Friday, July 9, 2021

تخم مرغ با تاریخ فردا

تخم‌مرغ با تاریخ‌ِفردا و نطفه‌ی قانونِ فتنه:
4ویدئو+جمع‌جبری3اصلِ5+110+177
یعنی مستندا:
حجت تمام! اپوزیسیون کش ندهد! نقشه‌‌راهت را طبق یک پروژه‌ علمی و عام رو کن! وگرنه چاه‌نمایِ اتلافِ توانِ مبارزات و آلت و کاسبِ خون و قاتلِ مردمی
! #دقت کن:

1. چماقدار می‌گه: پیرمرد مُخِ تَنِش بود و هرجا امنیت بود فتنه میکرد!... به به!


2. پیرمرد می‌گه: سنگر گوشتی مؤمن‌وکافر را دَرهَم بکُشید! مؤمن میرود به بهشت و کافر به جهنم.


3. چماقدار می‌گه: اگر قانون بد بود و حق شریک را رعایت نکرد؛ انقلاب کن و کشته بده! یعنی ما ایستاده‌ایم تا گله گله مردم را بکشیم! وگرنه قانونا برده بمان! مدنیتی در کار نیست! فقط بَدَویت!


4. پیرمرد می‌گه: دروغ و تجسس و تهمت و عرق‌خوری و زنا و تجاوز و پرونده‌سازی جعلی و هر جنایت و فساد دیروزی به امرِ امروز و فردای من، واجب است! همه ابزارند در راه هدفِ مقدس منی که بَدَلِ خدایم! لذا وکیلِ او در کل زمینم! به حکم "لله ملک السموات والارض"یعنی: همه‌ش واس ماست! بر این اساس، فتوای امروز حرام بودن #بمب_اتمی هم، چه بسی فردا باد هواست!


نتیجه: تنها کاربردِ مثبتِ اعتراضات صنفی و انفرادی مردم، تاثیر بر فهم مسئولین درجه دوم و چالش اندیشه در میانِ مردم است! و البته این هم دارای مزایاست و هم عوارض. مزایایش تابوشکنی و چالش و آگاهی است! ضررش اما زخم برداشتن و سنگرسازی و دلخوشی به نخود و لوبیا و امید واهی به تحولات بنیادی و تصادفی است! مبارازت فعلی در راه تغییر قانون، بدون تهیه کننده و سناریو و اکسسوار و پشتیبانی، بدون نقشه‌ی راه، به هیچ عنوان سیمولیشن فیلم سینمایی بهمن 57 نیست! بنابراین سخن از انقلاب و #براندازی و #سرنگونی با جیب خالی و پزعالی و فرمان از بالای‌منبر بدونِ راستی‌آزماییِ آگاهیِ راستین در مخاطبین، و پروموتِ واکنشها به حساب انقلاب، توسط آگاهان و مدعیان پرچمداری در این شرایط، یک چاه‌نمایی است که می‌تواند با صرف و تحمیل هزینه‌های جبران ناپذیر بسیار، هرگز به ثمر نرسد!
.
اصلاحات؟/ انقلاب(براندازی/سرنگونی)؟... و یا آجمز و استحاله نرم تا تحول بنیادی؟

