اگر معلولیت را پتانسیل و موهبتی طبیعی
بدانیم برای همافزایی و مهرورزی تا تعادل جامعه، آنگاه آنها که گروگان زورگیریِ صاحبان
قدرتند، نیازمند یاریاند تا بر ناتوانی جسم و جان یاریگران افزودهشود! و گاه که
رهبر جامعه در ساختار سلطه و ستم، گروگان قدرت برتر باشد، این تکلیف انسانی
شهروندان است که او را از دامِ ستم به خود و غیرخود از سازوکار سلطه، بازدارند!
معلولیت یک گروگان، تنها به ناتوانی کالبدش نیست! حافظ روان هر معلولِ مشهود و
نامشهود جسم و روان، تنها در همافزایی توانهاست! #مرامنامه راه دستیابی به چنین
اقتداری است! سلامتی و تعادل یک جامعه در میزانِ وابستگی سیستماتیکِ معلولیت پیدا
و پنهان شهروندان به یکدیگر در سازوکار همافزایی و یا رقابت برای حذف ناتوانتر،
رقم میخورد!
در ساختاری موروثی و سنتی و گروگانگیر،
از صدر تا ذیل حکومت و گروهها و مردم، همه از گروگان شدن در سلطهی قدرت مافوق و
زورگیری از ناتوانتر از خود، از جهان تا وطن و خانه در رنجند! اما اکثریت قلدران
زرنگ، با کاسبکاری و سفسطهی موشی با هوش موروثی مادی و معنوی برتر، تنها این بلا
را بر خود نمیپسندند و با نیت شرّ در پوستین خیر، با دروغی موروثی، به بازتولید
آن مشغولند! در چنین سازوکار زورگیری است که مدام شاهدِ بمباران چشم و گوش و جان
فرزندان مام میهن، توسط نظام سلطه و آتشبیارانی در خدمتِ آتشبهاختیارانیم، که هر
"سیستم محیطی" بر مناسباتِ هر "سیستم محاطی" تحمیل میکند. در
چنبرهی چنین سازوکار زنجیرهای چه باید کرد، تا رنگ خاکستری سمبولهای گذشته،
آتشی دیگر بر جان مام میهن نزند؟
استراتژی راهزنان متجاوز، میان دانش و
اطلاعات و ضداطلاعات توسط ارتش سایبری و سیاهی لشکرها با #هدایت_نرم و سخت، یورش
به جهل و هیجانات کورمردم، میانِ نیازهای ابتدایی و برای حفظ امنیت و بقاست! و در
این بازی جانکاه، بدون نظارت مردمی، سره از ناسره نامشخص است و شریک قاتلِ شریک
است! گیریم با عبای شکلاتی و یا سیبیل چخماقی و یا کلاه فرنگی و منطقِ کوچه باغی،
با لبخند و پنبههای آغشته به خونِ سرهای بریده، میان پوزیسیون و اپوزیسیون و
دلالان چپ و راست و قربانیانِ میانه.
این شعلههای ضد وحدت و ضد منافع مشترک
و انسانسوز، وقتی فزونی میگیرد که چنین رویکرد فسادآفرینی، ناخودآگاه توسط زخمیان
این بازی ویرانگر، بازتولید شود!
بازیگران جاهل و آلوده به بازی زورگیری
تحمیلی، توسط هوشمندان غارتگر، خشنود از هوشِ موشی و تنهای خویش نزد قاضی، شبانه
روز ملت غیرتشکیلاتی و پراکنده و آچمز و گرسنه و ناامن را، به نیت خیر، میان تهدید
و تطمیع کاذب و اخبار دوغ و دوشابی، در میانپردهایی بین نمایشها و حوادث طبیعی و
یا برساخته، تهییج کرده و عین بادکنک باد و بمباران میکنند و از بیرون و درون میترکانند،
تا با انفجار پراکندهی خشم فروخوردهی مردم در کوچه پس کوچههای پریشانی، ایشان
را خسته و لمس و واداده کنند! تا در دامچالهی یکی از این آوردگاههای مصنوعی،
زمینه را برای یک حکومت نظامی و تدوام سلطه از این ستون تا ستون بعدی، فراهم
آورند! و در جنون ناشی از چنین تکتازی غاصبانه، روز به روز آلوده تر و اسیرتر و
گروگانتر بشوند، تا جایی که راهی باقی نماند جز اینکه ملت هم خود و هم ایشان را
از این دام بلا نجات دهد!
آری در چنین موقعیت و جبر جغرافیا و
دام تاریخی است که تنها راه نجات مام میهن، در آزاد کردن یکجای نظام و مردم از
شخصیت مشترک و تباهیسازِ گروگان و گروگانگیر است! و این مقدور نمیشود جز با
برانگیختن میدانی وحدت تمام فرزندان در یک شخصیت حقوقی نوبنیاد، توسط فرزندان
برومند و فرهیختگان آزادهی مام میهن؛ تا هر قدرت زورگیرِ گروگانگیرِ گروگانی،
خواه ناخواه آچمز شود و از زندان این شخصیت سه بعدی آزاد گردد! چنین جان کندن و
استحالهای البته سخت، و نیز سهل و ممتنع است!
سهل است اگر خیلی ساده در آینهی یک #مرامنامهی
فراگیر مبتنی بر حداقل منافع مشترک و بنیادی بنگریم و خود را بجای آوریم و در آن
متحد شویم! و ممتنع است اگر نتوانیم در دوران پیشاآزادی، دست از #کیش_شخصیت
برداریم و چپ و راست حقوق ثانویه را علم کنیم که بستر امن بروز و ظهورش دوران #پساآزادی
است! نه اکنون.
ناتوانی در تشخیص این اولویت، خود یک
معلولیت ناشی از هوش موروثی است، که تا برقرار باشد، همه گروگانند!
.
با این وصف، جان کندن از اعتیاد به
قدرت زورگیر، سخت است و نظام سلطه و پیمانکاران مرفه و حرامخوارشان، بواسطهی
رسانهها و سلبریتیها و نواله خوران و دلالهایشان، با تشدید تضادهای درونی مردم،
روی موج برانگیختهی ناشی از هوش هیجانی نازل اقشار و دستجات و گروههای مختلف، در
سکانسهای متواتر سناریوهایی متنوع، موجسواری میکند! تا با پریشان کردن
اپوزیسیون و مردم میان پرچمها و سمبولهای تنشآفرین، از وحدت مؤثر مردم بکاهند و
بر قدرت خویش بیفزایند! و در این نبرد نابرابر، برای حفظ امنیت خویش؛ از هیچ دروغ
و عوامفریبی و لاپوشانی و شامورتیبازی در لباس آزادیخواهی، نیز دریغ ندارند!
دلالها و آلتهای سناریوهای تجاوز به
عنف، عبارتند از:
1- مستخدمین و مامورین سازمانی و
مکلفین عقیدتیِ نفوذی در اپوزیسیون
2- پیمانکاران قدرت و وابستگان مالی به
دلالها
3- جاهطلبان متزلزل و بی شخصیت و
مزدور و نادان و سلبریتیها
4- گروگانهای جانی و مالی و آبرو و
دارای پرونده و آتو و پرچمداران دارای کیش شخصیت
5- راهزنان و زورگیران اقتدارگرایی، در
پوستین ناجی
6- شاعران نالان و پریشانگوی و
رؤیاپرداز و یا خشمگین و فحاش و دریده، با شعارهایی گزنده و سنگرساز و تکراری بدون
نقشهی راهی شفاف و گام به گام.
...
در چنین بحران و بلبشوی بیثباتی،
بدترین نسخه برای دستیابی به امنیت و ثبات، پاره پاره شدن و ائتلاف چند پرچم میان
دهها پرچم است!
لازم نیست از هر گروه نام ببری! به
مزدوریابی نیازی نیست! 80 میلیون نفر بالقوه دارای پتانسیل مهره شدن در دستان زر و
زور و تزویرند!
میان رویش گروههای انقلابی چند نفره، و
آرتشهای یک تا 8 نفره، و ائتلافهای دیمی و هیئتی بدون خشت بنیادی سازمانی و سازوکار
و تشکیلاتی علمی، آن هم با ادبیات سلبی-حذفی و هیجانی، ضروریترین نیاز مام میهن،
متحد شدن فرزندانش با تکیه بر حداقل منافع مشترک مادی و بر اساس حق آب و خاک مشترک
و حق تابعیت، بر اساس یک #مرامنامه وحدتبخش و امنیتبخش است که با تاسیس یک شخصیت
حقوقی جدید و فراگیر برای تمام شریکان این سرزمین، از اقلیتِ دزد و راهزن و دلال
تا اکثریت مالباختهگان پریشان و پراکنده، موقعیت گردهمایی برای یک تصمیم تاریخی
فراهم آورد.
در چنین برههی خطیر تاریخی، هرگز از
حضور نمایندگان اقلیت میان اکثریت نباید ترسید! با یک مرامنامهی فراگیر که شرایط
را برای تصمیمسازی در راستای رسیدن به یک هدف مشترک و یک قله فراهم میآورد، جا
برای همه وجود دارد!
باید توجه داشت که: مهم تر از یک هدف
مشترک در قله، مسیر و نقشه راه رسیدن به هدف و قله است؛ تا با انحراف مسیر به بن
بستهای منتهی به ته دره منجر نگردد!
