راهکاری برای #امید راستین، با گذر نرم از ابتذال فرهنگی/جنایی
مظفرالدین
شاه(در #گام_دوم انقلاب):
جناب استاد #رئیسی اتابک
اعظم! از خدمات 40 سالهی شما (در گام اول انقلاب) راضی هستیم! و "انشاءالله
رحمان" تا چند صد سال خوب باشید و هم خداوند و هم سایهی خداوند که خودمان
باشیم(! دو تایی) به شما عوض آن را مرحمت خواهیم فرمود!
و هنوز در بر همان پاشنه می چرخد! عقبماندگی یعنی #تکرار همین درجازدن در سنّت
بدوی، پشت درهایِ مدرن مدنی.
بقول آیتالله
مستر جیکاک(با ریش نسوز انگلیسی): تو که عشق علی مینِ دلته... نفت ملی سی چنته؟!
او به نجس بودن نفت فتوی داده بود! فتوای حالا اما: حرام بودن رأی سفید و واکسن
فایزر است!(که البته با فتوایی دیگر، قابلِ نقضِ غرض است! یعنی: ای مردم جهان
بدانید که هیچ فتوایی اعتبار ندارد! لذا گولش را نخورید!) آنهم در یک خالیبندی و
رجزخوانی کهنه، به امید صدور واکسن بومی به سرزمینهایی(چون اسراییل و امریکا) که
واکسیناسیون را به پایان رساندهاند و ما هنوز اندر خمِ کش دادن مرگ
امنیتی/اطلاعاتی ملتی درمانده در یک کوچهایم و ذیل منویات داهیانهی یک قدرت
قانونی که حرفش باد است، مصلحتا هنوز به ده درصد هم نرسیدهایم... تا در شل کن سفت
کن مرگی بین فتاوای زنجیرهای، به تعامل استعماری تبِ سلاطین خارجی و بومی، راضی
شویم! تا بین شیخ فضلاللهی که ممدلیشاه را چون مظفرالدینشاه سایهی خدا میدانست،
و لیاخوف روسی که بفرمان آن سلطان بومی و آیتاللهاش، مجلس ملی را به توپ بست،
عین آباماله دست بدست شویم!
البته با وجود
فرخ نگهداران و اساتید کراواتی دانشگاه مریلند و اصلاح جلبان گروگانِ مشروعیتساز
در اقصی نقاط جهان(از قم تا بِوِرلیهلیز لواسان و بی.بی.سی لندن تا مسکو و جزایر
قناری و ونکور و لسآنجلس) برای سناتورهای امریکایی، با چکشِ سران قوای سهگانهی
کمیتهی مرگ قانونی، تثبیت عقبماندهگی یعنی چه؟! براستی خیانت و نوالهخوری و
ویژهخواری از خون مردم بر سرسفرهی انقلاب سلبریتیهای تریبون در دهان، یعنی چه؟
.
در این بلای خانمانسوز قانونی، سلبریتهای اقتصادی/سیاسی/فرهنگی، سرمست از امید به
عوض ملوکانهی سایهی خدا، و شادمان از سود سرشار تجارتی ناشی از خرید و فروش خون
و کفن خودی/غیرخودی، مصادیقی میدانی از #تکرار همین
دیپلماسی در تاریخ عصر قجر حجرند! چون اصل 5+110 آن را مقدور و اصل 177 آن را تا
ابد تضمین کرده است!
براستی، زیر سایهی خدایی که مظفرالدین شاه باشد، چرا پیمانکاران فکل کراواتی
نایاکی از الهیه و ولنجک و زعفرانیه و کامرانیه تا لس آنجلس، و اساتید خودفروخته
به مبایعه نامههای روسپوتینچینی و دانشگاهی، نباید امیدوار و خندان باشند؟
امید:
آن امیدی که توسط سلبریتیهایِ اینستاگرامی القاء میشود، ذیل حمایت پروژههای
امنیتی/اطلاعاتی همین رانتخواران خون است! این را به حساب بی عرضه گی خود نگذارید!
این ناامیدی را بگذارید به حساب شرف و ناموس خود!
