Saturday, July 10, 2021

گذر از قانون اتلاف منابع در برزخ



#استحاله و گذر از قانون اتلاف منابع در برزخ
نامه به زیدآبادی‌های ولایت عُلیا و سُفلا (بالا و پایین)

حکیم #زیدآبادی گفت: اتلاف منابع، هم تقصیر مردم پایین است و هم حاکمِ بالا!
و با این گزاره، ما را در برزخی رها کرد حکیم، لنگ در هوا ... بی حکمیت
!
إنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ... محکمه کجاست؟... لابد بین جیبِ چپ و راستِ ریلی تا درونِ چاه
!
از آب گفتی اما به خاکِ مشترک تعمیمش ندهی، احمد جان! خطرناک است! سفسطه می‌شود
و استقلالِ انسانِ آزاده در تنبانِ آدمکی خطرناک، ناگهان مغلطه می‌شود
!
از درد مشترک بین بالا و پایین گفتی، اما نگفتی
:
"دردی رها می‌شود به لذت آنی و... دردی شود زخمِ پایدارِ توده‌ها..."
از ابتذال کرم‌های مفعول گفتی، اما نگفتی از فاعل و ابتذالِ شرّ.... چرا؟
!
گوییا که به تقدیر برساخته، خود را رضا به قاقاخوری و خوش‌ارضاء‌نشینی در امنیتِ پاتوقی برزخی در
#جبر_جغرافیا خواسته‌ای ... خیر باشد!
از قاعده گفتی... میانِ دو منطق اما، در دو ملک و در دو جهان
زگیلِ درشت چشمِ یکی را کنده، جای کله به گردن دیگری وصله زده‌ای... خیر باشد
!
بارِ یکی را برابرِ بارِ دیگری فروخته‌ای ... آخر چرا؟... ای سخندان
...
نکند کاسبان حبیبِ خدایانند؟!... ای سخن...ران
!
...
مَسئلتُن... قاقاجان
!
خرابتم! ولی
:
تخم مرغ تاریخ تولید فردا، در افق 1440، یعنی چه؟
!
کرم ریختن از پیله‌ی دهلی تا بوئنوس آیرس، یعنی چه؟
تولیدِ "زَر رمزِ" مجاز با برقِ مفت و خاموشی هنگفت و فروش خانه و اهلش با زورِ کلفت برای خواباندنِ بـادِ تنبانِ اهلِ حجاز و آتش زدنِ آشپزخانه‌ی
#جبلعلی با گاز و تخریبِ جهان به نیت جوشاندن کله‌ی سگِ قفقاز، با تزویر یعنی چه؟!
خراب کرده شاخصِ تخریبِ هر خوارجی از تنبانِ مقدس، به حکم اشداء علی الکفار
!
قربانِ آن تیمِ تخریبچیانِ وارداتی و صادراتی و رحمآء بینهم، هر گوسفندِ بساطِ مرده‌خوری
.
جِنّ روسی افتاده به جانِ جانی‌اَت، مگر؟ ای مجنونِ لاعصبِ هُرهُری
!
تِر زده این سؤال به بالا و پایینمان،... در
#حماسه‌‌ی #پرشکوه این تکخوری!
چهل سال است که پاسخ این سؤال، روزمرگی در حاشیه، بیرونِ گودِ متنِ توست
توی این هیر و ویر که از داخلِ گور، نباید جم بخوری
تا کارَت به کارتِ عابربانکِ مرده‌شویخانه نیفتد
ببین یک تکه نان و یک تخم مرغ ولایی در غروبِ 1400 با من چه کرد؟
!
وقتی درونت خودی را می‌سوزاند و بیرونت غیرخودی را در دوپاره‌گی
می‌دانم این پاره پاره شدن و جرّرررخوردنِ قانونی، از تفضلِ اولیاء‌الملکه است
!
نارنجکی طالبانی درون نارنج مهلکه است
!
تضمینِ تهدیدِ تجزیه، پیش از تجدیدِ ترکیب شدن، با تطمیعِ شیتیل و هبه و تلکه است
!
...
دژمن تبدار در پوستین آن
#ایراندخت_گرگانی همچو #یوتاب* گفت:
"ریدم به این روسری!... ریدم به این زندگی.. به این برده‌گی...!...کو زنده گی؟"
... اوه! ... چه حرف بدی!
مونگل ساندیسی گفت: "منو باش! استفراغ بود؟ یا اسهال؟گ
گفتم: به دل نگیر! این نیز بگذرد!... سوره‌ای... آیه ای
...
... ربودَنَش و بردنش و کردنش در آب سرد... اوباش کرایه‌ای!
دژمن مجتهد گفت: "با چشم هرمنوتیک نگاه کن به افق
!
ببین چه می‌گوید! نبین که می‌گوید
!"
به تاریخ روی تخم مرغ نگاه کردم
