Friday, August 6, 2021

مشروطه تابو... به شرط چاقو

زندگی انسان به شرطِ چاقو در قانونِ سایه‌ی خدای‌ تابو
(نقشِ قانون مشروطه‌ی مشروعه در حیات یحیا، و مماتِ محیا)


امروز 14 مرداد سالروز فرمان زندگی به شرط چاقوی شاهی است قجر، که در نگاه شیخ فضل‌الله درباری، شاهی اسلامپناه بود و وقتی منافع مادی آن اسلام از سرقفلی انحصاری او برون رفت و پیوند خورد به قانون مشروطه‌ی مشروعه و تقسیم شد با دیگران، آنگاه تاب نیاورد و قانون دلخواه انگلیسی را با لیاخوفِ روسی به توپ بست!

صدها سال است که ایران میدان رقابت روس و انگلیس و گاه تبانی و رفاقتشان بوده است برای دریدن مام میهن و منابع طبیعی و انسانی‌اش... و البته هنوز هم...
قانون مشروطه خوانش انحصاری شاه را از منافعِ شرع، توزیع کرد بین منصوبینش؛ به نیتِ ثبت و ضبط امور در دنیای مدرن و صاحبان انحصاری مدرنیته(انحصار تکنولوژی نفتخوار و مخلفات)! وگرنه شاه همان شاه بود! و البته گاه سلطان سایه‌ی امنیتی ناپایدار برای سران، و گــاهی هم سایه‌ی خونی در مــاه تا ابد
...!
و این است روح قانون اساسی مشروطه‌ی مشروعه از 115 سال پیش تاکنون، از زبان هر مظفرالدین‌شاه آویزان به روس و انگلیسی که نباید نیتش چون رضاشاه و محمدرضاشاه گریز از سلطه‌ی روس و انگلیس در اولین فرصت کسب قدرت شود
:

"به فرمان ما، نواله‌ی ما را بلیسید ای عُلَما ! شما گروگان ما و ما هم گروگانِ گرگانِ حامیانمایم. بدینسان: جملگی نواله‌یِ مافیای حاکم بر جهانیانیم. اگر نباشیم جزو فانیانیم!"
قانون مشروطه این #خونبازی مردمی را #تضمین می‌کند! پروژه‌ی #تضمین_بیعت با ما، یعنی تداومِ سلطنتِ ما به حکم ملکه‌ی زنبورها! رضا شاه و محمدرضا شاه اما فرصتی بودند برای استحاله از آن قانون مشروع انگلیسی با روشی پدرسالارانه به قانونی مردمی و مدنی... اما فرصتشان ندادند! و میدان را به شاهی دگر دادند که نه در حد سایه‌‌ای در حال استحاله از خدا به مردم... بلکه خودِ خودِ خدا باشد!
خمینی، همان خدای محبوبِ روس و انگلیس بود و... خلَف‌اَش نیز
!
.
اصولِ قانون اساسی مشروطه با حمل تکلیف شرعی بر ترویج مذهب رسمی تَشیُع توسط شاه(که امانتدار موهبت سلطنت از سوی الله است) و نیز تاکید بر عدم مغایرتِ قوانین با شرع اسلام و الزام وزیران به اسلام، تمایز چندانی با قانون اساسی فعلی ندارد! تنها یک قدرت مطلقه مدعی است و بنیادگرا... و دیگری بی ادعاست و صاحب خوانش خود! همین
!
یک قیاس تطبیقی بین دو قانونِ قدیم و جدید، بیانگرِ این مدعاست! قدرت قانونی شاه اسلام پناه با تفاوتهای ناچیزی، همان قدرتِ ولایت مطلقه فقیه است! این را هم تزار و رهبر روس و هم ملکه‌ی زنبورها همواره میخواستند و میدانستند و نیز می‌دانند! با گروگان کردن یک قدرت مطلقه، میتوان ملتی را دوشید و متلاشی کرد! اگر تبعیت نکرد باید برود! اگربیعت کرد می‌تواند بماند
!
و بدینسان
#شاه_رفت و #امام_آمد و مانده تا کنون.
.
ادبیات و پرنسیب شاهان:

اندکی دقت در منطق کلامی و احساسات عاطفی و ادب و ادبیات و گفتار شاهان از مظفرالدین شاه (در تنها فایل صوتی که از او در دسترس است) و ممدعلیشاه قجر، با ادبیات کلامی محمدرضاشاه و اشراف او بر مسائل جهانی، و ادبیات کلامی خشونتبار و پریشان و بی فعل و فاعل و شلخته‌ی خمینی(ره) و خشونتهای زبانِ پارادوکسیکال و توهین‌آمیز خامنه‌ای، بیانگر آن است که شخصیت هر یک از این شاهان از تبارِ چه نوع قرائتی از قواعد مدنیت و عرف و قانون است! و کدامیک دارای قواعد و پرنسیب و نجابت شخصیتی و باطنی، و کدامیک لمپن و جرزن و تازه به دوران رسیده‌اند
!

انقلاب مشروطیت پارادایم شیفتی بود از شاه بی قانون تا شاه با قانون...
انقلاب بهمن 57 اما پارادایم شیفتی بود بین کلاه مبادی ادب، و یک عمامه‌ی جرزن و بی‌ادب
.

بخت و تختِ مردم آگاه اما، هرگز، قانونا به اراده‌ی مختار خود نبود و هنوز نیست!
مشکل شاه این بود که گام به گام آن قانونِ مشروعه‌ی مشروطه را به رأی شرع قانونی ملایان و قواعد بانکداران ملکه، نمی‌خواند! اما سلطان جمهوری اسلامی دقیقا با قواعد آن تقدیر تشریعی انگلیسی می‌خوانند تا مخ تنش باشند و آتشبیارِ دلخواه آتش‌به‌اختیاران مافیای جهان
!
.
در این بی‌اختیاری قانونی بازمانده از قانون مشروطه ی مشروعه در دورانِ صغر مدنی تا بلوغِ مدنی عصر جدید، چند روزی است یک فکر، علاوه بر تکالیف شرعی یک متفکرِ قانونمدار، مرا ریز ریز کرده و دارد خرده خرده زجرکش می‌کند تا بکشد و شمع وجود یک پشره(حشره+پشه) را بتدریج آب و ذوب در ولایتی کند که حیاتت را به بقایش وابسته کرده‌ای، تا جایی که از زیاد شدن صدای سوتی گوشخراش و پیوسته در گوش عزیزت که در بن بست زندگی مدام پوست سرش را می‌کند و شب و روزش قاطی شده، غافلی! چون علاوه بر اینکه بر خلاف ظل‌السلطان "شین.آهی" و سایر دلیران و خوشه‌چینان سکولار دموقراض و شریعتندار انیرانی، دیگر پشیزی از بقایای شهریاری و آهی در بساط نداری، بلکه به عالم و آدم بدهکاری تا آخرین نفس که خود برآری یا یک آشو ملای آریایی دوزاری! و فهم همین حقیقت کافی است که پرت از قواعد بازی در جدالی و نبردی نابرابر، دیگر در
#جمع_مستان خوانده نشوی! حالا هی تو زوزه بکش: اقراء... اقراء: #هم_افزایی و #همیاری... اما دلِ سیر سیری چند؟! تو چون یک شهروند مدنی جهان سومی در دوری باطل، تنها در عقوبتِ قانونی آدمکساز تا هویتِ آلتی قتاله، بین تریبون‌هایِ سرکارگزاران، سرکاری!

نهایتا لقمه‌ی گیشه‌ی هنری یک سلبریتیِ حکومتی بنام #اصغر_فرهادی... شاهدِ #طناب_داری بر گردن یک ورزشکارِ زحمتکش که به سعی مأجور برادران قاچاقچی و فاسد معتاد نشده بود بنام #نوید_افکاری و یا پاشیدن مغزِ یک مهندس جوان مبتکر و دانا و ایراندوست و مسئولیت پذیر بنام #پویا_بختیاری بر آسفالت سرد خیابان و متلاشی کردن هزاران خانواده‌ی ستمدیده و باشخصیت،...و دیگر هیچ! در مقابل امنیت چماقداران و تک تیراندازان اجنبی که حقوقشان را از محل خون مردم ایران در رگ خانواده میکنند... این لقمه‌ها یعنی جابجایی شرف و بی شرفی در راه جنایات زنجیره ای متکی بر قدرت مطلقه‌ی ناشی از قانونِ مشروطهی مشروعه... این یعنی یک کلاهبرداری جنایی در تبدیل قدرت مشروطه به قدرت مطلقه با سفسطه و مغلطه و خدعه و غبن مردم که ظاهرا صاحب حقند اما عملا و قانونا نیستند.
.
از همان سال‌های اول، ملکه زنبورها نیک می‌دانست، که اگر قانونِ ملبس به پوستین‌ میش بر تنِ سگانِ نگهبانِ گروگان در چنگال گرگان، نتواند مردم را بصورت پیوسته در کارگاههای میدانی از شوراهای محلی و بومی تا مرکزی، عملا شریکِ منافع مادی و درگیر تمرین مدنیت و سرنوشتی مشترک گرد منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک کند(نه به حال خود رها و نه استخدام کمیته‌ها و گروهانهای فرمانبرِ یک ایدئولوژی بلشویکی و مذهبی)، آنگاه احزاب آزمایشگاهی، تشنه‌ی نوشیدن قدرت با کلمات سوء‌تفاهم‌برانگیز، به کار مفاهمه با ملتی سنتی و پریشانِ گرفتار آب و نان، نخواهند آمد! تا شاعری قانون‌نخوانده پشت مجلدی از قانونِ اساسی مشروطه‌ی مشروعه بنویسد
:
چنان ریدند احزاب سیاسی... به سرتاپای قانون اساسی
که هرگز پاک می نتوان نمودن... ولو با صد زبان و دیپلوماسی
تو پنداری آن قانون چه آش دهان سوزی بود که احزابش خرابش کرده باشند! یعنی شاعر و قانونمدار و قانون و سیاستمدارانش همه هیچ اندر هیچ
.
بیهوده نبود که صادق هدایت خود را کشت و ایرج میرزا دق کرد
!
.
#کلک_مرغابی روسی/انگلیسی در اصول قانون اساسی مشروطه‌ی مشروعه:
14مرداد 1285 موسوم به روز صدور فرمان مشروطیت است! در اصل 14 مرداد روزِ فرمان تشکیل مجلس شورای ملی با حضور شاهزادگان قاجار و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف ا‌ست که مظفرالدین شاه قاجار آن را امضاء کرد! حال آنکه فرمان ناقص شاه بدون اشاره به مشارکت مردم، دو روز بعد با پافشاری بست‌نشینان در باغِ سفارت انگلیس، باز هم چَپَکی تاکید و تکمیل شد(البته این بار با تغییر مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی!... عجبا!...باید تحقیق شود که چه شد و چه کسی این واژه را تغییر داد؟ که بعدا در متمم قانون اساسی عملا قانون اساسی را از ماهیت مردمی ساقط کرد!) و البته در هیچکدام نامی از واژه‌ی مشروطه‌ و منوط کردن قدرت شاه با قدرت مردم و تضمین آن آورده نشد، و بلکه قدرت دیمی شاه اینبار بصورت قانونی با پیچ و تاب خاصی حاکم شد! و این بر خلاف ذات مطالباتِ مردمی برای استقرار قانون اساسی مردمی در مبارزات مشروطه خواهان بود! چرا که منشاء حق در قانون التقاطی مشروطه‌ی مشروعه، مردم نبودند! بلکه خدا بود و شاه سایه‌ی خدا! و همواره نقش مردم در این توسط بین تماشاچیان مغبون و یا بیعت کننده‌ای مکلف به فرمان مذهبی بود! حال اگر پهلوی با این قانون یکجور برخورد کرد و خمینی یکجور این ربطی به دستاوردهای مشروطه ی مشروعه و قانونش نداشت! بلکه مرتبط با شخصیت شاهانی بود که یکی برای حفظ نظام و سلطه‌ی خودش از آویزان شدن به روس و انگلیس ابایی نداشت و یکی از استعمار تاریخی آن دو متنفر بود و بهایش را خود پرداخت!
.
اتاق فکر انگلیسی/روسی
:
معنای قانونِ التقاطی مشروطه‌ی مشروعه را اتاق فکر استعماریِ دلالانِ روسی و دلالانِ ملکه، هر دو خوب می‌دانستند! آنها بارها با اعمال زور و تهدید و تطمیع و اشغال و زورگیری و حمایت و شل کن سفت کن عین کنه چسبیده بودند به مناسبات قدرت تا اینکه انگلیس از ترس تجاوز روس با نقشه‌ی دلالان و آیرونساید کاری کرد تا از منافع خود مطمئن گردد! روس اما بیکار ننشست و مجلس را به توپ بست! و هر دو بارها با تبانی منافع را تقسیم کردند و در وقت مقتضی توطئه کردند و همواره مراقب یکدیگر بودند تا اینکه در ماجراهای مرداد 32 نقش امریکا هم برجسته شد و با سناریوی شاه پس از بهمن 57 به یک هماهنگی مستمر دست یافتند که ریشه‌اش در تقسیم سهام یک شرکت سهامی خاص بین اعضاء شورای سازمان دُوَل(نه ملل) بود تا امروز
...
تنها ملت بینوا و مبارزین و منورالفکرهای مشروطه بودند که به سعی خائنین سرشان یک کلاه گشاد رفت! و این یعنی عقب ماندگی تاریخی
.
در واقع با اعمال قدرت و
#هدایت_نرم قدرتهای پشت پرده، قانون حکومت یک سلطان و شاه+ملایان درباری با یاری گرفتن از کارشناسان مردم بعنوان عمله و کارگزار، تثبیت شد! تا با گروگان کردن قدرت مطلقه، هر زمان خواستند قادر شوند کدخدا را ببینند و ده را بچاپند! این بود حقیقت #قانون_اساسی بر آمده از مبارزات مشروطه خواهان. با نگاهی به قانون اساسی مشروطه و متتمم آن به سادگی میتوان به این حقیقت دست یافت که مردم در این میان تنها بردگانی رسمی برای سیاستهای کلان فرامردمی شدند! دقیقا شبیه قانون اساسی جمهوری اسلامی( دقیقا مطابق با آن شیادانی که در فرمان دوم مظفرالدین شاه، #مجلس_شورای_ملی را در فرمان اول، مبدل به #مجلس_شورای_اسلامی کردند! هر چند بعدا نام همان اولی شد... اما روح قانون جز حکومت فرد با بهره گیری از تخصص مردم به نفع اعمالِ منویاتِ سلطان نبود)
.
مظفرالدین 5 ماه بعد مرد! و روز پرواز ملکوتی‌اش در واقع 10 روز پس از امضاء اولین قانون اساسی سلاطین ایران برای مردمسواری میلی و دیمی شد تا تعویض لباس در بهمن 57 تا همین امروز
!

امان از قدرتی که بین باغ سفارت ملکه انگلستان و شاه‌عبدالعظیم، یک سلطنت جهانی را تضمین کند در بیعت‌های نوبه‌ای رعایا با منصوبین مورد حمایتِ اربابان جهان از ارباب بومی! تا ذیل سایه‌ی امنیت ارباب و سایه‌ی سلطان اسلام‌پناه، شاهد قتل‌های زنجیره‌ای اراده و اختیار تمام مردم باشیم و اندیشمندان آزادیخواه از قتل بختیار در #پاریس و قاسملو در #اتریش و قتل #فریدون_فرخزاد در #آلمان با 37 ضربه #چاقو_در_دهان! و همواره قاتل‌ها بصورت عادلانه در امان مافیای جهان و نواله خورانش در داخل!

پادشاهانی هستند که اهل قتل عام نیستند! پادشاهانی که نانشان از خون مردم رنگین است!
در نظام سلطنت سلاطین، برآشفتن در مشکلات و مردمکشی مانده به بخت مردم! که آیا شاه انسان باشد یا جانیِ جنونِ غرایز یک حیوان؟ آن هم در موقعیتی قانونی که احوالِ شاهان ربط چندانی به قدرت قانونی ندارد! قانون اساسی مشروطه‌ی مشروعه هم از آنِ اعمال زور شاه بود و هم از آن زورِ خمینی. اما هر یک به شکل باطن انسانی خود عمل کردند! هر یک با دو احساس انسانی و غیرانسانی! یکی حساس و متهم به بی جربزگی، و دیگری با هیچ حس انسانی به مردم با جربزه‌ی آدمکشی مؤمن و کافر در روز روشن! یکی از قتل عام گریزان و دیگری استاد ترور و قتل عام اسیرانی با حکم زندان و آمر قتل‌های زنجیره‌ای و ترور در اینسوی و آنسوی جهان! قانون مشروطه‌ی مشروعه(با قدرت مطلقه) برای هر دو تقریبا یکی بود! اما این کجا و آن کجا؟
.
آیا قتل بالسویه در قانون خدایان زمینی، عدل است؟
تهدید به قتل و اجرای حدود آن در اینسوی و آنسوی سرحدّات، سبقه‌ی دیرینه دارد
!
قتلِ قائم‌مقام‌فراهانی بدست ممّدشاه قجر، و قتل بابی‌ها بدست امیر کبیر و قتل امیرکبیر به‌دست ناصرالدین‌شاه و قتل ناصرالدین‌شاه به‌دست میرزا رضا کرمانی و قتلِ نمایندگان مردم بدست شیخ فضل‌الله کوری و قتل شیخ فضل‌الله نوری بدست نمایندگان مردم و قتلِ هر نفسکشی با نفسِ مشترکِ ملکه زنبورها و فاسق روسپی‌ روسی‌اش... از
#لیاخوف گرفته تا #شهید_سعید_امامی جاسوس اسراییل و شرکاء یک مافیای استعماری...
در طول 115 سال پس از استقرار قانون مشروطه و مشروعه، هرگز پذیرش مرگ و تهدید به مرگ توسط شهروندان عادی، اینهمه عادی نبود
!
وقتی قتل عام مردم از سوی حکومت امری عادی شود، آنگاه خشونت و حذف و قتل و کشتن جزو اخلاقیات عادی مردم می‌شود! تا جایی که به هر بهانه‌ای تهدید به حذف و مرگ می‌کنند
!

در سالروز فرمان مشروطیت برای تاسیس شورای ملی و اولین قانون اساسی سلاطین و نخبگانِ زیر و رویِ زور سلطان، می‌خواهم یک ربطی بین تهدید به مرگِ دو فعال زن فمنیست بنام‌های #فرانک_عمیدی(تهدید به‌شکل سربریدن پس از تجاوز در لندن)+ و #مینا_خانی(تهدید به‌شکل مثله و شمع آجین) توسط "#مایکل_جورج_هارتلی" یک آیدی فیک نرسالار در #توئیتر از یکسو، با قیام علیه مبارزینِ سنتیِ آزادی با رسم و رسوم برخاسته از تاریخ مبارزات حُریّت و آزادیخواهی در آنسو، و در خانه‌ی مشترکی به‌نام ایران بیابم! و نقبی بزنم لای خطوط وقایع در هر #روز_واقعه در این ویرانسرا، برای رونمایی از حقیقت ماجرای #قتلهای_زنجیره‌ای نوع #انسان، در چنبره‌ی زر و زور و تزویر عالمانِ ایران(این لقمه‌ی چرب و شیرین انیران).
.
با یک نگاه سرسری به تاریخ مبارزات مدنی، در می‌یابیم که ظاهرا دغدغه و باطنِ نوعِ بازیگری بازیگران در بین تمام خطوط این تاریخ پر حادثه، حل این مسئله بوده: چگونگی توزیع قدرت عادلانه، قسط، برابری، و استقلال و آزادی؛ با روش‌های معیوب و متنوع حل مسئله که هرگز توجهی به تولید طبیعی معرفت و آگاهی مردم در یک پروژه‌ی زنده‌ی شهروندسازی در مسیر یک پروسه‌ی بلندمدت انسانی نداشته‌اند(معنای این عبارت می‌شود #توسعه_متوازان با تضمینِ قانون).
اما آن‌ها همواره به روش سنتی در بصیرت اولویتِ توسعه‌ی اقتصادی بر سیاسی و یا بالعکس بوده‌اند
:
از کوروش کبیر گرفته تا شاه سلطان حسین صفوی فقیر و فتحلعلیشاه یا شکستعلیشاه حقیر و از چنگیز و اسکندر و عُمَر و #چرچیل و #پوتین گرفته تا ابومسلم خراسانی و بابک خرمدین و مازیار، تا شاه اسماعیل صفوی و نادر شاه افشار و ممّدشاه یا آقامحمدخان قاجار و سلطان صاحبقران ناصرالدین‌شاه تا قاقازاده‌اش بنام #کامران_میرزا... و حالا اهل بیتِ گداعلی‌جوج بزن و در رویی بنام #آق_مژدبا و اشقیاء
.
.
و اینکه، عامل تمام جنایات بشری در سایه‌ی رسالت انسانیِ گستردن عدالت، آیا به دلیلِ تفاوت و تنوع شناخت مسئله و روش حل آن در فرصت محدود عمرِ بازیگران و بازیچه‌ها بوده است؟ و یا عاملی دیگر هم دخیل بوده است؟ مثلا گاهی عاملی سازماندهی شده و گاهی از سر بادِ معده‌ی بصیرتِ یک قادر مطلقه و شرکاء، همینجوری دیمی و هیئتی و سَرِکارگزارانی
...
و چرا یک موشِ میان مایه‌یِ ایرانیِ گروگان در دستِ گرگان، که ضمنا می‌تواند شغال و کفتار زرنگ با #ژن_برتر باشد، در پوستینِ یک اجنبی، چپ و راست عاروق‌های مکتبی و حتی روشنذکری می‌زند؟
!
مایکل جورج هارتلی
( Michael George Hartley ) که یحتمل حقوقش را از محلِ نانِ خونین و بیاتِ امنیتی اطلاعاتیِ ستادِ کلِ سوار بر مردم می‌خورد و در روز روشن برای پاسداری از نرسالاری یک #یحیا سوار بر یک ضعیفه و حوری عمله بنام #محیا، قمه می‌کشد فرمود: "یک روز میرم لندن. فاحشه کشی. اولین نفر هم همین #فرانک_عمیدی!"
.
حیات یحیی(اثر یحیی دولت آبادی):
وجه تسمیه عنوان حیات یحیی برای این نوشته، عنوان کتابی است به همین نام که نویسنده‌اش یحیی دولت آبادی، یکی از سران اصلی مبارزات دوران مشروطیت از زمان ناصرالدین شاه به بعد است تا نمایندگی در مجلس شورای نخبگان(نه مردم).
یحیی دولت آبادی یکی از سران مشروطه در صفحه پانزدهم جلد اول کتاب حیات یحیی در وصف اوضاع و احوال دولت(حدود سنه 1300 هجری.قمری) پیش از فرمان مشروطیت، از بلایای ناشی از اعمال قدرت کامران میرزا فرزند ناصرالدین شاه مینویسد! که چگونه با رفتارهای بی ضابطه و هردمبیلی موجب فساد و ستم به رعایا بوده است! و چرا به‌جای یک قانون که قدرت را مشروط به قدرت مردم آگاه در میدان کند، تنها به تشخیص نخبگانِ قدرت موروثی نیازمند بودیم! نخبگانِ زرنگِ موجود، آدم را یاد نظریه‌ی #ژن_برتر می‌اندازد که البته هنوز چون سایه‌ی یک خدای پشت صحنه بر زمین، پشت سر شورای امنیت دول(نه ملل) به ریش دنیا می‌خندد! برخی نامش را گذاشته‌اند فراماسونری و برخی خدایان قدرت دیگر. برخی الله که سایه‌ی آن خدا بر زمین میشود خلیفه و شاه و یا سلطان صاحبکران و مایه‌ی حیاتِ انواعِ ظل‌السلطان و قاقازاده هایی از کامران میرزا گرفته تا اهل بیتِ آق‌جوات و نوچه‌ها
.
اگر شرط چاقو اجازه و اذن دهد، این نوشته فردا تکمیل می‌شود و دیگر هیچ
...
خیام ابراهیمی
14مرداد 1400

.
پ.ن
:
1.
در کامنت اول نامه‌ای پست کردم به شاهزاده رضا پهلوی
من و او و ابرام چاقوکش رییسی هر سه زاده‌ی پاییز سی و نهیم
.
.
2. یک نگاه ساده به متن فرمان مشروطه و قانون اساسی پس از آن، بیانگر آن است که حیات یحیا و محیا وابسته به اذنِ یک "ماست" که نیم من هم نیست
!
چون بقول نصیحت ناصرالملک به طباطبایی(از رهبران مشروطه):
آزادی برای مردم، حکمِ "رانِ شترِ نپخته" در روده‌ی خشک گرسنه را دارد
!
اینکه چرا هیچ پرچمداری در طول این 115 سال، نتوانسته این معده را تقویت کند، موضوعی است که در همین صفحه، سالها پیش بدان اشاره شد: عدم توانایی در شناخت و حل مسئله بصورت مدرن و علمی، و همواره حذف مشئله با روش‌های سنتی یک سلطان مطلقه با چاقوی ضامن‌دار دسته استخوانی وغیرانسانی.
.
3. پس از سالها اعتراض تجددخواهان به ضرورت استقرار قانون برای پیشگیری از مفتخوری دیمی و هیئتی سلطان و ملایان درباری و نواله خوران درگاه، و پس از یکی دو سال زد و خورد بین آخوندها بر سر فروش زمین وقفی مسجد فلان به بانک استقراضی روس و اعتراض برخی‌شان به تکخوری‌ غیرشرعی و به جان هم افتادنشان سر لحاف ملا و قیمت قند و اعمال قدرت علاء‌الدوله بصورت هردمبیلی در اقتصاد و بالاخره بست نشستن کاسبان زمین و آسمان در حیاط سفارت انگلیس و شابدالعظیم و قم بخاطر بی عدالتی صرفا مادی و اقتصادی(نه مذهبی و دینی)، بالاخره، مظفرالدین شاه قاجار در ۱۴ مرداد، فرمانی دست و پاشکسته برای برقراری عدالتخانه و مجلس شورای ملی در فرمان اول و اصلاحش بر استقرار #مجلس_شورای_اسلامی با حضور نخبگان زیر سایه‌ی شازده قاجاریها و اشراف و نخبگان صادر کرد که البته بعدا بدلیل زیاد شدن نانخورها گرد دیزی اربابی، زیرش زایید! در این فرمان که خطاب به مشیرالدوله صدراعظم صادر شد، آمده است
:

"... در این موقع که رای همایون ملوکانه ما به آن تعلق گرفت که برای رفاهیت و آسودگی قاطبه اهالی ایران و تشیید و تایید مبانی دولت، اصلاحات مقتضیه به مرور در دوایر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود، چنان مصمم شدیم که مجلسی از منتخبان شاهزادگان و علما و اعیان و اشراف و ملاکان و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خودشان را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات مهمه قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برسانند که به صحه مبارکه موشح و به موقع اجرا گذارده شود. ..."

دو روز پس از این فرمان، مظفرالدین شاه دستور تشکیل اولین مجلس شورای ملی(اسلامی) را صادر کرد. کار تدوین نظام‌نامه انتخابات نیز توسط مجلسی مرکب از نمایندگان شاهزادگان، علمای قاجاریه، اعیان و اشراف، مالکان، تجار و اصناف آغاز شد. این مجلس هفته‌ای دو بار در دارالخلافه (میدان ۱۵ خرداد فعلی) تشکیل جلسه می‌داد و پس از ۳۳ روز موفق شد نظامنامه انتخابات را‌ آماده کند و آن را به امضای شاه برساند. به‌موجب این نظامنامه که با ۵۱ اصل در ۱۷ شهریور ۱۲۸۵ تدوین و به تایید شاه رسید، تعداد ۱۵۶ نماینده انتخاب شدند که ۶۰ نفر از آنان نمایندگان تهران بودند. اولین جلسه مجلس شورای ملی در پانزدهم مهرماه همان سال تشکیل شد. شواریی که غالبا به میلِ مردم آگاه نبود!

چرا که آگاهی جز با درک پیوسته و اثبات حق بنیادی تمامِ شریکان آب و خاک مشترک، با تضمینِ قانونی برای تمرین هم‌افزایی و نقش پذیری و مسئولیت و نظارت و پاسخگویی در کارگاههای میدانی واقعی، مقدور نیست!... آگاهی صرفا بارکشیِ مفروضات و محفوضات و اینفورمیشن و اطلاعات نیست!

 


Wednesday, August 4, 2021

لیس زدن شکلات

شکلات؟ یا غدّه سرطانی بنام مام میهنِ موجودات انسانگرا؟
و بلایی بنام عواطف انسانی: آه از ستم احتمالی در آنگولا... وای از درد جانگداز ابولا.

(برای ثبت در تاریخ: احوال بخشی از ایرانیان/کاربرد رایگان برای رمان‌نویسانِ جان)


فضای مجازی مثل فضای واقعی حق هر انسانی است! و کسی حق ندارد بگوید پیتزایت را با ملچ ملوچ جلوی گرسنه‌گان واقعی نخور! شاید وطن آنجاست که دل شاد باشد! اما نمیدانم چه اصراری است برای ماله‌کشی عاطفی و انسانی؟
امشب یک تشابهی دیدم بین خرکیفی زیباکلام(که در یک جمله 3بار با احترام میگوید
#مقام_معظم_رهبری ؛ و برای یکساعت در کلاب‌هاوس حدود 100 بار به عبارت نمیدانم چند دلار) در این شبها، و احوال بخش ناچیزی از زیبارویان راستگرا و چپگرا و میانگرای ساحل‌نشین انسانگرای اهل کلام زیبای هنری که معلوم نیست چرا در دنیای واقعیِ امنیت غربی، هنوز رها نمی‌کنند مانور لذت انسانی را در فضایِ مجازی #ایران_لعنتی ؟
یکی پرسید: براستی این عزیزان، طلبشان از دنیای مجازی ایران چیست؟
یکی گفت: کنجکاوند که بدانند آخر این فیلم اکشن سینمایی رایگان چه می‌شود؟
چه بسی نفرت از نوستالژی ایرانی موجب شده پای شکسته‌ی یک
#سوسک کافکایی افسرده و #مسخ از ظلم پدری، در #لندن و #استکهلم و #ونکور و #لس‌آنجلس، دردناک‌تر و غمناک‌تر از جان دادن یک عزیز دیروزی در آن محله لعنتی مادری باشد! آن هم با آن خاطرات گندش که هیچ موجودِ سالمی دلش نمیخواهد حتی به آن فکر کند! چه برسد به نمایش دلسوزی و ایران پرستی بیاد خیالِ آن کوروش کبیر آریایی که آسوده خفته است زیرا که ما بیداریم و شب زنده داریم!
دور از جان اکثر دوستان، #وجدان و
#ایران و #انسان هم شده غده‌ی سرطانی برای بخش بسیار کم و ناچیز و چشمگیری از ایرانیان رهیده از دام بلا...اهلِ #بزن_و_در_رو!
روش‌های مبارزات آزادیخواهانه‌ی بخشی از روشنفکران چپگرای پناهیده به دنیای بورژوازی قابل ستایش است؛ بویژه وقتی که در ایرانی که این روزها بال بالا میزند؛ دوست و آشنا(نه) بلکه وقتی مردم عادی دسته دسته از گرسنگی و بیماری و تنگنا، چون شمع آب میشوند، ایشان به فکر جنایات بشری در باب زخمی شدن پای یک گوزن نادر در آنگولایند
!

البته که زندگی تعطیل‌بردار نیست و جاری است و هر کس باید حالش را ببرد و بکند! اما چه اصراری است در عزای عمومی، ثبت کردنِ جفتک و چارکش با بشکن باباکرم در فضای مجازی عمومی؟ هر چند افتخار و نمایش #توالت_طلا برَندِ #بیل_گیتس(ساخت چین) نیز حق هر انسان آزاده است!
ظاهرا الان دست جمعی دارای دغدغه و بصیرت حمایت مجازی از
#هرات افغانستانند که در حال تصرف توسطِ شهروندان طالبِ افغانستان است!
البته: چراغی که به خانه رواست به افغانستان خیلی بجاست
!
ملت محتضر دارند دسته دسته تلف می‌شوند... و یک انسان طبیعی اینجور وقتها سر در گریبان می‌کند و اگر گریه اش نمی‌گیرد، لااقل علنا چهچه نمی‌زند و در مقابل چشم دردمندان بشکنی از سَرِ خرده لذت‌های بشری دَر نمی‌کند و در خلوتِ همان دنیای واقعی حالش را می‌برد و آن را در مانیتور فضای مجازی
#بولد نمی‌کند! اما بخش قابل توجهی از ساحل‌نشینان گریزان از غم مزمن، جسته از لجنزار ایران، گاهی مفت مفت لباس انسانی می‌پوشند و فرافکنانه سری به صحرای کربلا می‌زنند تا بر آن #وجدان لامصب که باری شده بر جسم و جان، نوازشی کنند رایگان! فراموش نکنیم که ملت نفله می‌شدند گروه گروه، ایرانیان انساندوست(بویژه چپگرا) در حریم حرم بشّار #اسد در #سوریه زار می‌زدند به نفع حماسه‌ی روس‌ها در جدال با امریکای جهانخوار و سوت بلبلی میزدند برای پیروزیِ سپاه چپ در مقابلِ آرتشِ راست و یا بالعکس!
البته دل که بزرگ باشد، برای لرزیدن، نیازمند بهانه است
!
به این کلاهبرداری لاکچری تازه به دوران رسیده‌ها می‌توان گفت
: #مهندسی_معرفت و خرید اعتبار با چزاندن و بصورت رایگان!
یعنی هموطن را رها کن! آشنای دیروزش دارد از گرسنگی در گورستان می‌میرد، طرف در راستای فعالیت‌های انسانی و فرهنگی، فقط و فقط برای سالروز قتل عام مرده‌گان در فلانجای تاریخ، اشک‌ها می‌ریزد و با متنی و لایکی خودش را خالی و پر می‌کند
!
دقیقا شبیه مراسم شله زردخوری و علم و کتل کشی و گریه و زاری در عاشورا
.

آدم می‌ماند طرف چطور از جان کندنِ آشنای دیروزی‌اش روی‌برگردان و بیزار است اما اشکش برای یک فرد ندیده به روایت تاریخ، از دیده روان است و حتی آهش را در تاریخ ثبت می‌کند!
چه بسی چنین واکنش‌های روانی، ناشی از پریشانیِ عاطفی در عصر جدید باشد؛ برای نوازش لذت از زندگی در شرایط امن با
#فرافکنی زیرپوستی.
البته نمایشِ
#مهندسی_عاطفی حق هر انسانی است! و می‌تواند از صنعت فراتر رود و حتی تا حد یک هنر #پست_مدرن بالا رود... بالا...بالا... و بالاتر...

بقول شاعر:
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم
...
به چپ و راست زده، دولّا می‌رویم
.
یکی پرسید: براستی این عزیزان، طلبشان از دنیای مجازی ایران چیست؟
یکی گفت: کنجکاوند که بدانند آخر این فیلم اکشن سینمایی رایگان چه می‌شود؟
یکی هم بسیار خسته گفت
:
اگر بارِ بدهی مادی و معنوی به چند انسان نبود... هیچ انگیزه‌ای برای زندگی در این زندان نبود
!

چندم 1400
با پوزش از پراندن نشئه‌گی آب‌شنگولی

.
پ.ن
:
عکس: در سال 1321 وقتی ایران در اشغال روس و انگلیس بود، سرباز امریکایی در حال رساندن تجهیزات از دالان پارسی از ایران به سربازان شوروی در شمال، به کودک ایرانی شکلات تعارف می‌کند
!
کودکِ مندرس ایرانی با اینکه خوشش می‌آید! اما با
#مناعت_طبع مانده بگیرد یا نگیرد!
حالا هی حالِ واقعی‌ات را در مجاز بکن توی چشم واقعی گرسنگان، ای بینوا موجودِ عقب‌مانده!... بفرما زندگیِ سگی
!

(می‌دانم کاربرد #مندرس در بابِ لباس است، نه انسان) 

Tuesday, August 3, 2021

راز رهایی غول چراغ جادو

راز رهایی غول چراغ جادو
ما گروگانِ دریده در قانونِ سلطانِ گروگانیم... راه رهایی از قانون سلطه را چگونه می‌توانیم؟



ما نیازمند یک شرکت سهامی عامیم!
چگونه می‌توان یک سلطان صاحبکران را که #گروگان مافیاست از بند آزاد کرد؟ تا آزاد شد
!
نان، واکسن، آزادی! #گل_خاردار و یک
#خبر_مهم
ما قانونا، قربانیانِ یک
#کشتار_جمعی تدریجی شده‌ایم! شبیه اوضاع اجتماعی ارباب و رعیتی در جنگ جهانی دوم. بجای بمباران روسی، #کرونا نصیبمان شده. و حاکمیت هم بی‌اعتناءتر به مردم، گام به گام سکانس‌های یک سناریوی قدیمی را پیش می‌برد؛ و ما هم قانونا یکی‌یکی جان می‌دهیم و می‌میریم! براستی اگر #سلطان، در دستان یک مافیای جنایتکار، #گروگان باشد، چه باید کرد؟ بجز #آچمز مدنی و مسالمت‌آمیز او برای احقاق تنها یک حق اولیه و بنیادی در یک هجمه‌ی نور مردمی بر تاریکی، و صدور #فرمان_مدنی بصورت نرم و اقناعی با یک سمبول معنادار به شکل #گل_خاردار!

1. استقلال حیات، با گدایی #نان #واکسن #آزادی از ارباب و با روش #نافرمانی_مدنی حل نمی‌شود! مسئله با یکی دو تا #ماهی حل نمی‌شود! مشکل مردم اما از #تضمینِ قانون حق #ماهیگیری و با #فرمان_مدنی بصورت #مسالمت_آمیز می‌تواند حل ‌شود! گام اول ضروری است!

2. چه کسی بار تعقل و زندگی خود را بر دوش عکس پیوست نهاده؟ اگر نه، پس چرا قرارداد پیشفروش اختیار خود را تا ابد به او واگذارده؟ و اگر نکرده، پس چرا به تکالیف قانونی او اعتراض کرده؟! صاحب این عکس از 60 سال پیش تا حالا تمام سلولهایش تغییر کرده. یعنی از لحاظ علمی: این، آن نیست! توی این فاصله هم هزار اتفاق افتاده... مثلِ نوزاد معصومی که اول قنداق بوده و 40 سال بعد تبدیل شده به یک جانی و یا #شهید_سعید_امامی (جاسوس #اسراییل) و یا رهبری گروگانِ #روسیه! یعنی حتما باید تن و بدن یک #وطن #کاردآجین و لت و پار و تکه تکه شود، تا اثبات شود یکی خدمتکار است و یا جنایتکار؟... فکر کن!
.
وکیل تام‌الاختیار
اولا همین ابتدا بگویم هر کس بگوید مشکل از فرمانده مملکت است، یا مبانی حقوقی مناسبات قدرت را در قانون اساسی متوجه نشده و ناخودآگاه در زمین دشمن مردم بازی کرده؛ و یا مغرض است و مامور و نفوذی یک درنده در میان مردم! بنابراین شک نکنید که هر شهروندی(مثل
#تاجزاده) این آقای آلوده و  هر مسئولی(ازممدتامحمودوحسن‌وابراهیم) را مقصر نابسامانی و فساد ویرانی مملکت بداند، به حقوق بنیادی خود آگاه نیست! و دلیل اصلی اینکه سران عالم به مبارزات ما می‌خندند، همین عدم تشخیص حق بنیادی و روشِ علمی احقاق آن طبق یک #نقشه_راه علمی و مقدور با تبیین #آخرین_سکانس است!
و اگر هرکس قبلا نفهمیده که
#قانون_اساسی اختیار هر کافر به این آقا و امثالهم را تا ابد خریده و یا دزدیده، یعنی مغبون شده و ادعا و اثبات #غبن هر قراردادی را باطل می‌کند! خلاص! آیا تو مغبون و برده شده‌ای؟ یا آگاهانه بنده شده‌ای؟ چون از لحاظ حقوقی بر اساس این قانون اساسی #شهروند_مدنی نیستی!
.
اثبات #غبن در #ابطال_قانون
مقصرِ ویرانی مملکت بدفهمی قانون است، نه عملکرد قانونمداران! چون اولا در این قانون، فتنه و ویروس تفرقه بین #مومن و #کافر به یک قدرت مطلقه، نهادینه شده و طبق اصل 177 تا ابد لایتغیر است! یعنی یا باید تا ابد و با هر عقوبتی به او تسلیم باشی؛ و یا حذف گردی! چون این شکاف بنیادی بین حق و باطل و خودی و غیرخودی، در توزیع قدرتِ عمومی، مثل آن قدرت فرامردمی(طبق اصل 5) کاملا واقعی است! خیالی نیست! یعنی یا مومن به سیاستهای کلان تکنفره از جمله مُردنی(بموجب اصل 110)! و یا کافری و باز آگاه به حذف و مردنی
!

ثانیا قانونا دستی بالای تکدستِ یک قدرتِ مطلقه غیرپاسخگوی غیرقابل نظارت نیست! چون او بموجب نص صریح قانون، بالاتر از سایه‌ی خداست و قانونا حق دارد تا ابد هر کاری اراده و حکم کرد با هر عقوبتی و بدون التزام به پاسخگویی به ولی نعمتان خود(مردم) انجام بدهد! چون قانونا حق دارد هرگونه التزام اشاره شده در قانون را به مصلحت خودش نادیده بگیرد! بنابراین اگر مشکلی و یا جنایتی به چشم می‌خورد، ناشی از نقض غرض قانونی پارادوکسیکال است که کاسبان و دلالان و پیمانکاران و اصلاح‌جلبان از باب منافع دورِ شکم خانواده و فرقه‌ی خود، خود را به جهل‌العارفین زده‌اند! چرا که تنها با استقرار چنین قانونی میتوانند #ویژه_خوار باقی بمانند!

حالا اگر کسی این مناسبات قدرت را نفهمیده باشد، در واقع از ابتدا مغبون شده است! و بموجب ماده416 قانون‌مدنی، آن‌که در یک قرارداد #فریب بخورد و مشمول #غبن_فاحش بشود، در صورت ادعا میتواند آن قرارداد را #باطل اعلام کند!
آیا شما هم مطابق قوانین حقوقی آن را باطل می‌دانی؟ و یا شریک این فریبی؟

در واقع فتنه از قانون است؛ نه مسئولین! چون این مسئولین بدبخت آلوده و کثیف، یک خدایی دارند قانونا وظیفه شناس و تمیز، آن هم با قدرتی مطلقه که در کمال بی‌انصافی تمام بارِ عقل یک ملت را بار او کرده اند. خب کمرش می‌شکند این #مستضعف بینوا! و این ملت مفتخور است که باید نجاتش دهد؛ که نمی‌دهد! از بس مفتخور است و تمایل دارد بی عقلی و بی‌انصافی خودش را فرافکنی کند! اگر جز این است، پس چرا حق خود را از خدمتگزار گدایی میکند؟ و فرمان نمی‌دهد؟!
لذا بابت همین حماقت است که به جز بچه‌زرنگ‌ها و قاقازاده‌ها و بخشی از محتضرین، تا حالا #واکسن گیرش نیامده و دارد عین سگ از گرسنگی و هزار درد بی درمان می‌لرزد و عین برگ پاییزی از درخت زندگی فرو می‌ریزد و کک هیچ علف‌ هرزه‌ای هم نمی‌گزد؟
!

نتیجه شده همین درماندگی و گرسنگی سلولی و بلاها و بیماریهای زنجیره‌ای و صورت‌های از خشم کبود و دلهای داغدار... هم‌سایه با یک مشت سلبریتی بی‌درد و لاشی و لجن و عافیت‌طلب و ساحل‌نشینی که در اجتماعیات، راز و رمز موفقیت خود را هوش برتر و بهره‌مندی از انرژی مثبت کائنات می‌دانند و می‌توانند روی جنازه‌ها شاد و شنگول زنده بمانند و برقصند!
.
#خبر_خیلی_مهم (#واکسن):
۱۱ اسفند* دولت شیوع اپیدمی ویروس را میان مردم رسما اعلام کرد. دلایل دولت برای شیوع این بیماری تبعات اشغال نظامی ایران و کمبود خواروبار بود که حاصل آن سوء تغذیه است؛ همچنین استقرار نظامیان خارجی(مثلا حشدشعبی و حزب‌الله) که اغلب ناقل و آلوده به بیماری‌های ویروسی و واگیردار بودند، اعلام شد.
البته کمبود دارو و فقر مردم آمار تلفات را بالا می‌برد. ویروس که ناقل عمده آن شپش(چین) است تلفات سنگینی را برای پایتخت‌نشینان دربرداشت. بر اساس آمار پس از اعلام رسمی شیوع بیماری، در تهران مرگ ۱۰۹ نفر ازنوع کلاسیک و ۵۷ نفر از نوع جدید گزارش شد. با تصمیم وزارت بهداری، ماموران بهداشت به محض شناسایی افراد بیمار همسایه‌ها را از رفت وآمد به خانه آنها و هرگونه ارتباط نزدیک مانند دیده بوسی و در آغوش گرفتن منع کردند. مدارس تعطیل شدند و بعضی از کارخانه‌ها هم بمدت۲۰ روز چرخه کار و تولید را تعطیل کردند
.
در روزهای پایانی اسفند بود که وزیر بهداری* در مجلس شورا درباره موج جدید در کشور گفت
:

"یک میلیون واکسن قبلاً دستور داده شده بود و این واکسن‌ها به قاهره رسیده است. اخیراً اقداماتی شده امیدواریم زودتر وارد تهران بشود ولی تصدیق خواهید فرمود که این اقدامات برای آن منظور اساسی، کافی نیست! ما الان در بیمارستانهای شفا، نجات، و رازی، تقریباً ۳۰۰ تختخواب داریم که بیمارهای ویروسی را می‌پذیریم. ولی آنچه که مشهود است بیماری زیادتر از این است و متاسفانه محلی برای نگهداری اینها نیست. باید حقایق را گفت! علاوه بر اینکه بیمار زیاد است و برای آنها جا نداریم. متاسفانه بعد از معالجه هم چون خوب مواظبت نمی‌شوند، تلفات داریم. اما خوشبختانه تلفات پس از درمان کم است! مطابق احصائیه‌ای که داده‌اند از صد نفر ۹۵ نفر خوب می‌شوند؛ ولی توجه بفرمایید بعد از معالجه برای اینکه بیمار زیاد داریم، مجبوریم آنها را مرخص کنیم؛ ولی نتیجه نداشتن جای خوب و غذای خوب باعث می‌شود که‌ همان بیمار خوب شده که باید در حالت نقاهت راحتی داشته باشد، چون ندارد، دوباره مریض می‌شود!"
.
** و اما خبر مهم اینکه این متن بالا، گزارشی مربوط به 80 سال پیش در زمان جنگ جهانی دوم و یکسال پس از تجاوز روس لجن و انگلیس لجن‌‌تر به ایران بود!
پ.ن
:
پرانتزهای متن فوق، از من است
!
1. سال 1321
2. بیماری کلاسیک: تیفوس
3. بیماری جدید: تیفوئید
4. وزیر بهداری: امان‌الله اردلان(نه نمکی)
.
قانون اساسی #گروگان ساز
در پدیدآمدن وضعیت ناهنجار فعلی کشور، تنها صاحب عکس پیوست بعنوان خدای روی زمین مقصر نیست! چرا که هویت و مقام او، این قابلیت را دارد که همچون سلطان قجر و رضاشاه و یا محمدرضاشاه که دارای قدرت مطلقه بودند، گروگانی در دست روس و انگلیس شود! تا هرگاه بخواهد بر خلاف تمایل ایشان برای مردم امنیتی آگاهیبخش پدید آورد او را چپه کنند! شاید راز بقای این نظام همین تنش آفرینی میدانی باشد که مبانی آن با مومن و کافر کردن مردم جهان، در قانون اساسی نهادینه شده است
!

بر این اساس از موضوع گروگان بودن یک قدرت مطلقه، تا زمانی‌که مملکت کاملا بر باد نرفته، کسی هم بو نخواهد برد! چون نظر به‌اینکه قانون او را درون یک پیله‌ی غیرقابل دسترسی محصور کرده، کسی از حالش خبر ندارد و هیچ شخصیت حقیقی و حقوقی هم نمیتواند احیانا از آتویی که یحتمل از او گرفته‌اند مطلع شود و یا از تهدیدی که برای بر باد دادن آبرویش شده آگاه گردد، و یا از #تهدید_جان نزدیکانش به قصد باجگیری و فرمانبری مطلع گردد و از ستمی که بر او و متعاقبا با تصمیمات ناگزیر او بر ملتی میرود، پیشگیری کند و در یک کلام بر مکانیسم تصمیم سازی و عقوبت رفتارهای یک قدرت مطلقه نظارت داشته باشد و او را پاسخگو کند! شاید قدرتی مافوق و اجنبی و یا داخلی از او آتو گرفته باشد و با گروگان کردنش او را در زندان اوامر و منویات خود محبوس و مجبور کرده باشد! متاسفانه لااقل 90 سال است که پس از حکومت پهلوی، به چنین اوضاع ناامنی، یک قانون اساسی مطلقگرا و مستبدساز، میدان میدهد!

بدیهی است که وقتی قدرت تصمیم‌ساز و سرنوشت ساز، در ید قدرت مطلقه و متمرکزی حبس باشد، آنگاه با گروگان گرفتن او می‌توان سرنوشت ملتی را به #گروگان گرفت! این از معایب قدرت متمرکز است که با گر شدن یک بُز، تمام گله گر میشود و آسیب می‌بیند! این یعنی ناامنی سنتی برای یک کشور در عصر مدرن. حال آنکه اگر مکانیسم تصمیم سازی گروهی و به انتخاب تمام مردم باشد، آنگاه تک تک تصمیم سازان را نمیتوان تهدید کرد و یا به گروگان گرفت!
.
پرسش: آیا #روس و #انگلیس بلد نیستند یک سلطان صاحبکران را گروگان بگیرد؟
!
بنابراین باید او را از زیر بار سنگین تعقل و بصیرتی که یک مکانیسم راستی آزمایی استاندارد مردمی بر آن حاکم نیست، نجات داد!
مگر کسی تمام امور خانه‌ی خود را به یک قدرت متمرکز غیرپاسخگو اجاره می‌دهد که سرنوشت عمومی را به یک نفر بفروشد؟
خب اینطوری چطوری میتواند بفهمد فرزندانش از آن خودش هست یا نیست؟
!
.
راهکار: هجمه‌ی مسالمت‌آمیز نور مردمی بر قانون گروگانساز تاریکی، با #گل_خاردار
مردم اگر بقهمند که با این قانون مغبون شده‌اند و نفهمیده‌اند که این قانون اختیار ایشان را تا ابد خریده، تنها راهشان این است که نظام را از یک سوء‌تفاهم نجات دهند! چون آنها خیال میکنند که مردم فهمیده اند که قدرت مطلقه یعنی چه و تا ابد آن را به یک قدرت مطلقه پیشفروش کرده اند! لذا سزاست که اجماعا در یک نشست با یک #شاخه_گل_خاردار این را اعلام کنند
!
مردم اگر با یک تشکیلات متمرکز(در یک شرکت سهامی عام(نه خاص) موقت، گرد منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک/ملک مشاع) با یک سخنگوی ماریزماتیک(نه رهبر مطلقه) برخاسته از سوی یک هیات مدیره، نسبت به تغییر هرچه سریعتر قانون لایتغیر و ابدی 42 ساله(مبایعه نامه اختیار نسل‌های پس از تصویب تا ابد) برای تدارک چنان هجمه‌ی مسالمت آمیزی اقدام نکنند، و یا مطالبات خود را از #نخود و #لوبیا و #برق و #آب و #نان و #اینترنت و لاستیک کامیون و روسری و ... به حق اولیه و بنیادی برای تضمین اعمال اختیار و اراده‌ی تمام شهروندان در قانون اساسی تغییر ندهند، و در واقع اگر بارکش عقلانیت خود را از حصر قانونی نجات ندهند؛ در واقع بصورت جدا جدا با شعارهای خودسرانه و نیک نابجا که مختص دوران پساآزادی است(نه ویژه‌ی دوران پیشاآزادی)، به مرگ تدریجی خود رضایت داده‌اند! و در صورتی که هر چه زودتر از رویِ شخصیت‌هایی که تنها رهبر نظام را مقصر می‌دانند و قانون را مقصر نمی‌دانند رَد نشوند، تنها به ویرانی ایران رضایت داده‌اند
!
یکی از کسانی که رهبر را مقصر میداند(نه قانون را) و آدرس را نادرست نشان میدهد، زاده‌ی تاج سروری است
!
این تاجزاده به لایتغیری پاره پاره کردن مردم بین #مؤمن و #کافر به خدای روی زمین باور دارد! این یعنی او به #ژن_برتر خریداران اختیار #نسل_فعلی توسط #نسل_قبلی معتقد است! چون اساسا مشکلش نه ویژه خواری از ژن مومن از خون کافر است و نه اصل 177 که این حرامخواری را نهادینه کرده است! چنین تاج برسر جزو فرقه‌ای است که تاج سلطنت را حق #مومن به باور خود می‌داند
!
این فرقه یا خود گروگانند و یا به نیت ویژه‌خواری ابدی، قانون سلطه را کاسبکارانه کش می‌دهند و آدرس را ندارست نشان میدهند و خدای روی زمین را مقصر می‌دانند
!
این فرقه میتواند از خدای روی زمین خطرناکتر باشد
!
وگرنه باید از این قانونی توبه کند و لااقل خواستار
#تجدید_رفراندوم با نظارت مردم باشد!
اما نیست
!

خیام ابراهیمی
10مرداد 1400

 


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...