22 بهمن: چه میتوان کرد؟
بینقشهای که منتظر فتح قله با معجزه است، لطفا نخواند!
ملت مغبونوغیرتشکیلاتی در فقدانِ نظارتمردمی بر سرنوشتِخود، چه باید بکند؟ آیا باید طبق روشِسنتی، دیمیوهیئتی بدون تضمین و نقشهراه به مدعیان نیکوبد اعتماد کند؟ آیا نباید با اطمینان از روشی علمیوعملی از همین امروز(نه فردا) سرنوشت را بسازد؟
نفرتوجنگونابودی با جیب خالی؟ یا مهر و صلح و تصاحب با دست پر گل؟ اولویت با حق ایدئولوژیاست؟ یا با حق شراکت؟! مسئله این است! راهحل در شناخت مسئله است! راه نجات در نقشهخوانی راه است؛ نه با شعار و مشت در هوا.
مردم باید مسئولیت خود را در بیعت با قانون سلطه و تسلیم اختیار به یک قدرت مطلقهی قانونی بپردازند!
پرچمداران مبارزه بهروش سنتی، باید مسئولیت خود را در نشان دادن کوره راه بدون نقشه راهی علمی و مدرن بپردازند!
تمام گناه را نباید بر دوش خدمتگزاری گذارد که قانونا کارفرمایی با قدرت مطلقه با تکدستی بالای دستِ هر خدایی است!
که هیچ بندهای به خدایش دستور نمیدهد! التماس دعا دارد اما فرمان نمیدهد! مگر آنکه خود را فرمانده بداند! که در اینصورت نباید با قانون خداوندگاری او #بیعت کند! اگر ملتی به مسئولیت و حقیقت بیعت سابق خود و راه انصراف منطقی از آن آگاه نباشد، بنابراین: از کوزه همان برون تراود که دراوست!
اگر اپوزیسیونی به مبانی راه و روشی علمی و ادبیاتی منطقی، برای بازپسگیری حقوق بنیادی خود آگاه نباشد، هنوز لایق بازپسگیری حق خود نیست! چون خود، با بنده پروری، بتی دیگر و خدایی دیگر را بازتولید خواهد کرد!
.
اپوزیسیون پیش از هر انقلاب کوری، به انقلابی مدرن در ادبیات سنتی مبارزه نیازمند است! آن هم با تبدیل ادبیات #سلبی_حذفی به ادبیات #ایجابی_جذبی و با رعایت مراتب تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام(نه خاص) با نقشپذیری تمام سهامداران و طبق یک #مرامنامه.
که در جغرافیای امروزی از دست هیچ خمینی و آغامحمدخانی کاری برنمیآید جز تداومِ سلطه! آیا میتوان به سرنوشت ملتی که حتی نخواهد فکر کند و بفهمد راه نجاتش چیست و منتظر معجزه و یا واکنش و دفاع کور با چنگ و دندان باشد امید بست؟
.
اثبات لیاقت و آگاهی نیازمند حضور میدانی از عطش دانش و علم تا کسب آب آگاهی و قدرت از سرچشمه و در میدان عمل است! وگرنه انسان، آدمک و برده و بنده و پیچ و مهرهای بیش نخواهد بود! و اگر لیاقت مردم ما این است! پس از این عقوبت شوم، چه باک؟ باید سوخت و ساخت!
نکته این است که بهشت را با روش خمینی و شاه به کسی هدیه نمیدهند! در اجتماعیات برای رسیدن به بهشت باید حضوری آگاهانه و بالنده داشت و آن را ساخت!
22بهمن و تمام همایشهای حکومتی که دارای مجوز حضور مردمند از جمله تمام نمازجمعهها، میتواند محل حضور و ابراز مطالبات مسالمتآمیز و بنیادی اکثریت با گل، گردِ اقلیت مشروع باشد تا تهدید آتشبیاری به نفع آتشبهاختیاران از تظاهرات پراکنده در کوچهپسکوچههای سرکوب، به فرصتِ وحدت با #تجدید_رفراندوم_58 (با نظارت مردم) در چالش مشروعیت تبدیل شود!
خیام ابراهیمی
21 بهمن 1398
.
یادآوری از سال پیش:
کشف استراتژی نجاتِ "کودکی سیاسی" میانِ "4خ و 4ف"
نفرت یا مهر؟... اندیشه یا حق؟
شیرینی و تلخیِ حقیقتِ پاسخ، بستگی به باطنِ مخاطب دارد!
باز هم فرصتی سوخت و فردا #22_بهمن است و #اپوزیسیون تهدیدِ بیعت را به فرصتِ اعتبار خود تبدیل نکرد! چون دچار تبِ واکسنِ اعتماد دیمی به تار سیبیل "داییجان ناپلئون" و قسم حضرتعباسِ "خانعمو دونکیشوت" است! واکسنی که هنوز افاقه نکرده تا از سرماخوردگی انقلابی رها شود و بتواند معنایِ تحولات بنیادی مسالمتآمیز را دریابد، تا پندار و گفتار و رفتار خود را بالغانه بر اساس آن تنظیم کند!
پس از 40 سال، اپوزیسیون، چون نوزادِ اژدهای7سری در دام اختاپوس8پای انقلابی، هنوز تاتی تاتی و تته پته میکند و انگار که قادر نیست از تاریخ عبرت بگیرد؛ و هنوز نیاموخته که سیاست به زعم ملایان تنها بهمعنای مکر و مباهته و دروغ و تقیه و عملیات مرصاد و شکستن پیمان در صلح حدیبیه نیست و نیازی به زورگیری عقیدتی و گروگانگیری ملت صغیر برای تبدیلش به امت فرمانبردار نیست و نیازی به لاپوشانی حقیقت ندارد! لذا نمیداند چگونه باید تهدید را به فرصت تبدیل کند و کاری کند کارستان! چون بعد از 113 سال بس از مشروطیت، سرماخوردگی مزمن او در یک شب یلدای تاریخی، از نقطهی عطفِ زمستان 57، همچنان تاکنون ادامه دارد! از سویی او دچار #سندروم_استکهلم است و تعادل و جانش به زندانبان خودش وابسته است؛ و از سوی دگر او دچار #سندروم_مرغابی است و زیر پوستین شور و نشاطِ کاذبِ انقلابیاش، افسرده و پژمرده است و در فکر خودکشی است! چرا که از بابِ تئوری، جیب او خالی و پزِ او عالی است! و به همین دلیل ماهوی و بنیادی، برای شعارهایش هیچ نقشهی راهی نمییابد و تنها بصورت هوایی شعار شلیک میکند! چون هیچ فلسفه و استراتژی و تاکتیک معناداری ندارد و اوجِ شعارهایش پارادوکسیکال است: #براندازی_مسالمت_آمیز_فرقه_تبهکار
یعنی حتی در ادبیاتِ سمبولیکِ شعارش بهعنوان پرچم مبارزه، توجه ندارد که وقتی در برابر دشمنِ مسلحِ مایهدار و ایدئولوژیک که چون گرگی گرسنه منتظر دریدن است، طاووسوار پرهای رنگین و ملون و متناقضش را باز میکند، آنگاه گوشت صورتیِ بدنش معلوم میشود و با این شعار متناقضِ سنگرساز، چشم دشمنش را تیز میکند: که گوشت آبداری است! بگذار پروارَش کنیم تا فرصت مقتضی.
.
ایراد فنی اپوزیسیون در عدم سلامت و رشد و بلوغ کافی برای دستیابی به آزادی اراده و اختیار، در دو میکروبِ استراتژیک بنیادی و آتشین نهفته است؛ که اپوزیسیون جعلی و صادراتی، به عنوانِ آتشبیارانی برای آتشبهاختیارانِ ارباب بومی و جهانی، پیوسته بر آن دو شعله میدمند و از توانش میکاهند:
اپوزیسیون بیمار: 1- نفرت(جنگ). 2- اندیشه(ایدئولوژی).
حال آنکه استقلال و آزادی وابسته به این دو اصل است:
اپوزیسیون سالم: 1- مهر(صلح). 2- حق تابعیت(حق شهروندی).
