بوسهیِ شاه بر گونهیِ کاشانی به پاسِ تثبیت دیکتاتوری و یاریاش در کودتایِ امریکایی 28 مرداد، علیه مصدق سزا بود!*
روایتِ 200 کلمهیِ طلاییِ "ابراهیم گلستان" از کودتایِ 28 مرداد سال 32.
عاقبتِ شاه، مصدق، کاشانی، و خیابانِ "پهلویِاَسبق، مصدقِسابق و ولیعصرِ فعلی"
===============================================
بهنظر من امریکا همان امریکایِ 62 سال پیشِ مورد نظر انگلیس و صهیونیسم است و تنها ادبیاتِ سیاسیاش فرق کرده است. نگاهی به عاقبتِ رضاشاه، مصدق، و حتی کاشانی و محمدرضاشاه، میتواند درس عبرتی برای همه در این مقطع تاریخی دولتِ "تدبیر و امید" باشد. هر یک از اینها به محضِ استقلال جدی و یا نسبی از ارباب، در راستایِ منافعِ استعمار و بر خلافِ منافع ملی، در موقعِ مقتضی از دور خارج شدند. گیریم سرِ یکدیگر را هم زیر آب کردند. سیاستِ تفرقهانگیزِ حذف نیروهایِ ملی بهدستِ خودشان، تنها محدود به درون ملتها نمیشود، این روزها شاهدِ حذف ارادههایِ ملیِ کشورهایِ منطقه بهدستِ دیکتاتورهایِ سایر کشورها در منطقه خاورمیانه هم هستیم. در شرایط بحرانی کنونی، دولتِ موسوم به دولتِ "امید و تدبیر" هم از دورن و هم از بیرون چنین نقشی را بازی میکند.
"قانون اساسی ج.ا" این امید را معطوف به اراده ملی نمیداند! حال پرسش این است: تدبیر و امید چه کسی در میان است؟
صرف نظر از ادعایِ مدعیانِ امتِ یکنفر به پایِ واژهیِ ملت، اما، "قانون اساسی ج.ا" این امید را معطوف به "اراده ملی" نمیداند! برای روشن شدن موضوع به چهار بند ذیل، و سپس به یک "گزارش از ابراهیم گلستان" توجه فرمائید:
.
1- خیابان کاشانی.
در تهرانِ این روزهایِ توافق هستهای، نام یک خیابان به نام آخوند کاشانی است. آخوند کاشانی یکی از ملاهای طرفدار شاه بود که در جریان ملی شدن صنعتِ نفت توسط مصدق، رفتاری چندگانه داشت. او شخصیتی داشت بیثبات که در مجلس جوری برخورد میکرد اما چون به محراب و خانه میرفت کاری دیگر میکرد. دیدگاه صریحِ کاشانی با کلماتی صریح در مجلس شورا، راجع به مصدق و شاه چنین بود:
کاشانی، مصدق را "پنهان در پشتِ نقابِ تزویر و آزادیخواهی"، فردِ مستبدی که میخواهد بهدورانِ قبل از مشروطه برگردد، شرّ، خودسر، یاغی، طاغی، و کسی که به خیال خداوندگاری افتادهاست، خواند.
کاشانی همچنین شاه را "مردِ تربیتشده، عاقل و مردی معقول و تحصیلکرده و با تحصیلات خواند و گفت: "عقیده من این است که ایران سالیان دراز حساسیت سلطنت دارد و فیالحقیقته وجودِ شاه، یک جهتِ جامعی برای جمعآوری کلیه طبقات مردم بهدورِ این مرکز ثابت است."
کاشانی با همهپرسیِ دکتر مصدق (جهت تبدیل حکومت وقت به جمهوری) شدیداً به مخالفت برخاست و گفت: «شرکت در رفراندوم خانهبرانداز که با نقشه اجانب طرح ریزی شده، مبغوض حضرتِ ولیعصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است.
او ضمن تبریک به زاهدی (مامور کودتا) گفت: "جای مسرت است که دولتِ جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند."
دو روز پس از کودتا نیز آیت الله کاشانی و زاهدی با یکدیگر در منزل آقای مقدم در دزاشیب ملاقات کردند. این ملاقاتها تا مدتی ادامه داشت. جریان دیدارهای ۳۱ شهریور، ۱۸ مهر، ۲ آبان و ۲۳ آذر سال ۱۳۳۲ در مطبوعات آن دوره درج گشتهاند.
