حلقه مفقوده (در حکومت خلیفههای عباسی):
خبر: 110 هزار
زن باردار در استان البرز، وقت ویار،زیر بمباران مانور رفاه سلبریتیها، تنها خون
دل و حسرت میخورند؛ تا نوزادانی #مرده و #معلول بزایند برای گردانهای روی مین در
خط مقدم جبهه!
من فکر نمیکنم
که اگر تسلیم باشیم اتفاقی دفعتی و خشونتبار برای کالبدِ مام میهن بیفتد! اما جسم
و جان و روان او ذره ذره تحلیل خواهد رفت و آب خواهد شد... و فرزندانش به زامبیهای
حرفهای مبدل خواهند شد. اما تن دادن به #تکرار سناریوی
آبان 98 برای خالی کردن باد مردم، همچون دی 96 کماکان راهی بدون نقشه است! آنها از
پیش روی موج برساخته و هیجانات قابل پیشبینی مردمِ بینوا آماده و مسلح بودهاند!
این را میتوان از تاکتیک مشابه و مواد آتشزایشان در تمام بانکهای ورشکسته در تمام
شهرها فهمید! آنها از محل خون غصبی مردم، قانونا تمام تپهها را آلوده کردهاند!
مشکل از بیعت با قانون گرگ است، نه گرگ! پس #چه_باید_کرد؟ جز #تکرار_مذبوحانهی هزار
راه رفته...
.
#روش_روسی:
هدف وسیله را توجیه میکند! یعنی: امنیت مردم، فدای امنیت میلی یک دزد سرگردنهی
قانونی زیر #پوتین من!
یعنی حفظ نظام یک منِ بی مردم، از اوجب واجبات است!
امروز شنیدم،
پیرو شوکهای زنجیرهای اقتصادی و امنیتی سازماندهیشده، و متعاقب بمباران جسم و
جان مردم با قطع و وصل ناموزنِ برق و آب و نان و امنیت، تنها در استان البرز 110
هزار زن باردار دچار فقر جسم و جان، در وقت ویار، وقتی به خورد و خوراک رنگین
سلبریتیهای نظام سلطه در اینستاگرام تا میوه فروشی محله مینگرند، تنها حسرت میخورند...
تا نوزادی را #مرده و
یا #معلول به
دنیا آورند!
اینها را
حیوانات هاری چون قاقازاده مژدبا و #بیرق_الهدی و
#آفت_الله_قتل_عام، و #خروسهای_لاری و
تولههای #رفت_سن_جانی و
جانیانی چون #برادران_تائب در
گردان تخریبگران مام میهن، و اهل بیت خلفاء عباسی، درک نمیکنند! آنها با #هدایت_نرم سرویسهای
اطلاعاتی سران عالم، 42 سال است که دچار سندروم پنهان جن و جنون قدرتی مطلقهاند
که اینک تمام جسم و جان خودشان و هزارفامیل ویژهخوارشان را فراگرفته!
گیریم هرازگاهی بدلیل آب رفتن بیت المال از باوزان فرسودهی این فرقه تبهکار و
اختاپوس هشت پایش بکاهند!
از بیماران توقعی نیست!
مشکل در
بصیرت پزشکان است! پزشکانی که به بیمار تحکم نمیکنند! او را نمیکشند و مسئله را
حذف نمیکنند! و یا با روش نادرست، پیچیدهتر و لاینحلش نمیکنند! بلکه با روش
علمی و درست آن را پس از شناخت درست، حل میکنند! راهی پیدا میکنند تا اولا
بیماری بیماران را تشدید نکند! شورای پزشکی راه میاندازند! تا بفهمند چگونه
میتوان با روشهای بالینی و ایزولاسیون، اولا از عوارض این بیماری که اپیدمی شده
کاست، تا بتوان در گام بعدی آن را درمان کرد!... بدیهی است که مشکل در قواعد حاکم
بر مدیریت بیمارستان، و استقرار قواعد سلامت و دور کردن بیماران از خدمه و
آشپزخانه و کادر درمان بیمارستان، با کادری مجرب است، که خود سلامت و مبادی آداب
باشند.
