Tuesday, December 7, 2021

حرف مفت و مردم آگاه و توانا

حرف مفت ممنوع!
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد.


(حاشیه‌ای بر ملکه و اهل تلکه)
سرداران درنده‌ی گروگان، چون خوره، تکلیف خودشان را ادا می‌کنند؛ و در هیاهوی بی.بی.سی، مام میهن که جذام روسی گرفته آرام آرام و بی صدا جان می‌کند! و کسی به فکر نجاتِ جان اربابِ بومی که ملتی را به گروگان گرفته از زیر پای قانونِ‌اساسی
#پوتین و ملکه نیست!
اگر جنگ یعنی تکه‌تکه شدن از آنسوی سنگر مقابل، الان ما در زمان جنگ‌های مرکب پارتیزانی مثله می‌شویم و نمی‌دانیم دقیقا از کجا به نیت خیر نواخته می‌شویم و زخمه می‌خوریم... از زمین؟ از آسمان؟ از چپ؟ از راست؟ از دوست؟ و یا از دشمن؟ این همان وضعیتِ آچمزی است که برایِ ساطوری کردنِ مردم، بین دوسوی یک طناب‌‌کشی حرفه‌ای، ارباب گروگانِ استثمار بومی را آلت‌قتاله‌ی استعمار خارجی‌کرده
. براستی چرا استعمارگران در پوستین عمران و آبادانی، به باد کردن ایدئولوژی استثمارگران بومی نیازمندند؟ آنها برای چه صحرا را آباد می‌کنند؟ آیا جز اینکه از سوخت فسیلی ذغال سنگ و نفت به آپارتمان اتمی ایلان ماسک در مریخ برسند؟! براستی چرا قدرتِ فراگیر مردم، ارباب بومی را از زیر بار قانونِ اساسی کمرشکن، رها نمی‌کند و مام میهن را با فرزندانش برای همیشه نجات نمی‌دهد؟ این راز سر به مهر را تنها شهریاران آهی دانند! و هوش هیجانی نازل سرداران آلوده و تازه‌به‌دوران رسیده‌ که دل در گروِ نوستالژی صحرا دارند را بدان نیست راهی!... که هر صحرای حجازی، نه امارات می‌شود و نه مدینه فاضله! که مدنیت جز قدرت فراگیر و شبکه‌ای مردم نیست! وگرنه دیر یا زود، روی اهل بیت‌ِ گروگانت، سیفون خواهد کشید ملکه... که آلوده و لول و مست در بازار دباغانی و بیهوش نمی‌فهمی که بوی گندش همه جا را فراگرفته...
.
من الصحراء الی الفضا
این شعار کشور پادشاهی امارات متحد عربی در پنجاهمین سالگرد تاسیس خود به‌یاری سلطنت آلِ ملکه در این روزهاست! (امارات با نام "ساحل دزدان" پیش از تصرف توسط ارتش بریتانیا/هند و ساحل متصالحه پس از قرارداد صلح با دزدان دریایی)... اماراتی زیر سایه‌ی فلات ایران با چند هزار سال تمدن که در حال ویرانی است! امارات پیش از کشف نفت، بقای خود را مدیون سیستم آبیاری(شبیه قنات) در زمان سلطه‌ی هخامنشیان بوده است! آن دخترک سیستانی که امروز در جستجوی آب، دبه پلاستیکی را دنبال خود میکشاند تا لقمه‌ی گاندو شود؛ نمیداند که پای لختِ بی پاجامه‌ی خود را روی تمدن 5000 ساله‌ی
#شهر_سوخته می‌گذارد، که روزگاری شهروندانش آب را از لوله کشی سفالی می‌نوشیدند(نه حتی از کوزه سفالی) و اجدادش دارای صنعت و دانش جراحی پزشکی بودند... او امروز همچون گاومیش‌های عرب هورالعظیم و حمیدیه، تنها تشنگی را درک می‌کند و می‌فهمد! حالا هی تو به سیاق سلطنت‌خواهان بگو: که رستم یلی بود در سیستان... تا دلت خوش باشد و در جهل مرکب ندانی که: از فضل پدر تو را چه حاصل.

دوستم می‌گوید: مقصر ویرانی ایران ملکه و اهل تلکه، نیست!
می‌پرسم: به‌جز جبرجغرافیایی/تاریخی پس کیست؟...
می‌گوید: خودِ ما
.
گفتم: این مای پریشان و پراکنده و غیرتشکیلاتی گرد هزار تپه‌ی حقوق ثانویه یعنی چه؟ این ما یک مای مجازی و انتزاعی است، نه یک مای واقعی و میدانی.
یعنی ژن استعمار غیرانسانی غرب با #بیلدربرگ اش، برتر از ژن استثمار غیرانسانی شرق با
#شانگهای اش است؟! و یا اینکه خون صاحبان تکنولوژی و دموکراسی ناگزیر صنوف صنعتی غربیان پس از کمپانی هندشرقی، زلال‌تر از خون بندگان و مردم غیرتشکیلاتی سلاطین شرقی است؟
گفت: آبشخور فلسفه‌ی غرب در دموکراسی یونان باستان است اما بستر اندیشه‌ی شرق کجاست؟
گفتم: در مهدِ بستر فلاسفه‌ی یونان، یک هیتلر پیدا شد و رید به کل تاریخ یونان باستان. تازه همان هیتلر هم بین دو کارتِ فاشیسم یا کمونیسم، برگزیده‌ی شورای نخبگان قدرتِ مادر
#بیلدربرگ بود! انتخابی بود بین فاشیسم و کمونیسم.
در بستر فلسفه‌ی یونان باستان، تنها 30 درصد مردم شهروند محسوب می‌شدند، آن 70 درصد برده بودند
!
شما به جز
#دکارت و #مارکس که نواله خوار #انگلس بود یک فیلسوف نشان بده که مرفه و برخوردار نبود! حتی #افلاطون جزو اشراف‌زادگان دوران خود بود.
گفت: یعنی تقصیر از مردم ما نیست؟
گفتم: "تقصیر" یعنی تو می‌دانی و می‌توانی و کوتاه می‌آیی و قصور می‌کنی! یعنی رمز آبادانی را بلدی و ویران می‌کنی! یعنی عالمانه علیه انسان به نفع
#ژن_برتر قیام می‌کنی! اما اگر جاهل باشی، براستی بر نادان و ناتوان چه حرجی است؟ در فرهنگ انسانی، تقسیم جهان به غرب و شرق، هیچ معنایی جز جبرجغرافیایی/تاریخی ندارد! اینکه کجای این کره‌ی خاکِ خشک و یا پُرآب با طبیعتی همگن می‌بالی، که به تو فرصت دهد در امنیتی طبیعی برای تولید صنعتی، رقابت کنی و به ثروت برسی و برای زایش و حفاظت از ثروت خود با دیگرانی چون خود متحد شوی... تا پس از رقابت در هم‌افزاییِ صاحبان قدرت، به یاری بانکداران لندنی که سهامدارانش مردمند، بتوانی کشتی‌های بخارت را که #هند را با آن تصرف کرده‌ای، در #استرالیا به زیردریایی‌های #اتمی مبدل کنی و به فرانسه شتیل دهی تا در عراق و لیبی و سوریه انرژی خورشیدی راه بیندازد تا از برق وابسته به نفت تو مستقل شود!...درست همانوقت که شرق در بادِ فرهنگِ غنی اجدادش لای لنگ و پاچه‌ی سلاطین خونریزش، وَرَم و باد کرده و روی تشک لمیده #تریاک سلطنتی ملکه را دود کند و چند صباح بعد به نیاکان #چینی خود بنازد که یک مائو داشت که ملتی را از اعتیاد تریاک ملکه نجات داد و وقتی مُرد، پیروانش معتاد پوند و دلار و تکنولوژی غربی شدند و مردم خود را به قیمت مرگ انسان بالا کشیدند! تا زندگی بردگان روی خون انسانها ارتقاء یابد.
تا تو هم بگویی: پول نفتمونه یکی دیگه در کن
!
یکبار با
#دراگانوف و #سمیونوف روسی به قلب و مغز بندگان... و یکبار با سامچه‌های آلمانی و آبپاش‌های سوئدی اسید بپاشی به چشم مردم، تا یاد آغامحمدخان قجر را زنده کنی...
.
گفت: توانا بود هر که دانا بود! ز دانش دل پیر برنا بود
!
گفتم: یعنی پیر استعمار(ملکه)، الان بُرناست! چون می‌داند که چگونه باید با دادن اعتبار خارجی به
#هیئت_مؤتلفه سنتی(بازاریان مذهبی بومی) سیاست‌های کلان خود را در مستعمره‌ها با روش مدرن و با چند واسطه اجرایی و میدانی کند!
در این روش توسعه‌ی قدرت(در فقدان نظارت قانونی مردم)، اگر ملکه را بنا بر ادعای حقوق بشری و انسانیت، در امر مردمسواری استعماری مقصر بدانیم، آنگاه هیئت مؤتلفه می‌شود همان #اهل_تلکه که هر دو عالمانه در اعمالِ ادعایِ عوامفریبانه‌ی انسانی خویش قاصرند! یکی با اعتبار دادن به آلتهای قتاله ی قانونی و دیگری بر جنازه ی قانونی مردم خودش... بنابراین چون نمی‌خواهم #حرف_مفت بزنم و
#حرف_مفت بشنویم، برای استدلال خویش باید یا #سند ارائه دهیم که در وقت جنایت نزد جنایتکاران حبس است و رو نمی‌کنند و یا هوشمندانه از میان رویدادهای تاریخی، میان خطوط را بخوانیم تا متهم به #توهم_توطئه نشویم. تا ضمن نفی توهم، بر اساس شواهد بدانیم که انگ "توهم توطئه" نیز کار خود توطئه‌گران است! نه قربانیان.
پس اول باید بتوانیم دوغ را از دوشاب جدا کنیم
.
.
دوغ و دوشاب در سلاخ‌خانه‌ی اربابِ
آشپزخانه‌ی خانه مشترک #مام_میهن:
دوغ و دوشاب یعنی همین وضعیت لت و پار شدن مردم و سرزمین
#ایران لای چنگال قبیله‌ی عصرحجری پاسداران صدر اسلام با محللی هیئت مؤتلفه و حمایت #ملکه_بنت_حسن و سهامدارانش در شرکت سهامی خاص شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل) از روس و چین بگیر تا فرانسه و انگلیس و امریکا و بازوانی چون آلمان و ...
دوغ و دوشاب یعنی همین اوضاع گل آلوده که ماهیگیرش زیر رودخانه ارس، از رَحِم مام میهن، گله گله
#ماهی_سیاه_کوچولو پرورش می‌دهد و صید می‌کند، به چند واسطه تا ملکه! بیائیم آثار پای دزد را ردیابی کنیم تا برسیم به محل اختفای او...
1. شنیدیم
:
دور از جان عربهای فرهیخته و هموطن، اعرابِ خشکمرام و پولدار در تبریز، رحم اجاره میکنند به عبارت 9 ماه از قرار 150 میلیون تومان تا فرزندانشان آبدار و زاغول زاده شوند و نسلشان چون اهالی یوروپ خوش‌بینه ادامه یابد. و نیز شنیدیم که عده‌ای آویزان وطنی و آماده برای فرار از سرزمین سوخته، زمین‌های شمال را به ایشان می‌فروشند در ازای دلار سبز به جای ریال سوخته
2. شنیدیم
:
نفوذیان کشور دوست و برادر اسراییل، زده‌اند تجهیزات اتمی را سوزانده‌اند! و عده‌ای در خانه خوشحال میشوند و عده ای در ساحل امنیت غمگین که چرا اموال خانه، داغان شد.
فرض کن دزد با چاقوی آشپزخانه‌ به جان اهل خانه افتاده و خودی و غیرخودی را تهدید میکند به دریدن و دزدی دیگر چاقویش را می‌شکند و اهل خانه خوشحال می‌شوند، اما آنها که بیرون گودند ناراحت برای از بین رفتن چاقوی اهلِ خانه
!
3. شنیدیم
:
سرمنشاء آب زاینده رود، بصورت پنهانی بواسطه‌ی پیمانکاران دلارپرست ولایی، از یزد سردرآورده و با روش آغامحمدخان زده‌اند مردم نصف جهان را کور کرده‌اند و به فرزند #مام_میهن لطفعلیخان زیباروی که در جنوب جاده می‌ساخت تجاوز کرده و او را مثله کرده‌اند و البته آغا هم به جبران مافات پیش‌تر فرزند سردار مام میهن لطفعلیخان را اخته کرده تا پیش از مثله شدن بر دل او داغ بنهد!
4. شنیدیم و شنیدیم اما نپرسیدیم، پس ما کجای کاریم؟
چگونه مسئله را بشناسیم و آن را با کدام روش حل کنیم و بالاخره برای "چه باید کرد" چه باید کرد؟
چه کسی ریال را سوزانده؟ چه کسی زمین‌های شمال و جنوب ایران را به سیاق سرزمین فلسطین با پول توجیبی اعراب حشدشعبی توسط حکمران بومی، خریده؟ چه کسی سرقفلی تخم عرب را در رحم ایرانی رمانده و مسلط کرده؟ چه کسی دان پاشیده تا حکمران بومی، اتم را پنهانی ببرد زیر زمین و بعد خودش مچ دزد را گرفته و بعد زده آلت جرم را لت و پار کرده؟ مقصر کیست؟ جاهل یا عالم؟
1.
جهل مردم گرفتار در چنبره‌ی جبر جغرافیا
2. حکمران بومی و محلل‌ها و آدمفروش‌ها و دلالان
3. ملکه بنت حسن
4. دانشمندان ایرانی
5. هر متغیر دیگر خاصی که منافع مشترک مادی عام را عقیم کند
.