کاشانی پس از کودتا نیز در مصاحبهای گفت: «ریاست مجلس در شان من نبود و من از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلو فعالیتهایی که مصدق میخواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم.
کاشانی ، کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم در باب بیانِ "بزرگترین اشتباه مصدق" دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد. او گفت:
"بزرگترین اشتباه مصدق پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه و برقراری "جمهوریت" بود. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد. خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است. او همچنین در این مصاحبه مصدق را شرعا به مرگ محکوم کرد.
کاشانی به دلیلِ عدمِ دریافتِ توقعاتِ موردِ نظرش از شاه، پس از مدتی روی به انتقاد آورد، و در ۱۰ دی ۱۳۳۴ بازداشت و در سلول مجاور محمد مصدق در لشکر زرهی تهران محبوس شد.
شاه شخصا به دیدار کاشانی در بیمارستان رفت، اما مصدق را تا آخر عمر نبخشید.
زاهدی هم بیش از یکسال در خدمتِ امیالِ امریکا نبود و توسط شاه خلع شد.
شاه هم بعد از توفیقات در اوپک و در دورانی که بر طبل استقلال از سیاستهای امریکا زد، با تحریک و میدانِ باز کردنِ بینالمللی برایِ مخالفین، و تضعیف توسطِ دوستانش از میدان حذف شد.
نتیجه: امریکا با عُمّالِ غیرخودی و سرکشِ کودتایش مثل دستمال کاغذی رفتار کرد، همچنان که با شاه چنین رفتار کرد.
.
2- خیابان پهلوی اسبق، مصدق سابق، و ولیعصر فعلی:
در تهرانِ نظام جمهوری اسلامی که زنده به استقلال صنعت ملی نفت مصدق است، تنها خیابانی که در شور ابتدایی انقلاب به نام "مصدق" بود، مدتی بعد نام "ولیعصر" گرفت. حضرتولیعصر همان شخصیت مورد نظر آخوند کاشانی بود که طبق ادعای ایشان مخالف با رفراندوم موردِ نظر مصدق بودهاند.
.
3- ایران غیرملی با یک دیکتاتور قانونی
امریکا به وجود یک ایران غیرملی، با حکومتِ قانونیِ دیکتاتور (چه شاه و چه سلطان) بسیار علاقمند است، چنانچه وقتی دیکتاتور از توافق و یا همراهی مطابقِ نقشههایِ منطقهایاش، خارج میشود، از او دل میبرد و میدان را برای دیکتاتوری دیگر فراهم میکند. به نظر میرسد اگر چنین دیکتاتوری یافت نشود عاقبتی همچون عراق یا لیبی و یا سوریه در انتظارش باید باشد. اما چنین دیکتاتوری با قانون اساسیِ 37 سال پیش، نهادینه شده است و "شعار مرگ بر امریکا" در طول تمام این سالها بیشتر برای حواسپرتیِ ملت است.
.
4-ابراهیم گلستان:
ابراهیم گلستان، داستاننویس و فیلمساز پیشتاز و مدرنی که هم اکنون در 93 سالهگی در انگلستان زندگی میکند، دو سال پیش در سال 92 در مورد کودتای امریکایی 28 مرداد، اظهار نظری کرد که به نظرم خلاصهترین و واقعبینانهترین عکسبرداری از واقعه 28 مرداد است:
به گزارشِ بیبیسی نگاهی بیندازیم:
.
بیبیسی:
به مناسبتِ شصتمین سالگرد ۲۸ مرداد، بیبیسی فارسی برای تعدادی از صاحبنظران و کارشناسان دو سوال مشترک فرستاده و از آنها دعوتکرد نظر خود را با پاسخ به این دو سئوال مشخص، در محدوده دویست کلمه و به طور فشرده، مطرح کنند.
سوال اول این بود که با گذشت ۶۰ سال و انتشار اسناد و تالیفات مختلف، ارزیابی شما از رویداد ۲۸ مرداد چیست؟ آن را کودتا می دانید؟ یا اقدامی قانونی از طرف محمدرضا شاه؟ و سوال دوم اینکه عملکرد محمد مصدق در جریان ملی شدن ملی شدن نفت را چگونه ارزیابی می کنید؟
ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز ایرانی مقیم بریتانیا، به یکی از این دو پرسش پاسخ مکتوب داد. آقای گلستان در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در تهران بوده و بسیاری از صحنه ها و وقایع را به چشم خود دیده است:
پاسخ گلستان:
هرکس حق دارد هرپرسشی را که دارد به هر جور که بخواهد از هرکس که بخواهد بپرسد. نه نحوه جور کردن پرسش، و نه مقدار مدتی که معین کند برای پاسخ، الزامی نمیسازد برای پاسخگو.