آنچه دراین همایش عمومی و این گردهمایی
عام مهم است، این است که هرگز در دوران پیشاآزادی این گردهمایی گردِ #حقوق_ثانویه
به همایشی خاص مبدل نگردد!
حقوق ثانویه عبارت است از: هر گونه
حقوق بشری و قومی و اتنیکی و زبانی و قبیلهای و ایدئولوژیک و سمبولیک که ریشه در
نمادهای قراردادی دارد. که اولین هدف باید گردهمایی برای اتخاذ یک روش مسالمت آمیز
برای تسلط بر سرنوشت عمومی گرد یک حق غیرقابل کتمان مادی باشد!
که بدون آب و خاک مشترک، هیچ باوری
محقق نخواهد شد! پس اولویت با حق است، نه باور و سلایق.
پس از این گام اول گرد حق اولیه و
ابتدایی تابعیت است که در بستری امن فرصت طرح حقوق ثانویه فرا خواهد رسید. بدیهی
است که پس از این مرحله است که مطالبات تاریخی و حقطلبیها، خونخواهیها و احقاق
حقوق بشری تلنبارشدهی شهروندی، و نیز تعیین مراتب بروکراتیک برای نوع حکومت و
تقسیمات کشوری و مناسبات حقوقی، قابل طرح خواهد بود.
تا زمانیکه چنین بستر امنی فراهم
نیاید، طرح هر گونه حقوق ثانویه با اعمال قدرت صاحبان زر و زور و تزویر، موجب
جرزنی و پریشانی تا اعمال زور خواص و استقرار امنیت میلی به نفع نظام سلطه خواهد
شد!
بدیهی است که در این پروسهی عام، که
در مرامنامه بدان اشاره شده است، آنان که در این راه مردمی، قدرت کنترل اعتیاد به
خلقیات و زبان سلبی-حذفی را ندارند، همواره آتشبیارانی برای آتش به اختیارانند و
نباید در وابستگی سازمانی و یا بازیچه شدن ایشان توسط نظام سلطه شک کرد!
بنابراین سنگ محک اصلی، در تشخیص بین
راستی و ناراستی در امر مبارزه، نه انگ و تهمت و مزدوریابی و سوزاندن مهرهها بر
اساس اسناد فرضی و گمانی و یا واقعی است؛ بلکه روش مبارزه است!
راهکار تاسیس این شخصیت حقوقی حیاتی و
جدید، که دارای سابقه و بار منفی و مثبت و چالشبرانگیز و تنش آفرین نباشد، در
دسترس است! برای تقرب به ذهن میتوان از مراتب تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام_انسانی ،
با دعوت و ثبت نام توسط یک هیات مؤسس مستقل و خوشنام و کارشناس و دارای اعتبار،
طبق مراتبِ #قانون_تجارت نام برد!
جز این راه مدرن، هر راهی بروی، به
کوره راهی سنتی و منجر به تداوم نظام سلطه در اشکال گوناگون در خواهی افتاد!
اگر براستی امنیت مام میهن و این خانهی
مشترک در حال سوختن در بحران، برای فرزندان و هر مدعی آزادی و استقلال وطن مهم
باشد، راهی نیست جز نگاه شفابخش یک پزشک مهربان به بیماران در بیمارستانی که به
جای نفرت از بیمار، باید به زخمها و بیماری بیندیشند و مهر و روش درمان را
جایگزین هر رویکرد هیجانی کنند. اگر چنین مهر و باور و تعادلی را در دل نداریم،
شاید بهتر باشد که با دخالت خود به عنوان یک آتشبیار معرکه، موجب افزودن بر خوراک
آتش برای آتشبهاختیاران نباشیم! که در سازکار مافیایی چنان آتشی، دیر یا زود،
خود نیز خواهیم سوخت و هیچ کجای جهان، جای امنی برای آتشبیاران و راهزنان مام میهن
نخواهد بود!
که فرزندان مام میهن، بدون استخدام یک
راهکار علمی و منطقی و مدرن، با تن دادن به روشهای سنتی: این ره که میروند، به
ترکستان است!
راه امنیتبخش و فراگیر پیداست؛ اما:
رهروی مایه دار در میانه نیست!
پس بنشینیم در انتظار روزی که دیر یا
زود، توسط سایهی بالاسر خود در این سیستم مافیایی، لت و پار شویم. دیر یا زود
دارد..اما سوخت و سوز ندارد!
اکنون آیا جز لذت بیهوشی از آلت شدن،
چیزی از حیثیت انسانی فرزندان مام میهن باقی مانده؟
و جهان سوم یعنی غفلت از قدرت زنده و
بالندهی مردم و تکیه بر قدرت مطلقهای که با تهدید نرم شیطانها، گروگان است و
کور از کیش شخصیت، به روی مبارک نمیآورد و پیروان گرگ در لباس میش را، شبیه خود
میکند. شیطانکهایی مقدس در فریب ابلیسی که لباس خدایی مرده را پوشیده و باور
ندارند که خدایی اگر زنده هست، جز در خردجمعی و وجدان جمعی مردمی حرمتشناس، با
فرصت آزمون و خطایی معرفتبار به اختیاری مستقل و آزاد نیست!
