Monday, March 25, 2019

خائن به وطن و راه جبران مافات



خائن به وطن کیست؟ و راهِ جبران مافات چیست؟
اگر "اراده‌ملی" پنیرِ افتاده از منقارِ زاغکی در کام روباه باشد، تنها باید پنیر پس داده شود؛ نه آنکه به حضرت گرگ حواله شود! اما چگونه؟
بهای جهل‌العارفینِ پرچمدارانِ اصلاح‌طلب و جهلِ مرکبِ پیروانشان، ویرانی ایران است! مملکت بدون تضمین قانونی نظارت ملی ملت مستقل از ایدئولوژی (تنها بر اساس حق مسلم آب و خاک مشترک) تنها بر اساس اعتماد سنتی به شعار غیرپاسخگویِ غیرقانونی و هیجانات کور عاطفی، بر باد هواست! درحکومتی بدون تضمینِ نظارت ملی در شوراها، با نخودولوبیا کردن میزان سرسپردگی به قدرت ایدئولوژیک تک نفره در شوراهای ولایی، سرنوشت و امنیت وطن در اختیار ملت نیست! و شهروندی که این امر بدیهی را نفهمد همواره بازیچه‌ی عواطف کور و مرده‌ی سنتی در دوران مدنیت است و نقد به پرچمداران کاذب را برنمی‌تابد و با خودفریبی این حقیقت ساده را کتمان می‌کند که تاکید بر اعتماد به#موسوی و #خاتمی و #روحانی و حتی #گاندی و #نلسون_ماندلا بدون نظارت تمام مردم در شوراها و بدون تضمین اختیارات قانونی پاسخگو، می‌تواند چاه‌نمایی و عامل ویرانی وطن شود! حقیقت این است که: تمام بازی‌ها و قواعد زندگی در نظام تصمیم‌سازی سرنوشت ملی از قبیل #انتخابات و نماینده و مدیریت منابع و سیاست گذاری و پیروی از نقشه‌های راه و استراتژی‌های کلان، تنها در بستر نظام #دموکراتیکمعنادار است، نه در دامن و در بستر قدرت فراملیِ مطلقه. قانون خوب است اما نه قانون گرگ و برده و روباه... قانون امروزی باید نظارت ملی را بدون کم و کاست و تمایزات ایدئولوژیک تضمین کند وگرنه شعارهای زیبا همچون فریب روباه مکارِ چلاقی است که وعده‌های بدون تضمینِ پفکی را به آواز خوش می‌خواند، اما قدرت هر گونه تعهدش با گرگ است! #قانون_اساسی حاکم چنین است و ویژه‌خواران اصلاح‌طلب و پیروان ساده دلشان تنها بر اساس علقه‌ی غیرعلمی به روش عصر حجری و قجری، به روی مبارک نمی‌آورند که مدنیت از اصول امنیتی دورانِ راهزنان و ساختارِ قبیله‌ای پیروی نمی‌کند و هر گردی گردو نیست! انتخابات و #صندوق_رای تنها در بستر دموکراتیک قابل اعتناء و معتبر است؛ که قدرت فراملی مطلقه بر آن حکمفرما نباشد!
از جهل مرکب و ناآگاهی و ساده‌دلی و ریاکاری پارادوکسیکال ایرانیان مشارکت کننده در بیعت با نظام سلطه همین بس که حاضر نیستند به درخواست برادرشان که خواستار قدرت مطلقه است حقوق ماهیانه ی خودشان را به او بدهند تا بدون حساب و کتاب، مختار و صاحب اراده و مادرخرج زندگی خودشان شود، اما حاضرند اختیار و اراده و سرنوشت یک مملکت را مفت مفت با تمام منابع طبیعی و سرنوشت نسلها به سرانگشتان ولی مطلقه‌ی فقیه بسپارند و بعد بصورت غیرقانونی مثل تف سربالا علیه #بیعت و تسلیم قبلی خود بر سر قادر مطلقه غر هم بزنند!
چرا #خاتمی لال شده است؟ #موسوی کر و #روحانی کور؟!
حضرت دوست میگوید: هیهات از #خاتمی و #روحانی و #موسوی که در مصاف اراده‌ی قانونا عقیم ملت بینوا و ارباب و سلطان صاحبکران امت خودشان، میان شعارهای بادهوایی غیرپاسخگو، همچون تف سربالایند و صراحتا از قانون اساسی توبه نمیکنند و تکلیف مردم را شفاف نمیکنند و برای اثبات مقبولیتِ حق اکثریت عددی ملت در مقابل مشروعیتِ اقلیت قانونی، مردم را به تحصن در میدانِ امن نماز جمعه و راهپییمایی های موازی در همایش‌های دارای مجوز قانونی نمی‌کشند تا با درخواست#تغییر_قانون_اساسی مقدمات استقرار اراده ملی را بصورت مسالمت آمیز و بدون تنش فراهم آورند و به جای #چاه_نمایی_کاذب #امید_راستین را در چشم و دل ایرانیان بکارند و چرا آدرس را درست نشان نمی‌دهند و این روزهای خطیر "صم بکم" لال مرده‌اند تا صندوق بیعت در انتخاباتی و دامی دیگر؟!
براستی بر ملت ساده دل و مهربان حرجی نیست! هر چه هست از شرّ مدعیان آگاهی و عوامفریبان عالم و و خائن به باور ملی است! وگرنه ملت فرهیخته کجا و فهم قانون اساسی کجا؟!
البته چیزی که عیان است...چه حاجت به بیان است؟! که از امنیتی ترین حقوقدان امینِ قادر مطلقه در طول 40 سال به عنوان یک استراتژیست خدعه با غیرخودی در تمام عرصه های پشت صحنه و تمام قراردادهای سرنوشت ساز، نباید بیش از این انتظار میبود که برای حفظ نظام با مردم جاهل و صغیر که قانونا اختیارشان بیشتر از بیعت عددی نیست، خدعه کند! چون حضرات سلامت ملت را در دامان ولایت شائقند و گیریم که این طفل صغیر برای آب نبات چوبی زندگی دو روزه چند بار هم عر بکشد و یا نق بزند!
مشکل از روباه مکار نیست! مشکل از ساده اندیشی زاغ بالای درخت است که در عصر مدرنیته و مدنیت، هنوز بصورت سنتی بنای اعتمادش را بر اعتماد به تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو می‌گذارد و در صف بیعت قانونی برای اثبات بردگی اراده و اختیار، با اراده و اختیار خودش را تسلیم قانون نخوانده میکند که وقتی بموجب بند یک اصل 110 تمام قدرت تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی با یک قدرت مطلقه (مطلقه نسبی نیست) و تنها به اختیار قانونیِ یک نفر است، آنوقت تمام مسئولین 3 قوا جز مجری و رهرو و تدارکاتچی و آبدراچی و نهایتا لکوموتیوران قطار صدور انقلاب زورگیری عقیدتی به دیار قدس روی دو ریل ثابت چپ و راست نیستند و انحراف از ریل به معنای مرگ است!
وقتی در صف ایستادن به معنای بیعت عددی با قانونِ قدرت فراملی و حکم حکومتی پیدا و پنهان و تصمیمات سرنوشت ساز تک نفره برای یک ملت هشتاد میلیونی باشد، آنگاه تنها در مقابل این صف ایستادن میتواند چنین مشروعیتی را از سکه بیندازد و به نفع مطالبات ملی مؤثر باشد!
وگرنه کدام مرجع ملت مستقل میتواند اثبات کند که همین خوانش بیعت وار عددی 18 یا 24 میلیون که اختلاف دو جناح بازیگر را هر بار کمتر و کمتر میکند تا باورپذیری شکاف کمتر شود درست است یا مکری است برای حفظ نظام سلطه؟
امان از این دل ساده که نسل به نسل از دنیا رخت برمی بندد و فقدان تشکیلات ملی این تجربه را به نسل بعدی منتقل نمیکند... تا در دوری باطل و جاودانه بره ها لقمه ی گرگ شوند...
تا این گوساله گاو شود... دل مادرش آب شود!
داستان روباه و زاغ تنها یک قصه ی خیالی پای کرسی های آزادپریشی در شب چله ی وطن نیست... چو نیک بنگری جای جای این مکانیزم ریاکارانه و عوامفریبانه، در طبیعت میهن پیداست و وطن از همین جهل ملی و خیانت پرچمداران آگاهش ویران است!
خیام ابراهیمی
4 آذر 1397