پاسخ به این دو پرسشِ شما در قید و قالب زمانی که برای جمع آنها معین کردهاید، به وجهی که شایسته موضوع آن باشد و بُعدهایِ مطلب را درست روشن کند، نه درست است و نه در خور؛ که، در نتیجه، نه میسر و نه الزامآور برایِ من.
این از این.
برای دادن پاسخ هم نیازی ندارم به "اسناد و تالیفات مختلف" که ذکر کردهاید. من آن روز ۲۸ مرداد همه را به چشمِ خود دیدهام و از همهیِ آن رویدادها خودم برای دستگاههای تلویزیون و خبر پخشکنی آن روزگار فیلم خبری برداشتهام که در آرشیوهایشان، خاصه و عمدتا در اصل نزدِ NBC نیویورک، میشودشان یافت.
من آن روز را به چشم خود دیدهام و "دنیا را جز به چشم خود" نمیبینم.
آنچه آن روز ۲۸ مرداد پیش آمد، در اول حمله ناگهانی دهها چماق بهدستهای سید ابوالقاسم کاشانی بود که نصف روز مردم رهگذر بیخبر را از توی میدان توپخانه تا خیابان های اطراف آن با کتک زدن بیبهانه و کوبیدن بیدلیل هراساندند و رَماندند و راندند. و بعد، چند ساعت بعد، یک دسته آرتشی با چند تانک به خانهیِ مصدق هجوم بردند و در پناه خود گذاشتند تا دستهای زن و مرد از جوان و پیر بریزند به تاراج خانه مصدق، که هرچه را در آن بود کوبیدند و کندند و بردند. شاه آنجا نبود آن روز.
همچنین نبودند آنجا آن دستههایِ چندین هزار تنی قشرها، یا "اقشار" فشرده، یا سَرانِشان، که تا آن روز، هربار، و چه بسیار بار، زیر شعارهایِ حزب توده، یا آنچه بعد "جبهه ملی" و "نیروی سوم" و "نهضت آزادی" و از این چیزها شد، خود را توی خیابانها مینمایاندند. آنها آن روز مطلقا هیچ نیامدند و نبودند و کسی هم ندیدشان. اصلا. شاه هم نبود، که انتظار بودنش را هم کسی نداشت.
شاه پیشتر، از "کلاردشت" از میانِ هجومِ معارضِ مردمِ آنجا پریدهبود به بغداد و بعد هم به رم. و بعد، چند روز بعد بود که برگشت. و تا وقتی که ۲۵ سال بعد باز ایران رفت، دیگر هرگز به کلاردشت نرفت، و مردمِ کلاردشت را ندید و نبخشائید؛ همچنین مصدق را.
دویست کلمه شما هم تمام شد دیگر.
-------------------------------
پی نوشت:
* در صحتِ عکسِ بوسه (منسوب به شاه) تردید دارم. اما شاه به نیت قدردانی از کاشانی شخصا به عیادتِ کاشانی در بیمارستان رفت؛ به او چکی 800 هزارتومانی داد (هر چند او امتنان کرد اما ظاهرا از دریافت آن امتناع کرد). اما تا مرگ مصدق در تبعیدگاه او را نبخشید و کینهاش را در دل داشت. تکیه مصدق بر مردم و جمهوری بود اما تکیهیِ کاشانی به امام عصر که شاه را تائید میکند!
**اکنون توافقِ هستهای برای تثبیتِ نظام غیرملیِ مطلقهی قانونی، منعقد شده است، چنانچه "اراده ملی" در قانون اساسی احقاق و نهادینه نشود، داستانِ ویرانی ایران، با درگیریاش در موضوعاتِ تنشزای منطقهای همچون صدور انقلاب به یمن وسایر نقاط عالم، و نیز حمایت از حکومت قانونیِ (؟!) سوریه بعنوان استانِ برون مرزی ایران که خونِ حاکمش رنگینتر از مردم ایران است، بصورت زنجیرهای، ادامه خواهد یافت.
خیام ابراهیمی
5 آبان 1394
روایتِ 200 کلمهیِ طلاییِ "ابراهیم گلستان" از کودتایِ 28 مرداد سال 32.
