Monday, March 25, 2019

ناشنوا


ناشنوا در همهمه
چه می‌شنوی؟
جز ولوله‌ی گنگِ مرگ و هیاهویِ زندگی در آنارشی یک باتلاق
مثلِ سکوت... مثلِ هوای فراگیر
لغزان در آوندهایِ علف‌هایِ هرز... تا سیب... تا کرم... تا پروانه...
مثلِ ضیافتِ مرگ و جنازه در حیاتِ حشرات.
آهی از تو در ماست ای زندگی
که آتش زده
خورشید را در نیلوفرانِ اسیر مرداب...
چه گرمایِ مطبوعی می‌دمد در متن... از حواشیِ سوختن
بسوزان وقتِ فرو رفتن
وقتِ بالا آوردنِ دلشوره با حباب‌های خودکامه... وقتِ تعالیِ آهِ آهو... طبقِ آئین‌نامه
وقتی هوایِ محصورِ طبیعت در سینه‌ها با حباب‌ها پر پر می‌زنند
هنگامِ غرقه شدن در اشتیاق آسمانِ بارانی
وقتی سقفِ دخمه چکه می‌کند
و خاطره‌ای در تناسخ
در آخرین نفس‌های حبس
در همهمه‌ی ایستگاهِ خالیِ مترو
رویِ یک لنگه دمپایی که جامانده از روز
بر ترک‌های پرلجنِ کفِ موزائیکیِ شکسته‌ در دلِ شب
وقتی قطارها در دالانِ نیمه‌شب
خوابِ فردا می‌بینند
و به مقصد رسیده‌اند حباب‌های ترک خورده
...
از روی چند نفر رد نشدی؟
و واماندی در وفورِ خیالِ آب در خاکِ لعنتیِ مرده‌یِ مشترک
در آخرین گامِ اول
در دوراهی‌های رؤیایی شک...
سبقت بگیر اِی نگاه گنگ...
وقتی بـــــاز هم آچمزی
میان چهار راه...
کار را تمام نکن!
باتلاق هم عینِ زندگی به شوره می‌نشیند!
وآنگــــــاه
بر سرِ شوقِ وزوزِ مگس‌ها
چه می‌آید؟!
رویِ خیالِ شیرینِ لب‌های نمکین تو
که دیگر نیستی
و هم هستی...
آیا می‌شنوی؟
خیام ابراهیمی
13
آبان 97
Beethoven's Silence
https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/videos/2169583123301513/

سکوت



"
سکوت"
از تسلیمِ نادانیِ غوره در صف‌ِ بردگی به یک "آری"
در متنِ صندوق‌های شرابِ زهر نرون
تا داناییِ آگاهیِ مویز به یک "نه"
در حواشی صندوق‌های آبغوره‌یِ فرعون
مرزی است بین سکوتِ شراکت تا فریاد برائت در خون.
که سکته‌ی سکوت، بینِ #فرخزاد تا #خاشقجی
مرا به یادِ آلودگی مذهبِ عواملِ "ش.م.ر" می‌اندازد
وقتی "ایدئولوژی" با تعریف زندگی برای نسل نیامده
اختیار اراده و وجدان زنده را می‌خورد در مکعبِ گورِ یک بتخانه
که گردِ آن می‌چرخد بازیچه به رقاصی، همه‌ساله چون بوزینه
و هار می‌شود چون ربات به قانونِ راهزنانِ مرده‌خواری چون آکله
به نجاستِ آب وضویِ عبادتِ هرزه‌های نامقدس در مساجد ضرار...
شیمیایی شده‌ از دامانِ عروسِ هزار دامادِ تفسیرِ سامری، مادرت!
از احوالِ جنون هرزه‌گی
که اهدافِ قاموسِ روسی، توجیه می‌کند هر وسیله را در ناموسِ هر آب و خاک!
پس:
بی‌ناموسی را تاب می‌آوری به حکم حفظ ناموسِ سلطانِ سلیطه
و قطره قطره خونِ مطهرِ کاروان را نحر می‌کنی در نهر
تا آب لوله‌کشیِ وضو در قطاری به ناسو!
که حفظ نظام خیمه‌ی قذافی از اوجبِ واجبات است، یه یمنِ ابن‌سعود یساری!
اگر توبه نکنی به فریاد از خونی که از قانونِ کثیفِ ولایتِ مردارها خورده‌ای همه عمر و
اینک آسوده‌ای به لبخندی الکی کنار الک‌های آویخته از سیلوهایِ آردِ بیخته از پودر استخوان
در گوشه‌ای از دخمه‌های پرده‌دارِ زبان‌بازیِ موش با پستانِ خشکِ مردارِ گربه‌!
وقتی شهامت یعنی رونمایی از وقاحتِ جنایت در قانون جنیانِ جنون در گورستان
وقتِ آن است که مُهرِ جنازه زنی بر آن حرامیِ دربار
که از روی باد معده قتلِ پزشک را به دست بیمار خودکشی اعلام می‌کند
و با حروفِ متقاطعِ "ب" و "ر" و "ف" عین برفِ بهمن ماه آدم برفی می‌سازد
و تبادلِ معنا را عینِ جنگ مجازی به خنجرهایِ حقیقی به معراج می‌برد
وقتی قانون اساسی دریدن
ملتی را به مؤمنانِ خودی و کافرانِ غیرخودی پاره پاره می‌کند
و جهانی را بین دوست و دشمن می‌درد
تا سخن از صلح با هستی را عین جنگ در نیستی بداند
آنگاه چون هوایِ رجز در شین.میم.ر
حروف رابطه را شیمیایی و میکروبی و رادیواکتیوی نفس می‌کشد..می‌دمد
بی آنکه آوای حزینِ نان، خوردنی باشد!
آنگاه حروف را چون کودکی فرتوت به هم می‌چسباند تا شمر سردار سپاه دین شود
و چون شهید شاهدِ شهادت
همچو خضری در هوای مسمومِ آزادگی
بیعت کند با ایمان به جنونِ راهزنانِ حجازی...
در چنین حال و هوایی
از مهر سرودن زمزمه‌ای فانتزی است بین خواب و بیداری
از خوابِ بدن خنجرآجین #فریدون_فرخزاد
تا خوابِ تکه‌تکه‌های پروانه گرد فروهر
تا خوابِ قتل‌های زنجیره‌ای... تا #سعید_زینالی... تا #فرشید_هکی... ادامه در پیوست

