات جدید قدرت، مصلحتِ امنیت و بقایِ نظام، حفظ شود
!
.
اما پیرو مرگ سردار حجازی(معاونِ بظاهر توبیخ شده توسط رهبری در جریان انفجار مرکز هسته‌ای نطنز) از دیروز تا حالا، از مبادی مختلف، ادبیات متنوعی را در مورد نوع مرگ وی شنیده‌‌ایم
:
شهید؟(ترور توسط دشمن)؛ مرحوم؟(با مرگ طبیعی)؛ معدوم؟(پس از توبیخ و خانه نشینی)؛ و این آخری توسط فرزند
#شهید_همت: "فدایی رهبر" در روز تولد رهبر؟
.
بمباران و تخریبِ اذهان عمومی(اتمیزه کردن):
بمباران نرم و سخت، راهی است برای پراکنده کردن قدرت همبستگی، به قصد اتمیزه کردن مردم در سلولهای و انگاره‌هایی جدا جدا، به منظور شکل دادن مجدد به ایشان در تنگناهای غریزی و مادی و معنوی.

شاید به‌نظر برسد که در میان پیروان نظام، انگار هنوز بدنه‌ی نظام تصمیم قطعی خود را یکدله نکرده است و دارد گیج میزند... اما به باورم اینگونه نیست!... چرا که همواره بمباران اذهان عمومی و دشمن، به قصد گیج و پریشان کردن و گل آلود کردن آب و گرفتن ماهی دلخواه در جنگی چریکی است! چون از ابتدای تغییر حکومت نظامی در بهمن سال 57 ، ادبیات نظام سلطه، "سلبی حذفی" بوده و نیز هر گونه مبادلات انسانی با شهروندان غیرخودی را، مصداق
#جنگ_نرم تلقی کرده، که آن را هم مترادف با #جنگ_سخت دانسته است! حذف فیزیکی اندیشمندان در #قتلهای_زنجیره ای مشتی از خروار است.
و نیز عناوینی چون
#ارتش_سایبری و گردانهای #تخریبچی #نفوذی در میان اپوزیسیون برای به هم ریختن آرایش غیرخودیان که نهایتا منتهی به حذف فیزیکی میشود: نمونه بسیار است! مصداق آخرینش: #روح‌_الله_زم .
... و نیز ماجرای واجبی خوران
#سعید_امامی پیمانکار حکومتی قتلهای زنجیره ای در جنگهای ترکیبی سرد و گرم(ولرم) که مامور #اسراییل #حقنه شد!

.

مع الوصف و به هر دلیل، حجازی این سرباز انتحاری در میدان جنگهای چریکی ولرم، دیروز مُرد!
هر چند رهبر امروز مرگ او را طبیعی القاء کرد
!

ابتدا سخنگوی سپاه پاسداران(رمضانی شریف) و سپس فرزند شهید همت از او بعنوان شهید نام بردند. اما سخنگوی سپاه چند ساعت بعد سخن خود را اصلاح کرد که سردار حجازی، سکته کرده است و بعدا افزود که چون به تشخیص پزشکان از عوارض شیمیایی در دوران جنگ رنج میبرد، لذا مرگش #شهادت تدریجی یک جانباز قدیمی تشخیص داده شده است!
.
در جدال با جبهه‌ی مشترکِ مردم و #اسراییل :
از سویی
#حجازی در تولید موشک‌های نقطه زن در لبنان نیز فعالیت میکرد و در لیست ترور اسراییل بوده است. بنابراین با اینهمه سابقه، بسیار غیرمعقول و سخت است اگر همچون #سعید_امامی انگ نفوذی به او بزنند!
اساسا هم مهم نیست که آن #شهید_تدریجی #جاسوس #نفوذی باشد یا #سرباز_انتحاری نظام... آنچه مهم است تعداد قربانیان و مقتولینِ قانونیِ او، در طول و عرضِ فعالیتهای مدنیِ مردم و دشمن فرضی و وضعی، در درونِ مرزها تا برون مرزهاست.
نمیدانم آیا حجازی در ماموریتهای #فرنگی_کاران هم دخیل بوده است، یا نه؟
مع الوصف: سکته؟ شیمیایی؟ شهید؟... یا مرگ غیرطبیعی؟ مثل ترور توسط اسراییل و یا انفجار در نطنز، و یا حذف بدست حضرت دوست و یا حادثه و یا عناصر دشمن... دیگر اهمیت ندارد! چون او دیگر در لبنان نیست تا شاهد نابودی #اسراییل باشد!
بدیهی است که معنای هر یک از قیود و صفات و عناوین و عبارات یاشده، از تئوری خاص خود برخوردار است! اما علاوه بر آن وصله‌های با مسما یا بی مسما، یک عنوان دیگر برای مرگ سرداران وجود دارد، که هنوز بیان نشده است:
مرگ خود خواسته‌ی یک #سرباز_انتحاری
...
عملیات انتحاری، به معنای خودکشی از سر ناتوانی نیست! بلکه پذیرش ماموریتی سازمانی و یا حکم حکومتی است! گیریم با بستن مواد منفجره درمکانی عمومی نباشد! حتی شائبه‌ی عملیات تروریستی می‌تواند در یک سناریو، برای القاء نیت حکم حکومتی، مؤثر باشد.
.
موشکپرانی قانونی به هواپیمای اوکراینی، از جان و مال مردم:
مثلا همین نقل قول از زبان آقای #شمخانی که اخیرا از سوی آن مسئول اکراینی مطرح شده است: هواپیمای مساقربری توسط بخشی از سپاهیان خودسر به این دلیل ساقط شده، تا تحت جو احساسی جهان ناشی از کشته شدن صدها مسافر بیگناه که ظاهرا واکنشی اشتباه به حمله‌ی احتمالی امریکا بوده است، و پس از موشکپرانی به پایگاه امریکایی در انتقام از ترور شهید سلیمانی، مورد واکنش نظامی و عملیات انتقامی امریکا قرار نگیرد
!