از سویی اصلاحاتِ قانون اساسی در سازوکار قانونی بدلیل اصل 177 که مبانی این قانون را تا ابد لایتغیر کرده، قانونا ناممکن است! بنابراین تنها راه تحول در قانون اساسی، یا انقلاب و براندزی و سرنگونی سخت است؛ و یا آچمز میدانی نظام با استحاله‌ی نرم.
برخلافِ روش انقلاب ضربتی، روش استحاله‌ی تدریجی مظرح است که مبتنی بر ادبیات ایجابی/جذبی و اقناع راستین، و اخذ بازخورد آگاهی از سوی مردم و راستی آزمایی در میدان است
!
بر این اساس، درخواستِ انفرادی و صنفی حقوق ثانویه از حضرتِ نظام، بدونِ تضمین و با دستاوردهای روبنایی و موقتی، عملا در حد بادی در هواست! در حَدّ یک نخود سیاه و احیانا یک خودکشی احمقانه و ناپایدار
!
بر این اساس مبارزه ی شخصیتهای حقیقی و حقوقی خاص، برای تحولات بنیادی، مبارزاتی بی مسماست! من که تسلیمم! دنیا هم یا باید تسلیم شود و یا اگر شل کن سفت کن دربیاورد شریکِ منافع و عقوبت الوهیِ این فرقه‌ی زورمدارِ مدعی کبریاست! بر این اساس یک راه باقی میماند: آچمز مسالمت‌آمیز اکثریت، گردِ اقلیت در میدان! با یک فراخوان توسط یک شرکت سهامی عام(نه خاص).
.
قاقاجان...مَسئلتُن
!
خرابتم! ولی
تخم مرغ تاریخ فردا در افق 1440، یعنی چه؟
!
کرم ریختن از پیله‌ی دهلی تا بوئنوس آیرس، یعنی چه؟
تولیدِ زرِ مجاز با برق و خاموشی و فروش خانه و اهلش با زور و برای خواباندنِ بـادِ تنبانِ اهلِ حجاز و آتش زدنِ آشپزخانه‌ی
#جبلعلی با گاز و تخریبِ جهان به نیت جوشاندن کله‌ی سگ قفقاز، با تزویر یعنی چه؟!
خراب کرده شاخصِ تخریبِ هر خوارجی از تنبانِ مقدس، به حکم اشداء علی الکفار
!
قربانِ آن تیمِ تخریبچیانِ وارداتی و صادراتی و رحمآء بینهم، هر گوسفندِ بساطِ مرده‌خوری
جِنّ روسی افتاده به جانِ جانی‌اَت، مگر؟ ای مجنونِ لاعصبِ هُرهُری!
تِر زده این سؤال به بالا و پایینمان،... در
#حماسه‌‌ی #پرشکوه این تکخوری!
40 سال است که پاسخ این سؤال، روزمرگی در حاشیه، بیرونِ گودِ متنِ توست
!
توی این هیر و ویر که از داخلِ گور، نباید جم بخوری
تا کارَت به کارتِ عابربانکِ مرده‌شویخانه نیفتد
ببین یک تکه نان و یک تخم مرغ ولایی در غروبِ 1400 با من چه کرد؟
!
وقتی درونت خودی را می‌سوزاند و بیرونت غیرخودی را در دوپاره‌گی
میدانم این پاره پاره شدن و جرّرررخوردنِ قانونی، از تفضلِ اولیاء‌الملکه است
!
نارنجکی طالبانی درون نارنج مهلکه است
!
تضمینِ تجزیه، پیش از تجدیدِ ترکیب شدن، با شیتیل و هبه و تلکه است
!
...
دژمن تبدار در پوستین آن
#ایراندخت_گرگانی همچو #یوتاب* گفت:
"ریدم به این روسری!... ریدم به این زندگی..به این برده‌گی!..."
... اوه!... چه حرف بدی!
مونگل ساندیسی گفت: "منو باش! استفراغ بود؟ یا اسهال؟
"
گفتم: به دل نگیر! این نیز بگذرد!... سوره‌ای... آیه ای
...
... ربودَنَش و بردنش و کردنش در آب سرد... اوباش کرایه‌ای!
دژمن مجتهد گفت: "با چشم هرمنوتیک نگاه کن به افق
!
ببین چه می‌گوید! نبین که می‌گوید
!"
به تاریخ روی تخم مرغ نگاه کردم
و نفهمیدم که تاریخِ فرداست
گیج بودم...خفته در بیخوابیِ دیشب و برزخِ امروز و آلتِ
#ماه_نخشب بودم...
در بصیرتِ اوجبِ واجبات و
#المقنع و #المهدی آن خلیفه‌یِ عباسی و هدایت نرم گوسفندان در دامچاله‌ی چاهِ کوهِ سیام، با چای و رُطَب بودم!
در شش و بش یک نان بربری دیگر برای پسران و دختران عزب بودم
... که هر چه خورده بودم را بالا آوردم
این یعنی دور زدن
#قطع_برق در تنازع بقاء قاطرین!... دودَرِه کن!
این یعنی: و مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین!... رُخ‌و بین و
#مختار را #حرمله کن!
وقتی یک بنده در ولایتِ بلا نمی‌خواهد برای برده‌ها مس را طلا و سیه‌نمایی کند
!
ببین چه می‌گوید! نبین که یک زامبی چه می‌گوید
!
پزشک دژمن گفت: تغییر دما میتواند رشدِ باکتری‌ها را تسهیل کند
!
گفت: مردن و زنده شدن را تجربه کن
!
40 سال مردم و زنده شدم
این آخرین سکه‌ها برای خریدن 2 عدد تخم مرغ بی نطفه بود
!
وقتی تو "جان جانی" با جانِ آدمکها بازی میکردی
قاقاجان!
تو را گیر آورده‌اند
روی تو سوار شده‌اند
...
وزنشان زیاد بوده و ریقی از هفت جای نه بدترت زده بیرون
...
و تو هم چارنعل می‌تازی روی جنازه‌ها
روی جسدهایی که در تغییر دما، رشد باکتریهایشان تسهیل یافته
توسعه یعنی این
!
یعنی توی این هیر و ویر
خون فاسد مرا به گرجستان صادر کنی
برای شندر غاز صدور انقلاب مخ زنی و غارت اعتماد زورچپانی
در آخرین لگدهای احتضار
درست عین مشنگها هی زور بزنی و هی زور بزنی
و اسهال باشی
چون تغییر دما وقتِ "قطع برق" توسعه‌ی باکتری‌ها را تسهیل کرده
!
لابد وقت بیرون آمدن جوجه از تخم
خروسی به مرغش به جوجه‌اش نگفته باشد که وقت بیرون آمدن از تخم و ورود به دنیای دون بگو: بسم الله
!
و شیطان گولش زده باشد... دست به فلانش زده باشد و گفته باشد: قندلی
!
و بر تخم خرابش، تاریخِ فردا زده باشد
!
گفت: به حرزتعباس، ریدم به این زندگی
!
به حرزتعباس...یعنی چه؟...قاقاجان
!
خبر آمد: غصه نخور فرزندم
!
تخریبِ هر غیرخودی در خواب و بیداری از اصولی کانونی است
!
حالِ خرابِ همه از غده‌ای قانونی است
!
این غده مرزِ بین بیرونیان و اهلِ بیتِ اندرونی است
!
اصل 5 باشد تنه، اصل 110 شاخه‌ها
یکصد و هفتاد و هفت اصلی است، تا آن منتها
...
تا تو بیعت کرده باشی با مدارِ این قطار
بی من و با من، همه مردار و... یک تن "مرده‌خوار
"
من تو را یـــاوه نگویم که که‌ای،
تو همانی که زِ "قـــانـون" مُرده‌ای
!
بندِ یک، "اصلِ صد و ده" را ببین،
سرنوشت‌ِ خود، از آن بـوته بچین
!
فتنه در نطفه‌ی این تخم خرابِ اولی است
با چنین خشت کجی، تخریبتان حکمِ ولی است
!
تا تو بیعت میکنی، قانون همین است، نکته‌ خوان
:
توبه از قانون نه کارِ من، که کارِ خود بدان
!
خیام ابراهیمی
18 تیر 40 سال پس از افق 1400

پ.ن:
1. یوتاب* = خواهرِ
#آریوبرزن در جنگ با اسکندر
پروژه‌ی استحاله‌ی بنیادی(نه با خشونت شعار براندازی گیج و سرنگونی سنگرساز) با تضمین در عرض سه ماه(از تئوری تا عمل؛ از حاشیه تا متن):
2. درستی استدلال این متن، مستند به جمع جبری تئوریکِ 3 اصل لایتغیر 5+110+177 در قانون اساسی است و ویدئوهای پیوست در میدان
!

3. با این استدلال، اپوزیسیون اگر با روش مسبوق(سنتی) کشش بدهد، اثبات کرده است که شریک تئوریک دزد و رفیق میدانی جنایتی!

4. طرحی نو درانداز! جزوه آزاد است و تقلب از روی #مرامنامه_استقلال_آزادی مجاز.

5. نکته‌ی حیاتی:
آنچه مهم است: رعایت گام به گامِ
#الگوریتم تاسیس موقت یک #شرکت_سهامی_عام(نه خاص؛ و نه ائتلافی از خواص) با یک #هیئت_مدیره و یک #سخنگوی_دارای_کاریزما(نه #رهبر مطلقه) طبق مراتبِ قانون تجارت و مبانی یاد شده در #مرامنامه است!
جز ادبیات ایجابی/جذبی(به جای ادبیات سلبی/حذفی)، و جز شیفت از تضاد منافع ایدئولوژیک(ژن برتر) به منافع مشترک مادی راهی مبتنی بر اقناع عمومی و معرفتبار نیست
!