وطن در کفن


وطن در کفن
امروزه، کفنِ قانونی محرومین (کشاورزان و کارگران) و مردمِ صغیرِ قانونا عقیم، در انقلابِ نامقدس ابلیس عابد و شیاطین جیره خوارش، میوه‌ی انقلابی ویرانگر است!
چرا بت اعظم و بت بچه‌ها در طغیان خویش لج کرده اند و دیگر بصیرتی ندارند؟! چون تمامیتخواهانه و سربسته به قانونِ بتخانه‌ای دل بسته اند که همین بینواهای جاهل صاحب حق مسلم، با کلیت درهم و پارادوکسیکال آن بیعت کرده‌اند و بنای تاخت و تازشان را بر بیعت کور ایشان قرار داده اند و قانونا خیال خودشان را راحت کرده اند که در هیچ محکمه‌ای نمیتوان صاحب قدرت خدایی را (که هر چه بکند درست است) محاکمه کرد!
آیا این توجیه محکمه پسند، بدون آگاهی دادن به مردم صغیر کافی است؟ و به نوعی توجیه غصب و غبن اراده ملی نیست؟ آیا خوردن حق یک ملت هشتاد میلیونی با قانونی استثماری، وجدان خواب و بیدار مسئولین را از محکمه ی درون خلاص میکند؟ البته باید حرامخوار بود و بعد قضاوت کرد که چگونه ابلیس هم میتواند شش هزار سال عبادت خود را سرقفلی حق برتر خویش قرار دهد؟ چنین سفسطه و مغلطه گرانی از سرچشمه و ذات ابلیس و شیاطین نوشیده‌اند و به همین دلیل دیگر چشم و گوش دلشان کور و کر شده است! تا جایی که از دخالت خون ملت در رگهای خاندان خویش ابایی ندارند و خود را در بهشت می پندارند در حالی که الله شان همان بت الله در بتخانه‌ی عصر حجری پیش از شکستن بتهاست خود غافلند! چرا که یک یک سنگ جای خود را با یک ایدئولوژی که همان سنگ است عوض کرده و ایشان از فهم معنای بت و خدای زنده و مرده غافلند! چون ایمان ایشان ایدئولوژیک است و ربطی به حی القیوم زنده ی نزدیکتر از رگ گردن ندارد! چون صدایی نمی شنوند! چون "ادعونی استجب لکم" برایشان نامفهوم و بی معناست! چون اصلا به زنده بودن قادر مطلقه باور ندارند و برای خود یک رهبر ایدئولوژیک تراشیده اند تا از بار مراقبه و تفکر خلاص شوند! تا آدمکی باشند سبکبار و ملکف با تقلید کورکورانه که برای حور و غلمان و غنیمت و بندگی کیش شخصیت یک توهم مرده، حاضر است جان هم بدهد و نامش را شهید بگذارد و خیال خودش را با این مرفین سبک کند! چون نمیداند که آدرس الله از رگ گردن نزدیکتر به اوست! چون نمیداند شریعت در زمان و مکام میمیرد و شوراها محل برآیند اراده ی خدای زنده اند نه مدعی علمی که بیشتر از یک مشرک و جاهل بی معرفت نیست! چون باور ندارند که ندای وجدان هر خلیفه ی امانتدار بر روی زمین، همان ذرات خداست! چون باور ندارد که اگر مردم نخواستند اکراهی در دین نیست! چون دینشان دین بت پرستی در لباس خداست و با همین درغ دلخوشند!
افتخار سلطان صاحبکران و گزمه های برخوردار و حرمخوارِ قانونیِ حضرتش، به چیست؟
عقوبت تحکمِ زورگیری عقیدتی قانونی و نوشتن سرنوشت هشتاد میلیون نفر توسط یک قدرت فراملی، کفن پوشیدن کشاورزان است!
آنها آنقدر به زورگیری و راهزنی عادت کرده اند که دیگر نه می شنوند و نه می بینند و نه ترسی از خدا دارند! چون نه باور دارند و نه ایمان و برای چنین کیش شخصیتی حاضرند همچون راهزنان بدوی هم جان بگیرند و هم جان بدهند! و برای دلخوشی نامش را بگذارند شهادت! آنها دیگر دلی ندارند! چون اشک معرفت در چشمهایشان خشکیده و گریه هایشان از بوی پیاز ادعاست! چون پیش از مرگ به یقین رسیده اند دیگر از خوف و رجاء در دلشان اثری نیست! و همین یقین است که از ایشان سپاهی از شیاطینِ ابلیس ساخته است و خود بی خبرند!
آنها یک راه نجات دارند و آن توبه نصوح از قانون اساسی است! اما شهامت این توبه را ندارند! چون زندگی دو روزه و حرامخواری بس شیرین است و ایشان معتاد به بت پرستی! و کیست که این بت را بشکند جز ندای درون خودشان؟ این کار از مردم بر نمی‌آید! تنها از خلوت خودشان با خدایشان بر می آید! خدایی که در هیچ قلعه و کاخی نمیگنجد وقتی کورخوابها در گور در هم می لولند و شهروندان و پدران و مادران به پای فرزندان معتاد و فاحشه در فقر و فلاکت ذره ذره آب میشوند!