در واقع لحظاتی پس از شلیک موشک، 3 هواپیما در امارات آماده‌ی پرواز بودند، اما ترامپ بدلیل سقوط هواپیمای مسافربری از ماموریت آنها پیشگیری کرد! بر اساس آن فرض مقدمانی در واقع سناریو موفق شده است که تیری در کند بدون عقوبتی هزینه بار تر علیه نظام. مردم فدای سرِ مالک قانونی. مگر مردم نسل پیش، در یک مبایعه‌نامه(بنام قانون اساسی بنا بر اصل 110 و مخلفات و نیز اصل 177) حق خود و نسل بعدی را در آب و خاک مشترک(ملک مشاع) به یک خریدار (قادر مطلقه( پیشفروش نکرده‌اند؟ بنابراین جان برده چه اعتباری دارد؟ اساسا نیازی نیست او از فحوای سناریوها مطلع باشد! چون قانونا حق بر سرنوشت خود را نظارت ندارد!... این از عقوبت هشتاد و چند میلیون برده‌ی جاهل و صغیر و مغبون با سرنوشتی محتوم. اما سرنوشت مسئولینِ آگاه چه میشود؟
.
آیا سردار سلیمانی از ترور خود مطلع بود؟
در ویدئوی پیوست، سردار حجازی(جانشین فرمانده #سپاه_قدس در لبنان) از آخرین دیدارش با حاج قاسم در لبنان روایت میکند! شبی که حاج قاسم خواست از لبنان به سوریه برود و از آنجا به عراق پرواز کند، او به دفتر ایشان رفت و دو رفتار و گفتار عجیب از خود بروز داد:
1. رفتار
عجیب اول:
دستوارتی داد راجع به چگونگی رفتار در سه ماهه آخر سال 98 تا دو ماه اول سال 99
.
حجازی میگوید: خیلی عجیب بود که با توجه به تردد پیوسته و امکان تماس مجازی، برای دو ماهه ی آخر دستوراتی داد.( انگار آگاهانه وصیت میکرد
!)

2. عجیب دوم: حجازی میگوید موقع ترک دفتر، تماسی از سویِ دخترِ مغنیه با او برقرار شد که در پاسخ به این پرسش که حاج آقا، با این عجله کجا می‌روید؟ سلیمانی گفته بود: به مقتلم میروم!

3. وداع نرم با تصویر یاران:
قابل توضیح است که چند روز پیشتر، #قاسم_قاسمی در آخرین حضور و وداع خود از محل کارش در سپاه قدس در تهران، پیش از عزیمت به لبنان، با تمام عکس‌های شهیدان روی دیوار روبوسی می‌کند! گویا قرار بوده است دیگر به این مکان بازنگردد و البته بزودی با ایشان دیدار کند
!

نکته: محمد حجازی در ویدئوی مربوطه، خیلی بیمورد تاکید میکند که از آخرین حضور سلیمانی، فیلمبرداری نشده است! بلکه فیلم یادشده مربوط به دوربین‌های مداربسته است!
اما حجازی چرا این توضیح غیرضروری را می‌دهد؟
چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟!

