"خ" مثل خیانت
شاه "اعتماد" بود و... سرباز "شـــاه"
"خیانت" جنونِ خوکبازی زیر نورِ مــــاه
چرخ دندهای در خوابِ شـــاه شکست
چرخی برید و به راه خود رفت
خمیازهیِ مسافرین به خوابِ خوش نرسید
خِس خِسِ نفس... در رَگِ بریدهیِ گلویِ قربانیان را خدا خرید
نگاهِ زالوهایِ غروبِ جمعه
در شهوتِ انتظارِ خُمِ بی خاتمِ خمرهیِ خون خزید
چرخی غلتید در سراشیبیِ خاکِ خاک برسر
بویِ خون میآید
بویِ خنجربازیِ چند "خ"
"خ" و خدعهیِ خُمِ این خنیاگرِ پیر... آن خاخامِ کبیر... با اعتماد
"خ" و خندهیِ خِفّت در سَرِ خاتمِ حقیر... با اعتیاد
"خ" و خامه بر نهی بغضشده در خِرخِرهی خلقِ بیزبــانِ صغیر با انقیاد
"خ" مثلِ جیغِ شادِ خوکهایِ خرفت در غمباد.
خ...خ...خ...
خِفت شدهای بینِ این همه "خ" در این خیمه، خیـــام!
خاکِ خسته پر از خوابِ خوشِ خدا در خیالِ خولی است
خستهای و خانه خالی است
سر بر شانهیِ زخمیِ امنِ یـــارِ خونین
خـــــوب بخواب!
خاک منتظر است
فردا خبری در سایهروشنِ خوابِ خداست
خورشیدِ خاموش در حضورِ مــــاه پیداست
در سایه، موشی به پایِ تندِ خرگوش میرسد
جیـــغِ خوکهایِ خواب به گــــوش میرسد...
خیام ابراهیمی
اول اریبهشت 1396