Friday, June 4, 2021

تخم قانونی آتش

سینما رِکس ایران، سیمولیشنِ انتصابِ #آتش ابدیِ ورژنِ آبادان

آدرنای عزیزم!



چه چیزی می‌تواند، بیعت با آتش روسپوتینچینی را، تضمین و جاودانه کند؟ جز یک قدرت مطلقه که اگر به گروگان رود ملتی در گروگان است و جز آتشفشانی قانونمدار که ادعای آتش‌نشانی‌اش قابل اثبات نیست و مثل خدا غیرپاسخگوست؟ و قانونا هیچ نظارت مردم مستقل و مکانیسم راستی‌آزمایی علمی، بر او مقدور نیست! آیا قلبِ قلبِ این آتش جاودانه، قانون نیست؟!

کماکان نمی‌صرفد نامه‌ها را بخوانی و کماکان خود را به جهل‌الآلزایمرین می‌زنی و نمی‌دانم آیا مراتبِ یک سناریوی قدیمی امنیتی را برای اتمیزه کردن و تجزیه و ترکیب ایران در هویت زامبی‌های بیمار در دهکده‌ی جهانی خوانده‌ای یا نه؟ اگر نخوانی نخواهی فهمید که چگونه زبانه‌های زنجیره‌ای 42ساله از #آتش_سینما_رکس آبادان توانسته در شبانه‌روز گذشته، یک #هواپیما با 2 خلبانش را با بزرگترین #ناو پشتیبانی خاورمیانه بنام #خارک را و #پالایشگاه_تهران و بعد #اهواز را همه بصورت #تصادفی و زنده زنده و به‌نوبت به آتش بکشد و #یوسی_کوهن رییس #موساد (پدر معنوی #سعید_امامی ) بگوید که ما به #قلب_قلب_ایران نفوذ کرده‌ایم! راستی #قلب یک قلب کجا می‌شود؟ بجز #قانون_اساسی که ملتی را در چنبره‌ی قانونمداران #منصوبش این‌قدر عاجز کرده که پیوسته و #زنده_زنده بسوزد و یکی با دست پیش کشیده با پا پس بزند و ضمنا غیب بگوید که: بر حال چنین ملتی، که قرار است زنده زنده تا ابد بسوزد، خون_باید_گریست! شاید او می‌دانست که جمع جبری سه اصل 5+110+177 این آتش را تا آخرین قطره‌ی نفت و خون مردمش #ابدی و #لایتغیر خواهد کرد و به همین دلیل تخم لق #مرگ بر هر غیرخودی را قانونا بر خشت #تضاد_منافع تئوریزه کرد و سوخت دائمی این #آتش_جاودانه را در جنگ بین مومن و کافر تضمین کرد و انسجام یک ملت واحد (گرد منافع مشترک) را از ایران تا ایرانستان نشانه رفت! تا در تیر آخر به پروژه ی #تضمین_بیعت با چنین قانونی برسد!

https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/posts/2876501139276371

در این آخرین نفس‌ها، امشب می‌خواهم برایت از نقش "مشت‌علی مشتعلی" در مشروعیت سینما رکس ایران، بگویم... رایگان!
که چگونه وقتی کسی قادر نیست از یک نخود بگذرد، شعارِ شهادتش در راه ایران چون باد گلویی است در آنتراکت فیلمِ آبگوشتی گرد سفره‌ی انقلابی نافِ شکمِ قانونی خود
...
"نوری علی نور" بودیم در سینما رکس آبادان، همچو ذرات معلق در ستون نور آپاراتچی

"غوزی علی غوز" شده‌ایم امشو، جزغاله در سطل زباله‌ی مشت‌علی
که با اعتبار صندوق گیشه‌ی سینما فیلمی ساخت 40 ساله که هنوز در آن مشتعلیم
پرسیدم
:
با اعتبار صندوق رأی آن فیلم کوتاه و این فیلم بلند
جیبِ تماشاچی مغبون را چه میکنی با چنین مشروعیتِ مشت‌علی؟
!
حالا که جمله مفعولیم و سربارِ خری که از پل گذشت و اینک تو سوار و فاعلِ مفعولِ روسپوتینچینی
در آنتراکتِ بین دو فیلم... نه تخمه‌ای، نه آب و نانی، نه آجیل و بستنی
...
پس چرا تیغِ سلطانِ صاحبکران را هدایت نرم می‌کنی به رگهایم، اینچنینی؟
کاین حکم حکومتی سناریست است به آلتِ سرداران چینی با 50 دلار پس از ختم ماجرا در حمام فینی... که یعنی اینی؟
!
#اصغر_قاتل متعرض به طفلان شش ماهه‌ات و #شیطان_اکبر_قاتل  #خرمدین هم، با بابکش چنین نکرد که تو جنِ جان‌جانی با جانِ یتیمان مام وطن می‌کنی، مَشت‌علی!
چو ایران، گروگـــانِ کدام گروگانی؟ که گوش‌ات اینچنین کر شده
خواهر ناتنی‌ات بدون قرص و نان و آب، قربانیِ جفتکِ همان خر شده
چشم چه می‌گردانی از جاماندگانِ آنسویِ پل، ای گذر کرده در ساحل عافیت... تا نبینی
!
کاین سگی را وا نمیگذاری و کتمان میکنی که ما هم مردمانیم
آیا تو انسانی؟
همین تو... بله توی زرنگ... که دست و پا چلفتی نبودی و اینک بر پرده‌ی سینمای رکس اینترنتی در پشت تریبون به شعله‌ها می‌نگری
...
همین توی بچه زرنگ... که از گیشه‌ی سینمای مشتعل، پول تماشاچیان را زده‌ای به رگ و به‌قول یتیمان این نسل، دودره کرده‌ای و اینک گریخته‌ای
تو... شریک دزدی و رفیق قاتل و مفت مفت به این فیلم اکشن می‌نگری
...
و حتی پول بلیطِ گیشه را نمی‌دهی
وقتیکه در گل‌ماندگان در فیلم آشویتس تهران در سینما رکس ایران
میان شعله‌ها برایت مفت مفت جیغ می‌کشند و
مفت مفت آدرنالین خونت می‌رود بالا و
تو ناگزیری تند تند به جای تخمه هی چیپس و پاپ کورن را با کوکا بزنی
.
تو هم در سرگردنه... در راهزنی این مشروعیت سهیمی
تو که غوزی‌علاغوز بودی همه وقت و اینک... نوری‌ علا نوری میان شعله‌ها
تو که جنایت را بسته‌ای به ریش مقتول و با شیر مردم بزبچه‌هایت را شیر می‌دهی و با آب مردم غسل می‌کنی و خاک خود بر چشم غیرخود می‌ریزی و تمامی خاک را برای گور خود میخواهی
!