انگار می‌خواهد وسط دعوی نرخ تعیین کند که: در تهران تصمیمی گرفته نشده بود، که ایشان قرار است دیگر بازنگردد! وگرنه از آخرین حضور او فیلمبرداری می‌شد!
.
پیام به کلاب هاوسیان:
اینها را گفتم تا به ازمابهتران کلاب هاوسی ( با گوشی‌های گران فرامردمی) که تب و تاب جدیدشان، برخاسته از عزم اتاق فکر نظام، برای موجسازی پیش از نمایش انتصخابات پیش‌روی است، بگویم
:
"جز روش استحاله برای استقرار نظامی مردمی، برای دستیابی به یک مکانیسم تصمیم سازی مورد اعتماد فراگیر مردم، جز الگوی یک #شرکت_سهامی_عام_ایران_انسانی ، الگویی مطمئن برای نظام مردمسالاری وجود ندارد! چرا که اصلاحات در ساختار قانون اساسی فعلی با وجود دو اصل 110 و اصل 177 و مخلفاتش، مچل کردن خود و اتلاف توان مردم است و در یک جمله: "سرسره بازی روی خونِ مردم مغبون است! و این یعنی: شریک دزد و رفیق قافله بودن!
و  اما چیست اصل 177؟
و ما ادراکَ قانون اساسی؟
.
اصل 177 قانون اساسی:
"... محتوای اصول مربوط به اسلامی بودن نظام و ابتنای(بنای) کلیه قوانین و مقررات بر اساس موازین اسلامی و پایه‌‌های ایمانی و اهداف جمهوری اسلامی ایران و جمهوری بودن حکومت و "ولایت امر" و "امامت امت" و نیز اداره امور کشور با اتکاء به آراء عمومی و دین و مذهب رسمی ایران تغییر ناپذیر است!" ... عجبا... براستی معنای اصلاح چه باشد؟ جز لایی‌کشیدن و ماستمالی و ماله‌کشی مردمسالاری(تو بخوان برده داری شبهه مدرن) در جیب مالکِ قانونی مردم؟
چرا که:
اصل 177 قانون صراحتا می‌گوید: اصول بنیادی برده‌داری، تا ابد تغییر ناپذیر است!
و جالب است که بدانیم این اصل برده داری، در سال 68 با تبانی اکبرشاه و سلطان صاحبکران به قانون اساسی تزریق شد.

.
این جمله را صد بار با هم بخوانیم:
قانونا، هر گونه اصلاح اصول بنیادی برای دوپارگی ملتی واحد گرد آب و خاک مشترک(ملک مشاع)، بین مومن برخوردار و کافر مطرود، تا ابد تغییر ناپذیر است
!
بر این اساس حالا معنای این آیه ی دلخواه آقای قانونی جناحین نظام را بهتر متوجه میشویم! که بموجب سیاستهای کلان سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی تکنفره، بر روی دو ریل موازی تا دیار قدس و هر کجای عالم از جمله روس و چین و حزایر قناری، و بمنظور صدور انقلاب در قطاری اختصاصی که خدمه‌اش را تنها مالک قانونی(ولایت مطلق فقیه و اربابش) تعیین و منصوب میکند؛ و نقش بردگان فقط بیعت با آن است، بهتر متوجه می‌شویم!
آیه‌ی تضمین ویژه‌خواری این است:
"رحمائهم بینهم و اشداء مع الکفار"
یعنی چه؟
یعنی اصلاح طلبان خوب میدانند که از قُم تا رُم، برای اینکه جزو رحماء باشند، تنها یک راه دارند! تن دادن به حکم حکومتی قانون برده داری. والسلام.
پرسش:
مگر بر اساس استخدام همین یک آیه که صدبار در صفحه ی رهبر نظام میخوانیمش و اصل و اساس ویژه خواری مومنین به قدرت مطلقه است، این فساد فراگیر گسترش نیافته و موجب تعمیق شکافی بنیادی نشده است؟... بنابراین #تکرار این بازی چه معنا دارد؟

