Wednesday, June 16, 2021

دو نامه به دو چاخان

شما میری رأی رو بشمری؟ یا گروگانِ ملتزم به خوانشِ یک آقای موقت؟


مشروعیت یعنیِ صفِ درهم و فلّه‌ایِ کلّ ملت، در جیب یکنفر امّت.

داستانِ خاتمی و سلبریتی‌های گروگان و 2نامه به دو چاخان

1) به: مهندس #فرخ_نگهدار نظام!

شنیدیم بانو بهنوش بخت‌یاری به مادر داغدارِ #پویا_بختیاری گفته: جوان دسته گلت مُرد که مُرد! اینهمه جوان! والله منم غم دیدم و با 3 تا مغازه طلافروشی در زعفرانیه و نمدونم کجا، بی‌پولم و عینِ بید لرزون! اما مثل شما هوچیگری نکردم! دلتو صاف کن و برو توی صف صندوق خون! بیا و #حکم_حکومتی مالکِ قانونِ قطار صدور انقلاب به دیار قدس و به هر مقصد نامعلوم را فراموش کنیم و دست جمعی خود را به جهل‌العارفین بزنیم و برای اعتبار صندوق تک تیراندازانِ ارباب، بلیطِ مشروعیت بخریم! ثواب داره! تا بلکه سناتورهای امریکایی شیطان اکبر در ولایت دژمن، پولمان را پس دهند و ما سربازان ارتش هنری/سیاسی/جنایی، پیش از تعطیلات تابستان برای سفر به جزایر قناری شیتیلمان را بگیریم! والله مردیم از بی پولی و دربدری...
با این وصف شنیدیم که شما هم
#فرخ جان، یک عسل مصفا خورده‌ای، که #بهنود هم اینبار نخورد(شاید قند خونش بالارفته! لاادری)
اولا، کی بهت تقلب رسونده که پس از عبرتِ 88 رأی‌اَت را می‌خوانند؟! ناقلا؟
دوما، چرا صفِ بیعتِ خونخواران را در دوغ و دوشابِ کاندیداهای شورای شهرِ خالیبافان، با چاه‌نمایی، شلوغ می‌کنی؟! بالام جان
!
سوما، چرا درستکاری جانیانی که میلیاردمیلیارد را غیب میکنند را تا منافع شرکت کیسونِ آل صفا باقی بماند، به در باغ سبز خودت در بی.بی.سی هدایت نرم می‌کنی؟
***
و اما بشنو: اندر حکایت سلبریتی‌های مافیای قانونِ رانتِ عنترانِ لوطیانِ قدرقدرتِ لات
و وصیتِ پدرخوانده‌ی ژن برتر اصلاحات و اهلِ بیتِ قاقالی‌لی و قهوه تلخ و شکلات
!
گفت #خاتمی آن گروگان راه امامِ خدعه که دروغ و عرق خوری و کشتار سنگر گوشتی بصورت دَرهَم (مومن و کافر) را واجب دانست و گفت: نهایتا مومنین به بهشت میروند و کفار به جهنم(منخور
):

#خاتمی (ددب‌ب*) گفت:
"شریکان قانونِ دزد و رفیقان قافله و سلبریتی‌های مافیایِ اقتصادی/هنری/نظامیِ نظام، لطفا اتحاد!... حتما اتحاد!
با
#تکرار #بیعت برای خریدن مشروعیت قانون اساسی ویژه خواری مومنین که امری کاملا شخصی است؛ از امنیتِ هیئتی کفتاران و شغالان و روبهان و سگان حفاظت کنید! عزیزان!
با شلوغ کردن صفهای بیعتی که به عبرت 88 حجت بر ما تمام شد و سزاست برای حفظ امنیت میلی خود را به جهل العارفین بزنیم!... لذا برای حفظ نظام امنیتی که از اوجب واجبات است و به حکم حکومتی، کدخدایی آن را برای تداوم مردمسواری دیمی خوانش میکند! پس چشمها را بر سیرِ نزولی ویرانی ملت بینوا ببند و حق مسلم را میان خط خطی‌های رای مخدوش
#تاجزاده نخوان، ای نواله خوران باهوش رِندان...! آنها رای مخدوش را به حساب #بیعت با سید مظلومان میخوانند واجب قربة الی الله. کی به کیه؟ شما میری بشمری؟... نه والله.
امنیتِ ویژه خواران و سلبریتی‌های قدرت، ارزشِ به خطر انداختن مشروعیت ویژه خواری قانون گرگ و رمه را ندارد
!
پس، مشروعیت قانون ویرانی ایران به قیمت آبادی دنیای دون انیران را پاس دار...ای سلبریتی هوشیار
!"

کـاسـبـانِ صنــدوقِ خــونِ وطن
می‌خـرَند خــونی بـرایِ اَهـرِمَن
جملگی انگشت در خون می‌برند
تـا به حـکمِ دُزدِ قـــانـــون بِدَرَند
می‌خرَند و می‌برند و می‌دَرَند
چون سلبریتی‌ِ قدرت، می‌چرند
!
...
2) نامه به پرافسور
#حسن_عباسی
شنیدیم و دیدیم که در هیر و ویر گرسنگی و جان دادن مالباختگان مغبون در مبایعه نامه‌ی قانون اساسی از سال 58، پرفسور خودخوانده‌ی دو عالم علامه دکترینالِ حسن عباسی، یک
#چاله_میدان_علمی در کانال #یوتیوب راه انداخته تا بگوید با اینکه از سال 76 تا حالا امر انتخابات امری فانتزی و دردسرساز شده و باید بزودی از این روش لیبرالی دست برداریم انشاء الله... و الحمدلله با تکیه بر تحقیقات و نظر سنجیهای اساتید صادراتی و مست از اختلاسهای سرکاری در مرکز آمارسازی دانشگاه مریلند، استقبال مردم برای مشارکت و بیعت با قانون اساسی سلطه و ارباب و رعیتی، به مرز 52 رسیده و به یاری امام زمان تا بالای 80 هم خواهد رسید! لذا لازم دانستم، بصورت رایگان در کانالِ ایشان یک پیام بگذارم.
یاساشین پرفسور حسن عباسی
!
با قبولی طاعات و عبادات در جنگ با هر غیرخودی در داخل و در جهان
...
امام خمینی فرمودند: در جنگ نرم و سخت با کفار به تشخیص خودتان، دروغ و مباهته و عرق خوری و بالاخره هر حرامی واجب و مجاز است! و اگر مسلمین سنگر گوشتی کفار باشند، کشتنشان واجب است. نهایتا مومنین به ما، به بهشت میروند! و کفار بما، به جهنم میروند. بر این اساس، برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است، آیا امکان تقیه در نشان دادن ده برابری آمار وجود دارد یا نه؟
!
به نظر شما آیا این 17 درصدی که (شما به مصلحت حفظ نظام گفتید 25 درصد اما برعکس خواندید 52 درصد) قرار است با اتوبوس در این برنامه ی تضمین بیعت در صف صندوق رای شرکت کنند، در باطن مشروعیت نظام را ساقط نمیکند؟! و اگر در باطن و در حقیقت این مشروعیت را ساقط میکند، آیا مال حرام نمیشود در رگ و خون مومنین؟
آیا مرکزی وجود دارد که دروغهای مورد اشاره ی امام خمینی را راستی آزمایی کند که آیا این دروغها به مصلحت حفظ نظام است یا نه تا حیات طیبه در رگ فرزندان و خانواده و خاندان و نسل آینده شبهه دار نشود؟
...
و اگر رئیسی رییس دولت آقا بشود، آیا عین همتی که پیرو راه امام بوده اند و نیز سایر مجرمینی که پیرو راه امام بوده اند، از لحاظ حقوقی، امکان محاکه شدن در دادگاه عدل الهی را دارند؟ و یا ندارند و حق با صاحبان عِدّه و عُدّه است؟ و اگر کسی داری زر و زور و تقیه(مکر و خدعه ی مقدس علیه غیرخودی) بود میتواند هر کاری که خواست بکند؟ یا نه؟ و آیا میتواند به حکم "رحماء بینهم" مال بدست آورده از محل رانت مقدس را به حکم "اشداء مع الکفار" علیه کفار خرج کند؟