آری یانه


آری یا نه؟
سکوتی سرد از شهرخورشید تا بعلبک
بر فرازِ ویرانه‌های آبادی
بین خدایِ زنده‌یِ بت‌های درمانده
تا بتِ مرده‌یِ خدایانِ سلطه
می‌نوازد سمفونیِ آئین مهر و ماه و سیاه‌چاله را...
در حال و هوای کرم‌ها و زالوها و موریانه‌ها... تا پروانه‌ها
به زور می‌چپانی نعلِ بعلِ خود را لابلای انزوای مقدس ذراتِ روح خدا
در دالان‌ها...از چاله‌ها تا چاه‌ها...در پایِ ستون‌ها و مناره‌ها و دارها:
"اشهد اَنّ قانونِ حکم پرده‌دارِ رَدا"
هنوز مهر از آسمان بر کارزارِ بعل‌ها
بر سرِ پاره‌ پاره‌های آزادِ خدا در زمینِ دریده می‌تابد.
هوا را آلوده‌ای به دم و بازدمِ پیرِ هوی
که پیام‌دارِ وجدانِ زنده‌ی بردگان نیست!
مرده‌ای و هنوز داغ از #آتش_به_اختیاری
شیمیایی شده‌ای در جنگِ عواملِ ایدئولوژیکِ شین.میم.ر
و زندانی در سازه‌یِ بتنی قانونِ پرستشگاه
در جستجوی مشکِ آبی بین دورودان خشکِ گلو و
به تنِ شمر ذی‌الجوشن لباسِ سبزِ بیعت پوشانده‌ای در کربلای وطن
و تولیدِ صنعتیِ خنجر در مسلخِ تمامیِ دخمه‌هایِ هیچ سعیدِ قاتلِ شهیدی
از پروانه‌ها تا فریدون و #خاشقجی
یک قطره آب را متحد نمی‌کند بین اکسیژن و هیدروژن در جدولِ مندلیف
که حوزه‌هایِ علمِ جعلیِ سگ‌پروری
آزمایشگاهی برای سیمولیشنِ گزمه‌های فرعون‌اند
در جستجوی صیدِ قوم سرگردان.
.
دیگر از سزارینِ هیچ رودابه‌ای نه رستمی زاده می‌شود، نه سزاری...
که در هستیِ زنده‌ی خدا
زایش طبیعی رستگاری، عین عبادت است!
کرباسِ کفنِ کهنه‌ی نمدار بابک خرمدین را می‌کشی بر سر بت‌های بتخانه
چون کافری که چال می‌کند ذرات نور را در دخمه‌های تو در توی یک خمخانه
آزین می‌کنی الله را به زخرفِ عبایِ فرزانه‌گی در تاریکی
هار شده‌ای و بازی می‌کنی با حق مسلم تیله‌ی نگاه سرد نوزادی یخ‌زده از زلزله‌ی سرپل صراط
تا چشمانِ آتشینِ سگ‌های بعلبک
میان بیمارستان‌های پرخون خُتنی
تا تیمارستان‌های بی‌خونِ وطنی
که تاخت و تاز بر جنازه‌های نو به نو
خودکشان اراده‌ی خداست در زندان‌های ریز و درشت
نمی شنوی...نمی‌بینی...نمی‌فهمی... هنوز داغی...
چون گُهِ تازه‌ی سگی زنجیری زیر علم
در کام مخلوقی که ساکتند و خنجر خورده و سوخته در پستوها
در صندوقِ عقبِ ماشین‌های رأی بیعت،
نگاه می‌کنند به تو از چشمانِ زنده‌ی یک خدا.
ویران کن تن میهن را
جدا کن رآس الوطن را
میان عوعوی سگان
در همایش سپاهیان کفر
از کوفه تا شام
در بعلبک
و به تماشا بنشین
قربانیان خیمه‌های سوخته را
که چگونه کل می‌کشند میان شیون
در بندگیِ مذهبِ مرده‌ی بتخانه‌ها
سکوت سردِ زندگی را در گریز از بیعتِ نمایشِ قانونی:
آزاده باش!
که دینِ وجدانِ زنده
مذهبِ هیچ خدایِ مرده نیست!
و سکوتی گرم از شهرِ آئینِ مهر
تا خرابه‌های بعلبک وطن جاری است.
نفس بکش!... بشنو!... نگاه کن!... و لمس کن!
و به‌یاد آور و ایمان بیاب
و توبه کن!
که هنوز فرصتی باقی است
در مهلتِ ایدئولوژیکِ شیطانک‌های ابلیس
در ردایِ خدایانِ سواره در هلیوپولیس!
در این سکوت خونبار
بین مرگ و زندگی
شهر را به شهروندان بسپار
ای سردار!
از تسلیمِ نادانی غوره در صف‌ِ بردگی به یک "آری"
در متنِ صندوق‌های شرابِ زهر نرون
تا داناییِ آگاهیِ مویز به یک "نه"
در حواشی صندوق‌های آبغوره‌یِ فرعون
مرزی است بین سکوتِ شراکت تا فریاد برائت در خون.
آری یا نه؟!
خیام ابراهیمی
8آبان79
*قطعه "سکوت" در بخش پیام‌ها



