Wednesday, April 24, 2019

آچمز میان این و آن و راه سوم


آچمز میانِ این و آن! و #راه_سوم
ترامپ یا سپاه؟ برانداز یا مزدور؟ اپوزیسیون یا پوزیسیون؟! اصلاح‌جلب یا اصولگرا؟ و بالاخره آری یا نه؟
عرض شود: نه قم خوبه نه کاشون... رحمت به هردوتاشون.
به باورم، دوقطبی‌کردن انتخاب، بین این یا آن، یک چاه‌نمایی تاکتیکی و به حماقت گرفتن مخاطبین است! گیریم این و آن چند شقه شود! دوقطبی به محتواست نه فرم. اصولا چه ضرورتی دارد که حتما بین سپاه و ترامپ یکی را انتخاب کنیم؟ این چه دامی است که مدام باید بین پندار و گفتار و رفتار ناشی از دوقطبی‌های ایدئولوژیک مادی و معنوی، قربانی شد؟ تا کی باید در ادبیات و بازیهای عوامفریبانه، یا ذوب در ولایت بود و یا در خشم ناشی از رفتار نظام سلطه، بازی خورد و دریده شد؟ چرا برای چنین رفتارهای انحرافی، باید توان خود را صرف کرد و بازیچه‌ی بازیهای دوگانه‌اندیشی شد؟ مگر فراموش کرده‌ایم که مردم واحد ایران بین مؤمن و کافر پاره پاره شده است؟ چرا نباید با ادبیات مستقل خود بصورت مستقل عمل کرد؟ این ادبیات سلبی-حذفی جز اتلافِ توان‌ِ میهن چه فایده‌ای داشته؟ چرا نباید پیش از هر تحولی، هوشمندانه ابتدا نگاه خود را شست و در ادبیات تحمیلی سلطه انقلاب کرد و آن را به ادبیات ایجابی-جذبی تبدیل کرد؟ در باب تشریح و مضارّ و فوائد این دو نوع ادبیات در بند 4 #مرامنامه توضیح داده‌ام که دوستان می‌توانند بدان مراجعه کنند. لینک آن در بخش کامنت‌ها برای دوست و دشمن رایگان است و البته بر مدعیان دارا و کاسب فرض است که در صورت صدق آن را بخرند! وگرنه مفتخوانی از شیر مادر بر ایشان حرام‌تر است که ضررش به عقوبت انسانی و روانِ خودشان می‌رسد! برای جبران مافات و خریدنِ مرامنامه، می‌توانند روی کاور همین صفحه کلیک کنند!
.
اصولا تا کی قرار است هر عطسه‌ی اربابان داخلی و خارجی را نقد کنیم؟ تا کی قرار است در حال نفله شدن از گرسنگی و ویرانی امنیت، به هر ریتم تحمیلی پوزیسیون و اپوزیسیون عافیت‌نشین رقصید؟! آن هم رقصی چنین میانه‌ی میدانِ تجاوز‌ مادی و معنوی به‌عنف به لطایف‌الحیل و دریدگی و خون و دریوزگی و گرسنگی و بوزینه‌گی، تا دریغی از یک بشقاب ملخ.
یکی نالَد ز دردِ بینوایی...یکی گوید بالام زردک می‌خواهی؟
حکایت تبلیغات ارزان مبارزاتی با تور قاهره‌ی آقای شهرام همایون است. حکایت تور قاهره و بشقاب ملخ و کلیه فروشی با شعارِ مرگ و جنگ، با جیب خالی و پز عالی. البته ناگفته نماند که آن ریتم عربی در ویدئوی تبلیغاتی تور سیاحتی-سیاستی جناب همایون دل می‌برد، اما افسوس که دور از واقعیتیم و خرما بر نخیل. یعنی اینقدر پرتیم؟
به باورم، یک ولنجک‌نشین که مدام بین آلمان و ایران بیزنس می‌کند همانقدر از کف مبارزات مردم بینوا با فقر و بدبختی دور است که مسافران تور قاهره که جز خود کسی را جزو مردم ایران نمی‌دانند. درست مثل اپوزیسیون حرفه‌ای پشت مانیتور که برای مقابله با ترامپ، از سپاه طرفداری می‌کند و یا برای مقابله با سپاه، ذوب در ولایت ترامپ میشود. یعنی هر دو فکر می‌کنند که باید بین این و آن از یکی طرفداری کنند! اینها همان قشری هستند که بین "آری یا نه" فکر می‌کنند که باید به یکی رای دهند. و اصلا ذره‌ای نمی‌اندیشیند که راه سومی هم هست و باید برای آن راه متحد شوند. مثلا به موازات صف بیعت کنندگان با قانون "آری یا نه" ایستاد و آینه گرفت، تا معلوم شود تعداد چه کسی بیشتر است و مشروعیت و مقبولیت ناگزیر الزاما با خوانش صندوق‌های سوراخ بر سر گیوتین یا طناب دار نیست! تا نهایتا نه آن و نه این بلکه آتش سهم همه شود.
این هموطنان یا دچار هوش هیجانی پائینند و یا قدرت استدلالشان سطحی است که قادر نیستند بین دوگانه‌های افکار القاء شده، با تفکر راستین تمایز بگذارند.