عاقبتِ شاه، مصدق، کاشانی، و خیابانِ "پهلویِاَسبق، مصدقِسابق و ولیعصرِ فعلی"
===============================================
بهنظر من امریکا همان امریکایِ 62 سال پیشِ مورد نظر انگلیس و صهیونیسم است و تنها ادبیاتِ سیاسیاش فرق کرده است. نگاهی به عاقبتِ رضاشاه، مصدق، و حتی کاشانی و محمدرضاشاه، میتواند درس عبرتی برای همه در این مقطع تاریخی دولتِ "تدبیر و امید" باشد. هر یک از اینها به محضِ استقلال جدی و یا نسبی از ارباب، در راستایِ منافعِ استعمار و بر خلافِ منافع ملی، در موقعِ مقتضی از دور خارج شدند. گیریم سرِ یکدیگر را هم زیر آب کردند. سیاستِ تفرقهانگیزِ حذف نیروهایِ ملی بهدستِ خودشان، تنها محدود به درون ملتها نمیشود، این روزها شاهدِ حذف ارادههایِ ملیِ کشورهایِ منطقه بهدستِ دیکتاتورهایِ سایر کشورها در منطقه خاورمیانه هم هستیم. در شرایط بحرانی کنونی، دولتِ موسوم به دولتِ "امید و تدبیر" هم از دورن و هم از بیرون چنین نقشی را بازی میکند.
"قانون اساسی ج.ا" این امید را معطوف به اراده ملی نمیداند! حال پرسش این است: تدبیر و امید چه کسی در میان است؟
صرف نظر از ادعایِ مدعیانِ امتِ یکنفر به پایِ واژهیِ ملت، اما، "قانون اساسی ج.ا" این امید را معطوف به "اراده ملی" نمیداند! برای روشن شدن موضوع به چهار بند ذیل، و سپس به یک "گزارش از ابراهیم گلستان" توجه فرمائید:
.
1- خیابان کاشانی.
در تهرانِ این روزهایِ توافق هستهای، نام یک خیابان به نام آخوند کاشانی است. آخوند کاشانی یکی از ملاهای طرفدار شاه بود که در جریان ملی شدن صنعتِ نفت توسط مصدق، رفتاری چندگانه داشت. او شخصیتی داشت بیثبات که در مجلس جوری برخورد میکرد اما چون به محراب و خانه میرفت کاری دیگر میکرد. دیدگاه صریحِ کاشانی با کلماتی صریح در مجلس شورا، راجع به مصدق و شاه چنین بود:
کاشانی، مصدق را "پنهان در پشتِ نقابِ تزویر و آزادیخواهی"، فردِ مستبدی که میخواهد بهدورانِ قبل از مشروطه برگردد، شرّ، خودسر، یاغی، طاغی، و کسی که به خیال خداوندگاری افتادهاست، خواند.
کاشانی همچنین شاه را "مردِ تربیتشده، عاقل و مردی معقول و تحصیلکرده و با تحصیلات خواند و گفت: "عقیده من این است که ایران سالیان دراز حساسیت سلطنت دارد و فیالحقیقته وجودِ شاه، یک جهتِ جامعی برای جمعآوری کلیه طبقات مردم بهدورِ این مرکز ثابت است."
کاشانی با همهپرسیِ دکتر مصدق (جهت تبدیل حکومت وقت به جمهوری) شدیداً به مخالفت برخاست و گفت: «شرکت در رفراندوم خانهبرانداز که با نقشه اجانب طرح ریزی شده، مبغوض حضرتِ ولیعصر عجل الله تعالی فرجه و حرام است.
او ضمن تبریک به زاهدی (مامور کودتا) گفت: "جای مسرت است که دولتِ جناب آقای زاهدی که خود یکی از طرفداران جبهه ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند."
دو روز پس از کودتا نیز آیت الله کاشانی و زاهدی با یکدیگر در منزل آقای مقدم در دزاشیب ملاقات کردند. این ملاقاتها تا مدتی ادامه داشت. جریان دیدارهای ۳۱ شهریور، ۱۸ مهر، ۲ آبان و ۲۳ آذر سال ۱۳۳۲ در مطبوعات آن دوره درج گشتهاند.
کاشانی پس از کودتا نیز در مصاحبهای گفت: «ریاست مجلس در شان من نبود و من از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلو فعالیتهایی که مصدق میخواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم.
