Saturday, January 13, 2018

عارفی که زبان باز کرد


عارفی که زبان باز کرد!
حکایتِ ادبیات عرفانِ جنگلی که سقفش به بلندای دار و درخته، در مزرعه‌یِ حیوانات شنیدنیه!
و دیدنیه وقتی‌که در دوری باطل، مرغ مجلس عروسی و عزایِ بادنجان دور قاب چین‌های ولایتِ چپ و راستِ یأجوج و مأجوج، هی واسه خودش بال بال می‌زنه و اسمشو می‌ذاره" "امید به پرواز".
هر چند مبانیِ مناسبات حقوقی در طبیعتِ وحشی حیوانات جنگلی و صحرایی و کلونی‌های قبیله‌ای، از قبیل انتخاب پادشاه جنگل و رئیس قبیله و گزمه‌ها و روابط عمومی و مبادلات اجتماعی، قابل قیاس با جامعه‌ی مدنی و انسانی نیست؛ اما تمام کلیشه‌های خشنِ اِعمالِ قدرتِ بَدَوی، از جمله ویژه‌خواری و خونخواری و گوشتخواریِ گرگ و شغال و کفتار برای دریدن بره‌های گیاه‌خوار مزرعه دراون پوستین‌های دروغین دیده میشه!
اونجا هم عرفا و علمای جنگل وقتی گرگ زوزه می‌کشه، گاه زبانشون برای مدتها بند میاد و جز گدایی و دریوزگی و قربانی کردنِ بره‌ها بواسطه‌ی موش‌ها و خوکها و به هر قیمت و به پایِ گزمه‌های پادشاه جنگل، واقعیتی نمیشناسن! پس اسمِ "پااندازی برای بهای دو ژتون مصلحت" رو میذارن "واقع گرایی"!
این شب‌ها یکی از عرفای برزخی بین مرز جنگل و مزرعه، پس از مدت‌ها لال‌مردن، بعد از مدت‌ها خوردنِ تخم کفتر تازه و تخم فریزریِ قناریِ قبلا کباب‌شده، بالاخره زبانش باز شد:
"از حالا باید، با حمایت از روحِ بنفش به فکر انتخابات مجلس حیوانات سال بعد باشیم" 
:(
تکلمه: باشه عزیزِ دلِ یوزِ پف کرده! تو راست می‌گی! از کوزه همان برون تراود که در اوست! وای به حال پامنبری‌هایِ گدا گشنه‌یِ ژن مرغوب شما، حضرت عارف العرفا!
حرف نمی‌زنه نمی‌زنه، وقتی هم روزه‌شو می‌شکنه حرفاش جز تَکـرارِ بی جربزگی واقعگرایانه‌یِ پشت کوه دماوند نیست که اونم به دردِ تداوم جاده صاف‌کنی در راه سیاستهای کلی تک نفره برای تجاوز به مزرعه‌های اجنبی از شرق تا دیار غرب می‌خوره و بس. به جای ابراز ندامت از گذشته‌ی حرامخواری و رفاقت با دزد و شراکت با غافله و جبران مافات، باز هم پررو پررو از حالا به فکر بیعت با نظام جنگله، تا ویژه‌خواری خیار سبز و بادنجان بنفش ولایتِ علیای خودی‌های قانونِ جنگل، بر ضد غیرخودی‌های عقیمِ ولایتِ سفلای قانونِ مزرعه، تضمین بشه!
پس تکلیف قانون این قطار چی میشه که مقصدش جنگ و تصرف سرزمینهای دیگه‌ست! و شما نهایتش تدارکاتچی و لوکوموتیوران همون قطاری که بره‌ها توی قسمت بارش بیشتر از ذخیره‌ی گوشت قربانی برای فتح جهان غیرخودی نیستند.
با این درایت و تدبیر و بصیرت برای تثبیت جنگ و خونریزی به مقصد فتح الفتوح انقلابی، چه کسی باید قانونِ سوزنبان رو عوض کنه؟
لابد بره تودلی‌های بره‌هایِ قانونا عقیم!
خیام ابراهیمی
3 آذر 1396

اخطاریه‌ی وارده در برزخِ هردمبیل‌تپه

اخطاریه‌ی وارده در برزخِ هردمبیل‌تپه
مهم و فوری!!!!!!
از: سگ قذافی
به: سوراخ‌موش اساتید و شبهه‌روشنفکران و موش‌های طاعونی و شهروندان بی‌حقوق قبایل بدویِ حکومتِ صحرا.
_مسئولِ زورگیر زنجیره‌ای-امنیتی-اطلاعاتی-ارباب: زود بیا دَمِ در بینیم!
_رعیت خفت‌شده: سلام علیکم و رحمةالله و برکاته!
اخطار
مشترک محترم!
احتراما،
با عنایت به حذفِ کاغذیِ قبوضِ آب و برق و تلفن و گاز و گو...، و علی‌رغم چندین بار اطلاع رسانی، متاسفانه #اطلاعات شما در سیستم اداره آب و برق و تلفن و گاز و گو... ثبت نگردیده؛ و کم‌ مانده سِمَتِ محوله را از ما بگیرند و بدهند به یک سگِ گرسنه‌یِ دیگر (تو بخوان: یک قلّاده شیرِ ژیان دیروز و یک مامور معذورِ محتاج و روبه‌مجازِ امروز).
خواهشمند است سریعا شماره پرونده و شماره موبایل (مالک یا مستاجر) و کد ملی و تلفن ثابت خود را به شماره ‌موبایل مامور ما پیامک کنید، و یا در غیر اینصورت به اداره برق مراجعه فرمائید. وگرنه همه‌چیز قطع می‌شود!
منِ‌الله التوفیق
با تشکر: سگ قذافی و توله‌های_برخوردار و #آتش_به_اختیار
اداره‌یِ اجرایِ احکام قانونی ولایتِ هردمبیل‌تپه
.
پاسخ صادره:
مگر داشتنِ موبایل، امری اجباری و قانونی است؟ پدر صلواتی! تو برای خفت کردن در دخمه‌ها، پیدا و پنهان (جوری که ریا نشود) با وضو تجاوزت را بکن و برای پاسداشت حقوق شهروندی، تعداد متجاوزین را زیاد کن! بر گورِ پدرِ نماینده‌های حرامخوار و نمک‌گیر و مرده‌خوارِ زبان به‌کام گرفته و لال، سگِ زنده‌یاب شبانه‌روزی بدون آب و غذا نگهبانی بدهد! محض آگاهی، خدماتِ الکترونیکی را مثل وحدت ملی فرمایشی از بالا به پایین، به تجاهل‌الغاصبین، اشتباهی خوانده‌ای، بینوا گزمه! بدونِ صندوقِ پول و کارتخوان، کارتِ عابربانک چه معنا دارد، عالم!؟ تو تجاوز به‌عنفِ تاریخی‌ات را قانونی ادامه بده و به‌کمک تدارکاتچی‌های بُزدل، تا 1400، ویژه‌خواری‌ات را حلال کن!
یدالله فوقِ ایدیهم.
#حقوق_شهروندی_روباه_کفتار_مکار_تدبیر
#خشت_اول_زورگیری_عقیدتی_معمار_حقیر
#ادبیات_مکتبی_شعار_سیلی_مرگ_شمشیر
#فرهنگ_بالارفتن_از_دیوار_سفارت_سفیر
#مکتب_تجاوز_خودی_به_غیرخودی_فقیر
#معرفت_گروگانگیری_گروگانفروشی_باج_خراج_سرگردنه_اسیر
#تئوریسین_اتاق_فکر_استعمار_پیر
ملاحظات: وقتی #پرچم_زرد (جنگ) بنیادی و قانونی است! #پرچم_سپید (صلح) ناممکن و #پرچم_سرخ و ضدیت با حقوق موش‌ها، غیرقابل کتمان و اساسی است! و ادبیات نقد و کرسی‌های آزاد اندیشی، سرکاری و در باغ سبزی است برای تصفیه‌ی چهار عنصر آب و باد و آتش جامعه از ناخالصی در ته باغ!
#بصیرت : و بدین‌ سیاق، عراق و سوریه اگر دیر یا زود لیبی ‌نشود، زیمبابوه خواهد شد!
کی به کیه؟!
متقابلا با یک پالان احترام مفت:
و با پوزش از پژواکِ صریحِ فرهنگِ مکتبیِ دریدگی و درندگی.
خیام ابراهیمی
1 آذر 1396 (4 روز مانده به روز بسیج غایب در زلزله و حاضر به زلزله)
پی نوشت:
طرح مدادی از خطوطِ زوال عقلِ غیرقابل اثبات و غیرقابل اعتراضِ چهره‌ی ملکوتی و بیمار قذافی، از خودم.

جای خالی زبان مشترک حقوقی ملی


جای خالی "زبان حقوقی مشترکِ ملی" و "صلح و همزیستی"
خاله جان، دایی جان آزاده! گوش کن چی می‌گه! نبین کی می‌گه!
از پرچم زرد و سرخ جنگ تحمیلی، تا پرچم سپید صلح
1- در ویدئویی حسن نصرالله سرکرده‌یِ حزب‌‌‌الله لبنان، صراحتا با نفی فرهنگ پارسی، خود را میراثخوارِ برحقِ ثروت و منابعِ ملی ایرانیان، بواسطه‌یِ رهبرانِ عربِ نظام ایران می‌داند! براستی او به چه مجوزی از ادبیات ضدیت عرب-پارسی بهره می‌برد؟ او هزینه‌شدن ایران را در سوریه و لبنان، مرهون سرمایه گذاریِ حاکمیتِ ایران می‌داند!
2- سلیمانی بعد از فتح کرکوک از محل منابع مالی و انسانیِ ایران، می‌گوید شیعیان، داعش را شکست داده‌اند، اما نمی‌گوید داعش مسلکی یعنی تثبیتِ "زورگیری عقیدتی" در احکام قانونی و از محل مصادره‌ی اعتماد و اراده ملی... و چنین نگاهی است که مخالف هر رقیب برای قادر مطلقه‌ی خودی است! و مردم مستقل در این خرس وسط بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی، مصداقِ غیرخودی است!
3- اسد بعثی معتقد به جدایی جزایر سه‌گانه عربی از ایران، اکنون پس از یک جنگِ خونبارِ داخلی چندساله، با کمک روسیه و ایران، امروز با پوتین ملاقات کرد و از یارانش تشکر کرد. اینکه هزینه‌های این جنگ‌های نیابتی از جیب ایرانیان، با توافق و مجوز چه کسان هزینه شده است، بماند!
4- وقتی امریکا با تصرف عراق، صدام بعثی را برکنار کرد، بلافاصله هزینه‌های خود را از منابع نفت عراق برداشت کرد! چون ملت امریکا خود را صاحب منابع ملی خود می‌داند، و کسی نمی‌تواند آن را بذل و بخشش کند!
5- حکومت ایران پس از 30 سال، هنوز خساراتِ جنگ با عراق را طبق حکم سازمان ملل نستانده است!
6- با توجه به اینکه بنیادِ تمام این جنگ‌های تحمیلی بر ملت ایران، ریشه در وحدت فرمایشی ملت با قدرت حاکمه داشته است؛ پرسش اینجاست که بر اساس ادبیات تنش‌آفرین و رجزخوانی لفظی که همواره موجب برانگیختن ملت زورگیری شده توسط قدرتهای قانونی غیردموکراتیک منطقه بوده، تا کی باید جنگید؟ رهبران جناحین چپ و راست به تاسی از معمارکبیر و رهبر فعلی بر این باورند که تا فتح دیار قدس! اما آیا ملت ایران با تداوم دشمنی با غیرخودی و جنگ موافقند؟
7- منابع ملی و اراده ملی، عملا به عنوانِ سوختِ یک موتور بنیادی و محرکه‌یِ وحدت فرمایشی و قانونی در جنگ (نه صلح)، با تقسیم ملتی واحد و جهان بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی، موجب شکاف طبقاتی و فقر و فساد و زوال اخلاقی و ویرانی امنیت روانی و پریشانیِ فرهنگی و اقتصادی خانواده‌های حاشیه نشین قانون شده است!
8- 40 سال است که ملت ایران در حال پرداختن هزینه‌های ویرانگرِ انقلابی صدور انقلاب و زورگیری عقیدتی و گروگانگیری و گروگان فروشی و تنش و جنگ و تحریم و لابی و قراردادهای استعماری و نقض آن و تحریم و لابی مجدد و ... ناشی از ادبیات شعار مرگ بر غیرخودی و از دیوار سفارت بالارفتن به جای دیپلماسی حقوقی، به جای استراتژیِ وحدت ملت با ملت و همزیستی مسالمت‌آمیز و هم‌افزایی ملی است!
پرسش: براستی چگونه می‌توانیم به صلح دست یابیم؟ و این تهدید مستمر را به فرصت تبدیل کنیم؟ آیا چنین هدفی با مقابله به مثل و ورود به بازیِ فحاشی و کینه‌پراکنی دلخواه صاحبان قدرت ممکن است؟
.
از جنگ با دیگری و غیرخودی تا صلح با خود چقدر راه است؟ آیا ما در خود به صلح رسیده‌ایم؟ و یا جنگ با دیگری فرافکنی برای جدال‌هایِ درونی یک فرهنگ بومی در خود ماست؟ آیا ما از بلای خود برتر بینی، حق به جانبی، ضدیت، تحقیر، تمسخر، خشونت، تفاخر، رقابت ناسالم و لابی و رانتخواری و ویژه‌خواری ایدئولوژیک برای حذف دیگری آزاد شده‌ایم و با خود و دیگری در صلحیم؟
به باورم، "جنگ و صلح" هم فرایندی فردی و هم فرایندی اجتماعی است!
پیش از هر رابطه‌ی اجتماعی ما نیازمند "زبان مشترک حقوقی" با دیگری و یکدیگریم! اما آیا قانون اساسی چنین امر وحدت بخشی را ممکن می‌کند؟
اما آیا ما به این زبان غیرقابل سوء‌تفاهم اشراف داریم؟
چگونه باید در دام جنگ افروزان نیفتیم؟!
ابتدا باید به خود پاسخ دهیم: آیا براستی ما تشنه‌ی صلحیم یا جنگ؟
بدیهی است که برای تسلط بر سرنوشت خود، برای دستیابی به سلامت، نباید تنها بر اساس شعارهای عقیم این پرچمدار و آن مدعی، ساده دلانه و هیجان‌زده، این و آن را پرچم خود کنیم! ما ناگزیریم که ابتدا خود پرچمِ خود باشیم.
از بیماری زورگیری و ادبیات خشن و ضدیت با خودی و غیرخودی، تا سلامت و مدارا و همزیستی مسالمت آمیز و هم‌افزایی در مناسبات و منافع مشترک، چقدر راه است؟
از رهایی از بردگی در جهان بسته‌ی بتخانه‌ها، تا آزادگی در جهان باز همزیستی مسالمت‌آمیز چقدر راه است؟!
چقدر برای گفتگو با زبان مشترک همزیستی و ضد زورگیری آماده‌ایم؟
آیا خود ما تحمل دیدن و شنیدن و همزیستی با کسی که سرش در کار خود است اما با سلایق ما نمیخواند، دچار آرامش و توان دیالوگ و مبادله‌ و همجواری هستیم؟ و یا ما هم شهروندان را ابزار افکار نیک و بد خویش میخواهیم و ما هم در این بده بستان کاسبی گرانفروش و کم فروش و بنداز و در رو هستیم؟
اصلا هیچ بقالی هست که بگوید ماست من ترش است؟
شاید باید از کاسبی دست برداریم و تنها خود باشیم. خودی که به همزیستی مسالمت آمیز تنها باید به همسایه‌ و هموطنِ و انسان هم عصرِ خود عشق بورزیم، حتی اگر او بیمار فرهنگ زورگیر و خشونتبار سنتی یا مدرن باشد! اما چگونه میتوانیم بیماری را تشخیص دهیم وقتی خود بیماریم؟ شاید اول باید به سلامت خویش بیندیشیم و دوستانی برگزینیم که با ما هم رای هستند و بدین گونه با تمریم مستمر در پندار و رفتار و گفتار خود و سلامت را توسعه دهیم.
اینکه بخواهی ابزار این و آن باشی، یا مختار؟ به خواست و عملِ خودت بستگی دارد! اینکه مناسبات قدرت بخواهد تو چه باشی وابسته به تن دادن یا تلاش برای اثبات شخصیتِ خود توست! اما پیش از هر چیز باید بپذیری که باید از چنبره‌ی قدرت زورگیر، ترک اعتیاد کنی! برای داشتنِ تشخص و خود بودن باید بتوانی فریفته‌ و جوگیر شعار مفتِ روبناییِ صاحبان قدرت انحصاری نشوی! باید بتوانی در دام القائات صاحبان قدرت صید نشوی! وگرنه اگر کوتاه بیایی، باید تا ابد بازیچه‌ی دست این و آن باشی! پس چنین خواستی نیازمند عمل است!
نگاهی بیندازیم به استقلال و آزادی و بلوغ و تشخص و هویت مسیح علی نژاد از جهان بسته تا جهان باز!
این مهم نیست که کجای جهان باشی!
این مهم است که آیا میخواهی با خود صادق باشی یا نه؟
می‌خواهی زورگیر باشی و به زورگیری تن دهی یا نه؟
میخواهی با ادبیات بیماران فرهنگی گفتگو کنی یا نه؟
مطمئن باش که ویروس فحاشی و کینه تو را به عشق و هم افزایی اجتماعی و ملی نمی‌رساند، اگر خود و دیگری را با ویژگیهای اختصاصی نپذیری و با دیگران تمرین همزیستی مسالمت‌آمیز و دگراندیشی نکنی! خود را از دام زخم و کین و تنشهای موروثی و کودکانه برهانیم تا لایق آزادی باشیم. در هوای مسموم وارد نشویم. با زبان مسموم سخن نگوئیم. با فیلتر ضدیت به هستی نگاه نکنیم. دیگران را بپذیریم تا پذیرفته شویم! این یک تمرین ملی است که در اخبار تفرقه آمیز و جعلی و مشکوک، و در آتش گمراهی و تنش آفرین دیگران ندمیم و صلح و عشق را از همین گام آغاز کنیم. ضرورتی ندارد وارد هر بازی تنش آفرین شویم. گاه میتوانیم تنها سکوت کنیم و تماشاگر باشیم و نفرت با نفع عشق نادیده بگیریم. نه با تائید زورگیری و جنگ و یا نفی و صدیت میدانی در معرکه، بلکه تنها با جاخالی دادن، با آغوش باز و توسعه‌یِ ادبیات صلح.
با عشق، جنگ افزار دشمن را از کار بیندازیم و دست در دست هم نهیم به مهر...میهن خویش را کنیم آزاد!
در آزاد کردن میهن خود نیازی به جنگ نیست! عشق و مهر نزدیکترین راه توسعه و به بار نشستن است! تو به بار بنشینی، جایی برای علف‌های هرز باقی نخواهد ماند!
برای شروع، با صلح‌طلبانی دوستی کنیم که معقتد به انسانند، نه با رادیکال‌هایی که انسان را پیچ و مهره‌ی کارخانه‌یِ ایدئولوژیک خود می‌خواهند!
پیش از این گام اجتماعی اما ابتدا باید صلح را در خود آغاز کنیم و با خود رفاقت کنیم و نخواهیم مثل این و آن باشیم! ما ویژه‌ایم و البته بر کسی برتری نداریم! ابتدا باید خود را پرچمِ سپیدِ خود کنیم! و پرچمداران ویژه خوار قدرت سبز و بنفش و سیاه را در محیط خود به چالش بکشیم و مستقل شویم! تا چشم به امید کاذب به قانون خودی-غیرخودی قانون حق و باطل بسته‌ایم، باید بجنگیم! ابتدا باید از دامِ در افتادن در پرچمداری این و آن خود را رها کنیم! باید از دام امید به پرچمدارانی چون #خاتمی و روحانی و مسیح علی‌نژاد و #کامران_قادری خلاص شویم! آنها نشانه و بهانه‌اند، اما هدف امید ما نیستند! هر کس باید خودش پرچم شود! به جای دل بستن به این و آن پرچمدار و حق‌گو، ابتدا به حقیقتِ استقلال خویش بیندیشیم! تا در گام بعدی جزئی از پرچم رنگین همزیستی‌مسالمت‌آمیز و لایق آزادی باشیم. باید ناگزیریم برای دستیابی به صلح به زبان مشترک حقوقی بین خود و جهان مسلح شویم!
ابتدا ضروری است که آزاده شویم از قانون تفرقه و ضدیت و مقایسه و امید به پرچمداران، و از خود شخصیتی مستقل داشته باشیم که آیا می‌توانیم با تمام شریکان خاک مشترک به صلح برسیم؟! تنها آنگاه است که به هر حرف و سخن و شعار و خبر درست یا نادرستی، دیگر بازیچه‌ی مطامعِ ویژه‌خوارانِ قانونِ اساسیِ ضدیت با هویت مستقل خویش نخواهیم شد و جای خویش را در مناسبات اجتماعی تعیین خواهیم کرد! یکدیگر را بت نکنیم تا بعد ناگزیر شویم آن بت را بشکنیم!
تمرین کنیم و بعد موضع بگیریم!
خیام ابراهیمی
30 آبان 1396
پی نوشت:
1) #استقلال_از_پرچمداران ، #استقلال_از_قانون_خودی_غیرخودی
2) ویدئو: استقلال و آزادی و بلوغ و تشخص و هویت مسیح علی‌نژاد از جهان بسته، تا جهان باز!