آیا خوب می‌سوزیم؟
آیا فیلم خوبی هست؟

پس لطفا ده هزار دلار بده در راه خدای زرتشت یا مسیح یا موسی یا بودا... و یا هر که جز ممّد.
چون میدانم که در گل ماندن و سوختن گله ی خران میان زبانه‌های دروغین یک فیلم سینمایی هیچ افتخاری برای شاه شاهان کورش بزرگ ندارد
و خود کرده را تدبیر نیست
...
بگذار بسوزد
...
تو فیلمت را نگاه کن!... در آنتراکت، پس از خوردن کوکا، آروغت را بزن
!
تا آدرنالین خونت کم نشود
!

آدرنای عزیزم.
وصیت می‌کنم که هرگز به آنکه در سالن سینما میسوزد، یاری مرسان
!
فیلمت خراب میشود
!
می‌دانم: خودکرده را چاره نیست
!
بگذار بسوزد
!

خیام ابراهیمی
12 خرداد 1400


Thursday, June 3, 2021

مغز فندوق و پوسته‌ی سخت قدرت

پوسته‌ی سختِ قدرتِ روشن‌ذکران و نرسالاران ایرانی
شورای سلطنت سکولار دموکرات گذار، همجوار با مجمع تشخیص مصلحت فندوق‌ها
:


ای دون‌ژوانِ مولای چینی! لطفا در محضر غیبت ناموسِ مبارکِ اربابِ مفعولِ جانی و قاقازاده‌هایش، وقتی به مامِ میهن و فرزندانش میرینی! زود سیفون را بکش! اینجا خانواده زندگی می‌کند! و با دوچرخه‌سواری دختران #تحریک می‌شود!

حراج: بوس یک سنت... نوازش یک دلار... نرمش قهرمانانه: مام میهن مال تو، خیرشو ببر!

تنگنای دایره‌ی مغز فندوقی مجمع تشخیص مصلحت و خبرگان و دانشمندان اپوزیسیون همینقدر است که شاهدیم. یعنی مغز ضعیفه ها و نرسالارانِ ایرانی در میدان سرداران، میان دو معرکه‌ی لوطی و عنترهایش در میدانِ مشترکِ سلطان بومی و جهان، بیشتر از این نمی‌کشه: تکی شیرن! و با هم موش!... موشی توی پوستینِ یوزِ پف کرده... کمتر از رجزهای انقلابیِ پُفَ یوز... قدرت زور و بازو در حد پوسته‌ی سختِ قدرتِ فندوق. جمجمه‌ی غول چراغ جادو اما: اندازه‌ی مغزِ فندوق... این یعنی: رأی ما به نامزد خوشگلمون، عین موشک ماست! این همون منطق رابطه‌ی عاشقانه بین مجنون و لیلاست! و جنون راز تعلق علماست.

اینو میشه از استدلال‌هاشون فهمید... واسه همینه که دنیا به ریش متفکرین و مبارزین ایرانی می‌خنده و هی به شهریارهای آهیشون دلار تزریق میکنه... تا بیشتر دور همی باشن و بیاری اونا به روح پرفتوح سرداران انیرانیشون بشاشن!
روشنذکر ایرانی می‌گه: دور قبل با عقلا میزگرد گذاشتیم دور کرسیهای آزادپریشی و بالاخره فهمیدیم، باید به کی رای بدیم... "توی این دوره که دایره تنگ تر شده، بالاخره فهمیدیم که: رأی بی رأی! باید مهاجرت کنیم
!"

روشن‌ذکران مام میهن را ببین و حالش را ببر ای دون‌ژوانِ چینی!

گشادی و تنگنای قطرِ سطح مقطع گردِ موشکِ چینی مهم نیست! مهم نرخِ جنس اصل و فیکه!
قیمتِ آن ضعیفه، آن تُرکِ شیرازی، نرخش 50 دلاره... تو چی
#فرخ جان؟... خدا نگهدارت! اما نه تا انقلاب مهدی! کی خسته میشی از پی.پی کردن از تریبونِ بی.بی.سی توی زندگی مردم؟
فندوق مغز تو را رهبر چینی طالب است
...
قیمت این طلب از طالب و مطلوب‌اَت چند؟

