Sunday, July 24, 2016

چه باید کرد؟ 1

چه باید کرد؟ (1)
مردم‌سالاری یا مردم‌سواری؟
روحانی می‌گوید: مشکل با شعر و شعار حل نمی‌شود!
براستی از اراده ملیِ "خلع ید شده" طبقِ قانون اساسی، جز شعر و شعار و انتظار، چه کارِ کارستانی برمی‌آید؟!
البته که "ملت" مُحِقّ است در تعیین استراتژی کلان و مدیریتِ منابع ملی میهنِ مشترک، به سهمی برابر دخیل باشد و آقا بالاسر هم نخواهد! اما قانون اساسی این حق مسلم را صراحتا از ملت دریغ داشته است! و صد البته اگر ملت بخواهد لایِ ساندویچ سوء‌تفاهماتِ کلامیِ صاحبانِ سرقفلیِ بصیرت، مُقَلّدی کور و رعیتی "اَمربَر" باشد، تا اینکه ارباب به مقتضایِ توان محدودِ ملتزمین و عقل و درایت و بصیرتِ محدود خود، به او رفاه دهد، عاقبت ملت همین شعر و شعار و انتظارِ کشنده‌ای می‌شود که 37 است شاهدیم که‌ چپ‌مایه و راست‌مایه و میان‌مایه، کلاه خویش را دو دستی چسبیده و بدون توبه به راه مستقیم ملت، همواره در راه دوقطبیِ "قانون‌اساسی" بین امت خودی و ملتِ غیرخودی وامانده‌اند! اگر 37 سال زور زدن بینِ بد و بدتر و نتیجه‌یِ معکوس گرفتن برای فهمِ غاصب بودنِ قانون اساسی کافی نباشد، مسلما 3700 سالِ دیگر هم برای چنان فهمی کفایت نخواهد کرد! همواره در دیالوگهایِ منطقی بینِ برخورداران و محذوفین و عقیمانِ تابعیت، راهِ فرار شهروندانِ ساده‌دلی که به منتصبین قادر مطلق برای انتخاب بین بد و بدتر متوسل میشوند -نه درایت خویش-، این است که: "واقع بینی" اقتضاء میکند ‌که جز رقصیدن به سازِ بد و بدتر چاره‌ای نیست و امید باید به تدبیرِ قادر مطلقی باشد که برایِ ملتی که زیر بار زورگیریِ ایدئولوژیک نمی‌روند، قانونا حقی قائل نیست! و همواره پیام آخرشان این است که: ای شما محذوفینِ "دنیا و آخرت" که از حق مسلم مشارکت در قوای سه گانه محرومید، براستی به‌جز امید به تدبیرِ ملتزمین به قادرمطلق، راهکار عملی و واقع‌گرایانه‌یِ شما چیست و "چه باید کرد؟"... هر چند گوشِ ذوب شدگان در علائقِ کورِ موروثی و سنتی، مانع شنیدنِ واقعیتی به نامِ "حقِ اعمالِ تابعیت فارغ از ایدئولوژی" است، اما: در این سلسله نوشته‌ها برآنم که به فرمولِ "چه باید کرد"ی که در آن نه سیخ بسوزد نه کباب، دست یابیم! اما آیا احتمالا چنین راهکاری بر اساسِ زبانی مشترک و غیرقابل سوء تفاهم مقدور است؟ و یا در این بن‌بستِ چند منظوره‌یِ فریبکارانه‌یِ کلامی و قانونی، چاره‌ی کار در "مقابله به‌مثل" همراه با ادبیات و زبانِ "کوکتل مولوتوف" است و زبانی "انقلابی" و خشونتبار؟! البته زورگیران عقیدتی به حکم قانون، همواره از اجرایِ یک نمایشِ "شبهه کودتا" استقبال خواهند کرد! اما آیا می‌توانیم از اجرایِ چنین نمایشِ تحمیلی که دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد، پیشگیری کنیم؟ به باور من آری! می‌توانیم!
براستی تکلیف با این نقضِ غرضِ گمراه‌کننده در گزاره‌یِ آقای روحانی و شرکاء ملتزم به نظامی که با تکیه بر واژه‌یِ مردم، در عمل حقِ نظارتِ ملی را اگر مقلد و فرمانبر نباشد قانونا از مردم ساقط کرده، و تنها مایل است از مردم پژواکِ شعارهای فرمایشیِ خویش را بشنود، چیست؟
پاسخ:
1- شعر و شعار خوب است، اگر ملت فرمانبر باشد و تکرار کند: "مرگ بر اراده‌یِ ملی و هر که را قادر مطلق غیرخودی میداند"!
2- شعر و شعار بد است، اگر ملت به بردگیِ مادی و معنویِ خویش معترض باشد!
براستی، در این پیچ و مهره بودنِ منویات یک نفر و این بی‌اختیاری مطلق، آیا به‌جز نالیدن و شعر و شعار و یا مزدوری و عیش و قمار، و یا خشونت و فحش و پرخاش و انقلاب و فرار... آیا برای ایفاء نقش شهروندی توسط مردم راهی باقی مانده است؟
به باور من، راهی هست! هرچند اربابِ قانونی و ملتزمین به او و پیروانِ ملتزمین به قانونِ او، از ابتدا چنین نخواسته‌باشند که روزی ملت سوارِ کارِ مدیریت میهنِ خویش باشد!
به باورم، این جمله‌ی آقای روحانی که از شعر و شعار نمدی برای کلاهِ واقعیِ ایشان مالیده نمی‌شود گزاره‌ای درست، اما غلط انداز است! چرا که ایشان نیز همچون قادر مطلق و سلفش، قانونا تنها تائید می‌خواهد، نه اعتراض!
کلاهی که ایشان بر سردارند همان است که 38 سال پیش قانونِ معمار کبیر از سر ملتی مختار برداشته تا ابد او و نسلهای بعدی را بدون اراده و اختیاری فرمانبری مطلق بخواهد! ادبیاتِ روحانی، همچون ادبیاتِ سوء‌تفاهم برانگیز و انقلابیِ تمامِ پیروانِ "نظام انقلابی" است که متکی بر قانون اساسی است، بنایش بر شعر و شعارهایِ فرمایشی در راه استقرارِ امتی جهانی است که پیرو اوامرِ مطلقه‌یِ یک‌نفر باشد که هم استراتژیست کلان یک ملت است و هم صاحب اسلحه و پول و قدرت مطلقه بر قوایِ چندگانه برای سلطه بر امربران! نگاهی به مقدمه‌یِ قانون اساسی و اصولِ پارادوکسیکالی که اختیار و اراده‌یِ مردم را همچون برده‌یِ یک ایدئولوژیِ دست‌ساخته که مورد تائید تنها اوست می‌خواهد، این ادعا را اثبات میکند که: مردم همواره سوختِ شعارهایِ غیرمردمی و فراملیِ یک نفر باید باشند که وطن و جهان را عمله‌یِ خویش می‌خواهد، تا به هر وسیله به یکپارچگیِ امتِ واحده‌یِ پیش‌فرضِ ذهنِِ فراموشکارِ خویش دست یابد:
«وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ»
و اگر پروردگارت می‌خواست، همه مردم را يك امّت (بدون هيچ گونه اختلاف) قرار می‌داد؛ ولى آنها همواره مختلفند. هود، 118
اما از دید آقای روحانی "مشکل" چیست؟ اصولا مشکل از دیدِ یک مسئولِ ملتزم به نظام ولایی چیست؟ آیا مشکل او خدمت به مردمی است که باید سلطه را بپذیریند؟ یا پذیرشِ سلطه‌یِ صاحبان اصلی حق یعنی مردم بر خویش است؟ بدیهی است که طبق قانون اساسی، مشکل ایشان و هر فرد دیگر در مقام ایشان، خدمت به بردگانی است که ابزارِ منویات یک نفر در استراتژیهای کلانِ غیرملی باشد!
البته نظام با بازی با کلمات هیچگاه به این صراحت به مردم‌سواریِ خویش اقرار نمیکند و آنرا در پوستینِ مردمسالاری پنهان می‌کند! کدام مردم؟ همان مردمی که بنده‌یِ خدای ایشانند و فرمانشان به دستِ وکیلِ جعلیِ اوست!
مطمئنا او توپ را به میدان و معرکه‌ی خدایی خواهد انداخت که معرکه گردانش یکی است ولاغیر: "ولایتِ مطلقه‌ فقیه"! بنابراین مشکل از دید آقایِ روحانی چیزی نیست جز بذلِ رفاه از سویِ ارباب به رعیتِ فرمانبر؟ و اُمّت کردن و رعیتِ بامعرفت کردن ملت و جهانی یکدست که همانا اُمّتِ ایشان است!
اما صرف نظر از پذیرش آگاهانه‌ی مردم بر این نقشِ ابزاری طبق قانون اساسی، براستی چرا این مشکل، با 37 سال عملکردِ متمرکز و تمامیتخواهانه‌ی نظام متکی بر قانونی که بخش بزرگی از ملت را به دلیل غیرخودی بودن حذف کرده و بر حق مسلم مصادره شده‌ی آنان قانونا تکیه زده حل نشده، بلکه بر مشکلات اجتماعی و سوء تفاهمات ملی و عوامل تفرقه و تشویش اذهان عمومی و اتلاف منابع مشترک ملی در راه شعارهایِ حق‌به‌جانبانه و گنگ و ویرانگر و نیز بر عمق و گستره‌ی فسادی علنی افزوده شده است، و علاوه بر این سقوط مادی، از اخلاق و همزیستیِ مسالمت‌آمیز و امنیت روانی و اجتماعی یک ملت نیز کاسته شده است؟!
این پرسشی است که هیچیک از جناح‌های درون نظام (از اصولگرا تا اصلاح طلب و معتدل) تمایلی به پاسخ آن ندارند! بنابراین در جبهه‌ی متحد قانون اساسی که بر مالِ حرامِ ایرانیان محذوف بنیاد گذاشته شده است بین آقایِ خاتمی با احمدی‌نژاد و روحانی و موسوی فرقی نیست، چون همه معتقد به معمار کبیر خود هستند که با تحمیلِ قانون اساسیِ خود هدفی جز حذف حق مسلم مردم (ملت) از میهن نداشته است! چرا که: وجه اشتراک خاتمی و موسوی با روحانی و احمدی‌نژاد که بازیگران قادر مطلقند، جز سهم‌خواهیِ انقلابی برای تحمیل خویش به‌نامِ مصادره شده‌ی مردمِ بینوا نیست!
بیهوده نیست که آقای خاتمی صراحتا می‌گوید: مردم ما مردمسالاری دینی می‌خواهند نه دموکراسی! اما ذوب شدگان در ولایت ایشان، همچون ذوب شدگان در ولایتِ آن یکی، حقیقتِ نهفته در کلام ایشان را که بر حرامخواری از حق مسلم ایرانیان بنا شده است را یا درک نمی‌کنند و یا به رویِ مبارک نمی‌آورند! گویا نمی‌خواهند باور کنند که مذهبِ مولایشان بر حرامخواری از حق مسلم ایرانیان خلع ید شده استوار است و بار کج به مقصد نمی‌رسد، الا با ویرانیِ ایران!
مشکلِ پیروان قانون اساسی و حرامخوارانِ قانونیِ درونِ نظام، در مردم دوستی آنان نیست! بلکه در علاقه به باور خویش است! و بستن این علاقه به ریشِ دینِ و مذهب خودبافته به خدایی که وکالتش را خود خودسرانه بر عهده گرفته‌اند! به هیچ عنوان دغده ی ملتزمین به قانون اساسی بر احقاق حق مسلم مردم از ملک مشاعی به نام وطن نیست! و علاقه‌ی آنان به مردمی است که به وکالت از سوی خدای مفروض، بواسطه بنده‌ی ایشان باشند!
بنابراین در قاموس ملتزمین به قانون اساسی شعار مقدسِ مردمسالاری در واقع همان مردم‌سواری است!
آیا وقتِ آن نیست که عینکِ احساساتِ روبنایی و کور و هیجاناتِ سوء تفاهم‌برانگیزِ عاطفی نسبت به وجیه‌الملّه‌هایی که کلمات در ادعا و ادبیاتشان، معنایی چندمنظوره دارد و موجب فریب مردم و دور افتادن آنها از حَقِ مسلمشان می‌شود را از چشم برداریم؟
در این دور باطلِ تاریخی و ویرانگرِ انسانیت، حولِ کلماتِ کلیدی و سوء تفاهم‌برانگیزِ معنای دین و مذهب و ملت و امت و حق مسلم شهروندان یک خاک مشترک در وطن، در نوشته‌هایِ بعدی به "چه باید کرد" خواهم پرداخت!
آیا مذهبیون و مدعیان الوهیت، خود بت‌پرستانِ مدرنِ خویش و ضدِدینی که نباید اکراهی در آن باشد نیستند؟ چگونه کلماتِ سوء تفاهم برانگیز نهادینه در قانون اساسی موجب ویرانی یک ملت خواهد شد؟
تا کی بریدنِ سر مردم با کلماتِ سوء تفاهم برانگیز استعمارگر ادامه خواهد یافت؟
و بالاخره اینکه: براستی در این دور باطلِ فرسودن در میدان عمل، به جز شعر و شعار و انتظار، "چه باید کرد"؟
تا پرداختن به راهکارهای عملی در میدان عمل، به جای شعر و شعار، به عنوانِ "پیش‌درآمد" دوستان عزیزم را به خواندنِ این مقاله دعوت می‌کنم.
خیام ابراهیمی
31 تیر 1395

صاحب دو جایزۀ پولیتزر و هجونویس واشنگتن‌پست، جین واینگارتن می‌گوید: «در بیست‌وپنج سال گذشته، صفات معرفت‌شناختی و وجودشناختی را در نوشته‌های خود به یک معنی و…
TARJOMAAN.COM|BY BEHNEGARSOFT.COM

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...