Friday, May 31, 2019

ملت گرفتار در تار عنکبوت

طعمه در تار عنکبوتی مغز یک بیمار
40 سال است که مشکل و علت اصلی مرگ امیدی زاینده و بالنده در ملت ایران این است که مردم در چنبره‌ی یک قدرت مطلقه‌ی قانونی عقیم شده است و سرنوشت توده‌های میلیونی در توده‌ی خاکستری کاسه‌ی سر یک دیکتاتور به نام ولایت مطلقه فقیه حبس است و جز تسلیم یا اعتراض، توانی برای تغییر و با تعیین سرنوشت خود ندارد. اما برای این اعتراض در بن بست التزام قانونی مسئولین 3 قوا به قدرت مطلقه اسیر است! خدمت‌رسانی و تغذیه‌ و تامین نیازهای ابتدایی مردم، وابسته به تصمیمات کلان رهبر نظام است! در چنین بن‌بستی حتی نهادها و شبکه‌های عنکبوتی و اجتماعی بنا شده توسط حکومت، عملا پاسخگوی خواست مردم نیست.
بنابراین ضروری‌ترین مشکل این ملت گرفتار، رهایی از تارهای عنکبوتی  این قدرت متمرکز است!
در شرایط طبیعی، حکومتِ خدمتگزار به ملت، باید به فرمان ملت باشد؛ نه اینکه فرمان انفرادی یک قدرت متمرکز و اتوریته‌اش بر ملت، خدمت‌رسانی را بر اساس تعریف خودش به صاحبان حق تحمیل کند.

پرسش: چرا در عصر مدنیت؛ سرنوشت ملتی باید در دام تارهای یک عنکبوت دیوانه مچاله و قربانی شود؟
صدام، قذافی و هیتلر و دیکتاتورها، از آخرین بقایا و نمایندگان مدیریت جامعه از عصر حجر بودند!
به چه حقی سرنوشت یک ملت را باید یک بیمار روانی تعیین کند؟
وقتی سرنوشت ملتی و توده‌های میلیونی، قانونا در توهم و مالیخولیای توده‌ی خاکستری کاسه‌ی سر ذهن یک بیمار اسیر باشد... وقتی قانونا نظارت صاحبان حق بر سرنوشت عمومی مسلط نباشد... وقتی ملت کارفرما، و کارگزاران حکومت، پیمانکار و عمله و خدمتگزار فرمان ملت نباشد... آنگاه بیش از پیشوا این جیره بگیران چپ و راست و میان‌مایه‌ی اویند که مایلند با هزار ترفند و لطایف الحیل و با گذاشتن هندوانه در زیر بغل ملت و قدرت مطلقه، شریک قانون دزدی و رفیق قافله و خونخوار ملتی باشند!
حقیقت این است: مشکل از قانونی است که جای کارفرما و پیمانکار را عوض کرده است!
و بدون تغییر اورژانسی قانون سلطه‌ی یک ارباب و گزمه‌هایش بر رعایا و جماعت، سرنوشت یک ملت چند میلیونی هر لحظه در خطر نابودی در چاه ویل هوسهای مزدوران قانونی است.
در چنین شرایط خطیری، تلاش برای دستیابی به مطالبات جزئی و روبنایی، یک چاه‌نمایی القایی و سرگرمی انحرافی است که با شعارهای پوشالی مردمسالاری در فکر بیعت ملت با یک سالار و ویژه خوارانش است.
مشکل اصلی و اورژانسی چنین ملتی، ایجاد امید برای نظارت مردمی و ملی بر سرنوشت عمومی است.
باقی مشکلات دامچاله و چاه‌نمایی است.
در چنین موقعیت خطیری، هر لحظه، فرصتی است برای رهایی از تهدید نابودی و پیچیده شدن اوضاع.
هر روزه دهها نمونه از جنسِ جنایات نجفی و قتل‌های زنجیره‌ای در دخمه‌ها و در کوچه پس کوچه‌های شهر در حال وقوع است.
براستی که نباید بیش از این درگیر داستان پلیسی این جنایات سازمان‌یافته و یا تصادفی شد!
تو گویی یک ملت چند میلیونی در تارها و دام‌های عنکبوتی قانون سلطه‌ی یک عنکبوت پیر، خفت و مسخ و گیج و منگ شده باشند و اندک توان خود را صرف تشریح این جنازه آن جنازه می‌کنند در حالی که مهمترین مشکل صاحبان حق مسلم، رهایی از این دام قانونی است که سرنوشت یک ملت و توده‌های میلیونی را در کاسه‌ی سر یک ذهن تبدار اسیر کرده است! در چنین دام مرده‌خواری، همواره کفتارهایی چون حجاریان‌ها و تاجزاده‌ها و خاتمی‌ها و موسوی‌ها و کروبی‌ها و مرتضوی‌ها و شریعتنداری‌ها و رضایی‌ها و قالیباف‌ها و نجفی‌ها، کاسه‌های داغ‌تر از آشند و دایه‌های مهربانتر از مادر.
مگر در شعارهای عوافریبانه نه این است که: ملت کارفرماست و حکومت پیمانکار و خدمتگزار خدوم.
پس این چه دروغ کثیف و بزرگ و جنایتباری است که بنا بر اصل 110 قانون اساسی ماجرا دقیقا برعکس این است؟
به باورم اصلاح‌جلبان ویژه‌خوار و ریاکاری که مست از سهم این قدرت غصبی ناشی از آن دروغ بزرگ مدعی خدمتگزاری‌اند، پلیدتر و کثیف تر از آنانی هستند که شمشیر را از رو بسته‌اند و با ملت ملت کردن مدعی‌اند که شهر شهر هرت است و داستان همین آش است و همین کاسه!
بدیهی است که به‌جای دست و پا زدن میان این تارهای عنکبوتی هر چه زودتر باید جای کارفرما و پیمانکار در قانون عوض شود و این ظلم ملی به یک نفر روا داشته نشود که به جای هشتاد میلیون نفر سرنوشت بنویسد و کمرش زیر این بار سنگین 40 ساله به همت مفسدین و رانتخوارها شکسته شود!
به باورم این ستم تاریخی یک ملت ستمگر به یاری ویژه‌خواران بی‌ناموس، به یک رهبر بینوا و مظلوم است که ناموسش حکم و فرمان ملت است، نه حکم یک قدرت متمرکز که او را به گروگان گرفته است.
به باورم بیشتر از هر کس و ناکسی در این مملکت، این گزمه‌های سبز و بنفش و سیاه و سرخند که با لطایف الحیل و شعارهای دروغین در مردم امید کاذب تولید می‌کنند تا وجودشان را که وابسته به حلقه زدن تنها گرد یک قدرت متمرکز است را تضمین کنند! با این تیر آنها دو نشان میزنند! در واقع ایشان هم ملت را و هم قدرت مطلقه را به گروگان می‌گیرند تا به ویژه‌خواری خود ادامه دهند و تمام بار را بر سر بیعت ملت و قدرت مطلقه بشکنند و خود را مبری کنند!
اگر از خاتمی و موسوی و کروبی و روحانی و این گزمه و آن پاانداز و دلال قدرت بگذریم، ملت می‌تواند کارفرما باشد و حکومت نیز همان خدمتگزار مورد ادعا. من فکر می‌کنم به‌جای دامچاله‌ی #نافرمانی_مدنی که میان مطالبات روبنایی اصناف و اتحادیه‌های آدرس دار در نظام پلیسی، تاکتیکی وحدتبخش و مناسب در موقعیت و شرایط فعلی نیست هر چه زودتر ملت غیرتشکیلاتی و پریشان باید در یک میدان میلیونی با تکیه بر حق مشترک آب و خاک و تابعیت، بصورت گمنام به وحدت برسد و در کنار اقلیت حاضر شود و با صدور #فرمان_مدنی صراحتا تغییر قانون اساسی را به نفع تمام ملت مطالبه کند، و بدینگونه سلطه و حکومت اقلیت مشروع را از سکه بیندازد و برای اکثریت اعتبار و مقبولیتی غیرقابل کتمان بخرد. این مقدور نخواهد شد جز در یک میدان علنی و قبال رؤیت که از خوانشِ دروغین بیعت اکثریتی در صندوق‌های سوراخ اربابی رهاست. تظاهرات بدون مجوز میلیونی در سال 88 با یک تهمت از راه غیرقانونی و با انتخاب روشی نادرست و جهل و یا فتنه‌‌ی موسوی با دو بهانه‌ی قانونی با سرکوب از بین رفت! اما میدان‌های امن دارای مجوز با رفتار مسالمت آمیز و بیان یک خواسته‌ی مقد مدارانه، چنین بهانه‌ای را برای سرکوب در بطن خود ندارند! روز قدس همان میدان امن بود که بهانه‌ی سرکوب نداشت. این فرصت با قصور اپوزیسیون و افرادی چون طبرزدی از دست رفت و حالا باز میخواهد با فراخوانی برای تجمع در پارک لاله، دوباره ملت را از همان سوراخ بگزاند! اما نمازجمعه‌ها و همایش‌های امن حکومتی هر هفته در تمام شهرها برقرار است! بدیهی است که چنین فراخوانی باید مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی بصورت مسالمت آمیز توسط یک ستاد مشترک در اپوزیسیون تدارک دیده شود! وگرنه این و آن شخصیت تنش آفرین، آن را با شعارهای تنش آفرین که قابلیت سرکوب دارد در میدانهای بدون مجوز، نفله خواهند کرد. پس سزاست که مصلحین ملت، این فرصت تاریخی را بدرستی دریابند و با اتحادی سازماندهی شده بر اساس یک مرامنامه و با پرهیز از ادبیات سلبی-حذفی، بر مبنای ادبیات ایجابی-جذبی و با تدوین یک نقشه‌ی راه مسالمت‌آمیز، هر چه زودتر آن را پاس بدارند و خواستار انتقال قدرت نوشتن سرنوشت از قدرت متمرکز به تمام ملت و تجدید مکانیسم تصمیم‌سازی سرنوشت عمومی توسط تمام مردم شوند. بدون زایش چنین امیدی، در رقابت هجوم ملخ‌ها و کفتارهای چپ و راست ویژه‌خوار، نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان.