و نفهمیدم که تاریخِ فرداست
گیج بودم...خفته در بیخوابیِ دیشب و برزخِ امروز و آلتِ
#ماه_نخشب بودم...
در بصیرتِ اوجبِ واجبات و
#المقنع و #المهدی آن خلیفه‌یِ عباسی و هدایت نرم گوسفندان در دامچاله‌ی چاهِ کوهِ سیام، با چای و رُطَب بودم!
در شش و بش یک نان بربری دیگر برای پسران و دختران عزب بودم
... که هر چه خورده بودم را بالا آوردم
این یعنی دور زدن
#قطع_برق در تنازع بقاء قاطرین!... دودَرِه کن!
این یعنی: و مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین!... دودَره کن
!
رُخ‌و بین و از بهر حفظِ تنبانِ خود،
#مختار را #حرمله کن!
وقتی یک بنده در ولایتِ بلا نمی‌خواهد برای برده‌ها مس را طلا و سیه‌نمایی کند
!
ببین چه می‌گوید! نبین که یک زامبی چه می‌گوید
!
پزشک دژمن گفت: تغییر دما میتواند رشدِ باکتری‌ها را تسهیل کند
!
گفت: مردن و زنده شدن را تجربه کن
!
چهل سال مردم و زنده شدم
این آخرین سکه‌ها برای خریدن 2 عدد تخم مرغ بی نطفه بود
!
وقتی تو "جان جانی" با جانِ آدمکها بازی می‌کردی
باز می‌کردی انسان را و می‌بستی و آدمک می‌کردی
!
بین تهدید و تطمیع... با تنبانِ آدمک بازی می‌کردی
...
.
قاقاجان
!
تو را گیر آورده‌اند
گربه‌ی زاهدی را در پوستینِ شیر آورده‌اند
رویش سوار شده و بالانشین را به زیر آورده‌اند
...
گویی که در چنته‌یِ اربابِ علیل، رعایا را اسیر آورده‌اند
وزنشان زیاد بوده و ریقی از هفت جای نه بدترت زده بیرون
...
و تو هم چارنعل می‌تازی روی جنازه‌ها
روی جسدهایی که در تغییر دما
رشدِ باکتریهایشان تسهیل یافته در هر کجا
توسعه یعنی این
:
یعنی توی این هیر و ویر
خونِ جوشانِ مرا به گرجستان صادر کنی
برای شندر غاز صدور انقلابِ کله‌پاچه با مخ‌زنی و غارتِ اعتماد از زبان تا چشم و بناگوش حُضّار
در آخرین لگدهای احتضار
درست عین مشنگها هی زور بزنی و هی زور بزنی
و اسهال باشی راه به راه
...
چون تغییر دما در شلیکِ "قطع برق"، تسهیل کرده توسعه‌ی باکتری‌ها را
لابد وقت هجرتِ جوجه از گور تخم تا گور دنیا
خروسی به مرغش، به جوجه‌اش، نگفته باشد که وقت بیرون آمدن از تخم بگو: بسم الله
!
و شیطان گولش زده باشد... دست به ریال و فلوسش زده باشد و گفته باشد: قندلی
!
و بر تخمِ فاسد و خرابش، تاریخِ فردا زده باشد
!
گفت: به حرزتعباس، ریدم به این زندگی
!
به حرزتعباس...یعنی چه؟... قاقاجان
!
...
خبر آمد: غصه نخور فرزندم
!
تخریبِ هر غیرخودی در خواب و بیداری، ناشی از اصولی کانونی است
!
حالِ خرابِ همه از غده‌ای قانونی است
!
این غده مرزِ بین بیرونیان و اهلِ بیتِ اندرونی است
!
اصل پنج اگر باشد تنه و اصل 110 شاخه‌ها
"یکصد و هفتاد و هفت" اصلی است برای تضمینِ ختم ماجرا... تا آن انتها...
تا تو بیعت کرده باشی در میانِ دو ریلِ ثابتِ چپ و راست
با مدارِ موازی این قطار...تا معرکه در کارزار
...
بی من و با من، همه مردار و... یک تن "مرده‌خوار
"
چون که "من" یـــاوه نگویم که که‌ای،
تو همانی که زِ "قـــانـون" مُرده‌ای
!
بندِ یک، "اصلِ صد و ده" را ببین،
سرنوشت‌ِ خود، از آن بـوته بچین
!
فتنه در نطفه‌ی این تخم خرابِ اولی است
با چنین خشت کجی، تخریبتان حکمِ ولی است
!
تا تو بیعت می‌کنی، قانون همین است، نکته‌ خوان
:
توبه از قانون نه کارِ من، که کارِ خود بدان
!
خیام ابراهیمی
18 تیر 1400 تلفات