-0:30
2


تاکتیک ابتر و مؤثر

تاکتیک‌های ابتر
1) تاکتیک ابتر اول: نفوذ از نزدیک
پرچم غیرخودی را با شعار...میدهند در دست استاد هوار
یک عکس بزرگ در حال سخنرانی یک مبارز صادراتی کراواتی نفوذی پشت کرسی های آزادپریشی در اپوزیسیون، پای یک میز کنفرانس بزرگ با چند میکروفون و چند نورافکن، در زیرزمین و دخمه ای که دو نفر در آن بیشتر حضور ندارند و دومی عکاس است.
بازیگران:
مامور 1: استاد استراتژیست اعظم تخریبچی
مامور 2: هوچیگر تبلیغاتی و تخریبچی
.
2) تاکتیک ابتر دوم: نفوذ از راه دور
مدیریت مخالفین ساده لوح با برقراری ارتباط سرداران امنیتی-اطلاعاتی داخلی به ظاهر بریده از نظام (ماموران مکلف مدیریت مخالفین طبق سناریوهای اطلاعاتی-امنیتی)
دادن اطلاعات سوخته...یکی در میان درست و غلط برای خرج کردن میان اپوزیسیون و خریدن اعتماد کاذب.
روش: فحاشی به ارباب خود برای جلب اعتماد
ماموریت: سر تماشاچیان را به تاق گیجی و گمی کوبیدن
مکانیزم اعتماد سنتی: اعتماد به تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو
به جای: اعتماد علمی و تشکیلاتی با نظارت مردمی و مکانیزم راستی آزمایی میدانی برای چالش در ساختاری پاسخگو
3) تاکتیک ابتر سوم: نمایش رهبری اپوزیسیون: اتلاف توان ملی با مچل کردن و غبن اپوزیسیون
طرح #براندازی_سخت بر اساس اطلاعات کاذب نمایشی
مصادیق پروژه:1-سردار الماس#محمدرضا_مدحی )2-همایشهای تک نفره با اهداف و شعارهای گیج و گم
3-آتشبیاری برای آتش به اختیاران
4-تهدید و تطمیع ساده دلان با شناسایی هویت برای ایجاد و جذب بر اساس کاریزمای سطحی و روبنایی و هیجانی
5-تجریک هوش هیجانی پایین برای ایجاد آتش و خاموش کردن و تخلیه ی باد...6-شیوع برخوردهای خشن و عقوبت ایشان 7-شیوع پروژه های دروغین و کاذب و لو دادن کذب آن برای به حماقت کشیدن اپوزیسیون و سرخورده کردن اعتماد غیرعلمی و غیرتشکیلاتی و غیرپاسخگو
.
4) تاکتیک ابتر چهارم: استارت و تحریک و سوارشدن بر مطالبات روبنایی صنفی، برای انحراف از مطالبات بنیادی
القاء شعارهای انحرافی و تفرقه برانگیز و ضد وحدت ملی
تحریک مبارزات پراکنده روبنایی و کش دادن آن تا اعطای دو حلقه لاستیک و دو برج حقوق معوقه
ویژگی: بدون فلسفه‌ی حقوق ملی، بدون استرانژی، بدون تاکتیک مؤثر، اتلاف توان ملی در کوچه پس کوچه های سرکوب و سرخوردگی تا خسته کردن و سوراخ موش
...
5) تاکتیک مؤثر: (نقشه راه بنیادی و وحدتبخش)
تاکید بر #روش_مبارزه_مسالمت_آمیز به جای تعیین اهداف ناممکن خشونتبار سنگرساز. پاکسازی پارادوکسهای هدف و روش... تطبیق روش مسالمت آمیز با شعارهایی که با روش مسالمت آمیز منافات دارد و تف سربالاست و ضد اهداف عالیه عمل میکند و نتیجه‌ی هوش هیجانی کم و خشم بیمورد در مسیر هدف ملی است و عملادر فقدان آلترناتیو میدانی(نه خیالی) موجب تنش بیمورد و خونریزی و سرکوب و سرخوردگی و انزوا میشود! استفاده از درایت در بهره گیری از شعارهای وحدتبخش و روش طرح و بیان و به میدان کشیدن آن.
اتخاذ #زبان_مشترک_حقوقی_ایجابی (نه سلبی) وحدتبخش و غیرقابل سوء تفاهم( اولویت حق آب و خاک مشترک بر هر حق ثانویه و حصولی ایدئولوژیک از قبیل طرح نوع حکومت پیش از آزادی)... با تعریف استراتژی شفاف بنیادی (نه روبنایی) دیالوگ ملی با #زبان_پیشازادی به جای#زبان_پساآزادی....تعیین تاکتیک مؤثر و معین (با تضمین جذب حداکثری) در میادین امن در یک زمان و در یک مکان... پرهیز از آتشبیاری برای آتش به اختیاران (با پرهیز از فلسفه های و ایدئولوژیهای متنوع و شعارهای خشونتبار و نفرت آفرین و بیمورد تفرقه برانگیز و مزدور خواندن این و آن مبارز راستین و دروغین) پرداختن به #روش_مبارزه به جای پرداختن صرف به هدف و شخصیت حقیقی و چهره ها... دارای #نقشه_راه_گام_به_گام در ایستگاههای معین در دوران گذار... تعریف آلترناتیو... تعریف شعارهای مسالمت آمیز... تعیین ستاد فرماندهی...تعیین ستادهای صف میدانی... ثبت دستآوردها با آزمون و خطای میدانی با برآورد و بازخورد قابل اندازه گیری... حضور میلیونی در یک زمان و در یک مکان امن و با یک زبان مشترک حقوقی وحدتبخش...و نشستن و برنخاستن تا حصول نتیجه که خریدن اعتبار و مقبولیت برای همایش اکثریت در حواشی نمایش اقلیت ( و از سکه انداختن مشروعیت قانونی ایشان) و دستیابی به هدف مشترک که همان آزادی و حضور تمام مردم در نظام تصمیم سازی و سرنوشت ملی است: چون که صد آمد...نود هم نزد ماست!

کسینجر: بنگ بنگ

Edit or delete this

تاکتیک تمام اربابان مطلقه‌ی خارجی و داخلی با مردم غیرخودی، از زبان کسینجر:
ما مثل هفت‌تیر کش فرزی هستیم که به رقیب تازه‌کار خود اجازه می‌دهد تا اول او اقدام به شلیک کند، و وقتی او خواست این کار را کند، ناگهان بنگ! (تیر می‌خورد و خطاکارانه کشته می‌شود!)
...
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به قدرت مطلقه (با ژن برتر ایدئولوژیک همچون ژن برتر تکنولوژیک ارباب جهان) چنین اختیاری را داده است که با هر غیرخودی و تمام مردم و جهان چنین کند! نتیجه: بدون انتقال قدرت از یک نفر به تمام ملت هیچ گشایشی در کار ملت واقع نخواهد شد! و این مقدور نیست جز تغییر قانون اساسی. و هر گونه امید و فعالیت روبنایی قطره چکانی، یک انحراف و چاه نمایی در مسیر، آدرس درست است!

کیسینجر 89 ساله این مصاحبه را در آپارتمان خود با «گلوبال ریسرچ» انجام داده است. وی در بخشی از این مصاحبه گفته است: «آمریکا در حال بازی دادن چین و روسیه است، و میخ آخر بر این تابوت نیز ایران است، که قطعا این کشور هدف اصلی اسرائیل است. ما به چین اجازه دادیم تا توان نظامی خود را افزایش دهد و به روسیه نیز اجازه دادیم تا از دوران کمونیسم شوروی خارج شود، تا این دو کشور به غلط احساس دلیری کنند، که همین امر هم به روند نابودی آن‌ها سرعت می‌بخشد. ما مثل هفت‌تیر کش فرزی هستیم که به رقیب تازه‌کار خود اجازه می‌دهد تا اول او اقدام به شلیک کند، و وقتی او خواست این کار را کند، ناگهان بنگ! (تیر می‌خورد و کشته می‌شود). جنگ پیش رو به حدی دشوار و سخت است که تنها یک ابرقدرت از عهده پیروزی در آن برمی‌آید، که آن‌ (ابرقدرت) هم ما هستیم. به همین دلیل هم هست که اروپا اینطور با شتاب به دنبال رسیدن به یک ابردولت است، چراکه می‌داند چه چیز در حال رخ دادن است، و اینکه برای بقا، باید به یک ابردولت تبدیل شود. عجله آن‌ها به من می‌گوید که آن‌ها کاملا از نمایش بزرگی که پیش رو داریم، مطلع هستند. وای که چقدر این لحظه مسرت بخش را در رویاهای خود دیده‌ام».
باید 7 کشور را به دلیل منابعشان اشغال کنیم/ اسرائیل تا حد امکان اعراب را خواهد کشت
این سیاستمدار کهنه‌کار آمریکایی ادامه داده‌ است: «اگر شما یک آدم معمولی باشید، می‌توانید با رفتن به یک روستا و زندگی در یک مزرعه خود را برای جنگ آماده کنید (با دور شدن از جنگ جان خود را حفظ کنید)، اما حتی آنجا هم باید یک تفنگ با خود داشته باشید، چراکه جنگ‌زده‌های گرسنه در آن اطراف هم پرسه خواهند زد. همچنین، حتی اگر سران جامعه برای خود پناهگاه و مأمنی مطمئن داشته باشند، باز هم باید به همان اندازه مردم عادی جامعه احتیاط کنند، چراکه پناهگاه آن‌ها هم در معرض خطر شناسایی قرار دارد».
وی افزوده است: «من به نظامیان گفتم که ما باید 7 کشور خاورمیانه را به دلیل منابعی که دارند، بگیریم و آن‌ها هم تقریبا این ماموریت را انجام دادند. همه می‌دانند که منظور من از این دستور به نظامیان چه بود، اما باید متذکر شوم که این نظامیان این بار بیش از حد گوش به فرمان بودند. این آخرین پله است، و این ایران است که توازن را بر هم زده است. اما سوال این است که روسیه و چین تا کی می‌توانند ساکت بمانند و تنها نظاره‌گر این اقدامات آمریکا باشند؟ چرت روسیه و چین زمانی پاره می‌شود که اسرائیل با تمام توان شروع به جنگ کند و هر چقدر که بتواند اعراب را بکشد. اگر همه چیز خوب پیش رود، نیمی از خاورمیانه، اسرائیلی خواهد بود».
جوانان خود را برای جنگ آماده کرده‌ایم
کسینجر در ادامه اشاره کرده بود که بازی‌های رایانه‌ای که در دهه گذشته در آمریکا ساخته شده، دقیقا سناریوهایی را نشان می‌دهد که قرار است اتفاق بیافتد و آمریکا با انتشار این بازی‌ها قصد داشته جوانان خود را برای شرکت در چنین جنگ‌هایی آماده کند. وی گفته است: «جوانان ما در آمریکا و غرب، آماده شده‌اند، چراکه آن‌ها برنامه‌ریزی شده‌اند تا سربازان و مسئولان توپخانه خوبی باشند، و زمانی که به آن‌ها دستور داده می‌شود تا به خیابان‌ها بروند و چینی‌ها و روس‌های دیوانه را بکشند، آن‌ها از این دستور تبعیت می‌کنند».
تنها یک ابرقدرت باقی خواهد ماند/ تسلیحاتمان را در وقت مناسب به جهان نشان می‌دهیم
وی نهایتا به هدف غایی آمریکا از جنگ‌آفرینی در خاورمیانه اشاره می‌کند: «ما در میان خاکستر به جا مانده (از این جنگ) می‌توانیم جامعه‌ای جدید بسازیم، نظم نوین جهانی، که در آن تنها یک ابرقدرت وجود خواهد داشت، ابرقدرتی که بهترین تسلیحات را در اختیار دارد؛ ما تجهیزاتی داریم که نظیرشان را هیچ ملت دیگری ندارد، و آنها را به وقتش به جهان معرفی خواهیم کرد».
صحبت‌های تامل برانگیز کسینجر سال گذشته هم بازتاب گسترده‌ای داشت، اما اهمیت این صحبت‌ها زمانی بیش از پیش روشن می‌شود که بدانیم کسینجر یکی از مهمترین استراتژیست‌های دولت آمریکا به شمار می‌رود که نظرات وی تاثیرات آشکاری بر سیاست‌های آمریکا دارد.
قرار دادن این صحبت‌ها در کنار اظهارات شب گذشته «لئون پانتا» وزیر دفاع آمریکا که گفته است آمریکا ممکن است به 18 کشور خاورمیانه و شمال آفریقا نیرو اعزام کند، می‌تواند این گمانه را تقویت کند که آمریکایی‌ها‌ با بهانه قرار دادن اعتراضات چند روز اخیر مسلمانان و کشته شدن سفیر این کشور در لیبی، قصد دارند سناریویی را که از مدت‌ها پیش برای آن برنامه‌ریزی کرده، کلید بزند.