روشنذکر میگه: "توی این دوره، حقیقت را فهمیدم!... چون دایره هر روز تنگ تر شد، فهمیدم که دیگر جای ما اینجا نیست!"
در حالیکه هنوز که هنوزه استدلالش اثبات میکنه باز هم نفهمیده... اما هنوز از فهم خودش ممنونه
!
حقیقت تلخه! اما ما چنین عالمانی داریم!... قدرت استدلال به اندازه‌ی عرض و طول دماغ
...
اینکه: طرف خونه‌ت رو با یک مبایعه نامه‌ی قطعی( بنام قانون اساسی) بخره! و بعد تو رو استخدام کنه بعنوان خدمتکار و آبدارچی و بهت حقوق بده... و توی خوش‌به‌حال متوهم باشی که خونه مال باباته و مال خودته و این بابا داره مثل یه خدمتگزار و کارگزار بهت خدمات میرسونه... گیریم در قطار انقلابی صدور منابع طبیعی و انسانی به دیار قدس... روی دو ریل ثابت چپ و راست قانونی، که نه میشه به چپ پیچید و نه راست... و اگه یک سانت به هر سمت بپیچی، تـهِ درّه‌ای... چون قطار انقلاب دارای افسار شتر در صحرای حجاز نیست که به هر طرف بپیچی، بره همون سمت... این یعنی اختیار تو قانونا پیشفروش شده... و تو و خاندانت، بیشتر از یک برده‌ی جنسی نیستین! به همین صراحت
!

قبلنا نقش پاانداز داشتین و کاسب و بقّال... حالا نقش دستمال کاغذی توی سطل آشغال... البته کاملا قانونی... یعنی هر کس رو توی این قطار بذاری، عقوبت همینه. لکوموتیوران سوزنبان نیست. هر چند سوزنبان هم صاحب داره... صاحب زمان و مکان.

میگه چون دایره تنگ‌تر شده... فهمیدم جامون اینجا نیست!

یعنی چون نظام کفگیرش به ته دیگ رسیده و دیگه رانت نداره که به تمام تدارکاتچیان و آبدارچیان حقوق بده... و ناگزیر خدمتکارهاش رو نصف کرده... حالا فهمیده باید بره نوکر یه ارباب دیگه بشه... چون بصورت تاریخی خودش رو رعیت میدونه... و هنوز نفهمیده که صاحب مملکت خودشه... و سَرِ اون مبایعه‌نامه‌ی اولی(قانون اساسی آن امام همام) سرش کلاه رفته و مغبون شده... و از لحاظ حقوقی میتونه و باید وایسته و مبایعه‌نامه رو باطل کنه... اما کی میره این همه راه رو؟... این زن نشد یه زن دیگه... چیزی که زیاده ضعیفه...

روشنذکر سنتی، غافله که هرگز موضوع قطرِ دایره نبوده... که از تنگ شدنش آدم ناامید بشه... پس از 76 پوشکی، 80 موشکی اینو اثبات کرد... و باطنِ قانونِ نخوانده را معنا کرد... اما کی حال داره بخونه؟... ساندویچ مغز رو برسون، کله‌پاچه‌ای.
و اما هدف اصلی از این بازیها در صف بیعت برای خریدن بلیط، رگلاژ و تنظیم طول و عرضِ موج توقعات و امید پشمکی و هیجاناته... وگرنه قانونا، چاردیواری است و اختیاری
...
فرق الان با قبل اینه که
:
قبلا تماشاچیان بلیط می خریدن تا هیجانزده بشن که چطور شعبده باز از توی کلاه به جای خرگوش، کبوتر در میاره
...
حالا فهمیدن، فقط قراره خرگوش دربیاره... و ما دلمون کبوتر دوست داشت... خب که چی؟
دوزاریمون عجب کج بود... یعنی باز هم اصل موضوع رو نفهمیده! چون خیال میکنه انتخاب یعنی: همین دوراهی بین خرگوش و کبوتر... و هرگز در داخل هسته‌ی سخت فندوق، راه سومی خطور نمی‌کنه! چون راه سوم رو باید کشف کرد و پخت... اما اونا ساندویچ مغز دوست دارن با نون اضافه... و البته با دوغ آبعلی
.
حتی یکبار به جمع جبری سه اصل 5+110+177 فکر نکردیم
...
همین الان هم حال نداریم یه بار هم که شده ویرگولهاش رو ببینیم و بخونیم.
طبیعیه که باید مهاجرت کنیم!
توی ونکور کانادا چینی ها ویلاهای شیکی برامون ساختن.
اینجا هم الحمدلله همه شون لااقل یه 50 دلاری توی جیبشون دارن تا هیچ دختری گرسنه نمونه
...
جهان سوم، جهان عقب مانده، فرهنگ زیرخاکی و فسیل لاکچری، یعنی این
.
یعنی روشنفکران بعد از اینکه خیلی عمیق فکر میکنن... با هم قهوه میخورن و به ریش همه میخندن، الا خودشون
.
اما یکبار به این فکر نمیکنن
... #انتخاب یعنی چی؟
یکبار فکر نمیکنن، گندم روی آسفالت خوشه نمیشه... و رویش و زایش قانون داره
.
انگار همه اگر روزگاری از سر مصلحت در جبرجغرافیا، خودشونو به جهل‌العارفین میزدن، در عصر اصلاح‌جلبی و دوگانه سوزی، خودشونو به "جهل‌الآلزایمرون" زدن؛ و عین کبک به روی مبارک نمیارن، اگه 88 ممکنه... پس 92 و 96 یعنی چی؟
!!
مگه هر گردی گردو میشه؟
البته هر گردویی گرد میشه... مثل مجمعی از فندوق‌ها که هم قالبش گرده و هم محتواش
.
نرسالار ایرانی اینو نمی‌فهمه!
چون قدرت ادراکش در مناسبات قدرت ارباب و رعیتی، ورزیده نیست.
بنابراین توقع بیشتری ازش نیست
!
به لبخند شکلاتیِ نرسالار ایرانی اعتماد کردن... یعنی دریده شدن... یعنی یک عمر زنده زنده روززی هزار بار مُردن بین قطع و وصل برق و آب و نان
.
این نه ربطی به صورت دو تیغه و ادوکلن و کروات داره... نه ریش و پشم و عمامه... اینا سر و ته مثل کرباسچی یه کرباسن
.
میگی نه؟
امتحان کن
!
مثلا از آبراهوم نبوی بپرس که پس از کلی همت پژوهش برای تعقل و تفکر و تفحص محققانه در دانشگاه مریلند امریکا و برای اثبات مشروعیت نظام سلطه به سناتورها، پس از کلی عبرت از صندوق 88 تا 96، چرا اعلام کرده: میخواد در دوره به
#همتی رأی بده؟!
یعنی اونایی که مایوسانه
#مهاجرت میکنن، قراره عاقبتشون به همین اندازه تعقل منتهی بشه؟!
تو خود بخوان حدیث مفصل، از این مُجمَل
و این‌که: نرود میخ اهنی در سنگ
!

#خیام_ابراهیمی
11 خرداد 1400

  

یک عدد بنده

گفت:
آنجا
...
شعر می‌خواند، دنده به دنده...برای بنده
...
این‌جا خونی دَلَمه می‌بندد میان خنده
...
روی مبلی که لم داده، آن پرنده
عمری دلار شده و چون ریالی خفته این خزنده، در آینده
و اینک؛ یک سنت هم به دادش نمی‌رسد از لای فنرهای هیچ کاناپه‌ای
و کار به جایی رسیده
که وقتی می‌خوابد، نمی‌خواهد بیدار شود
و وقتی بیدار می‌شود، نمی‌خواهد بخوابد
و پیوسته
بی‌هوش می‌شود و... به هوش می‌آید
...
میان خواب و بیداری
...
شیر می‌رود و موش می‌آید
...
تا تمام شود
...
آخرین دمی که از سکه نمی‌افتد
هی کش می‌آید...کش می‌آید... اما
پاره نمی‌شود
این سیم تلفن لمیده روی زمین
که از پریز بیرون کشیده
...

الو... الو...؟

الو... الو...

دیگر حرفی نمانده... ... .. . . . . .

گفت: من وزن و نرخِ این‌ جا و آنجــــــــــــــا را می‌دانم:
فاصله از پکن تا مسکو و تهران تا اُتـــاواست...تا لندن و واشنگتن
...
فاصله بین اصفرقاتل چینی در شیراز است و استان کبک در کانادا... تا بین دلارهای پرنده در ونکور... تا یک رزمنده که لنگ‌هایِ پلاستیکی‌اش در گل مانده
...
فاصله بین فرناز بی.بی.سی است تا آتنا... تا... مبارزین سرسبز در راه بوتاکسِ سردار رضایی و یک پری بلنده
...

الو... الو...

فاصله بین یک کاناپه‌ی تختشو با برندِ استقبالِ بی‌پدر است
تا زالوهای روی زیلوی سرزمین مادری دربدر است
...
بین یک آقا و خانم شیکِ سلبریتی... تا یک عدد بنده
.

خیام ابراهیمی
12 خرداد 1400

پ.ن:
عکس: (حوالی زندان) تابستان 1397

https://www.youtube.com/watch?v=HAvvlpPPmzU

Wednesday, June 2, 2021

حلقه مفقوده

حلقه مفقوده (در حکومت خلیفه‌های عباسی):


خبر: 110 هزار زن باردار در استان البرز، وقت ویار،زیر بمباران مانور رفاه سلبریتی‌ها، تنها خون دل و حسرت می‌خورند؛ تا نوزادانی #مرده و #معلول بزایند برای گردان‌های روی مین در خط مقدم جبهه!

من فکر نمی‌کنم که اگر تسلیم باشیم اتفاقی دفعتی و خشونتبار برای کالبدِ مام میهن بیفتد! اما جسم و جان و روان او ذره ذره تحلیل خواهد رفت و آب خواهد شد... و فرزندانش به زامبی‌های حرفه‌ای مبدل خواهند شد. اما تن دادن به #تکرار سناریوی آبان 98 برای خالی کردن باد مردم، همچون دی 96 کماکان راهی بدون نقشه است! آنها از پیش روی موج برساخته و هیجانات قابل پیش‌بینی مردمِ بینوا آماده و مسلح بوده‌اند! این را میتوان از تاکتیک مشابه و مواد آتشزایشان در تمام بانک‌های ورشکسته در تمام شهرها فهمید! آنها از محل خون غصبی مردم، قانونا تمام تپه‌ها را آلوده کرده‌اند! مشکل از بیعت با قانون گرگ است، نه گرگ! پس #چه_باید_کرد؟ جز #تکرار_مذبوحانه‌ی هزار راه رفته...
.
#روش_روسی:
هدف وسیله را توجیه میکند! یعنی: امنیت مردم، فدای امنیت میلی یک دزد سرگردنه‌ی قانونی زیر
#پوتین من! یعنی حفظ نظام یک منِ بی مردم، از اوجب واجبات است!

امروز شنیدم، پیرو شوک‌های زنجیره‌ای اقتصادی و امنیتی سازماندهی‌شده، و متعاقب بمباران جسم و جان مردم با قطع و وصل ناموزنِ برق و آب و نان و امنیت، تنها در استان البرز 110 هزار زن باردار دچار فقر جسم و جان، در وقت ویار، وقتی به خورد و خوراک رنگین سلبریتی‌های نظام سلطه در اینستاگرام تا میوه فروشی محله می‌نگرند، تنها حسرت می‌خورند... تا نوزادی را #مرده و یا #معلول به دنیا آورند!