جناب #همتی و جناب #رییسی در بسیاری از خصوصیات دقیقا شبیه همند! تنها لباس و ریش و لهجه‌هایشان با هم فرق میکند! و از باطنشان تنها خدا باخبر است!

این تمایزات کلامی و ظاهری که میتواند همچون رفتار هنری #شهید_سعید_امامی در باب روشِ کاردآجین کردن و مثله کردن مخالفین، ریاکارانه و بقول امام خامنه ناشی از مزدوری و نفوذ #موساد باشد، قانونا هیچ اختیار فوق‌العاده‌ای برای ایشان ایجاد نمیکند! و هر دو هم در مظان اتهامند و هم پیرو راه امام(ره)!

چون طبق اصول 5+110+177 اساسا نه جناب همتی و نه جناب رییسی و نه حتی امام و امثالهم، ذیل بازوانِ مقدسِ روس و انگلیس، اندازه‌ی یک تار مو هیچ اختیاری جز تبعیت چشم بسته از حکم حکومتی و سیاستهای کلان تکنفره ولایی ندارند و ملتزمند روی دو ریل ثابت سیاستهای کلان جنابِ نظام، در قطار صدور انقلاب به دیار قدس و یا هر مقصد دیگری به تشخیص ناپیدای مالکِ قانون، مجاهده کنند!

یعنی وقتی تمام منابع طبیعی و انسانی کشور باید در این قطار انقلابی بارگیری و در هر مقصدی به خواست وکیل باریتعالی باراندازی شود... و اساسا نه برادر رییسی و نه برادر همتی و نه هیچ بنی‌بشری نمیتواند فرمانِ این قطار را به چپ و راست بچرخاند چون از ریل خارج میشود و کل مسافرین را به ته دره سقوط میدهد... چرا که قطار صدور انقلاب به دیار قدس و یا ووهان چین و یا مسکو و یا هر بهشت دیگری، کشتی و شتر نیست که بتوان سکان و یا افسارش را فرتی به چپ و راست گرداند... قطار است و تنها روی دور ریل میخ شده به زمین، پیش میرود...

یعنی این دو بزرگوار و پیروان راه امام(ره)، هر دو کارگر ساده و کارگزار حضرت آقایند نه بیشتر... در حد یک تدارکاتچی و آبدارچی و بازیگر سناریوهای ابلاغ شده ی کتبی و شفاهی ناشی از سیاستهای کلان قانونی روی دو ریل ثابت... و چنانچه هر دو بر خلاف ادعای مقام عظمای رهبری، در حوزه ی تحت مدیریت خود، قوانین را دور زده باشند و مجرم باشند، آیا در صورت عدم قرعه‌ی نام به ریاست دولت آقا، قابلیت محاکمه شدن دارند؟ و یا ندارند؟ و برای محاکمه حتما باید رییس دولت حضرت آقا نباشند؟!
لطفا راجع به فتوای دروغ و مباهته و عرق خوری هنگام جنگ با کفار توضیح بفرمایید که این پروژه ی تضمین بیعت پای صندوق رای، آیا کاربردی میدانی دارد؟ یا نه؟

و مثلا اگر بنا بر این فتوی و حکم حضرت امام، آیا میتوان زیر فتوای عدم استفاده از بمب هسته ای علیه کفاری که از مسلیمن دیوار گوشتی ساخته را زد یا خیر؟ و کلا اگر قتوی قابل تغییر نباشد، چطور حضرت امام فتوای دروغ داده‌اند؟
بدیهی است که طبق فرمایش امام، در صورت کشتار سنگر گوشتی مومنین بعنوان پیشمرگ کفار، مومنین به بهشت میروند... و کفار به جهنم
.
و بالاخره چطور میشود فهمید که جناب رییسی و همتی و رضایی و و نیز خودتان، برای پیشبرد اهداف انسانی اسلام، از خدعه و دروغ مقدس، استفاده نمیکنند؟
آیا مکانیسم راستی آزمایی و یا دستگاهی شرعی وجود دارد تا بتواند سره را از ناسره تشخیص دهد تا مردم بفهمند که باید به چه حرفی اعتماد کنند و یا اساسا ضروری نیست خودشان فکر کنند و کارشان تبعیت کورکورانه با توسل به هر جنایت مقدس از جمله پودر کردن آن دیوار گوشتی مومنین(بعنوان سنگر کفار) بدست مومنین است؟

و بالاخره اینکه، قسط که معنایش شفاف است اما در تعریف مصادیق عدالت، آیا میتوان برای حفظ نظام که از اوجب واجبات است به غیرخودیان لیبرال رکب زد؟ و اساسا شاخص و مکانیسم تشخیص خودی از غیرخودی چیست که بتوان به شخصی(چه کافر و چه مؤمنی که سنگر گوشتی کفار است) رَکَب زد؟ و به شخصی به مصداق رحماء بینهم، رکب نزد و رحم کرد و بلکه رانت و شتیل داد؟ و با شدیدترین روش‌ها پدر کفا را درآورد؟
سپاس از عنایت و صبوری شما استاد
.
خیام ابراهیمی
24 خرداد 1400

پ.ن:
*ددب‌ب= دودوزه باز بی‌جربزه
1. رحماء بینهم و اشداء مع الکفار (به اهل بیتمان بسیار مهربانی کنید! و با غیرخودیان با شدّت برخورد کنید...)

2. لله ملک‌السموات و الارض (تمام ملک جهان از آن خدا و نائب امام زمان برحقش، یعنی خود ماست).
از لحاظ قانونی بابت بیت المال به دل بد راه ندهید! زر و زور تزویر با غیرخودیان حق ولایت خود ماست! باقی خوبان و بندگان رعیتند و... بدها یکی یکی از دیپلماسی میدان حذف خواهند شد، انشاء الله
!
از این بابت خانم
#بهنوش_بختیاری و #فرخ_نگهدار از مؤمنین صدر تاریخند!
شما چطور؟ 

اصالت با سندِ شنیدنی ارباب؟ یا خونِ دیدنیِ رعایا

اصالت با سندِ شنیدنی ارباب؟ یا خونِ دیدنیِ رعایا؟


وقتی تمام تریبون‌های وابسته به قدرت، به‌جای تدوینِ یک نقشه‌راه علمی و میدانی برای استقرار اراده‌ی مردم بر سرنوشت خود، تنها بر سَرِ نمایش #انتخابات_بیعت و اصالتِ بازیگرانش سخن می‌گویند، یعنی سلاطین عالم با سلطان بومی و نواله‌خورانش، همه به نسبتِ اشتها و استطاعت، هر دو دستشان در دو کاسه‌ی چشم پرخون مردم بینوای ایران است! که آن تازه به دوران رسیده‌ی صید و گروگانِ ماهیگیران روسی/انگلیسی آن روز سیاه گفت: بر احوالشان #خون_باید_گریست !
.

1. اونایی که سند سند می‌کنند، فکر می‌کنند، جنایتکار سندش رو میده دست اینا...
سلاطین فقط اسناد دوغ و دوشابی رو میدن به دستِ نواله خوران و خبرنگاران حرفه‌ای در بی.بی.سی و وی.او.ای و اینترنشنال و ... کل تلویزیونهای دوران گذار و سکولاردموکرات و جمهوریخواه و سلطنت طلب...
ایضا آن کارنشناسهایی که به سیاست‌های کلانِ اتمیزه کردن مردم بینوای جهان در سازمانهای بین‌المللی و بومی وابسته به مافیایِ کرونا، اصالت میدن و بفرموده، هر خوانش بین خطوط رو #توهم_توطئه القاء می‌کنند! و در بی‌سندی و اسناد دوغ و دوشابیِ سیستماتیک جانیان، از توطئه علیه بینوایان رویگردانند!
واقعیت این است: سند جهان بنام شورای امنیت دول(نه ملل) و حکومتهای آویزان به ایشان زده شده.
از این رو، انسان قرن بیست و یکمی، لای بازوان قدرتهای جهان در شورای امنیت سازمان دُوَل(نه ملل)، تنها می‌تواند بر اساس نمودار نزولیِ نرخِ قدرت و واقعیت لاجانی خود و خوانش بین خطوط به حقایق پی‌ببرد... نه اخبارِ بهنودیان و چاه نمایی‌های فرخ نگهداران کیسون نژاد!
آیا سندی مهمتر از ویرانی ایران و نفله شدن انسان، در دست داری؟
.
2. اصالتِ صندوق رأی را که می‌خواند؟
اونایی که #نه به نظام سلطه و تحریم فعال رو تنها از طریق صندوق راهزنان میدونن، یا آگاهند و یا نادان!
البته برای نواله خوران فرقی نمی‌کند! آنها نان خود را درونِ هر کاسه‌ی ماستی می‌زنند و یک انگشت در سفره ی چشم خون مردم دارند و بیست انگشت در بیت‌المال و بیت‌الحال سلطان.
هر نوع اصالت دادن به صندوق راهزنان قانونی یعنی #بیعت در صف سیاهی لشکر سلطان، توسط نوچه های درون قطار سیاستهای کلان روی دو ریل چپ و راست میخ شده به زمین تا #دیار_قدس.
این نامزدان ریاستِ دولت ولایی چه روباه باشند و چه شغال و یا زاغکی بال‌شکسته اما در قطار اربابند و نمیتوانند افسار شتر را در شحرای حجاز به چپ و راست بچرخانند. یعنی اختیارشان در نحوه ی سرگرم کردن مسافرانِ درون قطار تا دیار قدس و بین دو ریل ثابت با گروه بازیگران خودشان است نه بیشتر... مسئله این است: روی موجب برساخته بر هیجانات مردم، آیا اینبار این گروه نمایشی نواله بخورد؟ یا آن گروه... مسئله این است!... افسار شتر و یا سکان کشتی در دست مردم نیست! تمایز لکوموتیورانان روی دو ریل ثابت تنها در نوع لباس و لهجه و خلقیات ایشان است! نه قدرت راندن به چپ و راست... کوچکترین انحراف از روی ریل منتهی به سقوط ایشان میشود تا ته درّه...
.
3. رویکرد آزادگان مستقل
اونایی که به این سناریویِ ولایی اصالت نمیدن و در کلاب هاوس ولایی، تکنولوژی گوشیشون اجازه میده، از ساده دلان و نواله خوران قدرت و مغفولین و مرعوبین 7تیرولایی(آلتها و نامزدان آقا) بپرسند:
یعنی شما علی رغم عبرت88 و ... مطمئنید که:
الف) کدخدای ذوب در حکم حکومتی ولایت قانونی، رای صغیران و بندگان قانونی را میخواند!
ب) اتاق فکر سناریو ندارد و معنای موجسازی و موجسواری را نمیداند!
پ) به اپوزیسیونسازی کاذب اتاق فکر نظام سلطه، از میان بازیگران حرفه‌ای و مجرب ولایی خود(همچون محمود احمدی نژاد سفله)، گردِ شعارها و اطلاعات سوخته، مشغول نیست و با زوم کردن روی حقوق ثانویه(به جای کتمان حق اولیه در آب و خاک مشترک در قانون اساسی سلطه) قصد ندارد به عنوان آخرین تیر(تیر هشتمی از درون نظام قانونی) سازوکار قانونی را برای حفظ نظام خود که از اوجب واجبات است، بهره برد و سرمایه گذاری نکند و به مموشیان میدان ندهد!