داستان بارکشی دیتا و اینفورمیشن بلایی سنتی است. و البته طبیعی است که بخشی از همین عوام بینوای جاه‌طلب با زرنگی توانسته‌اند در استیج فرهیختگی نقشی برای خود بقاپند تا در تنازع بقاء و زندگی در هر عرصه عقب نمانند!
بینواتر مردمی که چشم امیدشان به این بازیگران و مستخدمین زندگی در قالب روشنفکری است! در این وانفسا دغدغه‌ی برخی این شده که اگر سپاه در ارتش ملی ادغام شود، مشکل مردم حل خواهد شد!
آیا این هموطنان به فکرشان خطور نکرده که با وجود قدرت ولایی بر سر هر دو نیروی نظامی، فرقی بین سپاه و ارتش نیست اگر نقش یکی امروز این است و آن نیست، اصالتی در آن نیست و بنا بر حکم حکومتی هر تکلیفی میتواند جابجا شود. و سپاه می‌تواند یک تیپ مستقل در ارتشی شود که اگر هم ملی تعریف شده باشد اما می‌تواند به دلیل همان قدرت فراملی ولایی بالای سرش در حد گزمه‌های ارباب عمل کند. یعنی در این بلبشو این هم شد مشغله‌ی فکری و راهکار اپوزیسیون؟
اتفاقا شاید وقتی سپاه از ارتش مستقل باشد صحنه قابل فهم‌تر باشد تا اینکه در هم ادغام شوند.
مانده‌ام کی باید نیروهای مستقل و متفکر اپوزیسیون قادر شوند برای تولید فکر اصیل، ماهوی و بنیادی بیندیشد و آدرس را درست نشان دهند تا مخاطب و تماشاچیان صحنه دچار گمراهی ناشی از آدرس‌های غلط و عقوبت چاه‌نمایی نشوند؟
به باورم اگر این هموطنان از لحاظ فکری ناتوان و ساده اندیش نباشند، حتما میان خود جاهل‌العارفین و مزدور دارند که منبع مالیشان را در دست دارد و مستخدمین و بازیگران و سناریو را خود انتخاب می‌کند و به آن میدان میدهد.
امان از منابع مالی... وقتی برخی 20 سال است که در بصیرت مبارزه از طریق تور سیاحتی-سیاستی در واشنگتن و قاهره گرد مقبره شاهنشاه هستند و به سفرهای خانوادگی ترغیب می‌کنند تا بابت هر مسافر اسکوند مورد نظر کمکی باشد به جاودانگی مبارزات آغشته به خون، برخی در همان زمان از آسمان پر از ملخ‌های عربی و اجنبی در خوزستان کره می‌گیرند!
و اما:...امروز شخصی استاتوس مربوط به راهکار مرامنامه را لایک کرد و برایم درخواست دوستی فرستاد. به صفحه‌اش مراجعه کردم و با درخواستش موافقت کردم. بعد برایم پیام فرستاده آیا نمی‌خواهی به درخواستم پاسخ دهی؟ پرسیدم کدام درخواست؟ گفت ببخشید پیام را برای شما نفرستادم. می‌خواستم لطف کنید اگر برای کلیه مشتری بالای 20 میلیون گیر آوردید خبرم کنید!
این از پیروان راهکار رهایی پیشنهادی ما. و آن هم از مبارزینی که در بصیرت اسکوند برای مبارزات جادوانه‌اند مدام خون میخورند! و این در حالی است که چریکهای فدایی انگلیس‌نشین هر شب دعا می‌کنند تا پرولتاریا به پای خیزد و خلقهای ستمدیده‌ی ایران و جهان را نجات دهد.
یکی با شمشیر نداشته و یکی با فحش و دیگری با رجزخوانی... و همه با جیب خالی و پز عالی.
هیچیک هم راضی نیست از کیش شخصیت پیاده شود و اول در ادبیاتش انقلاب کند تا بتواند با دیگران بر اساس یک حق مشترک متحد شود تا بتواند هر نخاله‌ای را در وحدت ملی ذوب در دامن مام میهن کند!
بفرمایید، پیرو نبرد قادسیه اول در صدر اسلام، و قادسیه دوم صدام، و قادسیه سوم حضرت امام، با ورود حشدالشعبی عراقی و حزب الله لبنانی و حوثی‌های یمنی و فاطمیون افغانی و زینبیون پاکستانی، یک بشقاب ملخ عربی ساقه‌خوار تازه رسیده از صحرای حجاز و مدینه از مسیر کربلا... بعد هم عزم جزم کنیم برای تور قاهره در آنگولا.
و بالاخره اینکه: بودن یا نبودن؟... مسئله این نیست! هر وقت اینترنتم تمام شود، دیگر انتخاب بودن یا نبودن در دست من نیست. حضورم از این بابت است.
خیام ابراهیمی
3
اردیبهشت 97



Sunday, April 21, 2019

بدرود تا هم‌افزایی

هم افزایی
این #مرامنامه به فروش می‌رسد
به دارایِ بامرام و بی‌مرام
به پیرانِ کودک‌خرام و تک‌پران
و نه کودکانِ پیر و نه دیوانه‌گان و نه فقیرانِ بی‌ زمان و مکان
و نه از سَرِ بی‌مرامی، و یا مرام
که از سرِ اصلاحِ تخمِ هم‌افزایی به حکمِ نیاز
در تیراژ ثانیه‌های واقعیِ عمرِ مجاز.
برای توسعه‌ی متوازن و پیشرفت پایدار، نه نرخ پیاز
و نه درجا‌ زدن، در جازدنِ خُرده‌ریز یک خود
در چشمِ ریز و درشت و خرد و کلان
...
که خُرد شدنِ مرام، یعنی
چیپس خوردن با سُسِ خونِ عوام و
نفرت از خون حرام و
کامرانی از هر ناکام،
وقتی تمایلی نیست
تا در بن‌بستِ مانیتور
"زن" گوشتِ "مرد" نباشد
و هر نیمه، گروگانِ زردآبچاله‌ی فرد نباشد.
جبری در کار نیست...
جنگی در کار است!
و از سیر تا پیاز
میانِ سبزی‌های پاک شده
در توبره‌ی الاغی
مفتونِ کرم‌های ساقه خوار
در دل دادن و قلوه گرفتن
مست از فلسفه‌ی قیامت
در مستراح صبح ضیافت
مخلوط شدن در شهد امانت.
من می‌خواهم برای لقمه‌ نانی میان نخود و لوبیا
سیفون را بکشم
و به وحدت برسم.
شب خوش
ای همه ژیژک و ژاندارک و شاخه نبات
میان سور و ساتِ تکس و خمس و زکات.
پایان حجمِ اینترنت یعنی آخرالزمان
میانِ هِنّ و هِنِّ خودخوری، آچمز
در ولخرجی زنگ تفریح خروس‌جنگیانِ آچمز
در چنبره‌ی خروس‌بازان، آچمز.
و چه دانی که #هم‌_افزایی چیست؟
ای تک‌نوازانِ آچمز!
بدرود.
#خیام_ابراهیمی
اول برزخِ اردیبهشت 98 انیرانی
#مرامنامه ملی-میهنی تا آزادی و استقلال و توسعه‌ی پایدار
http://ebrahimi-helo.blogspot.com/2019/04/blog-post_41.html

