"حــرف"
نقطه را از "مــن" برداشت:
"زبــــان" اَلکن شد،
"شعر"، یتیم؛
"من"، گِـره
پیچیـــد در گِردیِ میـــــم و
بینِ حروف
هیـــــــچ!
خیـّـــام خیمه شد
سایهای در مُــــوجِ آب به"رقص"
چون واجی در بندِ واژهها
و "قطرهآبی" در آبــــان
مُـــــرده زاد سگی
که آدم نبود!
*********
خیام ابراهیمی
13 آبان 1395
پینوشت:
من و تو وارثِ یک دردیم!
شاعر نیاز ندارد کسی را شاعر نداند
شعر خیال است و چون خیالِ علف در دهانِ بزی واقعیت است و مجاز
که "شعر" متاع و سرقفلیِ دکّهیِ ابوبکر بغدادی نیست!
"زبــــان" اَلکن شد،
"شعر"، یتیم؛
"من"، گِـره
پیچیـــد در گِردیِ میـــــم و
بینِ حروف
هیـــــــچ!
خیـّـــام خیمه شد
سایهای در مُــــوجِ آب به"رقص"
چون واجی در بندِ واژهها
و "قطرهآبی" در آبــــان
مُـــــرده زاد سگی
که آدم نبود!
*********
خیام ابراهیمی
13 آبان 1395
پینوشت:
من و تو وارثِ یک دردیم!
شاعر نیاز ندارد کسی را شاعر نداند
شعر خیال است و چون خیالِ علف در دهانِ بزی واقعیت است و مجاز
که "شعر" متاع و سرقفلیِ دکّهیِ ابوبکر بغدادی نیست!