نتیجه: شنیدن کی بُوَد مانندِ دیدن؟... به جای #تکرار اعتماد به سفسطه‌ها و شعارهای رنگین عقیم، واقعیتی مهمتر از نرخِ بالای تصاعدی منفی در قدرت شهروندی، و در یک سقوطِ قانونی و سیستماتیک و زنجیره‌ای، نیست!
لذا در فقدان مدیریت متمرکز مردم در یک تشکیلات نمادین مثل یک #شرکت_سهامی_عام(نه خاص)...شاید تنها نمودش: یک #نه بزرگ و نمایان باشد به #قانون_اساسی_ارباب و بنده... که در صف‌های خالی، قابل کتمان نیست!

خیام ابراهیمی
23 خرداد 1400 

آغاز قطره چکانی بگم‌بگم

آغاز قطره چکانی بگم‌بگم


آغاز پروژه‌ی امنیتی #بگم_بگم شبهه مستندِ مموشی: بزودی #جراحی_ملی!
به کُدهایِ بگم‌بگم‌های #محمود_احمدی_نژاد با دقت گوش کنیم
!

#بزودی با یک #جراحی_ملی دُمَلِ فاسد تن وطن را حذف میکنیم! ( coming_soon# )
(رونمایی از سازوکار و عملیات 42 ساله‌ی شبکه و باند جنایت و فساد امنیتی)
محمود: این مشتی از خروار است! تا افشاء کامل پشت صحنه‌ی باند امنیتی/اطلاعاتی چیزی نمانده
!
1. چگونه باند امنیتی برای تداوم سلطه، اولویت‌ها و تهدیدها را در کشور تغییر می‌دهند؟
2. صحنه‌سازیها و ردگم‌کردنهای فساد و جنایات توسط کدام باند امنیتی پوشانده میشود؟
3. چه کسی پشت مرگ نمایشی #کشمیری در انفجار دفتر نخست وزیری بود؟
4. پشت قضایای فساد و قاچاق و ترورها و اسناد ربوده سازمان فضایی و تورغوزآباد، کیست؟
5. چه قدرتی برای انحراف اذهان عمومی، کولبران و قاچاقچیان خرده پا را می‌کشند؟
6. چگونه خود جنایت می آفرینند؟! به سرعت یک کشته را جانی معرفی می‌کنند؟! و یا عامل کاذب را فراری می‌دهند؟ تا پرونده بایگانی شود و روز از نو روزی از نو
...
...
محمود: چه کسانی #کشمیری را الکی کشتند و از صحنه خارج کردند؟
با دقت گوش کنیم! به سخنان بازیگری حرفه‌ای و مجرب، که ظاهرا بازیچه شدن را تاب نیاورده
!
و عملکرد عملیات
#نفوذ را غیرقانونی حقنه میکند! حال آنکه این سرنوشت قدرت فرامردمی نهادینه در قانون است! نه خطای قانونمدارانی که قدرتی غیرپاسخگو دارند!
استاد
#بگم_بگم ، بالاخره شروع کرد به گفتن مستند! اما با پرداختن به باند امنیتی...نه قانون اساسی.
در سازوکار قانونی فساد،
#مشارکت یعنی چه؟
چرا
#بهنود و سربازان ارتش سایبری گردان عمار و حبیب، #سند دوست دارند؟!
قابل توجه حبرنگاران حرفه ای در رسانه‌ها که سند را بهانه ی خفه کردن منتقدین میکنند
!
تو پنداری در یک بستر دموکراتیک با سازوکاری شفاف می‌زیند!
و اینک محمود(تنور داغکن قدیمی و حرفه‌ای همین سیستم):

از سازوکار باند امنیتی فساد میگوید، که چگونه بر مسئولین آلوده و باندهای فساد سلطه دارند و آنان را برای مطامع خود خدمت میگیرند!... عجبا!...بودی حالا... اما چرا حالا؟
در پاسخ به هموطنان ساده دلی که دنبال یک دلیل برای تحریم میخواهند همینقدر بس که دلیل اصلی سازوکار فشل قانونی است که ملتی را و از جمله تمام این بازیگران و هر بازیگری را آلوده و گروگان کرده است... تا جایی که ایشان اساسا با ادبیات متنوع هیچ اختیاری برای التزام به مردم نداشته و در خدمت یک باند قدرت قانونی هستند
.

در واقع مشکل از مناسبات قدرت در قانون است! که از هر عمله ی خود امنیتشان را در ابتدای کار آتو میگیرد و ایشان را آلت خود میکند. یعنی فرقی نمیکند نلسون ماندلا وارد این گود شود یا سعید امامی و اصغرقاتل...

در واقع کش دادن این سازوکار قانونی، شراکتی آگاهانه و یا ناخودآگاه در جنایتی سازماندهی شده است و رفاقت با راهزنان! مشکل از فقدان قدرت مردم برای نظارتی سیستماتیک است... اینکه طرف سالم وارد میشود و با گروگان شدنش آلوده و لال شده و تا انتهای دوران خود بازیچه میشود و ناقص و خیانتکار از لجن قانون گرگان، بیرون می آید. هر کس را درون این سازوکار بگذاری نتیجه لجن است.

محمود: از سازوکار باند امنیتی فساد میگوید، که چگونه بر مسئولین آلوده و باندهای فساد سلطه دارند و آنان را برای مطامع خود، به‌خدمت میگیرند!... عجبا!...بودی حالا... اما چرا حالا؟

...
نتیجه:
امثال
#محمود_احمدی_نژاد، بعنوان سوپاپ اطمینان نظام سلطه، آنچه بتدریج رونمایی شده و همه میدانند را خیلی دیر، در قالب برساخته و جعلی #اپوزیسیون_کاذب بیان میکنند تا مخالفین نظام را در دامچاله‌های خود حفظ کنند و در بدترین حالت، قانونی که فرقه ی ایشان را محافظت میکند در حاکمیت باقی بماند... در پیچاندن موضوع و به صحرای کربلا زدن، این موش موذی استاد فن است!
آنچه در این دوغ و دوشاب اهمیت دارد تنها ثبت بخشی از حقیقت توسط یک مقام رسمی است که تاکنون توسط این فرقه علنی بیان نشده بود... وگرنه پر پیداست چرا چنین موشی از فریب در آرمانهای معمار خدعه و خشت کج قانون اساسی سخن نمیگوید
!
خیام ابراهیمی
22 خرداد 1400 

کرونا از نگاه پرفسور حسام نوذری

کاسبان قدرت / تاجران #کوید / دلالان نیرنگ و عاملان جنایت / و پیروان راستی و مجریان سلامت...

*پرفسور #حسام_نوذری : مدیریت دیمی، هدفمند و میدانی ترس و شایعه/ عامل تعداد مرگ ناشی از ویروس کوید است!