نمود میدانی اپوزیسیون بیمار، در ادبیاتِ سلبی و حذفی و در جنگی نابرابر، بدون پشتیباتی لازم و کافی و آس و پاس است! این یعنی نقض غرض و تف سربالا. این یعنی همان رفتار دون کیشوتوار در میدانی مجازی! اپوزیسیونی که پروژه ای مسالمت آمیز ندارد تا با استفاده از پتانسیل موجود بتواند صد نفر را در یک میدان امن گرد هم آورد و باور کرده است که آن نارنجکی که نظام در دی 96 به حسابش واریز کرده، اثرِ دعاهایِ فضاییِ خودش است!
در چنین بستری، تا ادبیات اپوزیسیون فعلی از ادبیاتِ سلبی و حذفی، به دو اصل بنیادی "ایجابی و جذبی" تغییر نیابد، امیدی به نجات مام میهن نیست!
ادبیات سلبی و حذفی، بنایش بر #براندازی و جنگ و زندان است!
ادبیات ایجابی و جذبی، بنایش بر همافزایی و صلح و آزادی است!
البته ممکن است ادبیات "ایجابی و جذبی" هم با جرزنی ارباب کارش به جنگ و زندان بکشد، اما چنین عقوبتی دیگر یک بازخورد منطقی و محتوم نیست! بلکه یک استثناء است! اما در ابیات "سلبی و حذفی"، جنگ و زندان یک عقوبتِ محتوم است! و گزینش چنین عقوبتی منطقی و عقلانی نیست!
.
مانعی که بر سر راه این نظریهی صلحآمیز قرار میگیرد و بر آن غالب میشود خشم انقلابی است: پرچمداران و پیروان اپوزیسیون بیمار، از قبل آلوده به ویروس انقلابی نظام سلطه شدهاند و بنابراین بدون تهییج و فروخواباندن خشم فروخوردهی خویش، از لحاظ روانی تخلیه نمیشوند! آنها همچون ارباب سلطه، معتقدند که: مردم آمادگی صلح و همزیستی مسالمتآمیز و همافزایی ملی را ندارند! بنابراین باید برای نجات ملت ناآگاه، در هیئتِ یک ناجی و قهرمان ملی چون سواری از پشت کوه، وارد میدان شد!
وقتی به احوال مردم خسته می نگری متوجه میشوی که تلقی ایشان تا حدودی درست است! اما هیچگاه نیندیشیدهاند که چگونه میتوان این مردم خسته و ترسیده از خطر ناامنی و منتظر معجره را به حرکت بهسویِ میدان امنی مشتاق کرد و نوشدارو را پیش از مرگ سهراب در آنجا جست؟
نتیجهی تحقیقات میدانی بیانگر آن است که ناتوانی اپوزیسیون و "اراده ملی" ناشی از این است که بنا بر زخمهای مزمن تاریخی در جبر جغرافیایی، در عقوبت و سرنوشتی کاهنده و ویرانگر خفت شده است، اما پیوسته در پی فرصتی است که این خشم فروخوردهی تاریخی، خارج از اراده و عقلانیت منفجر شود! این یعنی: مردم برای به کرسی نشاندن خواستهای ابتدایی خود، مشتاق یک کیسه بوکس هستند! و بدون آن انگیزشی برای حرکتی بنیادی برای نجات خویش از این مخمصه ندارند!
این یعنی برای مردم انقلابی ایران، هنوز یک "خلخالی" به پشتوانه خمینی، معنادار است، نه یک گاندی و نلسون ماندلا. چرا که کسی حوصلهی شنیدن ادبیات مهرورزانه و نرم و سوسولبازیِ امثال "گاندی" را ندارد!