چون هدف، آدمکسازی و آدمسوزی در بتخانهی
هیچ کارخانهی خرافهسازی ایدئولوژیک و مرده نیست! چون راهی جز استقلال و آزادسازی
انسان از بت دیروزی و مردهیِ مذاهب و ایدئولوژیهای زمانی-مکانی و سپردنش به وجدان
زندهی امروزی نیست! که: پیام مشترک و فرازمانی-مکانی تمام ادیان این بود و هست،
تا هستی هست!
گیریم به قیمتِ ترک برداشتن بتهای
مردنی به دست خویش(نه دیگری).
و راه کسب معرفت همافزایی، از تمرین
در کارگاهها و شوراهای بومی-محلی تا ملی-میهنی میگذرد! راهی امیدبخش با حرکتی
زاینده و توسعهای پایدار و قدرتآفرین برای خوانش آنهایی که زیر بارِ جهلی
موروثی، کر و کور و آلت نیستند!
چه بخواهی، چه نخواهی، راه استقلال و
آزادگی از دشت سرسبزی میگذرد که مالکش و وکیلش تو نیستی! که تو یکی در میان جمعی،
که مرده شور گورستان امنش، نیستی!
نهایتا تو مامور خودسری، به
انذار(هشدار) و بشارتی(مژدهای)!... نه بیشتر!
بیش از این، تو شیطانکِ یکِ ابلیسی که
مذهب مردهی دیروز را دین تمام زمانها و مکانها میخواند و تمایزی بین پیامهای
زمانی-مکانی و فرازمانی-مکانی بین آن دو نمیگذارد و یکی را به جای دیگری حقنه میکند
تا بساط بتپرستی بازآفرینی شود و پرده دار و مریدانش، کاسبان بنگاه تجارت وجدان
شوند در هر میدان!
خود دانی!
خواهی این #مرامنامه را به رایگان
بخوان... خواهی نخوان!
خواهی اجرش را بده، خواهی به راهزنی
مال خود کن!
این تویی که میگذری از انصاف خود و یا
قدرِ دیگری.
شبِ قدرِ تو این است:
خواهی بخند!... خواهی خون گریه کن...در
خواب و بیداری!
اگر مسخ و لمسی... بدان که حرامخواری و
باید پاک کنی خویش را پنهان و عیان.
تلخ است؟...اما ارزشش را دارد!
وگرنه خیلی زود دیر میشود! میان پلکها...
راستی! رقابت در کورس سرعت برای کسب
قدرت از روی جنازهی معلولها با نفرت سختتر است؟ یا رقابت برای مهرورزی، با همافزایی
در شوراهای انسانی؟
به هر ایدهآلی که خندیدی، تو قربانی
همانی!
خیام ابراهیمی
15 مهر 1398
پانوشت:
تنها راه مسالمت آمیز تحولات بنیادی:
شورایِ عام (نه خاص)، از دوران
پیشاآزادی تا پساآزادی!
در دوران پیشاآزادی وقتی خانهی مشترک
در حال سوختن در دست غاصبان قانون بتخانه است، راه بازپسگیری این خانه و سپردنش به
دست تمام صاحبان حق (مردم) تنها از وحدت تمام صاحبان حق(شامل دزد و مالباخته) میگذرد،
نه از طریق تکثیر فرزندان مام میهن در گروههای 14 نفره و احیانا ائتلاف چند شخصیت
خاص میان کل مردم عام؛ بلکه از طریق تشکیل یک #ستاد_مشترک_عام در اپوزیسیون بر
اساس الگویِ تاسیس یک شخصیت حقوقی جدید و مستقل گرد منافع مشترک تمام ایرانیان و
تشکیل #شرکت_سهامی_عام_انسانی و از روشی علمی مبتنی بر شناخت مناسبات قدرت و
موقعیت.
معالوصف به باورم اگر امید به حوادث و
معجزه و لابی و تبانی با اجنبی نداریم، چنین عزمی نیازمند طی نمودن مراتب یادشده
است و پیش از هر چیز نیازمند تدوین یک مرامنامهی فلسفی گرد منافع مشترک مادی و
استراتژیک با تاکتیکها، شعارها و روش و نقشه ی راهی مسالمت آمیز و واحد با یک شاخه
گل در دست اکثریت، گرد اقلیت.
شخصا این #مرامنامه را پیشتر با اتکاء
به توان محدود خود نوشتهام:
#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه
راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید: