Monday, March 25, 2019

از مرگ تا زندگی


از مرگ تا زندگی
نظام سلطه، چه مبتنی بر رقابتِ آزاد و چه مبتنی بر رقابت انحصاری، برای حذف ژنِ معلول و ضعیف، در فقدانِ ساختار #هم_افزایی_انسانی، و #همزیستی_مسالمت_آمیز، بر اساس ژن برتر ایدئولوژیک، تکنولوژی، سرمایه و تملک، چه در بستر آزادی و چه در نظام دیکتاتوری، یک محصول مشترک دارد: برده‌سازی غیرانسانی بر اساس استراتژی و سیاست‌های کلی صاحبان قدرتِ فراتر از اختیار و توانِ مردم در چارچوب قانون. تفاوت دو نظام باز و بسته در این است که اگر این آدمک در نظام نئولیبرالیسم، اختیار تغییرات بنیادی داشته باشد ولی به‌دلیل برخورداری از حداقل عناصر زندگی انسانی، انگیزه و همت و اعمال اراده در تشکیلات مقتدر نداشته باشد؛ اما در نظام غیردموکراتیک همچون حیوانی در قفس و برده‌ای دست و پا بریده نه فرصت زندگی انسانی و نه امکان و اختیار، و نه توان تغییرات را دارد!
انسان‌ و جامعه‌ی مدنی، در پروسه رشد و توسعه، مواد اولیه‌یِ پروژه‌های یک کارخانه‌ی ایدئولوژیک و آدمک‌سازی نیستند! انسان و جامعه پدیده‌ای مرده چون مواد اولیه در دست صاحبانِ قدرت نیستند! بلکه خود موجود زنده و عاملِ تولید قدرتند! بنابراین از مبانی یک جامعه‌ی زنده، ضرورت سیستماتیک تشکیلات بومی قدرت‌ساز برای نظارتِ فعال مدنی بر مدیریت نمایندگان تولیدی خود و توزیع منابع طبیعی در راستای نوشتن استراتژی و سیاست‌های کلی و سرنوشت ملی است! بنابراین وجود شکاف طبقاتی در هر نقطه از جهان نتیجه‌ی توزیع ناعادلانه‌ی منابع طبیعی و انسانی ناشی از سلطه‌ی قدرت متمرکز برای مدیریت پروسه‌ی رشد و توسعه‌ی وابستگانِ قدرتِ خودی علیه غیرخودی است!
.
از فقر و درمانده‌گی، تا ثروت و بالنده‌گی، فاصله‌ای است بین مانداب و مرداب اختیار و اراده‌ی ذرات، تا حرکت رود جاری تا دریا. قانون اساسی هر کشوری موتور توسعه و سازندگی، و یا افول و ویرانی است!
از قانون مرده‌ی دیروزی، تا قانون زنده به اراده ملی، تفاوتی است از گورخوابی در بتخانه، تا میوه‌های جنگل‌های خودرویِ کوهستان.
"قانون زنده" تابعِ اراده ملیِ مردم زنده است! نه تابعِ برد‌ه‌گیِ آدمک‌های مرده و شهروندانِ بی‌اختیار در نوشتن سرنوشت خویش از ایران تا عراق و شام و لبنان. مردم رعایای قربانیِ تصمیم یک ارباب نیستند!
#زورگیری_عقیدتی وقتی قانونی و موروثی و غیراختیاری شود، دیکتاتوری زاده و نهادینه می‌شود، و در مناسبات قدرت و در روحِ جامعه، تسری یافته و چون امری کهنه و دیروزی، خود مانع و کاهنده‌‌یِ انگیزش و امید و نشاط و بالندگی و زایندگی ملی، ابزاری برای ویرانیِ این سه عنصر حیاتی می‌گردد:
"استقلال، آزادی، جمهوری"
ایران از آنِ تمامِ ایرانیان است و حذف هر شهروند صاحب حقی، موجب شکاف است! #یا_همه_یا_هیچ
نام و سرزمین و منابع ملی مردم ایران، به کامِ هیچ باورِ خاصی مصادره شدنی نیست! هرچند 40 سال است که چنین بوده است!
"زبان مشترک حقوقِ ملی" بر اساسِ "حداقل منافع مشترک ملی"، به عنوانِ شرط "پیشا آزادی" عاملِ "وحدت ملی" و احقاقِ اراده ملی است!
زبان خاصِ جناحی و ایدئولوژیک و گروهی، بر اساس آزادی عقیده، ادبیاتِ دوران "پساآزادی" است! هر چند که در ادبیات سیاسی پوزیسیون و اپوزیسون، خود به عنوان عامل تفرقه و پریشانی، بنای #زورگیری_عقیدتی داشته باشد!
و خشت اول چون نهاد معمار کج.. تا ثریا می‌رود دیوار کج.