بارها و بارها به این پرسش‌ها پاسخ داده شده است! اما باز می‌بینیم که درد و مسئله سرجایش باقی مانده و راه‌حل درمان بدون حل مسئله تکراری است! چون رسوب جهل آنقدر در منافع خواص تنیده و عمیق است که حجابی شده دردناک در مقابل هر چشم خونبار مستقل. یعنی تازه شدن زخم‌های سنتی با رگبار شوک‌های اقتصادی بحرانزای زنجیره‌ای، اساسا نباید اجازه ‌دهد تا درد با درمان التیام یابد(نه مسکنهای موقتی میان نخود و لوبیا و آب و نان و بنزین و لاستیک کامیون). چون نه فرصتی و نه رخصتی از سوی آلات ملکه، برای تولید آن نوشداروی کارساز نیست!

در مطلب قبلی از دورباطل تکه تکه شدن (حالا بخوان: #اتمیزه شدن در گلوبالیسم) با روش ملکه و کارگزاری #اهل_تلکه گفتیم... که مقصری اگر هست ایشانند! نه ناآگاهان و قربانیان. هدف از این واگویه تبیین مستند آگاهی است تا روزی که برای درمان قطعی، دانشمندان مستقل متحد شوند و از نقشِ آلت قتاله خارج شوند و تنها آه شعر را تا ماه نبافند!
.
اما چرا ملکه و اهل تلکه؟ با محللی چون هیئت مؤتلفه
!
برای آنکه پیدا کنیم چه بازیگری به خود اجازه داده بر بستر جهل، با جاهلان مثل برده رفتار کند و به آدمفروشهای ایشان اعتبار و قاقالی‌لی بدهد و ایشان را برای سیاستهای کلان خود استخدام کند، آنها را معتاد و وابسته به اعتبارات خود کند و نهایتا با مهره‌ها بازی کند، باید نوری بیفکنیم به آن پس و پشت‌های تاریخ باستانی، و نیز به سرچشمه‌های تاریخ معاصر
.
.
خشکسالی قدرت نظارت مردم آگاه بر منابع طبیعی آب و خاک و سرنوشت مشترک:
سرمنشاء اصلی اینکه امروز بر بستر خرابه‌های شهرسوخته(که دارای لوله کشی سفالی و صنایع بومی و پزشکان جراح در 5000 سال پیش بوده) چرا امروز کودکان سیستانی بدون آگاهی از آن تمدن اجدادشان برای یک کوزه آب باید در تالابها و مردابها جستجو کنند و طعمه‌ی گاندو شوند، البته باید از واقعیتی چون تغییرات اقلیمی چشم نپوشیم و متعاقبا از بحران آب و خشکسالی طبیعی... اما بحران مصنوعی چه؟ این بحران‌های صنعتی از کجا مدیریت و #هدایت_نرم می‌شود؟
...
البته زورمان به خشکسالی طبیعی شاید نرسد! اما در فقدان یک حکومت مرکزی قوی(مردمی) که قانونا نظارت مردمی را بر نمی‌تابد! باید این پرسش را مطرح کنیم که چرا و طبق چه مکانیسم علمی و چه سناریوی معناداری باید شاهد این باشیم که به بهانه‌ی تولید ارزش افزوده برای حفظ نظام قدرت بخشی برخوردار، بین سرزمین‌های پرآب و خشک، آن را بصورت پنهان از نظارت مردمی، توزیع کرده‌اند؟
...
با اندکی دقت امروز ما می‌توانیم بفهمیم که چرا سرمنشاء آب چهارمحال و بختیاری در کوهرنگ و بالادست اصفهان را به سمت یزد منحرف میکنند؟ با منطقی ظاهری و روبنایی شاید استدلال شود که هدف منفعت طلبی صاحبان قدرت آن منطقه بوده است
!
اما این استدلال تنها به کار اهل تلکه و مردم بینوا و غافل می‌آید!... خیر هدف از این انتقال منابع آبی، در منافع دور ناف هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد و روحانی، به خاطر توزیع عادلانه‌ی رونق و آبادانی رفسنجان و اردکان یزد تا سمنان و دامغان نیست
!
با نگاهی به اثر گامهای ملکه در تاریخ، براحتی میتواند فهمید که باید مدنیت اصفهان را به کویر کشاند و باز در روزگاری نه چندان دور آب را از سرچشمه خشکاند، تا علی بماند و حوضش... و بدین سیاق هم اصفهان پریشان شود و هم مرکز فلات ایران در یزد... تا در تضاد منافع قومی قبیله‌ای میان طرحهای عمرانی نیمه تمام و هدر رفته، شاهد آب گل آلوده‌ای در دوغ و دوشاب باشیم. دوشابش آن استدلالهای عوامفریبانه‌ی اهل تلکه... و دوغش هم نیّت ملکه... و البته واسطه و دلال و محللش هم تاجران و بازاریان مذهبی در #هیئت_مؤتلفه. که اعتبار خارجی را از ملکه دریافت میکنند تا میوه هایش نصیب ملکه شود و البته پادرختیها هم نصیبِ نواله خواران سپاه آویزان میان باوزان اختاپوس شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل).