خیام ابراهیمی
11 خرداد 1398

گروگانهای آلوده در جنگ قدرت و آبرو

گروگان‌های آلوده به "جنگ قدرت و آبرو" در سیستم مافیایی مرگ
مسافران و بازیگران انتحاری آلوده به نظام مافیا با بلیط یکسره، در صف قربانی کردن و قربانی شدنند و راه بازگشت ندارند، مگر با تغییر ساختار نظام سلطه به نظامی انسانی! آسیاب به نوبت است! از لبخند نجفی پس از جنایت گرفته تا اشک "ترزا می" در شکاف برگزیت، تا ضرورتِ وحدت اپوزیسیون با فراخوان‌عمومی جهت استرداد اراده‌ملی در میدانی امن، بین دو ارباب جهانی و بومی، چگونه باید قربانی موج‌سازیِ موج‌سواران سنگدل نشد؟
1) قانون مافیا
نجفی (مشاور روحانی ولایتمدار و وزیر رفسنجانی سرکارگزار و اصلاحاتِ خاتمی مردمسوار و یار همیشگی برای صدورِ انقلابِ لاکردار و ملتزم به قانون اساسی زورگیرانِ عقیدتی نابکار) و میترا استاد پرستوی مهاجر به آن دیار، هر دو آلوده و قربانی دو قانون مافیایی هستند. و البته قربانی اصلی، سرنوشت پسر سیزده ساله و نابالغ میترا استاد است که از معصومیت و کودکی و نوجوانی او توسط این دو قانون سلطه، زورگیری شده است. و نهاتیا اینکه کشتن یک انسان، اقدام به مرگ یک جامعه است! و در ایدئولوژی مسئولین نظام سلطه، جامعه ابزاری است برای اعمال قدرت یک سالار که رگ و ناموس ملتی در گروگان تکدستِ اوست.
بسیار متاسفم که انسانی که تمام ارزشش به تعبیرِ پندار و گفتارش در رفتار است، براحتی از کنار نقش مخربِ خود در سرنوشت عمومی در می‌گذرد تا دو روز بیشتر زنده بماند، اما در وقت اشتباه و خطای شخصی و آلودگی در بازی‌های قدرت مطلقه، حاضر است بمیرد و خود را بکشد، اما حاضر نیست که با توان باقیمانده لااقل با اندکی عزم برای اندکی جبران مافات، دین خود را به جامعه بپردازد!
مهم این نیست که امثال نجفی تمام توان و درایت خود را در خدمت نظام مافیایی سلطه و جنایت‌هایش گذارد و در نشئه‌گی از این قدرتِ ویژه‌خواری حاصله، خطایی شخصی کرده باشد! بلکه مهم این است که او بتواند آبروی بر بادرفته را در این بازی شوم، با جبران مافات به مردم به‌دست آورد!
براستی من هنوز مطمئن نیستم که آیا او خود همسرش را کشته یا نه؟! شاید او آبرویش گروگان نظام است و نظام هم خواسته با یک تیر دو نشان بزند!
به‌ هر حال با وجود چنین نظام مافیایی که بنایش بر خدعه و مکر با غیرخودی و تمام مردم است، هیچ ادعایی قابل اثبات نیست؛ حتی اقرار به قتل از سوی نجفی.
برای برخی از عروسک‌های ایدئولوژیک، حفظِ آبرویی که در گروگان خیمه‌شب‌باز است، مهمتر از زندگی با ننگِ اجتماعی میانِ اعضاء خانواده است. چنین اشخاصی خودکشی برایشان سهل است و اگر بتوانند حاضرند ملتی را به کشتن بدهند، اما آبرویشان حفظ شود. قتل یک انسان به دست هر کس و ناکس که جای خود دارد! آیا انگیزش قتل‌های زنجیره‌ای را فراموش کرده‌ایم که پیروان ولایی برای حفظِ آبرویِ ایدئولوژیکِ نظام، چگونه به آن دست یازیدند؟
.
بررسی ریشه‌های ماجرایِ قتل #میترا_استاد به دست محمدعلی نجفی، می‌تواند به مردم هشدار دهد که برای رهایی از قوانینی که سرنوشت یک انسان سالم و بالغ را تا حد یک آدمک بی‌احساس و ماشینی از ایشان ربوده، راهی جز وحدت بر اساس حق مشترک آب و خاک، برای نظارت بر سرنوشت عمومی در یک وطن مشترک ندارند! که تنها در چنین شرایطی است که حساسیت انسانی با التزام به رعایت حقوق برابر شریکان خاک مشترک، زنده می‌ماند و می‌بالد. ایدئولوژی یعنی مرگ انسان. هر چند نجفی نامه‌ای از خود در خانه‌ی دخترش باقی گذاشته باشد که به علت ارتباط همسر دومش با مردی دیگر، بموجبِ قواعدِ شرعِ دورانِ صحرانشینان و راهزنان، او مهدورالدم بوده و چون از طلاق امتناع کرده و بر این رابطه اصرار داشته و احیانا با اعلام افشاگری بنای باجگیری داشته، پس سزاوار مرگ بوده است. انگار نه انگار که او شهروند دوران مدنیت است! و انگار که ادعای استقرار جامعه‌ی مدنی مثل شعارهای سطحی دیگر تنها لقلقه‌ی زبانش بوده است! نجفی می‌تواند نمونه‌ی تمام اصلاح طلبانی باشد که عمری با شعارهای مفت ملت را به بیعت با قانون سلطه فریفتند! نه به خاطر اینکه او در کشتن یک انسان محق بوده یا نه؟ بلکه به دلیل اینکه از مرگ یک انسان در یک میدان نابرابر متاثر نیست! همچنانکه اعدام انقلابی زندانیان اسیر در زندانها را در سال 67 تاب آورد و دم نزد، حتی به وقت رسوایی! و از قانون اساسی ویژه خواری بر اساس زورگیری عقیده تا امروز توبه نکرد، بلکه آنقدر مقید به آن ماند تا مرتکب جنایتی دیگر بر سر آبروی به گروگان گرفته شده توسط سرداران گروگانگیر و گرگانفروش شد! کاسبان حیثیت و آبرو بر اساس حکم تجسس در حریم خصوصی به جای ولاتجسسو! او قربانی باور به آنگونه زورگیری عقیدتی خود شد و آنقدر شریک جنایت در حق قربانیان شد تا خود نیز مستقیما قربانی گرفت! در واقع قوانین شرعی که نجفی از آن دم می‌زند وابسته به باورهای خصوصی هر شهروند است، نه قوانین مدنی که او ادعایش را دارد و بصورت ماهوی، حق آب و خاک شهروندان را بر قوانین ایدئولوژیک اولویت می‌دهد! هر چند به‌دلیل غبن و یا جهل عمومی، ناآگاهانه این اولویت جابجا شده باشد و جای کارفرما(شهروند انسان‌مدار) را با پیمانکار(حکومت بنده‌پرور) تغییر داده باشد؛ مگر آنکه این واقعیت برای او حجت باشد که وقتی اکثریت مردم بخواهند با امید به قانون اساسی (بر اساس آخرین مشارکت در نمایش انتخابات) که تمام قدرت سرنوشت را به یک قدرت مطلقه داده و بنا بر تشخیصِ مصلحتی انفرادی بموجب بند یک اصل 110، تمام مسئولین و ملت را قانونا و شرعا ملتزم و مکلف بدان سیاست‌های کلان تک نفره می‌خواهد، کماکان منکرِ حقوق بنیادی شهروندی خویش باشند و خود را تسلیم یک اراده‌ی فراانسانی کنند که در آن حق دخل و تصرف نداشته باشند! و نتیجه‌ی اخلاقی تمام این سازوکار یعنی حساس نبودن به حذف یک انسان که مرگش به معنای مرگ تمام بشر است و زندگیش به معنای زندگی تمام بشر! نجفی اگر جزو این دسته از شهروندان باشد(که هست) در واقع پیش از قتل میترا استاد، قاتل اراده و اختیار شریکان آب و خاک مشترک بوده تا منطقا به خود حق دهد که باید مانع از اعمال حقوق بنیادی ملتی باشد که اختیاری برایِ تعیین باور خویش ندارند و به همین دلیل سرنوشتشان را خود نمی‌توانند بنویسند و نیازمند بشری چون اویند! چرا که قانونا وارث و مالکِ سرنوشتشان یک مدعیِ قانونی است که تسلط و نظارت و اشرافی بر او ندارند و ظاهرا تنها راه احقاق آن حقوق یا جنگ و محاربه با حکم مالکی است که به "ولیِ طفلی صغیر" حق داده که نوزاد دخترش را به ازدواج پیرمردی صد ساله در بیاورد تا او بتواند بنا بر قوانین شرع سنتی، با نوزاد امروزی معاشقه کند! نجفی محصولِ مناسباتِ چنین سازوکار حقوقی است و شاید به همین دلیل در کمال آرامش و با تکریم توسط رئیس پلیس در اداره آگاهی تظاهر به روزه‌خواری می‌کند تا ضمنا ثابت کند که تمام این تظاهرات باد هوایی برای مردمی صغیر و هوایی است.