اینجاست که اصرار اصلاح طلبان حکومتی و تیم #نایاک را بر مشارکت در قالب قانون اساسی، بهتر می‌توان درک کرد! حفظ منافع مادی که از اوجب واجبات است و بهره‌مندی از قدرتی که تمام مردم غیرتشکیلاتی(بعنوان برده‌های قانونی) بموجب فقدان حق مشترک آب و خاک مشترک در ملک مشاع، قانونا بعنوان یک سهامدار برابر مطرح نبوده و از شوراهای محلی بومی تا مرکزی جز سربازان بلشویکی یک پادگان نقشی ندارند! پس از مواهب سهم برابر برخوردار نخواهند بود! چون قانونا سهم برابری وجود ندارد! چون لله ملک السموات و الارض و کلا ارض و سماوات در ید قدرت مطلقه است! که آیا به بردگان نواله‌ای بدهد یا ندهد؟ و آیا به کارگزارن اصولگرا و اصلاح جلب خود عنایت کند یا نکند؟ و کی آن سربازان انتحاری را حذف کند یا نکند؟
بنابراین مردم غیر تشکیلاتی که هیچ، حتی تشکیلات در چنین سازوکاری عملا در حد گروهانهای یک پادگانند! نه بیشتر!
و البته چون بر اساس اصل تنازع بقاء، همواره برخی از مردم به این ایدئولوژی برده‌داری مؤمنند، و برخی کافر، لذا همواره وحدتی مردمی گرد منافع مشترک رخ نخواهد داد! و این یعنی: تفرقه و شکاف طبقاتی... یعنی همان فتنه‌ی اصلی سلطه‌گری که سردمدارانش، بصورت قانونی سرنوشت مردم را از اتاقهای فکر پشت دخمه‌های کلاب هاوسی از ما بهتران، و از ایران تا ایرانستان هدایتی نرم میکنند! و از آن دلشادند!
.
با این حساب، آیا در غیبت نظارت تمام مردم بر سرنوشت خود و با وجود سربازان انتحاری در نظام سلطه، اساسا از درون صندوقهای رآی مارگیری نظام ایدئولوژیک، جز بیعت حداکثری بردگان، با مصلحت حفظ نظام که از اوجب واجبات است، نتیجه‌ای حاصل میشود یا خیر؟
و اساسا از کجا مطمئنید بدیلّ موسوی، در یک معرکه‌ی دیگر، باز هم مچل نشود؟
این حقیتی نویافته نیست!
4 سال پیش هم در سناریوی بنفش، از قول قادر مطلقه ی قانونی، بر این تاکید کردم که:
فقط یک حاکم در این قانون متصور است:
حسن و محمود و ابراهیم منم...جمله حرفند، من سَرَم؛ من بدنم!

یعنی آقای موسوی و خاتمی که سهل است! اگر حتی حضرت گاندی(ر ه) هم در چارچوب این قانون رأی آورد، بنا بر چنین اصلی، ملتزم است که ایمان گنگ و غبن نسل انقلابی را در حلقوم نسل بعدی فرو کند! وگرنه ممکن است به عقوبت پسته‌ی رفسنجان در استخر فرح محکوم شود! و یا تناول #واجبی در زندان شوهر فرح.
چون بر اساس اصل 177 این نظام قانونا تا ابد... تا ابد... تا ابد، تغییر ناپذیر است!
حالا تفهیم اتهام شد؟ کلاب‌هاوسی اصلاح‌جلبِ عزیز و لذیذ!
.
منظور روحانی از توصیه به ارتش(یا فرمانده‌ی سپاه در حکومت نظامی آتی):
و در چنین پادگانی که اصل بنیادی‌اش "ارتش چرا ندارد" است، هیچ تحولی جز روشی کتمان‌ناپذیر در مقابل چشم همگان، برای اثبات مقبولیت خواسته‌ی اکثریت گلستان در میدان (گرد اقلیت گلوله داران) آن هم با روشی اجماعی و فراگیر و بصورت مسالمت آمیز، مقدور نیست!
و اینجاست که در تداوم نقش امنیتی اطلاعاتی سرباز انتحاری نظام(یعنی روحانی)، ماهیت برگ آخر و رمز سخنان اخیرش را در تذکر به ارتش در رعایت حق قانونی مردم، در می‌یابیم!
هوای برده‌های قانونی را داشته باشید! و به ایشان به اندازه‌ی بخور و نمیر نواله دهید! تا یکدیگر را به نفع نظام بدرند! چون قانونا قرار است خودیها باقی بمانند!
.
و چیست استحاله‌ی نرم؟
چهار سال پیش، و البته سالها پیشتر، از عقوبت برگ اول او در مثنوی سناریوی بنفش رونمایی شد!
راهکار تغییر مسالمت
آمیز مناسبات قدرت قانونی هم با ذکر فلسفه و استراتژی و تاکتیکهای مناسب با مبانی حق برابر و مشترک مادی در ملک مشاع، با هم‌افزایی از حاشیه تا متن، در یک مرامنامه بیان شد.
و نیز چگونگی و مراتب تاسیس یک شرکت سهامی عام... که در یک حرکت معرفتبار و آگاهیبخش و فراگیر، ما به جز معجزه، برای تخولات بنیادی تنها یک راه داریم:
تحولی بنیادی که میتواند با یک نقشه‌ی راه میدانی در یک فصل سال، با استحاله‌ای نرم (نه با شعار سنگرساز و تنش آفرین انقلاب چکشی و خونین) میوه دهد
!
وگرنه با چنین پرچمدارانی، وقتی فرماندهان تک تیراندازان، به قرصهای سیانور زیر زبان مسلحند، از قربانی کردن گله‌های پریشان و جدا جدا، که نقشه‌ی راهی واحد در دست ندارند، باکی ندارند
!
چون این حکم قطعی اصل 177 ذیل صاحب اختیار اصل 110 و جانشینان اوست:

اصل 177  یعنی ایمان نسل بدنیا نیامده از پیش تعیین شده است! و توسط نسل مرده به ولی امر و امام امت پیشفروش شده است. و جنین حقی تا ابد غیرقابل کتمان و غیر قابل بازگشت است!
آیا تفهیم اتهام شد؟

پرسش:
بنابراین با وجود دلبستگان به چنین قانونی، به نظر شما و کل پرچمداران پیشرو در #کلاب_هاوس و نواله خوران ملتزم به نظام قانونی، این مردم اسیر در زیر عبای ولی امر و امام کبیرِ امتی صغیر، اساسا چه کاره حسنند؟
جز آنکه سوار بر قطار صدور انقلاب روی دو ریل ثابت جناح چپ و راست به مقصد جنگ در دیار قدس تا ظهور آقا امام زمان، و به لکوموتیورانی اپراتوری ملتزم به حکم حکومتی(گیریم برآمده از صندوق کدخدایی سال 88)، تنها چون بردگانی‌اند که تنها به کار بیعت با قانون ناخدای زمینی در سیاهی لشکر صفها میخورند، تا بندگی و بیعت خویش را در دوری باطل ثابت کنند! وگرنه در صورت هر گونه اقدامی برای تغییر سازوکار بنده‌پروری و برده‌داری نوین در قانون اساسی و استرداد حق شهروندی در آب و خاک مشترک، بصورت مستقیم و غیرمستقیم، مشمول حکم حکومتی حذفند
!
.
پرسش:
آیا شما بعنوان صاحب یک تریبون اختصاصی در اپوزیسیون که در کنار سایر تریبونها مردم را هزارپاره میکنید، قصد سلاخی بره‌ها را در سلاخ‌خانه‌ی قانونی(از بن بست کوچه پس کوچه‌ها تا سرنوشت گورستان کرونا) دارید؟

اگر نه!... پس...
پرسش بعدی: چرا در دوراهی اصلاحاتی ناممکن در چارچوب قانون سلطه، و مبارزات سنگرساز و رادیکال در جنگی ناگزیر با شعار براندازی و انقلاب، چرا در دوگانه‌ی پرهیز از مشارکت و بیعت در دور باطل صندوق رای، و یا روش انقلابی براندازی کور و خشونتبار و بدون نقشه‌ی راه با شعارهای پراکنده، به یک روش علمی و عملی مسالمت‌آمیز و غیرقابل کتمان، که در یک فصل سال به استقرار اراده مردم منجر می‌شود، عنایت نمی‌کنید؟

مگر وحدت اکثریتی بر اساس مکانیسم تصمیم سازی اعتمادساز در مقابل چشم تمام مردم، طبق مراتب مرامنامه استقلال آزادی، در چارچوب یک #شرکت_سهامی_عام-ایران_انسانی از دوران پیشاآزادی تا دوران گذار و پساآزادی چه ایرادی دارد؟
آیا جز حذف ویژه‌خواریِ خوشه‌چینان؟
آیا به همین دلیل است که شما خوشه‌چین قرارداد پیشفروش اراده‌ی یک رهبر، توسط چینید؟
رهبری که در ملک مشاع متعلق به مردم، اجازه ندارد، بفرموده فحوای آن قرارداد میلی را برای صاحبان حق رو کند!
نتیجه: وقتی اراده ی یک ملت در یک قدرت متمرکز، قانونا حبس باشد، آنگاه وقتی آن قدرت متمرکز غیرپاسخگو، توسط قدرت مافوق جهانی گروگان گرفته شود، آنگاه ملتی در گروگان گروگانگیرانند!
و استعمار نوین یعنی این! یعنی گذر از کشتیهای توپدار قرن هیجدهمی، و بمباران قانونی.
یعنی:
استثمارگران بومی را در کشورشان قانونی کن!
آنگاه ایشان را به گروگان بگیر و ملتی را و کشوری را استعمار کن!