.
رزم‌آراء قربانی #نفت_دارسی و مصدقشاه‌کاشانی با هدایت نرم بانو #لمبتون
همین ماجرا را میتوان در خشکاندن تالاب هور در خوزستان و طوفان ریزگردها و منشاء و مقصد آب سد دز و کارون در حواشی سرزمین نفت خیز پیگیری کرد... همانجاها که برای استخراج نفت بر سر انتقال تکنولوژی و یا مفت‌خری نفت، تاجری بنام #دارسی بواسطه ی تاجران بومی(شما بخوان از تبار تاجران و #بازاریان_مذهبی و #هیئت_مؤتلفه ی چند دهه بعد) و گزمه‌های قجری قراردادی مدت دار بست... تا رضاشاهی آن قرارداد را پاره کند و امتیازات قرارداد شرکت نفت و انگلیس تغییر کند تا مصدقی پیدا شود و بخواهد، با تهییچ ملت، نفت ملی را دوباره ملی کند... انگار نفت ملی نبوده و دربست در اختیار بنگاههای خصوصی و اجنبی بوده... حال آنکه تنها باید تا آخر قرارداد که ده بیست سال بوده با گرفتن امتیازاتی چون انتقال تکنولوژی و یا بهایی بیشتر مدارا میشده تا مدت توافق و قرارداد بگذرد... این همان رویکرد نخست وزیر وقت #رزم_آراء بود... که هم مصدق و هم شاه و هم فاطمی و هم کاشانی و فدائیان اسلام و حجتیه و بنیادگزاران هیئت مؤتلفه همه او را خائن دانسته و در قتلش مشارکت کردند و از ترورش جملگی خشنود شدند... چون مهمترین برنامه ی سپهبد #رزم_آراء (نخست وزیر وقت و شوهر خواهر صادق هدایت) راه اندازی #انجمنهای_ایالتی_و_ولایتی از روستا تا شهر بود... چرا بر این طرح تاکید داشت؟ برای تمرین مدنیت بین شهروندان از روستا تا شهر... و همین دو دلیل کافی بود تا پرفسور بانو #لمبتون شرقشناس مامور اینتلیجنت سرویس به ملکه بریتانیا گزارش دهد که باید او را ترور کرد... صبح روزی که رزم آراء ترور شد، علم با بانو لمبتون از اصفهان با عجله خود را رساند به تهران و یکراست رفت مسجد بازار تا ببیند رزم آراء آنجاست یا نه؟...وقتی دید نیست! با شتاب رفت دفتر نخست وزیری و با توصیه برای حضور در مراسم ختم یک روحانی مشهور( با توجیه نزدیک شدن به طیف مخالفین و کسب حمایت ایشان)، او را به مسجد آورد! مسجدی که وقتی رزم آراء در راهرو به سمت حیاط می‌رفت بلندگو ورود او را اعلام کرد... تا به محض ورود به حیاط مسجد با سه گلوله ناکار و ترور شود! یک گلوله از تفنگ طهماسبی فدائیان و دو گلوله از تفنگ ماموری دیگر... او حذف شد
!
و مصدق و شاه و کاشانی و فدائیان اسلام و هیئت مؤتلفه(بازاریان مذهبی) جملگی خوشحال شدند که موی دماغ همه از میان برداشته شد
...
.
آلت قتاله‌ای بنام نواب صفوی از نفت جنوب تا قم
کودتای پرفسور بانو لمبتون علیه رزم آراء و مردم
اما چرا شاه خیال می‌کرد رزم آراء موی دماغش است؟ چون کارگزاران ملکه با مدیریت بانو پرفسور لمبتون در کشوی میزش یک چک وصول نشده گذاشتند که یعنی رشوه از بریتانیا... بعد شایعه کردند که او قصد کودتا علیه شاه داشته و برای ادعایشان مدارک و اسناد جعلی ساختند! و سند همانست که ملکه استاد بازی با آن است
!
رزم آراء ارادتش را به شاه در همه جا اعلام می‌کرد و شاه نیز او را بر چشم می‌گذاشت و قلبا دوست داشت و به او امید بسیار داشت و ضمنا روزگاری اشرف او را عاشق خود کرده بود، چگونه با کدام نیروهای ارتشی می‌خواست علیه شاه کودتا کند؟
!!
براستی چگونه یکشبه رزم آراء از چشم شاه افتاد؟ تا جایی که وقتی خبر ترورش را دادند، هیچ واکنش عاطفی از خود نشان نداد و ظاهرا به علم گفته بود: دیدی چه ماری در آستین خود پروردیم؟(نقل به مضمون)
آیا مشاورین باهوش و یاران کاسب و کارگزاران و آلتهای بومی آگاه و ناآگاه ملکه(مستخدمین هیئت مؤتلفه و همان اهل تلکه) این شخصیت را که می‌توانست با هوشیاری موجب قدرت مردم ایران شود را ترو نکردند؟
البته که سرمنشاء خشکسالی را جهل و حماقت رشد یافته در طبیعت عقیم و جبرجغرافیایی پریشان و غیرهمگن میان قلعه‌های دور از هم قدرت، و میان تک و توک تالابهای گاوخونی پر از لجن خیانت و آدمفروشی و به زیر کشیدن غریقان برای نجات خویش در باتلاق دانست
!
وقتی تک و توک رودخانه و چشمه های دور از هم در کویر، کل فلات را پر از قلعه کرده باشد، آنگاه به راحتی میتوان میان آغامحمدخان‌ها و اربابان این قلعه‌ها تفرقه انداخت تا حکومت کرد
!
اما چه کسی ملکه را به این بستر جغرافیایی دعوت کرده؟
چه کسی نواب صفوی را از شرکت نفت ایران و انگلیس ملکه در جنوب، اخراج کرده؟
چه کسی او را شناسایی و تعقیب کرده؟
چه کسی کینه و عقده‌ی او را تا تاسیس فدائیان اسلام آبیاری و با دلار بازاریان مذهبی تامین کرده؟
و چه کسی به او ایده‌ی ترور رزم آراء را القاء کرده، جز ملکه و اهل تلکه؟
البته که فاطمی هم از سوی مصدق در جلسه‌ی تصمیم به ترور توسط فدائیان اسلام شرکت کرده
.
البته بر بستر مناسبات فرهنگی شناسایی شده توسط بانو پرفسور لبمتون و گزارشهای پی در پی‌اش به اینتلیجنت سرویس از سالهای 1320 تا 1342، #هدایت_نرم #نواب_صفوی و باز کردن میدان برای او توسط دلالان مذهبی و بومی ایشان، کار ساده‌ای بوده است
.
اما فکر استعمار و ترور و ارتشاء و خریدن خیانتکاران ابتدا در ذهن ملکه جرقه زده و حتی هنگامیکه یک سردار ملی چون #رزم_آراء برخاسته تا به ترویج آگاهی و تقویت قدرت مردم وطنش خدمت کند، او را از میان برداشته
.
.
اسناد ملکه، گواهی می‌دهند و تصدیق می‌کنند
!
پرفسور بانو #لمبتون کسی بوده که باستناد گزارشات مکتوب، در سال 1342 طرح #حکومت_شیعی را به دولت بریتانیا پیشنهاد داده است. این را میتوان در گزارش او به اینتلیجنت سرویس یافت
.
برای نمونه #عباس_میلانی با اشاره به اسناد اینتلیجنت سرویس که حاوی مکاتبات بانو لمبتون با سازمان امنیتی/اطلاعاتی دولت بریتانیا بوده حتی در ماجرای برکناری رضاشاه، طرح تهمت دزدی جواهرات سلطنتی توسط #رضاشاه را به بی.بی.سی پیشنهاد می‌کند و لحظه به لحظه اخبار بی.بی.سی را از تهران هدایت می‌کند! چرا او چنین می‌کند؟ این همان زمانی است که بریتانیا در هنگامه‌ی جنگ جهانی دوم، در بصیرت جایگزینی یک شازده قجری بوده به جای رضاشاه، که فارسی نمی‌دانسته! و با درایت نخست وزیر وقت محمدرضای جوان را جایگزین میکنند تا انسجام کشور از هم نپاشد! البته همانوقت اثبات شد که تهمت او در آن لحظات بی‌پایه و اساس بوده! در آن لحظات آنها حتی حاضر بوند بواسطه، مقادیری از جواهرات را به رضاشاه برسانند، تا ادعایشان اثبات شود! تا مردم را علیه پهلوی تهییج کنند!... از خود بپرسیم: چرا؟
اینکه سناریوهای استعماری بر بستر مناسبات فرهنگی مستقر، چگونه اجرا میشود، کار زیاد سختی نیست! آنها واسطه‌ها را بنا بر استعدادها و موقعیتهای اجتماعیشان پیدا می‌کنند! و لازم نیست حتما با خائنین قرارداد خیانت ببندند! آنها یکی از کارشناسان حرفه‌ای ماکیاول برای خوشه‌چینی از منابع طبیعی، با موج سازی و موجسواری تا ساحل امنند؛ و تنها هنگام آچمز شدن ناگزیر به موج‌شکنی و تصرف جغرافیا از جنوب و شمال می‌شوند
!
اما بواسطه‌ی کدام بازیگران و بازیچه‌ها و عوامل بومی؟
مثلا در ماجرای موجسواری بر پتانسیل مذهب شیعه، با تقویت و اعتبار دادن به پتانسیلهای بومی برگزیده و اعتبار دادن به بازاری‌های مذهبی و سنتی مثل #هیئت_مؤتلفه که منبع اصلی پول برای فدائیان اسلام بودند و تقویت دنبالچه‌هایشان تا این زمان. (اولین رییس اتاق بازرگانی ایران و #چین (!) زنده یاد #عسکراولادی بود و اینک سردمدارانشان در حزب مؤتلفه اسلامی افرادی چون بادامچیان و نبی‌الله حبیبی و ... هستند! میگویم زنده یاد! چون برای شناخت سناریوهای ملکه باید زیر و بم رفتارهای ایشان را زنده نگاه داشت و آنالیز کرد).
اعتبار از ملکه، استثمار از تجار مذهبی:
ملکه به ایشان در خارج از کشور امتیاز و اعتبار میداد و از آن‌ها روی باورهای جزمیشان با چراغ سبز امثال بانو لمبتون سواری می‌گرفت! مثلا برای مبارزه با دیکتاتور، به ایشان موقعیت خرید اسلحه را میداد و از محل اعتبارات و امتیازات و رونق بازار، بصورت غیرمستقیم حقوق و مزایای یاران نواب صفوی را تامین می‌کرد!... مثلا در ماههای پیش از بهمن 57، در ویدئویی خبرنگار امریکایی از خمین می پرسد آیا شما علیه شاه از اسلحه استفاده میکنید؟ او پاسخ میدهد مردم انقلابی خود بهتر میدانند چه کنند! و در پاسخ به اینکه اگر مردم ناگزیر شوند اسلحه از کجا تامین میکنند؟ خمینی میگوید هستند نیروهای انقلابی
.
.
اولین رییس اتاق بازرگانی چین که بود؟
بنابراین چو نیک بنگری سرچشمه‌ی اعتبار هیئت مؤتلفه(بازاریان مذهبی) در داخل نیست
!
همانست که در خارج از وطن، تنها از ایشان زیره و پسته و زعفران می‌خرد
!
به اعتراف یکی از سرانِ خودشان، اسدالله عسگراولادی تازه مسلمان، (که از اول تا آخر عمر رییس اتاق بازرگانی ایران و چین بود) ایشان خودشان مستقیما اهل وام گرفتن از بانک‌های داخلی نیستند و برای فعالیتهایشان تنها اعتبار خارجی جور میکنند! اما ضمنا رییس بانک عوض می‌کنند تا به آلتهایشان وام دهند؛ #رزم_آراء می‌کشند و برای ترورش دست‌جمعی با فاطمی هورا می‌کشند و بعد خودِ فاطمی را ترور می‌کنند! یک خیابان می‌شود بنام نواب صفوی تروریست(روسیه) و یکی بموازاتش فدائیان اسلام(امریکا) از شمال تا جنوب، و یک خیابان هم به نام فاطمی از شرق تا غرب کندوی عسلِ ملکه... بعد بفرموده جملگی هم به انگلیس و امریکا فحش میدهند برای فرافکنی و باورپذیری فعالیتهای ضد امپریالیستی! برای رفسنجانی تا مدتها اسلحه می‌خرند در پیش و پسِ انقلاب تا تنور تنش و جنگ داغ بماند، و در وقت مقتضی خودشان او را با #مک_فارلین لو می‌دهند! بادکنک‌ها را باد می‌کنند و اگر زیاد اوج بگیرند بادش را در استخر فرح خالی می‌کنند، تا یک علی بماند و حوض نقاشی به عنوان گروگان آبرو با کلی پرونده و رازهای مگو و آتوهای آتشین و حواشی... و یک نماز آنوسی جماعتِ مشتی تاجر مذهبی، همراه با جیک جیکِ مستونِ گنجشکِ اشی مشی پای حوض نقاشی تا بواسطه ی نقاشان رسانه های شهریاران آهی رنگش کنند جای قناری بندازند میان دوغ و دوشاب... تا کش دهند به عمر ماهیگیران ملکه نواله‌ای بیندازند جلوی ماهی‌فروش بومی و اهل بیتش
.