  

Tuesday, July 6, 2021

راهکاری برای امید راستین

راهکاری برای #امید راستین، با گذر نرم از ابتذال فرهنگی/جنایی


مظفرالدین شاه(در #گام_دوم انقلاب): جناب استاد #رئیسی اتابک اعظم! از خدمات 40 ساله‌ی شما (در گام اول انقلاب) راضی هستیم! و "انشاء‌الله رحمان" تا چند صد سال خوب باشید و هم خداوند و هم سایه‌ی خداوند که خودمان باشیم(! دو تایی) به شما عوض آن را مرحمت خواهیم فرمود!
و هنوز در بر همان پاشنه می چرخد! عقب‌ماندگی یعنی #تکرار همین درجازدن در سنّت بدوی، پشت درهایِ مدرن مدنی
.

بقول آیت‌الله مستر جیکاک(با ریش نسوز انگلیسی): تو که عشق علی مینِ دلته... نفت ملی سی چنته؟! او به نجس بودن نفت فتوی داده بود! فتوای حالا اما: حرام بودن رأی سفید و واکسن فایزر است!(که البته با فتوایی دیگر، قابلِ نقضِ غرض است! یعنی: ای مردم جهان بدانید که هیچ فتوایی اعتبار ندارد! لذا گولش را نخورید!) آنهم در یک خالیبندی و رجزخوانی کهنه، به امید صدور واکسن بومی به سرزمین‌هایی(چون اسراییل و امریکا) که واکسیناسیون را به پایان رسانده‌اند و ما هنوز اندر خمِ کش دادن مرگ امنیتی/اطلاعاتی ملتی درمانده در یک کوچه‌ایم و ذیل منویات داهیانه‌ی یک قدرت قانونی که حرفش باد است، مصلحتا هنوز به ده درصد هم نرسیده‌ایم... تا در شل کن سفت کن مرگی بین فتاوای زنجیره‌ای، به تعامل استعماری تبِ سلاطین خارجی و بومی، راضی شویم! تا بین شیخ فضل‌اللهی که ممدلیشاه را چون مظفرالدین‌شاه سایه‌ی خدا می‌دانست، و لیاخوف روسی که بفرمان آن سلطان بومی و آیت‌الله‌اش، مجلس ملی را به توپ بست، عین آب‌اماله دست بدست شویم!

البته با وجود فرخ نگهداران و اساتید کراواتی دانشگاه مریلند و اصلاح جلبان گروگانِ مشروعیتساز در اقصی نقاط جهان(از قم تا بِوِرلی‌هلیز لواسان و بی.بی.سی لندن تا مسکو و جزایر قناری و ونکور و لس‌آنجلس) برای سناتورهای امریکایی، با چکشِ سران قوای سه‌گانه‌ی کمیته‌ی مرگ قانونی، تثبیت عقب‌مانده‌گی یعنی چه؟! براستی خیانت و نواله‌خوری و ویژه‌خواری از خون مردم بر سرسفره‌ی انقلاب سلبریتی‌های تریبون در دهان، یعنی چه؟
.
در این بلای خانمانسوز قانونی، سلبریتهای اقتصادی/سیاسی/فرهنگی، سرمست از امید به عوض ملوکانه‌ی سایه‌ی خدا، و شادمان از سود سرشار تجارتی ناشی از خرید و فروش خون و کفن خودی/غیرخودی، مصادیقی میدانی از
#تکرار همین دیپلماسی در تاریخ عصر قجر حجرند! چون اصل 5+110 آن را مقدور و اصل 177 آن را تا ابد تضمین کرده است!
براستی، زیر سایه‌ی خدایی که مظفرالدین شاه باشد، چرا پیمانکاران فکل کراواتی نایاکی از الهیه و ولنجک و زعفرانیه و کامرانیه تا لس آنجلس، و اساتید خودفروخته به مبایعه نامه‌های روسپوتینچینی و دانشگاهی، نباید امیدوار و خندان باشند؟

امید:
آن امیدی که توسط سلبریتیهایِ اینستاگرامی القاء میشود، ذیل حمایت پروژه‌های امنیتی/اطلاعاتی همین رانتخواران خون است! این را به حساب بی عرضه گی خود نگذارید
!
این ناامیدی را بگذارید به حساب شرف و ناموس خود
!
امید زاینده است! اما کدام امید؟ و کدام زاینده‌گی در کویرِ تفتیده از بی آبی و سیراب از خون؟

من منتقدم به باور به ژن برتر نئونازیسم و نئولیبرالیسم و فاشیسم مذهبی طالبان و داعشیسم، و به تثبیت عرف و قواعد آن سلطه‌گریها در قوانین نوشته و نانوشته‌ی سرزمین خود و دیگری، در پوستین هر ژن برتر ایدئولوژیک که بر حق اولیه در آب و خاک مشترک سلطه دارد و به حکم حکومتی مبتنی بر غبن در یک مبایعه نامه بنام قانون اساسی، آن را تا ابد غنیمت گرفته و اختیار و اراده ی نسل نیامده را اسیر کرده... من منتقدم به موقعیتِ غیرانسانی که بین ماست... که میوه‌ی خوشگوار تمام ما را در بشکه‌ی فاسدی از "من" می‌پژمراند... تا یکی از ما را معلول و متجاوز و زورگیر از معلولی دیگر کند!... من امیدوارم به آن میوه که در مدنیت، رسالتش در مهرورزی و زایندگی و هم افزاییِ تمام شهروندان باشد! نه ژن برتر.

نورِ امیدِ فرزندانِ مامِ میهن، با وجود انسانهای شریف و دانا که رفیق راه جمع جبری هم افزایی یک ما در بستر حقوقی مشترکند، پرفروغ باد!

ابتذال شرّ، درنده است و بقایش وابسته به قانون سلطه!
نوشیدن از تولیدات قانون سلطه، به عنوان واقع بینی، از جمع امیدوار رفیقان، یک گروه زامبی شاد می‌سازد که روی خون جنازه های آبان 98 سرسره بازی میکند و سرمست از مناسبات زورمدارانه‌ی گعده های اینستاگرامی و کلاب هاوسی خویش در سنترمالهای شمالی، از سرسره بازی روی خون سهامداران آب و خاک مشترک، بیهوش می‌شوند و می‌پندارند که باهوشند! این هوش تا جایی پیش میرود که
#بیل_گیتس برای پاکسازی آب و هوای زمین، آلت هوشمندی در لباس انسان می‌شود که جهان را اتمیزه می‌خواهد تا در آن تنها آدمک‌های لاکچری و سالم بمانند بی آنکه به روی مبارک آورد که نسل کشی معلولین، رسالتی انسانی نیست!
حکم نئولیبرالیسم این است: در رقابت هوشمندان عالم، معلولین حذفند! پس در بصیرت افزودن بر قدرت خویش در این کورس سرعت باش!
اما محصول کورس سرعت برای کسب قدرت، با ر قابت در بستری ناعادلانه و موروثی، یعنی چه؟
!
این میراث شوم نتیجه ی کدام عملیات استعماری و استثماری در شرایط قواعد ناخودآگاه حاکم بر جبر جغرافیایی بوده است؟ تا هوشمندانش با قرارداد دارسی خون را از رگهای ملتی بدوشند و سلاطین بومی اش هم همسو با آن قواعد، با یک قرارداد قانون اساسی مشروع که تا ابد اختیار نسل نیامده را مال خود کرده، ملت خود را بدوشند و سهم قدرتهای حاکم بر جهان را با قراردادهای استعماری دیگر بدهند! که هر گاه زور برتر اراده کرد آن را نقض کند! و هر گاه به نفعش بود از منافع آن برخوردار شود
!

نمونه:
1. قراردادهای نفتی
در فقدان تکنولوژی بومی، قراردادهای نفتی با بریتانیای کبیر از دوران مشروطه، علی رغم چند بار جرزنی و پاره و وصله پینه کردنش، منجر به سرنگونی یک پدرسالار مهربان و خیرخواه در کسوت شاه شد! پدرسالاری که از توسعه ی متوازن سیاسی/اقتصادی فرزندانش غفلت کرد! و البته غفلت نیز از خصوصیات هر پدر مهربان است که برخی از سیلی‌هایش تا ابد در خاطره میماند! جون به حکم طبیعت و جبرتاریخی، وقتی گزینه‌ای روی میز یک طویله نیست، او هم حق دارد که کامل نباشد! نقصی که در راستای اهداف بلند او برای استقلال از غرب و شرق، نهایتا با همت اربابان عالم و همیاری خائنین و نادانها، به سرنگونی‌اش منجر شد
!
.
2. قرارداد نیروگاه بوشهر توسط روسیه
...
در آویزانی ارباب بومی از شرّ غرب، به آلتِ شرق، با عقد خودسرانه‌ی قراردادی که از منافع آن صنعت انرژی هسته‌ای روسیه جان گرفت و ملت ایران بی خبر از غبن قانونی، بی‌جان شد! و آنرا با چاه نماییهای فرامرزی و پشتیبانی و خالی کردن زیر پا در وقت خوشه چینی و هدایای تقلبی(قرآن خطی به مسیح زمان) و شیتیل به سرباران گمنام لمپن، آنقدر کش داد تا در سر بزنگاه بی آبی و گرما، در یک پروژه‌ی امنیتی برای تثبیت شهروندانی تنها و اتمیزه، با بمباران شوکهای زنجیره‌ای از چپ و راست، او را بی آب و برق و بی رمق کند و بسوزاند! تا در یک تبانی با ارباب بومی، احوال ویران ملتی را به مرگ بگیرند تا به تب قراردادی استعماری دیگری با چین رضایت دهند
!

چرا؟

چون در بستری قانونا غیردموکراتیک و غیرپاسخگو و غیرقابل نظارت توسط تمام مردم، با تمهیدات و ماله‌کشی مومنین به یک قدرت مطلقه(نه مردم صغیر و کافر)، فعالیتهای هسته‌ای خودسرانه‌ی یک قادر مطلقه‌ی فرامردمی، از سوی کسی که فتاوایش به حرام بودن بمب هسته‌ای قابل نقض است، پنهان از چشم جهان بوده و حالا با یک تنبیه‌نامه بنام برجام مجازات شده، و با تقلب زیر بارش نمی‌رود و سماجت میکند تا در غیاب نظارت ملت، قانونا باقی بماند! حال آنکه، استقرار قانونی مردمی، به تمام این بازیهای استعماری و استثماری پایان میدهد! اما نه آن راضی است و نه این! چون خون فروشی ملتی قانونا بینوا، کاسبانی دارد در دو سو.
این یعنی شادی از زنده ماندن با آب فاضلاب در عطشی کشنده
!
.
کفن فروشی جوانان در بلوچستان و اشکهای ستایش دخترک بلو:
.
با دیدن جوانان بلوچی که برای زنده ماندن این روزها کفن میفروشند، بیاد توصیه‌ی داهیانه‌ی رهبر انقلاب به جوانان شب شعر رجزخوانی افتادم که با وجود اینکه خودسرانه تمام منابع طبیعی ملتی را در خدمت اهداف موهوم برون مرزی خرج کرده، آنگاه جوانان را به ابتکار در بازار آزادی ترغیب میکرد که منابعی برای آن نبود و نیست! این یعنی کوبیدن سر جوانان به تاق ولایتی آویزان به قدرت مطلقه‌ی درون و برون مرزی
.

متاسفانه در ویدئویی دیدم این زامبیهای ایدئولوژیک و جانورهای هپروتی کار را به جایی رسانده‌اند که امید جوانان بلوچ را به فروختن کفن برای قربانیانِ حربه‌ی کشدار و سرکوبگری بنام کرونا، معطوف داشته‌اند!...
در سرزمینی که دخترکی بلوچ بنام ستایش، دلسوخته برای عزیزانش، خون می‌گرید، آنسوتر مردی بنام حامد اسماعیلیون که همسر و فرزند را در ولایتی آسمانی از دست داده، نیز خون می‌گرید!
و هر دو تن در کنار مادران خاوران و آبان و پیشتر، زیر سایه‌ی بیمار و تنها واعظِ قانونی شهر، آن گزاره‌ی معروفش را که "خون باید گریست
"، تعبیر میکند!
واعظی برخاسته از قانونِ ژن برتر سلطه... که زندگی سعیدها و مسعودهای حکومتی را از دو سو، تباه و هار و درنده می‌کند
!
چگونه میتوان این سیاهی و تباهی گسترده را به جرم سیاه نمایی نادیده گرفت ندید، وقتی سبزه زار زندگی در چنبره‌ی زهرآگین و سمج و لجوجِ این بازوانِ ویرانگر، از بی‌آبی هلاک می‌شود و رئوسِ این اژدهای هفت سر با استمرار بازیهای جنون‌آمیز خودسرانه، لایِ بازوان یک اختاپوس هشت پا، سرمستانه می‌خندند! چون نیاموخته اند که قدرت زایندگی از هم افزایی استقلال و اراده از در درون آغاز میشود، نه از سلطه و راهزنی با غصب غنیمت از بیرون
.

براستی آن هشدارهای دهها ساله‌ی پیش را کدام جلودارِ بصیر و یا کور، آویزه‌ی گوش کرد که بحران آب نزدیک است! چه کردند جز ندیدن حقیقت و کاستن از توان با افزودن شعارهای پوچ و جنگ با جیب خالی از محل خون بینوایان و مکر و دروغ‌های زنجیره‌ای بنام معرفت! دردناک است که سلبریتی‌ها و آلتهای نظام سلطه و پیمانکاران و مهندسین ساحل نشین این نظام سلطه، در یک هجمه‌ی پروموت شده توسط نیروهای مزدور اتاق فکر استعمار روسپیه، سر خود را زیر برفِ امنیتِ لاکچری طبقات حکومتی کرده و سرمست از خون جوانان مستقل و آزاده، روی استخوانهای شکسته‌ی کمر مادران داغدیده، با راست قامتی کتمان میکنند جنایت با زندگی انسان و جوانان مام میهن را و دم از امید به درایت و بصیرت و ژن برتر خود میزنند و با شکستن و سوزاندن هر جوانه و هر بال پرنده، با دریوزگی و آویزانی به تکدست سلاطین بالادستی، به استقامت زانوان خود می‌بالند که اگر ما اینک این چنین لمیده ایم بر برج عاج کاخ‌های بالای شهر ارواح، به خاطر هوش موشیمان بوده که قانونا اهل بیتِ خودیان شدیم نه غیرخودیان... و در صف رانت قانونی و قدرت ایستادیم و حق خود را ستاندیم... زندگی حق ماست! این فقر و درماندگی از بی‌عرضگی شماست!

جای تاسف دارد که پرچمداران چاه نمایی نیز همواره بر هوش برتر خویش تکیه میکنند و مردم بینوا و معلول را که قربانی جبر جغرافیایی و نواله خوری مزدوران باهوشند را مهره های شطرنج خود میدانند و در بازیهای کثیف خود، تنها به فکر ریش خویشند و در هنگام آزمون هم افزایی، در سوراخ موشند... خطرناکتر از یک سازوکار سلطه و سلطانی جبار، همین خودبرتربینان تمامیتخواهند که حاضرند میهنی ویران شود اما از برج عاج خود پایین نیایند. فرقی نمیکند این بازیگران در اپوزیسیون باشند یا پوزیسیون... نکته اینجاست که این ملت محروم قربانی قانونِ کیش شخصیت هر دو سوی این معرکه اند!
و تا این قانون اساسی برقرار است همین آش است و همین کاسه
!
آدرس را درست نشان دهیم و هر کنشی را معطوف بدان بدانیم. که بدون تثبیت و تضمین حق اولیه ی تمام سهامداران و شهروندان مدنی در آب و خاک مشترک، هیچ حق ثانویه‌ای پایدار نبوده و تضمین ندارد و از این ستون موقتی تا ستون بعدی سرکوب، نواله‌ای موقتی و لرزان است
!

خیام ابراهیمی
15
تیر 1400
.
پ.ن
:
راهکاری از تئوری تا عمل و میدانی( با ادبیات ایجابی/جذبی، بجای ادبیات سلبی/حذفی):

1. تاسیس موقتی #شرکت_سهامی_عام انسانی ایران (و نه خاص و ائتلافی از خواص)

2. اعتمادسازی فراگیر توسط هیات مدیره از سوی یک سخنگوی دارای کاریزما از پشت یک تریبون با امضاء عام یک #مرامنامه گردِ اولویتِ حق اولیه و منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک(بجای اولویتِ حقوق ثانویه ایدئولوژیک)

3. فراخوان عمومی و نشستن مسالمت‌آمیز در بار عام سلطان، با یک گل نمادین برای تجدید رفراندوم 58 با نظارت تمام مردم، برای راستی آزمایی مشروعیت اکثریت و ثبت اعتباری جهانی بصورتِ نرم و تدریجی.

4. رفع تمام تحریم‌ها بدلیل اعتماد جهانی به نظارت تمام مردم بر سرنوشت خود(به جای یک قدرت مطلقه با امکان فتاوای متناقض پنهانی و زنجیره‌ای که موجب بی‌ثباتی امنیت جهان است).

  

پروژه قطع برق

پروژه‌‌های ضربتی و امنیتی و سازماندهی شده، روی موجِ محرومیت


گزارش دیپلماسی ناموسی در #اداره_برق از میدانِ جنگهای نامنظم شهریِ روسی:

الف) #پروژه بمباران و رگبار به جسم و جان مردمِ اتمیزه(رعایا) با #واکسن و #برق و #آب و #نان و #ناموس

چند روزی است که در طی شبانه روز، یکهو چند بار و با ساعات طولانی برق می‌رود! انگار طبق برنامه یک #پروژه کلید خورده باشد! با قطع برق پمپ، آب هم قطع می‌شود! آب که قطع میشود کاری ندارد وسط چه کاری باشی. گاهی در عرض یکساعت چند بار قطع و وصل داریم! عین جنگهای نامنظم چریکی برای غافلگیری و لت و پار کردن دشمن. گاهی هنگام وصل برق بصورت رگباری چندبار قطع و وصل می‌شود!... در این وانفسا احساس حضور در سنگری مقابل تیربارِ دژمن به من دست داد! این تاکتیک نوین و ابتکاری، خیلی بودار بود و مرا از جای خود بلند کرد، تا بفهمم جریان چیست؟! بویِ تصمیماتِ یک #اتاق_فکر به مشامم رسید! مگر میشود تا دیروز مشکلی حاد مطرح نباشد و ناگهان از فردایش چند نوبت در #تمام_شهرها شاهد قطعی باشیم؟!

