Tuesday, July 6, 2021

پروژه قطع برق

پروژه‌‌های ضربتی و امنیتی و سازماندهی شده، روی موجِ محرومیت


گزارش دیپلماسی ناموسی در #اداره_برق از میدانِ جنگهای نامنظم شهریِ روسی:

الف) #پروژه بمباران و رگبار به جسم و جان مردمِ اتمیزه(رعایا) با #واکسن و #برق و #آب و #نان و #ناموس

چند روزی است که در طی شبانه روز، یکهو چند بار و با ساعات طولانی برق می‌رود! انگار طبق برنامه یک #پروژه کلید خورده باشد! با قطع برق پمپ، آب هم قطع می‌شود! آب که قطع میشود کاری ندارد وسط چه کاری باشی. گاهی در عرض یکساعت چند بار قطع و وصل داریم! عین جنگهای نامنظم چریکی برای غافلگیری و لت و پار کردن دشمن. گاهی هنگام وصل برق بصورت رگباری چندبار قطع و وصل می‌شود!... در این وانفسا احساس حضور در سنگری مقابل تیربارِ دژمن به من دست داد! این تاکتیک نوین و ابتکاری، خیلی بودار بود و مرا از جای خود بلند کرد، تا بفهمم جریان چیست؟! بویِ تصمیماتِ یک #اتاق_فکر به مشامم رسید! مگر میشود تا دیروز مشکلی حاد مطرح نباشد و ناگهان از فردایش چند نوبت در #تمام_شهرها شاهد قطعی باشیم؟!

محرومیت هدایت شده و کمبودها به جای خود... اما شواهد بیانگر استارت خوردن یک پروژه است! مثل پروژه‌ی کشدار کرونا و واکسن... مثل سایر پروژه‌های شوک درمانی برای اتمیزه کردن مردم؛ و در صورت اعتراضات گسترده، سرکوبی شبیه دی96 و آبان 98، اینبار برای توجیه یک حکومت کاملا پادگانی از این ستون تا ستون بعدی...
.
چند روز پیش وقتی فهمیدم پیروِ تاکتیک
#شوک_درمانی و در یک نمایش عوامفریبانه، رفیق روسی در سناریوی جدیدش به بهانه‌ی طلبکاری از برادر مؤمنش #نیروگاه_بوشهر را بدون سوخت اورانیوم گذاشته و سپس مسئولین برای لاپوشانی وجهه‌ی پوتین اعلام کردند مشکل از تعمیرات نیروگاه است، و نیز وقتی متوجه شدم همزمان و برخلاف وعده‌ی دروغینِ استراتژیست مکار ولایی(مش حسن) که پیش از انتخابات و برای رونق صف بیعت گفته بود "تا پایان شهریور فعالیت مزارع بیت کوین ممنوع است"؛ در یک عملیات مرصادی دیگر و به حکم حکومتی اربابِ آویزانِ چینی، پیمانکاران چینی بر آتشِ تنور تولید #بیت_کوین ولایی دمیده‌اند؛ ناخودآگاه و شوت‌تر از آلتی چون رئیسی، ناشتایی و با پای پیاده و عرقریزان راه افتادم و رفتم #اداره_برق منطقه... و تا رییس جوانِ واکسن‌زده‌ی بی ماسکش را دیدم، یادِ قیافه‌ی غلومحسین #کرباسچی افتادم، که پس از آزادی از زندان مصلحت در سال 78، در میهمانی عروسی دخملش، در معیت قاضیِ حکم زندانش اژه‌ای، با لب خندان سوت بلبلی می‌زد و عکس یادگاری می‌گرفت! انگار نه انگار که تا چند ماه پیش در مقابل هم شاخ و شانه میکشیدند! آن روزها در پی تشدید قدرتنمایی بین شیطان اکبر و رهبر، ظاهرا سربازان گمنام با هدایت افسران کا.گ.ب او را در زندان توجیه کرده بودند که حواست را جمع کن! چون ما حواسمان کاملا جمع است! توزیع قدرت در نظام با ماست؛ نه با خود شما! او همان سالهای قبل‌تر که با آن مغز فندوقی در شهر بی کلانتر خیال کرده بود علی آباد هم شهری است، و در راستای خودکفایی و درآمدزایی سرگردنه‌ی امیر کبیر کارگزارانی، با الگوبرداری احمقانه از رویکردِ روبنایی و سنتی اولویتِ توسعه‌ی اقتصادی بر سیاسی(نه متوازن) با توسل به ویژه‌خواری و رانتِ هزارفامیل و کارنشناسان کاسبکارِ زورمدارِ مدعیِ ژن برتر ایدئولوژیک، و راهزنان اهلِ باج و رشوه(هدیه و هبه)، وقتی برای پل‌های روی جوی آب شهر تهران، خودسرانه عوارض مالی وضع می‌کرد، یکجا گفته بود: دیگر #تهران جای مناسبی برای زندگی طبقه متوسط نیست! یعنی ارائه‌ی خدمات در تهران آنقدر گران خواهد شد که دیگر برای شهروندان عادی نمی‌صرفد! مردم باید به شهرستانهای اطراف کوچ کنند! ده سال بعد که کارم به حاشیه نشینی و انزوا افتاد، فهمیدم این عقوبت، طبق یک نقشه‌ی راه کلان، وَرای اختیار دولتهایِ میدانیِ حضرت آقا، از ابتدا مطرح بوده و در طی دهها سال بتدریج محقق شده است! یعنی بالا بروی پایین بیایی، حکم حکومتی حساب کتاب دارد! فلسفه و مقصد و مقصودِ ناموسی دارد! #اتاق_فکر روسی دارد!

این سَفَر از ابتدا مقصود بود ... "راه" مقصد بــــود و رأی مَـردود بود!
این که سلطان را چه باشد احتیاج ... رأیِ تو شیری شود روبَه مزاج...(
مثنوی بنفش)