مست از شراب و کباب زندگی مردم ناتوان و ناآگاه و عقیم:
پیدا کنید پیمانکاران حجره‌های نوحه و مولودی را که در این روزهای خشکسالی مادیات و معنویات، این‌قدر شاد و در امنیتند! براستی چه کسانی میتوانند در این بحران انسانسوز از شراب و گل و بته بسرایند؟
وقتی ارباب بومی و دلالان و اهل تلکه در شرکت سهامی خاص با سهامداری چین و روس و انگلیس و فرانسه و امریکا، سکانس به سکانس کار خود را پیش می‌برند در گرد تریبون‌های داخل و خارج، گنجشکانِ دیزی اربابی، در حال جیک جیک مستون و حرف مفتند
!
در بهار آزادی... جای شبکه‌ی شوراهای مردمی از خانه تا محله تا مرکز، در یک شرکت سهامی عام، خالی... یادمان باشد که رها کردن مردم زخمی به حال خود در رقابت احزاب وابسته به قدرت بین سوء تفاهمات سنتی بر اساس حقوق ثانویه، هرگز آن قدرت مشترک المنافع مردمی را گرد حق اولیه مادی در آب و خاک مشترک، بصورت واقعی، میدانی نخواهد کرد! #مسئولیت_پذیری و #نظارت و چالش برای تولید #ارزش_افزوده با #هم_افزایی توسط شهروند/سهامدار باید معنادار باشد، تا با اثبات و گواهی کنش و واکنش مدنی توسط سهامداران برابر در نوشتن #سرنوشت_عمومی، #قدرت_مردمی بتواند مبدل به اعتباری واقعی در جهان شود!...نه در حد شعار و اعتماد به خواص با #حرف_مفت! وگرنه بین قدرتها و سهامداران شرکت سهامی خاص شرق و غرب در شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل) کماکان آویزانیم
.
که: احقاق قدرت مردمی، تنها با عمده کردن میدانی #منافع_مشترک عام(نه خاص) بدون #حرف_مفت، مقدور خواهد شد
!
دانایی و آگاهی مردم تنها به تلنبار کردن واژه‌های سوء تفاهم برانگیز در خورجین ذهن نیست! این آگاهی و دانایی تنها در شبکه‌های میدانی و واقعی، مبدل به توانایی خواهد شد
!
توانا بُوَد هر که دانا بُوَد
!

خیام ابراهیمی
15 آذر 1400 یونانیان بربر برده‌پرور
.
پ.ن
:
*حرف مفت
:
در دوران قجر تکنولوژی تلگراف مجانی بود تا مردم هجوم بردند برای بهره‌وری از معجزت ارتباطات! مثل حالا در #فیسبوک و #اینستاگرام. تا اینکه پدیده‌ی #صف تولید شد؛ و سلطان صاحبکران و شاه اسلامپناه فرمود: حرف مفت ممنوع! از این پس برای هر حرف باید بسلفید!

  

Saturday, December 4, 2021

هیچکس مقصر نیست

هیچکس مقصر نیست!
الّا ملکه و اهل تلکه!
اینقدر نگاز مرا
!