موضوع این است که در چنین سازوکار حقوقی که کلید قفل مالکیت و حق سرنوشت، در دست یک وکیل نرینه و پرده‌دار قانونی است، چه باید کرد تا به چنین آدمک ماشینی تبدیل نشد؟ آیا باید با او در آوردگاهی نابرابر با جیب خالی جنگید و سپاهش را نابود کرد؟ و یا باید تسلیم شد و وا داد و با او صلح کرد؟ و یا راه سومی هم هست که میتواند آن مدعی مالکیت بر جان و مال و ناموس و سرنوشت مردم را بصورت مسالمت‌آمیز آچمز کرده و در اراده و خواست صریح اکثریتِ صاحبان حق ذوب کند؟
به باورم راه سومی هست!
چه اینکه همچون برخی از کاسبان و پیمانکاران و دلدادگانِ اصلاحات، این توجیهات شرعی را برای قتل میترا استاد از نجفی بپذیریم، و چه پشتِ این قتل، طبق تعیین نرخ وسط دعوا توسط #کرباسچی این جنایت را بر اساس تئوری توطئه یک سناریو و مصلحتی ناشی از مناسبات قدرت سیاسی بدانیم، باز هیچ راهی نیست جز شفاف کردن حقوق بنیادی مردم و شهروندان مدنی که آیا می‌خواهند بر اساس قواعد و مناسبات قدرت راهزنان اراده با چنین قواعد آدمکسازی زندگی کنند و یا خواستار استقلال و آزادی بر اساس حقوق بنیادی ناشی از حق تابعیتند، تا از اختیار انسان شدن بازنمانند؟
اما در شرایطی که نظارت بر اجرای قوانین در دست ملت مستقل از قدرت ایدئولوژیک نیست، تصمیم به هر تحولی در قانون اساسی آدمکسازی، تنها در یک میدان واقعی قابل ثبت و اثبات است: "اگر اکثریت شریکان ملک مشاع با یکدیگر در یک زمان و مکان امن و با یک زبان حقوقی متحد شوند و در میهمانی ارباب خیمه زنند و با از سکه انداختنِ مشروعیت اقلیت، تا تغییر قوانین سلطه و کسب نتیجه از جای خود برنخیزند!"
وگرنه با استمرار تاخت‌وتاز قانونمدارانِ چنین قوانینی، داستان دنباله‌دار این قتل‌های زنجیره‌ای پیدا و پنهان، ادامه خواهد یافت و با تغییر چهره‌ها و مسئولین خدمتگزار مکلف به سلاطین قدر قدرت، هیچ تغییر معناداری برای تسلط بر سرنوشتِ عمومی ملتِ قانونا عقیم، رخ نخواهد داد!
.
2) جنگ یا صلح؟
جنگ بر سر قدرت متمرکز موروثی؟ یا صلح بر سر قدرت عادلانه؟ مسئله این است!
مارکس می‌گوید: انحصار در ابزار تولید قدرت، موجب انباشت سرمایه و شکاف طبقاتی بین منافع کارگران و صاحبان سرمایه و قدرت موروثی می‌شود. چنین تضادی به معنای جنگ بر سر منافع است. بنابراین در جهان کنونی تضاد منافع خشت ابتدایی مبارزه برای کسب قدرتی است که بواسطه‌ی جنگ مقدور است، نه صلح. مگر این‌که کارگران عالم علیه قدرت امپریالیسم با هم متحد شوند و قدرتی بسازند غیرقابل تصاحب که ابزار تولید را اشتراکی کند! کارگرانی که در بازی‌های ایذایی صاحبان قدرت، دیگر توان و قدرت رفتار تشکیلاتی آگاهانه و مستقل را ندارند! گیریم این قدرت ایدئولوژیک باشد و یا تکنولوژیک؛ در هر دو صورت موضوع حقِ تملک بر منابع طبیعی و ابزار تولید موروثی است. این یعنی اگر یک شخصیت حقیقی یا حقوقی صاحب تمام عالم شود، بشریت برده‌‌ی او و قواعد و قانون اوست! روی کاغذ همه چیز منطقی است! مشکل از آنجا آغاز می‌شود که کارگران انسانند و نه پیچ و مهره و سربازانی فرمانبر یک ایدئولوژی و یا صاحب تکنولوژی. آنان می‌توانند در ناگزیری تبدیل به مزدور و کرم‌هایی گرد زالوهای جیره‌بگیر یک اژدهای هفت سر شوند! اژدهایی که هر سرش اختاپوسی است با هشت بازو. و هر بازویش متشکل از سلول‌های انسانی است که اگر برده نباشند، تقسیم می‌شوند و انسجام انسانی‌شان را از دست می‌دهند و این بدن واحد انسانی را به سرطانی کشنده دچار میکنند که انسان قربانی آن است! به همین دلیل هنر انسان بودن فرمایشی و چکشی می‌شود و هر انسانی که چکشکاری نشود باید رویش به عنوان زوائد خرده بورژوازی سیفون کشید!
وحدت چکشی در رقابتی سلبی_حذفی با زور؟ و یا وحدت و هم‌افزایی در رقاقتی ایجابی-جذبی با اختیار؟ مسئله این است!
.
3) از خودکشی تا دیگرکشی
پس از قتل میترا استاد، نجفی در آگاهی با کمال آرامش گفت: با نشان دادن اسلحه گفتم: می‌خواهی به باج‌گیری ادامه دهی؟ او هم روی من پرید و 5 گلوله شلیک شد! دو تا به او خورد، سه تا به دیوار. هشت تا هم باقی ماند برای سلطان بیمار. (نقل به مضمون)
چگونه گروگان‌ها و قربانیانِ آبروی بر باد نرفته، قربانی می‌شوند و قربانی می‌کنند؟
آیا راهی هست تا نه قربانی شد و نه قربانی کرد؟
در بلبشوی کنش و واکنش مبارزین راه آزادی و استقلال، آیا میتوان از تاریخ عبرت گرفت، که بین رفقاء صمدبهرنگی، بهروز دهقانی، کاظم سعادتی و فرج سرکوهی و فرخ نگهدار، چه باید کرد؟
صمد در آزادی پس از شکنجه توسط ساواک، همراه یک افسر مبارز (نفوذی یا راستین؟) به شنا در رود ارس رفت و یا خود غرق شد و یا کشته شد! کسی نمی‌داند!
بهروز دهقانی پس از تاسیس سازمان چریکهای فدایی خلق در آذربایجان، دستگیر شد و زیر شکنجه جان داد.
کاظم سعادتی پس از دستگیری آزاد شد تا طعمه شود برای دستگیری رفقا، اما پس از یک روز شاد با فرزند خود، برای آنکه زیر شکنجه ناگزیر به لو دادن رفقا نشود، رگ خودش را زد و در کنار فرزند و در آغوش همسر باردارش(مهرانگیز دهقانی) جان داد.
فرج سرکوهی در زندان شیراز زیر شکنجه، همچون فرخ نگهدار برخی از رفقاء مبارز بیرون زندان را از شر کشتن و یا کشته شدن نجات داد... گیریم این رسالت به قربانی شدن ایشان منجر شد یا نشد!
چند وقت پیش مسعود بهنود گفت محمدعلی نجفی پیش از استعفاء از مقام شهردار تهران، خودکشی کرده است!
.
4) از شکاف طبقاتی تا شکاف بین آزادی و استقلال
یک رابطه و هاله‌ی ناپیدا و تاریک می‌بینم بین اشک‌های ترزا می (نخست وزیر و رئیس حزب محافظه کار انگلیس) در برگزیت (فرایند خروج و یا برگزاری رفراندوم برای پیوستن به اتحادیه اروپا)، و سردیِ محمدعلی نجفی(شریک قانون اساسی دزدی و رفیقِ عقیمِ قافله) هنگام اعتراف به قتل میترا استاد (بازیچه‌ی خیمه شب‌باز) که علاوه بر نمایندگان دو حزب اصلی راست و چپ انگلیس یعنی حزب محافظه کار و حزب کارگر، چپ و راست اپوزیسیون و پوزیسیون ایران را نیز دربر گرفته است. واقعیت این است که ملت ایران با تمام اجزائش میان بازوان اختاپوس دوگانه اندیش نظام سلطه بر خارج و داخل گروگانند! و راه رهایی برای استقلال و آزادی ملت ایران و نیز ملت انگلیس چیزی نیست جز وحدت بر اساس مبانی حقوق مشترک بنیادی انسان‌مدار.
نظام سلطه‌ی بزرگ(شیطان بزرگ)، روحِ استعمارِ پیر در کالبدِ امپریالیسم امریکاست، که تاکتیک استعمار قرن هیجدهمی‌اش از کشتی‌های بخارِ توپدار در هندوستان و افریقا گرفته تا هفت تیرکشی علیه سرخپوستان امریکا تغییر کرده و از بمب اتم علیه هر غیرخودی، استحاله یافته به قراردادهای استعماری تا جنگ‌های نیابتی و نقره‌داغ کردنِ هر غیرخودی، تا به زور هم که شده ایشان را به بهشت خود‌ در دهکده جهانی تسلیم کند! از ژاپن و ویتنام و کره‌جنوبی بگیر تا مالزی و شیخ نشین‌های نفتخیر بین خلیج فارس تا عرب! البته به که میتوان به جای درافتادن با شاخ این گاو از پستان او نوشید. اما نمی‌توان بر روش‌های زورگیرانه‌ و انسان‌کش و ضدبشری و ضد محیط زیستی این اتوپیای نئولیبرال‌ها در بازی با سلامت محیط زیست در کره زمین و جان انسان‌ها، از خودِ امریکا تا افریقا و اروپا و آسیا، به‌عنوان موش‌های آزمایشگاهی برای اهداف والای تکنولوژیک و توسعه، چشم فرو بست!
نظام سلطه‌ی کوچکتر اما، دستگاه حاکمیت اربابان بومی‌اند! سازوکار هر نظام سلطه در عالم شبیه هم است! تنها وسعت دایره‌ی خودی‌ها و غیرخودی‌هایش با هم فرق می‌کند! دامنه‌ی یکی بخش بزرگی از ملت امریکا در دهکده جهانی است و دامنه‌ی دیگری بیت مقام معظم از پاستور تا جماران. در این سازوکار قدرت، بدیهی است که تقسیم اجزاء هر سیستم مدیریتی به خودی و غیرخودی، نهایتا منجر به جان کندن و جان دریدن و خودکشی و دیگرکشی تا حذف غیرخودی می‌شود. چون قدرت پنهان در پشت پرده‌ی قدرت مطلقه، همه را برده‌ و رعیت یک ارباب بزرگ می‌خواهد!
.
5) قتلِ قانونیِ مردم توسط 2خاتمی و 2موسوی
در چنین موقعیتی است، که آنانکه دارای کاریزمایی در بین ملتند باید کاری کنند کارستان. البته اگر دارای جربزه باشند و همچون نجفی نه خود را بکشند و نه به دیگرکشی اقدام و یا بر اساس یک سناریو اقرار کنند!
وقتی خاتمی با تکرارش به نیت خیر ملتی را کشت ظاهرا آزاد بود!
اما نمی‌دانیم وقتی موسوی با تکرارِ بیعتش، ملتی را در 92 و 96 کشت چه آتویی در دست نظام سلطه داشت که فراموش کرد که قانون و قانونمدار حاکم بر خوانش صندوق 88 هنوز همان است که بود، پس چنین تکراری جز نقض غرض نیست، مگر آنکه گوهری در گروگان داشته باشی به نام آبرو، که رهبر در 88 به آن چوب حراج زد و گفت: من با واکنش سلبی-حذفی و خشونتبار نسبت به تظاهرات میلیونی در تهران و شهرستانها، آبروی خود را به میدان آورده‌ام.
آیا قدرت مطلقه، هنوز در دست رهبر است؟ و یا او نیز همچون خاتمی و موسوی و نجفی و بهنود گروگان است؟
نمی‌دانم آیا پرده‌دار این بتخانه، روحانی را نیز به گروگان گرفته؟ و یا نه، او خود نیز شریک راستین و یا دروغین پرده‌دار اعظم است؟
امروزه می‌بینیم که همان تضادی که توانسته بین نمایندگان مردم انگلیس شکاف بیندازد، ترک‌های کویری خود را به بدنه‌ی هر ملتِ ناآگاه که پایبند و متحد گرد اصول انسانی نیست تسری داده است! اگر روزگاری پناه دادن به مهاجران یک اصل انسانی بود اما امروزه راستگرایان رادیکال در اروپا قد علم کرده‌اند تا وحدت اروپا نیز از مبانی انسانی عدول کند! و این آغاز ویرانی است. می‌پندارم که نه شکاف بین مردم انگلیس و نه رشد اقتصادی در امریکا با آمدن ترامپ، نه به دلیل آگاهی مردم انگلیس و امریکا بود، و نه اقدامات مستقل ترامپ! چون در این بازی یک اوباما نیاز بود تا در چشم هالوها یک امید واهی بکارد به سمت سرابی که ترامپ با لبخند در آن نشسته بود! چون در چنبره‌ی بازوان اختاپوس قدرت بر عالم، استقلال رأی و اصالت شخصیت بدون نفی حقوق انسانی برابر برای تمام مردم دنیا بی‌معناست. آنها همواره به یارهای تمرینی در قالب نظام‌هایی ایدئولوژیک و نژدپرست و رادیکال متکی بر مبانی استراتژیک جنگ با غیرخودی در یک تضاد منافع بنیادی با یکی از بازوان استعماری نیازمندند! شوروی و متحدانش نشد روسیه و متحدانش. بنابراین راهی نمی‌ماند جز اینکه به تنها شخصیت و اصالت واقعی تمسک جست و آن نیست جز اینکه: بر دیگران نپسندی آنچه بر خود نمی‌پسندی!
تو نمی‌خواهی به زورگیری تن به قدرت دهی. پس نخواه با زورگیری تن به قدرت تو دهند!
بنابراین وقتی قانون اساسی چنین زوری را بر اکثریت ملتی تحمیل کرده، و از قدرت متمرکز برآمده از چنین تحمیلی جز ادبیات سلبی-حذفی بر نمی‌آید و نتایج آن 40 سال حکومت با سیلی و فحش و بالارفتن از دیوار همسایه و گروگانگیری و گروگانفروشی و تجسس و ترور هر شهروند مزاحمِ غیرخودی از داخل تا خارج ذیل پرچم نفوذ و صدور انقلاب برای توسعه‌ی عصرحجری به جامعه‌ی مدرن غیرخودی و زندان و شکنجه و توطئه‌ی و بازی با آبروی این و آن بوده است، لذا برای رهایی از این شبکه عنکبوتی و مافیایی که بهشت خیالی را جهنمی واقعی کرده است و منجر به بافتن و تئوریزه کردن دروغین روشهای برده داری شده است! و این همه با مشارکت اکثریت مردم و بیعت با قانون اساسی در نمایش انتخابات مهر تائید زده شده است!
آیا مردم به این قانون اساسی تک‌نفره باور دارند؟ و یا خواستار تغییر آن به نفع حضور تمام مردمند؟ حال که به مردم مجوز تظاهرات مخالفت با قانون داده نمیشود، بنابراین میادین امن حکومتی به دعوت ارباب، بهترین موقعیت برای بیعت یا عدم بیعت اکثریت مردم برای نوشتن سرنوشت عمومی است!
بدیهی است که بدون فراخوانی عمومی و مسالمت آمیز مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی ناشی از وحدت اپوزیسیون، هر شخص حقیقی و حقوقی می‌تواند با ادبیات سلبی-حذفی و چاه نمایی این فرصت تاریخی را بسوزاند! میادین امن حکومتی، بهترین فرصت برای ثبت مقبولیت خواست و اراده اکثریت مردم، در کنار اقلیت مشروع است! آیا می‌خواهیم بر سرنوشت خود مسلط باشیم؟ و یا راضی به تداوم تسلیم خود در دستانِ قانونیِ سلطان صاحبکران هستیم؟
برای آغاز می‌توانیم پیش از سوختن فرصت باقیمانده، از خواندن و نقد این مرامنامه آغاز کنیم. هر چند تبدیل تهدید به فرصت در روز جعلی قدس با عدم وحدت اپوزیسیون برای یک فراخوان عمومی از دست رفت. اما روزهای معدود دیگری پیش روست!
تاریخ فراموش نخواهد کرد که چگونه اپوزیسیون با کش دادن ماجرا یار پوزیسیون و اربابان جهانی برای تداوم خونخواری از خون ملت محروم و قانونا عقیم می‌شود.
1- فلسفه ماهوی (معنوی): راهکار فراگیر و مؤثر و زاینده باید دارای روحی مبتنی بر هم افزایی باشد نه انتقام و حذف!
https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/videos/2293711880888636/
.
2- استراتژی: وحدت تمام اعضاء یک وطن در ستاد مشترک اپوزیسیون:
الف- لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی
https://drive.google.com/uc?export=download&id=1WgfI0UQePUzU-WzMPrTBbKfrQ1TYx_we
ب- لینک در وبلاگ:
https://ebrahimi-helo.blogspot.com/2019/04/blog-post_41.html
.
3- تاکتیک تبدیل روز قدس به روز صلح با خود و جهان:
https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/posts/2296668827259608
خیام ابراهیمی
8 خرداد 1398

Saturday, May 25, 2019

راه سوم و قیام و قعود

راه سوم و قیام و قعود: تاکتیک اسب تراوای رعایا در میهمانی ارباب
بموجب پوست‌اندازی نظام‌سلطه در #گام_دوم (نه تحولات ساختاری)، تمام راههای ارتباطی تنگ‌تر شده. از ناتوانی‌مالی گرفته تا سکته‌های اینترنتی(کرسی‌های آزادپریشی) و فیلترنشکن(جاسوس گروگانگیر) به‌یاری گزمه‌های جوان و تازه‌نفس، و دلالانِ پوزیسیون و اپوزیسیون، شاید دیگر نایی برای کش‌آمدن نباشد. این #راهکار شاید آخرین حضور در آخرین فرصت باشد! مگر آنکه رمقی به رگ‌ها تزریق شود. در شهر اگر کس است یک حرف بس است!
الف) قیام یعنی چه؟
این مطلب را برای یکی از صاحبان تریبون‌های "پزِ عالی و جیبِ خالی" نوشتم که با شور و حرارتی خارج از گود، مردم را به قیامی فراگیر در میان گود دعوت می‌کرد!
راستی #قیام چه شکلی است؟ الگوی آن کدام نمونه‌ی تاریخی است؟
یعنی چه؟ که بدون تشکیلات ستادی، هی نسخه صادر می‌کنند: "مردم قیام کنید!"