مهرگان



"مهرگان" تمرین #مهرورزی و هم‌افزایی تا وحدت ملی
مهربانا مهرگان آمد؛ به مهروَرزی بکوش... رحمت و رحمانیت را یاد کن؛ با ما بجوش!
از کتابِ مهربانی خوانده‌ای: "کین و عدو... جایِ مهر و صلح و نورِ سحری، اوهامِ دوش"
گفته بودی نقد بر رفتار و گفتارت سزاست!... تا که پندارَت شود نیکو به پیغامِ سروش
چون‌که در احوالِ حقِ‌مالکیت، قبض بود؛... حــالِ ابلیسِ عبادت را، غرور کر کرده گوش
ازچه‌رو با کین‌ونفرت، قفل شد بختِ وطن؟... کن رها این من من‌اَت را، اندکی در ما بکوش!
قفل در قانونِ ابلیس است، با نامِ خدا... کی شود باز از کلیدِ این‌وآن شیطان و موش؟!
کی وطن فرمان تورا داد: "حمله کن تا جُلجَتا؟... رختِ صلح و عافیت برکن! لباسِ رزم پوش!"
با رَجزخوانی چرا باید وطن را مثله کرد؟.... این وطن هشتاد میلیون مدعی دارد، به هوش!
صاحبانِ این وطن، هشتاد میلیون شهروند... کی بسیجِ صدهزار گُشنه، ‌وطن را شد رُتوُش؟
گشنه‌گان را با غنیمت وعده‌دادن، مهر نیست!... غصبِ اموالِ شریکِ خاک، نباشد رمزِ هوش
آمـــدی با بیرقِ آزادی از بندِ شهان... بردگان را حَصــر کردی در بتی‌دیگر خموش
عقلِ یک ملت ربودی از شهی، با حکمِ خویش... این چه قانونِ بلا شُد در زبان و چشم و گوش؟
گفته بودی سرنوشتِ نسلِ ما با زنده‌هاست... زنده‌ را کشتی، چرا ترسی ز گــورِ داریوش؟
شهوتِ فرماندهی را کن رها، فرمان ببر!... سینه‌ی ملت رها کن، شیره‌ی خود را بدوش!
چون پدر پنجاه سال است کرده ما را زَرخرید... بشکن این جامِ بلورین، زهــر را با ما بنوش!
گزمه‌هایت سکه‌ها از خونِ ملت می‌زنند... "نانِ خشک" با ما بخور، این لُـنگ را با ما بپوش!
گفته‌ای جانت نحیف و آبرویت "بیعت" است... آبرویم رفت بر باد، بیعتت کو؟ هان! به‌هوش!
آنچه بیعت خواندی‌اَش در انتخاباتِ کذا... کربلا بود اُسوه‌اَش: "یا با منی! یا در خروش!"
گربه‌ها بالایِ دیوارِ سفارت مرده‌اَند... شیر و یوزَت کرده پُف در کنجِ عزلت همچو موش
یا حلالیت بخواه و کن خلاص #تحریم را... یا به‌رسمِ #مهرِگان، پیمان وفا کن، شو خموش!
...
ملتی در پای دیوارش کثافت می‌خورند... جای تمرینِ وفا، با نیشِ نفرت می‌دَرَند
مهربانا، مهرگان آمد، وطن را پس بده!... حق ما در دامِ دشمن، دستِ هر ناکس نده!
دشمنم در خانه است و خانه در چنگِ یکی... گرچه قانون داده باشد این سند را مفتکی
این سند ملک مشاع را کی کند ملکِ شهی؟... حقِ غبن و اختیارم را، که باشد مدعی؟
آن وکیلانِ حرامی را زبان در کـام نیست... کـامِ آلوده گروگانی به جز در دام نیست
بی‌کسیم؟ آری! ولی مزدورِ دزدان نیستیم!... سنگ می‌بندیم شکم را، مورِ خاقان نیستیم!
غیرتی گر بایدت، از خونِ ملت دست بکش... کن رها ویرانه، دست از سلطه در بن‌بست بکش!
جای ترمیم وطن با آب و خاکِ زنده‌گان... آجرِ هر کــوخ را در کاخِ سرداران ندان!
تا کجا بر کین و نفرت نشئه از جهلِ تنی؟... تو بدهکار من و ایـــــران و مامِ وطنی
مهربانا مهرگان آمد، وفا را پیشه کن!... عهد خود را با جماعت وصلِ این اندیشه کن:
صاحبــانِ خاک را هشتاد میلیون مدعی است!... صلح کن! با ملتی و با جهانی که یکی است!
حق آب‌وخاک را بر ملتی کن اصلِ خویش... اصل قانونِ خطا بَرکن زِ بطنِ نسلِ خویش!
وَرنَه حقِ ملتی در خون و زهدانِ سران ... می‌کند مام وطن را مثله در ایمانتان
سرنوشتِ زنده‌گان را واگذار و در گذر... وَرنَه فرصت را به آخر می‌رساند این سفر
این سفر با سلطه‌ی قانونِ نسلِ منقضی... کی شود زندان و گورستان وطن را منجزی
از طلا گشتن پشیمان گشته‌ایم، ای مهربان... مرحمت فرموده ما را مس کنید، در این زمان!
رمزِ این قانونِ بد، "تفخیذ" بود با کودکان... شهوتِ زورگیری از ایمان، صغیران، مردمان
چله بستیم و چهل سال است بالغ مرده‌ایم... ما صغیران نیستیم، پس‌دِه وطن را، زنده‌ایم!
مهرگان را با گل و شیرینی لبخند و شعر... بیعتی کن با وطن، ای مـــاهِ نورانی زِ مهر!
خیام ابراهیمی
12 مهر 1397