 

Friday, July 9, 2021

تخم مرغ با تاریخ فردا

تخم‌مرغ با تاریخ‌ِفردا و نطفه‌ی قانونِ فتنه:
4ویدئو+جمع‌جبری3اصلِ5+110+177
یعنی مستندا:
حجت تمام! اپوزیسیون کش ندهد! نقشه‌‌راهت را طبق یک پروژه‌ علمی و عام رو کن! وگرنه چاه‌نمایِ اتلافِ توانِ مبارزات و آلت و کاسبِ خون و قاتلِ مردمی
! #دقت کن:

1. چماقدار می‌گه: پیرمرد مُخِ تَنِش بود و هرجا امنیت بود فتنه میکرد!... به به!


2. پیرمرد می‌گه: سنگر گوشتی مؤمن‌وکافر را دَرهَم بکُشید! مؤمن میرود به بهشت و کافر به جهنم.


3. چماقدار می‌گه: اگر قانون بد بود و حق شریک را رعایت نکرد؛ انقلاب کن و کشته بده! یعنی ما ایستاده‌ایم تا گله گله مردم را بکشیم! وگرنه قانونا برده بمان! مدنیتی در کار نیست! فقط بَدَویت!


4. پیرمرد می‌گه: دروغ و تجسس و تهمت و عرق‌خوری و زنا و تجاوز و پرونده‌سازی جعلی و هر جنایت و فساد دیروزی به امرِ امروز و فردای من، واجب است! همه ابزارند در راه هدفِ مقدس منی که بَدَلِ خدایم! لذا وکیلِ او در کل زمینم! به حکم "لله ملک السموات والارض"یعنی: همه‌ش واس ماست! بر این اساس، فتوای امروز حرام بودن #بمب_اتمی هم، چه بسی فردا باد هواست!


نتیجه: تنها کاربردِ مثبتِ اعتراضات صنفی و انفرادی مردم، تاثیر بر فهم مسئولین درجه دوم و چالش اندیشه در میانِ مردم است! و البته این هم دارای مزایاست و هم عوارض. مزایایش تابوشکنی و چالش و آگاهی است! ضررش اما زخم برداشتن و سنگرسازی و دلخوشی به نخود و لوبیا و امید واهی به تحولات بنیادی و تصادفی است! مبارازت فعلی در راه تغییر قانون، بدون تهیه کننده و سناریو و اکسسوار و پشتیبانی، بدون نقشه‌ی راه، به هیچ عنوان سیمولیشن فیلم سینمایی بهمن 57 نیست! بنابراین سخن از انقلاب و #براندازی و #سرنگونی با جیب خالی و پزعالی و فرمان از بالای‌منبر بدونِ راستی‌آزماییِ آگاهیِ راستین در مخاطبین، و پروموتِ واکنشها به حساب انقلاب، توسط آگاهان و مدعیان پرچمداری در این شرایط، یک چاه‌نمایی است که می‌تواند با صرف و تحمیل هزینه‌های جبران ناپذیر بسیار، هرگز به ثمر نرسد!
.
اصلاحات؟/ انقلاب(براندازی/سرنگونی)؟... و یا آجمز و استحاله نرم تا تحول بنیادی؟