آمار در کهنسالترین کشورهای راستگوی دنیا، که هرگز دبستانها و مغازه ها و بیزنس‌ها و جریان زندگی را تعطیل نکردند:

1. چرا ویروس کوید در #تایوان تنها 7(هفت) نفر کشته گرفته؟(کمتر از آنفولانزا)

2. چرا #کره_جنوبی تنها 400 تن کشته داده؟

3. چرا #ژاپن با 127 میلیون جمعیت، با تنها 1007 کشته، هرگز تعطیل نشد؟

4. چرا در #مراکش ، این پاندمی تنها 300 نفر کشته گرفته است؟

5. و چرا امریکا(نیویورک و نیوجرسی) و شمال ایتالیا و اسپانیا، و ایران در بحرانهای مدیریتی(با نیرنگ و دروغ و جوسازی)، بیشترین کشته را داده اند؟


https://www.youtube.com/watch?v=qjBokPvAnEo
 

Monday, June 7, 2021

سندروم ژن بیقرار از خودکشی تا دیگرکشی

سندروم ژن بیقرار برای حذف سوژه از خودکشی تا دیگرکشی


قطارِ راهزنانِ قانونی روی دو ریل ثابت چپ و راست، یک لکوموتیوران می‌خواهد که هستی و نیستی و خون مردم را بین دیارقدس تا یوهان و ونزوئلا تقسیم کند، مردم در رقابتِ پیمانکارانِ خونکشی و خونرسانی از بردگان، این وسط چه کاره‌اند؟ براستی چه کاسبان و سلبریتی‌هایی برای این قطار جنایی، از محلِ خونِ خود، اعتبار و بلیط می‌خرند؟

از جمهوری بردگان نرسالار تا مردمسواری دیمیِ قاضیان خرسوار و هیئتیان جناح چپ و راست ویژه‌خوار در سازوکارِ "خدا.شاه.میهن تبدار" تا قطار انقلابی صدور منابع طبیعی و نفت و خون مردم به دیار قدس و یا هر لاله‌زار شهیدپرور در سازوکار "خدا.قاضی.قاضیِ چاروادار"، یعنی: ملت برزخی ایران، در برزخ دوران گذار از سنت به مدرنیته، به خاطرِ سلطه‌یِ قانون اربابان بومی و جهانی بر رعایا، هنوز پیاده است، نه سوار.

گفت:
آشنایی می‌گفت،
دوستی برایم تعریف ‌کرد
:
از چگونگی و حکمت خودکشی پدربزرگش در سفید رود پس از انقلاب سفید شاه و مردم! که چرا وقتی ناگهان و به کرات اعتبار دیروزت از خانه تا اجتماع فرو می‌ریزد و تو در یک بن بست فراتر از توانت، دیگر نمی‌توانی پاسخگوی تعهدات خود به خود و خانواده و دیگران باشی، خود را می‌کشی!... وقتی تمام درها بسته می‌شود و غرور انسانی‌ات با ضرباتی پی در پی کاردآجین و اتمیزه میشود ... چرا یک قابلمه می‌خری تا خدمتکار ساختمان جدید خیال کند می‌خواهی برای خودت غذا بپزی و شیر گاز اصلی آپارتمانت را وصل کند تا تو در آشپزخانه بروی شرابی برای خود بریزی... مست شوی... درزها را با پنبه ببندی... شیر گاز فرعی را باز کنی و کم کم در خواب محو شوی و دیگر برنخیزی...
دیگرکشی می‌تواند آمیزه‌ای از خودکشی با اعمال اراده بر اختیار عقیم و زور زورگیر باشد! مثلِ اختیارِ نوشیدن جامِ شوکران توسط سقراط... و یا می‌تواند با 37 ضربه‌ی قمه بر دهان و حلقوم
#فریدون_فراخزاد باشد و یا کاردآجین کردن دو کبوتر عاشق مام میهن همچون پروانه اسکندری(فروهر) و داریوش فروهر.
.
توسعه‌ی روش‌های دیگرکشی از زمان #سقراط تا دوران "کیم.جونگ.اون
"
گفت: دوستِ آشنایم پیش از آنکه کل ماجرا را در باب خودکشی پدربزرگش تعریف کند، افزوده بود:
تنظیم پیچ رگلاژ اختیار و اراده‌ی رعایا توسط اربابان دوران گذار، اگر در مناسباتِ مدنی بین دو شهروند خدمتگزار تنظیم نشود: نتیجه میشود شعبان بی‌مخِ تبدار و بیماری زنجیری همچون سعید قاسمی چاروادار
.
و متاسفانه همواره در طول تاریخ، از کنترل منطقی و تنظیم تدریجی این پیچ رگلاژ بصورت علمی، غفلت شده... و از ممدعلیشاه و شیخ فضل‌الله‌زورگیر، تا رضاشاه و مدرس و تا محمدرضاشاه و کاشانی و امام خمینیِ حامی دخترکان شیرخواره و شهید سعید امامی موسادزاده، کشته‌ها داده... اما چرا هر چه پیش‌تر میرویم دوز خودکشی در خون انسان‌ها نسبت به دوز دیگرکشی در خون جانورها بیشتر می‌شود و روش‌ها خشونت‌بارتر؟ مثلا از غیرخودکشی شیخ فضل‌الله‌کوری با صدور حکم مهدورالدمی و اعدام برای مشروطه‌خواهان تا بالای دار کردنش توسط سایر مشروطه خواهان و فرزندش، در میدان توپخانه... و یا به توپ بستن شوهرعمه توسط رهبر کره شمالی بدلیل یک اخم و خنده‌ی ناموقع
...

و یا دیگرکشی با آمپول هوا توسط #پزشک_احمدی در زندان قصر رضاشاه به رگ سردار اسعد و محمد فرخی یزدی و تیمورتاش و ... کجا؟... تا اعدام خود پزشک احمدی، همان مامور معذور پدر، توسط دادگاه مردمی پسر ... تا ... تا... 37 ضربه چاقو در دهانِ #فریدون_فرخزاد... کجا؟ 37 ضربه‌ی تیز چاقو در دهان یک شاعر و ترانه‌خوانِ زیاده‌گو... یک دکترای علم سیاست... توسط یکِ لمپنِ مامورِ مسئولِ امر سیاست.. که میهمان چاقو را از هندوانه‌ی پذیرایی در خانه‌ی میزبان بیرون آورده و کرده توی دهان میزبان...

