طعمه در تار
عنکبوتی مغز یک بیمار
40 سال است که مشکل و علت اصلی مرگ امیدی زاینده و بالنده در ملت
ایران این است که مردم در چنبرهی یک قدرت مطلقهی قانونی عقیم شده است و سرنوشت
تودههای میلیونی در تودهی خاکستری کاسهی سر یک دیکتاتور به نام ولایت مطلقه
فقیه حبس است و جز تسلیم یا اعتراض، توانی برای تغییر و با تعیین سرنوشت خود
ندارد. اما برای این اعتراض در بن بست التزام قانونی مسئولین 3 قوا به قدرت مطلقه
اسیر است! خدمترسانی و تغذیه و تامین نیازهای ابتدایی مردم، وابسته به تصمیمات
کلان رهبر نظام است! در چنین بنبستی حتی نهادها و شبکههای عنکبوتی و اجتماعی بنا
شده توسط حکومت، عملا پاسخگوی خواست مردم نیست.
بنابراین ضروریترین مشکل این ملت گرفتار، رهایی از تارهای عنکبوتی این قدرت متمرکز است!
در شرایط طبیعی، حکومتِ خدمتگزار به ملت، باید به فرمان ملت باشد؛ نه اینکه فرمان انفرادی یک قدرت متمرکز و اتوریتهاش بر ملت، خدمترسانی را بر اساس تعریف خودش به صاحبان حق تحمیل کند.
پرسش: چرا در عصر مدنیت؛ سرنوشت ملتی باید در دام تارهای یک عنکبوت دیوانه مچاله و قربانی شود؟
صدام، قذافی و هیتلر و دیکتاتورها، از آخرین بقایا و نمایندگان مدیریت جامعه از عصر حجر بودند!
به چه حقی سرنوشت یک ملت را باید یک بیمار روانی تعیین کند؟
وقتی سرنوشت ملتی و تودههای میلیونی، قانونا در توهم و مالیخولیای تودهی خاکستری کاسهی سر ذهن یک بیمار اسیر باشد... وقتی قانونا نظارت صاحبان حق بر سرنوشت عمومی مسلط نباشد... وقتی ملت کارفرما، و کارگزاران حکومت، پیمانکار و عمله و خدمتگزار فرمان ملت نباشد... آنگاه بیش از پیشوا این جیره بگیران چپ و راست و میانمایهی اویند که مایلند با هزار ترفند و لطایف الحیل و با گذاشتن هندوانه در زیر بغل ملت و قدرت مطلقه، شریک قانون دزدی و رفیق قافله و خونخوار ملتی باشند!
حقیقت این است: مشکل از قانونی است که جای کارفرما و پیمانکار را عوض کرده است!
و بدون تغییر اورژانسی قانون سلطهی یک ارباب و گزمههایش بر رعایا و جماعت، سرنوشت یک ملت چند میلیونی هر لحظه در خطر نابودی در چاه ویل هوسهای مزدوران قانونی است.
بنابراین ضروریترین مشکل این ملت گرفتار، رهایی از تارهای عنکبوتی این قدرت متمرکز است!
در شرایط طبیعی، حکومتِ خدمتگزار به ملت، باید به فرمان ملت باشد؛ نه اینکه فرمان انفرادی یک قدرت متمرکز و اتوریتهاش بر ملت، خدمترسانی را بر اساس تعریف خودش به صاحبان حق تحمیل کند.
پرسش: چرا در عصر مدنیت؛ سرنوشت ملتی باید در دام تارهای یک عنکبوت دیوانه مچاله و قربانی شود؟
صدام، قذافی و هیتلر و دیکتاتورها، از آخرین بقایا و نمایندگان مدیریت جامعه از عصر حجر بودند!
به چه حقی سرنوشت یک ملت را باید یک بیمار روانی تعیین کند؟
وقتی سرنوشت ملتی و تودههای میلیونی، قانونا در توهم و مالیخولیای تودهی خاکستری کاسهی سر ذهن یک بیمار اسیر باشد... وقتی قانونا نظارت صاحبان حق بر سرنوشت عمومی مسلط نباشد... وقتی ملت کارفرما، و کارگزاران حکومت، پیمانکار و عمله و خدمتگزار فرمان ملت نباشد... آنگاه بیش از پیشوا این جیره بگیران چپ و راست و میانمایهی اویند که مایلند با هزار ترفند و لطایف الحیل و با گذاشتن هندوانه در زیر بغل ملت و قدرت مطلقه، شریک قانون دزدی و رفیق قافله و خونخوار ملتی باشند!
حقیقت این است: مشکل از قانونی است که جای کارفرما و پیمانکار را عوض کرده است!
و بدون تغییر اورژانسی قانون سلطهی یک ارباب و گزمههایش بر رعایا و جماعت، سرنوشت یک ملت چند میلیونی هر لحظه در خطر نابودی در چاه ویل هوسهای مزدوران قانونی است.