Saturday, April 20, 2019

راه رهایی از سیمولیشن اس.اس در گام دوم

راه رهایی از عید‌سعید ‌انیران و سیمولیشن ss در #گام_دوم
امید بدون نظارت بر سرنوشت خود در خانه‌‌‌مشترک مقدور نیست و وقتی کلید قفل امید، قانونا در دست یکی حصر باشد، دیگر از نگهبانانش توقعی نیست. 40سال است که با خدعه، سند خانه بنام سلطان زده شده و امروز با ویرانی امنیت زندگی در خاک‌مشترک‌غصبی عبات مزدوران باطل و حق خیارغبن از شهروندان ساقط است!
از زورگیری‌های یواشکی تا زورگیری با شیشکی، در بحران #امید_آبکی به‌یاری 7‌سعید هفت‌تیرکش پفکی و زورگیران‌عقیدتی، یا 7 سامورایی ولایی؛ و جهاد هشمتین سعید سینه‌سوخته (سردار سعید قاسمی) همان سرباز انتحاری و آتش‌به‌اختیار سرخود، روایت تلخ فتح حیات توست به‌عنوان یک ایرانی قانونا عقیم. که آتشبیاران معرکه نیز باید به حکم حکومتی ملتزم باشند نه الکی.
و اما نقشِ 7 راهزن قانونی از آتشبیاران راه مولای سردار سلیمانی (سرباز انتحاری زورگیری فرامرزی و درون‌مرزی) در هفت جبهه‌ در قوای 9 گانه‌ی مونتسکیوبن‌ماکیاول، برای صدور انقلاب تا دیار قدس و زورگیری عقیدتی به غیرخودی، جملگی از اشرار نظام سلطه و جزو بازیگران سوخته‌ در سناریوهای اتاق فکر... به ترتیب اجرای نقش در میان‌پرده:
1- سعید حجاریان: تئوریسین زورگیری عقیدتی و اصلاح دام
2- سعید امامی: آلتِ قتل‌های زنجیره‌ای و شهید نفوذی قوم یهود ناکام.
3- سعید عسگر: تروریست آزاد در همه ایام.
4- سعید مرتضوی: زورگیر قضایی قضا و قدرهای نافرجام.
5- سعید طوسی: زوگیر نرم‌افزاری و معنوی در صنف غلمان
6- سعید حنایی: زورگیر سخت‌افزاری و مادی در صنف حوریان
7-سعید حدادیان: زورگیر احساس و اشک و آه در صنفِ بیهوشانِ هیجان
پشت پرده:
8- سعید قاسمی: زورگیر آتش به اختیار و تهیه آتش و آتشبیار زمین و زمان.
9- سردار سلیمانی: زورگیر فرامرزی و درون مرزی به نام ایران و به کام سلطان.
جملگی از سپاه سین‌سین (اس.اس انیرانی که در #آرم خود نامی از #ایران ندارد) از قوم یأجوج و مأجوج و جنیانِ سعید‌ ابوالشَرّ، در پوستینِ سعید ابوالخیر.
سعید هم سعیدهای قدیم که لقمه‌ای با غبن در معامله با صغیران از گلویشان پایین نمی‌رفت! کجا ملت به سلطان اجازه داد که از محل منابع طبیعی مشترک و به قیمت گورخوابی شریکان آب‌وخاک مشترک، آتش در جان وطن برافروزد و زهر در جامِ جهان بریزد، تا کوخش از آن مردم باشد و کاخش به نام امانتداران و سلطان صاحبکران؟
که تا معامله‌ی تسلیم کلِ ناموس و سرنوشت وطن به یک سلطان به‌علت غبن در فهم قانون اساسی، از لحاظ حقوقی باطل است و خون شریکان در رگ و پی خاندان مزدوران جاری است، سزاست که آن را از هر شائبه پاک کنند (اگر انسانند و صرفا بت‌بچه‌هایی کر و کور و آلت و ابزار یک بت سنگی در بتخانه‌ نیستند).
.
برزخی بین زیر و روی و اول و آخر و ظاهر و باطنِ حلقه‌‌ی میم مردمِ بیرون از گود و #حوض_سلطان صاحبکران.
چرا هجومِ رجزهای سعید هشتم (سردار قاسمی)، از جنسِ سیل ویرانگر 7 سعید هفت‌تیرکش و انقلابی نیست؟! چون خودسرانه تک‌مضراب میزند و آتش‌به‌اختیاری به فرمان رئیس آتش‌نشانی نیست؟ و یا چون پایگاه مردمی او از سیاست‌های پوپولیستی حضرت یوسف گوبلز (وزیر تبلیغات هیتلر) از جمله تاکتیک هنریِ #دروغ_بزرگ تبعیت نمی‌کند؟! شاید هم چون حضرت گوبلز دارند برای گم کردن آدرس با یک تیر دو نشان می‌زنند؟ یعنی یکجوری وسط دعوی نرخ تعیین می‌کنند؟ که در بازی توهمی بین سند و بی‌سندی، هم رجز خوانده باشند به تهدید و هم مدعیان برآشفته‌ی بی‌سند را به جرم تشویش اذهان عمومی منکوب کنند و این بابا شده معرکه‌گردان و آتشبیارشان برای داغ کردن تنور؟!
گوبلز کسی بود که در آخرین ماههای شکست آلمان در جنگ جهانی دوم، بر اساس سیاست‌های فرهنگی اس.اس‌ها به ساختن فیلمی با حضور سربازان آلمانی برای تهییج و شوردادن هیئتی به شعورِ مخمورِ مردم آلمان اقدام کرد. مردم آلمانی که هنوز پر بودند از خشم سرکوب شده ناشی از شکست در جنگ جهانی اول و حالا تبدیل شده بودند به آمال انتقام‌جویانه‌ی پیروان حزب‌الله نازیسیم. هیتلر برای خود و ملت خود رسالتی الوهی متصور بود و خود را صاحب وحی می‌دانست! و برای اجرایی کردن همان رسالت تاریخی-الوهی، با سیاستهای کلان و استراتژیک تک نفره، سرنوشت ملتی را رقم زد و به ته چاه ویل کشاند! سیاست‌های پوپولیستی که بنایش بر سوار شدن بر موج هیجانات و خشم فروخورده‌ی عوام استوار بود؛ همان موج مردمی که برای نابودی خویش، با پیشوا بیعت کرد و مجذوب و پشتیبان دروغها و آرمانها و رؤیاپردازی‌های جهان‌گشایانه‌ی او شد. هیتلری که انگیزش او برای تغییر مناسبات قدرت، همچون تمام پرچمداران سلطه بر #نفرت از #دشمن بنا شده بود! و دشمن فرضی هیتلر و مردمش #یهودیت بود و با سفسطه نام این نفرت را عشق به نژاد برتر بر گرده‌ی مام میهن نام نهاده بود.
