حرف
مفت ممنوع!
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد.
(حاشیهای بر ملکه و اهل تلکه)
سرداران درندهی گروگان، چون خوره، تکلیف خودشان را ادا میکنند؛ و در هیاهوی
بی.بی.سی، مام میهن که جذام روسی گرفته آرام آرام و بی صدا جان میکند! و کسی به
فکر نجاتِ جان اربابِ بومی که ملتی را به گروگان گرفته از زیر پای قانونِاساسی #پوتین و
ملکه نیست!
اگر جنگ یعنی تکهتکه شدن از آنسوی سنگر مقابل، الان ما در زمان جنگهای مرکب
پارتیزانی مثله میشویم و نمیدانیم دقیقا از کجا به نیت خیر نواخته میشویم و
زخمه میخوریم... از زمین؟ از آسمان؟ از چپ؟ از راست؟ از دوست؟ و یا از دشمن؟ این
همان وضعیتِ آچمزی است که برایِ ساطوری کردنِ مردم، بین دوسوی یک طنابکشی حرفهای،
ارباب گروگانِ استثمار بومی را آلتقتالهی استعمار خارجیکرده. براستی
چرا استعمارگران در پوستین عمران و آبادانی، به باد کردن ایدئولوژی استثمارگران
بومی نیازمندند؟ آنها برای چه صحرا را آباد میکنند؟ آیا جز اینکه از سوخت فسیلی
ذغال سنگ و نفت به آپارتمان اتمی ایلان ماسک در مریخ برسند؟! براستی چرا قدرتِ
فراگیر مردم، ارباب بومی را از زیر بار قانونِ اساسی کمرشکن، رها نمیکند و مام
میهن را با فرزندانش برای همیشه نجات نمیدهد؟ این راز سر به مهر را تنها شهریاران
آهی دانند! و هوش هیجانی نازل سرداران آلوده و تازهبهدوران رسیده که دل در گروِ
نوستالژی صحرا دارند را بدان نیست راهی!... که هر صحرای حجازی، نه امارات میشود و
نه مدینه فاضله! که مدنیت جز قدرت فراگیر و شبکهای مردم نیست! وگرنه دیر یا زود،
روی اهل بیتِ گروگانت، سیفون خواهد کشید ملکه... که آلوده و لول و مست در بازار
دباغانی و بیهوش نمیفهمی که بوی گندش همه جا را فراگرفته...
.
من الصحراء الی الفضا
این شعار کشور پادشاهی امارات متحد عربی در پنجاهمین سالگرد تاسیس خود بهیاری
سلطنت آلِ ملکه در این روزهاست! (امارات با نام "ساحل دزدان" پیش از
تصرف توسط ارتش بریتانیا/هند و ساحل متصالحه پس از قرارداد صلح با دزدان
دریایی)... اماراتی زیر سایهی فلات ایران با چند هزار سال تمدن که در حال ویرانی
است! امارات پیش از کشف نفت، بقای خود را مدیون سیستم آبیاری(شبیه قنات) در زمان
سلطهی هخامنشیان بوده است! آن دخترک سیستانی که امروز در جستجوی آب، دبه پلاستیکی
را دنبال خود میکشاند تا لقمهی گاندو شود؛ نمیداند که پای لختِ بی پاجامهی خود
را روی تمدن 5000 سالهی #شهر_سوخته میگذارد،
که روزگاری شهروندانش آب را از لوله کشی سفالی مینوشیدند(نه حتی از کوزه سفالی) و
اجدادش دارای صنعت و دانش جراحی پزشکی بودند... او امروز همچون گاومیشهای عرب
هورالعظیم و حمیدیه، تنها تشنگی را درک میکند و میفهمد! حالا هی تو به سیاق
سلطنتخواهان بگو: که رستم یلی بود در سیستان... تا دلت خوش باشد و در جهل مرکب
ندانی که: از فضل پدر تو را چه حاصل.
دوستم میگوید: مقصر ویرانی ایران ملکه و
اهل تلکه، نیست!
میپرسم: بهجز جبرجغرافیایی/تاریخی پس کیست؟...
میگوید: خودِ ما.
گفتم: این مای پریشان و پراکنده و غیرتشکیلاتی گرد هزار تپهی حقوق ثانویه
یعنی چه؟ این ما یک مای مجازی و انتزاعی است، نه یک مای واقعی و میدانی.