محرومیت هدایت شده و کمبودها به جای خود... اما شواهد بیانگر استارت خوردن یک پروژه است! مثل پروژه‌ی کشدار کرونا و واکسن... مثل سایر پروژه‌های شوک درمانی برای اتمیزه کردن مردم؛ و در صورت اعتراضات گسترده، سرکوبی شبیه دی96 و آبان 98، اینبار برای توجیه یک حکومت کاملا پادگانی از این ستون تا ستون بعدی...
.
چند روز پیش وقتی فهمیدم پیروِ تاکتیک
#شوک_درمانی و در یک نمایش عوامفریبانه، رفیق روسی در سناریوی جدیدش به بهانه‌ی طلبکاری از برادر مؤمنش #نیروگاه_بوشهر را بدون سوخت اورانیوم گذاشته و سپس مسئولین برای لاپوشانی وجهه‌ی پوتین اعلام کردند مشکل از تعمیرات نیروگاه است، و نیز وقتی متوجه شدم همزمان و برخلاف وعده‌ی دروغینِ استراتژیست مکار ولایی(مش حسن) که پیش از انتخابات و برای رونق صف بیعت گفته بود "تا پایان شهریور فعالیت مزارع بیت کوین ممنوع است"؛ در یک عملیات مرصادی دیگر و به حکم حکومتی اربابِ آویزانِ چینی، پیمانکاران چینی بر آتشِ تنور تولید #بیت_کوین ولایی دمیده‌اند؛ ناخودآگاه و شوت‌تر از آلتی چون رئیسی، ناشتایی و با پای پیاده و عرقریزان راه افتادم و رفتم #اداره_برق منطقه... و تا رییس جوانِ واکسن‌زده‌ی بی ماسکش را دیدم، یادِ قیافه‌ی غلومحسین #کرباسچی افتادم، که پس از آزادی از زندان مصلحت در سال 78، در میهمانی عروسی دخملش، در معیت قاضیِ حکم زندانش اژه‌ای، با لب خندان سوت بلبلی می‌زد و عکس یادگاری می‌گرفت! انگار نه انگار که تا چند ماه پیش در مقابل هم شاخ و شانه میکشیدند! آن روزها در پی تشدید قدرتنمایی بین شیطان اکبر و رهبر، ظاهرا سربازان گمنام با هدایت افسران کا.گ.ب او را در زندان توجیه کرده بودند که حواست را جمع کن! چون ما حواسمان کاملا جمع است! توزیع قدرت در نظام با ماست؛ نه با خود شما! او همان سالهای قبل‌تر که با آن مغز فندوقی در شهر بی کلانتر خیال کرده بود علی آباد هم شهری است، و در راستای خودکفایی و درآمدزایی سرگردنه‌ی امیر کبیر کارگزارانی، با الگوبرداری احمقانه از رویکردِ روبنایی و سنتی اولویتِ توسعه‌ی اقتصادی بر سیاسی(نه متوازن) با توسل به ویژه‌خواری و رانتِ هزارفامیل و کارنشناسان کاسبکارِ زورمدارِ مدعیِ ژن برتر ایدئولوژیک، و راهزنان اهلِ باج و رشوه(هدیه و هبه)، وقتی برای پل‌های روی جوی آب شهر تهران، خودسرانه عوارض مالی وضع می‌کرد، یکجا گفته بود: دیگر #تهران جای مناسبی برای زندگی طبقه متوسط نیست! یعنی ارائه‌ی خدمات در تهران آنقدر گران خواهد شد که دیگر برای شهروندان عادی نمی‌صرفد! مردم باید به شهرستانهای اطراف کوچ کنند! ده سال بعد که کارم به حاشیه نشینی و انزوا افتاد، فهمیدم این عقوبت، طبق یک نقشه‌ی راه کلان، وَرای اختیار دولتهایِ میدانیِ حضرت آقا، از ابتدا مطرح بوده و در طی دهها سال بتدریج محقق شده است! یعنی بالا بروی پایین بیایی، حکم حکومتی حساب کتاب دارد! فلسفه و مقصد و مقصودِ ناموسی دارد! #اتاق_فکر روسی دارد!

این سَفَر از ابتدا مقصود بود ... "راه" مقصد بــــود و رأی مَـردود بود!
این که سلطان را چه باشد احتیاج ... رأیِ تو شیری شود روبَه مزاج...(
مثنوی بنفش)

امروز وقتی یک قاقازاده با تبختر در اینترنت نمایش داد که خانه‌های ویلایی و کاخهای ولایی و برجهای پیمانکاران جنایی در شمال تهران، با نصب ژنراتورها و پنلهای مخصوص دارای برق است، آن سناریوی امنیتی و استراتژیک در مورد تهران لاکچری برای نمایش نظام ولایی، برایم تداعی و تصدیق شد! نظام سلطه با رعایتِ مو بموی قواعد بازی نئولیبرالیسم، تنها به حفظ طبقه‌ی ژن برتر خودیها و آلتها و دلالهایش می‌اندیشد! و به همین دلیل عملا به نسل کشی از محرومین غیرخودی مشغول است! شاهدش مردم بلوچستان و خوزستان و کردستان و مردم جنوب شهر و حاشیه نشینان تمام شهرهای بزرگ! همین روزها در سیاست گروگانگیری ملت و محرومکشی بواسطه‌ی کش دادن واکسیناسیون، شاهد بوده‌ایم که در بحران بی آبی و کرونا، مردم دسته دسته در جامعه و بیمارستانها تلف میشوند و جوانان بلوچ به کفن فروشی مشغولند و از این بابت کک هیچ مسئولی هم گزیده نمی‌شود! آنها خیلی پیشتر دستورکار خود را از اتاق فکر حاکم بر نظام سلطه گرفته‌اند! عزم جدی ماله‌کشان تحصیلکرده‌ و دانشگاهی نظام در کلاب هاوس در دفاع از رییسی و حضور در انتصخابات، دیگر جایی برای تردید نگذاشته است! در سازوکار طبقاتی نظام ولایی، قشر سلبریتی و پیمانکاران ذیربط با هدایت نرم اتاق فکر اطلاعاتی امنیتی روسی/ولایی، در چناه آرتش سایبری، دچار بیماری ژن برتر شده‌اند تا بر طبقات محروم بصورت هیئتی مردمسواری کنند! و این همان مردمسواری دیمی مورد نظر خاتمی(پدر معنوی اصلاح جلبان) است!
.
القصه
:
به رییس
#اداره_برق گفتم: تو که آلتِ مکلف اهل بالایی... اما اگر توجیه کنی، شریک جرمی! اما به مالکِ قانونی و بالا سریِ ناموس خود، این پیام را برسان:
1. چرا از
#رفیق_روسپیه و #برادر_پاکستان برق نمی‌خرید؟ و در بحران برق، چرا به عراق برق می‌فروشید؟!
2. چرا برای رفع تحریم، از دخالت و صدور و تجاوز خود به غیرخودی و انگولک فیزیکی برون مرزی دست برنمیدارید؟ به کدام مجوز از زرِ مفت و فحاشی خودسرانه(به نام مردم)، توبه نمی‌کنید؟
3. چرا با تجدید رفراندوم 58، مشروعیت 42 سال پیش را به روز نمی‌کنید؟ و مملکت را به مردم بازپس نمی‌دهید؟

همین سه کار را بکنید مشکل در #عرض_یکساعت حل است!... اما چرا همین کارهای ساده و بی‌خرج و مصلحانه را نمی‌کنید؟! مگر بیمارید؟!