امید زاینده است! اما کدام امید؟ و کدام زایندهگی در کویرِ تفتیده از بی آبی و
سیراب از خون؟
من منتقدم به
باور به ژن برتر نئونازیسم و نئولیبرالیسم و فاشیسم مذهبی طالبان و داعشیسم، و به
تثبیت عرف و قواعد آن سلطهگریها در قوانین نوشته و نانوشتهی سرزمین خود و دیگری،
در پوستین هر ژن برتر ایدئولوژیک که بر حق اولیه در آب و خاک مشترک سلطه دارد و به
حکم حکومتی مبتنی بر غبن در یک مبایعه نامه بنام قانون اساسی، آن را تا ابد غنیمت
گرفته و اختیار و اراده ی نسل نیامده را اسیر کرده... من منتقدم به موقعیتِ
غیرانسانی که بین ماست... که میوهی خوشگوار تمام ما را در بشکهی فاسدی از
"من" میپژمراند... تا یکی از ما را معلول و متجاوز و زورگیر از معلولی
دیگر کند!... من امیدوارم به آن میوه که در مدنیت، رسالتش در مهرورزی و زایندگی و
هم افزاییِ تمام شهروندان باشد! نه ژن برتر.
نورِ امیدِ
فرزندانِ مامِ میهن، با وجود انسانهای شریف و دانا که رفیق راه جمع جبری هم افزایی
یک ما در بستر حقوقی مشترکند، پرفروغ باد!
ابتذال
شرّ، درنده است و بقایش وابسته به قانون سلطه!
نوشیدن از تولیدات قانون سلطه، به عنوان واقع بینی، از جمع امیدوار رفیقان، یک
گروه زامبی شاد میسازد که روی خون جنازه های آبان 98 سرسره بازی میکند و سرمست از
مناسبات زورمدارانهی گعده های اینستاگرامی و کلاب هاوسی خویش در سنترمالهای
شمالی، از سرسره بازی روی خون سهامداران آب و خاک مشترک، بیهوش میشوند و میپندارند
که باهوشند! این هوش تا جایی پیش میرود که #بیل_گیتس برای
پاکسازی آب و هوای زمین، آلت هوشمندی در لباس انسان میشود که جهان را اتمیزه میخواهد
تا در آن تنها آدمکهای لاکچری و سالم بمانند بی آنکه به روی مبارک آورد که نسل
کشی معلولین، رسالتی انسانی نیست!
حکم نئولیبرالیسم این است: در رقابت هوشمندان عالم، معلولین حذفند! پس در بصیرت
افزودن بر قدرت خویش در این کورس سرعت باش!
اما محصول کورس سرعت برای کسب قدرت، با ر قابت در بستری ناعادلانه و موروثی، یعنی
چه؟!
این میراث شوم نتیجه ی کدام عملیات استعماری و استثماری در شرایط قواعد ناخودآگاه
حاکم بر جبر جغرافیایی بوده است؟ تا هوشمندانش با قرارداد دارسی خون را از رگهای
ملتی بدوشند و سلاطین بومی اش هم همسو با آن قواعد، با یک قرارداد قانون اساسی
مشروع که تا ابد اختیار نسل نیامده را مال خود کرده، ملت خود را بدوشند و سهم
قدرتهای حاکم بر جهان را با قراردادهای استعماری دیگر بدهند! که هر گاه زور برتر
اراده کرد آن را نقض کند! و هر گاه به نفعش بود از منافع آن برخوردار شود!
نمونه:
1. قراردادهای نفتی
در فقدان تکنولوژی بومی، قراردادهای نفتی با بریتانیای کبیر از دوران مشروطه، علی
رغم چند بار جرزنی و پاره و وصله پینه کردنش، منجر به سرنگونی یک پدرسالار مهربان
و خیرخواه در کسوت شاه شد! پدرسالاری که از توسعه ی متوازن سیاسی/اقتصادی فرزندانش
غفلت کرد! و البته غفلت نیز از خصوصیات هر پدر مهربان است که برخی از سیلیهایش تا
ابد در خاطره میماند! جون به حکم طبیعت و جبرتاریخی، وقتی گزینهای روی میز یک
طویله نیست، او هم حق دارد که کامل نباشد! نقصی که در راستای اهداف بلند او برای
استقلال از غرب و شرق، نهایتا با همت اربابان عالم و همیاری خائنین و نادانها، به
سرنگونیاش منجر شد!
.
2. قرارداد نیروگاه بوشهر توسط روسیه...