چو نیک بنگریم، چنین انگیزش وحدت آفرینی، از جنس و مبانی وحدت مورد نظر خمینی بود. وحدتی چکشی بر اساس بندگی به یک آرمان ایدئولوژیک. خمینی پیش از جنگ با تهییج ارتش عراق علیه صدام، عملا در امور کشوری دیگر دخالت کرد و صدام که با پیش‌زمینه‌ی ادعاهای مرزی می‌توانست به مجامع بین‌المللی شکایت برد با مساعدت غیرمستقیم کشورهای استعماری، تحریک شد و چون کودک دیوانه‌ای مرتکب به حمله نظامی به ایران شد. خمینی پیشتر با بالارفتن از دیوار سفارت امریکا، عملا منکر رفتار دیپلماتیک در اختلافات بین‌المللی شده بود. چرا که ادبیات او بر اساس میراثی تاریخی، غیرمدنی و سلبی-حذفی بود! از جنس ادبیات کودکانی که در کنار ریل قطار و کوچه‌ها به شیشه‌‌ها سنگ می‌اندازند و از شکستن آن لذت میبرند و نهایتا در می‌روند! روح سردار سعید قاسمی از جنس روح الله خمینی است که در عوارض ناشی از دوران گذار از سنت به مدرنیته، کم کم اتوریته‌ی خود را در جامعه بربادرفته می‌بیند! پس غیرطبیعی نیست که کنشها و واکنشهای او همراه با تیک عصبی، کاملا غیرمدنی باشد.
به همین دلیل بود و هست که سمپاتها و پیروان متفکر راه او، همواره در تمام زمینه‌ها به توجیه و تئوریزه کردن و ماله کشی چنین روح قدوسی در کالبد فاسد شدنی مشغول شدند.
.
چون کسره به زیری؟ و یا چون فتحه بر رو؟
اما در توضیح علت ماهوی و در تحلیل منطقی این اپیدمی و جنون و بیماری، باید گفت: در عوارض ناشی از جبر جغرافیایی-تاریخی، عمدتا مشکل حیاتی کشور در قرائت و خوانشِ دو نوع مهدی است. (البته دور از جان دوست و دشمن و آشنا و غریبه، بیماران رهگذر عنایت داشته باشند که در مثل مناقشه نیست)
در فقدان شوراهای محلی و بومی تا ملی-میهنی، همواره مهدی بینوا(به کسر میم) فحش بی‌ناموسی می‌دهد به مهدی زورگیر(به فتح میم) که صراحتا فحش ناموسی میدهد به هر بینوای قابل خفت‌پذیری که نمیخواهد خفت شود!
نتیجه منطقی اینکه در داستان اصالت و فیک بودن سخن، ظاهرا در مورد تاکتیک #دروغ_بزرگ گوبلزی و لاف و حرف مفت و رجزهی پوشالی تا اهداف واقعی و راستین، فرق فحش ناموسی با فحش بی‌ناموسی در زیر و زبرِ میم آن است.
هر چند: دانه‌ی فلفل سیاه و خال مه‌رویان سیاه... هردو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا؟! و نیز اگر چه: چکمه‌ی خانم‌ شهین و چکمه‌ی شمرِ لعین... هردو از چرمند، اما این کجا و آن کجا؟! اما ایرج میرزا میداند که فرق آن مِهدی رجزخوان با این مَهدی رجزخوان در این است که اولی مفعول و دریده است و آتشبیار معرکه، و دومی فاعل و درنده است و آتش‌به‌اختیار معرکه... هر چند #سعید_قاسمی ناراضی، پس از کلی تیکِ عصبی و عربده بازی، و لو دادن فعل حرام و غیرقانونی تجاوز به عنفِ قفقازی، پوستین هلال احمر از تن برکند و از ترس امریکا، نام سردار را از بالای پیجش برداشت و نوشت: از این پس ننویسیم و نخوانیم سردار سعید قاسمی بلکه بنویسیم و بخوانیم: دوستداران سعید قاسمی. بینوا دوستداران و سمپاتهای سعید قاسمی.(آدم یاد پیروان و دوستدارانِ پرچمداران سبز و بنفش می‌افتد) یعنی: برای رجزخوانی و ترساندن شیر بی یال و دم هم، خالی‌بندی مفت حلال است و مالیات ندارد!
سعید هم سعیدهای قدیم. از سعید امامی بگیر تا سعید حجاریان و سعید حنایی و سعید عسگر و سعید حدادیان و سعید مرتضوی و سعید طوسی و ... که جملگی اسلحه شان پر بود و به پرکاهی از کوره در می رفتند و جدی جدی به هر کافری در جلوت و خلوت بصورت پنهان و پیدا زرتی شلیک میکردند!
لااقل آن سعیدهای واقعی وقتی زورگیری را یواشکی می‌کردند، پس از لو رفتن ماجرا، استوار و راست قامت، قلدرانه پای لرزش هم چمبانمه می‌زند و می‌نشستند! یعنی تا ته خط گیریم به قیمت نوشیدن جام زهر داروی نظافت چون سقراط جام شورکران را سر می‌کشیدند و دو تا عاروق هم می‌زدند! اما این یکی پرده از زورگیری موشهای موذی از آدمهای بدبخت و ضعیف و خفت‌شده و غافل برداشت، که ناجوانمردی یعنی تا تیزی در دست داری و حریف دست و بالش بسته و از ترس می لرزد و بی‌پناه است، میتوانی در کمال شهامت ایمانت را با عربده و البته از پشت به قلب طرف فرو کنی و چون طفلان بزدلِ بادیه نشین، سنگی به شیشه‌ی ویلای همسایه بزنی و در روی، به یادِ ناکامی‌ها و نافرجامی‌ها و خفت شدنهای دوران کودکی در چاله‌میدان.


دروغ بزرگ: قانون ااساسی حافظ منافع ملی است! سپاه (بدون نام ایران در لوگو و با اهداف فرامرزی) حافظ منافع ایران و ایرانی است.
" اولین قانون او این است:
1- هیچ‌وقت نگذارید مردم دلسرد شوند!
2- هیچ‌وقت خطا و تقصیری را نپذیرید!
3- هیچ‌وقت تصدیق نکنید که دشمن ممکن است صفت خوبی داشته باشد!
4- هیچ‌وقت جایی برای جایگزین باقی نگذارید، در آن واحد روی یک دشمن متمرکز شوید و تقصیر هر اتفاق بدی را بر گردن او بیاندازید!
5- مردم دروغ بزرگ را زودتر از دروغ کوچک باور می‌کنند و اگر دروغی را مکرراً تکرار کنید، دیر یا زود آن را باور خواهند کرد!
===================
(جملات 5 گانه‌ی بالا در صفحهٔ ۵۱ گزارشی که از طرف دفتر خدمات استراتژیک ایالات متحده در مورد شرح حال روحی هیتلر منتشر شده بود، بیان شده است. هیتلر تا یک روز پیش از خودکشی ملت آلمان را پیروز جنگ جهانی دوم میدانست! آلمان عامل دو جنگ اول و دوم بود و در هر دو جنگ شکست خورد و میلیونها نفر را به کشتن داد و کشور خود را به ویرانه تبدیل کرد، اما همواره خود را بصورت متوهمانه دارای بصیرت و عقل کل و پیروز میدان میدانست! او راز موج سواری بر هیجانات کور مردم را میدانست و با سیاستهای کلان و توهمات شخصی، ملت خود را به ذلت کشاند و جهان را دچار آشوب و تنش و جنگ و کشتار کرد! ... او با تکیه بر یک نظام ایدئولوژیک دارای قدرت مطلقه و اهداف فرامرزی بود! و سپاه نازی و اس.اس را بر تمام مقدرات ملت آلمان مسلط کرده بود! سوخت و عنصر اصلی انگیزش هیتلر و مردمش "نفرت" از قوم یهود القاء شده بود اما بر آن عشق به اقتدار میهن نام گذارده بود و قصد داشت قدرت خود را به جهان صادر کند!)
هیتلر ملت آلمان را با دروغ‌های بزرگ فریفته و قربانی اهداف بلندپروازانه‌ی جهان گشایی ناشی از اتوریته و قدرت مطلقه‌ی خود کرد و همواره حول خطر و نفرت از #دشمن_فرضی، ملت خود را با #سپاه نازی و اس.اس و با روش‌های تبلیغاتی و پروپاگاندایی یوزف گوبلز (از جمله تاکتیک دروغ بزرگ Große Lüge)، به وحدتی چکشی میکشاند و هر مخالفِ #غیرخودی را سرکوب می‌کرد!
آیا ملت آلمان شریک جرم او نبود؟
چرا عاقل کند کاری...که باز آرد پشیمانی؟
این خانه ملک‌ِ مشاع است و مردمند صاحب
پس دادنش به صاحبان‌ِ حق، امری‌است واجب.
از تختِ سلیمان و حسِ تملکِ غاصبان سلطانی
بیرون بیا زِ وَهم کاخ‌ها، که مستخدمِ کوخیانِ میدانی.
راه رهایی اما: در مرامنامه ملی-میهنی و نقشه راه تا استقلال و آزادی
https://ebrahimi-helo.blogspot.com/2019/04/blog-post_41.html
#خیام_ابراهیمی
31 فروردین 1398
پی‌نوشت:
1- پس از لو دادن حضور نظامی سپاه تحت پوشش #هلال_احمر در بوسنی توسط سردار سعید قاسمی، اظهارات #کریستین_امانپور از فعالیت‌های نظامی سپاه در آموزش مجاهدین #القاعده در تشکیل یگان‌های جهادی تحت پوشش هلال احمر در #بوسنی که موجب تحریم هلال احمر شده بوده و حکومت ایران زیر بار آن نرفته بود ثابت شد! به همین دلیل، هلال احمر ایران از سعید قاسمی شکایتی تشریفاتی کرده و سپاه او را فردی غیر مسئول و بازنشسته دانسته و زیر حرفهای سردار زده! #سعید_قاسمی رجزخوان و عربده‌کش هم نامردی نکرد و از ترس، عنوان پیج خود را در #اینستاگرام از سردار سعید قاسمی به "دوستداران سعید قاسمی" تغییر جنسیت داد، تا مورد پی‌گرد قانونی قرار نگیرد!
نتیجه: مشت نمونه خروار است! ظاهرا دیگر فریب رجزهای شاعرانه‌ و غیرمردمی هیچ سعید ابوالشرّ ذوب در نظام سلطه را نباید خورد! هر سعیدی بدون توبه، آزاده و از جنس سعید ابوالخیر نمی‌شود!

2- حوض سلطان = دریاچه نمک قم.

آی لاو امریکا

آی لاو امریکا
پس از استاتوس آخر (در باب آتش‌بیاران و آتش‌به‌اختیاران تقدیر با #شوک_درمانی وحدت، از پلاسکو تا نوتردام) که به همت هوشمند فیسبوک و رهروان، کمترین لایک را در کل مطالب این کتاب فیس‌بوکی داشت؛ شخصی برایم درخواست دوستی فرستاد!
زنی به‌نام گلوریا ای‌می، که صفحه فیسبوکش را 9 ساعت پیش باز کرده تا به من بگوید: من عاشق امریکا هستم (این جمله را پرچمی بر فراز صفحه‌اش کرده)
شغل او بیزنس و تجارت کِرِمِ موست!
در عکس پروفایلش، موهای خشک و بی روحش را با گل‌های باطراوت بهاری آزین کرده. عکسی که برعکسِ حقیقتش، وصله‌ای‌است به آن چشمان غمگین زیر پینه‌ی پیشانی، که تاروپودش در عبادتِ حقِ برساخته و برتر ایدئولوژیک و تکنولوژیک و ژن مرغوبِ نژادِ هیتلری در هستیِ انسان‌ها بافته شده، تا با قطعیتی صنعتی و متوهمانه در تاریکی، سایه روشنِ طبیعی نورِ نسبی را در نظام هستی منکوب کند!
در عکس قبلی پروفایلش، یک زوج همراه را می‌بینیم که در اتومبیلی نشسته‌اند و دست در دست هم برای فتح جاده‌های توسعه در راه استراتژیک سیاست‌های کلان تک‌نفره به پیش می‌رانند!
روی داشبورت یک پیام نوشته:
هیچ چیز نمی‌تواند سرنوشت و تقدیر را فراتر از سختکوشی تغییر دهد. یعنی: مفتخوری ممنوع!
از او ممنونم برای این پیام.
و اما، آقای زالویی که چسبیده‌ای به رگ گردن بزهای گر، و بصورت سیستماتیک خون مشترک از رگ‌های گله مدام می‌مکی و حق مشترک را تزریق می‌کنی به رگ‌های جنون یک دیوانه و کرم‌های ذوب در ولایتش! اما در این دور باطل بر جنازه‌‌های صاحبان حق که بیرون گودِ قانون سلطه آچمزشان کرده‌ای، تو حرامخواری بیش نیستی که خودسرانه دراکولا شده‌ای و عبادتت در ملکِ غصبی بر اراده‌های قانونا عقیم، باطل است! تو حق بنیادی آب و خاک مشترک را در هوای سرت پیچانده‌ای و دودره کرده‌ای حیات شهروندان رشید را به عنوان حق ولی در سرنوشت طفل صغیرِ شش‌ماهه. که بیعت صغیران، نقضِ‌غرض و تف سربالاست و آینه ترک برداشته از این دروغ‌های زنجیره‌ای در دوگانه‌ی ویرانگر و فاسد خودی و غیرخودی در ملک مشاعی از برزخ تا جهنم.
شاید حرمزاده‌گان بیت و هیئت دیمی‌ات احمق و بی‌گناه باشند و راهزنانی حرفه‌ای نباشند و شاید هم باشند! اما حرامزاده‌گان عارفی که آلت بیعت با تو شده و به حرامخواری و حرامکاری خود مهر تقدس زده و بر این دروغ اصرار می‌ورزند، از تو جانی‌ترند و اگر امروز توبه نکنند، به عنوان شریک دزد و رفیق قافله‌، سندِ جعلیِ فردایشان ابتر است!
فراموش نکن که تو هرگز اجازه نداشتی و نداری که در پوستین انسان زالو باشی و در کالبد و رگ‌های دیگران تاخت‌وتاز کنی و از جنازه‌ها بخواهی که در این تنها بازار مکاره برای زنده ماندن بایکدیگر رقابت و با تو تلاش کنند! شاید خود را به جهل‌العارفین زده‌ای که تو با گورخوابان سرکوچه در حق مشترک آب‌وخاک برابری، و هرچند شیره‌ی جانشان در رگ نوه‌ی انگلیسی‌ات با کروموزوم دیگران وول می‌خورد، اما معلوم نیست که چرا متوهمانه هنوز در توهمِ نژاد پاکی؟!
حالا باز در این گورستان به جنون خود ادامه بده و الکی سرمست و دلخوش باش.
ما از این خشم فروخورده در این غار کهف ام.اس می‌گیریم؛ چون تو با نیتِ قربة، #پیاز را در گسل‌های زلزله از موز گران‌تر خواسته‌ای، تا از لولیدن کرم‌های درگاهت در سیل ویرانگرِ حکم حکومتی، با ترفندِ کاندوم‌های سوراخ‌ برای افزودن بر بسیج گیجِ چندهمسری و با نفله کردنشان در اوهام مالیخولیایی ویرانگری، چون هیتلر لذت ببری، آن‌هم با پاکسازی نسل برتر از برد شیرین از بازی تلخ با حیثیت بره‌های ناقص‌الخلقه در کوره پزخانه‌ها؛ تا اینکه تیرخلاص‌زن‌ها و قربانیان هالو در نبردی نابرابر برایت رژه بروند عین هلو، و تو حالش را ببری.
وای به لبخندهای ختم‌های سبز و بنفش روزگار و شریکان دزد و رفیقان قافله، که از عقوبتِ قانونِ "کتاب نبرد من" صراحتا توبه نمی‌کنند و در کامرانی از تجاوز به عنف قانونی، زیر علمِ معمار تفخیذ، وسیله‌ی تحریر حکم حکومتی تو در تقدیر و سرنوشت عمومی‌اند. و وای بر پیمانکارانِ دَله و کرم‌ها و زالوها و موش‌ها و آدمک‌ها... و البته تماشاچیانِ سلیریتی‌های سرمست از لایک‌ها در عبادتِ استادیوم‌ها و تجارت فرامرزی نایاک‌ها.
این‌جا کسی از زور شمایان ام.اس گرفته و ذره ذره نور می‌شود در زورِ هوا تا روز موعود و ظهوری که با اتمام حجت، تو را در زمین امن خودت آچمز کند!
تا نگویی که نشنیدم و آیه‌ای نازل نشد:
"آن حنای سنتی بر رنگِ موی دکلوره و صنعتی، مو را می‌سوزاند! و هیچ کِرِم مویی برای طروات بهاری موها افاقه نمی‌کند! پس تجارت‌ات بر باد هواست. و هیتلری که باد بکارد، توفان درو خواهد کرد!"
همین!
#خیام_ابراهیمی
29 فروردین 1398
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=122351665611073&set=a.102092810970292&type=3