یعنی ژن استعمار غیرانسانی غرب با #بیلدربرگ اش، برتر از ژن استثمار غیرانسانی شرق
با #شانگهای اش
است؟! و یا اینکه خون صاحبان تکنولوژی و دموکراسی ناگزیر صنوف صنعتی غربیان پس از
کمپانی هندشرقی، زلالتر از خون بندگان و مردم غیرتشکیلاتی سلاطین شرقی است؟
گفت: آبشخور فلسفهی غرب در دموکراسی یونان باستان است اما بستر اندیشهی
شرق کجاست؟
گفتم: در مهدِ بستر فلاسفهی یونان، یک هیتلر پیدا شد و رید به کل تاریخ
یونان باستان. تازه همان هیتلر هم بین دو کارتِ فاشیسم یا کمونیسم، برگزیدهی
شورای نخبگان قدرتِ مادر #بیلدربرگ بود!
انتخابی بود بین فاشیسم و کمونیسم.
در بستر فلسفهی یونان باستان، تنها 30 درصد مردم شهروند محسوب میشدند، آن 70
درصد برده بودند!
شما به جز #دکارت و
#مارکس که
نواله خوار #انگلس بود
یک فیلسوف نشان بده که مرفه و برخوردار نبود! حتی #افلاطون جزو
اشرافزادگان دوران خود بود.
گفت: یعنی تقصیر از مردم ما نیست؟
گفتم: "تقصیر" یعنی تو میدانی و میتوانی و کوتاه میآیی و قصور
میکنی! یعنی رمز آبادانی را بلدی و ویران میکنی! یعنی عالمانه علیه انسان به نفع
#ژن_برتر قیام
میکنی! اما اگر جاهل باشی، براستی بر نادان و ناتوان چه حرجی است؟ در فرهنگ
انسانی، تقسیم جهان به غرب و شرق، هیچ معنایی جز جبرجغرافیایی/تاریخی ندارد! اینکه
کجای این کرهی خاکِ خشک و یا پُرآب با طبیعتی همگن میبالی، که به تو فرصت دهد در
امنیتی طبیعی برای تولید صنعتی، رقابت کنی و به ثروت برسی و برای زایش و حفاظت از
ثروت خود با دیگرانی چون خود متحد شوی... تا پس از رقابت در همافزاییِ صاحبان
قدرت، به یاری بانکداران لندنی که سهامدارانش مردمند، بتوانی کشتیهای بخارت را که
#هند را
با آن تصرف کردهای، در #استرالیا به
زیردریاییهای #اتمی مبدل
کنی و به فرانسه شتیل دهی تا در عراق و لیبی و سوریه انرژی خورشیدی راه بیندازد تا
از برق وابسته به نفت تو مستقل شود!...درست همانوقت که شرق در بادِ فرهنگِ غنی
اجدادش لای لنگ و پاچهی سلاطین خونریزش، وَرَم و باد کرده و روی تشک لمیده #تریاک سلطنتی
ملکه را دود کند و چند صباح بعد به نیاکان #چینی خود
بنازد که یک مائو داشت که ملتی را از اعتیاد تریاک ملکه نجات داد و وقتی مُرد،
پیروانش معتاد پوند و دلار و تکنولوژی غربی شدند و مردم خود را به قیمت مرگ انسان
بالا کشیدند! تا زندگی بردگان روی خون انسانها ارتقاء یابد.
تا تو هم بگویی: پول نفتمونه یکی دیگه در کن!
یکبار با #دراگانوف و
#سمیونوف روسی
به قلب و مغز بندگان... و یکبار با سامچههای آلمانی و آبپاشهای سوئدی اسید بپاشی
به چشم مردم، تا یاد آغامحمدخان قجر را زنده کنی...
.
گفت: توانا بود هر که دانا بود! ز دانش دل پیر برنا بود!
گفتم: یعنی پیر استعمار(ملکه)، الان بُرناست! چون میداند که چگونه باید با
دادن اعتبار خارجی به #هیئت_مؤتلفه سنتی(بازاریان
مذهبی بومی) سیاستهای کلان خود را در مستعمرهها با روش مدرن و با چند واسطه
اجرایی و میدانی کند!