آنکه نمی‌ترسد و آن‌که می‌لرزد


آنکه نمی‌ترسد و آنکه مثل سگ می‌لرزد!
1) آماده‌باشِ "بسیج" از غیبت در زلزله 21 آبان تا حضور در زلزله‌ی غیبی 5 آذر
2) تمرین ملت پیاده از قطار صدور انقلاب، در مواجهه با امدادهایِ غیبی در روز بسیج
آقایان #خاتمی، #موسوی و #روحانی!
#شواری_عالی_اصلاح_طلبان
پیوندتان مبارک! برای بیعت و تثبیتِ ستونِ منیعِ قانون‌اساسیِ امتِ خودی علیه ملتِ غیرخودی و عقیم و زلزله‌زده‌!
وقتی لبخندهایِ سبز و بنفشِ پیروز شما در حضورِ پرفتوحِ امنیتی‌ترین حقوقدان نظام میانِ گزمه‌های گرسنه و جیره‌بگیر، در زلزله‌ی شرق و غرب شکوفا شد، تنم لرزید از این همه مروارید امنیتی که از چشمانِ سنگی می‌بارید! عاطفه و احساس غنیِ مؤمنینِ ایمنِ نظام در کاخ‌ها و قلعه‌ها، ستودنی بود! طیفِ رنگ‌های شادِ عبایِ موج‌سوارانِ اعتماد، از زرد قناری تا شکلاتی و خردلی حسابی احوال پامنبری‌های خاکستری را قهوه‌ای کرده! آن هم با تم سیاهِ کین و خشمِ زنجیره‌ای عاری از مِهر قانونی در چهره‌ی ارباب، بین امتِ ویژه‌خوار خودی، و جنازه‌ی قانونیِ رعایایِ مالباخته و غیرخودی... آن هم هنگامی‌که در پای ویرانه‌هایِ مسکن مهر، در فهمِ ایمنی تدبیرِ پشتِ بصیرتِ امنیت میلی، بر ویرانیِ ایرانی، حیرانی!
تو گویی خرس وسط بازی با اعتماد صغیران، تکلیف و فصل‌الخطابی قانونی از معمار کبیر زورگیری عقیدتی است!
در خبرها خواندیم و دوستمان نوشت:
"غیب پرور" رئیس بسیج کشور با وزیر جوان ارتباطات به یک مفاهمه‌ای رسیده‌اند که با شبکه‌های اجتماعی چه کنند! اینکه گام‌هایی برای ارتقاء سواد رسانه‌ای کاربران ایرانی بردارند. بعدش رئیس بسیج وعده داد که روز پنج آذر که روز بسیجه قراره گشت‌های محله‌به‌محله بذارند. البته اضافه کرد که به شکل مسلح وارد حریم خصوصی افراد نخواهندشد!
برایش نوشتم:
آیا ایشان به ورود غیرمسلح اشاره‌ای نفرمود؟!
فعلا که هنرِ "غیب پرور" غیب کردنِ بسیجِ ساندیس‌خورها و خودسرها و چماقداران و نقشِ غیبی آنان در زلزله غرب از سرپل ذهاب، تا "سر پل صراط" بوده است! لابد از این ستون تا آن ستون فرج است!
پرسش: راستی ایشان که قطار قطار از پایگاه‌هایِ بسیجِ روستاها به شهروندان مدنی در شهرها حمله می‌کردند و در 9 دی به دادِ ملت فتنه‌زده رسیدند، الان کجا غیب شده‌اند؟
در لبنان و سوریه و عراق آیا؟ یعنی این امتِ گرسنه به آن حد از معرفت و توانایی رسیده که بتواند خودش خودش را بخورد؟
خوشا قانونِ مکر و تدبیر و بصیرتِ سلطه‌ی فرد بر عقیمانِ تسلیم!
آیا در تلخ و شیرینِ این پیوند مبارک، وقتِ آن نرسیده که از بیعت با قانون سلطه، توبه کرد؟
مالباخته و شهروند پیاده: خیام ابراهیمی
29 آبان 1396
#شریکان_تجاوز_به_مام_میهن
#توبه_کن و بعد #جبران_مافات_کن !

سناریوی بنفش

سناریویِ بنفش
***
هِله اِی یـارِ قدیمی! شاد باش*! ... کـاش این شادی نبود در بـــاد، کاش!
شـــادیِ تو، شادیِ شب تا سحر ... چون سحر شد: "خانه‌مان شد بی‌پدر"
شب دراز است و قلندر روزه دار ... تا هزار و چـــارصد، پـاسَم بِــدار!
صبحِ دولت تا دَمَد از قعرِ چاه ... از دماوند، رأیِ تـــو، تکرارِ کــــاه
عزمِ تو در نُهِ دی ویرانه شد ... چون "خیالی" حصر در کاشانه شد
پَرچَمَت گیرند به دست و شاخ‌تر ... می‌برند از خاوران تا باختر
آفرین سربازِ گمنامِ عدو ... *"تینک تنکِ" تو، مرا کرده بَـبـوُ
آن اُتـــاقِ فکرِ استعماری‌اَت ... کرده ملّت: اُمّتِ اقماری‌اَت
...
هِله اِی یارِ دبستانیِ من ... با تو گویم راز رأیِ این وطن
داستانِ تو به‌دستِ گزمه‌هاست ... پَرچَمَت در دستِ گرگِ رمه‌هاست
داســتانِ ناخدایِ بی‌کسان ... ماجرایِ فرعون و خار و خَسان
می‌کند محمود را دشنامِ خویش ... تا تو را باور شود برجامِ خویش
مـــوج می‌سازد به حرف و صد شعار ... حرفِ مفت از او و کار از بهرِ یار
می‌دهد پرچم به‌دستِ یارِ غار ... تا که بیعت را کند او اعتبار
باز هم "بیعت" شده درمانِ بُت ... انتخابات است و قانون جانِ بُت
سنگرِ داعش شده سبزِ مجاز ... در تلگرام، فیس‌بوک، نبضِ حجاز
چون "حَسَن" تهدید را فرصت نمود ... باز هم در این سفر رخصت نمود
وَر نه صندوق را همان پیمانه بود ... میرِتان توبه نکرد، در خانه بود!
ماجرایِ میرِتان چون شاخ شد ... لرزه بر سلطانیِ یک کــــاخ شد
گفت سلطان چاکران را: چُوُن کنم؟ ... با بصیرت این وطن افسون کنم!
شیخِ دانا و حقوقدانِ اَمین ... گفت: سلطانا، منم چاره‌یِ کین!
جنگِ میدان را میانِ خود بریم ... مردمان را گر ربائیم سروَریم
از میانِ تیر خلاص‌زن‌هایِ خود ... چند نفر را می‌کنی غوغایِ خود
یک نفر "سُرنــــــای" با مردُم زَنَد ... یک نفر طبلِ سَرانِ قُم زَنَد
یک نفر قصدِ دیــــارِ رُم کند ... یک نفر مقصودِ او را گُم کند
جمله‌یِ یارانِ تو در حکمِ تو ... هر یکی بازیگرِ یک حکمِ تو
رأیِ مردم سرشماری می‌کنیم ... جمله‌گی را بنده‌یِ رِی می‌کنیم
با زبانِ خود زنیم حرفِ عَدو ... سیلی و تدبیرِ کـــــار را تا بگو
گفت سلطان: مرحبا بر تو حَسَن! ... راهکارِ تو بُوَد خیلی خَفَن
عقلِ جِنِّ مصلحت سربارِ ما ... جِنّ تویی، مجنون تویی در کارِ ما
پس سَرِ آن جِنّ پیر در زیرِ آب ... هر که "جز ما را" بگو: راحت بخواب!
گفت سلطان: رأیِ ما رأیِ خداست ... مکر با کفار و ملت با شماست
عبرتِ هشتادوهشت این شد پسر ... بی‌شکستن موج را ساحل ببر!
سبز و زرد و سرخِ این ملّت بخر ... پرچمی برساز و اُمّت را نِگر
رویشی افسرده را در خون بِزَن ... تا بنفش زایَد تو را با ما "حَسَن!"
چون‌که قانون کرده ملّت را دو شَقّ ... باطلان را دربیامیزیم به حقّ
گر شود موجی بسازیم از طلَب ... بی‌خودی‌ها را سواریم تا حلَب
پرچمِ غیرخودی را با شعار ... می دهیم در دستِ استــــادِ هَـوار
تا توانی وعده‌یِ بیهوده دِه! ... تو هویج و من چماق، در ابر و مِه
گیج سازیم دشمنان را بین خویش ... تا که چرب سازیم سیبیل را همچو ریش
یک نفر را می‌کنیم دشنامِ تو ... یک نفر دلداده‌یِ ناکامِ تو
در میانِ دامِ تو بـــا دامِ ما ... مردمند با بیعتی در کــامِ ما
بعد از این رأیِ من و مَکرِ شما ... با وضو، یا بی وضو، خانیم ما.
...
هِله اِی یــارِ عزیزِ شادِ من ... شادیِ تو: خــــون در غمبــادِ من
رأی را از بهرِ بیعت می‌خرند ... می‌فروشندش به شور و می‌دَرَند
آن‌چه تو رأیِ خودَت پنداشتی ... کی شود سبز آن‌چه در دل کاشتی؟
حالیا این رأی و این میدانِ تو ... شب بخوابی یا نخوابی آنِ تو!
جمله‌گی کرّوبیــانند این کســــــان ... خوابشـــان بی‌خوابیِ دلواپســـــان
باز هم شب شد، چه تَکرارِ بَدی ... شادی و غم قبضه‌ در دستِ دَدی
از علی‌آبـــاد تــا وَنکُوِر است ... صندوقِ مولا زِ رأی هنگ‌اُوِر است
می‌شمارید دانه دانه رأیِ‌تان ... تا بپنداری که اوست آقایتان
قلبِ ما در مُشتِ مولا می‌پَرَد ... جوهرِ انگشت را خون می‌خَرَد
صندوق است و الکن است و گنگ و کور ... حکمِ اربابِ قضا را تو بجور!
حکمِ اربابِ قضــــا پوشیده بــاد ... "کدخدایی" داند آن‌را چون جهــــاد
دوسـتـان رأیِ شما رأیِ وِی اَست ... موجِ مولا نـــرم در رأی‌اَت نشست
جنگِ نرم است و خودی‌ها یکه‌تـاز ... التقاطِ خنجر و وِرد و نـمـاز
نیک و بد را در هم و برهم کنند ... تا که چاهی را به راه مرهم کنند
او که دانَد ترسِتان از بهرِ چیست ... ترس می‌کـــــارَد میانِ هست و نیست
او که استادِ سواری بر شماست ... رأی می‌چیند زِ کشک و دوغ و ماست
صحنه‌یِ بتخانه را آزین کند ... یک به یک بت‌هایِ خود را هین کند!
پرده‌دار است و بُتِ اعظم خداست ... مکر او تکلیف، نه از رویِ ریاست
پرده‌یِ صحنه چو بـــالا می‌رَوَد ... نقشِ هر یک تا ثریــــا می‌رَوَد
بت‌شکن را می‌کند مامورِ ترس ... بچه‌بُت را عاملِ اُمّید و چَرس
بچه‌بُت اَمن و اَمین و مَحرم است ... بت‌شکن بازیگرِ نامَحرَم است
چون نمایش می‌شود آغاز بـــاز ... هر یکی خوانَد خودش را صحنه‌ساز
می‌کند تحریـــک با بُغضِ بَدان ... تا که یاران گُل شوند، هم خارِتان
یک سفر گل می‌شود در دستِ تو ... یک سَفَر خاری شود در هَستِ تو
این سَفَر "شادی" است سهمِ نامِتان ... ناخـــــدا و بیعت و تـَکــرارتــــان
یک سفر شهد است در خردادها ... یک سفر زهر است در مُردادها
بـــاز لبخند و شعار و، کـــار هیچ ... رسمِ قانـونِ دوقطبی: "مـارپیـچ"
پیـــــچِ رگلاژِ اســــــیرانِ هوی ... منطق و سفسطه و زخم و شفا
جمله‌گی در جعبه‌یِ شعبده‌بــاز ... تعبیه در موسم و وقت نیـــــــاز
"انتخابات" صحنه‌یِ یک صنعت است ... پوستینی در هوایِ خلعت است!
این که سلطان را چه باشد احتیاج ... رأیِ تو شیری شود روبَه مزاج
این سَفَر از ابتدا مقصود بود ... "راه" مقصد بــــود و رأی مَـردود بود
ظاهرا پیروزِ میدان حسن است ... او زَنَد "حرفی" که خیلی خَفَن است!
گر نشد! لابد که وقتش مقتضی است ... رأیِ ارباب در دلِ او منجزی است
انتخابات صحنه‌ی تعدیلِ ماست ... امنیت در چینشِ قندیلِ ماست!
یا که باید شاد باشیم یا غمین ... یا که باید هار باشیم یــا امین!
اینکه ملت را دوایِ درد چیست؟ ... با من و تو نیست با امرِ ولی است!
این نه از لقلقه‌یِ ذهنِ من است ... "حکمِ قانون" سرنوشتِ وطن است
بندِ یک، "اصلِ صد و ده" را ببین ... سرنوشت‌ِ خود، از آن بـــوتــه بـچـیـن
پس تو را یـــاوه نگویم که که‌ای! ... تو همانی که زِ "قـــانـون" مُرده‌ای
هست هشتاد و نَوَد "درصدِتان" ... می‌کنَد پنجاه و چل، تعدیلتان!
می‌رَوید از غـزّه تا شــــام و عـــــراق ... با دلِ خوش، موشک و چنگ و یَراق
با تو کردم من بنفش را تجزیه ... تا بخوانی متن را در حاشیه
آن‌چه پنداشتی: بنفش و سبز نیست ... مشکی است و رمز آن دانی که چیست؟
تـــا بگــــوید: "من گرفتم بیعتی" ... آن‌که پیروز شد مَنَم، نه ملتی!
بــاز این گوی و همان میدان و راه ... دولتِ جنّتی و جنــگ و ســـپاه
فرصتی بــــود به دستی لغزان ... "تو" خیالی! واقعی من را بخوان!
آنکه تو "یــــــارِ" خودَت پنداشتی ... "یـــارِ من" بود و تو خود انگاشتی!
"قفل" قــانون و، "کلید" در دستِ یـار ... یـــار در تدبیر و اُمّیــد و "ســوار"
حسن و محمود و ابراهیم مَنَم! ... آن سه حرفند!، "من" سَرَم؛ من بَدَنم!
این بصیرت را به گـــــوش آویز و دان: ... سرمه بر چشم من‌و، "تو سرمه‌دان"!
حـــال خوش‌بـــاش! چون شبِ هشتادوهشت ... در هزار و چارصد صحرا و دشت!
خیام ابراهیمی
30 اردیبهشت 96
ساعت سه بامداد
تا چهار سالِ دیگر و... تا تدبیرِ امیدیِ دیگر در این پهنه
مبارک باد بصیرتِ این بیعت بر اُمّتِ آگــاه و همیشه در صحنه.
---------------------------
پی‌نوشت:
* 1) عرضِ تبریک:
پارادوکسِ غمِ 88 و شادیِ 92 در 96 تا 1400؟! روایتی گروتسک است!
این نوشته را تقدیم می‌کنم به دوستِ اصلاح‌طلبم، که سه روز است مرا به خاطر تحریمِ نرم، سخت تحریمِ کرده؛ چرا که سَروَرِ قانونیِ دشمنِ مکار و مشترکمان را که به قانونِ زورگیریِ عقیدتی باور دارد، تحریم کردم.
برایش نوشتم تا مگر با یک غیرخودی که او را غیرخودی نمی‌داند آشتی کند.
و اگر خدا(یت) می‌خواست، آنان شرک نمی‌آوردند! و ما تو را بر ایشان نگهبان نکرده‌ایم!
و تو وکیل آنان نیستی!... و تو وکیل آنان نیستی!... و تو وکیل آنان نیستی! (107)
تو برایِ هشدار و مژده‌ای... همین!
پس گریبان چاک مده، ای پیام‌رسان!
...
** 2) تینک تنک:
درس لیلای لیلی به فرزندِ ده ساله اش یاشار:
"تینک تنک" چه باشد؟ پسرم!
Think Tank!
بنگاه فكر!
(اتاق فكر و مخزن فكر و انديشكده و اينها ... اينها
Brand هستند روي عملكرد واقعي ... )
در جامعه‌ي سرمايه‌داري از
Human Right Watch تا والمارت، همه بنگاه‌هاي مختلفي هستند كه اجناس مختلفي مي فروشند. فراموش نكن!



چرا احمدی نژاد، موسوی است؛ و روحانی همان خاتمی

چرا احمدی نژاد، موسوی است؛ و روحانی همان خاتمی؟!
پیشنهاد: راه نجات از شَرِ ملایِ داعش‌مسلکِ فاسد (مصداقِ ملای زنجانی به تعبیر خمینی*):
مقصدِ مسافرانِ قطارِ قانون‌اساسی، جز تدارکاتِ صدورِ انقلابِ جنگ تا دیار قدس چیست؟!
وجه‌اشتراکِ تمام ملتزمین به قانون اساسی، تنها ادعایِ مسلمانیِ متشابه ایشان نیست! بلکه تسلیم بودن به اختیاراتِ قدرتِ مطلقه‌یِ فراملی نهادینه در بند یک اصل 110 است، تا تنها یک‌نفر بدون التزام و غیرپاسخگو به خردجمعی و ملت، بتواند سرنوشت تمام مردم را در جنگ با هر عنصر داخلی و جهانی بنویسد و شاهراههای تنش‌آفرینِ صدور انقلاب را در وجوهِ نظامی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تعیین کند؛ تا مسئولین مکلف به جاده صاف‌کنی آن سرنوشت فراملی برای این نسل و نسل‌های نیامده باشند! بر اساسِ ریل‌گذاری این قانون، عملا جای کارفرما (ملت)، با پیمانکار (حاکمیت و دولتش) عوض شده! و همین اصل است که اراده‌ی ملی را از نوشتن سرنوشت خود در ملک مشاعی به‌نام وطن عقیم نموده است و امید به زندگی ملتی را در نبضِ ویژه‌یِ رگِ گردن و ذهنِ تنهای یک‌نفر حصر کرده است! بر این اساس قانونا و اصولا کسی نمی‌تواند از کارگزاری چون ملت سفارش بگیرد تا بتواند در راستایِ انتظارات و مطالبات مردم، وعده و شعاری بدهد! مگر به دروغ و فریب. از موسوی گرفته تا احمدی‌نژاد و خاتمی و روحانی و غیرروحانی... جمله‌گی باید سرباز صدور انقلاب به تشخیص یک نفر (ولایت مطلقه فقیه) باشند!
آقایان #گنجی ، #فرخ_نگهدار و #بهنود و رسانه‌هایِ غیرمستقل و خبرنگارانِ ویژه‌خوارِ اصلاح‌طبِ تبعیدی و داخلی! واقعیت این است! لطفا با عقلِ مصلحت‌گرایِ خویش، آدرس را اشتباهی نشان ندهید!
با نگاهی به ظرفیت قانون‌اساسی و عملکرد سردمدارانِ نظام در 40 سال گذشته، به‌سادگی می‌توان دریافت که:
مسیری که کارگذاران و کارگزارانِ جناحین موسوم به چپ و راست (اصلاح طلب و اصولگرا) طی می‌کنند، مو به مو (با کمی پیچ‌وتاب نامحسوس) همان سیر تکوینی هیتلر و استالین است! آن‌هم با بازی در چنبره‌ی بازیگردانِ نظام استعماری انگلیس و بازیِ نظام امپریالیستی امریکا، و بازیکنانِ پیش‌کسوت همچون فرانسه و این روزها روسیه... تا فروپاشی یک ملت بینوا و عقب‌مانده، میان قراردادهای استعماریِ تکنولوژیک، توسط دلالان و لابی‌ و مچ گیری و تحریم و باز لابی و تجدید توافق و دورباطل بده‌بستانی در پشت و روی صحنه و در غیاب اراده ملی و ملت، عملیاتی شود! تا از محل درآمدِ منابع تلف‌شده از جیب ملت‌های جهان‌سومی، با ادبیات تنش‌آفرین و رجز تا ایجاد جنگ و تنش بنیادی بین اربابانِ داخلی و خارجی، تحرک اقتصادی به نفع امنیت ملت جهان اولی خودشان تامین شود و البته در این تجارت میهنی هم ویرانه شد، فبها...! تا جهان اول و منابع طبیعی زمین برای رفاه‌طلبانِ ژن مرغوب، خلوت‌تر بماند! بدیهی است که استعمارگران همواره از استقرار اراده ملی ملتهای غیرخودی می‌ترسند، نه از سلاطین و اربابان بومی که با فحش و خشونت‌آفرینی و ادبیاتِ توهین‌آمیز و شعار مرگ و سیلی و مشت و لگد، به‌جای مدنیت و دیپلماسی حقوقی، مدام از دیوار این و آن بالا روند و برایِ آفرینش چنین جدالی، ملت خود و جهان را بین مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی تقسیم کنند! در واقعِ میدان باز کردن برای تاخت‌وتاز پیروانِ ایدئولوژی خودی-غیرخودی، همچون یک موتور پیشکشی و محرکِ تولید ادبیات و زبان استعماری و تاکتیکِ "تفرقه بینداز حکومت کن" تاریخی، یک استراتژی استعماری نوین است!
بنابراین، در یک جمله: آنچه این مقصد آتشین را در بستر قانونی تغییر می‌دهد، درخواستِ تغییر قانون اساسی به نفع ملت و احقاقِ اراده ملی بر اساس زبان مشترک حقوقی و مشارکت تمام مردم در نظام تصمیم سازی، با رویکرد "وحدت ملت با ملت" است! در این گزاره "درخواست" یعنی "درخواست"! و بر خلاف القاء و مغلطه و چاه‌نماییِ آقای #خاتمی، درخواست به معنای #براندازی و انقلابِ خونین علیهِ این و آن مسئول ناآگاه و ویژه‌خوار نیست! چه ایرادی دارد که همه (از جمله همین مسئولین نظام) در محضر و میانِ ملت حاضر باشند، اما حضورشان با تمکین به اراده و قانون ملی باشد! "درخواست تغییر قانون به نفع تمام ایرانیان" یعنی فرصتِ آشنایی به زبان مشترک حقوقی ملی! یعنی قائل بودن به اولویت "حق آب و گل طبیعی و اولیه‌ی هر شهروند"، بر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه"... که بدون اولی دومی مقدور نیست!
آقای خاتمی!، #شورای_عالی_اصلاح_طلبان!
صراحتا بفرمائید: ایراد این خواسته چیست؟ لطفا با لبخند و شعارهای کلی و گمراه کننده‌ی ناممکن، طفره نروید!
.
پیاده یا سواره در قطار قانونی صدور انقلاب تا دیار قدس؟
این روزها برخی از ساده دلان سبز و بنفش، دل از دروغ بنفش کنده و اینک به سیاه‌بازی و معرکه‌گیری و تحصنِ باندِ #احمدی_نژاد دل بسته اند! براستی، ساده دلی و خوش‌باوری تا کی؟
اندکی میزان آنی، اندکی موزون این...دائما میزانِ خود باش! تا شوی موزون خویش.
لطفا با سفسطه و چاه‌نمایی، آدرس را اشتباهی نشان ندهید، که کلید قفل زندگی مردم در دست مسئولین نظامِ قانونمدار است! کدام قانون؟! که قفل کور، در قانون اساسی است و کلید به دست قانونمدار اساسا بی‌معناست!
چرا که شامورتی بازی و نقش‌پذیری بازیگران و ملتزمین کارگردانی که در چنبره‌ی قانون اساسی تک نفره، قانونا دارای هیچ اختیارِ مؤثری برای نوشتن سرنوشت خود از عراق تا سوریه و لبنان و نزوئلا ندارند را نمیتوان به حساب استقلال رای آنها گذاشت و دل بستن به شعارهای ایشان، عملا یاری رساندن به سناریوی بازی باورپذیری چالش اراده‌ای کاذب در حیاط خلوت نظامی ضد اراده‌ملی برای تصمیم سازی سیاستهای کلی میهن خود است!
در شرایطی که یک شهروند همچون ستار بهشتی به‌دلیل یک متن فیس بوکی زیر مشت و لگد می‌میرد، و کاربرانی مشابه چند سال است که به دلیل ابراز دیدگاه خود که قابل تفتیش نیست، در زندان به‌سر میبرند، راستین نشان دادنِ تاخت‌وتاز و بازیهای عوامفریبانه و بی‌ثمرِ جناحین چپ و راست و باند احمدی‌نژادها و سبزها و بنفش‌ها، جز وقت کشی از ملت و انحراف امید مردمی که قانونا هیچ کاره‌اند چه ثمری دارد جز موج‌سازیِ کاذب بر امواج قریب مردم و موج سواری و خریدن فرصت ازاین ستون تا آن ستون؟
براستی اگر این بازیگران تظلم‌خواه، از گذشته پشیمان بوده و یا از راه پیشین خود توبه کرده باشند، ابتدا باید از قانون اساسی تک نفره، با درخواست تغییر آن به نفع تمام ملت توبه کنند! و این درخواست ملی را با صدای بلند فریاد بزنند و بیش از این در بازی‌های اختاپوس هشت‌پای قدرت مطلقه‌ی قانونی که قانونا و بنا بر مصلحتهای امنیتی نظام، کمافی‌السابق می‌تواند تا ابد به ملت پاسخگو نباشد، بازی نکنند! که کشاندن بازی به حیاط خلوت قدرت مطلقه‌ی این اختاپوس قانونی، که گاه بازوان آن در مسئولیتهای میانی و پائینی از سناریوی جنگ زرگری کاذب القاء شده بی‌خبرند، عملا یاری رساندن به مکانیسمِ اعتماد روبنایی به نقشها و بازیگرانِ جدید و تسلیمی دیگر است، که قادر است نقشش را همچون پرچمدار سنگدل بنفش آنچنان ماهرانه آغاز کند که در ادامه وقتی خرش از پل بیعت مردم با نظام گذشت، مطالبات را به انحراف بکشاند! تا همچنان مکانیسم اعتماد سنتی، بدون در دست داشتن مکانیسم راستی‌آزمایی کارایی داشته باشد! مکانیسم اعتمادی که بدون در دست داشتن مکانیسم راستی آزمایی توسط ملت مستقل به عنوان ناظران مستقل بر سرنوشت خود، بر تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو استوار است!
سرنوشت جنگ و تنشی از عراق تا سوریه و لبنان و ...
پرسش: آیا هیچ‌یک از این بازیگران امنیتی نظام، می‌توانند فراتر از اختیارات قدرت مطلقه بموجب بند یک اصل 110 سیاستهای کلی نظام را (برای صدور انقلاب از کربلا تا قدس) تعیین کنند؟ لطفا پاسخ دهید!
لطفا یک‌بار هم شده، هم خود و هم برای پیروان خود، امکان بهره‌گیری از اختیاراتِ قدرت تصمیم ساز و فراملی نهادینه در قانون اساسی را برای این بازی مصلحت‌آمیز با باور مردم را با صدای بلند بخوانید و نه خود هزینه شوید و نه اعتماد دیگران را هزینه کنید و به انحراف بکشانید!
براستی کدام اختیار مستقل برای مسئولین سه قوا سراغ دارید؟
لطفا پاسخ دهید!
سیاهکاران، آگاهانه آدرس را اشتباهی نشان می‌دهند...کار از دل بستن به این مهره و آن مهره و این بازیگر و آن بازیگر در سناریوهای کارگرانِ اتاق فکر قادر مطلقه گذشته است! هر وقت ایشان از قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت و برای نوشتن سرنوشت خود توبه کردند، آنوقت حرفشان شنیدنی است! وگرنه جملگی سربازان جنگ و صدور انقلاب از عراق تا سوریه و لبنان و دیار قدسند! چون هیچیک از مسئولین نظام قدرتشان فراتر از اختیارات یک نفر بموجب بند یک اصل 110 نیست! و حرف مفت این خیانتکاران به ملت جز گرد و خاک و گل آلود کردن آب برای گرفتن ماهی به نفع صاحب پیچ رگلاژ و سوپاپ اطمینان تخلیه ی فشار ملی بر خلاف سیاستهای کلی صدور انقلاب نیست! تمام ایشان فتنه‌گران و دلالان ویژه‌خوار این جدایی و تفرقه و نفاق و ضدیت و تنش و جنگِ بنیادی و قانونی هستند!
چندی پیش رهبر نظام گفت: نقد سالم حتی به من هم جایز است! به شرط آنکه نقد مبتنی بر ضدیت نباشد! در این گزاره یک حکمت نهفته است:
و حکمت این است: وقتی قانون اساسی در بطنِ خود ضدیت با اراده ملی را نهادینه دارد، هر گونه تحلیل رفتار و نقد به بازیگران و بازیگردان و کارگردان و سناریست آن، همراهی و تقویت و تثبیتِ این ضدیت علیه ملت است!
بر این اساس، به باورم اگر بخواهیم بر خلاف قانون اساسی قدمی براندازانه و مبتنی بر ضدیت برنداشته باشیم، تا در دام صیاد قانونی صید نشویم و ضمنا بخواهیم در راه احقاق اراده ملی گامی برداشته باشیم، طی نمودن سه گام معرفتبار را که مبتنی بر فهم زبان مشترک ملی است را ضروری می‌دانم:
1)
گام اول: اجماع برای #توبه_از_قانون_حصر_ملت با دعوت از خاتمی و موسوی و شورای عالی اصلاح طلبان و تمام مدعیان ملت و مردمسالاری.
2)
گام دوم: درخواستِ تغییر قانون اساسی به نفع تمام ملت، و استقامت در حاشیه (نه در متن قانون و انتخابات و معرکه‌های کاذبش که ملت عقیم را منحرف و فاسد کرده است)
3)
تمکین به ملت و تغییر توسط خود نظام (نه اجنبی و نه شورش و نه رفتارهای خشونتبار و انقلابی). که ملت مالباخته و #زلزله زده به قانون اساسی ما پیش از هر حرکتی به فرصت کافی برای معرفت و تفکر و فهم این زبان مشترک ملی وحدتبخش بر اساس حداقل منافع مشترک ملی نیازمند است! که#انحصار_قانونی_ویرانگر_است !
و پرسش آخر: اگر ملای زنجانی دارای قدرت مطلقه می‌شد و دچار زوال عقل پیری می‌شد، چگونه ملت بی‌اختیار و ذوب در ولایتش می‌توانست اثبات کند که او با مالیخولیایش و سیاست‌های انقلابی و تنش‌آفرینش و نیز احکام اعدامش علیه مخالفین خود از قبیلِ شیخ فضل‌الله نوری‌ها (که خود بصورت بالفطره یک ملای زنجای دیگر بود)، دارد مملکت را ویران می‌کند؟ آنوقت چه کسی و چگونه و با کدام مکانیسمی (بدون امکان پاسخگویی)، باید و می‌توانست جلوی او را می‌گرفت؟ آیا این ادعا یک نقض غرض پارادوکسیکال و ویرانگر بدون منطق نیست؟
موضوع این نیست که این ملا خوب است آن ملا بد است! موضوع این نیست که این سلطان مطلقه خوب است و آن سلطان مطلقه بد است! اصلا تمام ملاها جز ابوبکر بغدادی و ملای زنجانی، خوب! موضوع این است که وقتی مکانیسم راستی آزمایی بصورت قانونی توسط ملت تعریف و تضمین نشود و با نظارت ملی نباشد و یک قدرت مطلقه چون قذافی خودش گزمه‌های مزدور خویش را برای تائید خود برگزیند، آنگاه ملت عقیم از قدرت چگونه میتواند اثبات کند، قذافی دچار زوال عقل شده و ملتی را با خود منهدم خواهد کرد و به ویرانی و فساد و زوال خواهد کشاند؟!
آقای خاتمی و حضرات اصلاح طلب پیرو معمار کبیر، لطفا پاسخ دهند!
خیام ابراهیمی
27
آبان 1396
پی نوشت:
1-
احمدی‌نژاد و نوچه‌ها، با سیملولیشن و بازآفرینیِ کاریکاتورِ مضحکِ سران مشروطه، در شاه‌عبدالعظیم بست نشستند:(
لینک خبر:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=83190
2-
ویدئو/ خمینی: یک ملای زنجانی خطرش از صد دیکتاتور بدتر است و می‌تواند جهان را فاسد کند!


زندگیِ سگیِ یک گربه‌ی قانونا مرده

زندگیِ سگیِ یک گربه‌ی قانونا مرده
تکثیرِ ویروسِ زورگیری انقلابی و قانونِ اساسیِ آن
بـاز آهسته رد شو و به رویِ مبارک نیاور ای شریکِ رفیق‌کش! بر سر تو چه آمده با این ویروسِ انسان‌کش؟
که عیّارانِ فارغ‌التحصیل از نظام قبیله‌ای و زورگیرانِ عقیدتی میوه داده‌اند، به پیشوازِ شبِ چله‌ی چهل سال تمرینِ تعارفاتِ زورگیرانه و محترمانه!
1، 2، 3... لرزید و لرزاند سرنوشت را زلزله‌یِ انقلابِ استعماری
با ادبیات مکتبی تقسیم ملت واحد و جهان به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی و صدور خود به غیرخودی، با آتش به اختیاری و شعار مرگ و بالارفتن از دیوار سفارت و این و آن و گروگانگیری و گروگان‌فروشی و گروگان‌کشی و ترور و خشونت و جنگ و ویرانی، به جای ادبیات حقوقی و دیپلماتیک و همزیستی مسالمت آمیز و هم افزایی ملی و وحدت ملت با ملت و شراکت برابر در منابع ملی و سرنوشت خود.
و اینک حمله به کاروان آذوقه توسط گرسنگان عیار در راه امدادِ زلزله
1- حکومت قانونی با قدرتِ مطلقه و ملتِ خلع ید شده‌ و در حال زوال.
2- شیران روبه مزاج وطنِ محتاج دعا؟
3- مردان دلیر نان‌آور برای اهل بیت
تا به زلزله‌زده‌گان و مالباخته‌گانِ امنیت میلی از ما کمتران، از مال دزدی کمک کنند، واجب قربة الی الله.
ننگ بر قانونِ ویرانی و مزدورانش!
ننگ بر امیدواران به قانونِ اصلاح ناپذیر!
ننگ بر چاه نمایان خیانتکار و ویژه‌خوار و ژن مرغوب!
ننگ بر آن سید قریشی خودفروشِ لبنانی حرامخوار که از منابع ملی ملت مالباخته میخورد و مزدورانش دست و پا از سکوتِ 88 ایران شکستند و اینک به ریش فرهنگ پارسی می‌خندند و حکومت ایران را عرب می‌داند و سالهاست که به مفتخوران و مزدورانِ لبنانی از جیب ایرانیان در بیمارستانها و مراکز تجاری و فرهنگی مجهز بنا شده از ماال زلزله زدگان ایرانی خدمات بهداشتی و اقتصادی و مسکن و تحصیلات مجانی ارائه می‌دهد و به ریش ایران و ایرانیِ موریانه‌زده می‌خندد!
باز آهسته رد شو و به روی مبارک نیاور! خطر دارد!... اما در این چشم پوشی‌های خود، حتما یک نگاه به آینه بینداز و به خاطر بسپار دو چهره را...!
یک آتش به انفجار
24 آبان 1396
پی‌نوشت:
نمی‌توان ناامید مُرد و به کام مرده خواران ویژه خوار فِسُرد!
گام اول: به چالش کشیدن اصلاح طلبان سبز و حقوقدانِ امنیتیِ بنفش.
گام دوم:
#توبه_از_قانون_خودی_غیرخودی، #توبه_از_قانون_تفرقه ، #توبه_از_قانون_دروغ ،#توبه_از_قانون_فتنه ، #توبه_از_قانون_حصر ، #توبه_از_قانون_غصب ،#توبه_از_قانون_صدور_انقلاب
#توبه_از_قانون_زورگیری_عقاید ، #توبه_از_قانون_ضد_ملی
گام سوم#تغییر_قانون_برای_همه
با اولویت حق آب و گل طبیعی و اولیه، به جای حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه...که بدون اولی، دومی آواره و سرگردان است!
در ویدئوی پیوست، انقلابیون ایرانی شمشیر از رو بسته‌اند و برون ریخته‌اند آنچه در دل دارند!
به یاد طغیانِ گرسنگان و عیّــارانِ بلشویک، در شورشِ اکتبر 1917 روسیه تزاری.

Friday, January 12, 2018

بصیرت سید قریشی روی خط زلزله


بصیرتِ سیدِ قریشی رویِ خطِ #زلزله
زلزله یک حادثه‌ی طبیعی فورس‌ماژور و فراتر از توان و اراده‌ی انسان است؛ اما تدبیر و بصیرت انسانی برای مقابله و پیشگیری و مهارِ تبعات و خساراتِ آن (همچون ژاپن) تکلیفی حکومتی است! اما وقتی به‌موجب قانون، در سیاستگذاری کارگزاران حکومت، "خردجمعی" مشروعیت تصمیم‌سازی نداشته باشد؛ و کارگزارانِ قانون، خود را پاسخگویِ مطالبات و تکالیف ملی ندانند، آنگاه می‌توان تمامِ عواقبِ بدِ آن را به‌عنوان جنایتی فراملی به‌پای حاکمیتی نوشت که یا از حداقل بصیرت به‌نفع حقوق و مطالبات ملی ناتوان است، و یا به دلیل اختیارات مطلقه از حق قانونی خود بهره برده و از اعمالِ آن خودداری می‌کند! به هر روی در این جنایت تنها قانون مقصر است نه مسئولین! چرا که در قانون اساسی یک جابجاییِ نقشِ فرمانده و کارگزار اتفاق افتاده است، که مملکت را تبدیل به یک قبیله با یک رئیسِ همه‌کاره کرده است، که هر چه بکند و نکند، حرجی بر او نیست!
وقتی حاکمیت قانونا خود را کارگزارِ اربابی به نام ملت نداند، آنگاه مصدومین زلزله برایش سربار و هزینه‌اند! و در شرایط بحرانی خدمت‌رسانی پاسخگویانه به ملت توسط ایشان عاری از احساسِ عمیق انسانی برای ادایِ تکلیف ملی بصورت علمی و استاندارد خواهد بود! چنین حاکمیتی بنا بر قدرت معکوس قانونی، بدون احساس تکلیف و سنگدلانه، حاضر است سر به تن ملتِ زخمدیده که در راه سیاست‌های کلان رئیس قبیله، مزاحم است،‌ نباشد! بنابراین در چنین ساختاری اگر صد بار هم زلزله حادث شود، باز حاکمیت از سر اجبار و با اکراه، به همان رفتار هیئتی قبیله‌ای مزمن رفتار خواهد کرد! چون حاکمیت، ملت را فرمانده و صاحب حق‌ مسلم خود نمی‌داند! در واقع زلزله‌ی اصلی، پیش‌تر در قانون اتفاق افتاده و جای زمین و آسمان را عوض کرده است!
قانون زلزله:
قانون زلزله، مبتنی بر جابجاییِ نقشِ قدرت بین زمین و آسمان است!
زلزله بر سرنوشت مردم مؤثر است! اما وقتی تصویبِ سیاستهای کلی نظام و مدیریت بر مصارف و مخارج منابع ملی و برنامه‌ریزی برای تامینِ ایمنی و امنیتِ مردم و تعیینِ اهم و فی الاهم و نوشتن سرنوشت ملی، در ید قدرت مردم و نظارت ملی نباشد، آنگاه باید منتظرِ خساراتِ هر زلزله‌ی ویرانگرتری بود! از جنگ گرفته تا فروپاشی اخلاقی و فساد و دزدیِ پیمانکارانِ ویژه‌خوارِ حکومتی که همواره از ملت طلبکارند نه غیرپاسخگو! وقتی اهم فی‌الاهم امور وابسته به سیاست‌های کلی انقلابی توسط یک نفر آن هم ذیلِ هدف اصلیِ صدور انقلاب به جهان باشد، آنوقت بر پایه‌یِ اهداف روبنایی نفوذ و تصرف قدرت، کل و یا بخش عمده‌ای از منابع و ثروتهایِ ملی، می‌تواند به‌جایِ برنامه‌هایِ زیربناییِ رفاه و هم‌افزایی توان ملی، و افزایشِ ایمنی و استقرار امنیت و صلح و توسعه، مصروفِ امور روبناییِ جنگ و حضور در سوریه و عراق و لبنان و یمن و ونزوئلا شود! و آنگاه اگر صد بار هم که زلزله بیاید، باز باید شاهد پریشانی و شعار مفت و امدادرسانی هیئتی و بدون سازماندهی باشی و... باز روز از نو و روزی از نو!
این بار در زلزله‌ی غرب ایران، شاهد خرابی قابل توجه‌ مسکن مهر حکومتی، در مقابل مسکن‌های شخصی‌‌ساز شهروندان هستیم. و این یعنی بعد از زلزله‌های ویرانگر #بوئین‌زهرا و #رودبار و #بم، جز غصه و لابه و شعار و نصیحت و دعا، هنوز هیچ تدبیر ملی جدی حکومتی برای ایمن‌سازی بناها و پرهیز از آسیبهای ناشی از رفتار هیئتی و مدیریتِ ناکارآمدِ بحران اندیشیده نشده است! این یعنی حکومتی که معلوم نیست کدام محصولِ خود را لایق صدور به جهان می‌داند، یا عامدانه و یا سهل‌انگارانه، عاجز از عمل به نفع مردم است؛ و یا تمام تمرکز و توانش را در امور دیگری مصروف می‌کند که حقوق ملت در مقابل آن بی ارزش است! این یعنی وقتی قانون ملی حاکم نباشد و ملت برای مدیریتِ اموالش اختیار سرنوشت‌سازی نداشته باشد، همواره باید بازیچه‌یِ بازیگرانِ بی لیاقتی باشد که قدرت ملی را صرفِ مطامع خودشان می‌کنند و همواره و قانونا می‌توانند به عقوبت هر رفتاری پاسخگو نباشند! وگرنه هنگام زلزله باید بتوانند بعد از شناسایی سریع مناطق زلزله رده بر اساس گزارش پایگاههای ستادی ضد زلزله در اقصی نقاط کشور، با پشتیبانی و ابزار و لوازم مناسب از پیش تدارک دیده شده در نقاط معین، حداکثر ظرف 24 ساعت، نیروهای آموزش دیده را بر اساسِ یک پروتکل استاندارد و حقوقی با دستورالعملی معین و با شرح وظایف مشخص، با اعلام وضعیت اظطراری و فوق‌العاده سریع، شهرکهایی را با امکاناتِ کانکس و موتور برق و آب و مواد غذایی و پوشاک و لوازم و تجهیزات فنی و سازه‌های بهداشتی و بیمارستانی، در مناطقِ متعددِ از پیش مطالعه‌شده و بر اساس یک روش کار حرفه‌ای مستقر نمایند و برای چندمین بار مثل بیابانگردها به روش هیئتی عصر حجری، گرد خویش گیج نزنند و نیروهای سرگردان و غیرضروری بصورت فله‌ای از روی هم رد نشوند و به رسم یادگار و افتخار عکس سلقی نگیرند! اما آنچه مانع این اقدام حرفه‌ای است، ضمن آنکه به علت اطمینان از عافیت خود ناشی از عدم احساس درد و زخم و رنج مردم و عدم حس مسئولیتِ پاسخگو به صاحب حق است، نیز این است که قانونِ حاکمیت، ملت را تنها به عنوان برده و ابزار و سرباز یک فرمانده می‌نگرد، نه صاحب حق! چنین نگرش ایدئولوژیکی، بصورت ماهوی تمایل دارد که از شر مزاحمینِ زخمی که فرمانبر و سرباز هم نیستند زودتر خلاص شود! چون یک ریال هزینه‌ و خدماتِ اضافی، سربار و مزاحمتی است در راه سیاستهای کلان از پیش تدبیر شده! به همین دلیل پیش از هر اقدام امدادرسانی ابتدا به فکر تامین امنیت خود، برای پیشگیری از شورش است! اولویت‌ها در ساختار شبان‌رمه گی با نظام مردمسالاری از زمین تا آسمان با هم فرق می‌کند! چون جابجایی آسمان و زمین، جای فرمانده را با فرمانبر تغییر می‌دهد! در نظام دموکراتیک، حاکمیت همچون یک فرمانبر و کارگزارِ پاسخگوست که برای فرمانده و اربابش که ملت است جان می‌دهد، نه برعکس! به همین دلیل است که کیفیتِ نازل و مزخرف خدمات حکومتی را باید در فلسفه و ماهیت قانون جستجو کرد!
.
1) عاقبتِ دموکراسی و تفکیک قوا، و قدرت مطلقه و وحدتِ قوا
وقتی قانونا، قوای مقننه و مجریه و قضائیه از یک نفر دستور بگیرند (نه تمام ملت)، آنوقت تمام ملتزمین به قانون، جاده صاف کن و پاسخگوی همان یک‌نفرند نه ملت! بر اساس اختیارات چنین قانونی است که ملتی همواره ناگزیر است بی دست و پا، در بحران‌های فراملی منتظر معجزه و عنایت از بالا باشد و هزینه شود، بی‌آنکه مستقل و تاثیرگذار و تصمیم‌ساز و کارفرما باشد! و ملتی که قانونا، کارفرما نباشد، جز کارگزار و برده‌هایی با سرنوشتی مبهم و محتوم نیست!
گویا از #سر_پل_ذهاب تا سر پل صراط، باید روی خط زلزله و بی‌ثباتی در بحرانی ساختاری، بین زمین و آسمان تنها خون داد!
در تصویر ذیل، در سمتِ چپ شاهدِ سرنوشتِ ساختارِ حکومتی (مسکنِ مهر)، و در سمتِ راست شاهدِ سرنوشتِ ساختار مردمی (مسکن شمر) هستیم. بر هر دو سازوکار، استاندارد و نظارتِ دولتی و مهندسی شهرسازی حاکم است! پس از وقوعِ زلزله، از جناحِ چپ ویرانه‌ای مانده و جناحِ راست هنوز پای برجاست! تو گویی حکم تعادل و ثبات جهان نیز در همین‌جاست!
نتیجه: آنچه ضامنِ کارکرد نظام استاندارد و امنیت ملی است، نه نظارتِ مطلقه‌یِ حکومتی و پیمانکارانِ مطیعش در قوای سه‌گانه، بلکه تضمین قانونی به‌خواست و نظارتِ مردمی بر اموال و منابع‌ملی و سرنوشتِ خویش است! اما قانون اساسی فاقدِ این ضمانتِ ملی است و مشت نمونه‌یِ خروار است!
باید بر سرنوشتِ ملتی که به حکم قانونِ سلطه، با تقسیم ملتی‌ واحد به مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی، از نظارتِ ملی بر منابع خود محروم است، خون گریست! که هیچ قانون و استاندارد زمینی و آسمانی ضامن امنیت ملی نیست، مگر با تضمینِ نظارتِ تمامِ ملت برای نوشتن سرنوشت خود و مدیریت منابع ملی و مشارکت در نظامِ تصمیم‌سازی وهم‌افزایی و صلح، به جایِ هزینه‌کردنِ هستی یک ملت در راه تنش و جنگ. حالا باید آماده باشی برای پرداختن بهای سمبل‌کاریِ غارتگران و دزدانِ اعتماد در پروژه‌های ملی، به قیمتِ تمرکز قوا در جنگی دیگر با نیروهایِ محرکِ گسل‌های زمینی و آسمانی مصادره شده در دستِ قدرت مطلقه.
وقتی نوشتنِ سرنوشتم قانونا با خودم نیست، آیا باز باید خون بدهم؟!
.
2) حکومت اعراب بر ایران به روایت نصرالله لبنانی
سال‌هاست که روی منابر رسمی خطابه می‌خوانند که ایران روی خط زلزله است و برای پیشگیری از خسارات لطفا مردم گناه نکنند! و همزمان با پول مردم و بدون مجوز مردم در فلسطین و لبنان و سوریه و عراق مشغول جنگ و تخریب و ساخت و سازند!
آیا ایران، پیمانکارِ پروژه‌ی مسکنِ مهر اعراب است؟
سیدحسن‌نصرالله رهبر حزب‌الله لبنان، در لینک ویدئوی ذیل، با خنده می‌گوید: بدون پول ایران، لبنان هیچ است و نان و خورد و خوراک و شراب و موشک و هستی ما همه مدیونِ شکستِ فرهنگی پارسیان است و دلمان به مسئولین حکومت اسلام که سید و عربند خوش است! همچنانکه در اینسو ملت سرگرمِ حجاب و فساد و اعتیاد و فقر و دلالی و زوال و مالباخته‌گی بانکی و قانونی است، اما در آنسو لبنانی‌های سید قریشی، بی‌حجاب و سرخوش و کیفور، همچو همسر احیاء شده و تازه‌نفسِ بی‌حجابِ بشارند که دلش را به کارخانه‌ی موشک‌سازی ایران در سوریه خوش کرده است!
و عراقی که خسارات جنگی را در عقیم بودنِ قانونیِ ملت ایران ملاخور کرده، خشنود از سردار سپاه عرب (به روایت نصرالله) که چون سلیمانِ نبی، یک روزه با واکنشی سریع و حرفه‌ای کرکوک را از شر کردها خلاص کرد، تا اینک سربازان جان بر کف، بدون امکانات کافی در شرایط بحرانی، با واکنشی لاکپ‌شتی با چنگ و دندان از زیر آوار زلزله جنازه‌ی پارسیان را بیرون بکشند و میان دست و پای مردم بینوا حیران بپیچند و از این بی دست و پایی ملی و بلای آسمانی و زمینِ غصبی، شاهدِ واکنش سریعِ دزدانِ گرسنه‌ از اموالِ زیر آوارِ قانون ضد‌ملی باشند.
الف) لینکِ افاضات سید قریشی در مورد پول ایران
https://www.youtube.com/watch?v=Xzh5io06xcM
.ب) لینک افاضات سید قریشی در مورد عرب بودن حکومت ایران.
https://www.youtube.com/watch?v=m7ntj_cu2CY
3) عبرت تاریخی
هوش ایرانی می‌گوید اگر قانون ضامن نظارت ملی بود، درآمد چند روز منابع ملی، اگر به جایِ فعالیتِ فراملیِ صدور انقلاب طبق اختیارات تک‌نفره‌ی قانونی، خرجِ ساماندهی و ساخت‌وساز و ترمیم زیرساختهایِ اقتصادی و رفاهی و ایمنی داخلی می‌شد، شاید در چنین مواقع بحرانی که مسبوق است، در عرض 24 ساعت می‌شد با امکانات امدادرسانی حرفه‌ای، به جایِ بیل و کلنگ و چادر و چراغ موشی، در این سرمای زیر صفر منطقه‌ی روسی، صدها کانکس و مراکز خدمات رسانی و بیمارستانی، توسطِ نیروهای ضدشورشِ ویژه‌یِ آموزش‌دیده‌ی لبنانی در وقایع سکوت 88 در تهران را به مناطق زلزله‌زده گسیل داشت که گاهی هم به جای دست و پا شکستن و جان گرفتن، دستی بگیرند و جان ببخشند به ملت مالباخته‌ و اسیرِ ایران!
قانون اساسی می‌گوید: همه که نیکلای دوم در انقلاب اکتبر روسیه نمی‌شوند که برای همراهی با ملت گرسنه، حکومت را به مردم و بلشویک‌ها تحویل دهد، و بعد با تمام خاندان تزاری در زیر زمینی توسط ایشان اعدام شوند! دور از جان هر قادر مطلقه.
براستی وقتی اراده و قلبِ مردم عقیم و محصور در قانون معنوی، در حال پاره پاره شدن است، دیگر لقلقه‌یِ #تسلیت چه سودی به حال نزارِ سرگردان و آواره‌شان دارد؟
تسلیت را باید آن عباشکلاتی گفت که مردم را لایق دموکراسی ندانست و 20 سال در برزخ سبز و بنفش معطل نگاه داشته است! تسلیت را باید به اعتماد ملی به این و آن ملتزم به قانون ضد اراده ملی گفت که بدون تغییر همواره قربانی زلزله‌های زنجیره‌ای از زمین و آسمان است!
خیام ابراهیمی
22 آبان 1396

گروتسکِ اختیار عقیم


گروتسگِ اختیار عقیم در قواعدِ بازیِ "تن‌فروشی"
امیــــــــد به قانونِ انتخابِ برده‌دار و برده‌فروشی
می‌توان بیعت نکرد و نـفِـسُــرد، تا "تغییر"
می‌توان بیعت نمود و لال مُــرد، با "تدبیر"
*****
گروتسکِ مسافران قانونِ قطار جنگ، و صدور خود به غیرخودی
امید به خودکشی و یا دیگرکشی است
امید به قانون ریلی که مقصدش به اختیار تو نیست
و سرنوشت مسافرین به زوالِ سلول‌هایِ خاکستریِ یک سوزنبان مرتبط است
که تو را بین خودکشی و دیگرکشی مختار کرده.
چنین امیدی عینِ بلاهت شیرین است؛
بویژه که لکوموتیوران و خدمه انتحاری باشند!
فرد عاقل و بالغ، یا از ابتدا سوارِ این قطار نمی‌شود
و یا فرمان ایست می‌دهد و در اولین ایستگاه پیاده می‌شود
احمقانه‌ترین مطالبه و امید به لکوموتیوران این قطار این است که
از او بخواهی روی ریل آهنی: به چپ بپیچد! یا به راست بپیچد!
و اشک و خنده و تهوع وقتی در هم می‌آمیزد که: مالکِ قطار تو باشی!
آتش به اختیار پیاده: خیام ابراهیمی
19 آبان 1396

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...