خفت شدن اراده ملی میان 4 خ و 4 ف،
اما چرا خلخالی هنوز سمبولِ هم اپوزیسیون و هم پوزیسیون است؟ و تکلیف مردم در این میانه چیست؟ برای پاسخ به این پرسش میتوان به آنالیز شخصیتهای بارز و مصادیق پوزیسیون و اپوزیسیون نظر کرد:
الف) پوزیسیون(4خ): 1- خمینی، 2- خوئینیها، 3- خامنهای، و 4- خاتمی
ب) اپوزیسیون(4ف): 1-فرح پهلوی، 2-فرخ نگهدار، 3- فخرآور، و 4- فَروَهَر
آنچه از پرسه زدن ملت میان این دو طیف نصیب میشود، جز تاریکی و گیجی و بلاتکلیفی و ابهام و پریشانی نیست! ملت ترسیده و نیز آمادهی انفجار، نمیفهمد راهش از کدام میدان امن میگذرد تا با هزینهی کمتر به نتیجهای مطمئن برسد؟ او با حفظِ نفرت و خشم در درون خود، نیازمند یک کیسه بوکس معین است! وگرنه به خودکشی و دیگرکشی متوسل میشود! مطمئن باشید با تاباندن #نور در #تاریکی، روشنایی و امنیت خاطر زاده میشود، و با احساس این امنیت و مهر است که شهامت زاده میشود و این خشم خودبخود تا حدود زیادی تخلیه میشود! مردم یک راه جدید یاد میگیرند! و به علت کسبِ قدرتِ همدلی و همزبانی، به این راه امن و فزاینده عادت میکنند! راهی که منتهی به جرمی برخلاف قانون نیست! اما روزنهی امیدی به رهایی است! امیدی که تازه زاده شده و در عرضِ مدت کوتاهی، به خاطر مطالبات تلنبارشده رشد میکند!
و در شوراهای محلی و بومی تا ملی "همزیستی مسالمت آمیز" و "همافزایی ملی" را آنقدر تمرین میکند، تا لایقِ فعالیت در ان.جی.او ها و سازمانها و احزاب سیاسی و سپس اندیشه شود.
پرسش: کدامیک از دو گزینهی ذیل، زایندهی وحدت ملی در راستای استرداد و استقرار ارادهی ملی با کمترین هزینه است؟
1) نفرت و اندیشه؟
2) مهر و حق مشترک؟
نفرت و اندیشه چالش برانگیز و تنشآفرین است و برای تعادل نیازمند تمرین ملی است! وگرمه ویرانگر و دارای ریسک در امنیت است!
انتخاب من اما گزیدهی مسالمتآمیز برای ابراز "مهر" بر اساسِ "حق شهروندی" برای استرداد اراده ملی است!
شیرینی و یا تلخیِ حقیقتِ این پاسخ بستگی به ذائقهی مخاطب دارد!
سالهاست که در فرصتهای قانونی اجماع عمومی، برای ثبت خواست ملی، حضور در حاشیه را مناسب دیدهام! از حاشیهیِ امنِ مقابل صفِ صندوق رأی در نمایش انتخابات گرفته، تا حضور در حواشیِ نماز جمعه، تا حضور مستقل از شعارهای بلندگوها به موازات راهپیماییهای دارای مجوز حضور با شعاری بنیادی و واحد و مستقل. وقتی تمام راههای مسالمتآمیز از درون متن قانون به بنبست منتهی میشود، گریزی نیست که در حاشیه و بصورت مسالمتآمیز، خواستِ اکثریت را در کنار اقلیت، و در منظر تاریخ ثبت کرد! تا برای خود اعتباری خرید و مشروعیت ناعادلانه و تاریخ منقضیِ اقلیت را از سکه انداخت و اراده ملی را روزآمد کرد!
چنین حضوری البته نیازمند #فراخوان عمومی، توسط شخصیتهای حقیقی و حقوقی و دارای کاریزما و یا یک #ستاد_مشترک_اپوزیسیون جدی است! اما فصلها و سالها از پی هم میآید و سپری میشود و هم چشم کم سوتر و هم قلم الکنتر میشود! تا کی این #زبان_مشترک حقوقی این قلم را به قدم تبدیل کند!
باز هم فرصتی سوخت و فردا 22 بهمن است و اپوزیسیون کاری نکرد کارستان!
جوری که نه سیخ بسوزد و نه کبابی... اما شادی وحدت ملی و امید به آغاز پروسهی استرداد اراده ملی با تحول و تغییرات بنیادی قانون اساسی و از طریق گام اولِ #تجدید_رفراندوم_آری_یا_نه_58 (با نظارت ملی ملت مستقل از ایدئولوژی) برای نسل فعلی، به کام ایرانی برای تمام ایرانیان و مام میهن شود!
در باب تشکیل #ستاد_مشترک_اپوزیسیون پس از امضاء #مرامنامه_ملی، بهمنظور تدوین یک #نقشه_راه مبتنی بر فلسفهای وحدتبخش، متکی بر #استراتژی و #تاکتیکی زاینده و میدانی، پیشتر در همین صفحه قلم زدهام به امیدِ قدم...