در این روش توسعهی قدرت(در فقدان نظارت قانونی مردم)، اگر ملکه را بنا بر ادعای
حقوق بشری و انسانیت، در امر مردمسواری استعماری مقصر بدانیم، آنگاه هیئت مؤتلفه
میشود همان #اهل_تلکه که هر دو عالمانه در اعمالِ ادعایِ عوامفریبانهی انسانی
خویش قاصرند! یکی با اعتبار دادن به آلتهای قتاله ی قانونی و دیگری بر جنازه ی
قانونی مردم خودش... بنابراین چون نمیخواهم #حرف_مفت بزنم و #حرف_مفت بشنویم،
برای استدلال خویش باید یا #سند ارائه
دهیم که در وقت جنایت نزد جنایتکاران حبس است و رو نمیکنند و یا هوشمندانه از
میان رویدادهای تاریخی، میان خطوط را بخوانیم تا متهم به #توهم_توطئه نشویم.
تا ضمن نفی توهم، بر اساس شواهد بدانیم که انگ "توهم توطئه" نیز کار خود
توطئهگران است! نه قربانیان.
پس اول باید بتوانیم دوغ را از دوشاب جدا کنیم.
.
دوغ و دوشاب در سلاخخانهی اربابِ
آشپزخانهی
خانه مشترک #مام_میهن:
دوغ و دوشاب یعنی همین وضعیت لت و پار شدن مردم و سرزمین #ایران لای
چنگال قبیلهی عصرحجری پاسداران صدر اسلام با محللی هیئت مؤتلفه و حمایت #ملکه_بنت_حسن و
سهامدارانش در شرکت سهامی خاص شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل) از روس و چین بگیر
تا فرانسه و انگلیس و امریکا و بازوانی چون آلمان و ...
دوغ و دوشاب یعنی همین اوضاع گل آلوده که ماهیگیرش زیر رودخانه ارس، از رَحِم مام
میهن، گله گله #ماهی_سیاه_کوچولو پرورش
میدهد و صید میکند، به چند واسطه تا ملکه! بیائیم آثار پای دزد را ردیابی کنیم
تا برسیم به محل اختفای او...
1. شنیدیم:
دور از جان عربهای فرهیخته و هموطن، اعرابِ خشکمرام و پولدار در تبریز، رحم اجاره
میکنند به عبارت 9 ماه از قرار 150 میلیون تومان تا فرزندانشان آبدار و زاغول زاده
شوند و نسلشان چون اهالی یوروپ خوشبینه ادامه یابد. و نیز شنیدیم که عدهای
آویزان وطنی و آماده برای فرار از سرزمین سوخته، زمینهای شمال را به ایشان میفروشند
در ازای دلار سبز به جای ریال سوخته
2. شنیدیم:
نفوذیان
کشور دوست و برادر اسراییل، زدهاند تجهیزات اتمی را سوزاندهاند! و عدهای در
خانه خوشحال میشوند و عده ای در ساحل امنیت غمگین که چرا اموال خانه، داغان شد.
فرض کن دزد با چاقوی آشپزخانه به جان اهل خانه افتاده و خودی و غیرخودی را تهدید
میکند به دریدن و دزدی دیگر چاقویش را میشکند و اهل خانه خوشحال میشوند، اما
آنها که بیرون گودند ناراحت برای از بین رفتن چاقوی اهلِ خانه!
3. شنیدیم:
سرمنشاء
آب زاینده رود، بصورت پنهانی بواسطهی پیمانکاران دلارپرست ولایی، از یزد
سردرآورده و با روش آغامحمدخان زدهاند مردم نصف جهان را کور کردهاند و به فرزند #مام_میهن لطفعلیخان
زیباروی که در جنوب جاده میساخت تجاوز کرده و او را مثله کردهاند و البته آغا هم
به جبران مافات پیشتر فرزند سردار مام میهن لطفعلیخان را اخته کرده تا پیش از
مثله شدن بر دل او داغ بنهد!
4. شنیدیم و شنیدیم اما نپرسیدیم، پس ما کجای کاریم؟
چگونه مسئله را بشناسیم و آن را با کدام روش حل کنیم و بالاخره برای "چه
باید کرد" چه باید کرد؟
چه کسی ریال را سوزانده؟ چه کسی زمینهای شمال و جنوب ایران را به سیاق سرزمین
فلسطین با پول توجیبی اعراب حشدشعبی توسط حکمران بومی، خریده؟ چه کسی سرقفلی تخم
عرب را در رحم ایرانی رمانده و مسلط کرده؟ چه کسی دان پاشیده تا حکمران بومی، اتم
را پنهانی ببرد زیر زمین و بعد خودش مچ دزد را گرفته و بعد زده آلت جرم را لت و
پار کرده؟ مقصر کیست؟ جاهل یا عالم؟
1. جهل
مردم گرفتار در چنبرهی جبر جغرافیا
2. حکمران بومی و محللها و آدمفروشها و دلالان
3. ملکه بنت حسن
4. دانشمندان ایرانی
5. هر متغیر دیگر خاصی که منافع مشترک مادی عام را عقیم کند.