آزادی عقیده و "عدم تفتیش عقاید"، ضامنِ امنیت ایرانیان و استقلال شهروندانِ ایرانی است! هر چند به قانونی پاردوکسیکال، در میدان عمل همواره، بر خلاف اصل مونتسکیو در قوای منفک سه گانه، شاهد تمرکز و نقض آن باشیم. و اختیار سرنوشت‌ساز یک ملت در کام یک حکومت، بلعیده و نفله و تلف شود!
با اولویتِ "حق آب و گل طبیعی و اولیه"، بر هر "حق ایدئولوژی حصولی و ثانویه" ایران را برای تمام ایرانیان بخواهیم! که بدون حق اولی، حق تابعیت و حق دومی مقدور نیست!
بدونِ اولویتِ "حق مشترکِ آب و گل"، در نظام تصمیم‌سازی و سرنوشت ملی (سیاست‌های کلی نظام)، وجود هیچ قدرتِ زمینی و باور بشری، ضامنِ وحدت و استقلال و آزادی نیست!
ایران، ملک انحصاری هیچ جناح و حزب و گروه و ایدئولوژی خاصی نیست!
وحدت ملی با "هم افزایی ملی" و "همزیستی مسالمت آمیز" بزرگترین قدرت زاینده‌ی امنیت، امید و بالندگی و شکوه ایرانیان است! و #قانون_اساسی بزرگترین مانع آن!
واقعیت این است: بدون پیش شرط اولیه‌یِ احقاق قدرت و اراده ملی با #تغییر_قانون_اساسی ، هر اصلاحاتی ناممکن و گمراه‌کننده بوده و ایران رو به ویرانی فزاینده است!
خیام ابراهیمی
5 اسفند 1396


راهکارِ نجات ایران از ویرانی


راهکارِ نجات ایران از ویرانی
"نظام" یعنی "مردم"! نه قانون و نه قانونمدارانی که اراده ملی را پیش‌تر عقیم و براندازی کرده‌اند!
براندازِ اراده ملی، قانون اساسی و قواعدِ قدرت‌مطلقه‌ی نهادینه در مناسبات اجتماعی است! چه در سطح جهان و چه در مرزهای بومی.
و راهی جز تغییر قانون برای احیاء وحدتِ خودجوش تشکیلاتی اراده ملی بر اساس حداقل منافع مشترک ملی، با هم افزایی‌ملی و همزیستی‌مسالمت‌آمیزِ غیرایدئولوژیک، با اولویت حق مشترک آب‌وگل، بر هر حق ثانویه‌ی #دوگانه_اندیش و تفرقه‌آمیزِ مؤمن و کافر به قدرتِ فراملی و خودی-غیرخودی و گرایشاتِ حصولی و ایدئولوژیک و قومی قبیله‌ای نیست!
عامل اصلی تشدیدِ فروپاشی اخلاقی و فرهنگی و تسریِ دروغ و ریاکاری و نفاق و دزدی و زورگیری و تلنبار شدن و انفجار مطالبات و شکاف قدرت و اتلاف منابع انسانی و طبیعی و ناامنی ملی، قدرت انحصاری برآمده از قانونی با سلطه‌ی تصمیماتِ غیرپاسخگوی قدرت مطلقه‌ی فردی بر جماعت عقیم، در سیاست‌های کلی نظام (سرنوشت وطن) است!
تنها راهکار نجات ملت برای رسیدن به برترین قدرتِ مؤثر و وحدت ملی برای پیشگیری از تعرض هر تمامیتخواه به میهن، با در خواستِ فراگیر#تغییر_قانون_اساسی برای اولویت حق طبیعی و اولیه‌ی آب‌وگل، بر هر حق ثانویه و حصولی و انحصاریِ ایدئولوژیک، تکنولوژیک، سرمایه و مالکیت، تا حضور تمام شریکان خاک مشاع و مشترک در نوشتن سرنوشت مشترک و در نظام تصمیم‌سازی برای تعیین سیاستهای کلی همراه با نظارت‌ملی تشکیلاتی، بر دخل و خرج منابع ملی و برای تولید نمایندگان واقعی و پاسخگو ممکن است!
توبه‌ی دلدادگان معمارِ کبیرِ تفخیذ، از چهل سال زورگیری‌عقیدتی و سلطه‌یِ قانونِ بحران‌ساز و قدرتِ خونین خودی‌ها، میان خونِ ملت غیرخودی، ضروری است!
مشکلِ ناامنی و ویرانیِ ایران، "قانون‌اساسی تفرقه" و دوگانه‌اندیش مؤمن‌وکافر و خودی‌وغیرخودی است!
فساد ناشی از شکاف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، ناشی از قانون اساسیِ نفاق و تفرقه است!
بحران و فتنه‌یِ ویرانی در قانون است، نه در روشِ فریبایِ حرامخواری قانونمدارانِ سبز و بنفش و سیاه.
فتنه در قطار ثابت صدور انقلاب به دیار قدس با لکوموتیوران‌ها و تدارکاتچی‌های سبز و بنفش و سیاه است!
آیا چاه‌نمایی و ویژه‌خواری و دزدی و خیانت به‌نام "ملتِ غیرخودی" و به کامِ "امتِ خودی" بس نیست؟
اِی اربابان جهانی و بومی! اِی صاحبان ژنِ ابتر ایدئولوژی و تکنولوژی و سرمایه و تملکِ جهانِ سلطه!
آیا در جنگ و تنشی تحمیلی به ملت‌های غیرخودی، همه از خون در شیشه‌یِ غیرخودیان از یک کوزه نمی‌نوشید؟
تا فرصت هست، دزدانِ حرفه‌ایِ اعتمادِ سنتی و ویژه خوارانِ چپ و راستِ هیئتی، آدرس را درست نشان دهند! دوران اعتماد سنتی به تار سیبیل دایی‌جان ناپلئون و قسم حضرتعباس خانعمو دون‌کیشوت سپری شده است! مدنیت نیازمند تشکیلات مستقلِ مردمی زنده و مستقل از قدرت سلطه از شوراهای محلی و بومی تا میهنی است!
خرید "اعتبار‌ملی" با #فرمان_مدنی بصورت مسالمت‌آمیز(نافرمانی مدنی بهانه‌‌ی سرکوب دارد) و درخواستِ مستمر و پی‌گیر تغییرِ قانون‌ِ اساسی دوگانه‌اندیشِ به نفع حضور و وحدتِ تمام مردم، با عدمِ بیعت در معرکه‌‌های قانون سلطه و در حاشیه (نه در متن تقلب) از قبیل انتخاباتِ فرمایشی و یا حضور در حواشی نمازجمعه برای خریدن اعتبار با اثبات خواست اکثریت گرد اقلیت مشروع اثبات می‌شود!
صندوقِ‌های‌خالی را اگر پُر هم بخوانند، اما ملتِ زمین‌گیر در خیابان‌ها، مقابل صندوق‌ها، مصداقِ "اعتبار ملی" است!
"اعتبار ملی" با حضور میدانی در حاشیه‌ و بیرون از صفِ نمایشیِ نمازجمعه‌های مُجازِ فرمایشی، اثبات می‌شود!
"اعتبار ملی" برخلاف مسیر و شعارهای رسمی و مانور تظاهرات چکشی، خود سند خواست و اراده ملی است!
اکثریت مطلق (بالای 50 درصد) و اکثریت قاطع (بالای 75 درصد) یعنی عدم بیعتِ 40 درصد اصلاح‌طلبان بعلاوه‌یِ 40 درصدِ تحولخواهان تحریمی که با خواسته‌ی بنیادی #تغییر_قانون_اساسی‌ به نفع حضور تمام ملت در نظام تصمیم‌سازی سرنوشت ملی، قانون سلطه را از اعتبار و از سکه انداخته و برای استقرار اراده ملی اعتبار و مقیولیت می‌خرند! میتوان این حق را با روش نرم خرید، اگر پرچمداران ویژه‌خوار و اپوزیسیون خیانتکار بگذارند! وحدت ملت با ملت در هر میدانی ممکن است، اگر همه خواستار آن باشیم و از همین امروز در هرمیدانی یک‌صدا و در یک زمان و با یک زبان حقوقی بر اساس اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ثانویه، متکی بر ادبیات"ایجابی-جذبی" (و نه ادبیات سلبی-حذفی) در آن گام بگذاریم و در پای مطالبات بنیادی بایستیم و بنشینم و برنخیزیم تا حصول نتیجه، و در مطالبات روبنایی لقمه‌ی چاه‌نماییِ تمامیتخواهان در دامچاله‌های قانون سلطه نشویم!
خیام ابراهیمی
25 فروردین 1397


محمد ثلاث چشم زهره در عید قربان

چشم‌زهره در عید قربان
چه‌قدر مهم است؟!
وقتی هوشِ هیجانیِ سیب‌زمینی
تنها در متنِ دیزیِ اربابی
جوش می‌خورد و به بیعتی وامدار است؛
وقتی اعتبار دام و دامدار
تنها در حاشیه، معنادار است!
=========
میانِ باغچه‌ی تاریک و آغلِ نورانی
گوسفندی به دفعِ چوبدارِ دزد و دفاعِ چوپانی
بع بع می‌کند به مناجات: "بیگناهند... آقا‌خان!"
_بره‌هایِ تودلی‌ در این خرس‌وسط بازیِ شیطانی_
هزار جهد بکردی که این گربه‌ی زخمی
به تنگ آید و به خفتِ باغچه، چنگی زند به کودکِ ربانی
نبود بر سرِ آتش میسرت که نجوشی!*
نشد میسرت که در این دامِ رحمانی
که گوشت گربه خوری زِ جنگ و چنگِ حیوانی!
چنگ انداخت؟ یا نه؟!... چه‌قدر مهم است؟!
در این غائله‌ اکنون به فغان آمده کرم خاکی و مور و موش کــور
یکی زِ "هل مِن ناصرا ینصرنیِ غیرخودی" خندان است!
یکی زِ شوقِ ماتادورهای سرخ حیران است
یکی زِ بیدادِ معرکه گریان است!
سه‌قطره خونِ #ثلاث در این مولودی شوم
پیشکشی به جشنِ رمه‌ها در عید قربان است
به چرخشِ جامِ جهانی و زهرِ تسلسل
جهانی گل و گلوله و مسلسل
مهیایِ فدیه‌ی بزمِ می و گل به ‌خودی‌هایِ حیران است
خسی در خاشاک
به نرمشِ پهلوانِ اهلِ عافیت، رقصان است!
از مرگ نمی‌هراسد در سحر اما
خونِ گل
در سفره‌ی افطارِ تدارکچیان و حکمِ سوزنبان است!
امشب در این جشن و پایکوبی
نخواهم خفت تا سحر!
به انفجارِ نورتان ای بینوا کرم‌های شبتاب
میانِ چپ و راستِ ریل‌ها تا دیار قدس!
که جنگِ مصلحتِ داس و چکش و یاس
درنینوایِ فردایِ هر میدان است!
آرزوهایِ حقیرِ یک قابله‌یِ بی‌قبله
پشتِ قباله‌یِ پابه‌ماهانِ شهوتِ قبیله در صحرای حجاز
لنگ در هوایِ راهزنانِ زمین و آسمان است!
نخواهم رقصید با جغدها امشب
نخواهم خفت، تا خروسخوانِ خوابی دِگر شاید
که وقتِ پروازِ قطره قطره خون‌بهای هَزارانِ پنهان است!
آااااای اِی سیب‌زمینی‌های بی‌رگ و زرد!
خونتان در رگِ غیرتِ کدام چغندرِ بنفش می‌جوشد؟
که مسیرِ مافیای مقدسِ مزرعه
در دیگِ آشی که از سَرِ سبزینه‌هایِ خُردشده‌یِ کشتزارتان می‌پزم، یک‌طرفه است!
با قطره قطره خونِ تصادفی
در آخرین نفس‌های سپیده در مسلخ
مستی کنید!
آب‌پزتان می‌کنم...
یکی از همین روزها اگر سُرخِتان نکرده باشم در تابه‌‌های نسوز!
"من" تمامِ تلاشم را از کیسه‌یِ میهمانِ تو خرج خواهم کرد
تا تو را به میدانِ جنگ با مزدورانِ خود بکشم مزدورکم!
من به خونِ سرخِ تو
با تیغِ انتقامِ جوششِ خونِ سیاهِ خوشه‌چینانِ خویش نیازمندم!
آن‌که تو را یکی از همین روزها قربانی می‌کند
نوزادِ تو در قنداقِ آنی است که من
دشمنِ خویش ‌پنداشته‌ام!
در جای جایِ این ویرانه اشک می‌ریزم
از این آهِ زمین‌گیر... تا پروازِ آهی دگر در نای...
لعنت به خواب‌هایتان اِی علف‌های هرز
اگر صبح باز بخندید
در آخرین روزِ بهار
برای پیروزی
برای استقلال
برای آزادی
اگر چه بع‌بع کنید روزگاری
به زاری!
میان باغچه‌ی سوخته!
#روز_پدر، پر برکت باد
بی پدر!
خیام ابراهیمی
ساعت 5 صبح
28 خرداد 1397
*سعدی


انقلاب یا کودتای نرم دلار علیه ریال


#انقلاب
 یا کودتای نرم دلار علیه ریال
استراتژی ایلومیناتی، در نظم نوین استعمار جهانی، مبتنی بر هضم و دفعِ غیرخودی است! امریکا و اروپا در برخورد با حکام غیرملی ایران مثل دو تیغه‌ی قیچی‌اند! آیا ملت ایران می‌تواند این قیچی را از دوقطبی‌سازی استعماری و بازی پلیس خوب‌وبد، به درختی پربار تبدیل کند؟ 
1- امریکا ظاهرا الویتِ اصلی سیاستش را بر حفظ منافع مادی‌ گذاشته و حقوق‌بشر برایش فرع است!
2- اروپا ظاهرا اولویتِ اصلی سیاستش را بر حقوق‌بشر گذاشته و حفظ منافع مادی برایش فرع است! اما این ظاهر ماجراست! هر یک در نظامی واحد با قیچی خود تکه‌ای از ایران را می‌برند و در نهایت باقیمانده را به مشارکت، در نظام بانکداری جهانی مثله می‌کنند! در این میهمانی شاهانه، صندلی میهمانان ویژه از سوئد و هلند و سوئیس گرفته تا فرانسه و انگلیس و امریکا و کانادا و ایتالیا و استرالیا و ... کم و بیش از پیش تعیین شده! براستی نامِ روحِ بریتانیای کبیر در این بانک جهانی چیست؟!
رفتار استعمار سنتی و نوین از روسیه تا امریکا و اروپا با ایران، تا زمانی که ملت ایران به عنوان صاحبان حق مسلم و شهروندان برابر، قانونا و بصورت تشکیلاتی از #شوراهای_محلی و بومی تا#شورای_ملی، حول قدرت تصمیم سازی تمام شهروندان برای مدیریت منافع مشترک ملی سازماندهی و تضمین نشود، همواره تحت سیطره‌ی اربابانب دارای قدرت برتر با شل‌کن سفت‌کنی زنجیره‌ای برای خرس وسط با منابع و اراده‌ی ملتی غیرتشکیلاتی همراه خواهد بود، که خون رعایای ایران برایشان، نهایتا در حد سُسِ کچاب در ضیافتی اربابی ارزش دارد! تشکیلات ملی ضامن اراده‌ی ملی ملتی زنده‌ است، که فقدانش مهم‌ترین ضعف و غفلتِ #شاه با قدرتی مطلقه بود! استعمارگران خارجی اما به یاری استثمارگران داخلی، بصورت دفعتی این اراده‌ی خفته و تنبل را برانگیختند، تا بواسطه‌ی خمینی سرکوب و سرخورده کنند و با بازی با یک ارباب بومی ملتی گروگان را بدوشند و توان ملی‌اش را که شاه با خیزی تک بعدی برداشته بود، تضعیف کنند!
در چنین ساختاری است که اربابان جهانی، همواره با تقسیم منافع خود از بستر ملتهای عقب مانده، نرم نرم، ملل عقب‌مانده را همچو ایرانی، #ایرانستان می‌کنند!
بنابراین بر ایرانیان آزاده و با شرف فرض است که با هوشیاری و در نیفتادن به دامِ روش‌های گنگ و تنش‌آفرین و خشونتبار و تفرقه آمیز در نیفتند، و با جیب خالی و پز عالی، در این بازی کثیف شیطانی بین مردم لاجان و غیرتشکیلاتی و پراکنده، با قدرت متمرکز نیروهای تشکیلاتی حکومت، آتشبیارِ آتش‌تهیه‌یِ آتش‌به‌اختیاران نشوند!
توجه باید داشت که از ابتدای قرن نوزده تا کنون، با توجه به قدرت روزافزونِ تکنولوژی و سرمایه‌ی متمرکز(امپریالیسم)، و با وجود قدرتهای برتر عالم، هیچ انقلابی بدون عزم ایشان به پیروزی مردمی نرسیده است، جز دو انقلاب: یکی خونین و دیگری مسالمت‌آمیز! اولی انقلاب فرانسه بود که نهایتا هم با کودتای 1799 ناپلئون تثبیت شد و بقا و تکوینش وابسته به مناسباتِ دموکراتیکِ قدرت توزیع شده بین صنعتگران واقعی که بتدریج توسعه یافت در آغاز عصر مدرنیته بود، که هنوز شکاف بین ملتهای پیشرو و استعماری، با کشورهای مستعمره و عقب‌مانده، تا این حد عمیق نشده بود! و دومی انقلاب هند به رهبری گاندی بود! که آن هم هنگام تصرف توسط انگلیس به عنوان نیروی اشغالگر بیگانه، نهایتا در یک رودربایستی و یا مصلحت ناگزیرِ ناشی از تغییر ادبیات نوین استعماری از سخت به نرم، به نتیجه رسید! 
از انقلاب روسیه بگیر تا کوبا و چین و کره شمالی تا انقلاب الجزایر و ایران و بهار عربی در تونس و مصر و یمن (که هیچیک تاکنون به نفع امنیت پایدار مردم به ثمر ننشسته‌اند و اوضاع داخلی‌شان تا حد تجزیه و نابودی هنجارهای امنیتی قبلی وخیم‌تر هم شده است) و ایران... تحولات بنیادی جز با کودتای شبهه انقلابی با پیمانی در پشت پرده، به ثمر نرسیده است! بر این اساس، کدام براندازی؟ و کدام انقلاب؟! ای هوشیار!