در آویزانی ارباب بومی از شرّ غرب، به آلتِ شرق، با عقد خودسرانهی قراردادی که از
منافع آن صنعت انرژی هستهای روسیه جان گرفت و ملت ایران بی خبر از غبن قانونی، بیجان
شد! و آنرا با چاه نماییهای فرامرزی و پشتیبانی و خالی کردن زیر پا در وقت خوشه
چینی و هدایای تقلبی(قرآن خطی به مسیح زمان) و شیتیل به سرباران گمنام لمپن، آنقدر
کش داد تا در سر بزنگاه بی آبی و گرما، در یک پروژهی امنیتی برای تثبیت شهروندانی
تنها و اتمیزه، با بمباران شوکهای زنجیرهای از چپ و راست، او را بی آب و برق و بی
رمق کند و بسوزاند! تا در یک تبانی با ارباب بومی، احوال ویران ملتی را به مرگ
بگیرند تا به تب قراردادی استعماری دیگری با چین رضایت دهند!
چرا؟
چون در بستری
قانونا غیردموکراتیک و غیرپاسخگو و غیرقابل نظارت توسط تمام مردم، با تمهیدات و
مالهکشی مومنین به یک قدرت مطلقه(نه مردم صغیر و کافر)، فعالیتهای هستهای
خودسرانهی یک قادر مطلقهی فرامردمی، از سوی کسی که فتاوایش به حرام بودن بمب
هستهای قابل نقض است، پنهان از چشم جهان بوده و حالا با یک تنبیهنامه بنام برجام
مجازات شده، و با تقلب زیر بارش نمیرود و سماجت میکند تا در غیاب نظارت ملت،
قانونا باقی بماند! حال آنکه، استقرار قانونی مردمی، به تمام این بازیهای استعماری
و استثماری پایان میدهد! اما نه آن راضی است و نه این! چون خون فروشی ملتی قانونا
بینوا، کاسبانی دارد در دو سو.
این یعنی شادی از زنده ماندن با آب فاضلاب در عطشی کشنده!
.
کفن فروشی جوانان در بلوچستان و اشکهای ستایش دخترک بلو:.
با دیدن جوانان بلوچی که برای زنده ماندن این روزها کفن میفروشند، بیاد توصیهی
داهیانهی رهبر انقلاب به جوانان شب شعر رجزخوانی افتادم که با وجود اینکه
خودسرانه تمام منابع طبیعی ملتی را در خدمت اهداف موهوم برون مرزی خرج کرده، آنگاه
جوانان را به ابتکار در بازار آزادی ترغیب میکرد که منابعی برای آن نبود و نیست!
این یعنی کوبیدن سر جوانان به تاق ولایتی آویزان به قدرت مطلقهی درون و برون مرزی.
متاسفانه در
ویدئویی دیدم این زامبیهای ایدئولوژیک و جانورهای هپروتی کار را به جایی رساندهاند
که امید جوانان بلوچ را به فروختن کفن برای قربانیانِ حربهی کشدار و سرکوبگری
بنام کرونا، معطوف داشتهاند!...
در سرزمینی که دخترکی بلوچ بنام ستایش، دلسوخته برای عزیزانش، خون میگرید، آنسوتر
مردی بنام حامد اسماعیلیون که همسر و فرزند را در ولایتی آسمانی از دست داده، نیز
خون میگرید!
و هر دو تن در کنار مادران خاوران و آبان و پیشتر، زیر سایهی بیمار و تنها واعظِ
قانونی شهر، آن گزارهی معروفش را که "خون باید گریست"، تعبیر میکند!
واعظی برخاسته از قانونِ ژن برتر سلطه... که زندگی سعیدها و مسعودهای حکومتی را از
دو سو، تباه و هار و درنده میکند!
چگونه میتوان این سیاهی و تباهی گسترده را به جرم سیاه نمایی نادیده گرفت ندید،
وقتی سبزه زار زندگی در چنبرهی زهرآگین و سمج و لجوجِ این بازوانِ ویرانگر، از بیآبی
هلاک میشود و رئوسِ این اژدهای هفت سر با استمرار بازیهای جنونآمیز خودسرانه،
لایِ بازوان یک اختاپوس هشت پا، سرمستانه میخندند! چون نیاموخته اند که قدرت
زایندگی از هم افزایی استقلال و اراده از در درون آغاز میشود، نه از سلطه و راهزنی
با غصب غنیمت از بیرون.