از سویی اصلاحاتِ قانون اساسی در سازوکار قانونی بدلیل اصل 177 که مبانی این قانون را تا ابد لایتغیر کرده، قانونا ناممکن است! بنابراین تنها راه تحول در قانون اساسی، یا انقلاب و براندزی و سرنگونی سخت است؛ و یا آچمز میدانی نظام با استحاله‌ی نرم.
برخلافِ روش انقلاب ضربتی، روش استحاله‌ی تدریجی مظرح است که مبتنی بر ادبیات ایجابی/جذبی و اقناع راستین، و اخذ بازخورد آگاهی از سوی مردم و راستی آزمایی در میدان است
!
بر این اساس، درخواستِ انفرادی و صنفی حقوق ثانویه از حضرتِ نظام، بدونِ تضمین و با دستاوردهای روبنایی و موقتی، عملا در حد بادی در هواست! در حَدّ یک نخود سیاه و احیانا یک خودکشی احمقانه و ناپایدار
!
بر این اساس مبارزه ی شخصیتهای حقیقی و حقوقی خاص، برای تحولات بنیادی، مبارزاتی بی مسماست! من که تسلیمم! دنیا هم یا باید تسلیم شود و یا اگر شل کن سفت کن دربیاورد شریکِ منافع و عقوبت الوهیِ این فرقه‌ی زورمدارِ مدعی کبریاست! بر این اساس یک راه باقی میماند: آچمز مسالمت‌آمیز اکثریت، گردِ اقلیت در میدان! با یک فراخوان توسط یک شرکت سهامی عام(نه خاص).
.
قاقاجان...مَسئلتُن
!
خرابتم! ولی
تخم مرغ تاریخ فردا در افق 1440، یعنی چه؟
!
کرم ریختن از پیله‌ی دهلی تا بوئنوس آیرس، یعنی چه؟
تولیدِ زرِ مجاز با برق و خاموشی و فروش خانه و اهلش با زور و برای خواباندنِ بـادِ تنبانِ اهلِ حجاز و آتش زدنِ آشپزخانه‌ی
#جبلعلی با گاز و تخریبِ جهان به نیت جوشاندن کله‌ی سگ قفقاز، با تزویر یعنی چه؟!
خراب کرده شاخصِ تخریبِ هر خوارجی از تنبانِ مقدس، به حکم اشداء علی الکفار
!
قربانِ آن تیمِ تخریبچیانِ وارداتی و صادراتی و رحمآء بینهم، هر گوسفندِ بساطِ مرده‌خوری
جِنّ روسی افتاده به جانِ جانی‌اَت، مگر؟ ای مجنونِ لاعصبِ هُرهُری!
تِر زده این سؤال به بالا و پایینمان،... در
#حماسه‌‌ی #پرشکوه این تکخوری!
40 سال است که پاسخ این سؤال، روزمرگی در حاشیه، بیرونِ گودِ متنِ توست
!
توی این هیر و ویر که از داخلِ گور، نباید جم بخوری
تا کارَت به کارتِ عابربانکِ مرده‌شویخانه نیفتد
ببین یک تکه نان و یک تخم مرغ ولایی در غروبِ 1400 با من چه کرد؟
!
وقتی درونت خودی را می‌سوزاند و بیرونت غیرخودی را در دوپاره‌گی
میدانم این پاره پاره شدن و جرّرررخوردنِ قانونی، از تفضلِ اولیاء‌الملکه است
!
نارنجکی طالبانی درون نارنج مهلکه است
!
تضمینِ تجزیه، پیش از تجدیدِ ترکیب شدن، با شیتیل و هبه و تلکه است
!
...
دژمن تبدار در پوستین آن
#ایراندخت_گرگانی همچو #یوتاب* گفت:
"ریدم به این روسری!... ریدم به این زندگی..به این برده‌گی!..."
... اوه!... چه حرف بدی!
مونگل ساندیسی گفت: "منو باش! استفراغ بود؟ یا اسهال؟
"
گفتم: به دل نگیر! این نیز بگذرد!... سوره‌ای... آیه ای
...
... ربودَنَش و بردنش و کردنش در آب سرد... اوباش کرایه‌ای!
دژمن مجتهد گفت: "با چشم هرمنوتیک نگاه کن به افق
!
ببین چه می‌گوید! نبین که می‌گوید
!"
به تاریخ روی تخم مرغ نگاه کردم
و نفهمیدم که تاریخِ فرداست
گیج بودم...خفته در بیخوابیِ دیشب و برزخِ امروز و آلتِ
#ماه_نخشب بودم...
در بصیرتِ اوجبِ واجبات و
#المقنع و #المهدی آن خلیفه‌یِ عباسی و هدایت نرم گوسفندان در دامچاله‌ی چاهِ کوهِ سیام، با چای و رُطَب بودم!
در شش و بش یک نان بربری دیگر برای پسران و دختران عزب بودم
... که هر چه خورده بودم را بالا آوردم
این یعنی دور زدن
#قطع_برق در تنازع بقاء قاطرین!... دودَرِه کن!
این یعنی: و مکرو و مکرالله و الله خیرالماکرین!... رُخ‌و بین و
#مختار را #حرمله کن!
وقتی یک بنده در ولایتِ بلا نمی‌خواهد برای برده‌ها مس را طلا و سیه‌نمایی کند
!
ببین چه می‌گوید! نبین که یک زامبی چه می‌گوید
!
پزشک دژمن گفت: تغییر دما میتواند رشدِ باکتری‌ها را تسهیل کند
!
گفت: مردن و زنده شدن را تجربه کن
!
40 سال مردم و زنده شدم
این آخرین سکه‌ها برای خریدن 2 عدد تخم مرغ بی نطفه بود
!
وقتی تو "جان جانی" با جانِ آدمکها بازی میکردی
قاقاجان!
تو را گیر آورده‌اند
روی تو سوار شده‌اند
...
وزنشان زیاد بوده و ریقی از هفت جای نه بدترت زده بیرون
...
و تو هم چارنعل می‌تازی روی جنازه‌ها
روی جسدهایی که در تغییر دما، رشد باکتریهایشان تسهیل یافته
توسعه یعنی این
!
یعنی توی این هیر و ویر
خون فاسد مرا به گرجستان صادر کنی
برای شندر غاز صدور انقلاب مخ زنی و غارت اعتماد زورچپانی
در آخرین لگدهای احتضار
درست عین مشنگها هی زور بزنی و هی زور بزنی
و اسهال باشی
چون تغییر دما وقتِ "قطع برق" توسعه‌ی باکتری‌ها را تسهیل کرده
!
لابد وقت بیرون آمدن جوجه از تخم
خروسی به مرغش به جوجه‌اش نگفته باشد که وقت بیرون آمدن از تخم و ورود به دنیای دون بگو: بسم الله
!
و شیطان گولش زده باشد... دست به فلانش زده باشد و گفته باشد: قندلی
!
و بر تخم خرابش، تاریخِ فردا زده باشد
!
گفت: به حرزتعباس، ریدم به این زندگی
!
به حرزتعباس...یعنی چه؟...قاقاجان
!
خبر آمد: غصه نخور فرزندم
!
تخریبِ هر غیرخودی در خواب و بیداری از اصولی کانونی است
!
حالِ خرابِ همه از غده‌ای قانونی است
!
این غده مرزِ بین بیرونیان و اهلِ بیتِ اندرونی است
!
اصل 5 باشد تنه، اصل 110 شاخه‌ها
یکصد و هفتاد و هفت اصلی است، تا آن منتها
...
تا تو بیعت کرده باشی با مدارِ این قطار
بی من و با من، همه مردار و... یک تن "مرده‌خوار
"
من تو را یـــاوه نگویم که که‌ای،
تو همانی که زِ "قـــانـون" مُرده‌ای
!
بندِ یک، "اصلِ صد و ده" را ببین،
سرنوشت‌ِ خود، از آن بـوته بچین
!
فتنه در نطفه‌ی این تخم خرابِ اولی است
با چنین خشت کجی، تخریبتان حکمِ ولی است
!
تا تو بیعت میکنی، قانون همین است، نکته‌ خوان
:
توبه از قانون نه کارِ من، که کارِ خود بدان
!
خیام ابراهیمی
18 تیر 40 سال پس از افق 1400