ضمنا:
4. این تاکتیکِ تولید صنعتی و بادکردن بادکنک امید سبز و بنفش و پُکاندنشان در انتها، کار کدام اتاق فکر بی‌ناموس روسی است؟
...
مهندس که عین آن یابوی بواسیری با لنگ‌های باز رویِ مبل وِل بود، خود را به جهل‌العارفین زد و ابرو گره کرد و لبها را به علامتِ تعجب ورقلمباند! که این حرفها یعنی چه؟
!
گفتم، یعنی: چرا مثل صورتحساب برق، برنامه‌‌ی ساعات قطع برق را به موبایلی که قانونا اجباری نیست و زندانبانِ سیار و امنیتی ماست، پیامک نمی‌کنید؟
بی‌ناموس گفت: آهان!... و کرّوکرّ فقط خندید...! یعنی: ناموسمان گروگانِ بی‌ناموسانی است که طبق گزارشِ سازمانِ دُوَل (نه ملل)، دخترم را به عرب‌ها قاچاق می‌کنند و کک هیچ بی ناموسی هم در ولایت روسپوتینچینی نمی‌گزد
!
گفتم: احسنت! از نوع نشستن ولنگ و بازتان پیداست که الحمدلله‌منه خود اهل بخیه‌اید! خب، چرا با درآمدش از پاکستان و فاسقتان (برادر مسلمین) روسیه برق نمی‌خرید؟ بالاخره رفیق گرمابه‌ی هم کیش و آقای بالاسری و شریک تجارتِ گلستانِ خون مردم به چه کار آید؟!... فقط مستضعفین که نباید خون مردم را از کابل تا شام و عراق و لبنان صادر کنند! از مولی‌الموحدین مولانا روسیه برق بگیرند! باز هم خندید...! یعنی: پول حلال را نباید بَرجِ ملت صغیر کرد! فاحشه‌خانه‌ها و کازینوهای قاقازاده‌ها و فلوسِ ناموسِ سیدحسن و طالبان خرج دارند و ضمنا ما تحریمیم
!
گفتم: خب درمانش نیم ساعت کار دارد! از قول مردم زر مفت کمتر بزنید و از عملیاتِ تنش‌آفرینِ پنهانی گذشته تاکنون توبه کنید و مملکت را به صاحبانِ اصلی‌اش پس دهید! مسئله حل میشود
!
گفت: این ملک، قانونا غنیمتِ اسلام است! کجای کاری؟! ملت هم نمیدانند مالشان غنیمت ناموسِ راهزنان و غاصبان است! لذا باید همینطوری با شل کن سفت کن، کشش داد تا عمر علماء در عافیت به پایان رسد
!
گفتم: این مبایعه‌نامه، بدلیلِ 2 اصل 5+110 و ضامنِ لایتغیری‌اش تا ابد، بموجب غبن در اصل 177 و مخلفاتش، از اساس باطل است و هر چه خورده‌اید حرام است و قطره قطره‌ی خون مردم چون اسپرمهای بیقرار در زهدان اهل بیتتان ووُل میخورد! ناراحت نیستید؟!
کمی میان لنگش را خاراند و با وَرکشیدن ابرو، انگشت سبابه‌اش را رو به بالا کرد! یعنی: مشکل از عالمِ بالاست
!
من هم در مقابل پااندازانش، به سنّتِ حسنه‌ی قاضی‌القضات یک سوت بلبلی زدم و به تاسی از حضرتِ آیت‌الله آملی گفتم: و ما اَدراکَ دیوث؟! بی ناموس باز هم خندید!... ککش نمیگزید
!
او هم نامردی نکرد، دیروز در یک شبیخون غافلگیرکننده، دو بار هر بار سه ساعت و جمعا شش ساعت، هر بار برق را با تاکتیکِ دو سه استارته تند تند روشن و خاموش کرد! تا یکی دیگر از دستگاههای الکتریکی را بسوزاند! که البته سوزاند! شوتعلی خیال کرد حالا مثل تیمهای سازماندهی شده‌ی اراذل و اوباش روسی در آبان 98، می‌روم بانکهای ورشکسته‌ی سپاه و فروشگاههای رقیبِ فروشگاههای زنجیره‌ای سپاه و اداره برق را به آتش می‌کشم، تا سرکوب را توجیه کند! چون لابد از آخرِ کار خود مطمئن است و به خیال خود و کارگزاران و پااندازان و سلبریتی‌های شهرنوی قانونیشان، از امنیت آذوقه و سفر از ارمنستان(برای
#واکسن_مجانی) تا جزایر قناری راحت است!
چون بالا و دو طرف و میانِ دو عکس مقدس، چهار تابلو نصب کرده بود
:
1. اهدنا الصراط المستقیم! یعنی: هدایت نرمت میکنم به نزدیکترین راه راست، که منم
!
2. لله ملک السموات و الارض! یعنی: همه‌ش واس ماس
!
3. الا بذکرالله تطمئن القلوب! یعنی: با ما باش و در امان باش
!
4. اشداء علی‌الکفار و رحماء بینهم! یعنی: اگر آویزان و خودی باشی، در متنی و برخورداری! و اگر غیرخودی باشی، در حاشیه‌نشینی حذف و نفله‌ای!
.
ب) در میهمانی ارباب، کجا باید ایستاد و نشست و برنخاست؟
بسیار متاسفم که هنوز که هنوز است، اپوزیسیون نظام به نقشه‌خوانیِ حملات چریکی این مشنگ‌های گروگان، مشغول است! و هر روز به امیدِ نواله‌خوری از تحلیل یک حرکت جدیدِ شطرنج ارباب روسیشان با رعایا، زنده است تا تنوز تریبون را عین تاپاله‌ی گاو مش حسن، داغ داغ نگاه دارد
!
لابد این کارگزاران وزارت اپوزیسیونِ دولت پوزیسیون، وقتی شوهرننه‌ی روسپوتینچینیشان هزار سناریوی ملکه را روی میز دارد، ظاهرا بنا دارند تا ابد، تنها به کنش‌های ایشان واکنش نشان دهند و به امیدگرداب مردمی، با دو تا مشت چپ و راست، سه تا فحش به فرقه‌ی میان مایه‌ها بدهند و بدهند و بدهند... تا با حقوق و مزایای مکفی بازنشسته شوند؟
!
یعنی خیلی سخت است، پنج متفکر آزاده و مستقل و روشن ضمیر، گرد منافع مشترک جمع شوند و یک شرکت سهامی عام موقت تاسیس کنند که صرفا بنایش بر حق مادی اولیه در آب و خاک مشترک باشد تا با تکیه بر اصل تابعیت، تنها بر سهام مشترک تمام ایرانیان تاکید کند، تا با یک تریبون غیرایدئولوژیک(ضد چالش و تنش)، قادر شود اعتمادی فراگیر و عمومی را جذب کرده و در یک بارعام ارباب قانونی، با یک فراخوان و یک هجمه‌ی مسالمت آمیز میلیونی، با سمبولِ گل گرد کاخ ارباب بر زمین بنشینند و بلند نشوند تا با #فرمان_مدنی
#تجدید_رفراندوم با #نظارت_مردم ، برای تضمین #راستی_آزمایی_مشروعیت، اعتباری بخرند و باقی قضایا...تا نتیجه.
آیا خیلی سخت است؟
براستی نقشه‌ی راه و سکانس آخرِ شعار مفتِ
#براندازی و #سرنگونی و #نافرمانی_مدنی با اهداف متنوع و جزئی، چیست؟
لااقل یکبار هم که شده یکی از مگوزبرماهای عالیمقام در این سرگردانی زنجیره‌ای از خود بپرسد، که بدون نقشه‌ی راه، چرا به اعتصابات و نافرمانی مدنی گرد حقوق ثانویه(نه اولیه) میدان میدهی؟ و موجب تثبیت قانون اساسی ارباب و رعیتی می‌شوی؟ چرا باید حقوق طبیعی را از ارباب گدایی کرد؟! و چرا نباید آتش این خانه مشترک را همه با هم و بصورت اساسی خاموش کرد؟
مگر در بستری دموکراتیک، با دولتی قابل نظارت و پاسخگو طرف حسابید؟ که بینوایان را به روشهای عهد بوقی و سنتی ترغیب می‌کنید؟ گیریم که اضافه‌کاری کارگران برطرف شد و یا جمعشان کشته و زندان و پریشان و خانواده هایشان لقمه‌ی سازماندهی دیوثان و بی‌ناموسان شد!... آخرش چه؟ انگار بانی اعتراضات دی 96 و آبان 98 با بانی همین اعتصابات فراگیر فرق میکند! نظام سلطه چند بار باید در بن بستهای خود باد ملت را خالی کند و شما تریبونش شوید؟
مگر به شما هم اضافه کاری می‌دهند؟
به کدام مصلحت، عقلتان آبکش است؟
لطفا، یکبار هم شده، سکانس آخر نافرمانی مدنی را بنویسید! و گیج و کم نگوئید بعدش خشک میشود می افتد! مگر موقعیت و شرایط لابیِ استعمار و استثمار، شبیه فیلم سینمایی بهمن 57 است؟! چرا عامدانه و آگاهانه، نفله شدن مردم بی‌پناه را در اهدافی فرعی، چاه
نمایی میکنید؟
پیشنهاد بنده اما
: #فرمان_مدنی است؛ برای راستی آزمایی مشروعیت پس از 42 سال، با #رفراندوم همراه با #نظارت_مردم، و البته با سمبولی ضد تنش با یک دسته گل! برای یک حق حقوقی پس از 42 سال برای نسلهای پس از آن.
سکانس آخر این نقشه‌ی راه معلوم است و هدایتش با هیات مدیره‌ی آن شرکت سهای عام است! البته برای حفظ امنیت همه، با یک سخنگوی دارای کاریزما (نه با رهبری که با تهدید و تطمیع به گروگان گرفته شود!)