آن یکی یعنی پزشک احمدی به روش سنتی و لطیف با آمپولِ #هوا شاعری چون فرخی یزدی را خلاص کرد... و این عمله‌ی سیاست و لمپن مدرن، شاعری دیگر را که دکتر سیاست بود با وحشیانه‌ترین و سمبولیک‌ترین روش... یعنی: 37 بار قمه را در فرو کند در دهان و حلقش ... تا عبرتی شود برای سایر شریکان...
و یا: خودکشی #صادق_هدایت پس از مستی و بیخودی از شراب و تنفس گاز نرم آشپزخانه در خواب کجا؟... و خفه‌کردن خودی که هنوز شهروندی‌اش به رسیمت شناخته نشده در بیداری و در آب
...
یعنی: قلپ قلپ آب خوردن و ورودش از بینی و از راه تنفس به ریه و به شش... احساس فشار و جان کندنی آگاهانه و دست و پا زدن میان امواج... و دیگر هیچ
...
و یا سوزاندن خود با اعمال شاقه در آتش... چه برای گریختن از فشار زندگی و چه برای اعتراض به جانیانِ قدرت سیاسی... کجا؟
.
خودکشی برای دیگر کشی، بین بهشت و جهنم
البته در این میانه، عملیات انتحاری(خودکشی برای دیگرکشی)، سری از سرها سواست
.
در واقع یک تیر است و دو نشان
.

یک نشان در بهشت و یک نشان در جهنم.

کاری نداریم که گروهک طالبان، آن فدایی انتحاری را چیزخورش کرده تا عوامل مدرنیته را در افغانستان به درک واصل کند؟... و یا گروهک القاعده، انتحاریون را درون هواپیما هدایت کرده تا شیرجه روند به برجهای دوقلوی امریکایی در 11 سپتامبر... تا اول خود بمیرند و سپس دیگران...
و یا برعکس: اول دیگران را بکشند و بعد به مرگ خود رضایت دهند
...
مثل شهید حاج قاسم که به دختر حنیه بگوید من به مقتل خود میروم و یک روز بعد، احیانان طبق توافق و تغییر استراتژی برای بقاء، بدستور دانلد ترامپ منفجر شود
!
یعنی یکی بمیرد تا دیگری زنده بماند!

این یعنی مرگ برای حیات... و حیات برای مرگ
.
.
من؟ یا جن؟
البته که عنصر اصلی مرگ و زندگی، عناصری چون نور و هوا و آب و خاک و یحتمل چیزهای دیگرند... و هنوز معلوم نیست آن چیز دیگر چیست که یکی را به دیگرکشی وامیدارد و دیگری را به خودکشی؟ آیا آن چیز، تغییر مناسبات قدرت در جبر جغرافیایی تاریخی است؟ و آیا به همین دلیل است که در دوران گذار از سنت به مدرنیته، نرخ خودکشی و دیگرکشی و شکل و روشهای آن متحول شده است؟ و یا نه... کار کار جن بوداده است؟
.
خاک گور و گهواره در یک مستراح
توی عکس وقتی به توالت فرنگی طلا و مدرن قصر ترامپ در پنت هاوسی در برج خودش نگاه می‌کردم، یکهو یاد آن سنگ مستراح سنتی عصرِ قجری و رضاشاهی افتادم که عمق استراتژیکش از قاعده تا سوراخ، یک متر می‌شد! فهمیدم که همسر بیل گیتس حق دارد که از او جدا شود و ثروتشان را نصف کنند! هر چند بانکداران ملکه و عموسام، سرچشمه‌ی این ثروت را، بیشتر در نبوغ نرینه‌ای چون
#بیل_گیتس سرمایه‌گذاری کرده باشند!
و هر چند بیل گیتس کارش از مایکروسافت به شراکت در کارخانه‌ی توالت سازی در چین کشیده باشد و وسط همین پاندمی
#کرونا در ماههای گذشته یک بازدید از خط تولید در #چین (والی جدید ولایت ایران) هم کرده باشد! یک والی جدید که حکم حکومتی‌اش این است: مفاد مبایعه‌نامه را برای رعایایت نخوان ای رعیت(ارباب رعایای ایران).
.
جماعتِ اتمیزه، از رُم تا قُم
:
نهایتا اینکه هرچند روزگاری تمام راهها به رم ختم می‌شد اما شهر قم اثبات کرد که میتواند آغاز یک راه نوین در راه اتمیزه کردن جهان باشد تا باز هم تمام لقمه‌ها به یک سوراخ ختم شود: چه سیمانی و چه مطلا... چرا که هر دو از خاکند. ما از وراءخاکیم و به ماتحتِ خاک بازمی‌گردیم.
.
استحاله‌ی روایات
:
می‌گفت
:
آشنایی می‌گفت،
دوستی برایم تعریف ‌کرد
:
پس از همه‌پرسی #انقلاب_سفید_شاه و مردم، در 6 بهمن 1341، و در سالهای پس از ملغی شدن نظام ارباب و رعیتی، وقتی شاه بدون خونریزی، املاک اربابان بومی را خرید و بین روستاییان و کشاورزان تقسیم کرد، و وقتی به شوراها در انجمنهای ایالتی و ولایتی نقش تصمیم سازی داد و قدرت اربابان را فشل کرد... وقتی کارگران را در سود کارخانه‌ها سهیم کرد... وقتی به زنان حق انسانی و رأی داد... وقتی از نیروی سربازان در 3 سپاه دانش و بهداشت و ترویج و آبادانی در روستاها بهره برد تا سربازان مام میهن تنها در بصیرت شلیک و حذف دشمن نباشند... و وقتی فهمیده بود که اصلاحات فرهنگی و مدنی نیازمند تحولات قدرت در ساختار سنتی ارباب و برده و سلطان و بنده است... و این تحولات بنیادی و انسانی نیازمند عزم قاطع یک سلطان قدرقدرت انسانمدار است!... اما تنها فکر نکرده بود که این جسم و جان مالباخته و تجاوزشده و معتاد و معلول هزاران ساله در کالبد فرزندان مام میهن، نیازمند
#هدایت_نرم بسوی پاکیها و بالندگی و هم افزایی(و نه مثل نظام ملاها قربانی کردن یک مخالف غیرمؤمن به ارباب و غیرخودی) در تمرین علمی و عملی و آموزش و پرورش راستین، طبق دستورالعمل در یک باشگاه میهنی برای تاثیر در نظام تصمیم سازی است! این یعنی بتدریج کسب لیاقت برای دخالت شهروندان در سیاست... اما از چنین رویکردی غفلت شد و همین غفلت آغاز بروز مصیبتی دیگر در پروسه ی گذار از سنت به مدرنیته شد...! اربابان پول‌ها را برداشتند و رفتند بازار و کنار بازاریان سنتی یا شدند تجاری سرمایه‌دار و یا کارخانه دار... و بخشی هم مشغول به دلالی و خرید و فروش املاک و ساخت و ساز و بساز و بفروش و باز هم در تدبیر رانت و مایه‌دار... مایه‌دارانی بین فقر شهروندان تازه به دوران رسیده‌ی نیازمند مظاهر مدرنیته و اخذ وام از بانک و اعتبار و ورود صنایع مدرن... البته که تشکیل تعاونیهای کشاورزی هم جزو انقلاب سفید شاه بود تا بتواند کشاورزان نوپا(رعایای دیروزی) را به حرکت وادارد... اما امان از فقدان آن شورای تصمیم‌سازی مرکزی برای کنترل توزیع علمی منابع و تولید، در غیاب شهروندان مسئول و دانای ناظر بر سرنوشت از شوراهای بومی محلی، تا شوراهای مرکزی... شاه فکری برای آموزش و پرورش روح پاسخگویی و نظارت میدانی شهروندان دخیل در سرنوشت عمومی نکرد... لذا شکافی بین مسئولین و منصوبین و مردم، حاکم شد... شکافی که تاک و تاکستان را در خود بلعید... مشکل شاه نیت شر نبود...نیتش خیر بود اما با دانش ناکافی...و این اواخر جاه‌طلبی و غروری که هر روز بین او و مسئولین فاسد شکافها را عمیق‌تر میکرد... تا جایی که دیگر به کسی اعتماد نداشت... چون تمام فکرها را کرده بود الی توزیع قدرت تصمیم سازی و نقش مردم بعنوان عامل سلف‌کنترل برای ترمیم بازخوردهای مخل در سیستم توسعه.... پس بارهایی که هر لحظه بر دوش شاه سنگین‌تر میشد در بحرانی‌ترین دوران گذار از سنت به مدرنیته او را در هم شکست... و علی رغم عشق و علاقه و تلاش شبانه روزی برای سرفرازی میهن، دچار غلفتها و خطاهای پی‌درپی شد...