پ.ن:
1. یوتاب* = خواهرِ
#آریوبرزن در جنگ با اسکندر
پروژه‌ی استحاله‌ی بنیادی(نه با خشونت شعار براندازی گیج و سرنگونی سنگرساز) با تضمین در عرض سه ماه(از تئوری تا عمل؛ از حاشیه تا متن):
2. درستی استدلال این متن، مستند به جمع جبری تئوریکِ 3 اصل لایتغیر 5+110+177 در قانون اساسی است و ویدئوهای پیوست در میدان
!

3. با این استدلال، اپوزیسیون اگر با روش مسبوق(سنتی) کشش بدهد، اثبات کرده است که شریک تئوریک دزد و رفیق میدانی جنایتی!

4. طرحی نو درانداز! جزوه آزاد است و تقلب از روی #مرامنامه_استقلال_آزادی مجاز.

5. نکته‌ی حیاتی:
آنچه مهم است: رعایت گام به گامِ
#الگوریتم تاسیس موقت یک #شرکت_سهامی_عام(نه خاص؛ و نه ائتلافی از خواص) با یک #هیئت_مدیره و یک #سخنگوی_دارای_کاریزما(نه #رهبر مطلقه) طبق مراتبِ قانون تجارت و مبانی یاد شده در #مرامنامه است!
جز ادبیات ایجابی/جذبی(به جای ادبیات سلبی/حذفی)، و جز شیفت از تضاد منافع ایدئولوژیک(ژن برتر) به منافع مشترک مادی راهی مبتنی بر اقناع عمومی و معرفتبار نیست
!

  

Tuesday, July 6, 2021

راهکاری برای امید راستین

راهکاری برای #امید راستین، با گذر نرم از ابتذال فرهنگی/جنایی


مظفرالدین شاه(در #گام_دوم انقلاب): جناب استاد #رئیسی اتابک اعظم! از خدمات 40 ساله‌ی شما (در گام اول انقلاب) راضی هستیم! و "انشاء‌الله رحمان" تا چند صد سال خوب باشید و هم خداوند و هم سایه‌ی خداوند که خودمان باشیم(! دو تایی) به شما عوض آن را مرحمت خواهیم فرمود!
و هنوز در بر همان پاشنه می چرخد! عقب‌ماندگی یعنی #تکرار همین درجازدن در سنّت بدوی، پشت درهایِ مدرن مدنی
.

بقول آیت‌الله مستر جیکاک(با ریش نسوز انگلیسی): تو که عشق علی مینِ دلته... نفت ملی سی چنته؟! او به نجس بودن نفت فتوی داده بود! فتوای حالا اما: حرام بودن رأی سفید و واکسن فایزر است!(که البته با فتوایی دیگر، قابلِ نقضِ غرض است! یعنی: ای مردم جهان بدانید که هیچ فتوایی اعتبار ندارد! لذا گولش را نخورید!) آنهم در یک خالیبندی و رجزخوانی کهنه، به امید صدور واکسن بومی به سرزمین‌هایی(چون اسراییل و امریکا) که واکسیناسیون را به پایان رسانده‌اند و ما هنوز اندر خمِ کش دادن مرگ امنیتی/اطلاعاتی ملتی درمانده در یک کوچه‌ایم و ذیل منویات داهیانه‌ی یک قدرت قانونی که حرفش باد است، مصلحتا هنوز به ده درصد هم نرسیده‌ایم... تا در شل کن سفت کن مرگی بین فتاوای زنجیره‌ای، به تعامل استعماری تبِ سلاطین خارجی و بومی، راضی شویم! تا بین شیخ فضل‌اللهی که ممدلیشاه را چون مظفرالدین‌شاه سایه‌ی خدا می‌دانست، و لیاخوف روسی که بفرمان آن سلطان بومی و آیت‌الله‌اش، مجلس ملی را به توپ بست، عین آب‌اماله دست بدست شویم!