اینها را حیوانات هاری چون قاقازاده مژدبا و #بیرق_الهدی و #آفت_الله_قتل_عام، و #خروس‌های_لاری و توله‌های #رفت_سن_جانی و جانیانی چون #برادران_تائب در گردان تخریبگران مام میهن، و اهل بیت خلفاء عباسی، درک نمی‌کنند! آنها با #هدایت_نرم سرویس‌های اطلاعاتی سران عالم، 42 سال است که دچار سندروم پنهان جن و جنون قدرتی مطلقه‌اند که اینک تمام جسم و جان خودشان و هزارفامیل ویژه‌خوارشان را فراگرفته!
گیریم هرازگاهی بدلیل آب رفتن بیت المال از باوزان فرسوده‌ی این فرقه تبهکار و اختاپوس هشت پایش بکاهند
!
از بیماران توقعی نیست
!
مشکل در بصیرت پزشکان است! پزشکانی که به بیمار تحکم نمی‌کنند! او را نمی‌کشند و مسئله را حذف نمی‌کنند! و یا با روش نادرست، پیچیده‌تر و لاینحلش نمی‌کنند! بلکه با روش علمی و درست آن را پس از شناخت درست، حل می‌کنند! راهی پیدا می‌کنند تا اولا بیماری بیماران را تشدید نکند! شورای پزشکی راه می‌اندازند! تا بفهمند چگونه میتوان با روش‌های بالینی و ایزولاسیون، اولا از عوارض این بیماری که اپیدمی شده کاست، تا بتوان در گام بعدی آن را درمان کرد!... بدیهی است که مشکل در قواعد حاکم بر مدیریت بیمارستان، و استقرار قواعد سلامت و دور کردن بیماران از خدمه و آشپزخانه و کادر درمان بیمارستان، با کادری مجرب است، که خود سلامت و مبادی آداب باشند.

خلاصه اینکه: ما نیازمند ایزولاسیون گلوله در میان حلقه‌ی گل‌ها هستیم. آنهم با روش مسالمت‌آمیز و البته دفعتی، برای آچمز در یک زمان و در یک مکان و با یک زبان حقوقی فراگیر مادی(نه معنوی).

.

این درد بزرگی است: وقتی که شخصی در ونکور کانادا و ال.ای در سواحل عافیت‌ امریکا نشسته و خوش بخرامد، و همزمان از آنسویِ جوی خون، تنها شعار #مرگ بر نظام سلطه سر دهد! گیریم رفت و آمدش به داخل کشور را مانور بدهد یا نتواند بدهد! مشکل تنها در جمع مستان نایاکی و اساتید کرسی‌های پژوهشکده‌ی #دانشگاه_مریلند، برای مشروعیت‌سازی نظام در منظرِ سناتورهای امریکایی نیست! مشکل فراتر از وابستگان نواله‌خور نظام در درون و برون مرزهاست! مشکل در روش حل مسئله است!

که با تعاملِ نواله‌خوران و لابی‌های نظام سلاطین بومی و جهانی، چاه نمایی می‌شود. (گیریم در مخالفت با سلطان بومی که با قواعد دلخواه ایشان بازی می‌کند و علنی و یا زیرپوستی دو تا شعار و فحشی بدهند یا ندهند!).
مشکل در مختل کردن تعامل علمی و تعقل مبارزین آزاده مستقل، و وادادن و تسلیم و آچمز شدن بین بازوان اختاپوس‌های قدرت سلطه است
!
.
اما اگر بخواهیم تسلیم نباشیم و فعال باشیم تنها یک راه پیش روی ماست! اینکه اولا در دامچاله‌هایی تکراری برای نبرد در میدانی نابرابر درنیفتیم. و دوما به فکر تاسیس یک
#شرکت_سهامی_عام(نه خاص) باشیم... لااقل بدان فکر کنیم، مبانی آن را بفهمیم و آن را نقد و تبلیغ کنیم، تا بتوانیم آن را بصورت یک مطالبه عمومی درآوریم: که تمام ایرانیان سهامدار برابری در یک شرکت عام، گرد منافع مشترک مادی‌اند... این یعنی شیفت از مفاهیم سوء تفاهم برانگیز معنوی و ویژه‌خواری بر اساس ژن برتر و تضاد منافع(ضد اخلاق) به قواعد یک هم افزایی گرد منافع مشترک( با مفاهمه و تمرین کارگاهی از شوراهای محلی بومی تا مرکزی، برای تثبیت اخلاق مدنی، طبق مراتبی علمی در یک #مرامنامه که مبانی حقوقی آن پیشتر توضیح داده شده است)... تا مگر 5 شخصیت دانشمند دارای اعتبار و مستقل و آزاده پیدا شوند و به تاسیس حقوقی آن شرکت عام (گیریم بصورت سمبولیک و موقت در خارج از کشور) میدان دهند... به باورم این حلقه ی مفقوده ی نجات مام میهن است!
.
اینکه چرا بازیچه‌های ایشان، از
#نگهدار و #بهنود گرفته تا #ابراهیم_نبوی علی رغم هوش بالا، و با هزار نرمش قهرمانانه، همواره در کار بیعتند، باید تامل کرد! اینکه این طناز که مو را از ماست بیرون میکشد، اینک می‌خواهد به قول خودش در #تنها_راه_منطقی (؟!!) به شخصیتی چون #همتی رأی دهد (که قانونا بند تنبانش هم به دست خودش نیست)، تا به بیراهه در نیفتد! و عقل باهوش خود را علی رغم عبرت 88 و پس از آن در 92 و 96، به جهل‌العارفین که نه، بلکه به جهل‌الآلزایمرین بزند!... البته این راه منطقی تنها میتواند راه تضمین امنیت او برای احقاق پروژه‌ی #تضمین_بیعت__نظام باشد!