بارها و بارها
به این پرسشها پاسخ داده شده است! اما باز میبینیم که درد و مسئله سرجایش باقی
مانده و راهحل درمان بدون حل مسئله تکراری است! چون رسوب جهل آنقدر در منافع خواص
تنیده و عمیق است که حجابی شده دردناک در مقابل هر چشم خونبار مستقل. یعنی تازه شدن
زخمهای سنتی با رگبار شوکهای اقتصادی بحرانزای زنجیرهای، اساسا نباید اجازه دهد
تا درد با درمان التیام یابد(نه مسکنهای موقتی میان نخود و لوبیا و آب و نان و
بنزین و لاستیک کامیون). چون نه فرصتی و نه رخصتی از سوی آلات ملکه، برای تولید آن
نوشداروی کارساز نیست!
در مطلب قبلی
از دورباطل تکه تکه شدن (حالا بخوان: #اتمیزه شدن در گلوبالیسم) با روش
ملکه و کارگزاری #اهل_تلکه گفتیم...
که مقصری اگر هست ایشانند! نه ناآگاهان و قربانیان. هدف از این واگویه تبیین مستند
آگاهی است تا روزی که برای درمان قطعی، دانشمندان مستقل متحد شوند و از نقشِ آلت
قتاله خارج شوند و تنها آه شعر را تا ماه نبافند!
.
اما چرا ملکه و اهل تلکه؟ با محللی چون هیئت مؤتلفه!
برای آنکه پیدا کنیم چه بازیگری به خود اجازه داده بر بستر جهل، با جاهلان مثل
برده رفتار کند و به آدمفروشهای ایشان اعتبار و قاقالیلی بدهد و ایشان را برای
سیاستهای کلان خود استخدام کند، آنها را معتاد و وابسته به اعتبارات خود کند و
نهایتا با مهرهها بازی کند، باید نوری بیفکنیم به آن پس و پشتهای تاریخ باستانی،
و نیز به سرچشمههای تاریخ معاصر.
.
خشکسالی قدرت نظارت مردم آگاه بر منابع طبیعی آب و خاک و سرنوشت مشترک:
سرمنشاء اصلی اینکه امروز بر بستر خرابههای شهرسوخته(که دارای لوله کشی سفالی و
صنایع بومی و پزشکان جراح در 5000 سال پیش بوده) چرا امروز کودکان سیستانی بدون
آگاهی از آن تمدن اجدادشان برای یک کوزه آب باید در تالابها و مردابها جستجو کنند
و طعمهی گاندو شوند، البته باید از واقعیتی چون تغییرات اقلیمی چشم نپوشیم و
متعاقبا از بحران آب و خشکسالی طبیعی... اما بحران مصنوعی چه؟ این بحرانهای صنعتی
از کجا مدیریت و #هدایت_نرم میشود؟...
البته زورمان به خشکسالی طبیعی شاید نرسد! اما در فقدان یک حکومت مرکزی قوی(مردمی)
که قانونا نظارت مردمی را بر نمیتابد! باید این پرسش را مطرح کنیم که چرا و طبق
چه مکانیسم علمی و چه سناریوی معناداری باید شاهد این باشیم که به بهانهی تولید
ارزش افزوده برای حفظ نظام قدرت بخشی برخوردار، بین سرزمینهای پرآب و خشک، آن را
بصورت پنهان از نظارت مردمی، توزیع کردهاند؟...
با اندکی دقت امروز ما میتوانیم بفهمیم که چرا سرمنشاء آب چهارمحال و بختیاری در
کوهرنگ و بالادست اصفهان را به سمت یزد منحرف میکنند؟ با منطقی ظاهری و روبنایی
شاید استدلال شود که هدف منفعت طلبی صاحبان قدرت آن منطقه بوده است!
اما این استدلال تنها به کار اهل تلکه و مردم بینوا و غافل میآید!... خیر هدف از
این انتقال منابع آبی، در منافع دور ناف هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی، به
خاطر توزیع عادلانهی رونق و آبادانی رفسنجان و اردکان یزد تا سمنان و دامغان نیست!