اتحاد میهنی




اتحاد میهنی و ائتلاف ملی؟
وقتی در فقدانِ رفتار تشکیلاتی و ساختاری و شرح وظایف سازمانیِ پاسخگو در دنیای واقعی، گاه فریب به قیمت مرگ تمام میشود، حساب دنیای مجازی پیداست!
ببین چه می‌گوید! نبین که می‌گوید! شاید گزمه‌های ارباب در لابلای اهداف رعیت، داس و نارنجک کار گذاشته باشند! مگر قانون اساسی برآمده از تحولات قدرت مطلقه در سال 57 چنین نبود؟
...
"ائتلاف سراسری" خود یک نقشه ی راه واقع بینانه میخواهد!
دوران گذار باید تعریف شود و نتیجه به بخت و اقبال محول نگردد!
راه رسیدن به یک تحول بنیادی کدام است؟ آیا باید از روشهای سنتی تبعیت کرد؟ روشهای سنتی که راه مبارزه با آن توسط صاحبان قدرت، به روز شده است و از اصول سنتی تبعیت نمیکند>
نقشه‌ی راه یک مبداء مشترک و یک مقصد و هدف مشترک میخواهد ... و یک فلسفه ی بنیادی مشترک، با زبان حقوقی غیرقابل سوء تفاهم فراگیر، مبتنی بر یک استراتژی شفاف و تاکتیک ممکن میخواهد!
براندازی قید و صفت و تعریف میخواهد! براندازی سخت؟ و یا براندازی نرم و مسالمت آمیز؟
آیا براندازی به معنای انقلاب خونین است؟ و یا انقلاب مخملی؟ مع الوصف با اتخاذ هر یک از این باید پاسخ داد که هر یک چگونه و با کدام نقشه ی راه و کدام ملزومات و با طی کردن کدام ایستگاهها ممکن است؟
برخورد سهل انگارانه و مبهم با پرسشهای اساسی و عمده، جز پریشانی ثمری ندارد!
بنابراین فهم پرسش اصلی و اتفاق بر سر آن بسیار حیاتی و مهم است.
نقشه ی راه باید گام به گام مسیر را تعریف کند!
ستاد فرماندهی کجاست...تشکیلات صف در میدان چگونه اند؟...
آیا جز #براندازی و انقلاب سخت و نرم، راه سومی هم هست؟
آیا با استمرار و بست نشستن اکثریت ملت بر سر یک شعار "درخواست اراده ملی براندازی شده" در یک زمان و در یک مکان میتوان مشروعیت اقلیت را از سکه انداخت تا برای خود مقبولیت مؤثر و غیرقابل کتمان خرید؟
متاسفانه اپوزیسیون خارج نشین بدون پاسخ دادن به تمام پرسشهای ماهوی مشغول تعریف روبنایی #آلترناتیو برای دوران گذاری خیالی است!
تعیین نقاط عطف ضروری، بدون تعریف دقیق تاکتیک رسیده به هدف ناممکن است.
متاسفانه اپوزیسیون حتی دارای ویژگیهای مؤثر در الگوی جابجایی قدرت مطلقه در سال 57 هم نیست:
1- حمایت و خواست و اراده اربابان عالم
2-مجاب کردن ضمانبتار خیانتکاران به نظام سلطه در ارتش
3- وجود و تصرف پایگاههای فراگیر مثل مساجد
4-کاریزمای راستین و یا کاذب یک رهبر فراگیر که در میدان واقعی آزموده شده است.
5- فقان زبان مشترک حقوقی که غیرقابل سوء تفاهم و مورد وفاق ملی باشد.
...
پیشنهاد:
هر دیالوگ گروهی نیازمند یک زبان قابل مفاهمه است تا موجب پریشانی و تفرقه و اتلاف توان ملی نشود. برای اتخاذ یک زبان حقوقی مشترک باید مطابق زمان و مکان دیالوگ و طرفین دیالوگ را شناخت.
قابل توجه است که حتی ذکر شعار #براندازی و تجریک مردم به اعتراض و نافرمانی مدنی در کوچه پس کوچه های سرکوب، ضمن اینکه کافی نیست بلکه موجب ایجاد سنگر و تنش و خونریزی و از هم پاشیدن وحدت ملی خواهد شد و ضمنا نتایج آن میتواند سرخوردگی باشد!
بنابراین چنین تحریکی با شعار مسالمت آمیز، شعاری پارادوکسیکال و شبیه یک دام است که بدون اطمینان از نتیجه تنها بر اساس دعوت پراکنده و افتراق اپوزیسیون از هزار طرف، گویا تنها قصد ریسک بالارفتن از خون مردم را دارد بدون آنکه خود هزینه بدهد!
پرسش این است:
مردم غیرتشکیلاتی ایران با کدان ادبیات دارای وحدتی اکثریتی برای تحولات بنیادی خواهند شد؟
دیالوگ ملی بدون تعریف حروف الفبای حقوقی دارای زبان مشترک حقوقی نخواهد شد.
فلسفه بنیادی و زمان و زبان مشترک: ما در دوران #پیشاآزادی هستیم. بنابراین نباید با زبان ایدئولوژیک دوران #پساآزادی سخن گفت. در زمان پیشاآزادی باید بر حقوق بنیادی و طبیعی و اولیه تکیه کرد! نه بر حقق ثانویه ی ایدئولوژیک. پس باید از طرح نوع حکومت و ساختار آن در این زمان که مجوب پراکندگی و تفرقه است پرهیز کرد. این زبان تنها باید با اولویت حق آب و خاک مشترک و طبیعی و اولیه بر هر حق ثانویه و حصولی از طرح ایدئولوژی و نوع حکومت برای پیمودن گام اول وصال آزادی پرهیز کند!
چون که صد آمد نود هم نزد ماست.
یعنی ابتدا باید به استقرار آزادی و نقشه ی راه با امکان وحدت اکثریتی بر اساس روش مسالمت آمیز و با زبان مشترک حقوقی قابل مفاهمه توسط تمام مردم اندیشید و اینکه چگونه و با چه مطالباتی و با چه ادبیاتی و در چه زمان و در چه مکانی، یکصدا و با یک زبان و یک خواسته باید آنرا محقق کرد و بر سر آن نشست و برنخاست؟
در این باره که چگونه میتوان با پاسداشت نکات برشمرده و حفظ وحدت ملی، در طول مدتی یکی دو ماهه، به استقرار اراده ملی دست یافت نوشته ام. البته که نظام قانونی هرگونه رفتار غیرقانونی را بر نمیتابد. البته که از درون قانون اساسی اصلاحاتی ممکن نیست. البته که نظام بن بست کامل است. اما با این همه میتواند با مدیریت مطالبات بنیادی( نه روبنایی) در یک زمان و در یک مکان شاهد وصال آزادی شد. وقتی که بتوانید در یک مکان امن که حضور در آن دارای مجوز است در حواشی نمایش اقلیت حاضر شوید و با اکثریت اقلیت را در آغوش گیرید... و دارای مطالبات بنیادی مسالمت آمیز باشید! بر سر این مطالبات بنشینید و برنخیزید تا با از سکه انداختن مشروعیت قانونی اقلیت...برای خواست ملی اکثریت ( بدون تحریک ایدئولوژیستها و تنها بر اساس حقوق مشترک آب و خاک و مشارکت در سرنوشت عمومی و ملی برای تمام ملت اعتبار بخرید و تا نتیجه از جای خود برنخیزید...آنگاه در مقابل چشم تاریخ و جهانی که به دوربین مدار بسته مجهز است: چون که صد آمد...نود هم نزد ماست.


Image may contain: one or more people and people sitting


اصلاح‌جلبانِ لال و کر و کور


چرا #خاتمی لال شده است؟ #موسوی کر و #روحانی کور؟!
خاتمی هرازگاهی از پستو بیرون می آید و سخنی می‌گوید و دوباره محو می‌شود!
پیش از ضرورت #تکرار #بیعت با ق انون اساسی در انتخابات نمایشی 96، خودسرانه گفته بود که: مردم ما دموکراسی نمی‌خواهند (یعنی: نباید برای نوشتن سرنوشت مشترک در ملک مشاع، خود را یک شریک برابر بدانند و نظری فراولایی دهند!)! گفته بود: مردم ما مردمسالاری دینی می‌خواهند ( یعنی باید ملتزم به حکم حکومتی ولایت مطلقه فقیه باشند!
تازگیها هم از سنگر بیرون آمده که این تظاهرات کنندگان براندازند! پیام این مجیز هرازگاهی به قادر مطلقه این است که: نگران نباشید ما با شمائیم نه با شریکان خاک مشترک که خواستار تغییر قانون اساسی هستند! در واقع او خواست اکثریتی را که در چنبره ی قانون اقلیت خفت شده است را براندازی میداند و لابد میدانید حکم براندازی می‌تواند تا اعدام هم رقم بخورد!
شخصیت واقعی خاتمی همین لقمه دادن به دست قادر مطلقه و آدمفروشی و ملت‌فروشی در راه حاکمیت امت خودش و همگنان خودش است، نه بیشتر. چون خوب میداند که اگر از تخت سلطنت پایین آمد دیگر مردم برایش تره هم خرد نخواهند کرد و ممکن است ویلای 2500 متری را از کف بدهد!
این عین واقعیت است! نامگذاری چنین حرکتی به عنوان مصلحت ملت صغیر که صلاح خود را نمیداند و باید یک ولی بالای سرش باشد، سفسطه‌ای بیش برای استمرار ویژه‌خواری نیست. وگرنه چرا باید مردم را از لولوی دموکراسی بترساند! دموکراسی چیست جز ضرورت مدیریت کشور بر اساس تصمیم سازی شوراهای مردمی(صاحبان حق) بر اساس حق برابر آب و خاک مشترک؟
او به عنوان یک آخوند قجری با تغییر ویرتین و عبای شکلاتی و عطر و اودکلن برند اروپایی، چون اسلافش(شیخ فضل‌الله نوری و خمینی) از حربه‌ی تقیه و سفسطه و دروغ استفاده می‌کند تا افسار مردم را جهت چپاندن ایشان در بهشت فرضی در دست داشته باشد تا این شغل آسمانی را برای خودش محفوظ دارد مبادا صاحبان حق بخواهند خودشان برای خودشان سرنوشت بنویسند!
.
حضرت دوست می‌گوید: هیهات از #خاتمی و #روحانی و #موسوی که در مصاف اراده‌ی قانونا عقیم ملت بینوا و ارباب و سلطان صاحبکران امت خودشان، میان شعارهای بادهوایی غیرپاسخگو، همچون تف سربالایند و صراحتا از قانون اساسی توبه نمیکنند و تکلیف مردم را شفاف نمیکنند و برای اثبات مقبولیتِ حق اکثریت عددی ملت در مقابل مشروعیتِ اقلیت قانونی، مردم را به تحصن در میدانِ امن نماز جمعه و راهپییمایی های موازی در همایشهای دارای مجوز قانونی نمیکشند تا با درخواست تغییر قانون اساسی مقدمات استقرار اراده ملی را فراهم آورند و چرا آدرس را درست نشان نمیدهند و این روزهای خطیر "صم بکم" لال مرده‌اند تا دامی دیگر؟!
براستی بر ملت ساده دل و مهربان حرجی نیست! هر چه هست از شرّ مدعیان آگاهی و عوامفریبان عالم و و خائن به باور ملی است! وگرنه ملت فرهیخته کجا و فهم قانون اساسی کجا؟!
البته چیزی که عیان است...چه حاجت به بیان است؟! که از امنیتی ترین حقوقدان امینِ قادر مطلقه در طول 40 سال به عنوان یک استراتژیست خدعه با غیرخودی در تمام عرصه های پشت صحنه و تمام قراردادهای سرنوشت ساز، نباید بیش از این انتظار میبود که برای حفظ نظام با مردم جاهل و صغیر که قانونا اختیارشان بیشتر از بیعت عددی نیست، خدعه کند! چون حضرات سلامت ملت را در دامان ولایت شائقند و گیریم که این طفل صغیر برای آب نبات چوبی زندگی دو روزه چند بار هم عر بکشد و یا نق بزند!
مشکل از روباه مکار نیست! مشکل از ساده اندیشی زاغ بالای درخت است که در عصر مدرنیته و مدنیت، هنوز بصورت سنتی بنای اعتمادش را بر اعتماد به تار سیبیل دایی جان و قسم حضرتعباس خانعمو میگذارد و در صف بیعت قانونی برای اثبات بردگی اراده و اختیار، با اراده و اختیار خودش را تسلیم قانون نخوانده میکند که وقتی بموجب بند یک اصل 110 تمام قدرت تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی با یک قدرت مطلقه( مطلقه نسبی نیست) با یکی است آنوقت تمام مسئولین 3 قوا جز مجری و رهرو و تدارکاتچی و آبدراچی و نهایتا لکوموتیوران قطار صدور انقلاب زورگیری عقیدتی به دیار قدس روی دو ریل ثابت چپ و راست نیستند و انحراف از ریل به معنای مرگ است!
وقتی در صف ایستادن به معنای بیعت عددی با قانونِ قدرت فراملی و حکم حکومتی پیدا و پنهان و تصمیمات سرنوشت ساز تک نفره برای یک ملت هشتاد میلیونی باشد، آنگاه تنها در مقابل این صف ایستادن میتواند چنین مشروعیتی را از سکه بیندازد و به نفع مطالبات ملی مؤثر باشد!
وگرنه کدام مرجع ملت مستقل میتواند اثبات کند که همین خوانش بیعت وار عددی 18 یا 24 میلیون که اختلاف دو جناح بازیگر را هر بار کمتر و کمتر میکند تا باورپذیری شکاف کمتر شود درست است یا مکری است برای حفظ نظام سلطه؟
امان از این دل ساده که نسل به نسل از دنیا رخت برمی بندد و فقدان تشکیلات ملی این تجربه را به نسل بعدی منتقل نمیکند... تا در دوری باطل و جاودانه بره ها لقمه ی گرگ شوند...
تا این گوساله گاو شود... دل مادرش آب شود!
داستان روباه و زاغ تنها یک قصه ی خیالی پای کرسی های آزادپریشی در شب چله ی وطن نیست... چو نیک بنگری جای جای در طبیعت میهن پیداست!


Image may contain: text


Image may contain: text

روش مبارزه و راه رسیدن به هدف


#روش_مبارزه
 و رسیدن به هدف
راهکار نجات مسالمت‌آمیز، برای #اپوزیسیون و ملت قربانیِ ارباب‌مطلقه:
"
بست نشستن و همایشِ اکثریت، در نمایشِ اقلیت، با ادبیات مشترکِ ایجابی(نه سلبی)، تا تغییر قانون اساسی به نفعِ استقرار اراده ملی از شوراهای محلی و بومی تا ملی."
برای هر تحول مردمی، اکثریت ملت باید تاوان بیعت اکثریتی پیشین خود را در باوری آگاهانه یا ناخودآگاه به قانون اساسی، را هم بپردازند و هم باور امروز خود را اثبات کنند! و این در دایره ی بسته ی قانون اساسی ممکن نیست! و بنابراین راهی نیست جز فهم عمومی از حقوق خویش و مناسبات قدرت در قانون اساسی و اثبات آن در یک میدان واقعی (نه مجازی و بر اساس تخمین و گمان و برآورد نخبگان)! آنچه مهم است آخرین بیعت اکثریتی مردم با مشارکت در انتخابات است! آیا مردم به این قانون باور دارند، یا نه؟ این باید بصورت مسالمت آمیز اثبات شود! و این مقدور نیست جز رفتار بر اساس یک نقشه‌ی راه مسالمت‌آمیز که هم موجب تشویش اذهان عمومی نشود، و هم غیرقانونی نباشد تا بهانه ی سرکوب به حکومت بدهد! آیا چنین گزینه‌ای ممکن است؟
به باورم، آری! نقشه ی راه باید با زدودن شبهات و سوء تفاهمات واژگانی، برای مردم شفاف و روشن باشد تا این همدلی پدید آید! وقتی حکومت چنین میدانی را فاهم نمی آورد، کار نخبگان و دلسوزان راستین وطن چیست؟
برای پاسخ به این پرسش باید بتوانیم موقعیت فعلی و رابطه‌ی معنادار مردم با حکومت و اپوزیسیون را درست شناسایی کنیم، تا قادر شویم به یک راهکار مسالمت آمیز و نقشه‌ی‌راه و روش استرداد و استقرار اراده ملی بر اساس خواست اکثریتی (نه تنها خواست سران اپوزیسیون) نائل آئیم!
شناسایی موقعیت:
در دوران پیشاآزادی، بارزترین نقطه ضعف و وجه اختلاف اپوزیسیون ایرانی، اهداف نامشترک ایدئولوژیک و تنوعِ مطالبات ایشان نیست! بلکه مشکل در روش دستیابی به هدفی واحد بر بستر واقعیات و مناسبات قدرت اجتماعی است! یعنی این مهم نیست که شما در کنار متحدان خویش، نظامی سکولار دموکرات بخواهی و یا خواستار استقرار نظام سوسیالیستی و یا جمهوری و یا پادشاهی باشی! بلکه مهم این است که برای دستیابی به یک خواسته‌ی فراگیر و ملی که بر اساس حق آب و خاک مشترک، منافع تمام اقشار ملت را بصورت برابر تامین کند، از چه راهی و با چه ادبیاتی و در چه ایستگاههایی و چگونه باید بدان دست یابی؟
اپوزیسیون ایرانی مرا به‌یاد روایت آن صاحب کوزه‌ی روغنی می‌اندازد که در توهم بلندمدت فروش یک کوزه روغن و خرید یک گوسفند نسیه و دامداری تا چند گله و افزودن بر ثروت، ناگهان کوزه‌اش میان هیجان ناشی از خیال و روؤیای زیبا شکستhttps://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/tcb/1/16/1f641.png:( https://static.xx.fbcdn.net/images/emoji.php/v9/t4c/1/16/1f642.png:)
پرسش این است که منافع کل یک ملت، چگونه باید بیان و تامین و تضمین ‌شود که مورد وفاق ملی قرار گیرد؟ آیا منافع ملی با واگذاری اختیار تصمیم‌سازی برای سرنوشت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی یک ملت، به یک قدرت غیرپاسخگوی حزبی و یا گروهی و یا فردی (همچون ولی مطلقه فقیه و منصوبین و ملتزمین به اختیارات و قدرت او) تأمین می‌شود؟ و یا چنین منافعی با تضمین نظارت قدرت تمام ملت و شریکان خاک مشترک بر سرنوشت ملی و منابع ملی و مدیریت کشور تامین می‌شود؟
بدیهی است که بدون نظارت تمامی شریکان خاک مشترک، حفظ و حراست از منافع ملی و قدرت و توسعه‌ی ملی، قابل تضمین نیست! چون همواره تمرکز قوا در دستِ فرمانده‌ی بخشی از تمام ملت، قابلیت این را دارد که با توزیع ناعادلانه بین خودی‌ها، به انحصار و ستم قدرت حاکمه و فساد منتهی شود!
قانون اساسی نسل گذشته اما این اختیار ملی را از مردم به یک نفر (ولی مطلقه فقیه) سپرده تا به‌یاری پیروان و جیره‌بگیرانش قادر باشد سیاست‌های انحصاری خودش را پیش ببرد! این یعنی تمام سرنوشت ملی در دستان یک نفر محصور شده است! بنابراین طبیعی است که با وجود چنین قدرت فراملی و قانونی، فعالیت بخش خصوصی و حقوق شهروندان، اصولا تضمینی مطمئن و علمی برای برآورد و رشد و توسعه و امنیت نداشته باشد! چرا که اعمال سیاست‌های فراملی توسط قدرت مطلقه، عملا بر فعالیت‌های بخشِ خصوصی و حتی بخش تعاونی و عمومی و نیز بر منافعِ کلِ شهروندان اولویت و برتری دارد! و این یعنی عدم امنیت ملی. یعنی ابهام در امید به آینده! به دلیل همین قدرت فراملی است که سرمایه گذاری و امنیت سرمایه و برآورد و برنامه‌ریزی اقتصادی نیز شعاری بیش در راه اتلاف منابع ملی تا ویرانی کامل نیست! و این یعنی مرگ هرگونه امید به فردای بهتر و بالنده! و به همین دلیل اقتصاددانهایی که با اختفاء این سوراخِ ضد امنیتی در سدّ، برای تلنبار شدن آب رودخانه‌ها در سدّ سوراخ، در روزی‌نامه‌های اقتصاد کاسبی، تحلیل امیدبخش می‌نویسند و برای برنامه‌های بلندمدتِ چشم‌انداز اقتصادِ غیرپاسخگوی تک نفره، اعتبار می‌خرند، خیانتکاران به مردم در راه نفله شدن منابع ملی و کشور از محلِ خون ملتند!
.
روش مبارزه و نیل به هدف:
این‌که در یک بلبشوی سوء‌تفاهم‌ برانگیز ملی در دوران مدرنیته، به روش‌های سنتی و واکنش‌های عصرحجری بخواهی با اقلیتی آزمایشگاهی و بدونِ نقشه‌ی راه و آلترناتیوی فراگیر و بدون اطمینان از خواست و مطالبات مشترک ملی، با فحش و گارد و مشت و لگدهای سنگرساز در لشکرِ قدرتِ مسلحِ حاکمه، با خون مردمِ بینوا انقلاب کنی، تکرار داستان ناقص همین خمینی عوامفریب است که به‌یاری ارباب استعمار و لابی دلال‌های محبت و خیانت نظامی‌ها و زنجیره‌ی سنتی پایگاه‌های مساجد در هر کوچه پس کوچه، لااقل دارای پتانسیل یک کاریزمای متوهمانه و بیمارگونه در اذهان ناآگاهِ عمومی بود (که نمی‌دانستند به تئوریسین #تفخیذ و چماقِ نامقدسِ #زورگیری_عقیدتی به نام کاذبِ آزادی، اقتداء می‌کنند)، که آن را آزاد کرد و تو هیچیک را هم در چنته نداری؛ ای #اپوزیسیون گیج و بینوا!
آنقدر در امیال و مطامع شخصی، دردمند و حریصی که حتی نمی‌خواهی بدانی که با این کیش شخصیتِ تاریخیِ میلیون‌ها دیکتاتور کوچک، راه همدلی و وحدت‌ملی ملتی که به واژه‌هایی از قبیل #سکولاریسم و کمونیسم آلرژی دارند، چه می‌تواند باشد؟ چون محبوس در امنیتِ ادبیاتِ تجربی و منطق قراردادی خویش تنها شبیه یک بلندگوی یکطرفه‌ای و نه گوشی؛ و هنوز به ادبیاتِ حقوقِ بنیادی توده‌ها ناآشنایی! و نمی‌دانی که توده‌ها بیشتر از هر معنای قراردادی ایدئولوژیک، معنای اشتراک در حق مالکیت را می‌فهمند و تو از این غافلی و به همین دلیل در یک تک‌گویی یکطرفه، نه طاقت گفتگو به زبانِ مشترکِ توده‌ها را داری و نه توان همراهی را؛ و هنوز در تدبیر و بصیرت یک نادر و یا اسکندر تاریخی و یا یک لنین و رضاشاه و حتی یک دون کیشوت قرن نوزدهمی هستی! و غافلی که دیالوگ ملی با ادبیات ایدئولوژیک حتی اگر دربردارنده‌ی همان حقوق مورد اعتنای مردمی باشد، نهایتا منجر به واکنشی کور خواهد شد! و حتی حاضر نیستی به جای عبارت "حق برابر مشارکت عمومی بر اساس حق مالکیت مشترک" از عبارات و اصطلاحاتِ ایدئولوژیک استفاده نکنی! و ضروری می‌دانی که حتما دو تا فحش هم نثار باورهای شخصی کنی تا ابلهانه برای خود سنگر بسازی! و سنگر یعنی جنگ نیروهای نابرابر...یعنی خون مردم بینوا! براستی چه ضرورتی دارد که در دیالوگ ملی اینقدر اصرار داری به جای پرداختن به طعم آب، از فلسفه و منطق علمی H2O بگویی؟!
اما براستی، در این کویر همدلی و میانِ این همه مطالبات صنفی و گروهیِ درهم و پراکنده‌ی روبنایی تا انقلابی، راه چه می‌تواند باشد؟ ادبیات ملی و زبان مشترک وحدت آفرین و قابل فهم چیست؟ راه باید بتواند تمام همین ملت سنتی را حولِ یک خواسته‌ی مشترک قابلِ درکِ عمومی که شفاف و غیرسمبولیک و غیرایدئولوژیک و بر اساس حق مسلمِ آب و خاک مشترک و نیز بی‌خطر و مسالمت‌آمیز باشد، گرد هم آورد؛ وگرنه معلوم نیست میان اصطلاحاتِ ناآشنا و یا دارای بار منفی تاریخی در ذائقه‌ی عمومی، قافیه را چه کسی خواهد برد و باخت! حماقتی کامل است که با زبان و ادبیاتِ #پساآزادی فکر کنی که در قرن بیست‌ویکم، انقلاب خونین بر اساس ادبیات سمبولیک و قراردادی خودت، و یا خواب‌نما شدن ارباب برای اعاده‌‌یِ قدرت ملی به رعایا با اقدام خشونتبارِ این گروه رادیکال لاجان و آن گروهِ کاسبکار دور از آتش و میدان، از طریقِ شوراهای ناممکنِ محلی تا ملی (بدون اثباتِ مطالبات بنیادی)، ممکن و مقدور است! پس راه باید دارای این ویژگی‌ها باشد:
با احقاقِ #یک_زبان غیرقابل سوء‌تفاهمِ مشترک حقوقی و بنیادی (نه روبنایی)، در #یک_زمان و در#یک_مکان و برنخاستن تا حصول نتیجه. پس ابتدا باید پرسید که آن مطالبه‌ی غیرقابل سوء‌تفاهم برانگیز و مشترک در دوران #پیشاآزادی چیست که نباید هیچ عنصر و واژه‌ی آلرژیک‌زا آن را منحرف کند؟ آن خواسته‌ی بنیادی چیزی جز شراکتِ تمام ملت در نوشتن سرنوشت خویش بر اساس حق مشترک آب و خاک، در سرنوشت عمومی نیست! و این همان حقی است که #قانون_اساسی سلطه‌یِ دیروز آن را از اختیار و اراده‌ی امروزیان و فردای یک ملت، دریغ کرده است! پس آن را بدون پیوندِ صفات ایدئولوژیک، برجسته کن! چون که صد آمد، نوَد هم پیشِ ماست!
1)
وقتی راه ملت مستقل و پراکنده و پاره پاره از ایدئولوژی سلطه، بین کافر و مؤمن و غیرخودی و خودی برگزیده، از درون و متنِ قانونی ساختار سلطه نمی‌گذرد؛ آنگاه ملت ناگزیر است به دو روش سنتیِ پرخاش با دشمن قانونی، و یا روشِ مسالمت آمیزِ مهرورزی با تمام شریکان خاک مشترک، صراحتا یک خواست ملی را به اثبات برساند (چون صندوق‌های رأی در حصرِ خوانش مصلحتِ نظام اربابی، جز بیعت با اختیاراتِ مطلقه‌یِ قدرت فراملی که بموجب بند یک اصل 110 قادر است سرنوشت ملتی را تک‌نفره بنویسد، اعتبار و ثمری قابل اثبات ندارد) آنگاه:
2)
اثباتِ حضور اکثریتِ ملت برای خریدن اعتبار و مقبولیت، می‌تواند مشروعیت قانونِ اقلیت را به نفع اکثریت از سکه بیندازد و مقدمات تغییرات بنیادی را بصورت #مسالمت_آمیز فراهم آورد!
3)
مکانی که چنین اکثریتی می‌تواند خواستِ بنیادی‌اش را به کرسی بنشاند، حواشی امنِ راهپیمایی‌های حکومتی، و همایشها و نمایشهای نماز جماعتها برای حضور تمام مردم است (که علتِ سرکوبِ مردم در بن‌بستِ کوچه پس کوچه‌های تفرقه، به دلیل عدم مجوز قانونیِ تظاهرات و انگ ضد امنیتی، بهانه‌ای جدی برای نفله کردن مطالبات بنیادی نیست)!
4)
زمانی که می‌تواند چنین اکثریتی بصورتِ فراگیر و کوبنده عمل کند، علاوه بر حضور در موازاتِ مستقلِ همایشها و راهپیمایی‌های حکومتی، حواشیِ نماز جمعه‌ها در تمام شهرها و در منظر تاریخ و جهانی است که به دوربین‌های مداربسته مجهز است و قابل کتمان نیست!
5)
زبانی که می‌تواند ملت را به وحدتی شفاف و بدون تفسیر و انحراف برساند، زبان مشترکِ حقوقی شراکت برابر در آب و خاک مشاع (وطن) است که زبانی #پیشاآزادی و غیرایدئولوژیک و بر اساس اولویتِ حق آب و خاک طبیعی و اولیه و حق تابعیت، بر هر حق ثانویه و حصولی از قبیل ایدئولوژی و سرمایه و قدرت تکنولوژی است.
6)
قانونی که باید تغییر کند، قانون اساسی و انتقال اختیارات مطلقه‌ی تک نفره به تمام ملت در شوراها، برای نوشتن سرنوشت یک ملت با سیاستهای کلان سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی است که فعلا در دست مردم و مسئولین سه قوا نیست و تمام مسئولین مکلف و بازیگر آنند و تمام شعارهای مستقل و عوامفریبانه‌ی ایشان ابتر است! و این یعنی یک ملت می‌تواند سوختِ قطار صدور انقلاب به دیار قدس باشد و مسئولین سه قوایش تدارکاتچی و آبدارچی و لکوموتیوران روی دو ریل ثابت چپ و راست!
7)
دریافت بخشی از مطالباتِ صنفی و قطره‌چکانی و رعیت‌وار از ارباب مطلقه‌ی غیرپاسخگوی قانونی، در چارچوب مصلحت نظام، هیچ تضمین و تداومی ندارد و جز اتلاف توان ملی 40 ساله و ویرانی روزافزون از این ستون تا ستون بعدی، ثمری ندارد! 40 سال بحران‌سازی و ناامنی در دور باطل با فحش و رجزخوانی و بالارفتن از دیوار این و آن و گروگانگیری و گروگانفروشی و تهدید و تطمیع و تحریم و لابی و توافق و جرزنی و تنش و ... و 30 سال شعار اقتصادی تک نفره، مصداق این ناامنی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی شهروندان و ویرانی زنجیره‌ای منابع ملی و مدنیت در راه سرنوشت فراملی است! براستی چرا مردم با قانون اساسی که این قدرت فراملی سرنوشت ساز را در خود نهادینه کرده است، در انتخابات بیعت می‌کنند و متعاقبا بدان اعتراض دارند؟! آیا دور باطل چنین مازوخیسم کوری تف سربالایی نیست که پرچمداران سبز و بنفش و سرخ و سیاه و رنگین دستان خود را به خون مردم آلوده‌اند و کماکان بر آن اصرار دارند؟ پاسخ معلوم است: چون در جهل ملی، پرچمداران ویژه‌خوار اصلاح طلب و اصولگرا و اپوزیسیون مزدور و وابسته به منابع مالی خاص، آدرس را درست نشان نمی‌دهند!
رو به میهنِ نسلِ زنده! پشت به قانونِ نسلِ مرده!
خیام ابراهیمی
2
آذر 97
1)
مقاله‌ی مصادیق و شواهد 112 سال در جازدن و پرهیز از آزادی به دلیل منطق ارباب پسندِ "صغیر بودن ملت" در بخش پیام‌ها قابل دسترسی است!
2)
سرنوشت ملی در دست تمام ملت، بزرگترین قدرت ناشی از #هم_افزایی_ملی و استقرار اراده ملی و امید، به جای تسلیم به سرنوشت تک نفره است!
3)
قتل دکتر #فرشید_هکی در سالروز قتل‌های زنجیره‌ای نامقدس، مصداق این حقیقت است که: تغییرات روبنایی، تنها قرص مسکنی خواب‌آور است!