البته با وجود فرخ نگهداران و اساتید کراواتی دانشگاه مریلند و اصلاح جلبان گروگانِ مشروعیتساز در اقصی نقاط جهان(از قم تا بِوِرلی‌هلیز لواسان و بی.بی.سی لندن تا مسکو و جزایر قناری و ونکور و لس‌آنجلس) برای سناتورهای امریکایی، با چکشِ سران قوای سه‌گانه‌ی کمیته‌ی مرگ قانونی، تثبیت عقب‌مانده‌گی یعنی چه؟! براستی خیانت و نواله‌خوری و ویژه‌خواری از خون مردم بر سرسفره‌ی انقلاب سلبریتی‌های تریبون در دهان، یعنی چه؟
.
در این بلای خانمانسوز قانونی، سلبریتهای اقتصادی/سیاسی/فرهنگی، سرمست از امید به عوض ملوکانه‌ی سایه‌ی خدا، و شادمان از سود سرشار تجارتی ناشی از خرید و فروش خون و کفن خودی/غیرخودی، مصادیقی میدانی از
#تکرار همین دیپلماسی در تاریخ عصر قجر حجرند! چون اصل 5+110 آن را مقدور و اصل 177 آن را تا ابد تضمین کرده است!
براستی، زیر سایه‌ی خدایی که مظفرالدین شاه باشد، چرا پیمانکاران فکل کراواتی نایاکی از الهیه و ولنجک و زعفرانیه و کامرانیه تا لس آنجلس، و اساتید خودفروخته به مبایعه نامه‌های روسپوتینچینی و دانشگاهی، نباید امیدوار و خندان باشند؟

امید:
آن امیدی که توسط سلبریتیهایِ اینستاگرامی القاء میشود، ذیل حمایت پروژه‌های امنیتی/اطلاعاتی همین رانتخواران خون است! این را به حساب بی عرضه گی خود نگذارید
!
این ناامیدی را بگذارید به حساب شرف و ناموس خود
!
امید زاینده است! اما کدام امید؟ و کدام زاینده‌گی در کویرِ تفتیده از بی آبی و سیراب از خون؟

من منتقدم به باور به ژن برتر نئونازیسم و نئولیبرالیسم و فاشیسم مذهبی طالبان و داعشیسم، و به تثبیت عرف و قواعد آن سلطه‌گریها در قوانین نوشته و نانوشته‌ی سرزمین خود و دیگری، در پوستین هر ژن برتر ایدئولوژیک که بر حق اولیه در آب و خاک مشترک سلطه دارد و به حکم حکومتی مبتنی بر غبن در یک مبایعه نامه بنام قانون اساسی، آن را تا ابد غنیمت گرفته و اختیار و اراده ی نسل نیامده را اسیر کرده... من منتقدم به موقعیتِ غیرانسانی که بین ماست... که میوه‌ی خوشگوار تمام ما را در بشکه‌ی فاسدی از "من" می‌پژمراند... تا یکی از ما را معلول و متجاوز و زورگیر از معلولی دیگر کند!... من امیدوارم به آن میوه که در مدنیت، رسالتش در مهرورزی و زایندگی و هم افزاییِ تمام شهروندان باشد! نه ژن برتر.

نورِ امیدِ فرزندانِ مامِ میهن، با وجود انسانهای شریف و دانا که رفیق راه جمع جبری هم افزایی یک ما در بستر حقوقی مشترکند، پرفروغ باد!

ابتذال شرّ، درنده است و بقایش وابسته به قانون سلطه!
نوشیدن از تولیدات قانون سلطه، به عنوان واقع بینی، از جمع امیدوار رفیقان، یک گروه زامبی شاد می‌سازد که روی خون جنازه های آبان 98 سرسره بازی میکند و سرمست از مناسبات زورمدارانه‌ی گعده های اینستاگرامی و کلاب هاوسی خویش در سنترمالهای شمالی، از سرسره بازی روی خون سهامداران آب و خاک مشترک، بیهوش می‌شوند و می‌پندارند که باهوشند! این هوش تا جایی پیش میرود که
#بیل_گیتس برای پاکسازی آب و هوای زمین، آلت هوشمندی در لباس انسان می‌شود که جهان را اتمیزه می‌خواهد تا در آن تنها آدمک‌های لاکچری و سالم بمانند بی آنکه به روی مبارک آورد که نسل کشی معلولین، رسالتی انسانی نیست!
حکم نئولیبرالیسم این است: در رقابت هوشمندان عالم، معلولین حذفند! پس در بصیرت افزودن بر قدرت خویش در این کورس سرعت باش!
اما محصول کورس سرعت برای کسب قدرت، با ر قابت در بستری ناعادلانه و موروثی، یعنی چه؟
!
این میراث شوم نتیجه ی کدام عملیات استعماری و استثماری در شرایط قواعد ناخودآگاه حاکم بر جبر جغرافیایی بوده است؟ تا هوشمندانش با قرارداد دارسی خون را از رگهای ملتی بدوشند و سلاطین بومی اش هم همسو با آن قواعد، با یک قرارداد قانون اساسی مشروع که تا ابد اختیار نسل نیامده را مال خود کرده، ملت خود را بدوشند و سهم قدرتهای حاکم بر جهان را با قراردادهای استعماری دیگر بدهند! که هر گاه زور برتر اراده کرد آن را نقض کند! و هر گاه به نفعش بود از منافع آن برخوردار شود
!