کاشانی ، کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم در باب بیانِ "بزرگترین اشتباه مصدق" دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد. او گفت:
"بزرگترین اشتباه مصدق پایمال کردن قانون اساسی و و عدم اطاعت از اوامر شاه و برقراری "جمهوریت" بود. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد. خداوند عادل است و آنچه امروز بر مصدق گذشتهاست نتیجهٔ عدل خداوندی است. او همچنین در این مصاحبه مصدق را شرعا به مرگ محکوم کرد.
کاشانی به دلیلِ عدمِ دریافتِ توقعاتِ موردِ نظرش از شاه، پس از مدتی روی به انتقاد آورد، و در ۱۰ دی ۱۳۳۴ بازداشت و در سلول مجاور محمد مصدق در لشکر زرهی تهران محبوس شد.
شاه شخصا به دیدار کاشانی در بیمارستان رفت، اما مصدق را تا آخر عمر نبخشید.
زاهدی هم بیش از یکسال در خدمتِ امیالِ امریکا نبود و توسط شاه خلع شد.
شاه هم بعد از توفیقات در اوپک و در دورانی که بر طبل استقلال از سیاستهای امریکا زد، با تحریک و میدانِ باز کردنِ بینالمللی برایِ مخالفین، و تضعیف توسطِ دوستانش از میدان حذف شد.
نتیجه: امریکا با عُمّالِ غیرخودی و سرکشِ کودتایش مثل دستمال کاغذی رفتار کرد، همچنان که با شاه چنین رفتار کرد.
.
2- خیابان پهلوی اسبق، مصدق سابق، و ولیعصر فعلی:
در تهرانِ نظام جمهوری اسلامی که زنده به استقلال صنعت ملی نفت مصدق است، تنها خیابانی که در شور ابتدایی انقلاب به نام "مصدق" بود، مدتی بعد نام "ولیعصر" گرفت. حضرتولیعصر همان شخصیت مورد نظر آخوند کاشانی بود که طبق ادعای ایشان مخالف با رفراندوم موردِ نظر مصدق بودهاند.
.
3- ایران غیرملی با یک دیکتاتور قانونی
امریکا به وجود یک ایران غیرملی، با حکومتِ قانونیِ دیکتاتور (چه شاه و چه سلطان) بسیار علاقمند است، چنانچه وقتی دیکتاتور از توافق و یا همراهی مطابقِ نقشههایِ منطقهایاش، خارج میشود، از او دل میبرد و میدان را برای دیکتاتوری دیگر فراهم میکند. به نظر میرسد اگر چنین دیکتاتوری یافت نشود عاقبتی همچون عراق یا لیبی و یا سوریه در انتظارش باید باشد. اما چنین دیکتاتوری با قانون اساسیِ 37 سال پیش، نهادینه شده است و "شعار مرگ بر امریکا" در طول تمام این سالها بیشتر برای حواسپرتیِ ملت است.
.
4-ابراهیم گلستان:
ابراهیم گلستان، داستاننویس و فیلمساز پیشتاز و مدرنی که هم اکنون در 93 سالهگی در انگلستان زندگی میکند، دو سال پیش در سال 92 در مورد کودتای امریکایی 28 مرداد، اظهار نظری کرد که به نظرم خلاصهترین و واقعبینانهترین عکسبرداری از واقعه 28 مرداد است:
به گزارشِ بیبیسی نگاهی بیندازیم:
.
بیبیسی:
به مناسبتِ شصتمین سالگرد ۲۸ مرداد، بیبیسی فارسی برای تعدادی از صاحبنظران و کارشناسان دو سوال مشترک فرستاده و از آنها دعوتکرد نظر خود را با پاسخ به این دو سئوال مشخص، در محدوده دویست کلمه و به طور فشرده، مطرح کنند.
سوال اول این بود که با گذشت ۶۰ سال و انتشار اسناد و تالیفات مختلف، ارزیابی شما از رویداد ۲۸ مرداد چیست؟ آن را کودتا می دانید؟ یا اقدامی قانونی از طرف محمدرضا شاه؟ و سوال دوم اینکه عملکرد محمد مصدق در جریان ملی شدن ملی شدن نفت را چگونه ارزیابی می کنید؟
ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز ایرانی مقیم بریتانیا، به یکی از این دو پرسش پاسخ مکتوب داد. آقای گلستان در روز ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ در تهران بوده و بسیاری از صحنه ها و وقایع را به چشم خود دیده است:
پاسخ گلستان:
هرکس حق دارد هرپرسشی را که دارد به هر جور که بخواهد از هرکس که بخواهد بپرسد. نه نحوه جور کردن پرسش، و نه مقدار مدتی که معین کند برای پاسخ، الزامی نمیسازد برای پاسخگو.