هیچکس مقصر نیست! می‌توانی آزاد و رها سقوط کنی! خود را ملامت مکن!... هیچکس مقصر نیست! حتی آقادزده با پوتینش... که وقتی قاپ بچه‌ی آقا رو دزدید، بچه هیچی‌ندار شد و واداد و شد بس عقده‌ای... و به هر دری زد تا تحویلش بگیرن، حتی با وصله‌ی ناجور شعر و پینه‌ی پیپ توی جمع شعرای آوانگارد اما تحویلش نگرفتن آن اهالیِ بی‌انصاف با تحقیر و تمسخری که پاتوق‌شان در کافه‌ی نادری بود که می‌درید... و نه در کافه اسکندری که بِدَرَد... واسه همین آن معلم ناامیدِ درویش‌خویِ سرخورده از "مصدقشاه‌کاشانیِ مردمسوار"، غافل از ترورِ هیئتیِ
#رزم‌آراء گفت: کاوه‌ای پیدا نخواهد شد امید... کاشکی اسکندری پیدا شود!...
از آن پس بود که از زمین و آسمان و از هر چه آدم اتیکت‌دار و دکتر و مهندس باسواد و بیسواد بود کینه به‌دل گرفت تا هر که جز خود را بچزاند و به‌زیر بکشد... تا زیر نماند!
... چون موروثن و وجودن بی‌مایه‌تیله بود، اما خوش قد و بالا... عینِ تمامِ آقادزدا... داستان از روزی آغاز شد که بچه‌دزده، آن حقیرِ بینوای خفت‌شده را دزدید و اول با تیپا بردش یه‌جایِ بد و در خلوت آن کار بدتر کرد و بعدها یک دزد دیگه که متخصص شناخت عقده‌ها و تضادهای درونی بود، با یک "خروس‌قندی" بردش یک جای شیک که مفتکی بهش قدرت تزریق کنن جای دودِ پیپِ خوشتراشِ چرچیل و استالین، عین #پاتریس_لومومبا... و همین شد که حالا دور افتاده دستِ یک شخصیتِ گدا، که شخصیتا افتاده و فقیر نیست در راه خدا. چون شترسواری دولا دولا نمی‌شد و ماهیتن "اخلاقیاتِ دوران گذار" برزخی لنگ در هواست بین سنت و مدرنیته!... همین شد که ما الان لنگ در هواییم و امیدوار به آن درختِ زردآلوی آنسوی دَرِ باغِ سبز در کوره‌راهی پر از لاستیک‌های پنچر...
.
اما اندر باب اخلاق دوران آخرالزمانی، استاد داکتر "شیخ‌محمد‌بن‌عبدالله‌بن‌مارکس" بالای منبر فرمود
:
یک چیز بگویم که اینقدر خودت را ملامت نکنی! پسر جان دختر جان! که چرا از یاری به دیگران اینقدر ناتوانی. یک وقتهایی هم میتوانی شبیه
#غلامحسین_ساعدی باشی. مثل پزشکی آواره در پاریس که پولهایش را خرج الواتی در راه آزادی کرده و حالا باید از یادرفته و مغرور، آنقدر در بحر می فراموش کند که چرا دکتر سمیعی نشده در هانوفر تا دق کند!
همه که زنده یاد
#غزاله_علیزاده نمی‌شوند که میراثا دردش پول نباشد و بدون درمان آویزان درخت شود! برخی هم باید #جمالزاده باشند! که بانک‌های سوییس از دستش در صد و فلان سالگی دِقّ کردند.
بیهوده از آقادزده تا آقازاده متوقع شده‌ای که چه؟
!
که امنیت و آسایششان را رها کنند به پای آرامشِ دیگران و احیانا به راهِ مالیخولیای تو که بهبود یافتنی نیست! "بهنود بافتنی" را ببین که چقدر ترگل وَرگل در
#نصف_جهان وسط مرده‌رود تایمز برای ملکه ابوعطا می‌خواند و ککش هم از خشکی هیچ رودخانه‌ای در رگ #مام_میهن نمی‌گزد! لپ سرخش را ببین و عبرت بگیر مشنگ!
.
شرمندگی در جشن عروسی
:
نمی‌شود که در یک جشن عروسی همه هم‌اندازه باشند. این که میشود پادگان! در میهمانیها حتما یکی باید برلیانش بیشتر بدرخشد و یکی حسرتش... یکی حسادتش... یکی هم غبطه‌اش... و البته یک هم تخم مرغش
.
به قول بزرگی همه به یک میزان درد را تجربه میکنند. یکی درد شرمندگی نخریدن جت شخصی برای فرزندش... یکی هم دردِ شرمندگی نخریدن موبایل برای فرزندش
.
یک مادربزرگی هم باید باشد که هنگام خنده جلوی دهان بی دندانش را بگیرد تا آبروی عروسش جلوی قوم داماد نرود. هیچ هم لازم نیست کسی به فکر دلِ مادر باشد و بیصدا او را ببرد دندانپزشکی تا از یک عمر یواشکی خندیدن و درد سوء هاضمه رهایش کند... تا دلی را شاد و آرام کند! این رؤیاهای امنیت دادن به دیگری تا ناکجا، تا حدودی بیهوده است. به کار خوک و یا سگ می‌آید، اما نه انسان. چون به جایی می‌رسی که می‌فهمی هرگز نتوانسته‌ای به کسی امنیت بدهی. با وجود آن هرجاییِ همه‌کاره تو قادر به استقرار امنیت برای همه نیستی! دندانی که پوسید، نان را باید دیگری بجود بگذارد دهان دیگری! آن مادربزرگ هم روزگاری دندان داشته اما آنقدر دور و برش نان نداشته‌اند و به این و آن نان داده تا به جایی رسیده که برای خودش هم نانی نمانده. یعنی یکجورهایی دلش بزرگتر از عقل معاشش بوده. این شده که نتوانسته اَهمُ‌فی‌الاهم کند و عاقبت نسیه‌ی فرزندانش را فدای فقر نقد نزدیکان دور و نزدیک نکند! و کار به جایی رسیده که حالا خجالت می‌کشد از لباس رنگ و رو رفته‌ی قدیمی و اینکه یک سکه ندارد برای هدیه به داماد و نمی‌تواند جلوی قومش بخندد. و عروس زیبا به پدرش فشار می‌آورد که تو چه جور فرزندی هستی که از دندانِ مادرت غافلی و او را نمی‌بری دندانش را درست کنی؟
نه... هیچکس مقصر نیست
.
پس، از تاریخ عبرت بگیر
.
تو هم می‌توانی عین ساعدی فراموش کنی، اما مثل یک یابو و یا خوک در باتلاق بچری و حالش را ببری و تا دندان داری دق نکنی
...
"و ملکه لمینت را آفرید!"
.
آدم باید منطقی باشد وگرنه میشود یک شوتی مثل علی گدا که همینطور تصادفی با دراگانوف آدم می‌کشد و عین آغامحدخان چشم کور می‌کند تا سایر مردم بدون لگد انداختن جان بکنند و قرار بگیرند توی گورشان تا خاطرش مکدر نشود... تا ذهنِ عروس گلش مشوش نشود! و نیز دختر نانازگلش با آرامش بتواند با دو بال فرشته بین پاریس تا جماران پرواز کند و حالش را ببرد و در "دورهمی" چشم سایر دختران را از حدقه درآورد که ما اینیم... چون بیرقی سرفراز چپانده در همان گوری که کفن نداشتیم
!
یعنی خیالت را راحت کنم
!
هیچکس مقصر نیست
!
حتی #انگلس که بفرموده هی به
#مارکس کمک مالی کرد تا کمی آنورتر از پاریس از بی پولی دق نکند و بتواند مست و پاتیل روی پای خودش تلو تلو بخورد و نظریاتش را در کاپیتال تکمیل کند، تا یک روز #لنین از روی دست او تقلب کند و باز بفرموده یک انگلس‌زاده او را شارژ کند که تو برو کشاورزان را جای پرولتر انگولک کن! ما هم اینجا یکجوری ترتیب دور و وری‌های #تزار را می‌دهیم و حمایتت می‌کنیم تا یک تنه انقلاب کنی و مراقب #ناپلئون و #هیتلر باشی که یکهو رَم نکنند... نصف گربه هم شیتیل تو... برای عاقبت ملکه خوبست.
.
هیچکس مقصر نیست
!
تو می‌توانی پشت
#دیوار_برلین حالت را ببری و با گور دیگران تقسیم نکنی.
زندگی همین است
!
زرنگ باش تا شبیه این چرکینوف‌های پرفسورِ کنار پیاده‌رو نشوی که هی خود را زیر آفتاب می‌خارانند و همینطور جلوی پای مردم یله شده‌اند تا بی‌ یاریِ
#انگلس بمیرند و عین دیوانه‌ها بِرّ و بِرّ به جویِ پر از لجن آب عمر خیره شده‌اند و برخی از رهگذران یابو هم خیال می‌کنند اینها یا دیوانه‌اند و یا گدایند و باید از روی زمین جمعشان کرد تا وجدان کسی الکی درد نگیرد. نه عزیزم! اینها همان گل‌های توی باغچه‌ی مامانشان بوده‌اند که باید نگاهشان کرد و باید بوئیدشان.
لازم هم نیست ته دلت بلرزد و با مالیدن فلانِ فلانی از جیب او مایه بگذاری که یاری کند به فلانی... اگر مرد رهی، خودت بسلف و صدایش را در نیاوَر! آبروریزی که هنر نیست بی‌مایه ی کلاهبردار
!
گدا همان علی بود که موقع زاده‌شدن فریاد زد "الله‌اصغر"! و به همین دلیل است که امروز هم تخت و هم تریبون دارد. گدا تمام این شارلتان‌هایی‌اند که عمر تریبون‌شان وابسته به معلق ماندن همین چرکینوف‌ها در بستر خشکرود و کنار پیاده روهاست. فقیرِ الله باشی، نه خلق الله در بَرَرِه... تا رسی به تخت سلطنتِ
#ملکه_بنت_حسن در مستعمره!
با این حال هیچکس مقصر نیست
!
تو می‌توانی وقتی خر لنگ‌اَت از پل گذشت، پشتِ دیوار غذایِ حاجت در خلوت، قضایِ حالت را بخری و ببری و با گور دیگران تقسیم نکنی. کی به کیه؟
چون انسانی! نه حیوان! که شبیه گربه ای که از دیوار دزد بالا میرود تا لانه‌ی گنجشکی را بی فرزند و مادر کند و وقت پریدن پای دیوار بین زمین و هوا شکار سگی هار شود. تو باید تا صدو بیست سالگی عین خر زنده بمانی
.
انسان تنها موجودی است که میتواند عاطفه را بتراشد و ذخیره کند
.
حتی گربه ها هم گاهی برای دفاع از ناموس خود به سمت دزد چنگ می‌اندازند
!
مراقب دندانهایتان باشید تا آخر عمر برای جویدن استیک تیز بماند... تا موقع لبخند از ته قلب، شرمنده ی عروس و داماد نشوید
.
شبتان خوش
...
این هم یک ترانه‌ی روحوضی هدیه به عروس هزار داماد
.
دَرِ باغ سبز داعش‌بن‌ملکه
آن دَم که بانـویِ لندنی نمـــود نـــاز مرا... داعش بـــزاد که دهد مرغ و هم غـاز مرا
وا داد به عشقِ آزادی و آب و برقِ مُفت... آب را گرفت و نان بریــد و شد نیاز مرا
داعش بیا به جــانِ مادرت بســاز مرا... عمامه را بده بمن! لاستیک نـدهی بــــاز مرا
لاستیکِ کـــارخانه پنچر شود دیر و زود... عمامه کارسازِ من است و چاره‌سـاز مرا
عمامه را اگر وانهی، سَرَت بی‌کلاه شود... دیگر نچاپی زِ کفم مویی از سَرِ نماز مرا
عمامه‌ات ربـود حقِ سرقفلی یک خانه را... کارخانه ورشکسته‌شد و ندادی امتیاز مرا
حالا به‌جایِ کارخانه‌ی لاستیک‌سازی فلان... عمامه وارد کنی زِ چین و گیری گـــاز مرا؟
!
داعش بیــا به‌جــانِ مادرت سوارِ من مشو... من پنچرم زِ وزنِ تو، به‌گور کرده‌ای دراز مرا
لاستیک‌های پنچر به‌جماعت نیاز بَرَند تورا... تو از قفا دعا کنی بهرِ خود و بری نماز مرا؟
آن بــادِ عمامه‌، از چرخ‌ بی‌بادِ من پَر است... با پای پنچر بری از زمین تا آسمانِ ناز مرا؟
از این خرِ نامرادِ دَر گِل‌، لطفا پیاده شو... نعلین به‌پای تو و لاستیک بر سرت، نگــاز مرا
..!.
خیام ابراهیمی
12 آذر 1400 امنیتِ لجنی