در چنین شرایط
خطیری، تلاش برای دستیابی به مطالبات جزئی و روبنایی، یک چاهنمایی القایی و
سرگرمی انحرافی است که با شعارهای پوشالی مردمسالاری در فکر بیعت ملت با یک سالار
و ویژه خوارانش است.
مشکل اصلی و اورژانسی چنین ملتی، ایجاد امید برای نظارت مردمی و ملی بر سرنوشت عمومی است.
باقی مشکلات دامچاله و چاهنمایی است.
در چنین موقعیت خطیری، هر لحظه، فرصتی است برای رهایی از تهدید نابودی و پیچیده شدن اوضاع.
هر روزه دهها نمونه از جنسِ جنایات نجفی و قتلهای زنجیرهای در دخمهها و در کوچه پس کوچههای شهر در حال وقوع است.
براستی که نباید بیش از این درگیر داستان پلیسی این جنایات سازمانیافته و یا تصادفی شد!
تو گویی یک ملت چند میلیونی در تارها و دامهای عنکبوتی قانون سلطهی یک عنکبوت پیر، خفت و مسخ و گیج و منگ شده باشند و اندک توان خود را صرف تشریح این جنازه آن جنازه میکنند در حالی که مهمترین مشکل صاحبان حق مسلم، رهایی از این دام قانونی است که سرنوشت یک ملت و تودههای میلیونی را در کاسهی سر یک ذهن تبدار اسیر کرده است! در چنین دام مردهخواری، همواره کفتارهایی چون حجاریانها و تاجزادهها و خاتمیها و موسویها و کروبیها و مرتضویها و شریعتنداریها و رضاییها و قالیبافها و نجفیها، کاسههای داغتر از آشند و دایههای مهربانتر از مادر.
مگر در شعارهای عوافریبانه نه این است که: ملت کارفرماست و حکومت پیمانکار و خدمتگزار خدوم.
پس این چه دروغ کثیف و بزرگ و جنایتباری است که بنا بر اصل 110 قانون اساسی ماجرا دقیقا برعکس این است؟
مشکل اصلی و اورژانسی چنین ملتی، ایجاد امید برای نظارت مردمی و ملی بر سرنوشت عمومی است.
باقی مشکلات دامچاله و چاهنمایی است.
در چنین موقعیت خطیری، هر لحظه، فرصتی است برای رهایی از تهدید نابودی و پیچیده شدن اوضاع.
هر روزه دهها نمونه از جنسِ جنایات نجفی و قتلهای زنجیرهای در دخمهها و در کوچه پس کوچههای شهر در حال وقوع است.
براستی که نباید بیش از این درگیر داستان پلیسی این جنایات سازمانیافته و یا تصادفی شد!
تو گویی یک ملت چند میلیونی در تارها و دامهای عنکبوتی قانون سلطهی یک عنکبوت پیر، خفت و مسخ و گیج و منگ شده باشند و اندک توان خود را صرف تشریح این جنازه آن جنازه میکنند در حالی که مهمترین مشکل صاحبان حق مسلم، رهایی از این دام قانونی است که سرنوشت یک ملت و تودههای میلیونی را در کاسهی سر یک ذهن تبدار اسیر کرده است! در چنین دام مردهخواری، همواره کفتارهایی چون حجاریانها و تاجزادهها و خاتمیها و موسویها و کروبیها و مرتضویها و شریعتنداریها و رضاییها و قالیبافها و نجفیها، کاسههای داغتر از آشند و دایههای مهربانتر از مادر.
مگر در شعارهای عوافریبانه نه این است که: ملت کارفرماست و حکومت پیمانکار و خدمتگزار خدوم.
پس این چه دروغ کثیف و بزرگ و جنایتباری است که بنا بر اصل 110 قانون اساسی ماجرا دقیقا برعکس این است؟
به باورم
اصلاحجلبان ویژهخوار و ریاکاری که مست از سهم این قدرت غصبی ناشی از آن دروغ
بزرگ مدعی خدمتگزاریاند، پلیدتر و کثیف تر از آنانی هستند که شمشیر را از رو بستهاند
و با ملت ملت کردن مدعیاند که شهر شهر هرت است و داستان همین آش است و همین کاسه!
بدیهی است که بهجای دست و پا زدن میان این تارهای عنکبوتی هر چه زودتر باید جای کارفرما و پیمانکار در قانون عوض شود و این ظلم ملی به یک نفر روا داشته نشود که به جای هشتاد میلیون نفر سرنوشت بنویسد و کمرش زیر این بار سنگین 40 ساله به همت مفسدین و رانتخوارها شکسته شود!
بدیهی است که بهجای دست و پا زدن میان این تارهای عنکبوتی هر چه زودتر باید جای کارفرما و پیمانکار در قانون عوض شود و این ظلم ملی به یک نفر روا داشته نشود که به جای هشتاد میلیون نفر سرنوشت بنویسد و کمرش زیر این بار سنگین 40 ساله به همت مفسدین و رانتخوارها شکسته شود!
به باورم این
ستم تاریخی یک ملت ستمگر به یاری ویژهخواران بیناموس، به یک رهبر بینوا و مظلوم
است که ناموسش حکم و فرمان ملت است، نه حکم یک قدرت متمرکز که او را به گروگان
گرفته است.
به باورم بیشتر از هر کس و ناکسی در این مملکت، این گزمههای سبز و بنفش و سیاه و سرخند که با لطایف الحیل و شعارهای دروغین در مردم امید کاذب تولید میکنند تا وجودشان را که وابسته به حلقه زدن تنها گرد یک قدرت متمرکز است را تضمین کنند! با این تیر آنها دو نشان میزنند! در واقع ایشان هم ملت را و هم قدرت مطلقه را به گروگان میگیرند تا به ویژهخواری خود ادامه دهند و تمام بار را بر سر بیعت ملت و قدرت مطلقه بشکنند و خود را مبری کنند!
به باورم بیشتر از هر کس و ناکسی در این مملکت، این گزمههای سبز و بنفش و سیاه و سرخند که با لطایف الحیل و شعارهای دروغین در مردم امید کاذب تولید میکنند تا وجودشان را که وابسته به حلقه زدن تنها گرد یک قدرت متمرکز است را تضمین کنند! با این تیر آنها دو نشان میزنند! در واقع ایشان هم ملت را و هم قدرت مطلقه را به گروگان میگیرند تا به ویژهخواری خود ادامه دهند و تمام بار را بر سر بیعت ملت و قدرت مطلقه بشکنند و خود را مبری کنند!
اگر از خاتمی و موسوی و کروبی و روحانی و این گزمه و آن پاانداز و دلال
قدرت بگذریم، ملت میتواند کارفرما باشد و حکومت نیز همان خدمتگزار مورد ادعا. من
فکر میکنم بهجای دامچالهی #نافرمانی_مدنی که میان مطالبات روبنایی اصناف و
اتحادیههای آدرس دار در نظام پلیسی، تاکتیکی وحدتبخش و مناسب در موقعیت و شرایط
فعلی نیست هر چه زودتر ملت غیرتشکیلاتی و پریشان باید در یک میدان میلیونی با تکیه
بر حق مشترک آب و خاک و تابعیت، بصورت گمنام به وحدت برسد و در کنار اقلیت حاضر
شود و با صدور #فرمان_مدنی صراحتا تغییر قانون اساسی را به نفع تمام ملت مطالبه
کند، و بدینگونه سلطه و حکومت اقلیت مشروع را از سکه بیندازد و برای اکثریت اعتبار
و مقبولیتی غیرقابل کتمان بخرد. این مقدور نخواهد شد جز در یک میدان علنی و قبال
رؤیت که از خوانشِ دروغین بیعت اکثریتی در صندوقهای سوراخ اربابی رهاست. تظاهرات
بدون مجوز میلیونی در سال 88 با یک تهمت از راه غیرقانونی و با انتخاب روشی نادرست
و جهل و یا فتنهی موسوی با دو بهانهی قانونی با سرکوب از بین رفت! اما میدانهای
امن دارای مجوز با رفتار مسالمت آمیز و بیان یک خواستهی مقد مدارانه، چنین بهانهای
را برای سرکوب در بطن خود ندارند! روز قدس همان میدان امن بود که بهانهی سرکوب
نداشت. این فرصت با قصور اپوزیسیون و افرادی چون طبرزدی از دست رفت و حالا باز
میخواهد با فراخوانی برای تجمع در پارک لاله، دوباره ملت را از همان سوراخ بگزاند!
اما نمازجمعهها و همایشهای امن حکومتی هر هفته در تمام شهرها برقرار است! بدیهی
است که چنین فراخوانی باید مبتنی بر ادبیات ایجابی-جذبی بصورت مسالمت آمیز توسط یک
ستاد مشترک در اپوزیسیون تدارک دیده شود! وگرنه این و آن شخصیت تنش آفرین، آن را
با شعارهای تنش آفرین که قابلیت سرکوب دارد در میدانهای بدون مجوز، نفله خواهند
کرد. پس سزاست که مصلحین ملت، این فرصت تاریخی را بدرستی دریابند و با اتحادی
سازماندهی شده بر اساس یک مرامنامه و با پرهیز از ادبیات سلبی-حذفی، بر مبنای
ادبیات ایجابی-جذبی و با تدوین یک نقشهی راه مسالمتآمیز، هر چه زودتر آن را پاس
بدارند و خواستار انتقال قدرت نوشتن سرنوشت از قدرت متمرکز به تمام ملت و تجدید
مکانیسم تصمیمسازی سرنوشت عمومی توسط تمام مردم شوند. بدون زایش چنین امیدی، در
رقابت هجوم ملخها و کفتارهای چپ و راست ویژهخوار، نه از تاک ماند نشان و نه از
تاکنشان.
خیام ابراهیمی
11 خرداد 1398
خیام ابراهیمی
11 خرداد 1398
No comments:
Post a Comment