نکته این بود: آستانه‌ی تحمل هیچ قدرت بشری با تمرکز قدرت فرماندهی هنگام کشیدن بار مسئولیت یک ملت تا آسمان نمی‌رسد، تا اینکه خود را سایه‌ی خدا بر زمین بداند!

از این رو، شاه علی رغم تمام اصلاحاتِ چشمگیرش، ناخودآگاه، ملت را رها کرد میان چنگال بچه زرنگ‌هایی که وقتی افسار مردم از دستهایشان بریده شد، اما هنوز خود را دارای ژن برتر می‌دانستند... پس ملایانی که بینوا شده بودند باز سوار شدند روی مالِ بازاری‌ها تا آن را ابتدا حرام و سپس با دریافت خمس و ذکات و سهم امام و هدایا و نذورات و زر، به تزویری موروثی که ربطی به این دوران نداشت، خودسرانه و من‌درآوردی، هر پول بادآورده و دزدی را حلال کنند... و کورس سرعتی افتاد بین بازاریها و وابستگان به قدرت زور حکومتی در دریافت اعتبار از بانکها برای تولید و فروش محصول به مردمی که هرچند روی کاغذ و با تحویل قطعات خردشده‌ی زمینهای اربابی، دیگر رعیت نبودند؛ اما در کورس رقابت با کشاورزی صنعتی دنیای سرمایه، زمینهایشان در حد باغچه بود نه منبع درآمدی ارزنده در امر توسعه... هر چند سهیم در سود کارخانه ها بودند... هر چند پیشرفته تر از بسیاری از.سرزمینها، شهروندانش از مزایای بیمه بهره می‌بردند... هر چند در اعطای حقوق زنان بعنوان انسانهای مسئول در جامعه از تمام همسایه‌گان و بسیاری از کشورهای اروپایی پیشروتر بودند... اما رعایای دیروزی هنوز شهروند مدنی نشده بودند... ملایان و بازاری‌ها و درباری‌ها و امنیتی‌ها و کارخانه‌داران و سرمایه‌داران، کم و بیش با هم کنار آمدند... و باز آن شکاف قدیمی بین مردمی که هنوز احساس شهروندی نمیکردند، و صاحبان زر و زور زمین و آسمان، تشدید شد.
.
گفت
:
آشنایی می‌گفت،
دوستی برایم تعریف ‌کرد
:
روزی پدربزرگش که شناگر ماهری بود، دربازگشت از شهر مدرن تهران، خود را در آب خروشان سفید رود غرق کرد! برایش طناب نجات انداختند و آن را نگرفت! مدتی بعد جنازه‌اش را در ساحل "رستم‌آباد رودبار" یافتند!... رفته بوده تا فرزند کوچکترش را نزد برادر بزرگتر شاغلش در تهران اسکان دهد! تا برای ادامه تحصیل ثبت نام کند... برای فرزند کوچکش یک امید ساخته بوده... لابد درون اتوبوس دلش تاپ و تاپ میکرده که با دست پر برگردد... اما در تهران پاسخ منفی شنیده بوده... اوضاع پسر بزرگش خرابتر از آن بوده که تصور میکرده... به زور میتوانسته یک اتاق اجاره کند تا به همسر و 3 فرزند قد و نیم قدش در حد بخور و نمیر نان و آب و غذا و لباس برساند... آن هم بدون جلوه‌های ویژه‌ی مدرنیته که با افزایش درآمد نفت، داشتنش برای رفت و آمد و مناسباتی عادی در شهر ضروری میشد
...
پس، پدربزرگ دست فرزند کوچکش را گرفته بوده و ناامید و مایوس با غروری شکسته برگشته بوده روستا... و بلافاصله پسرک را با تمام رؤیاهای بزرگِ ساقط شده‌اش، روانه‌ی خانه کرده بود... و سپس توی آب سفید رود پریده بود... و طناب نجاتی را که برایش انداخته‌بودند، نگرفته بود... میان امواج طناب به دستش خورده بود... اما آن را پس زده بود
...
...
می‌گفت: آشنا برایم از دوستش تعرف کرد
:
پدربزرگش در میان عوارض ناشی از شوک ناشی از انقلاب سفید شاه، میان تمایزات و تفاوتها و شکافهای انگیزشی طبقاتی/ژنتیکی و توقعات پیش‌آمده بین شوکِ نیازها و ضرورتهای ناگزیرِ اجتماعی نوین، برای فراهم آوردن حداقل امنیت برای فرزندانش به نسبت توان محدود خود، در دوران پرتلاطم گذار از سنت به مدرنیته، شکسته و ناامید شده بوده... و کسی نبود پس از آن مناسبات جدید، این طفلان نوپای پیر را با آن عادات عرفی پیشین هماهنگ کند... و آن غروری را که یک سوم کاشت گندم را برای آرد کردن نان در تنور خانگی، پیش از #انقلاب_سفید_شاه برای تمام اهل فامیل برابر بوده را، که ناگهان پرت شده بوده توی فضای متنوع مناسبات جدید با محصولاتِ مدرنیته همخوان و هماهنگ کند... شوکی به جامعه وارد شده بود اما جامعه روانشناس و جامعه شناس نداشت... آنهم در یک کورس سرعت برای اثبات لیاقت و زرنگی و ارتقاء و یا شکست اعتبار نزد خانواده... برای ربودن موقعیت‌های دیکته‌ شده‌ی مدرنیته‌ برای زندگی رقیبانی نابرابر در فرصتهایی محدود و نابرابرتر دیگری... ناگهان با همان غرور موروثی، میان بهره‌های هوشی متنوع، پرت شده بوده بین مردمی که استعدادهایشان برای همرنگ شدن و پذیرش هر گونه تحقیری میان دست و پای تازه به دوران رسیده‌ها متفاوت و رنگارنگ بود...