نارنجکی درون نارنج


#نارنجکی_درون_نارنج

نارنجکی درونِ مردم، به‌دست اپوزیسیون و با تعارف و دامگستری ارباب بومی، و آبیاری اربابِ استعمار تعبیه شده است که وطن‌دوستان نباید از آن غافل شوند! که غفلت از آن #ایران را به #ایرانستان رهسپار می‌کند! و آن میدان دادن به شعارهای خشونتبار و پارادوکسیکال و سنگرسازی چون#براندازی_مسالمت‌آمیز_فرقه_تبهکار ، و یا انقلاب خونین با فحش و دریدگی و کوکتل مولوتوف در کوچه‌پس‌کوچه‌های ناامن و بدون مجوز حضور است! اپوزیسیون ایدئولوژیک و سنتی و ساده‌اندیش و هیجان‌زده‌ای که حاضر است در هوا فحش شلیک کند و مردم بصورت پراکنده در کوچه‌ها نفله شوند، اما برای استرداد اراده ملی درمیدان میلیونی امنی چون راهپیمایی‌های دارای مجوز و نمازجمعه، اکثریت خود را در کنار اقلیت درک و ثبت نکنند و شعار مشترک و مستقلی بر اساس حق آب و خاک مشاع ندهند و میدان را مال خود نکنند و برای خویش اعتبار نخرند تا مشروعیت اقلیت از سکه بیفتد! بدیهی است که چنین اپوزیسیون ژنده‌پوشی با عقاید و روش مبارزه‌ی کهنه و سنتی، بدون فلسفه‌ی مبارزه‌ای غیرقابل‌انکار و فراگیر و قابل مفاهمه بر اساس حقوق مشترک آب و خاک، بر اساس اهداف ایدئولوژیک تنگ‌نظرانه، هرگز موفق به اتحادی ملی نخواهد شد و چون مومی در دست نفوذیان امنیتی_اطلاعاتی اربابان بومی و خارجی، نرم و قابل انعطاف است!
هیچ اربابی با ادعایِ حق مالکیت مطلقه، خواستارِ #نظام_شوراهای_مردمی مستقل از قدرت برای استقرار اراده ملی نیست! چه ارباب داخلی با زندان ایدئولوژیک، و چه ارباب خارجی با قدرتِ تکنولوژیک. شوراها در ساختار فرا مردمی، تنها به کار آتش‌به‌اختیاری علیه هر اراده‌ی مستقل از قدرت برتر می‌آیند! نه به کار تصمیم‌سازی برایِ سرنوشت مشترک مردم در ملک مشاعی به نام وطن با تکیه بر دو اصل همزیستی مسالمت آمیز و هم افزایی ملی مبتنی بر اولویت حق آب و خاک مشترک طبیعی و اولیه، بر هر حقِ ایدئولوژیک و تکنولوژیکِ ثانویه.
همواره می‌توان اهداف نیک مردمی را با یک نارنجک و بمب ساعتی در روشِ مبارزه، متلاشی کرد و مصداقِ تف سربالا شد! یعنی با شعارهای مردمی و با جیب خالی و پزِ عالی و بدون نقشه‌ی راه، بصورت متوهمانه و با توسل به بخت و اقبال از این ستون تا ستون بعدی، با تحریک بخشی از مردم ناراضی به عنوان آتشبیاران سناریوهای تنش آفرین، برای به میدان کشیدن مردم ناراضی در بن‌بست‌های غیرقانونی از پیش طراحی‌شده توسط ارباب با هدف سرکوب و متلاشی کردن مطالبات مردمی؛ تا با القاء احساس غبن مردمی در چنین سناریوهایی برای مدتها عبرت سایر مردم چپیده در سوراخِ موشِ جسم و روان شوند و جسارت و شهامت ملی را برای حق‌طلبی له کنند و فرهنگ مدنی را در مقابل ضعیف‌تر از خود ضعیف‌کش و زورگیر کنند، و در برابر قوی‌تر از خود نرم‌تن و بی‌شخصیت و بی‌هویت کنند! متاسفانه بی‌هویتی و نرمتنی و سلطه پذیری، برآیندِ روحِ جبرجغرافیایی و تاریخی، در کالبدی به نام ایران است که در پرچمداران چنین مردمی نیز حلول کرده است. دمِ دست‌ترین تمهیداتی که چنین حس حقارتباری را در مردم تولید میکند، با موج سواری بر #مطالبات_روبنایی و #قطره_چکانی، از اعتصابات پراکنده‌ای از قبیل اعتصابات کامیونداران و معلمین و کارگران بهره میبرد تا با تثبیتِ ادبیاتی حقارتبار ناشی از ساختارِ ارباب و رعیتی (که معمولا با یک جفت لاستیک و پرداخت دو برج حقوق و مزایا برطرف می‌شود) رویکرد عمومی را از تغییر قوانین بنیادی به تغییرات چهره‌های بی‌اختیار و مطالبات روبنایی، نازل و منحرف کند! اما نهایتا در پروسه‌ی چندمنظوره‌ی سرکوب، امثال #اسماعیل_بخشی عبرت مردم می‌شوند که عاقبت سردمداران #نظام_شورایی و مردمی این است که دیدید! حالا تمام رعایا یک دست چلوکباب زعفرانی، میهمان ارباب.
.
نارنجک #براندازی
اما نارنجکی که در طرح مردمی #میدان_میلیونی کارگذاشته شده است این است: ترغیب مردم پراکنده و غیرتشکیلاتی برای حضور در میدان‌هایی بدون مجوز حضور قانونی و انحراف مطالبات بنیادی به درخواست مطالبات روبنایی از ارباب صاحبکران.
ماهیت موج‌سواری بر اعتصابات روبنایی، اساسا تغییر قانون برای جابجایی نقش رعایا به عنوان کافرمایِ حکومت نیست! و اگر از #براندازی سخن رانده می‌شود، حتی نقشه‌ی راهی هم برای آن تدوین نشده است، جز امید به همراهی مردمی که از فهم پارادوکس #براندازی_مسالمت_آمیز عاجزند!