خیام ابراهیمی
30 فروردین 1400

پ.ن:
برای شادی روح سردار حجاری و سردار سلیمانی و شرکاء قانونی، تا کی تلفات؟

Sunday, April 18, 2021

چه باید کرد؟ یا چه باید بود؟

"چه باید کرد؟" یا: "چه باید بود؟"

"چه باید کرد؟" یک پروژه است! و "چه باید بود؟" یک پروسه.


واگذاری سرنوشت عمومی به یک پروسه با زمان نامعلوم، یعنی این 40 سال گذشت و 400 سال دیگر نیز بگذرد!... سگ خور.

اکثر شهروندان و شبهه‌مبارزینی چون داکتر نوری‌بالا و شعله‌افروز، که در بن‌بست مناسبات قدرت اجتماعی، به آن دو پرسش یادشده، فرافکنانه پاسخ می‌دهند، عموما توپ را به زمین حیاط و حیات خلوت شخصیت حقیقی شهروندان می‌اندازند! آنهم با این دو عبارت:

1. کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من! (نمی‌گوید ما)

2. مردم باید خودشان بپاخیزند و قیام کنند! تقصیر از خودشان است! ملت بی غیرتی داریم! حقشان است!

ضمنا صاحبان باغیرت تریبون در یک فرافکنی ساده‌انگارانه می‌گویند:

"ما راست‌قامتان، بارها از مردم دعوت کردیم، اما کسی پاسخ کافی نداد! و یا غیرتی نبود تا به اندازه‌ی دلخواه ما، به دعوت ما واکنش نشان دهد! و یا چپها بگویند: هنوز میوه نرسیده. وقتی رسید خودش از درخت سقوط خواهد کرد! خب نقش شما پس چیست؛ رفیق؟! لابد خوشه چینی با روش علمی مارکسیسم، و یا رهبری مردم صغیر و نادان، پس از انقلاب مردم آگاه و همیشه در میدان.

اما هیچیک اشاره نمی‌کنند که این مردم غیرتشکیلاتی که سالهاست جدا جدا و بصورت پراکنده، پیدا و پنهان و هر روزه، قربانی شده‌اند، چه کسانی بوده‌اند؟ و نقشه‌ی راه علمی خودشان برای تجمیع اکثریتی و هدایت این مردم پراکنده، چه بوده است؟

تازگیها هم برای جبران مافات، مُد شده میگویند: همه جا اینگونه بوده است که تنها حضور 3 درصد مردم کافی است!!... و نمیگویند تحولات بنیادی 3 درصدی، با کدام مجوز و هزینه هایش به حساب کی؟ مگر شرایط عصرقجری برقرار است که یک سپاه چندصدنفره (آنهم بدون فرمانده) بتواند یک قلعه را تصرف کند و... خلاص؟!

عصر عصر سلطه و گروگانگیری و مچل کردن مردم، با یاری بمباران رسانه‌های فراگیر است! و عصر جدید، نیازمند روشهای جدید است! نه حتی روشهای پیش از سال 1990.
.
چنین تریبون‌هایی هرگز اشاره نمی‌کنند که سیمولیشن انقلاب، بازآفرینی یک فیلم اکشن، با اکسسواری معین نیست که تا شما فریاد بزنید، آنگاه مردم از در و دیوارهای نامعلوم بالا روند و در مقاصد نامعلوم پایین بیایند! و ندانند حرکت بعدی کجاست؟ و فرمان در دست کیست؟! آنهم در شرایطی که امروز نه فرماندهان گوادلوپی در چنته دارند که بتوانند فردوست و قره‌باغی را بخرند و یا مجاب کنند و متعاقبا ارتشی را خلع سلاح کنند! و نه اعتمادی فراگیر پشتوانه‌ی خود دارند و نه نقشه‌ی راهی شفاف در دست. و تنها به بخت و اقبال دلخوشند و تکرار تحلیل‌های تنگ نظرانه و شعارگونه روی کاغذ... همین
!

در واقع صاحبان این تریبونها ملت را گیرآورده و مچل کرده‌اند! و حامیان منابع مالی ایشان، این نکته را خوب می‌دانند! شعر و شعار سرای و رجز بخوان و مردم آزاری بکن!