مع‌الوصف، انقلابات (تحولات به ظاهر بنیادی) ظاهرا با چند المان روبنایی و عزم میدانی به سامان می‌رسد:
1- عزم استعمار جهانی با مقدمات و تمهیدات و معامله بواسطه‌‌ی لابی‌ها از بالا به پایین (نه از پایین به بالا) تمهیدات شوروی+ حکم قدرت پنهان پشت امپراتوری ملکه (‌ستاد فرماندهی ایلومیناتی)+ اقدام هماهنگ فرانسه+انگلیس+امریکا
2- وجود یک کاریزمای ملی که توسط یک اتاق فکر(مثلا روسی) هدایت میشود و با یک فلسفه و استراتژی و نقشه ی‌راه، گام به گام امکان بازخورد فرامین خود را بارها به آزمون و خطا تست کرده باشد! (مثل خمینی)
3- وجود شبکه ی تشکیلاتی ملتزم به عنصر کاریزماتیک (مثل روحانیت در مساجد کل کشور در سال 57)
4- وجود خائنین به نظام سلطه در درون نظام (مثل فردوست+قره باغی)
5- زمینه‌های مطالباتی مردم آگاه و یا ناآگاه (غالبا بر اساس هیجانات کور و روبنایی برای تغییر سلطان، و کمتر مطالبات بنیادی و مدنی)
در وضعیت کنونی هیچیک از موارد 5 گانه‌ی فوق در ایران، اطمینان بخش نیست و بلکه وجود ندارد! چون دارای مکانیسم راستی آزمایی به روش علمی نیست. مبارزه بدون وحدت ملی و بدون زبان مشترک مهرورزی و بر اساسِ اتحاد اپوزیسیون برای درخواست اراده ملی براندازی‌شده بصورت #مسالمت_آمیز(نه بیش و کم) در یک زمان و در یک مکان و استمرار آن تا رسیدن به هدف، ناممکن است! و با تلاش‌های پراکنده‌ی اشخاص حقیقی و حقوقی بر اساس مطالبات روبنایی متفرقه، و در بن بستِ کوچه پس کوچه‌ها، ره به ترکستان می‌برد و موجب سرخوردگی ملی خواهد شد!
البته که در شرایط فعلی برای شناخت ساختار و تدوین نقشه‌ی راه علمی با چنین نوشته‌های مستقلی، بدون وابستگی و داشتن تریبون فراگیر، حتی نمیتوان یک نفر را مجاب کرد، چه برسد به ملتی را! بنابراین مخاطب این نوشته مردم نیست!
موضوع فوت کردن آتش است که اپوزیسیون کاذب صادراتی در کنار اپوزیسیون جاهل و وابسته جمله‌گی ذیل دو اهرم تهدید و تطمیع، بدان مشغولند!
و در این بلبشو باید به حال چنین مردمی که در جهل و فریب مزدوران بی بته، همواره قربانی تهدید و ترس از امنیت و آلوده به تطمیعند، خون گریست!
"آتش" نتیجه‌ی پارادوکس در پندار و گفتار و رفتارِ ناهمخوان اپوزیسیون وابسته است و چنین تناقضی در ادبیات تقریبا تمام اپوزیسیون مشاهده می‌شود و نظام هم بواسطه‌ی ماموران اطلاعاتی-امنیتی سرسپرده‌ی فلسفه‌ی ایدئولوژیک استعمارگر، و سپاه ارتش سایبری، مستقیم و غیرمستقیم بر آن دامن میزند!
راه از تضاد بنیادی منافع (بر اساس تز و آنتی تز و یا شهروند خودی در نظم نوین جهانی و نیروهای غیرخودی و یا مؤمن و کافر به هر نوع ایدئولوژی و منطق قراردادی) که توسط نظام ایلومیناتی به تمام انقلابهای جهان (از جمله کودتای اکتبر 1917 در روسیه تزاری موسوم به انقلاب شوروی) تزریق می‌شود، نمی‌گذرد! راه از نقطه‌ی اشتراک منافع مردم و ملت‌ها می‌گذرد! که به پندار و گفتار و رفتار ملی، وحدت و تمرکزی غیرقابل انکار و مؤثر میدهد! و این نیست مگر با تکیه بر #آئین_مهر و زبان مشترک با اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه بر هر حق ثانویه و حصولی مثل قدرتِ ایدئولوژیک و تکنولوژیک و سرمایه و نژاد و ...
مسلما هر مبارزه و فعالیت بالنده، با چنین زبانی بر اساس حرف اولیه‌ی مهر که در ذاتِ نور و آب و خاک و هواست، دارای ادبیاتی خواهد بود که بر تنش و جنگ استوار نیست بلکه بر اشتراک منافع و صلح استوار است!
اگر شما براستی خواهان امنیت ملی برای تمام مردم باشید، بنابراین منطقا و علما ناگزیرید که بر اساس چنین ادبیاتی که از ذات متعادلِ هستی و طبیعت اخذ شده، پندار و گفتار و رفتار خود را همخوان کنید و با تکیه بر زبان #پیشاآزادی بصورت مسالمت آمیز به اکثریت قابل نمایش و قابل اثبات در کنار اقلیت برسید (نه در صندوق‌های غصب شده و قابل خوانش به تنها دستِ سلطان مصلحت اندیش و اهل مکر و تقیه که از هر ابزار استعماری برای رسیدن به هدف بهره میبرد و به هدایت نیروهای امنیتی-اطلاعاتی استعمار شمالی، نامش را می‌گذارد حفظ نظام سلطه از اوجب واجبات است) و به عنوان میهمان با دسته گل به خانه ی سلطان و میزبان بروی و بر سر سفره بنشینی و برنخیزی تا سلطان مثل قطره ای در دریا حل شود و قانون سلطه، به قانون ملی تبدیل شود!
بدیهی است که اولین گام برای پایداری چنین قدرت ملی نیازمند تشکیل شوراهای محلی است تا برآیند اراده‌های ملت از خانه تا شورای سرنوشت ساز ملی، واقعی و عینی و امیدبخش شود و قدرتی فراملی بر آن بار و تحمیل نشود تا آن را برباید و به انحراف کشد! تا اگر اربابی گروگان اربابان قدرتمند شود ملتی گروگان و قربانی موشک پراکنی اربابان نشود! قدرت باید زاینده و واقعی و بر اساس حق مسلم تمام شهروندانی باشد که لایق آزادی و استقلالند! و این لیاقت حاصل نمیشود جز بر اساس تمرین مدنیت در کارگاههای شوراهای محلی برای پاسداشت دو اصل بنیادی هم افزایی ملی و همزیستی مسالمت آمیز تمام شریکان برای حقوق برابر در آب و خاک مشترک و ملک مشاع.
هر کس بر خلاف این فلسفه و استراتژی گام نهد و به حساب خود مبارزه کند، در واقع در جلوی کشتارگاه و در صف قربانی شدن انتظار می کشد! چه آگاه باشد چه ناآگاه.
بر این اساس، باید به حال تمام اپوزیسیون خون گریست که شاهد نزول زندگی ایرانیان در کودتای انقلاب دلار از 69 ریال به 200000 ریال بوده‌اند و باز بدون فهم ادبیات پیشاآزادی مبتنی بر مهر، با یک زبان مشترک در یک مکان و یک زمان به میهمانی ارباب نمی روند و بر سر سفره‌ی مشترک نمی‌نشینند و از راه دور با ادبیات پاردوکسیکال براندازی #فرقه_تبهکار بصورت مسالمت‌آمیز، در دامن مام میهن آتش پراکنی می‌کنند و #پرچم تفرقه‌آمیزی را در دست گرفته‌اند که سمبول #زبان_پساآزادی_تاریخی است نه وحدت ملی! و چون نارنجکی در راه هدف اصلی که #آزادی است کاشته شده و خود بی‌خبرند! و یا باخبرند؟!
خیام ابراهیمی
9 مهر 97

Monday, October 1, 2018

آخرین خط آئین مهر و فرصت نجات


آخرین خطِ #آئین_مهر و فرصتِ نجات
اَکشِن: بگو کجایی؟ تا بگوید چیستی ای آزاده!
"
نئون‌های رسانه" معتادِ زندان و، استقلال در پناهِ غارِ آزادی.
بر خطّم و کنتور می‌اندازم و می‌چرخم و می‌رقصم به سماع
در سورچرانیِ کرم‌ها که می‌لولند میانِ چریدنِ زالوها
اینترنتم هنوز جاری است در غـــارِ چرا میان آیه‌ها و سوره‌ی الرّحمن
آب و برقم هنوز قطع نشده؛ پس هستم!
ورشکسته‌ای نشکسته... در حال وَر پریدن از فرصتِ مامورانِ معذور
شهیدی میانِ قبضِ آب و برق و گاز و تلفن
و شاه ماهیِ رقصان میانِ خاک و آب و هوا و نور
قبضِ نامه‌ی اعمالِ مبسوطم مچاله است در احتضارِ ویدئولایوها
میانِ تپشِ نبض‌های رو به خاموشی در کفِ آشپزخانه‌ای بین خواب و مبال و پنبه‌ها
در سوراخ‌های گوش و حلق و بینی
فرصتی برای نجاتِ ویروس‌ها در مهلتِ میکروب‌ها تا #رستاخیز و #فرشگرد و شبِ معادها!
از چمدان دلار و پولشویی و شستشو در غسالخانه
راه بازگشتی نیست از مافیا به معنای دام و دانه... تا نمادها!
تمام صحنه از لندن تا مسکو و برلین تا اورشلیم تا نجف
از پاریس تا تهران و جزیره‌ی موریس تا قاهره تا دودِ علف‌زار و کاه
در دِماغِ ایمان و نشئه‌گی در محاقِ تصویری در ماه
از مقابلِ چشمانم می‌گذرد در اکرانِ هالیوود
شاهزاده‌ی شاهِ شاهانم! از دستم مده در این آخرین نفس‌ها...
به دادم برس ز بیدادِ خود، پیش از غیبتِ مارِ کبرا در غیبتِ صغرا!
...
انگشت‌دانه‌ها از هم بیگانه‌اند و غریب و پراکنده میان خیمه‌ها
و پرده‌های دریده در دستگاه شوری در دشتِ نی‌نوا
بر سرانگشتانِ بریده میانِ خاک و خونِ صحنه‌ها
ده انگشت و ده فرمان و دو دست و دو مشت و دو بازو و دو کتف بریده از چپ و راست و یک گردن و یک لب سیراب و یک سر و دل و قلوه و روده و سیراب و شیردان در سراب
یکسره در سرسره‌بازیِ سوگلی‌های شکستعلیشاه در کاخ سعدآباد
آه ای سربازان گرسنه و شهیدِ نان و آب در ترکمانچای!
جای دوست و دشمن را نشان دهید و بگریزید از این #رستاخیز_فیروزه‌ای
چشم چشم دو ابرو ... دهن و دماغ و یک گردو
هر گردی گردو نیست! هر سری بر سرِ دارِ یک سردار نیست... اما
تو گویی "عدالتِ شریف" شرفِ رازِ آخرین سکانسِ سعیدهای زنجیره‌ای را نمی‌داند و
مچِ بریده‌ی دستی از بازوان اختاپوس یک اتاق فکر نامقدس است، فردا
همچو انگشتانِ غریبه و از هم بیگانه درون ویدئو لایوها...
صاحب هتل کالیفرنیا خود گروگان است! بگریز پیش از کربلا!
که امنیتِ ما در پیوندِ صاحبانِ کوخ‌هاست؛ نه کاخ‌ها!
و قاتلان دیروز و امروز -خود- مقتولانِ فردایند! ای آبِ دهانِ هفت‌سرِ هیولا!
...
اینترنتم هنوز جاری است، از ارس تا سپیدرود و مرده‌رود و کارون...
تا دجله... تا فرات... به فرمانِ حضرتِ سلیمان که عصایش مأمنِ موریانه‌هاست
سپاهیان به وضو آماده‌یِ قتل عــام!
بیعت نمی‌کند لاکردار!... این فراری از مدینه تا مکه...
نیلوفری روئیده در باتلاقِ بی‌وفاییِ اهل کوفه... از انقلاب تا آزادی...
تهدید را به فرصت تبدیل کن! ای اهلِ ناآبادی!
#امیرعباس 
نزدیکتر از رگِ گردن به ترامپ در پی اعتبار میان راهروهایِ کنگره
#باطبی 
هنوز در مشتِ جوادِبن‌علی‌زاده‌ی بی‌نژاد و بی‌حجاب، یواشکی تخمِ بادنجان می‌کارد در مزرعه‌ی بی‌بی سکینه
سبز و کبود و بنفش در وَرَمِ ضربه‌ای برگونه‌هایِ #فخرآور و دو طفلانِ بی‌کسِ #فرَوَهَر... بازی همینه!
در سکانسِ #ری_استارت در سیمولیشنِ انقلابِ مخملین و سرخِ #رضا‌شاه در دی ماه
آه، اِی رفیق آفت‌الله... ! ای عصایِ خیالِ موسا در عصایِ پوک سلیمان
گروگانم تو را اِی گروگان!
ما میان اسنـــاد محضریِ جعلی‌ات دست به دست شده‌ایم
در پی تملکِ باور، هرزه گرد هزار بیابانِ بی‌آب‌وعلف‌و کوه و دشت شده‌ایم!
جایِ پنجه‌بکس کا.گ.ب در جعبه‌ی مینیاتور ام.آی.سیکس قلقلک می‌دهد سرانگشتانِ فخرآور را
در کادویِ سی.آی.ای
و هنوز جلیز ویلیز می‌کند روی گونه‌یِ سربازان انتحاری از استکهلم تا آنکارا... تا خنجرِ گرجی تا مسیلِ خشکِ بلوارِ کشاورز تا آب‌کرج!
شیر گازم اما هنوز باز نشده، و انتظار می‌کشد در این تعزیه!
تماشاچیان هنوز نخودی می‌خندند میان گریه‌ها در عجز و بغضِ صحنه‌ها
از این سیاهی لشکر تا سیاهی‌لشکری دیگر... تپه تپه... سنگر به سنگرهای مجاز
میانِ خاکریزهای واقعی در فتوحاتِ سقوطِ #ارتش_سایبری
انگشت‌دانه‌ها از هم بیگانه‌اند و خود نمی‌دانند!
که تمام مفصل های این دست و پا در تمام جاده‌ها به مخچه‌یِ داوینچی در رم ختم می‌شوند!
...
در کفِ آشپزخانه دراز می‌کشم!
و با صدای زنی می‌گریم که اسمش شادی بود
اما در اسلومونشنِ تشویقِ تماشاچیان در ورزشگاه... همواره صدای نامردی آشنا بود
باری...
در تمام صحنه بازی بود!
در آغوشِ سیـاه‌پوشِ کتل‌ها و گنبدهایِ فیروزه‌ای این سپاه
نارنجکی است حضرتِ آقا #رضا!
آن را به نارنج تبدیل کن از راه دور و نزدیک نیا
در #یک_زمان وُ #یک_مکان و با #یک_زبان!...
کیش و مات!
...
و خلاص!
کاغذِ مچاله کم کم از هم باز می‌شود... در آخرین سکانسِ این روزگار!
و بزی مشغول خوردنِ رمز و راز می‌شود... در پایِ دار!
کات!
4
مهر 1397
خیام ابراهیمی

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...