با نگاهی به اثر گامهای ملکه در تاریخ، براحتی میتواند فهمید که باید مدنیت اصفهان
را به کویر کشاند و باز در روزگاری نه چندان دور آب را از سرچشمه خشکاند، تا علی
بماند و حوضش... و بدین سیاق هم اصفهان پریشان شود و هم مرکز فلات ایران در یزد...
تا در تضاد منافع قومی قبیلهای میان طرحهای عمرانی نیمه تمام و هدر رفته، شاهد آب
گل آلودهای در دوغ و دوشاب باشیم. دوشابش آن استدلالهای عوامفریبانهی اهل
تلکه... و دوغش هم نیّت ملکه... و البته واسطه و دلال و محللش هم تاجران و
بازاریان مذهبی در #هیئت_مؤتلفه. که اعتبار خارجی را از ملکه دریافت میکنند تا
میوه هایش نصیب ملکه شود و البته پادرختیها هم نصیبِ نواله خواران سپاه آویزان
میان باوزان اختاپوس شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل).
.
رزمآراء قربانی #نفت_دارسی و مصدقشاهکاشانی با هدایت نرم بانو #لمبتون
همین ماجرا را میتوان در خشکاندن تالاب هور در خوزستان و طوفان ریزگردها و
منشاء و مقصد آب سد دز و کارون در حواشی سرزمین نفت خیز پیگیری کرد... همانجاها که
برای استخراج نفت بر سر انتقال تکنولوژی و یا مفتخری نفت، تاجری بنام #دارسی
بواسطه ی تاجران بومی(شما بخوان از تبار تاجران و #بازاریان_مذهبی و #هیئت_مؤتلفه
ی چند دهه بعد) و گزمههای قجری قراردادی مدت دار بست... تا رضاشاهی آن قرارداد را
پاره کند و امتیازات قرارداد شرکت نفت و انگلیس تغییر کند تا مصدقی پیدا شود و
بخواهد، با تهییچ ملت، نفت ملی را دوباره ملی کند... انگار نفت ملی نبوده و دربست
در اختیار بنگاههای خصوصی و اجنبی بوده... حال آنکه تنها باید تا آخر قرارداد که
ده بیست سال بوده با گرفتن امتیازاتی چون انتقال تکنولوژی و یا بهایی بیشتر مدارا
میشده تا مدت توافق و قرارداد بگذرد... این همان رویکرد نخست وزیر وقت #رزم_آراء بود...
که هم مصدق و هم شاه و هم فاطمی و هم کاشانی و فدائیان اسلام و حجتیه و
بنیادگزاران هیئت مؤتلفه همه او را خائن دانسته و در قتلش مشارکت کردند و از ترورش
جملگی خشنود شدند... چون مهمترین برنامه ی سپهبد #رزم_آراء (نخست وزیر وقت و شوهر
خواهر صادق هدایت) راه اندازی #انجمنهای_ایالتی_و_ولایتی از روستا تا شهر بود...
چرا بر این طرح تاکید داشت؟ برای تمرین مدنیت بین شهروندان از روستا تا شهر... و
همین دو دلیل کافی بود تا پرفسور بانو #لمبتون شرقشناس مامور اینتلیجنت سرویس به
ملکه بریتانیا گزارش دهد که باید او را ترور کرد... صبح روزی که رزم آراء ترور شد،
علم با بانو لمبتون از اصفهان با عجله خود را رساند به تهران و یکراست رفت مسجد
بازار تا ببیند رزم آراء آنجاست یا نه؟...وقتی دید نیست! با شتاب رفت دفتر نخست
وزیری و با توصیه برای حضور در مراسم ختم یک روحانی مشهور( با توجیه نزدیک شدن به
طیف مخالفین و کسب حمایت ایشان)، او را به مسجد آورد! مسجدی که وقتی رزم آراء در
راهرو به سمت حیاط میرفت بلندگو ورود او را اعلام کرد... تا به محض ورود به حیاط
مسجد با سه گلوله ناکار و ترور شود! یک گلوله از تفنگ طهماسبی فدائیان و دو گلوله
از تفنگ ماموری دیگر... او حذف شد!