چنین تریبونهایی همینطوری دیمی عین فیلم اکشن خواستار قیام توده‌هایند! و نهایتا بدون اقرار به ناتوانی خود، نهایتا برای فراکنی بیان میکنند که: مردم وظیفه دارند رهبرانِ خود را خود تولید کنند! معلوم نیست نقش ایشان بعنوان بلندگوهای پریشانگوی ساحل‌نشین پس چیست؟ و در رقابتِ شلیک بلندگوها، این مردم باید به کدام بلندگو گوش فرادهند و شهید شوند؟ ( آنهم وقتی از هزار سو شعار می‌شنوند و میان شعارهای پارادوکسیکال تهییج و پریشان میشوند و در بستر امنیتی و انسانکُش، دارای تشکیلاتی مطمئن به منظور اعمال مکانیسم تصمیم سازی نیستند و اساسا نه تشکیلاتی و نه تریبونی واحد و وحدت‌آفرین ندارند، تا بیانگر یک نقشه‌ی راه شفاف و فراگیر برای فتح قله‌ی مشترک باشد!)

در واقع نقش ایشان جز آتشبیاری برای آتش به اختیاران نیست! و البته میتوان حدس زد که بودجه‌ی چنین پروژه‌های متکی بر پروسه‌ای گنگ، از کجا تامین میشود! همانجاهایی که قرار است کاری نکند کارستان، تا بساطی باقی بماند که نواله خور کم ندارد.
.
اما محصول آتشبیاری چنین تریبونهایی، یعنی: خرد کردن قدرت اکثریتی و حواله کردن وظایف و تکالیف یک "مای مشترک المنافع" (که ناگزیر از کار تشکیلاتی است)، به یک "من منزوی"و پراکنده که در چنبره‌ی اتاقهای فکر قدرت متمرکز سلطه با سناریوهای رنگارنگ، همچون گوشت قربانی است
!

خواه ناخواه معنای چنان پاسخ‌هایی، جز یک فرافکنی ناشی از جهل و شاید آگاهی نیست!

در بهترین پاسخهای ایشان که عبارت است از اینکه: مردم باید خودشان با خود، و یا با #من متحد شوند، و تا خود مردم نخواهند، هیچ تحولی صورت نخواهد گرفت!

ایشان با چنین رویکردی در واقع به سلاخانی در شرکتهای سهامی خاص(نه عام) یاری رسانده‌اند که مردم غیرتشکیلاتی را بصورت پراکنده، نفله و "قربانی" و سلاخی کنند!

در حقیقت با چنین رویکردی ایشان خواه ناخواه، شریک دزد و رفیق قافله شده‌اند!
.
اما سزاست که به چنین واعظان خیرخواه و بدخواهی که صاحب تریبونهای متنوع در بالای منبرهای واقعی و در فضای مجازی و ماهواره ای هستند، عرض کرد
:

شما در بهترین حالت، تنها به راز اصلی "چه باید شد و بود" اشاره کرده‌اید، که چه نیک و چه بد، اما در یک پروسه‌ی محتمل در میان پروژه‌ها و سناریوهای روی میز اتاق فکر صاحبان قدرت، خیالی خام و دوردست و فشل است! و هرگز از توضیح مکانیسم تدوین و ترسیم و بیان یک نقشه‌ی راه بصورت واقعی در قالب یک یک پروژه، ناتوان بوده‌اید! و باز خواه ناخواه، با فرافکنی تکالیف خود به ناکجا، عملا آب به آسیاب صاحبان قدرت ریخته‌اید!
.
#چه_باید_کرد ؟(نه چه باید بود):

فکر می‌کنم: پاسخ به پرسش "چه باید کرد؟" در اجتماعیات، باید مبتنی بر روش و مکانیسم توسعه‌ی همان راز وحدت میدانی بصورت گروهی و تشکیلاتی باشد؛ تا بتواند آن اکثریت تحولخواه را در یک پروژه، منسجم کرده و بصورت گام به گام به هدف برساند!

اما چگونه؟
.
راهکار واقعی و مؤثر
:

وحدت بر اساس حق اولیه، نه حقوق ثانویه.

به باورم یک پروژه‌ی مردمی که شامل منافع عام باشد، تنها با تاسیس یک شرکت سهامی عام و با رعایت تمام مراتبش در مقابل چشم تمام مردم(نه در پشت صحنه) از دوران پیشاآزادی تا گذار و پساآزادی بر اساس مکانیسم تصمیم سازی اعتمادساز و بر خشت حقوقِ مشترک و ذاتی اولیه‌ی مادی محقق خواهد شد؛ و نه در پشت پرده و بصورت خاص، بر پایه‌ی خشت کجِ حقوق ثانویه‌ی معنوی (از قبیل حق ایدئولوژی اکتسابی و یا هر ژن‌برتر موروثی که وجودش وابسته به آن حق اولیه است!... که بدون آب و خاک و نور و آب، هیچ دانه‌ای نمی‌روید!)