بیش از اینم توانی نیست، که یک دست صدا ندارد! که سالها از نایِ جان به تنهایی خوردهام و... جانم به لب آمده اینک در تنهایی و از دست و پای ناتوانِ این زبانِ الکن در بنبستی که دیگر چراغش به پتپت افتاده و نفتی در آن نمیسوزد!
#ایران من! نمیخواهم میان این ملتِ تکه تکه، که فخر و شرمشان توآمان "ادبیات" است، #ایرانستان را ببینم!
تو گویی این قوم آریایی موریانهزده، به راه راست که نزدیکترین راههاست، باور ندارند! و بر اساس آموزههای تاریخی_جغرافیایی، آموختهاست که برای رسیدن به #استقلال و #آزادی، باید با خشم و انگ و تهمت و تمسخر و دریدن و فحش و دروغ و تهدید و خشونت و گروگانگیری از آبروی هم و گروگانفروشی، از در و دیوار یکدیگر بالا روند و اعتبار اجتماعی بخرند! تمام این سیاههی تاریکیها، ویژگیهای تحول #بهمن_57 بود که همچنان در زمستانی زنجیرهای جاری است...
غافل از اینکه: با تاریکی نمیتوان به جنگ تاریکی رفت تا به صلح رسید... برای صلح تنها یکی تابش نور مهر بر تاریکی کافی است! آنجاست که همه همه را پیدا خواهند کرد و برای اولین بار شادی همدلی و همزبانی را تجربه خواهند نمود!
اولین گام هر تحول بنیادی، شکستن بیعت اکثریتی و قدیمی، با بیعتی اکثریتی و جدید در یک میدان قابل ثبت است! بر اساس فرض و گمان و پیشداوری و آمار تخمینی، نمیتوان به تحولی بنیادی بصورت مسالمتآمیز دل بست! سزاست که آنان که در کنج عافیت حتی از کیش شخصیت حاضر به پرداخت هزینه نیستند، به رایگان از خون مردم بینوای قانونا عقیم، برای اعتبار تریبونهای خویش، خرج نکنند!
یاری اندر کس نمیبینم، یاران را چه شد؟
خیام ابراهیمی
21 بهمن 1397
.
بس نوشت:
مخاطب این نوشته مردم نیست! این نوشته دعوتنامه و اعلانیه نیست!
و اینک یکسال دیگر گذشت و ما هنوز اندر خم یک کوچهایم!
وقتی در تکوین روش مبارزه، #مسیح_علی_نژاد به واکنش میدانی فرامیخواند، اما متاسفانه هنوز با ادبیات سلبی-حذفی(بدون نقشه راهی تا قله) در فکر سنگرسازی با روشهای سلبی-حذفی و با ترساندن و تهدید است در واقع خواه ناخواه عامل تخریب یک نقشهی میدانی مسالمت آمیز است... وقتی چپهای متمایل به نظام در جنگ با امپریالیسم او را صراحتا سرباز نظام و یا خائنی خودفروخته به امپریالیسم دانسته و منکوب میکنند و حتی احتمال ناتوانی و جهل به کسی نمیدهند، خود بدون نقشهی راهی تا قله، آتشبیاری برای آتش به اختیاران در نظام سلطهاند... وقتی از شاهزاده تا سکولاردموکراتها دارای ادبیاات پارادوکسیکالند(آن هم بدون نقشهی راهی معین تا قله)... وقتی هیچ مدعیِ مبارزه نقشه راه علمی و افقی ملموس در دست ندارد... مردم به چه دلخوشند جز تسلیم به معجزتِ اربابی دیگر؟!
اما #مرامنامه این افق را شفاف کرده است:
با ادبیات ایجابی-جذبی بر اساس حق مشترک در ملک مشاعی به نام وطن، برای تبدیل تهدید به فرصت با تاسیس شرکت سهامی عام انسانی
خیام ابراهیمی
21 بهمن 1398
.
پی نوشت:
#مرامنامه:
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2) آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی پس از خرید:
4- لینک راهکار در 2 سال پیش:
5- لینک راهکار در سال پیش: