#روش_مبارزه و رسیدن به هدف
راهکار نجات مسالمتآمیز، برای #اپوزیسیون و ملت قربانیِ اربابمطلقه:
"بست نشستن و همایشِ اکثریت، در نمایشِ اقلیت، با ادبیات مشترکِ ایجابی(نه سلبی)، تا تغییر قانون اساسی به نفعِ استقرار اراده ملی از شوراهای محلی و بومی تا ملی."
برای هر تحول مردمی، اکثریت ملت باید تاوان بیعت اکثریتی پیشین خود را در باوری آگاهانه یا ناخودآگاه به قانون اساسی، را هم بپردازند و هم باور امروز خود را اثبات کنند! و این در دایره ی بسته ی قانون اساسی ممکن نیست! و بنابراین راهی نیست جز فهم عمومی از حقوق خویش و مناسبات قدرت در قانون اساسی و اثبات آن در یک میدان واقعی (نه مجازی و بر اساس تخمین و گمان و برآورد نخبگان)! آنچه مهم است آخرین بیعت اکثریتی مردم با مشارکت در انتخابات است! آیا مردم به این قانون باور دارند، یا نه؟ این باید بصورت مسالمت آمیز اثبات شود! و این مقدور نیست جز رفتار بر اساس یک نقشهی راه مسالمتآمیز که هم موجب تشویش اذهان عمومی نشود، و هم غیرقانونی نباشد تا بهانه ی سرکوب به حکومت بدهد! آیا چنین گزینهای ممکن است؟
به باورم، آری! نقشه ی راه باید با زدودن شبهات و سوء تفاهمات واژگانی، برای مردم شفاف و روشن باشد تا این همدلی پدید آید! وقتی حکومت چنین میدانی را فاهم نمی آورد، کار نخبگان و دلسوزان راستین وطن چیست؟
برای پاسخ به این پرسش باید بتوانیم موقعیت فعلی و رابطهی معنادار مردم با حکومت و اپوزیسیون را درست شناسایی کنیم، تا قادر شویم به یک راهکار مسالمت آمیز و نقشهیراه و روش استرداد و استقرار اراده ملی بر اساس خواست اکثریتی (نه تنها خواست سران اپوزیسیون) نائل آئیم!
شناسایی موقعیت:
در دوران پیشاآزادی، بارزترین نقطه ضعف و وجه اختلاف اپوزیسیون ایرانی، اهداف نامشترک ایدئولوژیک و تنوعِ مطالبات ایشان نیست! بلکه مشکل در روش دستیابی به هدفی واحد بر بستر واقعیات و مناسبات قدرت اجتماعی است! یعنی این مهم نیست که شما در کنار متحدان خویش، نظامی سکولار دموکرات بخواهی و یا خواستار استقرار نظام سوسیالیستی و یا جمهوری و یا پادشاهی باشی! بلکه مهم این است که برای دستیابی به یک خواستهی فراگیر و ملی که بر اساس حق آب و خاک مشترک، منافع تمام اقشار ملت را بصورت برابر تامین کند، از چه راهی و با چه ادبیاتی و در چه ایستگاههایی و چگونه باید بدان دست یابی؟
اپوزیسیون ایرانی مرا بهیاد روایت آن صاحب کوزهی روغنی میاندازد که در توهم بلندمدت فروش یک کوزه روغن و خرید یک گوسفند نسیه و دامداری تا چند گله و افزودن بر ثروت، ناگهان کوزهاش میان هیجان ناشی از خیال و روؤیای زیبا شکست! :( :)
پرسش این است که منافع کل یک ملت، چگونه باید بیان و تامین و تضمین شود که مورد وفاق ملی قرار گیرد؟ آیا منافع ملی با واگذاری اختیار تصمیمسازی برای سرنوشت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی یک ملت، به یک قدرت غیرپاسخگوی حزبی و یا گروهی و یا فردی (همچون ولی مطلقه فقیه و منصوبین و ملتزمین به اختیارات و قدرت او) تأمین میشود؟ و یا چنین منافعی با تضمین نظارت قدرت تمام ملت و شریکان خاک مشترک بر سرنوشت ملی و منابع ملی و مدیریت کشور تامین میشود؟
بدیهی است که بدون نظارت تمامی شریکان خاک مشترک، حفظ و حراست از منافع ملی و قدرت و توسعهی ملی، قابل تضمین نیست! چون همواره تمرکز قوا در دستِ فرماندهی بخشی از تمام ملت، قابلیت این را دارد که با توزیع ناعادلانه بین خودیها، به انحصار و ستم قدرت حاکمه و فساد منتهی شود!
قانون اساسی نسل گذشته اما این اختیار ملی را از مردم به یک نفر (ولی مطلقه فقیه) سپرده تا بهیاری پیروان و جیرهبگیرانش قادر باشد سیاستهای انحصاری خودش را پیش ببرد! این یعنی تمام سرنوشت ملی در دستان یک نفر محصور شده است! بنابراین طبیعی است که با وجود چنین قدرت فراملی و قانونی، فعالیت بخش خصوصی و حقوق شهروندان، اصولا تضمینی مطمئن و علمی برای برآورد و رشد و توسعه و امنیت نداشته باشد! چرا که اعمال سیاستهای فراملی توسط قدرت مطلقه، عملا بر فعالیتهای بخشِ خصوصی و حتی بخش تعاونی و عمومی و نیز بر منافعِ کلِ شهروندان اولویت و برتری دارد! و این یعنی عدم امنیت ملی. یعنی ابهام در امید به آینده! به دلیل همین قدرت فراملی است که سرمایه گذاری و امنیت سرمایه و برآورد و برنامهریزی اقتصادی نیز شعاری بیش در راه اتلاف منابع ملی تا ویرانی کامل نیست! و این یعنی مرگ هرگونه امید به فردای بهتر و بالنده! و به همین دلیل اقتصاددانهایی که با اختفاء این سوراخِ ضد امنیتی در سدّ، برای تلنبار شدن آب رودخانهها در سدّ سوراخ، در روزینامههای اقتصاد کاسبی، تحلیل امیدبخش مینویسند و برای برنامههای بلندمدتِ چشمانداز اقتصادِ غیرپاسخگوی تک نفره، اعتبار میخرند، خیانتکاران به مردم در راه نفله شدن منابع ملی و کشور از محلِ خون ملتند!
.
روش مبارزه و نیل به هدف:
اینکه در یک بلبشوی سوءتفاهم برانگیز ملی در دوران مدرنیته، به روشهای سنتی و واکنشهای عصرحجری بخواهی با اقلیتی آزمایشگاهی و بدونِ نقشهی راه و آلترناتیوی فراگیر و بدون اطمینان از خواست و مطالبات مشترک ملی، با فحش و گارد و مشت و لگدهای سنگرساز در لشکرِ قدرتِ مسلحِ حاکمه، با خون مردمِ بینوا انقلاب کنی، تکرار داستان ناقص همین خمینی عوامفریب است که بهیاری ارباب استعمار و لابی دلالهای محبت و خیانت نظامیها و زنجیرهی سنتی پایگاههای مساجد در هر کوچه پس کوچه، لااقل دارای پتانسیل یک کاریزمای متوهمانه و بیمارگونه در اذهان ناآگاهِ عمومی بود (که نمیدانستند به تئوریسین #تفخیذ و چماقِ نامقدسِ #زورگیری_عقیدتی به نام کاذبِ آزادی، اقتداء میکنند)، که آن را آزاد کرد و تو هیچیک را هم در چنته نداری؛ ای #اپوزیسیون گیج و بینوا!
آنقدر در امیال و مطامع شخصی، دردمند و حریصی که حتی نمیخواهی بدانی که با این کیش شخصیتِ تاریخیِ میلیونها دیکتاتور کوچک، راه همدلی و وحدتملی ملتی که به واژههایی از قبیل #سکولاریسم و کمونیسم آلرژی دارند، چه میتواند باشد؟ چون محبوس در امنیتِ ادبیاتِ تجربی و منطق قراردادی خویش تنها شبیه یک بلندگوی یکطرفهای و نه گوشی؛ و هنوز به ادبیاتِ حقوقِ بنیادی تودهها ناآشنایی! و نمیدانی که تودهها بیشتر از هر معنای قراردادی ایدئولوژیک، معنای اشتراک در حق مالکیت را میفهمند و تو از این غافلی و به همین دلیل در یک تکگویی یکطرفه، نه طاقت گفتگو به زبانِ مشترکِ تودهها را داری و نه توان همراهی را؛ و هنوز در تدبیر و بصیرت یک نادر و یا اسکندر تاریخی و یا یک لنین و رضاشاه و حتی یک دون کیشوت قرن نوزدهمی هستی! و غافلی که دیالوگ ملی با ادبیات ایدئولوژیک حتی اگر دربردارندهی همان حقوق مورد اعتنای مردمی باشد، نهایتا منجر به واکنشی کور خواهد شد! و حتی حاضر نیستی به جای عبارت "حق برابر مشارکت عمومی بر اساس حق مالکیت مشترک" از عبارات و اصطلاحاتِ ایدئولوژیک استفاده نکنی! و ضروری میدانی که حتما دو تا فحش هم نثار باورهای شخصی کنی تا ابلهانه برای خود سنگر بسازی! و سنگر یعنی جنگ نیروهای نابرابر...یعنی خون مردم بینوا! براستی چه ضرورتی دارد که در دیالوگ ملی اینقدر اصرار داری به جای پرداختن به طعم آب، از فلسفه و منطق علمی H2O بگویی؟!
اما براستی، در این کویر همدلی و میانِ این همه مطالبات صنفی و گروهیِ درهم و پراکندهی روبنایی تا انقلابی، راه چه میتواند باشد؟ ادبیات ملی و زبان مشترک وحدت آفرین و قابل فهم چیست؟ راه باید بتواند تمام همین ملت سنتی را حولِ یک خواستهی مشترک قابلِ درکِ عمومی که شفاف و غیرسمبولیک و غیرایدئولوژیک و بر اساس حق مسلمِ آب و خاک مشترک و نیز بیخطر و مسالمتآمیز باشد، گرد هم آورد؛ وگرنه معلوم نیست میان اصطلاحاتِ ناآشنا و یا دارای بار منفی تاریخی در ذائقهی عمومی، قافیه را چه کسی خواهد برد و باخت! حماقتی کامل است که با زبان و ادبیاتِ #پساآزادی فکر کنی که در قرن بیستویکم، انقلاب خونین بر اساس ادبیات سمبولیک و قراردادی خودت، و یا خوابنما شدن ارباب برای اعادهیِ قدرت ملی به رعایا با اقدام خشونتبارِ این گروه رادیکال لاجان و آن گروهِ کاسبکار دور از آتش و میدان، از طریقِ شوراهای ناممکنِ محلی تا ملی (بدون اثباتِ مطالبات بنیادی)، ممکن و مقدور است! پس راه باید دارای این ویژگیها باشد:
با احقاقِ #یک_زبان غیرقابل سوءتفاهمِ مشترک حقوقی و بنیادی (نه روبنایی)، در #یک_زمان و در#یک_مکان و برنخاستن تا حصول نتیجه. پس ابتدا باید پرسید که آن مطالبهی غیرقابل سوءتفاهم برانگیز و مشترک در دوران #پیشاآزادی چیست که نباید هیچ عنصر و واژهی آلرژیکزا آن را منحرف کند؟ آن خواستهی بنیادی چیزی جز شراکتِ تمام ملت در نوشتن سرنوشت خویش بر اساس حق مشترک آب و خاک، در سرنوشت عمومی نیست! و این همان حقی است که #قانون_اساسی سلطهیِ دیروز آن را از اختیار و ارادهی امروزیان و فردای یک ملت، دریغ کرده است! پس آن را بدون پیوندِ صفات ایدئولوژیک، برجسته کن! چون که صد آمد، نوَد هم پیشِ ماست!
1) وقتی راه ملت مستقل و پراکنده و پاره پاره از ایدئولوژی سلطه، بین کافر و مؤمن و غیرخودی و خودی برگزیده، از درون و متنِ قانونی ساختار سلطه نمیگذرد؛ آنگاه ملت ناگزیر است به دو روش سنتیِ پرخاش با دشمن قانونی، و یا روشِ مسالمت آمیزِ مهرورزی با تمام شریکان خاک مشترک، صراحتا یک خواست ملی را به اثبات برساند (چون صندوقهای رأی در حصرِ خوانش مصلحتِ نظام اربابی، جز بیعت با اختیاراتِ مطلقهیِ قدرت فراملی که بموجب بند یک اصل 110 قادر است سرنوشت ملتی را تکنفره بنویسد، اعتبار و ثمری قابل اثبات ندارد) آنگاه:
2) اثباتِ حضور اکثریتِ ملت برای خریدن اعتبار و مقبولیت، میتواند مشروعیت قانونِ اقلیت را به نفع اکثریت از سکه بیندازد و مقدمات تغییرات بنیادی را بصورت #مسالمت_آمیز فراهم آورد!
3) مکانی که چنین اکثریتی میتواند خواستِ بنیادیاش را به کرسی بنشاند، حواشی امنِ راهپیماییهای حکومتی، و همایشها و نمایشهای نماز جماعتها برای حضور تمام مردم است (که علتِ سرکوبِ مردم در بنبستِ کوچه پس کوچههای تفرقه، به دلیل عدم مجوز قانونیِ تظاهرات و انگ ضد امنیتی، بهانهای جدی برای نفله کردن مطالبات بنیادی نیست)!
4) زمانی که میتواند چنین اکثریتی بصورتِ فراگیر و کوبنده عمل کند، علاوه بر حضور در موازاتِ مستقلِ همایشها و راهپیماییهای حکومتی، حواشیِ نماز جمعهها در تمام شهرها و در منظر تاریخ و جهانی است که به دوربینهای مداربسته مجهز است و قابل کتمان نیست!
5) زبانی که میتواند ملت را به وحدتی شفاف و بدون تفسیر و انحراف برساند، زبان مشترکِ حقوقی شراکت برابر در آب و خاک مشاع (وطن) است که زبانی #پیشاآزادی و غیرایدئولوژیک و بر اساس اولویتِ حق آب و خاک طبیعی و اولیه و حق تابعیت، بر هر حق ثانویه و حصولی از قبیل ایدئولوژی و سرمایه و قدرت تکنولوژی است.
6) قانونی که باید تغییر کند، قانون اساسی و انتقال اختیارات مطلقهی تک نفره به تمام ملت در شوراها، برای نوشتن سرنوشت یک ملت با سیاستهای کلان سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی است که فعلا در دست مردم و مسئولین سه قوا نیست و تمام مسئولین مکلف و بازیگر آنند و تمام شعارهای مستقل و عوامفریبانهی ایشان ابتر است! و این یعنی یک ملت میتواند سوختِ قطار صدور انقلاب به دیار قدس باشد و مسئولین سه قوایش تدارکاتچی و آبدارچی و لکوموتیوران روی دو ریل ثابت چپ و راست!
7) دریافت بخشی از مطالباتِ صنفی و قطرهچکانی و رعیتوار از ارباب مطلقهی غیرپاسخگوی قانونی، در چارچوب مصلحت نظام، هیچ تضمین و تداومی ندارد و جز اتلاف توان ملی 40 ساله و ویرانی روزافزون از این ستون تا ستون بعدی، ثمری ندارد! 40 سال بحرانسازی و ناامنی در دور باطل با فحش و رجزخوانی و بالارفتن از دیوار این و آن و گروگانگیری و گروگانفروشی و تهدید و تطمیع و تحریم و لابی و توافق و جرزنی و تنش و ... و 30 سال شعار اقتصادی تک نفره، مصداق این ناامنی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی شهروندان و ویرانی زنجیرهای منابع ملی و مدنیت در راه سرنوشت فراملی است! براستی چرا مردم با قانون اساسی که این قدرت فراملی سرنوشت ساز را در خود نهادینه کرده است، در انتخابات بیعت میکنند و متعاقبا بدان اعتراض دارند؟! آیا دور باطل چنین مازوخیسم کوری تف سربالایی نیست که پرچمداران سبز و بنفش و سرخ و سیاه و رنگین دستان خود را به خون مردم آلودهاند و کماکان بر آن اصرار دارند؟ پاسخ معلوم است: چون در جهل ملی، پرچمداران ویژهخوار اصلاح طلب و اصولگرا و اپوزیسیون مزدور و وابسته به منابع مالی خاص، آدرس را درست نشان نمیدهند!
رو به میهنِ نسلِ زنده! پشت به قانونِ نسلِ مرده!
خیام ابراهیمی
2 آذر 97
1) مقالهی مصادیق و شواهد 112 سال در جازدن و پرهیز از آزادی به دلیل منطق ارباب پسندِ "صغیر بودن ملت" در بخش پیامها قابل دسترسی است!
2) سرنوشت ملی در دست تمام ملت، بزرگترین قدرت ناشی از #هم_افزایی_ملی و استقرار اراده ملی و امید، به جای تسلیم به سرنوشت تک نفره است!
3) قتل دکتر #فرشید_هکی در سالروز قتلهای زنجیرهای نامقدس، مصداق این حقیقت است که: تغییرات روبنایی، تنها قرص مسکنی خوابآور است!
No comments:
Post a Comment