نفس‌های آخر


نفس‌های آخر
مست از فلسفه‌یِ خونخواری از غیرخودی و ولنگاری
پاک لمس و بی‌حس شده‌ای از تجاوزِ مکرر و نرمتنی و سنگدلی و بی‌عاری
ای عروسکِ مکتبِ زامبی‌های زورگیر در زمین و... اِی دزدِ هر چه آسمان!
در آسمانِ خود، نامقدس بمان! اما چرا سهمِ زمینِ مرا غصب کرده‌ای؟ بی‌وجدان!
تک‌افتاده و بی‌یاوری، در دلِ کتابِ جبرِجغرافیایِ تاریخ، در خانه‌ی امنِ کویری بینِ سرابِ دو دریا لمیده‌ای، که یکهو قوم یأجوج و مأجوج با عربده و زبانی که نمی‌فهمی به کاشانه‌‍اَت یورش می‌آورند و به تجاوز می‌درند و هستی‌اَت را به‌ یغما می‌برند و اختیار و اراده‌ات را به آتش می‌کشند! و از آنجا که تئوریزه کردن درندگیِ بدَوی، ناشی از شترق خوردن است (یعنی شراب طهورایِ طبیعی را با عرقِ دست‌سازِ بومی بت‌ها، قاطی خوردن و قاطی کردن) پس خود بین زمین و آسمان به اعتیادی قجری لنگ درهوا، از این هرزه‌گیِ جسم و جان باکیشان نیست! و چون تو توانی برای معلق‌ماندن و میانه‌ای با دریدن نداری، تا مدتی در برزخ به رویِ مبارک نمی‌آوری، تا شاید مستی از سر داغشان بپرد! اما می‌بینی فصل‌ها گذشت و مستی از بصیرتِ متجاوزشان نپرید و جا خوش کرد! حتی نم نم برایش فلسفه‌ای مقدس هم بافتند و در قیلوله بین زمین و آسمان، عالم و دانشمند هم تولید کردند! و کم کم جایِ شراب از خون مالباختگان آمیخته با عرق جبینشان سرمست شدند و جایِ نان و خرما، با اشتهایی تحریک شده، کلِ خاک را بلعیدند و جای آب قنات، تمام ابرهای آسمانِ را مال خود کردند و از این سرمستیِ غاصبانه و عالمانه، نشئه هم شدند و برای تخلیه‌‌ی شهوت فوران کرده، چون یابو علفی رم کردند و جفتکی هم به گور جد و آبائت انداختند و دریوزگان عافیت هم برای قرص نانی کپک‌زده بر سرت سنگ باراندند.
آن‌وقت دیگر می‌فهمی که این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست! که این‌ فرقه، پاک دیوانه و هار و بیمارند و محتاجِ تیمار و باید کاری کرد کارستان. چرا که یک بزِ گر، گله‌ای را گر کرده و این گله‌ی هار به خودیِ خود درمان نمی‌شود و در چنین اپیدمی ویرانگری، دیگر نه راه پس مانده، نه راه پیش.
در هوای سنگ به‌شکم بستن‌ها، ناگهان یک وقت‌هایی کارد به استخوانت می‌رسد و اگر چون قطبِ دزدانِ زورگیر، حفظ امنیتِ نظامِ غرایز مکتبِ عصر حجری و اصولِ مقدس‌ِ دریدنِ هر سایه، عبادتت نشده باشد، آنگاه در بن‌بست قواعدِ این چرخ‌فلکِ هپروتی و فضایی، وقتی مشتریانِ گیج و دریده، هنوز به ایستادن در صف قانون راهزنان متجاوز و درنده امیدوار سهم خویش از خون تواَند و پرچمداران رنگین هم ملتزم به قانون رئیس قبیله‌ی کذایی کماکان تنورداغ‌کن و جیره‌خوار و رجزخوانِ قواعد همین معرکه‌اند، آن‌گاه می‌فهمی که یا باید هنگام تجاوز از حریم و هستی خود با چنگ و دندان دفاع کنی، و یا همچون شریکان دزد و رفیقان قافله از تجاوز به عنف لذت ببری و تا آخرین نفس برای امنیتِ آدمفروشی و رزق حلالِ هر تیرخلاص به غیرخودی، درصدی شتیل باج دهی... چون گروگانی!
وقتی دومی در توانت نباشد، آن‌گاه تنها یک راه باقی می‌ماند:
1- تسویه‌حساب با پرچمدارانِ #سلبریتی و شریک دزدِ خون و رفیقِ مالباختگان
2- تسویه حساب با قانونِ زورگیری عقیدتی قلدرانِ سرگردنه و گزمه‌هایشان
و این همان واکنشِ خونین و دلبخواه اربابِ قلعه‌هاست: "که ظاهرا از آن گریزی نیست! چون میان چنبره‌ی این ساختارِ هرزه‌پرور بدجوری خفت شده‌ای و راهی جز عملیاتِ انفجاری نمانده. پس باید کاری کرد؛ وگرنه دیوثی! و زندگی ارزش این خفّتِ زنجیره‌ای را ندارد."
حضرتِ دیوانه!
حال‌ که تو بر قانونِ زورگیری باور و حقِ تجاوز به حق شریک اصرار داری و به هیچ قیمتی به راه نمی‌آیی؛ وقتی همسایه به حکم حوالیِ شکم، پااندازِ تو و نوچه‌های تو شده و از این دیوثی قانونی باکیش نیست؛ آنگاه به ناگزیر در این لنجزارِ مکتب دزدانِ زمین و آسمان، تنها "یکی" باید نفس بکشد!
هیچ مصلحتی بالاتر از شرافت زندگی نیست! این را تک تکِ سلول‌های هرزه‌ی تنِ یک وطنِ پاره پاره کتمان کرده‌اند و گواهی داده‌اند: تو چون معمارِ قلعه‌ات لمس و بی‌حسی!
آب و خاک فدایِ استقلال و آزادیِ احساسِ تو.
خیام ابراهیمی
22 آبان 1397


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...