نتوانسته بوده... آن آقای خانه‌ی دیروزی، نتوانسته بوده بهمن سنگین این بار پر از تحقیر را روی پاهای ناتوانش تحمل کند... و خود را کشته...

و اینکه چه بر سر او آمده که این روزها اکبری پیدا می‌شود که می‌تواند فرزند 46 ساله‌ی خود را به روش آمر قتل‌های زنجیره‌ای تکه تکه کند و بکشد، باید گفت: این یعنی توسعه‌ی روش‌های دیگرکشی از زمان #سقراط با جام شوکران، تا دورانِ پیش از جنونِ "کیم.جونگ.اون" با شلیک توپ به جانِ یک رعیتی که هنوز شهروند نشده است!
.
اما پیش از تکه تکه شدن کل تنِ وطنداران، همچو جان و روانشان... در فقدان کارشناسانی که قادر باشند عوارض و زخمهای ناشی از این شوکهای انقلابی را به هستیِ انسانهای اخلاق‌مداری که مناسبات قدیمی جامعه و تاریخ ایشان را برای کورس رقابت تربیت نکرده بود، تیمار کنند
...

نمی‌دانم اگر در آن زمان، سقراط جای صادق هدایت بود، چه می‌کرد؟!

آیا برای اولویت زندگی خود بر فرزندان خود، شبیه #اکبر_خرمدین می‌شد؟ یا نه؟! همچو بابکش می‌شد که به قطعه قطعه شدن گردن نهد؟
و یا توسعه یافته‌تر می‌شد... چیزی شبیه فرقه‌ی کرباسچی و فرخ نگهدار و بهنود و نبوی و داکتر فاطمه حقیقت‌جو میشد... و از الهیه و باستی هیلز لواسان، تا لندن و منتهن و بِوِرلی هیلز ونکور، چون همیشه شریکِ دزدان قانونی می‌شد و رفیقِ قانونِ قاتلان؟
و یا با همین فرمان، آمادگی دارد شبیه "کیم.جونگ.اون" شود که روزی با توپ شوهر عمه‌ی خود را بخاطر یک لبخند و اخم اضافه، پودر کند؟!... تا خودش و فرزندانش روی خون مردم سرسره بازی کنند و دو سه روز بیشتر خوش بچرند
!
شاید هم می‌رفت یکجای امنی دور از چشم همه، خود را پنهان می‌کرد به تنهاخوری و گهگاه یک شعار داغ می‌داد و باز می‌رفت درون سوراخ، تا سروصداها بخوابد، و در این معرکه هر که می‌خواهد نفله شود، زودتر دور از چشمِ وجدانش نفله شود. سگ خور
!
و شاید هم هرزه‌تر از همه، شبیه به فرقه‌ی نایاک و سرمداران مالی اساتید محقق دانشگاه مریلند میشد، تا با مهندسی نظرسنجی‌های حکومتی آمارسازی کند برای القاء مشروعیت عددی بالای 35 درصد در حال و پس از نمایش بالای 50 درصد، توسط نواله‌خورانِ قانون اساسی، به سناتورهای امریکایی، که معلوم نیست در آینده‌ای نزدیک از کدام بیغوله سَردَرآورد؟
بیغوله‌ای که او باشد و جانورانی از جنس خودش
...
امروز سقراط در این بن‌بستِ گرسنگی آزادیخواهان مستقل، بین دو موقعیتِ خودکشی و دیگرکشی نیست، تا از او این پرسش‌ها را بپرسیم... اما تو در آنسوی مرزها آزادی و مستقل
...
نه جام شوکرانی روی میزِ انتخابِ ناگزیرِ توست... نه شیرگازی جای جرعه‌ای شیر در آشپزخانه... نه توپی و نه تانکی و نه قمه‌ای و نه شمشیری برای فرزندکشی و شریک‌کشی... تو آزادی و مستقل
...
تو بس سرسبزی... چرا که ارباب تو، هوایِ کل اهلِ بیت خود را دارد... گیریم از محلِ خون غیرخودیان
...
اینجا اما، دایره‌ی حیاط خلوتِ اربابی که گروگان اربابِ توست، آن‌قدر تنگ است که دایره‌ی حیاتِ سبزِ خودیان بسی خلوت است... از بس که خونِ اکثریتِ شریکانِ غیرخودی را در شیشه به اربابِ تو می‌فروشد، تا تو سرسبز و امن باقی بمانی و پیمانکارانِ بیعت و نواله‌خورانِ زرنگش
...
پدربزرگ، زرنگ نبود مثل
#اکبر_خرمدین... او شبیه #صادق_هدایت بود، با باری بس سنگین... با سندرومِ ژن بی‌قرارِ تاریخی... که بندِ تنبانش از نافِ مغز تا ناف شکم،
مثلِ خلخالی و نگهدار و مسدود بهنود، مثل تمام صادراتیهای وطن فروش، در جنونِ انقلابی امریکایی/فرانسوی/انگلیسی/روسی، و مثلِ مهاجرانی با پنبه‌ی خونینِ بی.بی.سی، اینقدر شُل نبود
...
پدربزرگ میان بچه‌زرنگ‌های مام میهن، فرزندی تنها بود... زورش را زد... اما کم آورد... و سرش مثل برادرهای خوشه‌چین پشت پرچین‌های فرصت، مترصد و سرسبز نبود
...
می‌خواست خانه‌ی مشترک را میان گرگ‌ها حفظ کند
...
اما میان تن‌های زخمی، خود زخمی بدون تیمار و تنها بود
...
او پیش از آخرین وداع، آخرین سکه‌هایش را از جیبش بیرون کشیده میان دستان کوچک فرزند کوچکش گذاشته بود و گفته بود
:
سر راه خانه یک بسته چای و یک کیلو قند بخر و به مادرت بگو: این را پسر بزرگش از تهران فرستاده
...
سه روز بعد میهمانان
آن چای و قندها را به سلامتی پدربزگ نوشیدند
...
خیام ابراهیمی
17 خرداد 1400

  

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...