و مصدق و شاه و کاشانی و فدائیان اسلام و هیئت مؤتلفه(بازاریان مذهبی) جملگی
خوشحال شدند که موی دماغ همه از میان برداشته شد...
.
آلت قتالهای بنام نواب صفوی از نفت جنوب تا قم
کودتای پرفسور بانو لمبتون علیه رزم آراء و مردم
اما چرا شاه خیال میکرد رزم آراء موی دماغش است؟ چون کارگزاران ملکه با مدیریت
بانو پرفسور لمبتون در کشوی میزش یک چک وصول نشده گذاشتند که یعنی رشوه از
بریتانیا... بعد شایعه کردند که او قصد کودتا علیه شاه داشته و برای ادعایشان
مدارک و اسناد جعلی ساختند! و سند همانست که ملکه استاد بازی با آن است!
رزم آراء ارادتش را به شاه در همه جا اعلام میکرد و شاه نیز او را بر چشم میگذاشت
و قلبا دوست داشت و به او امید بسیار داشت و ضمنا روزگاری اشرف او را عاشق خود
کرده بود، چگونه با کدام نیروهای ارتشی میخواست علیه شاه کودتا کند؟!!
براستی چگونه یکشبه رزم آراء از چشم شاه افتاد؟ تا جایی که وقتی خبر ترورش را
دادند، هیچ واکنش عاطفی از خود نشان نداد و ظاهرا به علم گفته بود: دیدی چه ماری
در آستین خود پروردیم؟(نقل به مضمون)
آیا مشاورین باهوش و یاران کاسب و کارگزاران و آلتهای بومی آگاه و ناآگاه ملکه(مستخدمین
هیئت مؤتلفه و همان اهل تلکه) این شخصیت را که میتوانست با هوشیاری موجب قدرت
مردم ایران شود را ترو نکردند؟
البته که سرمنشاء خشکسالی را جهل و حماقت رشد یافته در طبیعت عقیم و جبرجغرافیایی
پریشان و غیرهمگن میان قلعههای دور از هم قدرت، و میان تک و توک تالابهای گاوخونی
پر از لجن خیانت و آدمفروشی و به زیر کشیدن غریقان برای نجات خویش در باتلاق دانست!
وقتی تک و توک رودخانه و چشمه های دور از هم در کویر، کل فلات را پر از قلعه کرده
باشد، آنگاه به راحتی میتوان میان آغامحمدخانها و اربابان این قلعهها تفرقه
انداخت تا حکومت کرد!
اما چه کسی ملکه را به این بستر جغرافیایی دعوت کرده؟
چه کسی نواب صفوی را از شرکت نفت ایران و انگلیس ملکه در جنوب، اخراج کرده؟
چه کسی او را شناسایی و تعقیب کرده؟
چه کسی کینه و عقدهی او را تا تاسیس فدائیان اسلام آبیاری و با دلار بازاریان
مذهبی تامین کرده؟
و چه کسی به او ایدهی ترور رزم آراء را القاء کرده، جز ملکه و اهل تلکه؟
البته که فاطمی هم از سوی مصدق در جلسهی تصمیم به ترور توسط فدائیان اسلام شرکت
کرده.
البته بر بستر مناسبات فرهنگی شناسایی شده توسط بانو پرفسور لبمتون و گزارشهای پی
در پیاش به اینتلیجنت سرویس از سالهای 1320 تا 1342، #هدایت_نرم #نواب_صفوی و باز
کردن میدان برای او توسط دلالان مذهبی و بومی ایشان، کار سادهای بوده است.
اما فکر استعمار و ترور و ارتشاء و خریدن خیانتکاران ابتدا در ذهن ملکه جرقه زده و
حتی هنگامیکه یک سردار ملی چون #رزم_آراء برخاسته تا به ترویج آگاهی و تقویت قدرت
مردم وطنش خدمت کند، او را از میان برداشته.
.
اسناد ملکه، گواهی میدهند و تصدیق میکنند!
پرفسور بانو #لمبتون کسی بوده که باستناد گزارشات مکتوب، در سال 1342 طرح #حکومت_شیعی
را به دولت بریتانیا پیشنهاد داده است. این را میتوان در گزارش او به اینتلیجنت
سرویس یافت.
برای نمونه #عباس_میلانی با اشاره به اسناد اینتلیجنت سرویس که حاوی مکاتبات بانو
لمبتون با سازمان امنیتی/اطلاعاتی دولت بریتانیا بوده حتی در ماجرای برکناری
رضاشاه، طرح تهمت دزدی جواهرات سلطنتی توسط #رضاشاه را به بی.بی.سی پیشنهاد میکند
و لحظه به لحظه اخبار بی.بی.سی را از تهران هدایت میکند! چرا او چنین میکند؟ این
همان زمانی است که بریتانیا در هنگامهی جنگ جهانی دوم، در بصیرت جایگزینی یک
شازده قجری بوده به جای رضاشاه، که فارسی نمیدانسته! و با درایت نخست وزیر وقت
محمدرضای جوان را جایگزین میکنند تا انسجام کشور از هم نپاشد! البته همانوقت اثبات
شد که تهمت او در آن لحظات بیپایه و اساس بوده! در آن لحظات آنها حتی حاضر بوند
بواسطه، مقادیری از جواهرات را به رضاشاه برسانند، تا ادعایشان اثبات شود! تا مردم
را علیه پهلوی تهییج کنند!... از خود بپرسیم: چرا؟
اینکه سناریوهای استعماری بر بستر مناسبات فرهنگی مستقر، چگونه اجرا میشود، کار
زیاد سختی نیست! آنها واسطهها را بنا بر استعدادها و موقعیتهای اجتماعیشان پیدا
میکنند! و لازم نیست حتما با خائنین قرارداد خیانت ببندند! آنها یکی از کارشناسان
حرفهای ماکیاول برای خوشهچینی از منابع طبیعی، با موج سازی و موجسواری تا ساحل
امنند؛ و تنها هنگام آچمز شدن ناگزیر به موجشکنی و تصرف جغرافیا از جنوب و شمال
میشوند!
اما بواسطهی کدام بازیگران و بازیچهها و عوامل بومی؟
مثلا در ماجرای موجسواری بر پتانسیل مذهب شیعه، با تقویت و اعتبار دادن به پتانسیلهای
بومی برگزیده و اعتبار دادن به بازاریهای مذهبی و سنتی مثل #هیئت_مؤتلفه که منبع
اصلی پول برای فدائیان اسلام بودند و تقویت دنبالچههایشان تا این زمان. (اولین
رییس اتاق بازرگانی ایران و #چین (!) زنده یاد #عسکراولادی بود و اینک
سردمدارانشان در حزب مؤتلفه اسلامی افرادی چون بادامچیان و نبیالله حبیبی و ...
هستند! میگویم زنده یاد! چون برای شناخت سناریوهای ملکه باید زیر و بم رفتارهای
ایشان را زنده نگاه داشت و آنالیز کرد).
اعتبار از ملکه، استثمار از تجار مذهبی:
ملکه به ایشان در خارج از کشور امتیاز و اعتبار میداد و از آنها روی باورهای
جزمیشان با چراغ سبز امثال بانو لمبتون سواری میگرفت! مثلا برای مبارزه با
دیکتاتور، به ایشان موقعیت خرید اسلحه را میداد و از محل اعتبارات و امتیازات و
رونق بازار، بصورت غیرمستقیم حقوق و مزایای یاران نواب صفوی را تامین میکرد!...
مثلا در ماههای پیش از بهمن 57، در ویدئویی خبرنگار امریکایی از خمین می پرسد آیا
شما علیه شاه از اسلحه استفاده میکنید؟ او پاسخ میدهد مردم انقلابی خود بهتر
میدانند چه کنند! و در پاسخ به اینکه اگر مردم ناگزیر شوند اسلحه از کجا تامین
میکنند؟ خمینی میگوید هستند نیروهای انقلابی.
.
اولین رییس اتاق بازرگانی چین که بود؟
بنابراین چو نیک بنگری سرچشمهی اعتبار هیئت مؤتلفه(بازاریان مذهبی) در داخل نیست!
همانست که در خارج از وطن، تنها از ایشان زیره و پسته و زعفران میخرد!
به اعتراف یکی از سرانِ خودشان، اسدالله عسگراولادی تازه مسلمان، (که از اول تا
آخر عمر رییس اتاق بازرگانی ایران و چین بود) ایشان خودشان مستقیما اهل وام گرفتن
از بانکهای داخلی نیستند و برای فعالیتهایشان تنها اعتبار خارجی جور میکنند! اما
ضمنا رییس بانک عوض میکنند تا به آلتهایشان وام دهند؛ #رزم_آراء میکشند و برای
ترورش دستجمعی با فاطمی هورا میکشند و بعد خودِ فاطمی را ترور میکنند! یک
خیابان میشود بنام نواب صفوی تروریست(روسیه) و یکی بموازاتش فدائیان
اسلام(امریکا) از شمال تا جنوب، و یک خیابان هم به نام فاطمی از شرق تا غرب کندوی
عسلِ ملکه... بعد بفرموده جملگی هم به انگلیس و امریکا فحش میدهند برای فرافکنی و
باورپذیری فعالیتهای ضد امپریالیستی! برای رفسنجانی تا مدتها اسلحه میخرند در پیش
و پسِ انقلاب تا تنور تنش و جنگ داغ بماند، و در وقت مقتضی خودشان او را با #مک_فارلین
لو میدهند! بادکنکها را باد میکنند و اگر زیاد اوج بگیرند بادش را در استخر فرح
خالی میکنند، تا یک علی بماند و حوض نقاشی به عنوان گروگان آبرو با کلی پرونده و
رازهای مگو و آتوهای آتشین و حواشی... و یک نماز آنوسی جماعتِ مشتی تاجر مذهبی،
همراه با جیک جیکِ مستونِ گنجشکِ اشی مشی پای حوض نقاشی تا بواسطه ی نقاشان رسانه
های شهریاران آهی رنگش کنند جای قناری بندازند میان دوغ و دوشاب... تا کش دهند به
عمر ماهیگیران ملکه نوالهای بیندازند جلوی ماهیفروش بومی و اهل بیتش.
مست از شراب
و کباب زندگی مردم ناتوان و ناآگاه و عقیم:
پیدا کنید پیمانکاران حجرههای نوحه و مولودی را که در این روزهای خشکسالی مادیات
و معنویات، اینقدر شاد و در امنیتند! براستی چه کسانی میتوانند در این بحران
انسانسوز از شراب و گل و بته بسرایند؟
وقتی ارباب بومی و دلالان و اهل تلکه در شرکت سهامی خاص با سهامداری چین و روس و
انگلیس و فرانسه و امریکا، سکانس به سکانس کار خود را پیش میبرند در گرد تریبونهای
داخل و خارج، گنجشکانِ دیزی اربابی، در حال جیک جیک مستون و حرف مفتند!
در بهار آزادی... جای شبکهی شوراهای مردمی از خانه تا محله تا مرکز، در یک شرکت
سهامی عام، خالی... یادمان باشد که رها کردن مردم زخمی به حال خود در رقابت احزاب
وابسته به قدرت بین سوء تفاهمات سنتی بر اساس حقوق ثانویه، هرگز آن قدرت مشترک
المنافع مردمی را گرد حق اولیه مادی در آب و خاک مشترک، بصورت واقعی، میدانی
نخواهد کرد! #مسئولیت_پذیری و #نظارت و چالش برای تولید #ارزش_افزوده با
#هم_افزایی توسط شهروند/سهامدار باید معنادار باشد، تا با اثبات و گواهی کنش و
واکنش مدنی توسط سهامداران برابر در نوشتن #سرنوشت_عمومی، #قدرت_مردمی بتواند مبدل
به اعتباری واقعی در جهان شود!...نه در حد شعار و اعتماد به خواص با #حرف_مفت!
وگرنه بین قدرتها و سهامداران شرکت سهامی خاص شرق و غرب در شورای امنیت سازمان
دُوَل(نه ملل) کماکان آویزانیم.
که: احقاق قدرت مردمی، تنها با عمده کردن میدانی #منافع_مشترک عام(نه خاص) بدون
#حرف_مفت، مقدور خواهد شد!
دانایی و آگاهی مردم تنها به تلنبار کردن واژههای سوء تفاهم برانگیز در خورجین
ذهن نیست! این آگاهی و دانایی تنها در شبکههای میدانی و واقعی، مبدل به توانایی
خواهد شد!
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد!
خیام
ابراهیمی
15 آذر 1400 یونانیان بربر بردهپرور
.
پ.ن:
*حرف مفت:
در دوران
قجر تکنولوژی تلگراف مجانی بود تا مردم هجوم بردند برای بهرهوری از معجزت
ارتباطات! مثل حالا در #فیسبوک و #اینستاگرام. تا اینکه پدیدهی #صف تولید شد؛ و
سلطان صاحبکران و شاه اسلامپناه فرمود: حرف مفت ممنوع! از این پس برای هر حرف باید
بسلفید!