پاسخ به این دو پرسشِ شما در قید و قالب زمانی که برای جمع آنها معین کردهاید، به وجهی که شایسته موضوع آن باشد و بُعدهایِ مطلب را درست روشن کند، نه درست است و نه در خور؛ که، در نتیجه، نه میسر و نه الزامآور برایِ من.
این از این.
برای دادن پاسخ هم نیازی ندارم به "اسناد و تالیفات مختلف" که ذکر کردهاید. من آن روز ۲۸ مرداد همه را به چشمِ خود دیدهام و از همهیِ آن رویدادها خودم برای دستگاههای تلویزیون و خبر پخشکنی آن روزگار فیلم خبری برداشتهام که در آرشیوهایشان، خاصه و عمدتا در اصل نزدِ NBC نیویورک، میشودشان یافت.
من آن روز را به چشم خود دیدهام و "دنیا را جز به چشم خود" نمیبینم.
آنچه آن روز ۲۸ مرداد پیش آمد، در اول حمله ناگهانی دهها چماق بهدستهای سید ابوالقاسم کاشانی بود که نصف روز مردم رهگذر بیخبر را از توی میدان توپخانه تا خیابان های اطراف آن با کتک زدن بیبهانه و کوبیدن بیدلیل هراساندند و رَماندند و راندند. و بعد، چند ساعت بعد، یک دسته آرتشی با چند تانک به خانهیِ مصدق هجوم بردند و در پناه خود گذاشتند تا دستهای زن و مرد از جوان و پیر بریزند به تاراج خانه مصدق، که هرچه را در آن بود کوبیدند و کندند و بردند. شاه آنجا نبود آن روز.
همچنین نبودند آنجا آن دستههایِ چندین هزار تنی قشرها، یا "اقشار" فشرده، یا سَرانِشان، که تا آن روز، هربار، و چه بسیار بار، زیر شعارهایِ حزب توده، یا آنچه بعد "جبهه ملی" و "نیروی سوم" و "نهضت آزادی" و از این چیزها شد، خود را توی خیابانها مینمایاندند. آنها آن روز مطلقا هیچ نیامدند و نبودند و کسی هم ندیدشان. اصلا. شاه هم نبود، که انتظار بودنش را هم کسی نداشت.
شاه پیشتر، از "کلاردشت" از میانِ هجومِ معارضِ مردمِ آنجا پریدهبود به بغداد و بعد هم به رم. و بعد، چند روز بعد بود که برگشت. و تا وقتی که ۲۵ سال بعد باز ایران رفت، دیگر هرگز به کلاردشت نرفت، و مردمِ کلاردشت را ندید و نبخشائید؛ همچنین مصدق را.
دویست کلمه شما هم تمام شد دیگر.
-------------------------------
پی نوشت:
* در صحتِ عکسِ بوسه (منسوب به شاه) تردید دارم. اما شاه به نیت قدردانی از کاشانی شخصا به عیادتِ کاشانی در بیمارستان رفت؛ به او چکی 800 هزارتومانی داد (هر چند او امتنان کرد اما ظاهرا از دریافت آن امتناع کرد). اما تا مرگ مصدق در تبعیدگاه او را نبخشید و کینهاش را در دل داشت. تکیه مصدق بر مردم و جمهوری بود اما تکیهیِ کاشانی به امام عصر که شاه را تائید میکند!
**اکنون توافقِ هستهای برای تثبیتِ نظام غیرملیِ مطلقهی قانونی، منعقد شده است، چنانچه "اراده ملی" در قانون اساسی احقاق و نهادینه نشود، داستانِ ویرانی ایران، با درگیریاش در موضوعاتِ تنشزای منطقهای همچون صدور انقلاب به یمن وسایر نقاط عالم، و نیز حمایت از حکومت قانونیِ (؟!) سوریه بعنوان استانِ برون مرزی ایران که خونِ حاکمش رنگینتر از مردم ایران است، بصورت زنجیرهای، ادامه خواهد یافت.
خیام ابراهیمی
5 آبان 1394
No comments:
Post a Comment