خلاصه اینکه:
ما نیازمند ایزولاسیون گلوله در میان حلقهی گلها هستیم. آنهم با روش مسالمتآمیز
و البته دفعتی، برای آچمز در یک زمان و در یک مکان و با یک زبان حقوقی فراگیر
مادی(نه معنوی).
.
این درد بزرگی
است: وقتی که شخصی در ونکور کانادا و ال.ای در سواحل عافیت امریکا نشسته و خوش
بخرامد، و همزمان از آنسویِ جوی خون، تنها شعار #مرگ بر
نظام سلطه سر دهد! گیریم رفت و آمدش به داخل کشور را مانور بدهد یا نتواند بدهد!
مشکل تنها در جمع مستان نایاکی و اساتید کرسیهای پژوهشکدهی #دانشگاه_مریلند، برای مشروعیتسازی نظام در منظرِ سناتورهای امریکایی نیست! مشکل
فراتر از وابستگان نوالهخور نظام در درون و برون مرزهاست! مشکل در روش حل مسئله
است!
که با تعاملِ
نوالهخوران و لابیهای نظام سلاطین بومی و جهانی، چاه نمایی میشود. (گیریم در
مخالفت با سلطان بومی که با قواعد دلخواه ایشان بازی میکند و علنی و یا زیرپوستی
دو تا شعار و فحشی بدهند یا ندهند!).
مشکل در مختل کردن تعامل علمی و تعقل مبارزین آزاده مستقل، و وادادن و تسلیم و
آچمز شدن بین بازوان اختاپوسهای قدرت سلطه است!
.
اما اگر بخواهیم تسلیم نباشیم و فعال باشیم تنها یک راه پیش روی ماست! اینکه اولا
در دامچالههایی تکراری برای نبرد در میدانی نابرابر درنیفتیم. و دوما به فکر
تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام(نه
خاص) باشیم... لااقل بدان فکر کنیم، مبانی آن را بفهمیم و آن را نقد و تبلیغ کنیم،
تا بتوانیم آن را بصورت یک مطالبه عمومی درآوریم: که تمام ایرانیان سهامدار برابری
در یک شرکت عام، گرد منافع مشترک مادیاند... این یعنی شیفت از مفاهیم سوء تفاهم
برانگیز معنوی و ویژهخواری بر اساس ژن برتر و تضاد منافع(ضد اخلاق) به قواعد یک
هم افزایی گرد منافع مشترک( با مفاهمه و تمرین کارگاهی از شوراهای محلی بومی تا
مرکزی، برای تثبیت اخلاق مدنی، طبق مراتبی علمی در یک #مرامنامه که
مبانی حقوقی آن پیشتر توضیح داده شده است)... تا مگر 5 شخصیت دانشمند
دارای اعتبار و مستقل و آزاده پیدا شوند و به تاسیس حقوقی آن شرکت عام (گیریم
بصورت سمبولیک و موقت در خارج از کشور) میدان دهند... به باورم این حلقه ی مفقوده
ی نجات مام میهن است!
.
اینکه چرا بازیچههای ایشان، از #نگهدار و
#بهنود گرفته
تا #ابراهیم_نبوی علی
رغم هوش بالا، و با هزار نرمش قهرمانانه، همواره در کار بیعتند، باید تامل کرد!
اینکه این طناز که مو را از ماست بیرون میکشد، اینک میخواهد به قول خودش در #تنها_راه_منطقی (؟!!) به شخصیتی چون #همتی رأی
دهد (که قانونا بند تنبانش هم به دست خودش نیست)، تا به بیراهه در نیفتد! و عقل
باهوش خود را علی رغم عبرت 88 و پس از آن در 92 و 96، به جهلالعارفین که نه، بلکه
به جهلالآلزایمرین بزند!... البته این راه منطقی تنها میتواند راه تضمین امنیت او
برای احقاق پروژهی #تضمین_بیعت__نظام باشد!
چرا؟... خب
لابد اگر ساکت بمانند، علاوه بر قطع نواله خوری از یکی از منابع غیرمستقیم، تهدید
به مرگ اعضاء خانوادهشان میشوند... شبیه عقوبت #علیرضا_پهلوی که
با دوگلوله در مغز خودکشی کرد! و لابد عقوبت قاتلش هم یکروز عقوبت #شهید_سعید_اسلامی شده
باشد! امان سعید راه امامی و بقول رهبر مامور نفوذی موساد که اینک بر سنگ قبرش
نوشته: شهید...!
مامورین
دیروزی یکی یکی حذف شوند... تا #سند جنایت
پاک شود... بله! عوامل ترور و سندهای جنایت یکی یکی پاک میشوند تا بهانههای #تضیمن_بیعت در
یک ساخت و پاخت در شورای امنیت دُوَل(نه ملل) فراهم آید! گیریم با یک
نسخهی روسوپوتینچینی... از #سعید_امامی تا
#سلیمانی تا معاونش و بعدیها یکی یکی فدای استراتژی #تثبیت_ولایت با سناریوی جدید
#تضمین_بیعت به نفع حضور یک سلطان بومی که با قواعد دلخواه بازی بزرگان، همواره
آتشبیار آتشبهاختیاری ایشان با سلاح #تحریم نرم و سخت باشد!
بنابراین
بیهوه به بینوایان گروگان نیمه مرفه چپ و راست مبارزان، در سوئیتهای متنوع در یک
زندان، چون #نگهدار و #بهنود و #ابراهیم_نبوی و #تاجزاده گیر ندهیم و وقت خود را
تلف نکنیم! که این بازیهای تاخیری میتواند تا انقلاب مهدی و آخرین قطره ی نفت و
خون مردم، ادامه یابد...
.
نتیجه: در چنین موقعیتی که چالش #تاجزاده تنها تابوی ترَکهای بتِ قانونی
یک سلطان صاحبکران را نشانه رفت و در جامعه خردتر کرد، شاید تنها یک راه پیش روی
ماست: تاسیس یک شرکت سهامی عام(نه خاص)... "خاص" مثل #شورای_گذار_خواص
از پشت پرده با شعارهایی بر اساس #ادبیات_سلبی_حذفی در نبردی نابرابر( یعنی: نقض
غرض و تف سربالا) که مردم بینوا سنگرهای گوشتی آن هستند... و حکایت سنگرهای گوشتی
را از زبان آن امام همام بیاد داریم! ک حتی اگر این سنگرهای گوشتی از مومنین
باشند، بزنید و بکشیدشان! آنها میروند به بهشت... هدف کفارند که باید بروند به
جهنم!
بنابراین در
این بلبشوی سوءتفاهمبرانگیز ایدئولوژیک و معنوی، میان دوغ و دوشاب، ما نیازمند
یک مفاهمه و اعتماد عمومی گرد منافع مشترک غیرقابل سوء تفاهمیم! تا اصل بنیادی
ملکه و رفقا، یعنی: اصل "تفرقه بینداز حکومت کن" گرد #تضاد_منافع محقق
نگردد!
این همان
نارنجکی بود که با هدایت نرم لنین از مارکس تا استالین، حکومت تزاری را تبدیل به
شوروی و سپس #روسپوتین کرد!
.
روش ساختن اعتماد فراگیر مردمی به یک نقشهی راه علمی:
برای ساختن اعتمادی فراگیر و عمومی در یک میدان گل گرد اقلیت گلوله، ما به
سهامداران برابر در آب و خاک مشترک(یا ملک مشاعی که قانونا به تصرف ارباب و نواله
خورانش درآمده که صاحب زر و زور و تزویرند...) نیازمندیم! آن هم با رؤیتِ رشد و
توسعهی آن در مقابل چشم تمام مردم از طریق ماهواره... برای ساختن یک اعتماد عمومی
و هدایت آن تا نشستن و برنخاستن گرد میهمانی ارباب برای تحولی بنیادی... آنهم در
موقعیتی تاریخی که هیچ راهی بدون نقشهی راهی شفاف از این ایستگاه تا ایستگاه
نهایی نمیگذرد...
کار نظام سلطه
انحراف از چنین مسیری بر اساس ادبیات ایجابی جذبی بر اساس منافع مشترک است(نه تضاد
منافع)... راهی که میتواند موجب وحدتی فراگیر و غیرقابل کتمان بر اساس سهم برابر
تمام ایرانیان گرد یک شورای عام شود... این یعنی تغییر شیفت از حقوق ثانویه(مثل
ایدئولوژی و قدرت زور و زور) به حقوق اولیه مادی در آب و خاک مشترک که کتمان
ناپذیر است... تنها با ساختن چنین قدرت فراگیری است که آن اعتماد حدداکثری مقدور
خواهد شد... و نمایش تمام نگهدارها را از بی.بی.سی و رسانه هایی که تریبونهایش در
تصرف اربابان استثمار بومی در کام اربابان استعمار جهانی است، بیصدا خواهد کرد و
کاری خواهد کرد کارستان... آن بستر حقوقی که میتوان تهدید را به فرصت تبدیل کرد،
نفله شدن بین سخنان این و آن گروگان و احیانا مزدور نیست... آن بستر تنها یک هیات
مدیره ی مستقل در یک شرکت سهامی عام(نه خاص) گرد منافع مشترک مادی است... تا این
بینوایان و گروگانهایی را که حتی نمیتوانند ساکت باشند و مخفی شوند را نیز آزاد
کند...
به باورم
درافتادن به اظهارات قبیله ی گروگانها با روشهای سنتی در نبردی نابرابر، نقض غرض
است! تفی سربالاست...
فکر میکنم آنها خوب میدانند که سازوکار قانون اساسی زندانی است لای بازوان یک
اختاپوس با یک مغز و اتاق ذکر و فکر که اگر در گروگان مافیای اختاپوس شورای امنیت
سازمان دُوَل(نه ملل) باشد، آنگاه ملتی گروگان است...
به جای اتلاف
توان مردمی، باید به فکر تاسیس آن شرکت سهامی عام(نه خاص) بود...
آنگاه: چون
که صد آمد...نود هم نزد ماست.
از
#حسن_شریعتمداری و #نوری_علاء و #شهریار_آهی و #صدیقی و #نگهدار و #بهنود و
#ابراهیم_نبوی ها باید دست برداشت... وگرنه تا بلندگوهای همایونی به ناگزیر و یا
بر اساس وسعت وجودی محدود، به روشهای روبنایی و دست دومی و حقوق ثانویه می
پردازند،...بزودی: نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان...
ما به اقدامی
در مقابل چشم تمام مردم برای تاسیس یک نهاد حقوقی فراگیر نیازمندیم که ادبیاتش
ایجابی جذبی باشد و به جای شعارهای سلبی حذفی ایدئولوژیک، از منافع مشترک مادی یک
خانه ی مشترک بگوید که در چنگال قانون اساسی یک نظام بیمار در حال سوختن است...
قانون
اساسی فعلی
فراتر از یک ویروس و میکروب مخرب است که کالبد مام میهن و فرزندانش را در برگرفته
است... بدیهی است که نوالهخورانش هر لحظه سرمستتر و بیمارتر شوند... اما پرسش
اصلی اینجاست:
براستی چرا آنانکه خارج از این دایره هنوز سالمند، نمیتوانند کاری کنند
کارستان؟
دنیا به این
ناتوانی و عقب ماندگی روشنفکران ما میخندد!
اما ایرانیان
هشیار و مستقل (بویژه آن دانشمندانی که صاحب کرسیهای مهمی در دانشگاههای درجه یک
جهانند)، باید خون بگریند که در ساحل امن نشستهاند و گرد هم نمیآیند تا چیزی به خرد
جمعیشان برسد یا نرسد؛... جز دایرهی حوالی نافِ امنیتشان.
#خیام_ابراهیمی
11خرداد 1400
...
پرفسور
#حسام_نوذری
پرفسور
#علی_نیری
دکتر
#حسین_لاجوردی
پرفسور
#عطا_هودشتیان Ata Hoodashtian
و ... و ... و ...
...
پی نوشت:
این نوشته
پاسخ به یکی از دوستان بود که پس از نوشتن متن اصلی به آن افزوده شد:
.
پرسش: چگونه میتوان برای یک هدف مشترک، تصمیم درست و اعتماد عمومی ساخت؟
پیشتر بارها
این مراتب گام به گام، که گام سومش را نمیتوان پیش از گام دوم برداشت را برشمرده
ام. نه اینکه این راه را حقیر کشف کرده باشم. این راه در قانون تجارت بیان شده
است. این همان شبیه نسبی به راه ملکه الیزابت اول در پایان قرن شانزدهم، با تاسیس
کمپانی هند شرقی(ائتلاف شرکتهای سهامی تجار لندنی و بانکداران زیر چتر اهداف
فرامرزی بریتانیای کبیر) است! البته هدف آنها استعمار منابع طبیعی سرزمینهای عقب
مانده به نفع سلطانی مردم قدرتمند خودشان بود! راه ما نیز از مشارکت گرد منافع
مادی میگذرد؛ اما نه با ائتلاف بخشی از شرکتهای سهامی! بلکه در یک شرکت سهامی عام
انسانی.
شخصا با
برشمردن عقیم ماندن روشهای ایدئولوژیک در دوران پیشاآزادی و در عصر مدرن پرداختهام
و با تاکید بر عبرتهای تاریخی میان بازوان یک اختاپوس جهانی، به مزایای اخلاقی و
اینهمانی یک روش مادی در اجتماعیات اشاره کرده و آن را در قالب یک مرامنامه
گردآوردهام.
فرهیختگان بسیاری آن را پسندیدهاند و نهایتا به فقدان منابع مالی و یا ناامنی جانِ
خویش اشاره کرده اند.
این یعنی اگر شما با مشت و بدون نقشهی راه تنها فحش دهید، بعنوان یک مبارز چند تا
در میان، در امنیتید! اما مبارزاتتان به نتیجه نخواهد رسید!
اگر این مشتها را در سطلهای زباله به آتش تبدیل کنید، آنگاه چند تا در میان، در
زندان و بالای دارید.
اما مبارزاتتان به نتیجه نخواهد رسید!
چون تمام این روشها دلخواه سلطان بومی و خارجی است! اینجوری ماجرای ایشان و
داستان بردهداری مدرن، کش پیدا میکند!
نتیجه:
در باب تاسیس شرکت سهامی عام(نه خاص) با گامهایی اقناعی در مقابل چشم مردم از
طریق ماهواره...( نه در پشت پرده) بارها و بارها سخن گفته شده...
فعلا مشکل در عدم تضمین امنیتِ مادی و جانیِ مجریان این پروژه است!
وگرنه آنها که در سرگرمی گیج و گم کلابهاوسی مشارکت میکنند، و یا در جلسات
سکولاردموکراتها بصورت شبانه روزی فعالند، و یا برنامههای تلویزیونیشان هرگز قطع
نمیشود، اگر تنها در مواقع خاصی، هنجارها و تابوها را نشکنند، کاملا در امنیتند!
یعنی روش حذفی نظام سلطه منطقی ندارد تا شما بتوانید آنرا برای تمام زمانها و
مکانها بخوانید! چون نمیدانید که سناریوی ایشان در این لحظه چیست؟ آیا آنها در اوج
قدرت تنها در فکر کشتن گربه در پای حجلهاند؟ و یا نه با میدان دادن به آنها در
بصیرتِ یک دامچالهاند! آیا آنها هنگام قدرت، روی پتانسیل مبارزین در حال شناسایی
میدانند و به هر مبارز تابوشکنی واکنش نشان نمیدهند؟... و یا نه!... آنها در
بحرانهای خود، روی پتانسیل جامعه، نیازمند یک سرکوبند؟!
یک مثال:
شاهزاده رضا پهلوی در امنیت نیست!
پس کمتر سخن میگوید! او نمیتواند یک پرچمدار باشد! عقوبتش میشود عین برادر و
خواهرش! این یعنی شکست امید بخشی از مردم. اما او میتواند با میان گذاردن
اعتبارش، به دعوت یک اجماع عام و فراگیر، تنها یک سخنگو و یا مدیرعامل برای یک
هیات مدیره در آن شرکت سهامی عام باشد. هیات مدیرهای که بر بستری مبتنی بر منافع
مشترک عام، بدون تاکید بر ایدئولوژی شکل گیرد، تا موجب وحدتی فراگیر شود! تا ارادهی
مردم با وحدتی اکثریتی، مستقر شود! تا بستر رقابت ایدئولوژیک در دوران پساآزادی
فراهم آید.
یعنی روش
پیشبرد اهداف سازمانی در دوران پیشاآزادی با دوران گذار و پساآزادی با هم فرق میکند؛
اما کسانی که با همان روشهای سنتی در دوری باطل چنگ و دندان نشان میدهند و همه
را گرد خود میخواهند، نظر باینکه با قواعد هیجانی و تنش آفرین سلاطین بازی میکنند،
لذا در امنیتند... از این رو جورج سوروس و سی.آی.آی به شهریار آهیشان از هزار
منبع عربستانی و امریکایی پول میرسانند و روسها هم میشوند یار تمرینی در این
بازی از مسکو تا باشگاه آرسنال در لندن و تا روزنامهی کیهان در تبعید.
این بازی
آنقدر تئوریزهشده و مافیایی است که تنها یک هماهنگی در پشتپرده برای یک رونمایی
در روی استیج از گام اول تا گام آخر میتواند پاسخگوی آن باشد. یک هجمهی مسالمتآمیز
و عام که قابل گروگانگیری و ترور و عقیم شدن در میانهی راه نباشد! و ضمنا، صرفا
وابسته به قدرت کاریزماتیک و مطلقهی یک رهبر و پرچمدار مثل رضا پهلوی و یا هر
شخصی(مثل خاتمی) نباشد! این شورا با سخنگو و یا مدیرعاملش میتواند امنیت نسبی همهی
اعضاء آنرا تامین کند؛ تا با حذف یک رهبر(به هر دلیل از جمله ترور)، کل ماجرا بر
باد نرود! اما چنین عرصهای نیازمند به میدان آوردن اعتبار شخصیتهاست!
نکته اینجاست
که روش به میدان آوردن اعتبار شخصیتهای کاریزماتیک، بسیار مهم است! اینکه خود عامل
شوند؟ و یا اینکه برگزیدهی یک گروه و مشارکت خاص شوند؟ و یا برگزیدهی یک گروه و
مشارکت عام شوند! نتایج هر یک فرق میکند!
این از تمایز رهبری خاص با یک شخصیت حقیقی و یا حقوقی، با روش سنتی...
روش سنتی و مدرن در تحقق و یا شکست تمام ارکان یک مبارزه دخیل است!
مثلا در باب تعیین عنوان هدف مبارزه:
روش سنتی: پروژه ی براندازی و سرنگونی(بدون نقشه ی راه)؟
یا:
روش مدرن: استقرار اراده مردمی(با نقشه ی راه علمی)؟
مسئله این است!
بدیهی است که
ممکن است هر دو یک معنا داشته باشد. اما تنها معنا و محتوی مهم نیست! بلکه قالب و
شکل بیان هم مهم است! به هر دوی محتوی و قالب، فلسفهی حق و باطل و اولویت حقوق
اولیه بر ثانویه یا بالعکس، معنا میدهد!
یعنی شما میخواهید تا مخالفین خود را جزو مردم ندانید و ایشان را نابود و از دور
خارج کنید؟
و یا ایشان را جزو مردم میدانید اما مایلید با روشی جنگی او را شکست دهید؟
به دیگر سخن تمایز این دو را میتوان در عمل چنین ترسیم کرد:
1. روش سنتی اول،
سنگرساز است! ادبیاتش سلبی حذفی و خشن است! و نوالهخوران زر و زور و تزویر را
یکسو متمرکز میکند. تا در نبردی نابرابر سالها طول بکشد و کش آید به ثمر نرسد!
چون برای جلب اعتماد عمومی به تضاد منافع میپردازد. تضاد منافع وجود دارد! انکار
ناپذیر است! اما چرا طرح آن در نبردی نابرابر، موجب تفرقه و اتلاف منابع میشود و
پروژه ها را در میانهی راه مختل میکند؟ چون دارای استایل علمی و مکانیسم تصمیم
سازی و اعتمادی فراگیر نیست! در بستر مدرن، روشش سنتی است!
2. روش مدرن
دوم، موجب تفاهم و وحدت عمومی میشود! و بر اساس یک دستگاه تصمیم سازی علمی، تحول
بنیادی را در عرض یک فصل سال تضمین و محقق میکند!
پرسش: انتخاب شما کدام است؟