امروز وقتی یک قاقازاده با تبختر در اینترنت نمایش داد که خانه‌های ویلایی و کاخهای ولایی و برجهای پیمانکاران جنایی در شمال تهران، با نصب ژنراتورها و پنلهای مخصوص دارای برق است، آن سناریوی امنیتی و استراتژیک در مورد تهران لاکچری برای نمایش نظام ولایی، برایم تداعی و تصدیق شد! نظام سلطه با رعایتِ مو بموی قواعد بازی نئولیبرالیسم، تنها به حفظ طبقه‌ی ژن برتر خودیها و آلتها و دلالهایش می‌اندیشد! و به همین دلیل عملا به نسل کشی از محرومین غیرخودی مشغول است! شاهدش مردم بلوچستان و خوزستان و کردستان و مردم جنوب شهر و حاشیه نشینان تمام شهرهای بزرگ! همین روزها در سیاست گروگانگیری ملت و محرومکشی بواسطه‌ی کش دادن واکسیناسیون، شاهد بوده‌ایم که در بحران بی آبی و کرونا، مردم دسته دسته در جامعه و بیمارستانها تلف میشوند و جوانان بلوچ به کفن فروشی مشغولند و از این بابت کک هیچ مسئولی هم گزیده نمی‌شود! آنها خیلی پیشتر دستورکار خود را از اتاق فکر حاکم بر نظام سلطه گرفته‌اند! عزم جدی ماله‌کشان تحصیلکرده‌ و دانشگاهی نظام در کلاب هاوس در دفاع از رییسی و حضور در انتصخابات، دیگر جایی برای تردید نگذاشته است! در سازوکار طبقاتی نظام ولایی، قشر سلبریتی و پیمانکاران ذیربط با هدایت نرم اتاق فکر اطلاعاتی امنیتی روسی/ولایی، در چناه آرتش سایبری، دچار بیماری ژن برتر شده‌اند تا بر طبقات محروم بصورت هیئتی مردمسواری کنند! و این همان مردمسواری دیمی مورد نظر خاتمی(پدر معنوی اصلاح جلبان) است!
.
القصه
:
به رییس
#اداره_برق گفتم: تو که آلتِ مکلف اهل بالایی... اما اگر توجیه کنی، شریک جرمی! اما به مالکِ قانونی و بالا سریِ ناموس خود، این پیام را برسان:
1. چرا از
#رفیق_روسپیه و #برادر_پاکستان برق نمی‌خرید؟ و در بحران برق، چرا به عراق برق می‌فروشید؟!
2. چرا برای رفع تحریم، از دخالت و صدور و تجاوز خود به غیرخودی و انگولک فیزیکی برون مرزی دست برنمیدارید؟ به کدام مجوز از زرِ مفت و فحاشی خودسرانه(به نام مردم)، توبه نمی‌کنید؟
3. چرا با تجدید رفراندوم 58، مشروعیت 42 سال پیش را به روز نمی‌کنید؟ و مملکت را به مردم بازپس نمی‌دهید؟

همین سه کار را بکنید مشکل در #عرض_یکساعت حل است!... اما چرا همین کارهای ساده و بی‌خرج و مصلحانه را نمی‌کنید؟! مگر بیمارید؟!

ضمنا:
4. این تاکتیکِ تولید صنعتی و بادکردن بادکنک امید سبز و بنفش و پُکاندنشان در انتها، کار کدام اتاق فکر بی‌ناموس روسی است؟
...
مهندس که عین آن یابوی بواسیری با لنگ‌های باز رویِ مبل وِل بود، خود را به جهل‌العارفین زد و ابرو گره کرد و لبها را به علامتِ تعجب ورقلمباند! که این حرفها یعنی چه؟
!
گفتم، یعنی: چرا مثل صورتحساب برق، برنامه‌‌ی ساعات قطع برق را به موبایلی که قانونا اجباری نیست و زندانبانِ سیار و امنیتی ماست، پیامک نمی‌کنید؟
بی‌ناموس گفت: آهان!... و کرّوکرّ فقط خندید...! یعنی: ناموسمان گروگانِ بی‌ناموسانی است که طبق گزارشِ سازمانِ دُوَل (نه ملل)، دخترم را به عرب‌ها قاچاق می‌کنند و کک هیچ بی ناموسی هم در ولایت روسپوتینچینی نمی‌گزد
!
گفتم: احسنت! از نوع نشستن ولنگ و بازتان پیداست که الحمدلله‌منه خود اهل بخیه‌اید! خب، چرا با درآمدش از پاکستان و فاسقتان (برادر مسلمین) روسیه برق نمی‌خرید؟ بالاخره رفیق گرمابه‌ی هم کیش و آقای بالاسری و شریک تجارتِ گلستانِ خون مردم به چه کار آید؟!... فقط مستضعفین که نباید خون مردم را از کابل تا شام و عراق و لبنان صادر کنند! از مولی‌الموحدین مولانا روسیه برق بگیرند! باز هم خندید...! یعنی: پول حلال را نباید بَرجِ ملت صغیر کرد! فاحشه‌خانه‌ها و کازینوهای قاقازاده‌ها و فلوسِ ناموسِ سیدحسن و طالبان خرج دارند و ضمنا ما تحریمیم
!
گفتم: خب درمانش نیم ساعت کار دارد! از قول مردم زر مفت کمتر بزنید و از عملیاتِ تنش‌آفرینِ پنهانی گذشته تاکنون توبه کنید و مملکت را به صاحبانِ اصلی‌اش پس دهید! مسئله حل میشود
!
گفت: این ملک، قانونا غنیمتِ اسلام است! کجای کاری؟! ملت هم نمیدانند مالشان غنیمت ناموسِ راهزنان و غاصبان است! لذا باید همینطوری با شل کن سفت کن، کشش داد تا عمر علماء در عافیت به پایان رسد
!
گفتم: این مبایعه‌نامه، بدلیلِ 2 اصل 5+110 و ضامنِ لایتغیری‌اش تا ابد، بموجب غبن در اصل 177 و مخلفاتش، از اساس باطل است و هر چه خورده‌اید حرام است و قطره قطره‌ی خون مردم چون اسپرمهای بیقرار در زهدان اهل بیتتان ووُل میخورد! ناراحت نیستید؟!
کمی میان لنگش را خاراند و با وَرکشیدن ابرو، انگشت سبابه‌اش را رو به بالا کرد! یعنی: مشکل از عالمِ بالاست
!
من هم در مقابل پااندازانش، به سنّتِ حسنه‌ی قاضی‌القضات یک سوت بلبلی زدم و به تاسی از حضرتِ آیت‌الله آملی گفتم: و ما اَدراکَ دیوث؟! بی ناموس باز هم خندید!... ککش نمیگزید
!
او هم نامردی نکرد، دیروز در یک شبیخون غافلگیرکننده، دو بار هر بار سه ساعت و جمعا شش ساعت، هر بار برق را با تاکتیکِ دو سه استارته تند تند روشن و خاموش کرد! تا یکی دیگر از دستگاههای الکتریکی را بسوزاند! که البته سوزاند! شوتعلی خیال کرد حالا مثل تیمهای سازماندهی شده‌ی اراذل و اوباش روسی در آبان 98، می‌روم بانکهای ورشکسته‌ی سپاه و فروشگاههای رقیبِ فروشگاههای زنجیره‌ای سپاه و اداره برق را به آتش می‌کشم، تا سرکوب را توجیه کند! چون لابد از آخرِ کار خود مطمئن است و به خیال خود و کارگزاران و پااندازان و سلبریتی‌های شهرنوی قانونیشان، از امنیت آذوقه و سفر از ارمنستان(برای
#واکسن_مجانی) تا جزایر قناری راحت است!
چون بالا و دو طرف و میانِ دو عکس مقدس، چهار تابلو نصب کرده بود
:
1. اهدنا الصراط المستقیم! یعنی: هدایت نرمت میکنم به نزدیکترین راه راست، که منم
!
2. لله ملک السموات و الارض! یعنی: همه‌ش واس ماس
!
3. الا بذکرالله تطمئن القلوب! یعنی: با ما باش و در امان باش
!
4. اشداء علی‌الکفار و رحماء بینهم! یعنی: اگر آویزان و خودی باشی، در متنی و برخورداری! و اگر غیرخودی باشی، در حاشیه‌نشینی حذف و نفله‌ای!
.
ب) در میهمانی ارباب، کجا باید ایستاد و نشست و برنخاست؟
بسیار متاسفم که هنوز که هنوز است، اپوزیسیون نظام به نقشه‌خوانیِ حملات چریکی این مشنگ‌های گروگان، مشغول است! و هر روز به امیدِ نواله‌خوری از تحلیل یک حرکت جدیدِ شطرنج ارباب روسیشان با رعایا، زنده است تا تنوز تریبون را عین تاپاله‌ی گاو مش حسن، داغ داغ نگاه دارد
!
لابد این کارگزاران وزارت اپوزیسیونِ دولت پوزیسیون، وقتی شوهرننه‌ی روسپوتینچینیشان هزار سناریوی ملکه را روی میز دارد، ظاهرا بنا دارند تا ابد، تنها به کنش‌های ایشان واکنش نشان دهند و به امیدگرداب مردمی، با دو تا مشت چپ و راست، سه تا فحش به فرقه‌ی میان مایه‌ها بدهند و بدهند و بدهند... تا با حقوق و مزایای مکفی بازنشسته شوند؟
!
یعنی خیلی سخت است، پنج متفکر آزاده و مستقل و روشن ضمیر، گرد منافع مشترک جمع شوند و یک شرکت سهامی عام موقت تاسیس کنند که صرفا بنایش بر حق مادی اولیه در آب و خاک مشترک باشد تا با تکیه بر اصل تابعیت، تنها بر سهام مشترک تمام ایرانیان تاکید کند، تا با یک تریبون غیرایدئولوژیک(ضد چالش و تنش)، قادر شود اعتمادی فراگیر و عمومی را جذب کرده و در یک بارعام ارباب قانونی، با یک فراخوان و یک هجمه‌ی مسالمت آمیز میلیونی، با سمبولِ گل گرد کاخ ارباب بر زمین بنشینند و بلند نشوند تا با #فرمان_مدنی
#تجدید_رفراندوم با #نظارت_مردم ، برای تضمین #راستی_آزمایی_مشروعیت، اعتباری بخرند و باقی قضایا...تا نتیجه.
آیا خیلی سخت است؟
براستی نقشه‌ی راه و سکانس آخرِ شعار مفتِ
#براندازی و #سرنگونی و #نافرمانی_مدنی با اهداف متنوع و جزئی، چیست؟
لااقل یکبار هم که شده یکی از مگوزبرماهای عالیمقام در این سرگردانی زنجیره‌ای از خود بپرسد، که بدون نقشه‌ی راه، چرا به اعتصابات و نافرمانی مدنی گرد حقوق ثانویه(نه اولیه) میدان میدهی؟ و موجب تثبیت قانون اساسی ارباب و رعیتی می‌شوی؟ چرا باید حقوق طبیعی را از ارباب گدایی کرد؟! و چرا نباید آتش این خانه مشترک را همه با هم و بصورت اساسی خاموش کرد؟
مگر در بستری دموکراتیک، با دولتی قابل نظارت و پاسخگو طرف حسابید؟ که بینوایان را به روشهای عهد بوقی و سنتی ترغیب می‌کنید؟ گیریم که اضافه‌کاری کارگران برطرف شد و یا جمعشان کشته و زندان و پریشان و خانواده هایشان لقمه‌ی سازماندهی دیوثان و بی‌ناموسان شد!... آخرش چه؟ انگار بانی اعتراضات دی 96 و آبان 98 با بانی همین اعتصابات فراگیر فرق میکند! نظام سلطه چند بار باید در بن بستهای خود باد ملت را خالی کند و شما تریبونش شوید؟
مگر به شما هم اضافه کاری می‌دهند؟
به کدام مصلحت، عقلتان آبکش است؟
لطفا، یکبار هم شده، سکانس آخر نافرمانی مدنی را بنویسید! و گیج و کم نگوئید بعدش خشک میشود می افتد! مگر موقعیت و شرایط لابیِ استعمار و استثمار، شبیه فیلم سینمایی بهمن 57 است؟! چرا عامدانه و آگاهانه، نفله شدن مردم بی‌پناه را در اهدافی فرعی، چاه
نمایی میکنید؟
پیشنهاد بنده اما
: #فرمان_مدنی است؛ برای راستی آزمایی مشروعیت پس از 42 سال، با #رفراندوم همراه با #نظارت_مردم، و البته با سمبولی ضد تنش با یک دسته گل! برای یک حق حقوقی پس از 42 سال برای نسلهای پس از آن.
سکانس آخر این نقشه‌ی راه معلوم است و هدایتش با هیات مدیره‌ی آن شرکت سهای عام است! البته برای حفظ امنیت همه، با یک سخنگوی دارای کاریزما (نه با رهبری که با تهدید و تطمیع به گروگان گرفته شود!)

لطفا یکی از دانشمندان اهل بخیه، که مشکل ناموسی ندارد، نقشه‌ی راه و سکانس آخر دامچاله‌ی #نافرمانی_مدنی را تصویر کند! تا بفهمیم آیا این شورای گذار و قبیله‌اش، یک عنوان سرکاری و چاه نماست؟ و یا براستی راهنماست؟
مگر می‌شود با دست خالی و جیب سوراخ و با ادبیات سلبی/حذفی و پز عالی، بر خشت #تضاد_منافع، در نبردی نابرابر و میان زر و زور و تزویر، بدون نقشه‌ی راه، قلعه‌ی سلطان را تصرف کرد و غافل از هزار دخمه در حوالی هزار مسجد و مناره بود، که حتی کلیدِ صدا و سیمایش در #جام_جم نیست؟
!
و بدون ادبیات ایجابی/جذبی مبتنی بر #منافع_مشترک، چگونه میتوان آن همه گلوله را در آغوشِ گلستان، ذوب در ولایتِ تمام مردم و قانونی فراگیر و نوین کرد؟
اگر پاسخ نداری! پس چرا گیج و منگ و بر اساس روشی سنتی و عصرحجری، ماجرا را به نفع اربابان بومی و جهانی هی کش می‌دهی؟
کی میخواهی مدرن بیندیشی، مهندس شریعتنداری؟
مرسی
!
خیام ابراهیمی
14تیر 1400

پ.ن:
درآمد #ناموس_فروشی سازماندهی شده
:
گزارش جدید سازمان ملل متحد، راجع به سکس ترافیکینگ(قاچاق دختران ایرانی به کشورهای عربی و مالزی و ...) و قاچاق کودک‌سربازان در جنگهای نیابتی، با فرافکنی و حمایت نظام ولایی در منطقه
...

https://www.state.gov/reports/2021-trafficking-in-persons-report/iran/ 

دم و بازدم


دم و بازدم یعنی
بینِ دو قطره
یکی به‌نام "آ" و یکی به‌نام "ب
"
خطی بکشد
که از قطب شمال بگذرد
و آب یخ زَنَد
و در انتهای راه
دو درخت را جوری نصف کند
که زیرِ سایه‌ی هیچکدام
نتوان یکی نان خورد
و در مرزِ بین مرگ و زندگی
یکی بدهکار دیگری بماند... تا ابد
...
مرز یعنی
همین بودن و نبودن
بین دو سکه
با دو عیارِ ناخودآگاه
در دو سو
...
به همین راحتی
...
یکی زنده در خواب ناز و
یکی مرده بی‌خواب
...

خیام ابراهیمی

9تیر1400  

دیش

اندر دیشِ کیشِ اهلِ ریش و... چنته‌ی خالی درویش


از حکمت آویزانی ایران به روس و انیران! تا سایه‌ی دیش‌های سلطان و سرباران مستعان، برسرمان #قانون_اساسی_جمهوری_غیرانسانی برده‌داری مدرن، حاکم است!
خریدار قانونی ایران، با چکهای بی‌محل میلیاردی، خودسرانه، ایرانِ قانونا گروگان را به روس و اربابان جهانی بدهکار کرده است! او قانونا برای امنیتِ اهل بیتِ گردِ نافِ خویش، منابع طبیعی و انسانی ملتی را پیشفروش کرده است! چون 42 سال پیش، ملتی نفهمیده و مغبون، با مکر معمار خدعه و شیاطین اکبرش، بنا بر سه اصل 5+110+177 و مخلفاتش، تمام اختیار خود را تا ابد به یک قدرت مطلقه، پیشفروش کرده‌اند و تنها هرازگاهی در همایشی با یکی از سلاخانِ قصاب خود بیعت می‌کنند! همین
!
و تا چنین قرارداد باطلی، برقرار است؛ همین آبگوشت و دیزی اربابی است و همین آش و همین کاسه‌ی خالی برای بردگان آویزان
.
.
بشقابهایمان، ذیل سایه‌ی دیش‌هایتان، خالی است؛ ای یوزهای پف کرده، ای پفیوزان هم‌پیمان و ای پیمانکاران معمم علوم هپروتی و مکلایان و دانشمندان
#دیوار_چینی اینترنت #ابر_آروان و ای ویژه‌خوارانِ قتلگاهِ نخبگانِ مستقل و آزادگان.
قانونا تو ملتزم به سهامداران یک شرکت سهامی عام به نام ایران نیستی! می‌دانم
!
اما چرا بر عمود خیمه‌ی این قانون اساسی که بر #غبن استوار است، تکیه زده‌ای و جان میکنی و جان می‌دری، تا جان‌ ندهی؟ مگر نمی‌دانی از لحاظ حقوقی قراردادی که بر
#غبن و فریب استوار باشد #باطل است؟! چرا برای امنیت خود بر علیه امنیت یک ملت، با چکهای بی‌محل، سرنوشت ملتی را به هرزه‌ای چون #روسیه بدهکار و #آویزان کرده‌ای، که با به اجراء گذاشتن چکهایش، هروقت خواست سوخت #نیروگاه_بوشهر را ندهد و در سر هر گردنه ملتی را به گروگان بگیرد؟! راستی، علاوه بر چکهای روسی، چند چک بی‌محل دیگر به شریکان شورای امنیت دول(نه ملل) و به چین و انگلیس و دلالان امریکایی و فرانسوی و دلالانشان داده‌ای؟!

چگونه حقوق مردم را از کابل تا #لبنان می‌لنبانی و با حلقوم روسپوتینچینی به جای صاحبان حق، با اهل بیتِ مرید و مراد بازی و سرباران سوار بر خرِ مردم و صاحبان حق، در بالای برج عاجت، مستانه عاروق می‌زنی و به قیلوله خُرّ و پف می‌کنی؟! چگونه زیر سایه‌ی جوانان و پدران و مادران آویزان به طناب خودکشی، شبها خوابت می‌برد و شب و روز رجز می‌خوانی؟ از خر مراد بیا پایین و افسار سرنوشت را از دست انیران بگیر و به مردم ایران بده!
گیریم که قانون اساسی تو را سایه‌ای بر سر خدا کرده باشد! اما آیا تو براستی خدایی ای کارگزار و عمله‌ی ملت؟! وقتی قانون اساسی‌ تاخت و تازت، بر رکنِ لرزان غبن، رقصان است؟
.
غبن (فریب سه اصل 5+110+177)
"غبن"(فریب در فهم راستینِ اصول قانون اساسی) قرارداد قانون اساسی را در حد یک مبایعه نامه‌ی رسمی اختیار مردم تا ابد،از لحاظ حقوقی، باطل کرده است!
چرا با تکیه بر قراردادی باطل، افسارِ خر بی کاه و یونجه‌ی مردم را به شلاقِ اصول قانون دودره‌بازی، به هر سمت و سو و به هر ویرانسرای چین و ماچینی، میرانی؟ آن هم از جیب و رگ‌های بی خون ملتی گروگان؟ تا آنجا که به هر کلاهبردارِ احمقی میدان میدهی تا بدون کنتور و پاسخگویی، با رانتهای میلیاردی بر سر مردم کلاه بگذارند و از جیب و از رگ بی خون مردم در رگ ناموس خود تزریق کنند و ککشان هم نگزد که این خون یک ملت است در
#زهدان خاندان حرامخوارشان؟
هیچ میدانی، نام این احساسِ قدرت و برخورداری و سرمستی ناشی از پیمانکاری تزریق خون مردم در زهدان خاندان خویش چه نام دارد؟
!
و چگونه در یک نرمش 180درجه و لمسیِ قانونی، اربابی که خالق و مفتونِ دیشِ عرفانی کرونایاب #مستعان بود در ابتدای حرکت، در دوزِ دومِ فایزر، واکسنی دیگر تزریق کرد و شد مقتدایِ برکت؟
!

آقاجان!
شما که قانونا دیگر غیرتی برای تزریق خون مردم گرسنه در رگ خاندان خود نداری، و خیلی رُکّ و پوست کنده، دیش‌هایتان پر از قاقالی‌لی و گوشت و خون مردم است
!
اما دور از وجدان است که خود را به جهل العارفین بزنید و به روی مبارک نیاورید که سالهاست که هر سال دریغ از پارسال بشقابهایمان هر روز خالی‌تر از دیروز شده و رگهایمان دیگر برای صدورِ شهوتِ انقلابیِ قاقازاده‌هایتان به جهان، خون نمی‌سازد
!
یعنی در نظر بگیرید، هر چه خون در رگهای غیرتِ شما ورقلمبیده، رگهای این ملت لاجان نزد خاندانشان بی خون شده... شما که از وجناتتان پیداست که سالهاست که ککتان نمیگزد، اما فکر میکنید چه کسی در مقابل چه کسی باید شرم کند؟! شرم که میدانید چیست؟ یا نه؟
!
شما که لفظا کارگزار و عمله‌ی مردمید، لطفا در مقام کارگزاری، دست از توهم مالکیت و معماری جسم و جانمان بردارید و مملکت را به صاحبانش پس دهید! که شما عمله‌ی مردمید! نه مالک ایشان! آن چه گره و اطواری است که به ابروان خود انداخته‌اید؟ که انگار صاحب کهکشانید!

اگر با مغلطه بگوئید که قانون اساسی(مبایعه نامه‌ی وطن) به شما اجازه نمی‌دهد که مملکت را به دست صاحبانش بازپس دهید، اما خود نیک میدانید که این قانون بدلیل غبن و فریب در فهم چپکی جمع جبری سه اصل 5+110+177 از همان 42 سال پیش تاکنون باطل بوده‌است! چرا که مردم هرگز نمیدانسته‌اند که پای اصولی انگشت میزنند که تا ابد اختیار نوشتن سرنوشت را از ایشان و نسلهای بعدی می‌گیرد و به ایشان تنها برای استفاده از حق بیعت، مقادیری ناچیز علوفه می‌دهد!
مگر نه اینست که از لحاظ حقوقی هر قراردادی، بر اساس غبن امضاء کنندگان آن باطل است! اگر باور نمی‌کنید یکبار از مردم بپرسید
:

که آیا شهروندان بر اساس اصل 177 سرنوشت خود و فرزندان خود را تا #ابد به بابابزرگ شما پیشفروش کرده‌اند؟ و آیا میدانسته‌اند که این اصول بعنوان مبانی حکمفرمایی یک ناخدا، در پوستین کارگزاران قانونی، تا ابد لایتغیر است؟!

براستی شهروندان امروز با چنین خدعه‌ی قانونی، چگونه میتوانند بصورت مسالمت آمیز احقاق حق کنند و ا از چه کسی باید استعانت بجویند که نه سیخ بسوزد نه کباب؟
ما را به خیر تو امیدی نیست، حضرتِ مستعان
!
لطفا به قصد یاری به خواست مردم، به ولی‌نعتمان خود شرّ مرسان
!

و برای راستی‌آزمایی از این غبن 42 ساله، همین امروز(نه فردا) به تجدید #رفراندوم_58 میدان دهید! که اگر قرار باشد به حکم رگهایِ بی‌خون بردگان پیشفروش‌شده‌ی قانونی، ما بمیریم؛ تو پیش از ما مرده‌ای! لطفا از مردمسواری دیمی و هیئتی دست کشیده و از خر بردگان قانونی پایین بیایید! این قانون به دلیل غبن مردم باطل است! باور نمی‌کنید از تک تک مردم بپرسید! آیا آنها بموجب اصل 177 سرنوشت خود و فرزندان و نسل آینده را به بابای شما پیشفروش کرده‌اند؟
قانون اساسی می‌گوید پیشفروش کرده‌اند! و شما این را لاپوشانی میکنید! لذا بر اساس چنین قانونی است که حضرتعالی هر کاری کنید، جایز است! و من قانونا به هر عمل شما نمیتوانم اعتراضی داشته باشم. طبق این قانون شما بالاتر از خدایید و تمام مردم به شما آویزانند! و متعاقبا اگر دژمن شما را به گروگان بگیرد، آنگاه تمام ملت به هر گروگانگیر و دلالِ روسپوتینچینی آویزانند
!

اما نکته این جاست که این قانون باطل است!
و خشت اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا میرود دیوار کج.
هیچکس حــالِ دیشِ عرفانی کرونایابِ ولایی مستعان را نمی‌پرسد؟! که عاقبتش چه شد؟
چرا هیچکس به سلام آن سربارِ ولایت، که روزی، ملتی را اسکولِ حماقت خود کرد و قصد صدور محتوای بشقاب کرونایاب مستعان را به جهان داشت و اکنون داعیه‌ی صدور
#واکسن_برکت را به اسراییل و امریکا دارد! صدور واکسن به آنهایی که عملیات واکسینه کردن شهروندان خود را به پایان رسانده‌اند!
براستی چرا عین
#مشنگها خود را مسخره‌ی عالم و آدم می‌کنید؟
آخر بالام جان! رجزخوانی هم ادب و آدابی دارد! تو اگر بیل زنی ابتدا باید بتوانی از کپ کردن در مرز ده درصد واکسینه‌ی مردم در زیر پوتینِ خودت، رها شوی و عبور کنی
!
آخر این چه بادی است که در هوایِ ولایت انیران، هی دَر می‌کنی؟
#دیش در لغت یعنی بشقاب. بشقابی که باید در آن غذای جسم و جان را از واقعیت تا مجاز ریخت! اما همین بشقاب را اگر برعکس کنی می‌شود سپر دفاعی. همان سپر دفاعی که #خمینی(آن امام همام درون ماه) گفت: اگر کفار، مسلمین را سپرگوشتی خود کردند؛ باید زد همه را درهم و بر هم، کشت! مومنین به بهشت میروند و کفار به جهنم.
زِ دیشِ مــاهِ من، تا دیشِ گردون... تفاوت از زمین تا آسمان است
!

آقا جان!
بشقاب ملت خالی از غذاست و جوانان و کارگران یکی یکی خود را به طناب دار آویزان می‌کنند، پیش از آنکه شما ایشان را به طناب دار قانونی خود آویزان کنید! تو برای صدورِ فضولاتِ قاقازاده‌های خود به دیگران، آن بشقاب را یا سپر دفاعی می‌خواهی و یا چون کرونایابی عقیم برای جهان؟

در عکسِ پیوست شاهد سه نوع دیش هستیم
1.
دیش مفقودالجسد #کرونایاب_مستعان سپاه رجزخوان مومنان(ژن برتر دایناسورهای کوتول)
2. دیش و سپر سرکوب مالباختگان در دست مهرویان و جنس دوم یعنی زنان(ژن برتر بردگان ابزاری از سر لحاف ملا تا میدان)
3. دیش ماهواره در آسمان (ژن برتر تکنولوژیک)
این سه دیش می‌تواند نمادِ تعاملِ ارباب استعمار جهان و ارباب بومی استثمار ولایتمداران باشد
!
هر دو ارباب در بصیرت اتمیزه کردن جامعه‌ی غیرخودی، خارج از اهلِ بیت خویشند
!
گیریم اهل بیت اولی تمام مردم کشورش باشد
!
و اهل بیت دومی به اندازه‌ی جمع جبری دماغ نواله خورانِ بیت خویش
!
اگر نماینده‌ی نماد اولی را
#جورج_سوروس بدانیم؛ نماینده‌ی نماد دومی حتما آلتِ قتاله‌ای چون داکتر خودخوانده و نخودی و بینوا از شهید سعید امامی(آن متهم به جاسوسی موساد) تا #رییسی_پرپکان است!
اول به آن دوتای باقیمانده از قبایل بدوی راهزنان صحرای حجاز می‌پردازیم
:
از دیش کرونایاب
#مستعان و دیشِ سپرگوشتی زنان.
امام خمینی: اگر مسلمانان سپرگوشتی کفار شدند! بزن همه را بکش! تا مومنین‌مان به بهشت، و کفارِ مقابلمان به جهنم بروند
!
می بخور، منبر بسوزان، خدعه کن!... با دروغی امتی را لقمه کن
!
.
تضاد منافع؟ یا مناقع مشترک؟
وقتی بفرموده بنای کار بر دروغ و دوغ و دوشاب و خدعه و مکر و رقابتی ناعادلانه مبتنی بر #تضاد_منافع باشد، آنگاه باید در نبردی نابرابر از درون تا برون با هر مدعی ژن برتر، بجنگی و بتدریج مستهلک و نفله شوی! این یعنی لقمه‌ی ارباب استعمار جهان شدن، وقتی ذوب در ولایت مطلقه‌ی ارباب استثمار وطنی. این یعنی رییسی آلت فتاله و مترسکی گیج و پرت و پلا در دست قدرت مطلقه بیش نیست؛ تا در چرخه‌ی موروثی و بدویِ تنازع بقاء، تکه‌های تو را در قراردادی روسپوتینچینی، بین سهامداران شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل) به نسبت سهم اربابان جهانی و بومی، تقسیم و تسهیم کند!... وای بر ملتی که خونابه‌ی تن مثله شده
#بابک_خرمدین اش، سهمِ تعامل و تبانی یک #شیطان_اکبر و پدرسالار عظما و نواله‌خوران چپ و راستِ اهل بیتش شود!
شیطان اکبر بومی سرش زیر آب ‌رفت و باز هم می‌رود و حکایت شیطان بزرگ جهانی و شیطانکهای بومی‌اش همچنان باقی است
!
چرا؟
بخاطر دور باطلِ دوگانه‌یِ اولویت‌ها بین سیاست و اقتصاد
.

چون 115 سال است که پس از مشروطیت، بنای امر توسعه و بقاء این ویرانسرا بر اولویت توسعه‌ی اقتصادی بر سیاسی است؛ تا مگر روزی به توسعه‌ی سیاسی دست یابد! غافل از اینکه اگر این استراتژی سنتی، روزگاری در مناسبات کهنه‌ی قدرت ارباب و رعیتی کاربرد داشت تا برفرض در زمان حکومت عباسی و چنگیز و آغامحمدخان و نادر بتوانی با بصیرت و درایت یک سردار نابغه و با مکر و خدعه و مهارت بر هر قدرت غیرخودی با زر اقتصادی و زور نظامی، فائق آیی و قادر مطلقه شوی تا بر تمام عناصر قدرت بیرونی و درونی سلطه یابی، اما امروزه در دوران مدرنیته(بویژه پس از انقلاب اطلاعات و اینترنت و شبکه‌های مجازی) با امکان بمباران امنیت واقعی از طریقِ قدرت بیت‌کوینی دنیای مجازی، تا هر زمانی که خواستند منابع طبیعی‌ات را مفت و رایگان خرج قواعد بازی‌های شطرنج مناسبات قدرت سلطه‌ی خویش کنند؛ و با یک حرکتِ هماهنگِ شریکان قدرت و ژن برتر در پشت پرده، بردگان و رعایای بینوایی چون تو را آچمز کنند!

بازی با قواعد این فرمولِ تحمیلی، به دلیل آویزان بودن اربابان بومی به اربابان شرق و غرب جهانی، در 115 سال اخیر، ثمری جز ویرانی #ایران به مقصد #ایرانستان نداشته است!
یعنی: ممکن است با بازآفرینی آن قواعدِ ویرانگر
#تضاد_منافع جهانی در سیاست داخلی و خارجی، چند صباحی بصورت کاذب احساس قدرت کنی، اما از آنجایی که سرنخ تمام این آدمک‌های خیمه‌شب‌بازی در دستانِ یک خیمه‌شب‌باز برتر است، لذا در وقت مقتضی، وقتی شیره و خون تمام رگهایت را مکیدند و تو شریک بازیهای ایشان شدی، براحتی و با یک حرکت ناپلئونی تو را از صحنه بیرون می‌کنند!
و تا آن موقع، تو که روزگاری شعارت لاشرقیه لاغریبه بود؛ هم آلوده به کثافت شرقی شده‌ای و هم متلاشی در کثافت غربی هضم شده‌ای... و از اینجا مانده و از آنجا رانده یکهو خواهی دید
:
نه از تاک مانده نشان و نه از تاکنشان
!
آنوقت اربابان ژن برتر، تکه‌های پریشان و اتمیزه‌ی پازلت را، هر جور که خواستند، جورچین می‌کنند! و ایرانستان یعنی این!
چرا؟
به‌دلیل ترویج و سلطه‌ی قانونیِ ادبیات "سلبی حذفی" به‌جای ادبیات "ایجابی جذبی" در بستری نامتعادل: در میدانی نابرابر رقابت کن! تا در زندگی پیروز باشی
.

چون فلسفه و استراتژی و بنای توسعه‌ی قدرت و کار و بارَت بر رقابت در جنگی سنتی و در میدانی نابرابر و بر اساس تضاد منافع و "لا" بود... نه بر اساس منافع مشترک با صلح و همراه "با" سهم همه...
چون استراتژی "لاشرقی و لاغربی"، به منزله‌ی آویزان نشدن به ژن برتر سلطه بود! آن شعار سمبول و معنای استقلال بود! اما استقلال برای همه... و نه تنها برای هیات حاکمه. و آویزانی امروز به شرق به جای شریک غربی‌اش در شورای امنیتِ دول(نه ملل)، به دلیل نقض آن شعار در درون کشور و نفی شراکت قانونی تمام سهامداران و شهروندان در آب و خاک مشترک بود! آنجا که بین سهامداران برابر در ملک مشاع، مرزی کشیدند بین مومن و کافر! یعنی حق مادی را در انحصار مومنین به توهمات و هپروت و جاه طلبی قدرتی مطلقه قرار داده و آویزان کردند! و این آغاز شکاف بین ملتی متحدالمنافع بود! و این آغاز رسمیت بخشیدن قانونی به ویژه‌خواری و استثمار در قانون اساسی حاک بر مناسبات قدرت در اجتماع بود... و این آغاز رسمیت بخشیدن به آویزانی بین شرق و غرب بود! و این نقض غرض اولیه و تف سربالا بود! این همان نارنجک درونِ نارنج استقلال و آزادی بود! که ضامنش در دستِ ارباب استعمار بود که روزی توسط معماری در ستونهای ساختمان انرژی هسته‌ای کارگذاشته شده بود... که هر وقت خواست ضامنش را بکشد! که کشید
!
این یعنی: خشت اول چون نهاد معمار کج... تا ثریا میرود دیوار کج
.
.
پروسه‌ی آویزانی ایران، از ملکه الیزابت اول تا دوم
در سالهای پیش بارها، در مقاله‌های متعددی، اشاره شد که چگونه پروسه‌ی آویزانی ایران، از حدود چهارصد سال پیش یعنی در دوران سلطنت صفوی آغاز شد! همان اوقاتی که غربیان در بصیرتِ منافع مشترک مادی بین خود بودند و شاهان ایرانی در فکر تمرکز قدرت بر اساس تضاد منافع مذهبی
!

این حقیقت را ملکه الیزابت اول در ابتدای قرن هفدهم فهمید! وقتی کمپانی هندشرقی را با مشارکتِ سهامداران و بانکداران لندنی تاسیس کرد.! بانکدارانی که شهروندان سهامداران آن بودند!

ملکه الیزابت اول فهمید که برای توسعه، باید سهم تمام سهامداران بریتانیای کبیر را در حوزه‌های فعالیت خود رعایت کند! این اصل را از داخل و از شهر لندن آغازید و در ادامه‌ی سیاست خارجی خود، با راهزن هرزه‌ای چون روسیه، در استعمار ایران شریک شد!

ایرانیان پریشان اما بین خان‌ها و اربابان بومی، بین این دو قدرت حاکم بر خویش، که منافعشان را در تضاد می‌دیدند، تکه تکه شده و همچون گوشت چرخکرده‌ای درون یک ساندویچ در کام هر دو شدند! یعنی در بستری غیردموکراتیک به رقابت برای حفظ امنیتِ نواله‌خوری، آویزان روس و انگلیس شدند و همواره از ترس یکی زیر چتر حمایتی دیگری لقمه شدند. البته در پشت صحنه، همواره سهم سگ زرد از سوی شغال رعایت شد.

و پس از سالها تعاملات تاریخی بین اربابان خارجی و بومی؛ مام میهن نفله‌شدن فرزندانش را در این رویکرد استعماری/استثماری و در نقاط عطفی بین دو جنگ جهانی اول و دوم، با تمام سلول‌هایش درک کرد! و اربابان بومی بانحاء مختلف، همواره گروگان امنیتِ حوالی ناف شکم خود و اهل بیت اندرونی و درباریان خویش شدند!

اما هنوز که هنوز است نفهمیده‌اند که راه توسعه، از آویزان شدن به قدرتهای شرق و غرب نمی‌گذرد! چون نادیده گرفته‌اند که علی‌رغم تضادهای نمایشی، آنها همواره در منافع مشترکی سهیمند! نقطه‌ی عطف این شراکت در پایان جنگ جهانی دوم رقم خورد و پس از جنگ سرد بین جناح شوروی(با پشتیبانی ملکه) و جناح امریکا(باز با پشتیبانی ملکه) ادامه دارد...
.
2. وظایف دانشمندان ایرانی چیست؟
در جایی خواندم که یک ایرانی تحصیلکرده در شرق بنام دکتر کشمیری، گفته بود که دانشمندان و نخبگان شرقی، عمله‌های سازمانی ژن برتر تکنولوژیک غربند! و نخبگان ایشان اما در مدیریت سرمایه و سیاست اقتصادی جهانی مشغولند! لذا تصمیم گرفته بود به ایران برگردد و علمش را در خدمت وطن بگذارد! غافل از اینکه این وطن در تصرف ایرانیان مستقل و آزاده نیست! آویزان است و نهایتا او در پروژه‌های تحمیلی(مثل انرژی هسته‌ای، در ید قانونیِ قدرتی مطلقه که قابلیت گروگان شدن دارد)، عملا عمله‌ی دست دوم همان اربابان خارجی خواهد شد! چون کارایی یک شهروند در خدمت سهامداری تمام شهروندان نیست! بلکه در خدمت قدرتی متمرکز است که وقتی او گروگان پروژه‌های استعماری شود، آنگاه ملتی گروگانند!
دکتر کشمیری وطندوست عزیز
!
می‌آیی ایران و می‌شوی شبیه این سپر ضدشورشهای خیابانی، در دست فاطمه کماندوهای ولایی
...
می‌شوی سپرِ ضد حقوق بنیادی انسان، ساخت جرمنی/ژاپنی. میشوی خدمتگزاری برای نسلِ دیش کرونایابِ روسپوتینچینی، تحتِ حمایتِ فقانس‌انگلوامریکن... یعنی می‌شوی دستمال کاغذی سهامداران شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل)... چون مدیریت در ساختاری که قدرت مردمی‌اش در دست یک قدرت متمرکز و نواله خورانش مچاله و محو شده، نهایتا می‌شود همین اصلاح جلبی و اصولگرایی و میان مایه‌گی که با دروغ‌های مقدسِ زنجیره‌ای میان خون و جنایت در عصرهای چرتی انتظار جمعه، همواره با وقاحت هرچه تمامتر در صبح شنبه، به ریش همه می‌خندد
!

پس بهتر است همانجا بمانی... و با چند تن مثل خودت موسس یک شرکت سهامی عام(نه خاص) بشوی تا بتوانی اعتمادی فراگیر برای تمام مردم و مالباختگان آن سازوکار مردمسواری دیمی نهادینه در قانون بسازی و با یک روش مسالمت آمیز و با یک شاخ گل تمام سهامداران به میدان بکشانی و بنشانی تا برنخیزند تا موجب شکوفایی قانونی مردمی شوی... آنچه آن استعمارگران مدرن دارند... تنها سرمایه و تکنولوژی و علم مدیریت نیست... فراتر از آن است... و آن نیست مگر سازوکار شرکت سهامی کمپانی هندشرقی که از اووایل قرن هفدهم تا حالا گشترش یافته و بنایش را بر منافع مشترک در درون خود گذاشته... اما از درون ما چه خبر؟... تضاد منافع اقلیت مومن به ولایت مطلقه فقیه با اکثریت کفار غیرخودی(مردم و سهامداران مالباخته)

به درون بیایی تو هم درون معده ی این قدرت متمرکز هضم خواهی شد... خواهی شد شبیه مهندسین برتر دانشگاه شریف که در حال بسترسازی برای عملیاتی کردن اینترنت چینی در ایران هستند... تا ایران بشود کره شمالی...
دکتر کشمیری! تو باید کاری کنی کارستان... که عمله‌ی استثمار قانونی شدن، بدتر از عمله‌ی استعمار شدن است! چون امروزه آن استثمار سنتی و قانونی، آویزان به استعمار مدرنی است که بقایای همان استعمار سنتی است. استثمار همان است و استعمار همان... فقط پوستین و ابزارش تغییر کرده است! و کثیف بودن استثمار نوین در قانونی بودنش است! و دانشمندانی که کارگزار چنین قانونی میشوند کثیف تر از هر خائن و وطن فروشی اند! چون پرنسیب علمی خویش را پوستینی میکنند موجه بر قانونی که از دیلپماسی تا عمل، تمام مردم را برای یک ارباب مطلقه در حد رعایا و برده کرده است
!

آنچه باید تغییر کند مناسبات قانون ارباب و رعیتی است! و این مقدور نمیشود جز آنکه تمام مردم بدانند که شریک و سهامدار برابر در آب و خاک مشترکند... تو باید کاری کنی که این را بفهمند و بخواهند و کوتاه نیایند... که فرمانده یعنی جمع جبری همه... تا بتوانی با یک نقشه ی راه این بردگان و بندگان ذوب در ولایت یک نفر را حاکم بر سرنوشت خویش کنی... راهی که با تکیه بر تضاد منافع تنها بینوایان را در میدان دلخواه صاحبان زر و زور و تزویر در نبردی نابرابر نفله میکند... تو باید نقشه‌ی راهت را و استراتژی و تاکتیکهایت را بر فلسفه‌ی منافع مشترک بنا نهی! تنها این خشت اولیه است که کتمان ناپذیر است و قابلیت فراگیر شدن دارد... و گرنه تا ظهور آقا امام زمان، در حد یک شریک دزد و قاتل و کلاهبردار، رفیق مقتولانی و خائن و پاانداز و آدمفروش و وطن فروش!
که خدمت به وطن، تئوریزه کردن سلاخیِ صاحبان حق و مردم به نفع مالک کشتارگاه و سلاخان و قصابان قانونی نیست
!
چون این قرارداد 42 ساله، به دلیل غبن و فریب در فهم جمع جبری سه اصل 5+110+177، از لحاظ حقوقی باطل است
!
که تو نواله‌خوار عوامفریب و کارگزار یک ملک غصبی هستی که قادر مطلقه اش میتواند برای حفظ امنیت خودش، تمام یک ملت و مردمش را فدای گروگانگیران خود کند
!
تو با پوستین علم و دانشت، در واقع دلال و پااندازِ یک نسل کشی استعماری تا ویرانی ایران، بدست انیرانی
!
وقتی بشقابهایمان از غذا و اختیار و اراده خالی است! وقتی هر روزه فرزندان لاجانِ مام میهن بر اساس یک خودفروشی قانونی 42 ساله، در بن بست قانونی زندگی، خود را یکی یکی می‌کشند و کک احساسِ توی مفعول، گزیده نمی‌شود!
در واقع تو یک تک تیراندازی و شریک در نسل کشی استعماری، با کشتارهای زنجیره‌ای سپرگوشتی مردم، ذیل سایه‌ی دیش‌های ارباب قانونی استثمار بومی، که به بازوانِ مافیایی استعمار، آویزانند
!

خیام ابراهیمی

7 تیر 1400 

Thursday, June 24, 2021

آلت قتاله

آلت قتاله


آلت قتاله

نه از قاتل گریزی دارد؛ نه از مقتول
گریزی نیست
گریزی نیست، که خواجه‌گان را در برزخِ خیمه‌‌هایِ خونین
تکه تکه ببینی همچو
#بابک_خرمدین .
از رأسِ تـــاجِ ملکه، تا زیرِ آج‌هایِ پوتین
همواره راهزنانِ بیابانگرد و بربر و خوشه‌چین
با یک مترسک خشکیده و نخراشیده‌ی آویزان و ببو
چون آلتِ قتاله‌‌ای که خود قاتل نیست
در پی شهروندان آبادی بو می‌کشند، بــو
...
با یک خدای یتیم آبدیده
آبادی به آبادی از ولایت علیا تا سفلی
کنار هر مزرعه بو می‌کشند
حتی اگر به غاری پناه بری
...
پس از غارت و ویرانیِ شالیزار
باز سراغت را می‌گیرند
...
تا با آن تیزی آبدیده در ولایتِ بالا
نامِ خویش را حک کنند بر خاکِ مزارَت در ولایتِ پایین
تا با قارقارِ هزار کلاغِ بلندگو
یک پشه را سیمرغ کنند بر بامت
تا به جبرانِ مافات
ملخی را مرغ کنند در کامت؛
چون دل دارند
!
و دلشان یک مزه برای سرمستی... یک بنده می‌خواهد
تا بگویند مهربان‌ترین مهربانانند
و تو تشویقشان کنی... که آری مهربانند
و هرگز بخت و باخت خود را رویِ تختِ کسی تخلیه نکرده‌اند
تا ذهنِ پرده‌دارِ پرده‌نشینانِ خدایان، مشوش نشود میانِ قنداق‌ِ حریرِ خونینِ بت‌بچه‌های اصغرشان
وقتی پتک واقعه را در دستانِ لمسِ بتِ اکبر نهاده‌اند
!
گریزی نیست
!
در این خراب‌آبــــاد
365
 ضربدر 40 سال، کافی است آیا؟
تا 14هزار و ششصد بارِ دیگر بخوابی و بیدار شوی
...
روزی سه بار زخم "خورده نخورده" میانِ خواب و بیداری در مبالِ خیالی، تیمار شوی
...
از شهر به بیابان بگریزی و منزوی در غـــار شوی
...
در جدالِ میکروب‌ها و ویروس‌های آزمایشگاهی، یکهو بیمــــار شوی
...
...
آن خدایـــانِ خوشه‌چین اما با مترسک‌هایشان
رهایت نخواهند کرد
...
نیمه
شبی بیقرار
همچو بختکی... چون آلتِ قتاله‌ای سرد و بی‌روح به سراغت خواهند آمد
...
در دستانی که هرگز پیدا نیست
اما خـــونِ گرمِ جوشانی در رگ‌هایشان می‌جوشد
چون دل دارند
...
دلی که سند ندارد
و مثل زمین بایری می‌توان تصرفش کرد و
هی آباد و خرابش کرد
...
تا هر وقت مقتضی
...
تا پایان بازی
.
خیام ابراهیمی
دوم تیر 1400 نان بربری
...

.
پ.ن:

رادیو زهرمار
1. اپیزود سی و سه "رادیو زهرمار": خانِ خیّام
https://anchor.fm/zahre-mar-radio/episodes/ep-eq0pu7
.
2.
اپیزود بیست و چهارم "رادیو زهرمار": بُن بَست
 
https://anchor.fm/zahre-mar-radio/episodes/ep-eirqc9?fbclid=IwAR29XXhk3qKzl4C6eWxaGlt1BJNaVyLkWpUpFQz8epgfpRrJ34fGvbA8VAc

 

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...