نمونه:
1. قراردادهای نفتی
در فقدان تکنولوژی بومی، قراردادهای نفتی با بریتانیای کبیر از دوران مشروطه، علی رغم چند بار جرزنی و پاره و وصله پینه کردنش، منجر به سرنگونی یک پدرسالار مهربان و خیرخواه در کسوت شاه شد! پدرسالاری که از توسعه ی متوازن سیاسی/اقتصادی فرزندانش غفلت کرد! و البته غفلت نیز از خصوصیات هر پدر مهربان است که برخی از سیلی‌هایش تا ابد در خاطره میماند! جون به حکم طبیعت و جبرتاریخی، وقتی گزینه‌ای روی میز یک طویله نیست، او هم حق دارد که کامل نباشد! نقصی که در راستای اهداف بلند او برای استقلال از غرب و شرق، نهایتا با همت اربابان عالم و همیاری خائنین و نادانها، به سرنگونی‌اش منجر شد
!
.
2. قرارداد نیروگاه بوشهر توسط روسیه
...
در آویزانی ارباب بومی از شرّ غرب، به آلتِ شرق، با عقد خودسرانه‌ی قراردادی که از منافع آن صنعت انرژی هسته‌ای روسیه جان گرفت و ملت ایران بی خبر از غبن قانونی، بی‌جان شد! و آنرا با چاه نماییهای فرامرزی و پشتیبانی و خالی کردن زیر پا در وقت خوشه چینی و هدایای تقلبی(قرآن خطی به مسیح زمان) و شیتیل به سرباران گمنام لمپن، آنقدر کش داد تا در سر بزنگاه بی آبی و گرما، در یک پروژه‌ی امنیتی برای تثبیت شهروندانی تنها و اتمیزه، با بمباران شوکهای زنجیره‌ای از چپ و راست، او را بی آب و برق و بی رمق کند و بسوزاند! تا در یک تبانی با ارباب بومی، احوال ویران ملتی را به مرگ بگیرند تا به تب قراردادی استعماری دیگری با چین رضایت دهند
!

چرا؟

چون در بستری قانونا غیردموکراتیک و غیرپاسخگو و غیرقابل نظارت توسط تمام مردم، با تمهیدات و ماله‌کشی مومنین به یک قدرت مطلقه(نه مردم صغیر و کافر)، فعالیتهای هسته‌ای خودسرانه‌ی یک قادر مطلقه‌ی فرامردمی، از سوی کسی که فتاوایش به حرام بودن بمب هسته‌ای قابل نقض است، پنهان از چشم جهان بوده و حالا با یک تنبیه‌نامه بنام برجام مجازات شده، و با تقلب زیر بارش نمی‌رود و سماجت میکند تا در غیاب نظارت ملت، قانونا باقی بماند! حال آنکه، استقرار قانونی مردمی، به تمام این بازیهای استعماری و استثماری پایان میدهد! اما نه آن راضی است و نه این! چون خون فروشی ملتی قانونا بینوا، کاسبانی دارد در دو سو.
این یعنی شادی از زنده ماندن با آب فاضلاب در عطشی کشنده
!
.
کفن فروشی جوانان در بلوچستان و اشکهای ستایش دخترک بلو:
.
با دیدن جوانان بلوچی که برای زنده ماندن این روزها کفن میفروشند، بیاد توصیه‌ی داهیانه‌ی رهبر انقلاب به جوانان شب شعر رجزخوانی افتادم که با وجود اینکه خودسرانه تمام منابع طبیعی ملتی را در خدمت اهداف موهوم برون مرزی خرج کرده، آنگاه جوانان را به ابتکار در بازار آزادی ترغیب میکرد که منابعی برای آن نبود و نیست! این یعنی کوبیدن سر جوانان به تاق ولایتی آویزان به قدرت مطلقه‌ی درون و برون مرزی
.

متاسفانه در ویدئویی دیدم این زامبیهای ایدئولوژیک و جانورهای هپروتی کار را به جایی رسانده‌اند که امید جوانان بلوچ را به فروختن کفن برای قربانیانِ حربه‌ی کشدار و سرکوبگری بنام کرونا، معطوف داشته‌اند!...
در سرزمینی که دخترکی بلوچ بنام ستایش، دلسوخته برای عزیزانش، خون می‌گرید، آنسوتر مردی بنام حامد اسماعیلیون که همسر و فرزند را در ولایتی آسمانی از دست داده، نیز خون می‌گرید!
و هر دو تن در کنار مادران خاوران و آبان و پیشتر، زیر سایه‌ی بیمار و تنها واعظِ قانونی شهر، آن گزاره‌ی معروفش را که "خون باید گریست
"، تعبیر میکند!
واعظی برخاسته از قانونِ ژن برتر سلطه... که زندگی سعیدها و مسعودهای حکومتی را از دو سو، تباه و هار و درنده می‌کند
!
چگونه میتوان این سیاهی و تباهی گسترده را به جرم سیاه نمایی نادیده گرفت ندید، وقتی سبزه زار زندگی در چنبره‌ی زهرآگین و سمج و لجوجِ این بازوانِ ویرانگر، از بی‌آبی هلاک می‌شود و رئوسِ این اژدهای هفت سر با استمرار بازیهای جنون‌آمیز خودسرانه، لایِ بازوان یک اختاپوس هشت پا، سرمستانه می‌خندند! چون نیاموخته اند که قدرت زایندگی از هم افزایی استقلال و اراده از در درون آغاز میشود، نه از سلطه و راهزنی با غصب غنیمت از بیرون
.