که بدون ژن برابر حقوق اولیه‌ی انسانی، نمی‌توان شاهد رشد و توسعه‌ی فراگیر انسان در یک جامعه‌ی مدنی بود!

اما مهمترین نکته این است که چراغ این شرکت سهامی عام انسانی را چه کسانی باید روشن کنند؟ و چه کسانی می‌توانند روشن کنند؟ و چگونه باید روشن کنند؟

مسلما چنین چراغی نیازمند یک تمهیدات ابتدایی است که یک هیات موسس گرد هم آیند و مرامنامه‌اش را که بر مانیفست مشروح مبانی این مهرافروزی بنا شده است، امضاء کنند و بدان متعهد شوند! سپس باقی ماجرا باید در مقابل چشم تمام مردم رخ دهد، تا اعتمادی فراگیر شکل گیرد که تاکنون شاهدش نبوده ایم! و آن مراتب ممکن نیست جز با پذیره نویسی(و یا ثبت نام از نمایندگان تمام شریکان و سهامدارانی که دارای حق تابعیت هستند و بدلیل منافع مشترکشان طبق مرامنامه، کسی نمی‌تواند حضورشان را نفی کند! چون نفی حضور ایشان، یعنی نقض غرض و سلب حق سهامداری تمام مردم در یک شرکت سهامی عام). در واقع این حضور مقدماتی تنها برای جذب و تولید اعتماد تمام اقشار مردم است و نمیتواند بدلیل مناسب نبودن ترکیب عددی نمایندگان مردم در آن، مورد شک قرار گیرد! چون قرار نیست بر خلاف ادبیات حقوقی مرامنامه، تصمیمی تنش آفرین و بدون نتیجه تصویب کند! در واقع حضور متنوع نمایندگان اقشار مختلف تنها برای جذب اعتماد و تضمین منافع مشترک تمام شهروندان است.

این روش اجماع عمومی، خلاصه‌ی روح "چه باید کرد" در کالبد مرامنامه، از دید حقیر است.

بدون دمیدن آن روح در یک کالبد واحد بنام وطن با تمام سلولهایش، نمیتوان شاهد رشد و بالندگی زندگی تمام صاحبان حق سهامداری در سرنوشت یک حیات عمومی با هم افزایی و بصورت مسالمت‌آمیز بود! چون در دوران پیشاآزادی بنا بر رقابت و حذف نیست!

که در هیچ حیاط خلوت اختصاصی، نمیتوان برای بلوغ یک حیات عمومی، کاری کرد کارستان!

یک تن و وطن زنده، باید تمام سلولهای اعضاءش فعال و درگیر زندگی باشد! نه در حیاط خلوت کسی...بلکه در یک حیات عمومی و منسجم و به هم پیوسته و وابسته.

که هیچ شهروندی، نه حق دارد و نه می‌تواند به جای دیگری بنوشد!

و این مقدور نخواهد شد جز در یک شرکت سهامی عام(نه خاص) انسانی.

اگر به مانیفست مرامنامه آلرژی وجود داشته باشد، اما مراتب گام به گام تاسیس چنین شرکتی را میتوان در قانون تجارت خواند و پیاده و میدانی کرد. مرامنامه اما به این کالبد مشترک یک روح زاینده ناشی از ادبیات ایجابی جذبی(نه سلبی حذفی) می‌دمد؛ که بنایش بر حق اولیه‌ی مادی است نه حقوق ثانویه‌ی معنوی. تنها با احیاء حقوق مشترک مادی و پاسداشت قانونی آن است که اخلاقیات و ادب و آداب مدنیت، در کالبد وطن، زنده خواهد شد!

وگرنه در پس و پیش هزار تریبون و منبر، در پریشانی #ایرانستان خواهیم مرد!

اپوزیسیون و پوزیسیون هم‌مرام و گورکن!

لطفا با #توبه از مرام سنتی، در مرامنامه‌ای پست‌مدرن، با تاسیس یک شرکت سهامی عام انسانی، با تمام مردم مشترک المنافع، متحد شوید!

پیش از آنکه کاخی بر خرابه‌های کوخ‌ها در گورستان ایرانستان بسازید!

خیام ابراهیمی
25 فروردین 1400

  

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...