شکلات؟
یا غدّه سرطانی بنام مام میهنِ موجودات انسانگرا؟
و بلایی بنام عواطف انسانی: آه از ستم احتمالی در آنگولا... وای از درد
جانگداز ابولا.
(برای ثبت در تاریخ: احوال بخشی از ایرانیان/کاربرد رایگان برای رماننویسانِ جان)
فضای مجازی
مثل فضای واقعی حق هر انسانی است! و کسی حق ندارد بگوید پیتزایت را با ملچ ملوچ
جلوی گرسنهگان واقعی نخور! شاید وطن آنجاست که دل شاد باشد! اما نمیدانم چه
اصراری است برای مالهکشی عاطفی و انسانی؟
امشب یک تشابهی دیدم بین خرکیفی زیباکلام(که در یک جمله 3بار با احترام میگوید #مقام_معظم_رهبری ؛ و برای یکساعت در کلابهاوس حدود
100 بار به عبارت نمیدانم چند دلار) در این شبها، و احوال بخش ناچیزی از زیبارویان
راستگرا و چپگرا و میانگرای ساحلنشین انسانگرای اهل کلام زیبای هنری که معلوم
نیست چرا در دنیای واقعیِ امنیت غربی، هنوز رها نمیکنند مانور لذت انسانی را در
فضایِ مجازی #ایران_لعنتی ؟
یکی پرسید: براستی این عزیزان، طلبشان از دنیای
مجازی ایران چیست؟
یکی گفت: کنجکاوند که بدانند آخر این فیلم اکشن
سینمایی رایگان چه میشود؟
چه بسی نفرت از نوستالژی ایرانی موجب شده پای شکستهی یک #سوسک کافکایی
افسرده و #مسخ از
ظلم پدری، در #لندن و
#استکهلم و
#ونکور و
#لسآنجلس، دردناکتر و غمناکتر از جان دادن یک عزیز دیروزی در آن محله لعنتی
مادری باشد! آن هم با آن خاطرات گندش که هیچ موجودِ سالمی دلش نمیخواهد حتی به آن
فکر کند! چه برسد به نمایش دلسوزی و ایران پرستی بیاد خیالِ آن کوروش کبیر آریایی
که آسوده خفته است زیرا که ما بیداریم و شب زنده داریم!
دور از جان اکثر دوستان، #وجدان و #ایران و
#انسان هم
شده غدهی سرطانی برای بخش بسیار کم و ناچیز و چشمگیری از ایرانیان رهیده از دام بلا...اهلِ
#بزن_و_در_رو!
روشهای مبارزات آزادیخواهانهی بخشی از روشنفکران چپگرای پناهیده به دنیای
بورژوازی قابل ستایش است؛ بویژه وقتی که در ایرانی که این روزها بال بالا میزند؛
دوست و آشنا(نه) بلکه وقتی مردم عادی دسته دسته از گرسنگی و بیماری و تنگنا، چون
شمع آب میشوند، ایشان به فکر جنایات بشری در باب زخمی شدن پای یک گوزن نادر در
آنگولایند!
البته که
زندگی تعطیلبردار نیست و جاری است و هر کس باید حالش را ببرد و بکند! اما چه
اصراری است در عزای عمومی، ثبت کردنِ جفتک و چارکش با بشکن باباکرم در فضای مجازی
عمومی؟ هر چند افتخار و نمایش #توالت_طلا برَندِ
#بیل_گیتس(ساخت
چین) نیز حق هر انسان آزاده است!
ظاهرا الان دست جمعی دارای دغدغه و بصیرت حمایت مجازی از #هرات افغانستانند
که در حال تصرف توسطِ شهروندان طالبِ افغانستان است!
البته: چراغی که به خانه رواست به افغانستان خیلی بجاست!
ملت محتضر دارند دسته دسته تلف میشوند... و یک انسان طبیعی اینجور وقتها سر در
گریبان میکند و اگر گریه اش نمیگیرد، لااقل علنا چهچه نمیزند و در مقابل چشم
دردمندان بشکنی از سَرِ خرده لذتهای بشری دَر نمیکند و در خلوتِ همان دنیای
واقعی حالش را میبرد و آن را در مانیتور فضای مجازی #بولد نمیکند!
اما بخش قابل توجهی از ساحلنشینان گریزان از غم مزمن، جسته از لجنزار ایران، گاهی
مفت مفت لباس انسانی میپوشند و فرافکنانه سری به صحرای کربلا میزنند تا بر آن #وجدان لامصب
که باری شده بر جسم و جان، نوازشی کنند رایگان! فراموش نکنیم که ملت نفله میشدند
گروه گروه، ایرانیان انساندوست(بویژه چپگرا) در حریم حرم بشّار #اسد در
#سوریه زار
میزدند به نفع حماسهی روسها در جدال با امریکای جهانخوار و سوت بلبلی میزدند
برای پیروزیِ سپاه چپ در مقابلِ آرتشِ راست و یا بالعکس!
البته دل که بزرگ باشد، برای لرزیدن، نیازمند بهانه است!
به این کلاهبرداری لاکچری تازه به دوران رسیدهها میتوان گفت: #مهندسی_معرفت
و خرید اعتبار
با چزاندن و بصورت رایگان!
یعنی هموطن را رها کن! آشنای دیروزش دارد از گرسنگی در گورستان میمیرد، طرف در
راستای فعالیتهای انسانی و فرهنگی، فقط و فقط برای سالروز قتل عام مردهگان در
فلانجای تاریخ، اشکها میریزد و با متنی و لایکی خودش را خالی و پر میکند!
دقیقا شبیه مراسم شله زردخوری و علم و کتل کشی و گریه و زاری در عاشورا.
آدم میماند
طرف چطور از جان کندنِ آشنای دیروزیاش رویبرگردان و بیزار است اما اشکش برای یک
فرد ندیده به روایت تاریخ، از دیده روان است و حتی آهش را در تاریخ ثبت میکند!
چه بسی چنین واکنشهای روانی، ناشی از پریشانیِ عاطفی در عصر جدید باشد؛ برای
نوازش لذت از زندگی در شرایط امن با #فرافکنی زیرپوستی.
البته نمایشِ #مهندسی_عاطفی حق
هر انسانی است! و میتواند از صنعت فراتر رود و حتی تا حد یک هنر #پست_مدرن بالا
رود... بالا...بالا... و بالاتر...
بقول شاعر:
ما ز بالاییم و بالا میرویم...
به چپ و راست زده، دولّا میرویم.
یکی
پرسید: براستی این عزیزان، طلبشان از دنیای مجازی ایران چیست؟
یکی گفت: کنجکاوند که بدانند آخر این فیلم اکشن سینمایی رایگان چه میشود؟
یکی هم بسیار خسته گفت:
اگر بارِ بدهی مادی و معنوی به چند انسان نبود... هیچ
انگیزهای برای زندگی در این زندان نبود!
چندم 1400
با پوزش از پراندن نشئهگی آبشنگولی
.
پ.ن:
عکس: در سال 1321 وقتی ایران در اشغال روس و انگلیس بود، سرباز امریکایی در حال
رساندن تجهیزات از دالان پارسی از ایران به سربازان شوروی در شمال، به کودک ایرانی
شکلات تعارف میکند!
کودکِ مندرس ایرانی با اینکه خوشش میآید! اما با #مناعت_طبع مانده
بگیرد یا نگیرد!
حالا هی حالِ واقعیات را در مجاز بکن توی چشم واقعی گرسنگان، ای بینوا موجودِ عقبمانده!...
بفرما زندگیِ سگی!
(میدانم کاربرد #مندرس در بابِ لباس است، نه انسان)
No comments:
Post a Comment