براستی آن هشدارهای دهها ساله‌ی پیش را کدام جلودارِ بصیر و یا کور، آویزه‌ی گوش کرد که بحران آب نزدیک است! چه کردند جز ندیدن حقیقت و کاستن از توان با افزودن شعارهای پوچ و جنگ با جیب خالی از محل خون بینوایان و مکر و دروغ‌های زنجیره‌ای بنام معرفت! دردناک است که سلبریتی‌ها و آلتهای نظام سلطه و پیمانکاران و مهندسین ساحل نشین این نظام سلطه، در یک هجمه‌ی پروموت شده توسط نیروهای مزدور اتاق فکر استعمار روسپیه، سر خود را زیر برفِ امنیتِ لاکچری طبقات حکومتی کرده و سرمست از خون جوانان مستقل و آزاده، روی استخوانهای شکسته‌ی کمر مادران داغدیده، با راست قامتی کتمان میکنند جنایت با زندگی انسان و جوانان مام میهن را و دم از امید به درایت و بصیرت و ژن برتر خود میزنند و با شکستن و سوزاندن هر جوانه و هر بال پرنده، با دریوزگی و آویزانی به تکدست سلاطین بالادستی، به استقامت زانوان خود می‌بالند که اگر ما اینک این چنین لمیده ایم بر برج عاج کاخ‌های بالای شهر ارواح، به خاطر هوش موشیمان بوده که قانونا اهل بیتِ خودیان شدیم نه غیرخودیان... و در صف رانت قانونی و قدرت ایستادیم و حق خود را ستاندیم... زندگی حق ماست! این فقر و درماندگی از بی‌عرضگی شماست!

جای تاسف دارد که پرچمداران چاه نمایی نیز همواره بر هوش برتر خویش تکیه میکنند و مردم بینوا و معلول را که قربانی جبر جغرافیایی و نواله خوری مزدوران باهوشند را مهره های شطرنج خود میدانند و در بازیهای کثیف خود، تنها به فکر ریش خویشند و در هنگام آزمون هم افزایی، در سوراخ موشند... خطرناکتر از یک سازوکار سلطه و سلطانی جبار، همین خودبرتربینان تمامیتخواهند که حاضرند میهنی ویران شود اما از برج عاج خود پایین نیایند. فرقی نمیکند این بازیگران در اپوزیسیون باشند یا پوزیسیون... نکته اینجاست که این ملت محروم قربانی قانونِ کیش شخصیت هر دو سوی این معرکه اند!
و تا این قانون اساسی برقرار است همین آش است و همین کاسه
!
آدرس را درست نشان دهیم و هر کنشی را معطوف بدان بدانیم. که بدون تثبیت و تضمین حق اولیه ی تمام سهامداران و شهروندان مدنی در آب و خاک مشترک، هیچ حق ثانویه‌ای پایدار نبوده و تضمین ندارد و از این ستون موقتی تا ستون بعدی سرکوب، نواله‌ای موقتی و لرزان است
!

خیام ابراهیمی
15
تیر 1400
.
پ.ن
:
راهکاری از تئوری تا عمل و میدانی( با ادبیات ایجابی/جذبی، بجای ادبیات سلبی/حذفی):

1. تاسیس موقتی #شرکت_سهامی_عام انسانی ایران (و نه خاص و ائتلافی از خواص)

2. اعتمادسازی فراگیر توسط هیات مدیره از سوی یک سخنگوی دارای کاریزما از پشت یک تریبون با امضاء عام یک #مرامنامه گردِ اولویتِ حق اولیه و منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک(بجای اولویتِ حقوق ثانویه ایدئولوژیک)

3. فراخوان عمومی و نشستن مسالمت‌آمیز در بار عام سلطان، با یک گل نمادین برای تجدید رفراندوم 58 با نظارت تمام مردم، برای راستی آزمایی مشروعیت اکثریت و ثبت اعتباری جهانی بصورتِ نرم و تدریجی.

4. رفع تمام تحریم‌ها بدلیل اعتماد جهانی به نظارت تمام مردم بر سرنوشت خود(به جای یک قدرت مطلقه با امکان فتاوای متناقض پنهانی و زنجیره‌ای که موجب بی‌ثباتی امنیت جهان است).

  

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...