اصولا ترویج شعار #براندازی رویکردی جز عقوبت خونین سرکوب به قیمت تخفیف در مطالبات روبنایی ندارد! این یعنی چوب دو سر سوخته! و به همین دلیل است که کارگردانِ اپوزیسیون صادراتی در اتاق فکر و ستادِ مجل کردن اپوزیسیون واقعی، روی ترویج این شعار انحرافی سرمایه گذاری کرده است، تا در موقع لزوم کار را به تنشی منتهی به سرکوب بکشاند! حال آنکه طرح چنین خواسته‌ای اصولا ضروری نیست! چرا که با درخواست غیرقابل کتمانِ احیاء اراده ملی با تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام مردم( بدون کم و کاست) برای نوشتن سرنوشت ملی و انتقال قدرت از فرد به جامعه، آنگاه: چون که صد آمد، نود هم نزد ماست! وقتی تمام مردم در میدان سرنوشت ملی پذیرفته شوند، آنگاه اراده ملی براندازی شده در قانون قبلی با تغییر قانون توسط خود مردم محقق خواهد شد! بدون آنکه طرح شعارِ غلط‌انداز و دلبخواه ارباب، یعنی #براندازی ، بهانه‌ی سرکوب را مهیا کند!
اما در مورد پارادوکس نهفته در اعتراضات مسالمت آمیز با رویکردِ خشونتبار براندازی باید گفت:
شترسواری که دولا دولا نمی‌شود! انقلاب یا نرم و مخملی است، یا سخت و خونریزانه! وقتی از ابزار هیچکدام مطمئن نیستی، پس چرا تنها برای عقده گشایی به آن دل بدان می‌بندی و توان ملی را در ابر و مه تلف میکنی؟
مصلحین ملت می‌توانند تهدید را به فرصت تبدیل کنند، تا اگر اکثریتی وجود دارد، نه بر اساس آرزو و تخمین دلبخواه، بلکه بر اساس واقعیتِ فهم مشترک حقوق مردمی، #میدان_میلیونی در حواشیِ میادین امنی مثل #نماز_جمعه که حکومت از تمام مردم درخواست حضور دارد برپا شود و خواسته‌ی تغییر قانون اساسی برای انتقال قدرت از یک نفر به تمام صاحبانِ حق (ملت)، صراحتا و بدون رودربایستی و بصورت #مسالمت_آمیز طرح گردد، تا مردم برای خواستِ اکثریت خود اعتباری بخرند... تا اقلیتی که در میدان مشهود است، در مقابل جهانی که به دوربین مداربسته مسلح است، از مشروعیتِ کاغذی ساقط شود!
از دیگر نارنجک‌های ویرانگر کارگذاری شده در یک هدف متعالی، شعارهای پارادوکسیکال از قبیل#براندازی_قوم_تبهکار همراه با سُسِ فحاشی و گاز فلفلِ خشونتِ کلامی است، که جز تنش آفرینی مورد دلخواه نظام سلطه و برانگیختن حس مقابله و سنگرسازی توسط نظام مسلح و سرکوبگر، ثمری برای مردم ندارد!
آنها که این دو نارنجک را در اهداف نیک مردمسالارانه تعبیه کرده‌اند، یا ناآگاهند و فریب چراغ سبز سرداران اطلاعاتی و نفوذی نظام در اپوزیسیون را خورده‌اند، و یا عمدا قصدِ قراردادن ملت صلح طلب در مقابل عمل انجام شده و خونریزی و انقلاب و کودتایی ناگزیر را دارند، تا باز با لابی و توافقات پشت صحنه بر مردم بینوا مسلط شوند و هر گونه مقابله را به‌عنوان عناصر نظام قبلی، تا سال‌ها به خاک و خون بکشند! این همان عقوبتی بود که در انتقال قدرت در سال 57 اتفاق افتاد و ملتی را به ذلت و خواری و ویرانی کشاند! مگر خمینی جز شعار صلح و آزادی داده بود؟ آنچه اقدامات او را برای سرکوب اراده‌ی ملی موجه کرد، اختیاری در قانون بود که مردم به او واگذار کرده بودند تا به شرطِ حفظ نظام که از اوجب واجبات است هر کاری خواست مرتکب شود و مورد سین جیم ملت قرار نگیرد! چون پیشتر در همین قانون ملت از عناصر غیردینی پاکسازی شده بود و ادعای متدین بودن برای برخورداری از حق نمایندگی، توسط ولایت مطلقه فقیه تائید میشد! این یعنی حذف حق شریکان خاک مشترک از نظام تصمیم سازی. و مردم آگاهانه یا ناخودآگاه با این قانون فراملی بیعت کرده بودند!
از یک سوراخ نباید دو بار گزیده شد!
ضمن آنکه شرایط سال 57 به هیچ عنوان با شرایط فعلی قابل قیاس نیست! در آن زمان عزم قدرتهای جهانی در داخل ایران گروگان‌های خائنی را در ارتش و دربار استخدام و در خدمت خمینی قرار داد! چون خود اینگونه می‌خواست و این خواست را در کنفرانس گوآدلوپ به تصویب رسانده بود! اما امروزه چنان الگویی با دامگستری تاکتیکهای نفوذی توسط سرداران به ظاهر بریده از نظام، (از قبیلِ #سردار_الماس یا محمدرضا مدحی و ... ) هیچ تضمینی ندارد! در این‌که گوادلوپ امروزی بر همان عزم سابق است شکی نیست! مگر با چاه نمایی تجزیه‌ی ایران به ایرانستان بواسطه‌ی توافق با سرانِ قومیتهای محروم زخم خورده در طول تاریخ!
.
#تبدیل_تهدید_به_فرصت یعنی آزاد کردن پتانسیل ملی در حواشیِ سازوکارِ قانونی... وقتی اصلاحات در متن و از درون قوای سه گانه‌ی قانونی ممکن نیست، آنگاه تنها باید از حواشی میادین بازِ قانونی (مثل نماز جمعه‌ها، و موازات راهپیمایی‌های حکومتی با شعارهای مستقل از شعارهای رسمی) بهره برد! البته نه با خشونت و نه بصورت پراکنده در کوچه پس کوچه‌های سرکوب؛ بلکه پس از تشکیل یک#ستاد_مشترک_اپوزیسیون با یک #زبان_مشترک_حقوقی متناسب با ادبیات دوران پیشاآزادی (که از طرح هرگونه زبان تفرقه‌آمیز ایدئولوژیک متناسب با دوران پساآزادی خودداری کند) در یک مکان و در یک زمان در راستای پدید آوردن میدانی میلیونی با حضور قدرت فراگیر اکثریت مردم و نشستن و برنخاستن تا استقرار اراده ملی بر سرنوشت ملی و نوشتن سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامیِ مردمی توسط خود مردم (نه بموجب بند یک اصل 110 قانون فعلی توسط یک قدرت مطلقه)... و چیدنِ نارنجی که درون آن نارنجک نباشد!
خیام ابراهیمی
اول دی 1397