   

فقه هسته‌ای


فقه هسته‌ای
و سیمولیشن حکومت اسلامی/چینی ایلخانان مغول*


(لشکرکشی و دَدَردودورِ بُرد بُرد شورای 40 دزدِ رجزخوان چرنده در فروشگاه‌های وین)
پیرو استاتوس قبلی، شب‌هفتمِ همسایه بالایی به‌سر رسید و بانگ مرغی برنخاست! ذکر مُجمَلِ داستانِ مفصلش بماند برای بعد.
شکی نیست که استراتژی شل‌کن سفت‌کن مذاکرات برجامی، جز کش‌دادن توان مردم و دریدن ایران در یک طناب‌کشی بین استعمار خارجی و استثمار بومی، از دو سو نیست! روزی
#تام_کاتن سناتور جمهوریخواه هنگام امضاء #برجام توسط اوباما گفت: جمهوریخواهان آن را پاره خواهند کرد و ظریف خندیده بود و ترامپ آمد و کرد! او دیروز گفته: اگر #بایدن به باجخواهی اتمی ملایان تن دهد، 10 ماه بعد جمهوریخواهان آن را خواهند درید! یعنی: در همسویی دلالان اصلاح‌جلب و دلواپس، مردم ول معطلند و حاکمان شریک خون مردمند! چرا که اگر هرکس برای کش دادن عمر زورگیری عقیدتی طبق قانون اساسی بیشتر زور بزند، در این "شل‌کن سفت‌کنِ زنجیره‌ای" بین ارباب خارجی و بومی، شریک جرم است! چرا که با استمرار این رویه، قدرت عقیم و غیرقانونی مردم، روز به روز و تا حد مرگ، لاجان‌تر خواهد شد! تا یک مشت کرم و زالوی عقب‌مانده در سلاخ‌خانه‌ی یک دراکولا، از جنازه‌ی فرزندان مام میهن، زندگی را با چنگ و دندان بلمبانند و از نفله شدن مردم بینوا، ککشان گزیده نشود!
.
زورنمایی انتحاری نظام دودوزه‌باز با شلیکِ رجز‌های پفکی و زنجیره‌ای
:
به جز عقوبتِ
#خون_باید_گریست، به جرأت می‌توان گفت که هیچ رفتاری را در نظام سلطه سراغ نداریم که با شعاری کاذب برای فریفتن مردم آغاز نشده باشد و به غبن و دریدن مردم منتهی نشده باشد! شاید بتوان گفت که این گزاره از سر تعارف و زهد نبوده است! وقتی یک آلت قتاله خود میداند که در دست کدام روسپوتین گروگان است، میتواند یک پیش‌بینی صادقانه از سازوکار هر آلت قتاله در دست قاتل اراده باشد!
این خشت کج از قانون اساسی آغاز شد که پیوسته دم از مردم می‌زند اما اصل 177 اختیار تمام نسل‌ها را تا ابد غصب کرده است و در واقع همه را گروگان گرفته است و ضمنا به عنوان وکیل مالک هستی ادعای "لله ملک السموات و الارض" دارد و هر کس زیر بار امرش نرود، عملا بنا بر حق قانونی گروگانگیری و گروگانفروشی و راهزنی و باجگیری، منطقا باید در بصیرت تسلیم نمودن هر غیرخودی در عالم باشد! و ظاهرا چون اربابان عالم به چنین پشه‌ی هپروتی نیازمندند، لذا او را با
#پابند الکترونیکی درون یک #پوتین روسی رها گذاشته‌اند تا برایشان از محل خون مردم درآمدزایی کند!

سیاست #رجزخوانی با #جیب_خالی، به قیمت مرگ تدریجی مردم و حفظ الیت نظام سلطه و نواله خوارانش، کماکان ادامه دارد! سلطان صاحبکران قانونی هر چه می‌خواهد می‌گوید و بعد کتمان می‌کند و در سیاست داخلی و مرزی و خارجی از جیب مردم عقیم و گرسنه، هر معجزه‌ای خواست می‌کند، بی آنکه پاسخگو باشد!
یکی از این معجزات، پیشگویی نایب امام مستضعف زمان در سال2012 بود که فرمود
:
"نفت امریکا تا 2021 تمام خواهد شد!" الان سال 2021 است و امریکا بیشترین ذخیره نفت را داراست و می‌تواند بدون نیاز به نفت خاورمیانه اموراتش را پیش ببرد!
تعبیر آن پیشگویی غریب را پریروز جواد اوجی(وزیر نفت) اعلام کرد! نگرانم! (بر اقیانوس نفت و گاز) (در زمستان 2021 به بعد) شاید نیاز به واردات سوخت پیدا کنیم! جل المخلوق
!
.
اتاق ذکر نظام با خط گیری از اتاق فکر روسی(آن دلال ملکه انگلیسی)، کماکان در دامچاله‌ها دست و پا می‌زند و بصورت روبنایی هی شعار می‌دهد و بصورت پنهانی و زیرپوستی از جیب مردم هی امتیاز می‌دهد با قراردادهای 20 ساله‌ی روسی و 25 ساله‌ی چینی، تا به هر قیمتی باقی بماند! گور پدر مردم قانونا عقیم و آچمز ایران
.
تقبیح آغامحمد خان برای کور کردن چشم مردم کرمان، و تقبیح فرانسویان به خاطر کور کردن چشم معترضین، نهایتا منجر به کور کردن چشم معترضین در اصفهان شد آن هم با لسکر فاطمیون
#محمود_افغان که در پایان حکومت شیعی صفوی یکبار اصفهان را دریده بود و مردمش را #کور کرده بود! این یعنی رجعت به دوران پرشکوه تاریخی و کلاهبرداری جنایی در روز روشن! با این فرمان، آیا باز باید کشش داد؟!
.
کاسبی و فریب با رجزخوانی در داخل و مرز(افغانستان) و خارج( وین در اتریش):
بموجب سیاست‌های تکنفره قانونی، آلت قتاله‌ی سرکرده‌ی مطلق‌العنان اتاق ذکر نظام( بموجب دو اصل 5+110 قانون اساسی، و آویزان به اتاق فکر روسی/انگلیسی) روز سه‌شنبه
#لایحه_بودجه سال 1401 را بر فرض #تحریم و #اقتصاد_تهاتری ارائه نمود! این یعنی ما نیازی به رفع تحریم نداریم و اعلام تنظیم بودجه بر اساس تهاتر یعنی ما طبق یک استراتژی غیرقابل انعطاف و پیرو حضور در #شانگهای و امید به #اکو و توافق #سوآپ_گاز بین ترکمنستان و آذربایجان، به حکم حکومتی آقا روسیه، ما کت‌بسته حق بهره‌برداری از حوزه‌ی گازی #چالوس را نداریم، و در همراهی کامل با اوامرِ دو قالتاق شورای امنیت یعنی روسیه و چینیم! هرچند هر دو آلتِ غیرمستقیم غربند و پیوند زدن سرنوشت مردم به ایشان اصالتی قابل تضمین ندارد! اما دلمان به ملکه بنت حسن که مالک و حافظ دنیای ماست، قرص است! باز هم گور پدر ملت همیشه جاهل و قانونا عقیم و آچمز ایران.

اینکه رهبر نظام راهزن، یک شعار بدهد و نواله‌خواران خویش را به حرکتی متناقض وادارد تا اگر پیروز شدند او سودش را ببرد و اگر شکست خوردند آنها هزینه‌اش را بپردازند، از آلت‌های قتاله لشکری از سربازان انتحاری ساخته است شبیه لشکر داعش و طالبان!
.
آلت قتاله‌ای با اسم رمز دژمن (امریکا و داعش و طالبان):
از سویی مردم به سیاست‌های کلان فرامردمی قدرتی قانونی مسئولند که به ادعای خودش تنها نسبت به امام زمان ناپیدا مسئول است، تا طالبان به‌عنوان
#جنبش_اصیل_منطقه، قادر باشد به قول خبرگزاری آماج نیوز، 3 پاسگاه به نام‌های "ده رییس"، "دوست محمد" و "بالا سیاه چشمان" هم مرز با وَلس‌والی کنگ ولایت نیمروز را تصرف کند و او به روی مبارک نیاورد که پس بفرموده آن جنبش اصیل منطقه که بود؟!
اینکه او هم بین سربازانش و هم بین دشمنانش دودوزه بازی میکند ریشه در سیاست استعماری روسی/انگلیسی دارد! شبیه همان رفتار امریکا در تصرف 20 ساله افغانستان است که معادن تالک و لیتیوم و مس را بواسطه ی داعش و طالبان به اروپا قاچاق میکرد و پس از تجهیز طالبان و داعش، استمرار این شیره کشی را سپرد به شریکانش یعنی طالبان و چین و روسیه
.
گویا مترسکی بنام داعش شده دژمن فرضی یک داعش مرکزی در تهران، که یکی از زیرشاخه هایش داعش خراسان است که هر گاه باد مردم پر شد، او وارد میدان میشود تا برای مقابله با دژمن فرضی هرگونه سرکوب و تمرکز قدرتی موجه شود برای حفظ آب و خاک غصب شده برای صدور منابع به ارباب استعمار
.
.
خوشچرانی و مچل کردن مردم در وین
:
همچنین همزمان با رونمایی فریدون عاباسی از عزم قربانی انتحاری نظام
#فخری‌زاده برای ساخت #بمب_اتمی در لای زر وَرقِ فتوایِ الکیِ حرام بودنش از سویی؛ و نیز #رجزخوانی اعلام #غنی‌سازی 90 درصد #اورانیوم، برای یاری رساندن به #جبهه_مقاومت و حَرب‌الله از سوی دیگر، و همچنین اعلام تولید فله‌ای دانش‌آموزان ولایی با الگوی سلیمانی از سوی "یوفس نوری" فرمانده‌ی نظامی وزارت آموزش و پرورش کذایی، اما باید از سیاهی لشکر 40 دزد بغداد در وین نیز برای وقت کشی غافل نشد!

حکمت اینکه چرا رجزخوانان آفتابه‌بدست با ضعیفه‌هایشان عین 40 دزد بغداد، یورش برده‌اند به سرای کفر در وین، چیزی جز تاکتیک بُرد بُرد نیست! تا اگر سمبه پرزور شد و نتوانستند بفرموده به اندازه‌ی کافی و لازم دیلپماسی روسی قاسمِ ملک سلیمانش را کش دهند و باز بفرموده تصمیمی گرفتند از سر ناگزیری، آنگاه به حکم آیه‌ی شوری، کاسه کوزه را بشکنند سر شورای قبایل راهزن رجزخوان، تا رییس قبیله با فرافکنی بصیرانه، هر نتیجه‌ای را بیندازد گردن راهزنان خودش که من نبودم دستم بود؛ تقصیر آستینم بود!
.
یورش دهان‌دریده‌ها برای خرد کردن دهان مردم
:
به همین منظور، در راستای مچل کردن زنجیره‌ای مردم و دنیای غیرخودی، برای اولین بار در طول تاریخ، هیئت رجزخوانان مفتخور با زن و بچه و اهل حرمسرا، یورش بردند به نشست سران عالم، برای دو منظور گیج کردن آقای ابلیس و شیطاتینش و خرید شب عید کریسمس
!
پیش‌تر گه‌خوری زیادی توسط اره و اوره و شمسی کوره و زِرزِرکردن مفتِ امام کفر و اهل بیتش، "که هر کس مذاکره کند دهانش را خرد می‌کنیم"، البته به وقتش یک تکلیف شیطانی بود و اینک ایضا کتمانش! کی به کیه؟! چون پیچ رگلاژ دست رئیس دفتر مرکزی قبیله‌ی داعش خراسان در تهران است و صد البته رجزخوانی هیچ مالیاتی ندارد و موحب انبساط خاطر اهل بیت
!

اما آن‌ فاضلان عربده‌کشِ دهان‌گشادی که می‌خواستند دهان مذاکره کننده را خُرد کنند در اقتداء به رییس قبیله‌ی آتش‌به‌اختیارانی که به شاعران رجزخوان از جیب مردم سکه پخش و پلا می‌کرد، حالا لابلای 40 تن از اهل بیتش با هفت دست آفتابه لگن رفته‌اند دَدَردودور تا با شلوغکاری یک حمامِ عمومی راه بیندازند برای شوی سرکاری #مذاکره تا اگر کسی غلط زیادی کرد، بتوان روش حل مسئله را انداخت به دوش شورای کارشناسان رجزخوان، تا حضرت بگوید: من تابع دانشبندان قبیله بودم!
آنوقت اگر یک شهروند معترض توی دهان 40 دزد بغداد (که جز رجزخوانی خونین در ولایت از محل رگهای ملت هنری ندارند) به یاری سگان پی‌پی کند، باز از رو نروند و ببافند که راهی جز خوردن دستپخت شورای راهزنان نبود! هر چند نتیجه به کام آقایمان جام شراب حرامی بود مست کننده! پس: به جای سیاهنمایی که خودکشی حرام است، آفتابه لگن را بیاور سرسفره دستمان را بشوئیم که آنچه تو مماتِ عظما می‌پنداری، عین حیات است
.
مال مفت است و غنیمتِ عجم را اگر نخوری از چنگت رفته، اعرابی
!
نهایتا این لشکرکشی قبیله‌ای، با اهل بیت راهزنان با هر نتیجه‌ای، برای رعایا پشیزی ضمانت ندارد و مصداق این ضرب‌المثل است
:
آفتابه لگن هفت دست... شام و ناهار هیچی
.
.
نتیجه:
هر گونه گه زیاد خوردن هم حق غلمای فضله‌پروری است که جز رجزخوانی هنری ندارند
!
نمی‌دانم جمع مکثر عربی "فضله موش" در سوراخ موش چه می‌شود که رجزخوانی رییس قوم فضلایشان در پشت سنگر، با هر نتیجه‌ی ضد فضیلتی باز هم بصیرت است
!
یعنی آنقدر کش‌بده تا همه از نفس بیفتند و تو بمب‌اَت را بسازی! و یا به بمبی از غیب منفجر شوی
!
این یعنی، در هر صورتی مافیای این ولایت یکطرفه است و راهی نیست جز آچمز کردنش با قدرت مردم در میدان، و نه بمبی بر سر خودشان
!
آنها که بفرموده در بورس مشارکت کرده و قربانی شدند، بهتر درک می‌کنند که این چاقوی ولایی و قانونی ملکه بنت حسن، هرگز دسته خودش را نخواهد برید و پیش از دریده‌شدن بیشتر و مشارکت خونین در دریدن مردم و کاسبی اساتید توده‌ای در دامچاله‌ی روسپوتینچین و گازانبر دموکرات جمهوریخواه، باید کاری کرد کارستان
.

خیام ابراهیمی
11 آذر1400 ایلخانی
.
پ.ن
:
*ایلخانان مغول و مهندسی معکوس نظام اسلامی
گویا ما در حال سیمولیشنِ مهندسی معکوس دوران حکومت اسلامی چینی ایلخانان مغولیم
.
در دوران حکومت ایلخانان مغول علاوه بر قتل و غارت رسم بود که مخالفین محبوب را ابتدا با سم می‌کشتند و پس از ورود شوک به مردم، او را به دو نیم تقسیم می‌کردند
!
ظاهرا نظام دارد در چله‌ی دوم خود با مهندسی معکوس همچون حکومت ایلخانان مغول پوستین عوض میکند، که غازان‌خوان‌اَش با تغییر نام خود به محمود، حکومت اسلامی اعلام کرد و از چین مستقل شد و دستور داد بر بالای تمام نامه‌ها بنویسند(بسمه تعالی) بسم الله الرحمن الرحیم! قانون یاسای چنگیزخان را تغییر نام داد به "یاسای غازانی" تا بموجبِ قانون از کشاورزان و صنعتگران یک جوری مالیات بگیرد که نه سیخ بسوزد نه کباب! حالا یک حکومت اسلامی با روشهای مغول، رجعت کرده به قبل و باز خود را چسبانده به
#چین!

در چله‌ی گام اول انقلاب مغولان، خواجه شمس‌الدین‌جوینی وزیر آباقا(فرزند هلاکو خان) بود که پس از مرگش از فرزندش تگودار حمایت کرد و ارغون فرزند دیگرش تگودار را کشت و خواجه را مسموم و به دو نیم تقسیم کرد و بعد از مرگ ارغون برادرش گیخاتو به تخت نشست و او هم به دست پسرعمویش بایدو کشته شد و چهار ماه بعد بایدو بدست غازان خان فرزند بایدو کشته شد... در واقع یک غازان خانی با روشهای مافیایی پس از 40 سال حذف نیروهای انقلابی رقیب و شریک خودش، با مهندسی معکوس قصد دارد چینی شود و ظاهرا قرار است اینک ما وارد دورانِ یاسای غازانی شویم. ملغمه‌ای از قوانین و روش‌های چنگیزی برای غارت و سلطه در پوستین اسلام چینی.

   

Monday, November 29, 2021

همان به که گم شوی

.همان بِه، شَوی خواب‌به‌خواب!

پاییز و زمستان سال1281، #مام_میهن دو نوزاد زاد و در دامن خود پرورید... یکی به رجّاله‌ها و خنزرپنزری‌ها پرید و خود وَرجَهید... یکی هم میانِ خنزرپنزرها زیرِ بال ملکه به ملک‌السموات‌و‌الارض حسابی رید. اولی چون نامش صادق و دومی چون نامش روح‌الله شد.