آیا قیام شبیه یک فیلم وسترن مهیج است؟ آیا شبیه یک بستنی است که کودکی با گریه‌ و فریاد در بیابان از مام میهن می‌خواهد؟
قیام در صف مقدم، بدون فرماندهی در یک ستاد مشترک، چگونه ممکن است؟ و آن‌ که شعارِ قیام می‌دهد، چه درک میدانی و تجربی از خود و از مردم و از آن دارد، جز تماشای قیام‌های دیگر از حاشیه و یا بر پرده‌ی مانیتور یا سینما؟
به نظر می‌رسد تریبون شاعرانِ شعرِ قیام، در دست آماتورها و یا سیاه بازان باشد! و صاحبانِ منابع مالی خوب میدانند که به چند واسطه تریبون‌های چاه‌نمایی را به دست چه کسانی بدهند و توپ را در میدان کدام قیام‌ناکرده و قاعد‌ِ اعظم بیندازند که جز حافظه‌ی سینمایی درکی از قیام ندارد!
اپوزیسیون خارج نشینی که در مکان امن ناتوان از وحدت تشکیلاتی با خود است، چگونه از مردم غیرتشکیلاتی در چنبره‌ای ناامن؛ توقع وحدت و قیامی هدفمند و براندازانه دارد؟!
آیا این شور و حال و گردوخاک، نقضِ غرض و توسل به شعارهایِ ارزان نیست؟ آیا چنین رویه‌ای از ساده اندیشی صاحبان تریبون است؟ و یا در پشت میدان دادن به این ساده انگاری یک اندیشه‌ی آگاه و همه‌چیزدان پنهان است؟
جنابِ اپوزیسیونِ قیومِِ صاحبِ تریبون!
40 سال سهل است اگر 1400 سال دیگر بر شورِ شعرِ قیام بسرایی، تا ندانی مبانی و ادب و آداب قیام چگونه است تنها آتشبیاری برای آتش به اختیارانی! بی سند نمی‌گویم مزدوری و یا خائنی که بر مسند بزرگان جا خوش کرده‌ای! شاید جاهلی که قیام با شعار و شعر و موسیقی و تورِ سیاحتی-سیاستی و مریخ‌گردی حادث نمی‌شود! و بدون رعایت استایلی خاص در مکانیسم تصمیم سازی علمی بصورت تشکیلاتی چنین معجزه‌ای تنها دمیدنِ باد هوا در سَرِ عوامِ بینوا برای استمرار تریبون است! گیریم به نیت خیر واجب قربة الی‌الخالی نبودن عریضه.
باور کنید سخنان خوب و بدتان، جز امید کاذب و پریشانی و گیجی برای مردم ثمری ندارد! اگر همه مایلند براندازی شود، پس مکانیسم گام به گام این براندازی چگونه است؟ وضعیت شبیه حال مردمی است که در بیابانی دورافتاده گم شده‌اند و کارشناسان با علم به موقعیتشان، بدون ارسال نقشه‌ی راه با موبایل برایشان پیام می‌فرستند که مردم نجات پیدا کنید وگرنه از گرسنگی و تشنگی می‌میرید!
دقیقا مردم کی و کجا باید به کدام فرمان توجه کرده و برای کدام هدف چگونه قیام کنند؟ میلیون‌ها ایرانی صداهای متنوع و پراکنده‌ی اپوزیسیون متخاصم با یکدیگر و با نظام را شنیده و ناشنیده، نمی‌توانند به یک جمع‌بندی برسند، جز پریشانی!
اگر خواستار آنی که بدانی مراتب یک قیام در شرایط فعلی چگونه باید تضمین شود، راهی نداری جز اقدام بر اساس یک فلسفه‌ی جذاب و فراگیر و استراتژی و تاکتیک‌های مناسب با آن در یک نقشه‌ی راه گام به گام...برای آغاز می‌توانی #مرامنامه را بخوانی! وگرنه می‌توانی همچنان شعار دهی و در راه جنگ‌های فرسایشی و مزدوریابی و فحش از راه دور تلف شوی.
بارها به هر دلیل از جمله تاکتیک زورگیری و فقر تحمیلی و سیستماتیک، تظاهراتی روبنایی برای نخود و لوبیا روی داده و حتی از مبادی مشکوک منجر به شعارهای ضد نظام هم شده و البته مدتی بعد این انفجارها و شور تزریقی به بینوایی مردم لت و پار خاموش هم شده. آیا این اثبات می‌کند تمام مردم آماده‌ی قیامی بنیادی و هوشمندانه بدون هدایتِ سیستماتیکِ ستادی بیهوش، در صف مقدمند؟
هنوز آن عاملی که بتواند مردم را در اهدافی بنیادی و بدون سوء‌تفاهم و فراگیر در یک صف فراگیر متحد کند و در میادینی امن و مسالمت‌آمیز و معین، در یک زمان و مکان بصورت پیوسته به شعار و مسیری واحد و منجر به هدف متعهد نماید، رخ نداده است!
اصولا براندازی توسط مردم پراکنده بدون آدرسی دقیق، چه نقشه‌ی راه نظری و علمی و عملی در پیش روی دارد تا دارای انگیزش و ویژگیهای وحدتبخش و پیوسته در راستای دستیابی به هدفی معین باشد؟
در حالی که صاحبان تریبون موسوم به اپوزیسیون شبانه روز رویدادها را تحلیل و نقد می‌کنند و خواهان براندازی هستند، اصولا منظور از این براندازی چیست؟
می‌دانیم که براندازی یعنی این نظام سرنگون شود و برود و نظامی دیگر بیاید. نه اینکه فردی با فرد دیگری در یک ساختار مشابه جابجا شود! اما عملا شکل فیزیکی آن روشن نیست که مثلا قرار است چه کسانی آن را در کدام موقع و به چه شکلی به کدام مقصد معین منتهی کنند که کسی در ایستگاه نهایی برای سرکوب و متفرق کردنشان منتظر ننشسته باشد و ضمنا بصورت مسالمت‌آمیز شکست هم بخورد و بعد آلترناتیوی هم باشد یا نباشد؟
براستی از این ساده‌انگاری در باب شعار براندازی که مخاطب آن مردم پریشان و غیرتشکیلاتی هستند در تعجبم! و متعجب‌تر وقتی‌که در خطیرترین موقعیت تاریخی برخی با شوری انقلابی ناگهان از یک موضوع بنیادی به یک موضوع روبنایی تغییر موضع داده و با خشم و فحش و نفرت مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرند و ریش و گیس یکدیگر را چنگ هم می‌زنند!
کجای این هدف براندازی همچون سال 57 دارای امکاناتی است که یکی با اطمینان فرمان قیام بدهد (با این‌که شرایط امروز هزاران بار وخیم‌تر و صدها برابر آماده‌تر برای قیام است):
1- عزم اربابان جهان در گوادلوپ؟
2- عزم کارتر و پشتیبانی مالی اوناسیس از تشکیلاتِ هدفمندِ خمینی؟
3- صدها پایگاه مساجد با متولیانی مکلف به یک رهبر، که مردم کوچه و خیابان را در یک هماهنگی با ستاد مرکزی انقلابیون به هدفی خاص بسیج کند؟
4- چریک‌های فلسطینی و فدایی و مجاهدین خلقی که پادگان‌ها را از اسلحه خالی کنند و رادیو تلویزیون را با یک هجمه و اقدام نظامی سیستماتیک به تصرف درآوردند.
5- اقدامات هایزر و سالیوان برای از کار انداختن ارتش و ساواک به‌واسطه همیاری گروگان‌های خائنی همچون فردوست و قره‌باغی و ...
6- عدم اقدامات ضد امنیتی در مرزها به دلیل عزم همان اربابان عالم.
7- و البته یک شاه دل رحم و آچمز که ناگهان میان ملتی ناآگاه و شورشی، از خواب خوش رستاخیزی بیدار شده و یا باید همه را چون سلطان این نظام لت و پار کند و یا آنها را به حال خود رها کند!
حالا در این زمان:
1- عدم عزم اربابان عالم برای براندازی (چون یک ارباب بومی که مایل به صدور انقلاب است بهتر می‌تواند با تنش‌آفرینی خودسرانه و غیرپاسخگو، خون یک ملت را برای خالی شدن انبارهای خاورمیانه در شیشه کند!)
2- دو ارتش رسمی و سپاه و نیروهای انتظامی با فرماندهی واحد ملتزم به رهبر نظام و دهها سیستم اطلاعاتی که جملگی با مأموریت‌ها و سناریوهای متنوع، به سرِ یک اختاپوس متفکر و مکار و غیرقابل دسترسی وصلند.
3- چندین گروه شبهه نظامی لبنانی و فلسطینی و یمنی و افغانی و پاکستانی در اختیار نیروهای ضربتی که دارای عقاید جهادی‌اند و با دهها سناریو بر مردم پراکنده و بی‌سلاح مسلطند!
4- عدم کاریزمای یک فرمانده ستادی که چشم تمام گروهها و مردم به فرمان او مفتون و دلگرم باشد و گام به گام حرکت‌ها را تا نتیجه فرماندهی کند.
5-.رهبری ایدئولوژیک و بی احساس که چون شاه عاطفی نباشد!
...
این‌که بالاخره یک ال‌سیسی بموقع ظهور خواهد کرد یک گمانه‌زنی غیرقابل اطمینان است که نمی‌تواند اتوریته‌ای واقعی برای مردم داشته باشد. براستی این مردم کجایند؟ آیا کامیوندارانند که یا با تهدید و تطمیع یک جفت لاستیکشان را گرفته‌اند، و یا خلع ید شده و در زندانند؟
من فکر می‌کنم باید بتوان تا دیر نشده برای تدوین یک نقشه راه واحد و شفاف و وحدتبخش بر اساس یک فلسفه‌ی جذاب، تهدید تفرقه و ویرانی را به فرصت وحدت و آبادی تبدیل کرد. وگرنه پیش‌بینی‌ها و تیزهوشی‌های سیاسی ما چه فایده‌ای برای چه کسانی دارد؟
آیا هدف تخلیه ی هیجان با فحش و دریدن کلامی است؟!
آیا سرکوب و سرخوردگی و انزوا و گریز به سوراخ موش یا آوارگی است؟
هدف چیست؟
امید و یاس و طلبکاری اپوزیسیون از مردم چیست که چرا قیام نمی‌کنند؟
آیا مردم بازیگران یک تیم فوتبالند که با یک کاپیتان در زمین و یک مربی بیرون زمین، توسط ساقهای طلایی یک نابغه در وقت اضافه گل بزنند؟
کی؟ کجا؟ چه ساعتی؟ دروازه کجاست؟ برای فتح کدام قله؟ برنامه‌ی براندازی چیست؟ و گذشته از این با جیب خالی و پز عالی اصولا چرا شعار گنگِ براندازی در موقعیتی ناشناس و ناامن؟ و نه استحاله‌ی مسالمت آمیز از قدرت متمرکز به قدرت مردمی با مهرورزی و در وضعیتی امن و قابل اعتماد؟
و در بن‌بست عدم‌ِپاسخگویی این توجیه که بالاخره تاریخ در موقع ضروری زایش خواهد کرد، چه تضمین و فایده‌ای برای چشم امید مردم آگاه و ناآگاه امروز دارد؟
اگر هدف اندیشمندان از نشان دادن نقشه‌ی راه به سیاستمداران و رهبرانی که دارای قدرت و کاریزما هستند نباشد، پس مخاطبِ استراتژیست‌ها و تحلیل‌گران کیست و چیست؟ و اگر هدف این نیست! پس هدف از اینهمه چالش برای چیست؟ آیا تحلیلگران قرار است نقشِ محلل را برای رعایا با جابجایی اربابان بازی کنند؟
با این‌همه فکر می‌کنم در موقعیتی که امکان تشکل مستقل از تهدید نظام سلطه در داخل نیست، تنها در صورت وحدت اپوزیسیون راستین خارج‌نشین، بر اساس یک فلسفه‌ی قابل تفاهم از قبیل حق تابعیت (نه ایدئولوژی) با التزام به یک مرامنامه‌ی غیرایدئولوژیک و حق‌مدار و مشترک المنافع و وحدتبخش، در عرض چند هفته می‌توان شاهد استقبال اکثریت مردم برای اعمال اراده در راستای تحولات بنیادی بود.
اما به باورم برای وحدت مقدماتی و تشکیل ستاد مشترک اپوزیسیون، ضروری است که به یک مرامنامه‌ که حق هیچ شهروندی را نفی نکند ملتزم بود! که یک دست اگر بصورت سنتی صدا داشته، اما امروزه دیگر نه صدایی دارد و نه نوایی!
مع الوصف برای دستیابی به یک نقشه‌ی راه شفاف راهی نیست جز مراتب ذیل:
1- فلسفه ماهوی (معنوی): راهکار فراگیر و مؤثر باید به عنوان یک کالبد، دارای یک روح مشترک و بنیادی باشد! و آن نیست جز مهرورزی به تمام صاحبان حق در خانه مشترک. که این خانه از آن تمام صاحبان آن است.
2- استراتژی: وحدتِ برگزیدگان و نمایندگان اکثریت مخالفین نظام سلطه و اعضاء یک وطن در ستاد مشترک اپوزیسیون:
2-1) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی
2-2) لینک در وبلاگ:
.
3- تاکتیک نمونه: برای تبدیل روز قدس به روز صلح با خود و جهان:
.
ب) راه سوم و میانه
در دوراهی و بن‌بستِ آچمز و حیرت و تردید، یکی با رویِ خوش یک قهوه میهمانش می‌کند، تا نفر سوم با خیال راحت در خانه دخلش را خالی کند! این حکایت جمهوری ویرانی ایرانِ منفعل است!
1) اپوزیسیون شده عین تماشاچیانی منفعل در بازی تنیس با توپی به نام ایران، بین ارباب بومی و جهانی، که هی سرش را در پی ضربات به توپ، از این زمین به آن زمین می‌چرخاند تا با چشمانی حریص و ناآرام ببیند که باید با ادبیات سلبی-حذفی در این رقابت بنیادی، حسرت بخورد و آه بکشد و یا با خشم فحش دهد و یا با کف و صوت تشویق کند و مست شود از حذف و باختنِ حریف! که محصول این بازی، تنها تخلیه هیجان با مرگ حریف است!
چون ادبیاتش زاینده و ایجابی-جذبی نیست! چون عاجز از عملی وحدتبخش در وقت مقتضی است.
2) ارباب آچمز و غیرپاسخگوی بومی با کتمان حقیقت در روز روشن گفت: من در فرجامِ برجامِ خودم، بی تقصیرم و در عقوبت آن دخالت نمی‌کنم. خود دانید! ما نه اهل جنگیم نه مذاکره! اما همواره با رفتار دوپهلو و غیرشفاف، با شعار صلح و دوستی برای دشمن رجز می‌خوانیم و برای نابودی هر غیرخودی با تهدید به مرگ موشک هوا می‌کنیم تا اولین سیلی غیرقانونی را او بزند! این همان تاکتیک برخورد با ملت غیرخودی در چارچوب قانون زورمدارانه ی زورگیران عقیدتی است! فشار مضاعف و ایجاد تنش برای زدن اولین سیلی غیرقانونی و سرکوب تا سرخوردگی در نبردی نابرابر و کش آمدن نظام سلطه. درست مثل خمینی که 5 ماه پیش از جنگ به دعوت صدام برای مذاکره برای برطرف کردن اختلافات فیمابین، نه گفت! و حتی ارتش عراق را به قیام علیه صدام تشویق کرد و هشت سالِ ویرانگرش شد 40 سال...!
3) ارباب جهانی گفت: نکن کاری که ایران را روی نقشه محو کنم. او موذیانه فرقی بین حکومت و مردم ایران نمی‌گذارد! تا شاید مردم ایران را علیه ارباب خود در نبردی نابرابر بجنباند! دیروز هم کنگره‌اش رأی داد که حمله به ایران در شرایط بحران، مجوز نمی‌خواهد! پنتاگونش گفت برای مقابله با ایران ده هزار سرباز به منطقه می‌فرستیم! رئیس جمهورش کتمان کرد و ضمنا گفت با وجود تحریم اقتصادی نیازی به جنگ فیزیکی نیست و البته اگر لازم باشد سرباز هم می‌فرستیم.
البته این شل کن سفت کن و دوگانه گویی و تحریم و زورگیری از مخالفینِ قوانین زورمدارانه، از اخلاقیات اربابان سلطه است.
مگر اکثریت ملت غیرخودی در داخلِ همین وطن، 40 سال تحریم نیستند؟
مگر مسئولین سه قوای ولایی ظاهرا هر یک ساز خود را نمی‌زنند تا ملت را میان دستان یک نفر مچل و گیج کنند که لابد چالش اراده در ارکان نظام واقعی است؟! مگر ایشان هم بیت خودی و پیمانکاران و متعهدین به خویش را با رانت و هبه در رفاه نگاه نمی‌دارند و ملت غیرخودی خارج از بیت را در عذاب و فشار واقعی و مصنوعی و تاکتیکی نمی‌چلانند؟
خب ارباب عالم هم همین کارها را می‌کند! منتها دامنه‌ی خودی‌هایش شامل ملت خودش و هم پیمانانش هم می‌شود و البته وسیع‌تر است!
هر چند ارباب عالم قانونا میتنواند مورد چالش ملت خود قرار گیرد اما ارباب داخل به مصلحتی قانونی همین چالش را هم از صاحبان حق دریغ دارد! و صد البته این تشخیصی براسای اختیارات قانونی است که اکثریت ملت در آخرین انتخابات نمایشی آگاهانه یا ناخودآگاه با قانونش بیعت کرده‌اند! و اینک اگر با آن بیعت مخالفند باید بتوانند این مخالفت را به شکلی بروز دهند که نه سیخ بسوزد نه کباب. اگر ارباب هنوز به حق مخالفین خود باور داشته باشد! حقی که در آخرین انتخابات برای مخالفین قائل شد! که حتی اگر با نظام مخالفید اما بیائید در صندوق انتخاباتی که به خوانش من است، با من بیعت کنید!
خب، در این بازی دو نفره، کار اپوزیسیون هم شده تماشای این دو بازیگر با آری یا نه به جنگ و صلح. این یعنی یک واکنش کلامی و هیجانی صرف برای خوشه چینی از سرنوشت مردم... و نه یک عمل میدانی با حضور مردم. اپوزیسیونی که از وحدت با خود در فضای امنِ خارج از زندان، ناتوان است، از مردم در شرایط ناامن و سوء تفاهم برانگیز، وحدت در نظر و عمل می‌طلبد! این یعنی نقض غرض و انداختن توپ میان توپ جمع کن‌ها و تماشاچیان برای گل زدن در زمین رسمی (نگویم تف سربالا)
...
به قربانیان چالش "نه به جنگ یا صلح! آری به جنگ یا صلح!"
معامله‌ی اربابان بومی و جهانی هیچگاه نفعی به حال رعایا نداشته است!
باید دست پیش گرفت تا پس نیفتاد!