نقشه راه


کس نخارد پشتِ من ... جز ناخنِ انگشتِ من!
نقشه‌ی راه تا استقرار #جمهوری_شوراهایِ_ایران
از اپوزیسیون ایدئولوژیست، و از مسئولین و مکلفین و ملتزمین به قدرت مطلقه‌ی ولایی و قانونی، دیگی برای مطالباتِ ملی و ملت گرم نمی‌شود؛ چون به ملتِ صغیر باور ندارند! مشکل اصلی مبارزات ملی، هدفِ واحد اپوزیسیون نیست! بلکه #روش_مبارزه و راه رسیدن به هدف واحد است! هدفی که باید اکثریت ملت آن را یکصدا بخواهند و آن را در یک #میدان_میلیونی در کنار اقلیت اثبات کنند تا برای تغییرات بنیادی ملی اعتبار و مقبولیت بخرند و مشروعیتِ اقلیت را از سکه بیندازند و تغییر قانون را به نفع حضور تمام ملت از شوراهای محلی تا ملی ناگزیر کنند. اما دریغ که هر گروهی به #زبان_پساآزادی به سمت و سوی متناسب با اصول ایدئولوژیک خود گام بر میدارد! و دریغ از #زبان_مشترک_حقوقی در#زمان_پیشاآزادی! به همین دلیل است که در غیابِ همصدایی و همدلی ملی، متناسب با دوران پیشاآزادی، روش واحد و مؤثری هم محقق نخواهد شد!
1) روش: در یک زمان، در یک مکانِ امن و دارای مجوز حضور (مثل حواشی نماز جمعه در تمام شهرستانها و یا در موازات و یا برخلاف مسیر راهپیمایی‌های حکومتی، نه در بن‌بست کوچه پس کوچه‌های پراکنده‌ی سرکوب)، و با یک زبان حقوقی مشترک، با اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه و مشترک، بر هر حقِ ثانویه و حصولی، درخواستِ استقرار اراده ملی (بدون حذفِ شهروندان) و انتقال قدرت سرنوشت ساز سلطان صاحبکران به تمام مردم برای نوشتن سرنوشت ملی.
2) یکصدا: با زبان پیشاآزادی (غیرایدئولوژیک و ضد‌خشونت و پرخاش و حذف شریکان حق مسلم بر اساس حق آب و خاک برابر و مشترک) و با درخواستِ مسالمت‌آمیز #تغییر_قانون_اساسی به نفع حضور تمام ملت در نوشتن سرنوشت ملی به جایِ یک نفر که بموجب بند یک اصل 110 قانون اساسی، اختیار تعیین سیاست‌های کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی در دست اوست و مسئولین 3 قوا و 80 میلیون ایرانی، ملتزم به فرمانبری و تسلیم به حکم حکومتی او برای صدور قطار انقلاب زورگیری عقیدتی به دیار قدس و جهان بر روی دو ریل ثابت چپ و راستند!
3) امید و بالندگی و توسعه، در نوشتن قانونِ سرنوشت‌ملی توسط نسل امروزی و زنده مقدور است، نه بر اساس تقدیرِ نسل مرده‌ی دیروزی. قانون اساسی فعلی حکم سرنوشتی محتوم از گذشته است، و ربطی به امروز ندارد!
و روش رسیدن به قانون اساسی فراگیر و نوین و امروزی که با فراهم آوردن میدانی میلیونی برای حضور وحدت تمام اقشار ملت، برای خود مقبولیت و اعتباری مؤثر و غیرقابل کتمان بخرد و به استقرار اراده ملی منجر شود، مهمترین وظیفه و تکلیف اپوزیسیون آزاده است! و این مهم محقق نمی‌گردد جز پرهیز از خشونت در شعارهای پارادوکسیکال و متناقض با رویکرد مسالمت‌آمیز و دامن نزدن به پراکندگی مطالبات روبنایی و تاکید بر مطالبات بنیادی، و احقاق وحدت ملی با روش‌های نرم و پایدار که از سوء‌تفاهم و سنگرسازی بینِ اقشارِ مختلف ملت، خودداری کند.
4) اولین گام #فراخوان_عمومی توسط #ستاد_مشترک_اپوزیسیون بموجب یک#مرامنامه_مردمی_میهنی است که بر اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه و مشترک، بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی تاکید دارد و ادبیاتش #ایجابی_جذبی و با مسالمت و صلح‌آمیز است، نه#سلبی_حذفی و تنش‌آفرین... که اپوزیسیون دگراندیش در دوران #پیشاآزادی، بدون اتحاد بر اساس حق مشاع و تابعیت، با تکیه بر ایدئولوژی که مختص زمان #پساآزادی است، در جنگی نابرابر با جیب خالی و پز عالی، تنها در میدان دشمن اراده ملی-میهنی بازی می‌کند!
خیام ابراهیمی
6 آذر 1397
نظری به توضیحات تشریحی در کامنت‌ها، و مقالات چه باید کرد در استاتوسهای پیشین، میتواند در ضرورت وحدت رویه نسبت به روش استقرار اراده ملی یاری رساند!