براستی آن
هشدارهای دهها سالهی پیش را کدام جلودارِ بصیر و یا کور، آویزهی گوش کرد که
بحران آب نزدیک است! چه کردند جز ندیدن حقیقت و کاستن از توان با افزودن شعارهای
پوچ و جنگ با جیب خالی از محل خون بینوایان و مکر و دروغهای زنجیرهای بنام
معرفت! دردناک است که سلبریتیها و آلتهای نظام سلطه و پیمانکاران و مهندسین ساحل
نشین این نظام سلطه، در یک هجمهی پروموت شده توسط نیروهای مزدور اتاق فکر استعمار
روسپیه، سر خود را زیر برفِ امنیتِ لاکچری طبقات حکومتی کرده و سرمست از خون
جوانان مستقل و آزاده، روی استخوانهای شکستهی کمر مادران داغدیده، با راست قامتی
کتمان میکنند جنایت با زندگی انسان و جوانان مام میهن را و دم از امید به درایت و
بصیرت و ژن برتر خود میزنند و با شکستن و سوزاندن هر جوانه و هر بال پرنده، با
دریوزگی و آویزانی به تکدست سلاطین بالادستی، به استقامت زانوان خود میبالند که
اگر ما اینک این چنین لمیده ایم بر برج عاج کاخهای بالای شهر ارواح، به خاطر هوش
موشیمان بوده که قانونا اهل بیتِ خودیان شدیم نه غیرخودیان... و در صف رانت قانونی
و قدرت ایستادیم و حق خود را ستاندیم... زندگی حق ماست! این فقر و درماندگی از بیعرضگی
شماست!
جای تاسف دارد
که پرچمداران چاه نمایی نیز همواره بر هوش برتر خویش تکیه میکنند و مردم بینوا و
معلول را که قربانی جبر جغرافیایی و نواله خوری مزدوران باهوشند را مهره های شطرنج
خود میدانند و در بازیهای کثیف خود، تنها به فکر ریش خویشند و در هنگام آزمون هم
افزایی، در سوراخ موشند... خطرناکتر از یک سازوکار سلطه و سلطانی جبار، همین
خودبرتربینان تمامیتخواهند که حاضرند میهنی ویران شود اما از برج عاج خود پایین
نیایند. فرقی نمیکند این بازیگران در اپوزیسیون باشند یا پوزیسیون... نکته اینجاست
که این ملت محروم قربانی قانونِ کیش شخصیت هر دو سوی این معرکه اند!
و تا این قانون اساسی برقرار است همین آش است و همین کاسه!
آدرس را درست نشان دهیم و هر کنشی را معطوف بدان بدانیم. که بدون تثبیت و تضمین حق
اولیه ی تمام سهامداران و شهروندان مدنی در آب و خاک مشترک، هیچ حق ثانویهای
پایدار نبوده و تضمین ندارد و از این ستون موقتی تا ستون بعدی سرکوب، نوالهای
موقتی و لرزان است!
خیام
ابراهیمی
15 تیر 1400
.
پ.ن:
راهکاری از تئوری تا عمل و میدانی( با ادبیات ایجابی/جذبی، بجای ادبیات سلبی/حذفی):
1. تاسیس موقتی #شرکت_سهامی_عام انسانی
ایران (و نه خاص و ائتلافی از خواص)
2. اعتمادسازی فراگیر توسط هیات مدیره از سوی یک سخنگوی دارای
کاریزما از پشت یک تریبون با امضاء عام یک #مرامنامه گردِ
اولویتِ حق اولیه و منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک(بجای اولویتِ حقوق ثانویه
ایدئولوژیک)
3. فراخوان عمومی و نشستن مسالمتآمیز در بار عام سلطان، با یک گل
نمادین برای تجدید رفراندوم 58 با نظارت تمام مردم، برای راستی آزمایی مشروعیت
اکثریت و ثبت اعتباری جهانی بصورتِ نرم و تدریجی.
4. رفع تمام تحریمها بدلیل اعتماد جهانی به نظارت تمام مردم بر
سرنوشت خود(به جای یک قدرت مطلقه با امکان فتاوای متناقض پنهانی و زنجیرهای که
موجب بیثباتی امنیت جهان است).
No comments:
Post a Comment