نباید منتظر ماند تا در موعد مقرر ناگزیر از قربانی شدن بین بد و بدتر در دام ارباب شد!
همواره راه سومی هست.
ما به جای یک نه سلبی به هر گزینه ای، میتوانیم از آری به همزیستی و هم افزایی ملت بگوئیم.
چرا که: چون که صد آید نود هم نزد ماست!
به باورم این شعار نه به جنگ را خودشان تولید کرده اند! این کار همیشگی ایشان بوده است! بد یا بدتر؟
ظاهرا میخواهند به ملت گرسنه و تشنه، نمایش یک رفراندوم را در سرابی دروغین نشان دهند!
رفراندوم خوب است اما با سوژه و بستری امن و مردمی، نه آلوده به دوگانه ها در خوانشهای اربابی.
به هوش باشیم.
همواره بین آری یا نه، بد و بدتر، و جنگ و صلح راه سوم و میانه ای هست.
مدام نباید گفت به این و آن گفت: میو میو... گاهی هم به قول ارباب بومی باید گفت: میان میان.
راه سومی که در حواشی متن برای خود اعتبار و مقبولیت بخرد که در دامچاله ای بین دو ویرانی میان دست اربابان، راه نه آن است و نه این.
از دامن هیچ اربابی برای رعایا گل نمی‌روید!
این به معنای آلوده شدن به روشهای دلخواه او برای آتشبیاری برای آتش به اختیاران او در آوردگاه و نبردی نابرابر نیست.
راه استقلال از نمایش بیعت در رفراندوم و انتخابات بیعتش، صف بستن اکثریت در کنار اقلیت است.
راه جنگ یا صلح او با دشمن فرضی، تنها اثبات ندای صلح با خود و جهان است.
نباید با زبان و ادبیات و در میادین ارباب آلوده شد!
همواره ارباب با دامچاله های به ظاهر دموکراتیک در فکر بیعت مردم با خود است و در این دامچاله ها نه باید برای تحریم به انزوا گریخت و نه در بازی او آلت شد! بلکه میتوان با حضوری میدانی هم تحریمش کرد و هم از راه سوم گفت و تهدید را به فرصت تبدیل کرد.
این همان حلقه ی مفقوده ای است که آزادیخواهان از آن غافل بوده اند باید برای به کار انداختنش در گام اول در یک ستاد مشترک بصورت تشکیلاتی(نه متفرقه) با هم متحد شوند. چون این راهکار بدون وحدت در یک ستاد مشترک ابتر است. و اینگونه نیست که اگر یکی به تنهایی از آن استفاده کند حتما گوی سبقت را از سایرین ربوده است.
راه این وطن جز از وحدت همه برای استقرار راهکار سوم نمی‌گذرد!
از امروز باید آغاز کرد...که در فردای روز بزنگاه خیلی دیر است!
#راه_سوم یعنی:
1- وحدت در ستاد مشترک بر اساس یک مرامنامه ( که پیشتر توسط راقم این سطور ارائه شده است)
2- تعین فلسفه‌ی بنیادی حق‌مدار، صرفا بر اساس حق تابعیت (اولویت حق آب و خاک بر ایدئولوژی) و تعیین استراتژی و تاکتیکهای مناسب و مؤثر مسالمت آمیز، با توان مردم مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی( به جای ادبیات سلبی-حذفی).
3- فراخوان برای حضور اسب تراوای مردمی در میهمانی ارباب و نشستن و برنخاستن در حواشی و به‌موازات حضور اقلیت مشروع، برای صدور یک #فرمان_مدنی توسط اکثریت صاحبان حق، در روز قدس و نماز جمعه‌ها و تمام همایش‌های حکومتی، برای خریدن اعتبار و مقبولیتی در منظر تاریخ و جهان ، تا حصول نتیجه: تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام مردم با نظارت تمام مردم مستقل از قدرت ایدئولوژیک. این میتواند یک سند برای آغاز راهی طولانی برای هم افزایی مردمی و همزیستی مسالمت آمیز از شوراهای بومی و محلی تا ملی-میهنی باشد، تا امید به مشارکت در نظام تصمیم سازی در مردم زنده شود! تا قدرتی مسالمتجو و صلح طلب متبلور شود که هیچ قدرتی در جهان به خود اجازه ندهد که از ترس او او را 40 سال تحریم کند! در این برهه‌ی خطیر این اولین گام بسیار ضروری است! و بهترین فرصت برای ابراز حضور اکثریتی با شعار خود و در مسیری مجزا در همین روز قدس و در نماز جمعه هایی است که نظام خود از مردم برای حضور و شنیدن شعارهایشان دعوت میکند.
چرا نباید از این فرصت رایگان بهره برد تا با شعارهای مسالمت آمیز، تهدید جنگ و ویرانی و حذف ملت از نظام تصمیم سازی سرنوشت مشترک را با هجوم نور به تاریکی محو کرد؟
که هیچ تاریکی با تاریکی محو نخواهد شد!
که اگر بر همین رویه دیر بجنبی و به همان سیاق سابق بازیچه شوی، در شل کن سفت کن‌های نظام سلطه: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان!
دم غنیمت است!

اسب تراوای رعایا در میهمانی ارباب

اسب تراوای رعایا در میهمانی ارباب
یک راهکار اورژانسی برای نجات مام میهن در آخرین فرصت تا #روز_قدس
برای تبدیل جنگ به صلح و توسعه‌ی پایدار با یک حرکت بنیادی
آچمز و کیش و مات با اسب تراوایِ "صلح هیبریدی" در #روز_قدس و نمازجمعه‌ها تا نتیجه
متاسفانه اپوزیسیون پراکنده از ملت پراکنده با مطالبات روبنایی متوقع است که بصورت مسالمت‌آمیز و پراکنده در بی‌زمانی و بی‌مکانی قیامی بنیادی کند و کماکان معتاد به فلسفه‌ی انتظار، با فحش و صلوات منتظر زایش طبیعی نوزاد انقلاب از مام میهن است! یعنی آن‌که خود ناتوان از وحدت است از تمام مردم پریشان وحدت می‌طلبد!
در اوج رجزخوانی بین سلاطین بومی و جهان، از محل خون ملت ایران، و برای تبدیل تهدید به فرصت پیش از قرارگرفتن در مقابل عمل انجام شده در #بزرگترین_معامله_قرن بین امریکا و فلسطین پس از ماه رمضان، به‌جای پریشانی و نفله شدن در کوچه پس کوچه‌های مطالبات روبنایی و میادین بدون مجوز سرکوب و سرخوردگی، و نظر به‌اینکه " گل امید" با ادبیات مسالمت‌آمیز در مکانی امن شکوفا خواهد شد و مردم از یک نقشه‌ی راه معین و فراگیر در یک زمان و یک مکان امن استقبال خواهند کرد، حال که قرار است فلسطینی‌ها با ترامپ معامله کنند و بهانه‌ی صدور انقلاب به دیار قدس از دست نظام سلطه خارج شود، پیش از آنکه ملتِ‌دریده به دریدن بیشتر یکدیگر درافتند، و در زمانی که خانه در دست قانون دزد و قانونمدارانِ مکلف است، اپوزیسیون خود از وحدت بر اساس یک فلسفه و استراتژی و تاکتیک برای بازپسگیری مسالمت‌آمیز خانه‌ی مشترک ناتوان است، سزاست که در یک اقدام فورس‌ماژور، اپوزیسیون مستقل با جیب خالی و پز عالی، دندان بر جگر خونفشان بگذارد و به‌جای تحریک مردم غیرتشکیلاتی برای انقلابی خونین از راه دور علیه سناریوهای رنگارنگ و پنهان اتاق فکر قدرت متمرکز، دندان طمع از خوشه‌چینی در فرادی پیروزی ناممکن برکند و در یک اتحاد صحرایی در شرایط بحرانی، در یک ستاد مشترک متحد شود و با فراخوانی عمومی مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی (نه تنش‌آفرین و سلبی-حذفی) به دعوت نظام برای حضور میدانی لبیک گوید و اکثریت مردم را در صفی مجزا و با شعاری واحد به میهمانی ارباب دعوت کند تا بصورت شفاف تغییر قانون سلطه را به نفع حضور تمام مردم برای نوشتن سرنوشت مشترک بخواهد و بنشیند و برنخیزد تا نتیجه! تا بتواند با از سکه انداختن مشروعیت قانونی اقلیت، برای اکثریتِ قانونا مخلوع، اعتبار و مقبولیت بخرد و در منظر تاریخ و در مقابل چشم جهان، خواستار خروج سرنوشت یک وطن هشتاد میلیونی از کاسه‌ی سرِ یک قادر مطلقه شود و این بارِ گران و کمرشکن را برای تمام مردم بخواهد! تا ضمنا ببیند که آیا ملت همیشه در صحنه، کماکان بر سر بیعت حداکثری خود با قانون اساسی و بازیگران ارباب سرنوشت در آخرین انتصخابات هست یا نه، خواستار تجدید رفراندوم 58 بصورت مسالمت‌آمیز است و برای در دست گرفتن سرنوشت خود، خواستار نفله نشدن در جیب یک قدرت مطلقه است و فهمسده است که از دست تدارکاتچیان قانونی قادر مطلقه کاری جز پیمانکاری یک کارفرما بر نمی‌آید و از پا نخواهد نشست تا استرداد و استقرار راده مردمی بر سرنوشت مام میهن! در واقع کمترین کار اپوزیسیون فهم حقوق بنیادی مردم برای استقرار اراده مردمی است، نه تعویض سلاطین. آیا اپوزیسیون در نشان دادن آدرس درستِ عدم بیعت مسالمت آمیز برای تغییر ادبیات ارباب و رعیتی سابق، موفق بوده است؟ به باورم خیر! چون ادبیات سنتی او کماکان ادبیات ارباب و رعیتی برای یافتن یک ناجی و جابجایی ناجیان است.. آن هم بر اساس ادبیات سلبی-حذفی( براندازی و جایگزینی این و آن تا ابد) و نه ادبیات ایجابی جذبی بر اساس اقتاع عمومی برای فهم خواسته، بصورت مسالمت‌آمیز در حاشیه به جای آلوده شدن در متن قانونی که بن بست است. این است آن معرفت و فهمی که موجب احساس امنیت و حضور فراگیر رعایا در میهمانی ارباب برای هدف استراتژیک "شهروند برابر شدن" خواهد شد: حکومت پیمانکار و نوکر مردم است نه کارفرما و سالار او.