لطفا یکی از دانشمندان اهل بخیه، که مشکل ناموسی ندارد، نقشه‌ی راه و سکانس آخر دامچاله‌ی #نافرمانی_مدنی را تصویر کند! تا بفهمیم آیا این شورای گذار و قبیله‌اش، یک عنوان سرکاری و چاه نماست؟ و یا براستی راهنماست؟
مگر می‌شود با دست خالی و جیب سوراخ و با ادبیات سلبی/حذفی و پز عالی، بر خشت #تضاد_منافع، در نبردی نابرابر و میان زر و زور و تزویر، بدون نقشه‌ی راه، قلعه‌ی سلطان را تصرف کرد و غافل از هزار دخمه در حوالی هزار مسجد و مناره بود، که حتی کلیدِ صدا و سیمایش در #جام_جم نیست؟
!
و بدون ادبیات ایجابی/جذبی مبتنی بر #منافع_مشترک، چگونه میتوان آن همه گلوله را در آغوشِ گلستان، ذوب در ولایتِ تمام مردم و قانونی فراگیر و نوین کرد؟
اگر پاسخ نداری! پس چرا گیج و منگ و بر اساس روشی سنتی و عصرحجری، ماجرا را به نفع اربابان بومی و جهانی هی کش می‌دهی؟
کی میخواهی مدرن بیندیشی، مهندس شریعتنداری؟
مرسی
!
خیام ابراهیمی
14تیر 1400

پ.ن:
درآمد #ناموس_فروشی سازماندهی شده
:
گزارش جدید سازمان ملل متحد، راجع به سکس ترافیکینگ(قاچاق دختران ایرانی به کشورهای عربی و مالزی و ...) و قاچاق کودک‌سربازان در جنگهای نیابتی، با فرافکنی و حمایت نظام ولایی در منطقه
...

https://www.state.gov/reports/2021-trafficking-in-persons-report/iran/ 

دم و بازدم


دم و بازدم یعنی
بینِ دو قطره
یکی به‌نام "آ" و یکی به‌نام "ب
"
خطی بکشد
که از قطب شمال بگذرد
و آب یخ زَنَد
و در انتهای راه
دو درخت را جوری نصف کند
که زیرِ سایه‌ی هیچکدام
نتوان یکی نان خورد
و در مرزِ بین مرگ و زندگی
یکی بدهکار دیگری بماند... تا ابد
...
مرز یعنی
همین بودن و نبودن
بین دو سکه
با دو عیارِ ناخودآگاه
در دو سو
...
به همین راحتی
...
یکی زنده در خواب ناز و
یکی مرده بی‌خواب
...

خیام ابراهیمی

9تیر1400  

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...