.

1. دیشب از صاحبخانه‌ی سمج و کتک‌خورده‌ی طلبکارِ همسایه‌ی بالایی رضایت گرفتیم و پلیس 110 دست‌خالی رفت و... بینوای بالاسری با گریه بهم گفت: میذاشتی منو ببره کلانتری... والله خسته شدم از این دریوزگی و حقارت... یه جور رفتار کرد که انگار ما کلاهبرداریم... یادش رفته ما کی بودیم خودش کی بود... سری از هم سوا بودیم... رفیق بودیم... حالا اومده دمِ درِ خونه، اجاره بگیره ...آبرو واسه‌مون نذاشت... جلوی در و همسایه و سر و همسر حسابی تحقیر شدم... نمیدونم چرا خیال میکنه من خوشبختم و زندگی دارم و خودش نداره و خوب نیست زیاد بهم خوش بگذره... نمیدونه زندگی مثل قدیما شبیه فیلمفارسی و فیلم هندی نیست... بویژه که بدلیل آلوده نشدن پر از بیماری و بیکاری و بدهکاری و گرفتاری باشه... این روزا زندگی توی این خراب‌شده یه زندون با اعمالِ شاقه‌ست... بویژه که عادی و آویزون نباشی... همسرم با تنگی نفس گفت: این بود دوستم، دوستم...؟ استرس براش کشنده ست... با کوچیکترین بحران روانی میره زیر چتر اکسیژن... توی مانیتور آتیش مجازی می‌بینه، پوست واقعیش کهیر میزنه... کلی مراقبت کردم توی این هیر و ویری کرونا پامون به بیمارستان نکشه... خرجش جدا... بخاطر آلرژی حاد اگه بگیره تمومه... داغ کردم... مرد حسابی مگه من در رفتم اومدی خفتم کنی دم خونه؟... میگفت: چرا دو هفته‌ست زنگ نزدی ابرازِ ارادت کنی؟...ناسلامتی تو بدهکار منی!... نه من!... نگران شدم...! نمیگه شاید رفیقمون بیماره... شاید دردمنده و گرفتاره... شاید افسرده و ناکاره... یادش رفته ما کی بودیم؟... نمیدونه هر شب خوابشو می‌بینم... خوابِ اونو و بقیه رو... نمیدونه روزگارم سیاهه... و من از اون آدماش نبودم و نیستم... "مــا" افتادیم زمین و شکستیم، "اون" تغییر کرده و حالش خراب شده...! ما که اینقدر فلک‌زده نبودیم... چند سال نوکریشو کرده بودم... انگار فراموش کرده بود که سری از هم سوا بودیم!... اون شد صابخونه... مثلا اومد دستمون رو بگیره... پول رهن نگرفت... جاش اجاره میگرفت خداد تومن... اما... دری به تخته خورد و اون فاتح شد و ما سقوط کردیم... اون رفت بالا... بالا که بودیم دستشو گرفتیم...رفت بالا، ولمون کرد... همین مونده بود بیاد با پلیس‌بازی مچِ ما رو باز کنه جلوی در و همسایه... اجاره نامه رو آورده بود که مثلا سند نشون همه بده که الان دو ماهه اجاره ندادم... تا با سند ثابت کنه حق با اونه... انگار ما زده بودیم زیرش... آدم اینقدر حقیر و ترسو لرزو؟... ورشکست شده بودی؟ گردنت بالای دار بود؟!... یعنی لابد شب خوابش نبرده بود که نصف شب با دو تا بادیگارد اومده بود، نکنه ما در بریم... اما نمیدونم چرا یهو ذات خودشو توی ما دید؟... منم به جنون رسیده بودم یکهو صدام رفت بالا... طاقتم تاق شده بود... تا حالا آزارم به یه مورچه نرسیده... واسه‌م مامور آورده که این بی حیاء می‌خواست منو بکشه... هر نیم ساعت یکبار زنگ میزنه نفس کشیدن رو به آدم گرسنه و بیمار حرام میکنه... زنم مریض...خودم مریض و بیکار... ما که اینجوری نبودیم... انگار نه انگار که توی این خراب شده ما اسیر شدیم و اون هموطنیه که دستش به دهنش میرسه و لااقل امنیت داره و گرسنه نمیخوابه... پیش زن و بچه ش سرش پایین نیست!... نمیدونه که ما تکون نمیخوریم تا مبادا گرسنه‌مون بشه و یا بیشتر مریض بشیم و کارمون به سلاخ‌خونه بیمارستان بکشه. دو روزه برقمون قطع شده... شانس آوردیم هیچی توی یخچال نداریم... بخدا یک هفته ست نون خشک سق می‌زنیم... همین الان هم شرمم میشه اینارو میگم... معلوم نیست مردم چی به سرشون اومده اینقدر هار شدن...هار...

هرگز فکر نمی‌کردم اینجوری آچمز بشم و دچار...
بدهکارِ معلولِ بی‌پولِ بیماردار
که نزدِ کس و ناکسان گشته بی‌اعتبار
همان بِه شود خواب‌به‌خواب و نه‌بیدار
...
.
2. صابخونه
 پلیس 110 امروز صبح برگشت و به در خونه‌ش قفل زد و جنازه‌ی خودش و همسر بیمارش رو نمی‌دونم کجا برد
!
خدا بده شانس
!
صبح ناشتا، زنگ زدم به صاحبخونه، پس از عرض تبریک و تسلیت بهش گفتم
:
تا میتونین به‌جای ناامیدی حال کنین که زندگی خیلی کوتاهه... امید ...امید... خیلی خوبه. شفا میده... غصه نخورین. جوک بگین. گل و بته... شعر حافظ... موزیک شاد... اینقدر سیاه نبینین! مرگ حقه... غم آخرتون باشه... ناراحت نباشین
.
خیلی آه کشید...خیلی... و آخرش گفت
:
ای دنیای بی‌مروّت
!
شکلات قهوه تو دهنم ماسید
!
بخشکی شانس... اینم از بخت و مستاجرِ ما
!
حالا برق آپارتمان رو قطع کردن؟
گفتم: دو سه روزی می‌شد که به خاطر بدهی، اداره برق زحمتش رو کشیده بود
.
گفت: ای لاکردار... خدابیامرز وسیله مسیله داشت توی خونه‌ش؟... سکوت کردم
!
گفت: خب، بازم خدا رو شکر کنتور نمیندازه
.
.
3. کشف اسرار
:
بعد از تعریف داهیانه‌ی معنای جدید
#مستضعف که مشمول اولیاءالله میشه نه مردم صغیر، در واقع از راز معنای #بنیاد_مستضعفان هم رونمایی شد؛ که زیاد هم بی‌معنا و نابجا نبوده و جمع بودنش تاکید بر میراث جمیع اولیاء از اولی تا دومی و بگیر برو تا سومی و ... داره.
می‌بینی حکمت خدا رو؟
.
4. نکته:
#صادق_هدایت همون سالی بدنیا اومد که4 ماه قبلش #خمینی زحمت‌الله‌علیه بدنیا اومد.
یعنی یکی زاده‌ی پاییز 1281 و دیگری زمستان 1281... یکی آواره و بی‌خانمان، دل دوستان ناچیزش رو سوزوند! و دیگری مالکِ تمام گهواره‌ها تا تمام گورها 36 سالِ بعد، دلِ دو عالم رو سوزوند... البته قبلش حسابی چزوند
!
اما عجب صاحبخونه‌ی همسایه بالایی از شرّ مستاجر بدحساب، خلاص شد! امشب هر دوشون راحت می‌خوابن
.
خدای رحمان هر چی زودتر همه طلبکارها را از شرّ بدهکارهای مفنگی خلاص کنه
.
اینجوری دنیا جای قشنگ‌تری میشه
.
هر کی از بیل گیتس بپرسه رازش رو توضیح میده
:
جهان پاک از کثافت و آلودگی و سبز
.
امید که همه سیر بخوابن...گرسنه بلند شن
!
نه اینکه با مرگ موش گرسنه بخوابن... و دیگه بلند نشن
.
درست حدس زدین: قاتلش گاز شهری نبود.... مرگ موشی تازه‌به‌دوران‌رسیده بود
!
امان از تازه به دوران رسیدگی... امان
!
.
5. گم شو:
تازگی‌ها هر کی به هر کی میرسه، اگه زودتر موفق نشه خودشو گم و گور کنه تا رو در رو نشن، به طرف میگه: خیال نکنی داره خیلی بهمون خوش می‌گذره‌ها... اصلا... ما از همه بدبخت‌تریم
.
"ما بدبخت تریم"...  اینم #شعار_سال تولیدی و غیررسمی این سال‌های سیاه و عوضی است.
هر کی از ظرفیت وجودی خودش شک داره... اگه از حال دیگری بی‌خبر باشه، خیلی بهتره... تا اینکه به دروغ واسه دیگری مانور بدبختی و خوشبختی بذاره... یه ذره مروّت واسه خودمون باقی بذاریم... شاید این مروّت، بنزین آپولوی ما در کهکشان بعدی شد... خدا رو چه دیدی؟ نخوابیم شب درازه... و اگه بخوابیم، شاید خواب به خواب شدیم
.
شب خوش
.
ساعت 55 دقیقه بامداد(شبِ اهلِ قبور)
خیام ابراهیمی
5 آذر 1400 یقلوی

 

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...