چرا؟... خب لابد اگر ساکت بمانند، علاوه بر قطع نواله خوری از یکی از منابع غیرمستقیم، تهدید به مرگ اعضاء خانواده‌شان میشوند... شبیه عقوبت #علیرضا_پهلوی که با دوگلوله‌ در مغز خودکشی کرد! و لابد عقوبت قاتلش هم یکروز عقوبت #شهید_سعید_اسلامی شده باشد! امان سعید راه امامی و بقول رهبر مامور نفوذی موساد که اینک بر سنگ قبرش نوشته: شهید...!

مامورین دیروزی یکی یکی حذف شوند... تا #سند جنایت پاک شود... بله! عوامل ترور و سندهای جنایت یکی یکی پاک می‌شوند تا بهانه‌های #تضیمن_بیعت در یک ساخت و پاخت در شورای امنیت دُوَل(نه ملل) فراهم آید! گیریم با یک نسخه‌ی روسوپوتینچینی... از #سعید_امامی تا #سلیمانی تا معاونش و بعدی‌ها یکی یکی فدای استراتژی #تثبیت_ولایت با سناریوی جدید #تضمین_بیعت به نفع حضور یک سلطان بومی که با قواعد دلخواه بازی بزرگان، همواره آتشبیار آتش‌به‌اختیاری ایشان با سلاح #تحریم نرم و سخت باشد!

بنابراین بیهوه به بینوایان گروگان نیمه مرفه چپ و راست مبارزان، در سوئیتهای متنوع در یک زندان، چون #نگهدار و #بهنود و #ابراهیم_نبوی و #تاجزاده گیر ندهیم و وقت خود را تلف نکنیم! که این بازیهای تاخیری میتواند تا انقلاب مهدی و آخرین قطره ی نفت و خون مردم، ادامه یابد...
.
نتیجه: در چنین موقعیتی که چالش #تاجزاده تنها تابوی ترَک‌های بتِ قانونی یک سلطان صاحبکران را نشانه رفت و در جامعه خردتر کرد، شاید تنها یک راه پیش روی ماست: تاسیس یک شرکت سهامی عام(نه خاص)... "خاص" مثل #شورای_گذار_خواص از پشت پرده با شعارهایی بر اساس #ادبیات_سلبی_حذفی در نبردی نابرابر( یعنی: نقض غرض و تف سربالا) که مردم بینوا سنگرهای گوشتی آن هستند... و حکایت سنگرهای گوشتی را از زبان آن امام همام بیاد داریم! ک حتی اگر این سنگرهای گوشتی از مومنین باشند، بزنید و بکشیدشان! آنها میروند به بهشت... هدف کفارند که باید بروند به جهنم
!

بنابراین در این بلبشوی سوء‌تفاهم‌برانگیز ایدئولوژیک و معنوی، میان دوغ و دوشاب، ما نیازمند یک مفاهمه و اعتماد عمومی گرد منافع مشترک غیرقابل سوء تفاهمیم! تا اصل بنیادی ملکه و رفقا، یعنی: اصل "تفرقه بینداز حکومت کن" گرد #تضاد_منافع محقق نگردد!

این همان نارنجکی بود که با هدایت نرم لنین از مارکس تا استالین، حکومت تزاری را تبدیل به شوروی و سپس #روسپوتین کرد!
.
روش ساختن اعتماد فراگیر مردمی به یک نقشه‌ی راه علمی:
برای ساختن اعتمادی فراگیر و عمومی در یک میدان گل گرد اقلیت گلوله، ما به سهامداران برابر در آب و خاک مشترک(یا ملک مشاعی که قانونا به تصرف ارباب و نواله خورانش درآمده که صاحب زر و زور و تزویرند...) نیازمندیم! آن هم با رؤیتِ رشد و توسعه‌ی آن در مقابل چشم تمام مردم از طریق ماهواره... برای ساختن یک اعتماد عمومی و هدایت آن تا نشستن و برنخاستن گرد میهمانی ارباب برای تحولی بنیادی... آنهم در موقعیتی تاریخی که هیچ راهی بدون نقشه‌ی راهی شفاف از این ایستگاه تا ایستگاه نهایی نمی‌گذرد
...

کار نظام سلطه انحراف از چنین مسیری بر اساس ادبیات ایجابی جذبی بر اساس منافع مشترک است(نه تضاد منافع)... راهی که میتواند موجب وحدتی فراگیر و غیرقابل کتمان بر اساس سهم برابر تمام ایرانیان گرد یک شورای عام شود... این یعنی تغییر شیفت از حقوق ثانویه(مثل ایدئولوژی و قدرت زور و زور) به حقوق اولیه مادی در آب و خاک مشترک که کتمان ناپذیر است... تنها با ساختن چنین قدرت فراگیری است که آن اعتماد حدداکثری مقدور خواهد شد... و نمایش تمام نگهدارها را از بی.بی.سی و رسانه هایی که تریبونهایش در تصرف اربابان استثمار بومی در کام اربابان استعمار جهانی است، بیصدا خواهد کرد و کاری خواهد کرد کارستان... آن بستر حقوقی که میتوان تهدید را به فرصت تبدیل کرد، نفله شدن بین سخنان این و آن گروگان و احیانا مزدور نیست... آن بستر تنها یک هیات مدیره ی مستقل در یک شرکت سهامی عام(نه خاص) گرد منافع مشترک مادی است... تا این بینوایان و گروگان‌هایی را که حتی نمی‌توانند ساکت باشند و مخفی شوند را نیز آزاد کند...

به باورم درافتادن به اظهارات قبیله ی گروگانها با روش‌های سنتی در نبردی نابرابر، نقض غرض است! تفی سربالاست...
فکر می‌کنم آنها خوب می‌دانند که سازوکار قانون اساسی زندانی است لای بازوان یک اختاپوس با یک مغز و اتاق ذکر و فکر که اگر در گروگان مافیای اختاپوس شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل) باشد، آنگاه ملتی گروگان است
...

به جای اتلاف توان مردمی، باید به فکر تاسیس آن شرکت سهامی عام(نه خاص) بود...

آنگاه: چون که صد آمد...نود هم نزد ماست.

از #حسن_شریعتمداری و #نوری_علاء و #شهریار_آهی و #صدیقی و #نگهدار و #بهنود و #ابراهیم_نبوی ها باید دست برداشت... وگرنه تا بلندگوهای همایونی به ناگزیر و یا بر اساس وسعت وجودی محدود، به روشهای روبنایی و دست دومی و حقوق ثانویه می پردازند،...بزودی: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان...

ما به اقدامی در مقابل چشم تمام مردم برای تاسیس یک نهاد حقوقی فراگیر نیازمندیم که ادبیاتش ایجابی جذبی باشد و به جای شعارهای سلبی حذفی ایدئولوژیک، از منافع مشترک مادی یک خانه ی مشترک بگوید که در چنگال قانون اساسی یک نظام بیمار در حال سوختن است...

قانون اساسی فعلی فراتر از یک ویروس و میکروب مخرب است که کالبد مام میهن و فرزندانش را در برگرفته است... بدیهی است که نواله‌خورانش هر لحظه سرمست‌تر و بیمارتر شوند... اما پرسش اصلی اینجاست:
براستی چرا آنانکه خارج از این دایره هنوز سالمند، نمی‌توانند کاری کنند کارستان؟

دنیا به این ناتوانی و عقب ماندگی روشنفکران ما می‌خندد!

اما ایرانیان هشیار و مستقل (بویژه آن دانشمندانی که صاحب کرسی‌های مهمی در دانشگاههای درجه یک جهانند)، باید خون بگریند که در ساحل امن نشسته‌اند و گرد هم نمی‌آیند تا چیزی به خرد جمعیشان برسد یا نرسد؛... جز دایره‌ی حوالی نافِ امنیتشان.
#خیام_ابراهیمی
11خرداد 1400

...

پرفسور #حسام_نوذری

پرفسور #علی_نیری

دکتر #حسین_لاجوردی

پرفسور #عطا_هودشتیان Ata Hoodashtian

و ... و ... و ...

...

پی نوشت:
این نوشته پاسخ به یکی از دوستان بود که پس از نوشتن متن اصلی به آن افزوده شد:
.
پرسش: چگونه میتوان برای یک هدف مشترک، تصمیم درست و اعتماد عمومی ساخت؟

پیش‌تر بارها این مراتب گام به گام، که گام سومش را نمیتوان پیش از گام دوم برداشت را برشمرده ام. نه اینکه این راه را حقیر کشف کرده باشم. این راه در قانون تجارت بیان شده است. این همان شبیه نسبی به راه ملکه الیزابت اول در پایان قرن شانزدهم، با تاسیس کمپانی هند شرقی(ائتلاف شرکتهای سهامی تجار لندنی و بانکداران زیر چتر اهداف فرامرزی بریتانیای کبیر) است! البته هدف آنها استعمار منابع طبیعی سرزمینهای عقب مانده به نفع سلطانی مردم قدرتمند خودشان بود! راه ما نیز از مشارکت گرد منافع مادی میگذرد؛ اما نه با ائتلاف بخشی از شرکتهای سهامی! بلکه در یک شرکت سهامی عام انسانی.

شخصا با برشمردن عقیم ماندن روشهای ایدئولوژیک در دوران پیشاآزادی و در عصر مدرن پرداخته‌ام و با تاکید بر عبرتهای تاریخی میان بازوان یک اختاپوس جهانی، به مزایای اخلاقی و اینهمانی یک روش مادی در اجتماعیات اشاره کرده و آن را در قالب یک مرامنامه گردآورده‌ام.
فرهیختگان بسیاری آن را پسندیده‌اند و نهایتا به فقدان منابع مالی و یا ناامنی جانِ خویش اشاره کرده اند.
این یعنی اگر شما با مشت و بدون نقشه‌ی راه تنها فحش دهید، بعنوان یک مبارز چند تا در میان، در امنیتید! اما مبارزاتتان به نتیجه نخواهد رسید!
اگر این مشت‌ها را در سطل‌های زباله به آتش تبدیل کنید، آنگاه چند تا در میان، در زندان و بالای دارید.
اما مبارزاتتان به نتیجه نخواهد رسید!
چون تمام این روش‌ها دلخواه سلطان بومی و خارجی است! اینجوری ماجرای ایشان و داستان برده‌داری مدرن، کش پیدا میکند
!

نتیجه:
در باب تاسیس شرکت سهامی عام(نه خاص) با گام‌هایی اقناعی در مقابل چشم مردم از طریق ماهواره...( نه در پشت پرده) بارها و بارها سخن گفته شده
...
فعلا مشکل در عدم تضمین امنیتِ مادی و جانیِ مجریان این پروژه است!
وگرنه آنها که در سرگرمی گیج و گم کلاب‌هاوسی مشارکت می‌کنند، و یا در جلسات سکولاردموکراتها بصورت شبانه روزی فعالند، و یا برنامه‌های تلویزیونیشان هرگز قطع نمی‌شود، اگر تنها در مواقع خاصی، هنجارها و تابوها را نشکنند، کاملا در امنیتند! یعنی روش حذفی نظام سلطه منطقی ندارد تا شما بتوانید آنرا برای تمام زمانها و مکانها بخوانید! چون نمیدانید که سناریوی ایشان در این لحظه چیست؟ آیا آنها در اوج قدرت تنها در فکر کشتن گربه در پای حجله‌اند؟ و یا نه با میدان دادن به آنها در بصیرتِ یک دامچاله‌اند! آیا آنها هنگام قدرت، روی پتانسیل مبارزین در حال شناسایی‌ میدانند و به هر مبارز تابوشکنی واکنش نشان نمی‌دهند؟... و یا نه!... آنها در بحرانهای خود، روی پتانسیل جامعه، نیازمند یک سرکوبند؟!

یک مثال:
شاهزاده رضا پهلوی در امنیت نیست!

پس کمتر سخن می‌گوید! او نمی‌تواند یک پرچمدار باشد! عقوبتش می‌شود عین برادر و خواهرش! این یعنی شکست امید بخشی از مردم. اما او می‌تواند با میان گذاردن اعتبارش، به دعوت یک اجماع عام و فراگیر، تنها یک سخنگو و یا مدیرعامل برای یک هیات مدیره در آن شرکت سهامی عام باشد. هیات مدیره‌ای که بر بستری مبتنی بر منافع مشترک عام، بدون تاکید بر ایدئولوژی شکل گیرد، تا موجب وحدتی فراگیر شود! تا اراده‌ی مردم با وحدتی اکثریتی، مستقر شود! تا بستر رقابت ایدئولوژیک در دوران پساآزادی فراهم آید
.

یعنی روش پیشبرد اهداف سازمانی در دوران پیشاآزادی با دوران گذار و پساآزادی با هم فرق می‌کند؛ اما کسانی که با همان روش‌های سنتی در دوری باطل چنگ و دندان نشان می‌دهند و همه را گرد خود می‌خواهند، نظر باینکه با قواعد هیجانی و تنش آفرین سلاطین بازی می‌کنند، لذا در امنیتند... از این رو جورج سوروس و سی.آی.آی به شهریار آهی‌شان از هزار منبع عربستانی و امریکایی پول می‌رسانند و روس‌ها هم می‌شوند یار تمرینی در این بازی از مسکو تا باشگاه آرسنال در لندن و تا روزنامه‌ی کیهان در تبعید.

این بازی آنقدر تئوریزه‌شده و مافیایی است که تنها یک هماهنگی در پشت‌پرده برای یک رونمایی در روی استیج از گام اول تا گام آخر می‌تواند پاسخگوی آن باشد. یک هجمه‌ی مسالمت‌آمیز و عام که قابل گروگانگیری و ترور و عقیم شدن در میانه‌ی راه نباشد! و ضمنا، صرفا وابسته به قدرت کاریزماتیک و مطلقه‌ی یک رهبر و پرچمدار مثل رضا پهلوی و یا هر شخصی(مثل خاتمی) نباشد! این شورا با سخنگو و یا مدیرعاملش می‌تواند امنیت نسبی همه‌ی اعضاء آنرا تامین کند؛ تا با حذف یک رهبر(به هر دلیل از جمله ترور)، کل ماجرا بر باد نرود! اما چنین عرصه‌ای نیازمند به میدان آوردن اعتبار شخصیتهاست!

نکته اینجاست که روش به میدان آوردن اعتبار شخصیتهای کاریزماتیک، بسیار مهم است! اینکه خود عامل شوند؟ و یا اینکه برگزیده‌ی یک گروه و مشارکت خاص شوند؟ و یا برگزیده‌ی یک گروه و مشارکت عام شوند! نتایج هر یک فرق می‌کند!
این از تمایز رهبری خاص با یک شخصیت حقیقی و یا حقوقی، با روش سنتی...
روش سنتی و مدرن در تحقق و یا شکست تمام ارکان یک مبارزه دخیل است!
مثلا در باب تعیین عنوان هدف مبارزه:
روش سنتی: پروژه ی براندازی و سرنگونی(بدون نقشه ی راه)؟
یا
:
روش مدرن: استقرار اراده مردمی(با نقشه ی راه علمی)؟
مسئله این است
!

بدیهی است که ممکن است هر دو یک معنا داشته باشد. اما تنها معنا و محتوی مهم نیست! بلکه قالب و شکل بیان هم مهم است! به هر دوی محتوی و قالب، فلسفه‌ی حق و باطل و اولویت حقوق اولیه بر ثانویه یا بالعکس، معنا می‌دهد!
یعنی شما میخواهید تا مخالفین خود را جزو مردم ندانید و ایشان را نابود و از دور خارج کنید؟
و یا ایشان را جزو مردم میدانید اما مایلید با روشی جنگی او را شکست دهید؟
به دیگر سخن تمایز این دو را میتوان در عمل چنین ترسیم کرد:

1. روش سنتی اول، سنگرساز است! ادبیاتش سلبی حذفی و خشن است! و نواله‌خوران زر و زور و تزویر را یکسو متمرکز می‌کند. تا در نبردی نابرابر سال‌ها طول بکشد و کش آید به ثمر نرسد! چون برای جلب اعتماد عمومی به تضاد منافع می‌پردازد. تضاد منافع وجود دارد! انکار ناپذیر است! اما چرا طرح آن در نبردی نابرابر، موجب تفرقه و اتلاف منابع میشود و پروژه ها را در میانه‌ی راه مختل می‌کند؟ چون دارای استایل علمی و مکانیسم تصمیم سازی و اعتمادی فراگیر نیست! در بستر مدرن، روشش سنتی است!

2. روش مدرن دوم، موجب تفاهم و وحدت عمومی میشود! و بر اساس یک دستگاه تصمیم سازی علمی، تحول بنیادی را در عرض یک فصل سال تضمین و محقق می‌کند!

پرسش: انتخاب شما کدام است؟ 

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...