نماز جماعت در ارتش هیتلر


نماز جماعت در ارتش هیتلر
وقتی نماز جماعت، سمبل وحدت امتی یکدست و محل امن بروز و ظهور اراده‌ی ملی، حقنه و جا زده شود؛ آنگاه باید تهدیدِ سیاستهایِ ویرانگرِ سلطانِ قانون سلطه بر امت را به فرصتی ملی تبدیل کرد و همان محل را محل بروز مطالبات بنیادی به نفع تمام ملت بر اساس منافع مشترک ملی بر اساس حق برابر آب و خاک مشترک نمود!
امتِ فرمانبرِ هیتلر اگر نمی‌خواست شریک دزد و رفیق قافله باشد و اگر با سیاستهای جنگ‌افروزانه‌ی یک سلطان قانونی و با تنش آفرینی هیتلر مخالف بود، باید به جای مطالبات روبنایی و تثبیت قدرت مطلقه، به مطالبات بنیادی روی می‌آورد! #فرمان_مدنی توسط صاحبان حق(کارفرمایی به نام ملت)، به‌جای#نافرمانی_مدنی (توسط رعایا) راهی بود معرفت‌بار متکی بر فهم جای کارفرما و پیمانکار در سرنوشت یک ملت.
و درخواست #بازپسگیری_اراده_ملی_براندازی_شده در قانون با درخواست تغییر قانون اساسی به نفع حضور تمام ملت برای نوشتن سرنوشت ملی، به‌جای براندازی سخت(مسالمت آمیز؟!) که محصولش جز بهانه‌ی سرکوب مطالبات سوء تفاهم برانگیز و پراکنده در بن بستِ کوچه پس‌کوچه‌های تفرقه، و نهایتا عقوبتِ اتلاف توان ملی و سرخوردگی و انزوا نیست!
در نظام فاشیست نازی، ملتی قربانی در کاسه‌ی سَرِ یکی بود! و عقوبت آن ملت چنان شد که محصولِ پندار و گفتار و رفتار یک ملت در مناسبات قدرت ناشی از قانونِ ولایتِ قدرتِ مطلقه‌ی فرد بر جماعت بود! بنابراین مطالبات ملی در ساختار قانون گرگ درنده پاسخگو نیست و راهی نیست جز تغییر مناسبات قدرت در قانون اساسی.
پس به جای تبعیت از نسل‌کشی و درگیری خونبار با جهان غیرخودی، باید درخواست یکصدای یک ملت آزاد و مستقل و خواستار نجات از بلایای زنجیره‌ای، این می‌بود:
"کشور را به قانونِ مردم صلح‌طلب پس بده دیکتاتور! از مرده‌خوریِ قانونی از اراده‌ی ملت عقیم، دست بردار و بگذار مردم خودشان سرنوشت خود را بنویسند، تا تحریم و تنش و جدایی به نفع وحدت و استقرار اراده ملی، به عنوان بزرگترین قدرت در مقابل استثمار داخلی و استعمار جهانی پایان یابد!"
با شوک درمانی و بحرانهای زنجیره ای امنیتِ میلی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی، مردم را به‌عنوان موش آزمایشگاهی قانونی، گرسنه‌یِ دریدن و تشنه‌ی خونِ یکدیگر نکن! به قانونِ سرکوبِ راهزنان بیابانگرد و قبیله‌نشین، ملتی را در عصر مدنیت، بَدَوی نکن!
ملتی که نقشش در تعیین استراتژی ملی، همچون نخود و لوبیا و سیب‌زمینی در دیزی بزباشِ اربابی باشد، توسطِ کاسه‌لیسان ترید و گوشتکوب‌به‌دستانِ چماقدار، کوبیده خواهد شد!
دیکتاتورِ قانونی، بموجب قانونِ نظام سلطه‌ی قدرتِ مطلقه‌یِ ولایتِ فرد بر جماعت، قادر نشد معادله‌ی خودجوشِ امنیت ملی را برقرار کند! او یک عمر به‌جای یک ملت تصمیم گرفت و برای سرزمینی سرنوشت نوشت و مردم را درونِ کاسه‌یِ سَرِ معلول و فرتوتِ خویش، به تبعیت واداشت و ملتی را دچار ناهنجاری و تیک‌عصبی نبضِ بیمارِ خویش، به خالِ نامقدسِ لبِ یارِ توهمی پیش‌بُرد و به‌سمتِ تعرض و تجاوز به حریم خصوصی دیگران و جنگ با جهانِ غیرخودی سوق داد و به حکم قانونِ سلطه بر جهانی که بین خودی و غیرخودی تقسیم کرد و هر کس را که در مدار خودی جای نگرفت، محکوم به حذف نمود!
و ناتوانی و یا حماقت و یا شهوتِ جهل و کیشِ شخصیتِ پرچمدارانِ ویژه‌خوار و بیمارِ سبز و بنفش و مشنگ او هم نتوانست ملتی را به سمت سعادت و همزیستی مسالمت‌آمیز و هم افزایی ملی رهنمون شود!
جایِ وحدتِ خودجوشِ اراده‌ملی با وحدتِ چکشی در جایگاهِ قدرت ملی خالی بود و جز شکافِ طبقاتی و پریشانی و اتلاف منابع ملی در راه جهان‌گشایی چنگیزوار و بَدَوی و پارینه‌سنگی او کاری بر نیامد تا ویرانی!
راهکار:
اگر پیش از آن‌که خیلی دیر شود، اکثریتِ ملت در اولین فرصت، هر هفته در تمامیِ نمازجمعه‌ها به‌جای تبعیت از کین‌ورزیِ انحصارگرایانه، مهرورزی ملی را فریاد می‌کشیدند، عقوبت هیتلر و امتش به آن عقوبت جنایتبار در حق ملل دیگر و ملت آلمان منتهی نمی‌شد!
اگر قانون، تمام ملت را شریک نوشتن سرنوشت‌ملی می‌کرد، شاید دریدن و دریدگی و آتش‌به‌اختیاریِ ارتش اس.اس و نازی‌ها برای حذفِ غیرخودی و کباب کردن گوشتِ انسان در کوره‌های آدمسوزی، و خوردنِ دل و قلوه و جگر انسان به جای نان، و نوشیدنِ خونِ انسان به‌جای آب و شراب، حلال و طهورا نمی‌شد!
همواره باید پیش از آنکه دیر شود جنبید و کارِ شکستنِ پوسته‌ی مسخ و نشستن بر موضعِ نفی قانونِ بُت‌ساز و مردمسوز گورستانی و خواستنِ تغییرش به قانون انسان زنده را از امروز به فردا نینداخت!
آیا غیرتی و نبضی مانده در وجدانِ نزدیکتر از رگِ گردن؟ آیا خونی مانده در رگ؟ عقوبتت را رقم بزن هموطن و وطن را برای تمامِ هم‌میهنان بخواه و این سفره را برای همه گسترده و امن کن! وگرنه دودمانت بر باد است ای برخاسته از قوم راهزنانِ ویژه‌خوار!
که آن‌که هیچ ندارد به امنیتِ تو در هیچ‌کجا، به وقت مقتضی رحمی نخواهد کرد! دیر یا زود دارد، اما سوخت و سوز ندارد!
اولین گام فراخوان عمومی توسط ستامشترک اپوزیسیون بموجب یک مرامنامه است که بر اولویت حق آب و خاک طبیعی و اولیه و مشترک، بر هر حق ثانویه از قبیل ایدئولوژی تاکید دارد و ادبیاتش ایجابی-جذبی و با مسالمت صلح‌آمیز است، نه سلبی-حذفی و تنش‌آفرین... که اپوزیسیون دگراندیش در دوران پیشاآزادی، بدون اتحاد بر اساس حق مشاع و تابعیت، با تکیه بر ایدئولوژی که مختص زمان پساآزادی است، در جنگی نابرابر با جیب خالی و پز عالی، تنها در میدان دشمن اراده ملی-میهنی بازی می‌کند!
خیام ابراهیمی
7 مرداد 1397
پی نوشت:
ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﺍﺭﺗﺶ ﻫﯿﺘﻠﺮ :
ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻟﺸﮑﺮ ۱۳ ﺭﺳﺘﻪ
SS Handschar ﺍﺭﺗﺶ ﻧﺎﺯﯼ در 1943 ﻣﺘﺸﮑﻞ ﺍﺯ ﺣﺪﺍﻗﻞ ۱۷ ﻫﺰﺍﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻮﺳﻨﯿﺎﯾﯽ ﻭ ﮐﻮﺯﻭﯾﯽ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﻣﯿﻦ‌ﺍﻟﺤﺴﯿﻨﯽ ﻣﻔﺘﯽ ﺍﻋﻈﻢ ﺍﻭﺭﺷﻠﯿﻢ ﻭ ﻣﺘﺤﺪ ﻫﯿﺘﻠﺮ.