نقشه راه گام‌به‌گام در #مرامنامه امید تا استقلال و آزادی بیان شده است.
پس به‌جاست که اپوزیسیون به‌جای ناله و فحش و نفرت‌پراکنی و خشم و تفرقه و شعار کور از راه دور و ملامت مردم بینوای غیرتشکیلاتی به‌خاطر عدم قیامی خشونتبار و مورد دلخواه سلاطین زور، که نتایج آن جنگ هفتاد دو ملت است، به یک عمل میدانی وحدتبخش و مسالمت‌آمیز اقدام کند و خطر جنگ و اتلاف منابع مشترک ملی را یکبار برای همیشه از هستی و نیستی مام میهن دور کند!
بنابراین تا دیر نشده اگر از همین حالا با وحدتی در اپوزیسیون و با فرماندهی شخصی کاریزماتیک به فراخوانی مسالمت‌آمیز برای حضور در صفی مجزا در روز قدس اقدام شود، مطمئنا بهانه از دست سلاطین بومی و جهانی برای تداومِ دریدن توده‌های میلیونی و فرزندان مام میهن خارج خواهد شد!
راه صلح و توسعه پایدار و اعمال اراده و مطالبات بنیادی تمام مردم: تجدید رفراندوم 58 در 98 با نظارت مردم مستقل از قدرت (بدون دخالتِ حاکمیت)
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!
خیام ابراهیمی
28 اردیبهشت 98
----
پانوشت:
پیام به آقای طبرزدی که مردم را به پارک لاله دعوت کرده.
آقای #طبرزدی! هشدار! هشدار...
صدبار گزیده شدن از یک سوراخ، شرط هوشمندی در دامچاله‌ها نیست!
آن هوش سیاسی نخبگان را چه شد؟
میتینگ پارک لاله مجوز ندارد و استقبال نمی‌شود و اگر هم بشود از دامچاله 88 بزرگتر نیست! لابد مطالباتش هم روبنایی است! فلسفه ندارد! استراتژی ندارد! تاکتیکش هم استمرار ندارد! و اگر داشته باشد جز سرکوب و سرخوردگی ثمر ندارد! گیج و گم است! دست و پاانداختنی تکراری است! چون بر اساس ادبیات سلبی-حذفی است! چون بر اساس ادبیات ارباب و رعیتی است و به ملت احساس مالکیت نمیدهد و ملت را ذلیل و خوار میکند و بینوایان را در نبردی نابرابر برای انتقام، سرکوب و پرخاشجو و کین‌ورز میکند!
ملت ما امروز به یادآوری و فهم راستین حق شراکت در آب و خاک مشترک نیازمند است! به اینکه او کارفرماست و حکومت پیمانکارش. نه اینکه او پیمانکار و برده است و حکومت فرمانده و کارفرمایش.
به همین دلیل #نافرمانی_مدنی از تاکتیکهای سنتی است که تنها شاید در یک بستر دموکراتیک (مثل ونزوئلا) معنادار باشد و عملا هم غیرقانونی است و نهایتا در چنبره سناریوهای متنوع اتاق فکر متمرکز، موجب گمراهی ملت غیرتشکیلاتی شده و به غبن و طعمه شدن و پریشانی منجر می‌شود!
ما برای یادآوری مناسبات قدرت ناشی از یک حق مشترک در آب و خاک مشاع، به حضور در حواشی بستری قانونی و امن با رویکرد #فرمان_مدنی بصورت مسالمت‌آمیز به حکومتی که خود را خدمتگزار مردم میداند نیازمندیم.
ما در این دوران خطیر به ادبیات وحدتبخش ایجابی-جذبی نیازمندیم که بتواند با یک زبان حقوقی مشترک موجب مفاهمه "مردمی-میهنی" شود و ضمنا دارای مطالبات ساختاری و بنیادی بر اساس حق مشترک آب و خاک تمام شهروندان باشد، تا با پایداری بر آن مطالبات شفاف بصورت مسالمت آمیز، کسی نتواند آن را کتمان کند!
متاسفانه مبارزات ایدئولوژیک و حرکتهای متنوع اپوزیسیون سنتی نیازمند بستر امن پساآزادی است و در دوران پیشاآزادی، ضد وحدت عمل میکند و ویرانگر است! مبارزات سنتی با ادبیات ارباب و رعیتی، در دوران مدرن پاسخگو نیست. این روشهای پراکنده و سنتی با جیب خالی و پز عالی و بدون نقشه راهی گام به گام و علمی بر اساس یک فلسفه و استراتژی و تاکتیکهای نامتناسب با توان مردمی-میهنی، تنها سنگی در تاریکی است و جز گم شدن ثمری ندارد! چرا که سنگ محک استانداردی در دست ندارد و نمیداند چگونه باید تهدید را به فرصت تبدیل کند!
بدون عزم اربابان عالم در گوادلوپ، بدون یاری کارتر و اوناسیس به خمینی، بدون یک کاریزما که در مساجد صدها نماینده برای بسیج عمومی داشته باشد، بدون از کار انداختن ارتش و ساواک توسط خائنینی گروگان چون فردوست و قره باغی، بدون چریکهای فلسطینی برای خلع سلاح پادگانها و رادیو تلویزیون، بدون نقشه راهی که پشت یک رهبر کاریزماتیک گام به گام هدفی معین را پیش برد...بدون بی‌بی‌سی سال 57 و با وجود بمباران ضداطلاعاتی رسانه‌هایی که بصورت پراکنده و پریشان با خشونتی کور و با نیت مطالبات بنیادی به موج‌سواری بر مطالبات روبنایی مردم مشغولند با چاه نمایی موجب تفرقه میشوند، چگونه خواهید توانست تنها با شعارهای سوء‌تفاهم برانگیز که موجب وحدت مردمی نیست، موفق شوید؟!
لطفا با رفتار و شعارهای عقیم و ناممکن، موجب دورکردن عزم ملی، از هدف منافع مشترک آب و خاک مشاع، نشوید! شما با این حرکتها بیشتر موجب سنگرسازی بین یک سیستم متمرکز و ملتی پریشان، و کور شدن گره‌ها میشوید! آن هم میان دو ارتش و دهها ساواک مجرب سازماندهی شده در یک اتاق فکر با دهها سناریوی متکی به زور و زر و تزویر مقدس و مزدورانِ ایدئولوژیک. با حمایت روسیه‌ای که به عنوان یار تمرینی ارباب جهانی در یک جنگ سرد زنجیره ای بر اساس فلسفه دوقطبی حق و باطل و دوست و دشمن و خودی و غیرخودی، هنوز در لباس همان لیاخوف است که با قسم حضرتعباس دم خروسش بیرون زده و در غیاب نظارت مردمی با وعده‌های غیرقابل تضمین تنها میتواند با باجگیری، ارباب بومی به ته خط رسیده را بفریبد و برایش فرقی نمیکند ملتی نابود شود یا نشود. لطفا با این سنگ اندازی‌ها به شیشه ارباب زخمدیده، با اهدافی مبهم بین مطالبات روبنایی و بنیادی و با سوار شدن بر هوش هیجانی نازل ملت خفت شده در روزمرگی، بیش از پیش آب به آسیاب اربابان جهانی برای خون‌خواری از رگهای ملتی بواسطه ارباب بومی، نریزید! و کاری کنید چون نور و هوا و آب و خاک طبیعی و رایگان و فراگیر و بی‌دریغ و حیاتبخش! که از مرگ و نابودی و نفرت و تاریکی، زندگی زاده نمیشود و هیچ تاریکی با تاریکی محو نمیشود! تاریکی تنها با هجوم امنیت‌بخشِ نور محو میشود، بدون حذف هیچ عنصری، اما منجر به جابجایی! امنیت و تعادل و زایندگی در ذات آیات و نشانه‌های طبیعت است. از این نشانه ها عبرت گیریم.
و اما راهکار و نقشه راهی گام به گام و علمی و معرفتبار و وحدتبخش بین خودی و غیرخودی، در سه گام فلسفی، استراتژیک، با تاکتیکهای تبدیل تهدید به فرصت برای استرداد اراده مردمی به عنوان بزرگترین قدرت حفظ امنیت و اعتبار جهانی برای استقرار صلح و امید و هم افزایی و بالندگی و زایندگی:
...
1- فلسفه ماهوی (روان): راهکار فراگیری مژثر باید دارای چنین روحی باشد!
.
2- استراتژی: وحدت تمام اعضاء یک وطن در ستاد مشترک اپوزیسیون:
الف- لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی
ب- لینک در وبلاگ:
.
3- تاکتیک تبدیل روز قدس به روز صلح با خود و جهان:

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...