شعری از امین


شعری از آقای علی خامنه‌ای (متخلص به امین):
بنا بر اعتیاد فرهنگی، مردم عادت دارند روبرو مجیز گویند و پشتِ پرده به پرده‌دار فحش دهند!
یک شهروند مدنی، می‌تواند و باید برای قاتل قانونی اراده‌ی خویش، منتقدی منصف باشد، بدون توهین و رجز و فحش و مقابله به‌مثل، به خلقیاتِ آتش‌به‌اختیارانِ مکتبی!
اینک شعرِ عاملِ قتلِ قانونی حقِ مسلمِ یک شهروندِ ایرانی مستقل از قدرت را در نظام تصمیم‌سازی وطن مشترک، با هم بخوانیم:
می‌کند آشفته‌ام، همهمه‌ی خویشتن... کاش برون می‌شدم از همه‌ی خویشتن
می‌کشد از هر طرف، چون پرِ کاهی مرا... وسوسه‌ی این و آن، دمدمه‌ی خویشتن
پنجه در افکنده‌ام، در دلِ خونینِ خویش... گرگ‌وَش افتاده‌ام، در رمه‌ی خویشتن
باده‌ی نابم گهی؛ زهرِ هلاهل گهی... خود به فغانم از این، ملغمه‌ی خویشتن
طفلم و بنهاده سر، بر سرِ دامانِ خویش... تا کندم بی‌خود از: زمزه‌یِ خویشتن
مست و خرابم "امین"! بی خبر از بود و است... از که ستانم؟ بگو! مظلمه‌ی خویشتن.
...
به قول شهید #محمد_مختاری، قانون اساسی حاکم بر مناسباتِ قدرتِ حکومت با ملت، قانون#شبان_رمه‌گی است! قانونی که اراده ملی را یکبار برای همیشه در 40 سال قبل تا حد بیعت گرفتن و یا هیچ، عقیم کرده است! تا جایی که قدرت مطلقه‌ی برآمده از آن، باید به‌جای خردجمعی هشتاد میلیون ایرانی، یک‌تنه سیاست‌های کلیِ سرنوشت ملی را بر اساس تصمیم میلی بسازد و مسئولیتش را بر دوش منصوبین خویش بیندازد؛ طوری که به ملت پاسخگو نباشند! این نهایت ستم به خود و ملت و مسئولین است!
جفای چنین قانونی به یک ملت و رهبر مطلق‌العنان و گزمه‌های سلطان صاحبکرانش، از دید حقوق بشر و حقوق انسانی، انکار نشدنی است! چون مجری قانون را ستمگر و سنگدل و بی‌رحم و خشن و بی‌عاطفه می‌کند! طوری که دیگر عقل و دل و وجدانش از بی‌عدالتی و گرسنگی و ستم و ربودن خلخال از پای زن یهودی و کشتن و تجاوز به معترضین و خفه کردن هر صدای منتقدِ مستقل از قدرت و تهدید امنیت زندگی ابتدایی مردم، به‌درد نمی‌آید و کاری نمی‌کند کارستان! این یک ستم بزرگ است به حقوق انسانی تمام ایرانیان!
پاسخی باشیم به شعر رهبر نظام که بی‌درد از درد محرومان وطن و دغدغه‌مند به محرومان فلسطینی که او را خوش نمی‌دارند، از مدنیت و حقوق بشر، تنها از درد خود می‌سراید! ما محذوفین حاضریم جای او بارِ کشور را بکشیم! و خود را و مقام قانونی رهبری را، از زیر بار سنگینِ دامِ قانونِ 40 ساله، که با فرافکنی، بارِ سنگینِ خردجمعی یک ملت را بر دوش لاغر و ذهنِ محدودِ تنها یک نفر آوار کرده، نجات دهیم!
رضایت یک ملت به چنین قانونی، ستم بر شخصیتِ خود و رهبری است که بیعت با خویش را توسط منصوبین خود در صندوق‌های رأیِ فراملی و بدون نظارت ملی، مهیا می‌کند! چرا که حفظ نظام از اوجب واجبات است و این حکم، ترجمانِ اصل سنتیِ "هدف وسیله را توجیه می‌کندِ روسی" است!
ستمگر اصلی این مناسبات ناعادلانه، "قانون اساسی" است! و باید از گرگ‌صفتی این قانون ضد اراده ملی و فراملی، توبه کرد و خود و ملتی را از دام آن رهاند! و اراده ملی #براندازی شده در قانون را به ملت پس داد و ایران را به تمام ایرانیان واگذارد!
بر اساس فحوای این شعر، رهبر پیام داده که گروگان است! اگر او گروگان اربابانِ مافیایِ جهانی نباشد، لابد گروگانِ قانون اساسی #شبان_رمه‌گی است! و یک گروگان که قانونا ارباب بومیِ قدرت مطلقه است، می‌تواند ملتی را گروگانِ قدرتمندتر از خویش کند و بفروشد! پس هر چه زودتر باید خود و او را از این بلای موروثی نجات داد!
آقای #خامنه‌ای!
لطفا با پذیرش #درخواست_تغییر_ قانون_اساسی بنا بر اختیاراتِ بند 3 اصل 110 (همه پرسی تحت نظارت‌ملی) به نفع حضور تمام ملت و بر اساس اولویتِ حق آب‌وخاک مشترک، اختیارِ نوشتن سرنوشت هشتاد میلیون ایرانی را (بموجب بند یک همان اصل) از خود ساقط و به تمام ایرانیان منتقل کنید و دنیا را به صاحبان حق و دنیادارانش وانهید!
هر چند شما بارها ملت را به انتقاد از خود ترغیب کرده‌اید! اما من به تکلیف شما بر اساس عقل مصلحت‌اندیش خودتان انتقادی ندارم! هر چند هموطنان و دوستان زیادی را به تیغِ قانون شما از دست داده‌ام و داغدارم! بر اساس آمار خودتان که ما بدان نظارت و احاطه و اشراف نداریم، اکثریتِ ملت با مشارکت در انتخابات با اختیاراتِ شما بیعت کرده‌اند و چاردیواری است و اختیاری! ما با قانونی طرفیم که جای کارفرما(ملت) را با پیمانکار(حاکمیت) عوض کرده‌است! از ابتدای انقلاب تاکنون در غیاب نظارت ملت مستقل از التزام به قادر مطلقه، نتایجِ هر صندوق رأی، بیشتر از یک ادعای یکجانبه و غیرمطمئن نیست! و قانونا نه شما و نه مسئولین از ملت سفارش نمی‌توانید بگیرید! این شمائید که برای همه سرنوشت محتوم تعیین می‌کنید! مسئولین هم نمک‌گیرانِ ملتزم به عصای اربابند و قانونا نمی‌توانند از ملت رعیت، فرمان برند و به تقیه یا دروغ شعار می‌دهند و متعهد می‌شوند و چاه‌نمایی می‌کنند! ملت را به هیچ مرجع قانونی راه ضامن داری جز چاقوی امنیت میلی نیست! این نوشته، انتقادی است به گرگ‌وَشی به نام قانون اساسی. اینک روح این گرگ در کالبد ملت رسوخ کرده و در حال دریدن فرهنگ ملی است! و اوضاعِ حیات و ممات بس خونین و بحرانی است! پیش از آنکه پای بیگانگانِ بی‌احساسی چون #حسن_نصرالله را به شورش‌های داخلی بکشانید، #لطفا لطفا لطفا به دادِ ملت مظلوم و وطن برسید؛ پیش از آنکه وطن به داد و بیدادِ زمین و زمانِ خود برسد!
خیام ابراهیمی
11 تیر 1397
#چاره_جویی و #اتمام_حجت با وجدانِ خود


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...