Wednesday, April 17, 2019

سوختن کلیسای نوتردام

سوختن #کلیسای_نتردام و آتشِ #حشدالشعبی صدام و #تکرار #قادسیه
امروز شنیدیم که کلیسای نُتردام در آتشِ بنیادیِ نئولیبرالیزم سوخت! هرچند صحنه‌ی فروریختن آن را چند سال پیشتر در انیمیشنی دیده بودیم. گذشته از آتش اسکندر بر هزاران چرم نوشته‌ی اوستایی و الواحِ کاخ آپادانا و تخریب پالمیرا به‌دست بزمچه‌های عموسام و غارت زیرخاکی‌های پاسارگاد به‌دست فرقه‌ی شیاد، و کتابسوزی وحوش عرب در خوارزم و جندی‌شاپور، اما آیا این رویداد، در آستانه‌ی #عید_پاک ، تقدیری زمینی بود یا آسمانی؟ شاید پاسخ به این پرسش در حد توان حرفه‌ای خبرنگاران مزدبگیر چون #بهنود نباشد، اما به هر روی میزان تاثر از این واقعه برای اهل هنر و نظر، جدای از آه و حسرتی جانگداز برای سوختن این اثر تاریخی و هنری به‌عنوان سمبلی بین نظم #عهد_عتیق تا نظم نوین جهانی، یک پیام تاریخی نیز در خود دارد: شهروندان و خبرنگاران و هنرمندان و اندیشمندان و مبارزین لاکچری در راه آزادی و استقلال، بعلت تکرار جنایت در حق انسان، دیگر نسبت به نسل کشی و اصلاح نسل‌ها و سوختن استخوان مردم  بینوا در کوره‌پزخانه‌ها واکنشی جدی و تاثیرگذار نشان نمی‌دهند! شاید چون کارفرمایان و صاحبان تریبون رسانه‌ها کارمندان و مخاطبین خود را در سطح و آدرسی دیگر می‌خواهند! تا این لذت از خواندن کتاب بینوایان (اثر هنرمند فرانسوی #ویکتورهوگو) باشد که موجب احساس درد از سوختن کلیسای هنری نتردام ‌شود! و یا اینکه #آنتونی_کوئین در نقش ژان والژان معرکه می‌شد اگر نقش #گوژپشت_نتردام را بازی نمی‌کرد! عصر جدیدی آغاز شده است که #چارلی_چاپلین هم علی‌رغم فحوای پیام جوانی، در زمان زمینگیری و پیری و در زندگی لاکچری، قربانی آن بود! همه #لئون_تولستوی و #مهاتما_گاندی نمی‌شوند! این است تکلیف شب اول #نظم_نوین_جهانی در #بی_بی_سی و #ایران_اینترنشنال برای #منو_تو : فست فودِ ساندویچِ اخبار را در سلف سرویسی مدرن بصورت زنجیره‌ای بخور و رد شو و پی‌درپی احساس درد و لذت کن! همین!
بی‌آنکه فرصت کنی با دیگری آن را به چالش بکشی و از چرایی و چیستی آن سر درآوری! این روزها چیزی که زیاد است، سیلِ ناشی از رگبار اخبار است.
.
برزخ و ضرورت انقلاب در ادبیات صلح به جای جنگ و آتش
تمام ماجرای دموکراتیک و غیردموکراتیک بودن ساختار مدیریت برای اعمال اتوریته در بازی جهانی بر سر این است که گنده لات عالم می‌خواهد قواعد نظم خودش را در دهکده‌ی جهانی برقرار کند و ارباب بومی هم می‌خواهد قواعد نظم خودش را در وطن برقرار کند و ارباب خانه هم می‌خواهد نظم خودش را در منزل برپا کند و این وسط بینوایان خفت شده و مالباخته، بر اساس روح پلید زورسالاری در کالبد جهان زورشان را به ضعیف تر از خود می‌رسانند و یکدیگر را لت و پار می‌کنند! مثلا به رسم حلقه‌به‌گوشان عصرحجری، یک گوشواره جایزه می‌دهند به نوزادِ دختری در ازای تن‌فروشی به زور ولی و زورگیری عقاید متولی، تا گوش هوشش را با مهرورزی سوراخ کنند! و همین می‌شود افتخار ملی به اصل بردگی سنتی در قانون اساسی 80 میلیون بینوا.
و این در حالی است که هستی دارای قواعد و نظم خودش است.
رویش دانه تا میوه در مهرورزی نور و هوا و آب و خاک رایگان و فراگیر و بی‌دریغ و حیابتخش! به جای کسب قدرت و بیزنس با رقابت و حذف ژن معلول توسط ژن مرغوب در بازار مکاره بین مرگ و زندگی! این یعنی استقرار قواعد و قانون #هم_افزایی و همزیستی مسالمت آمیز، به‌جای تثبیتِ زورگیری_عقیدتی_ایدئولوژیک_تکنولوژیک در قانون اساسی.
.
اینکه امریکا 40 سال پیش موش دوانده درون خانه‌ی شیر بی یال و دمی چون گربه‌ی لاجان ایران که در گذار از سنت به مدرنیته هوای یوزپلنگ شدن داشته، موجب شده که میان دست و پای هژمونی جناح‌های حاکم در ساختارهای حکومتی، هر شهروندی برای تنازع بقاء، خود را به موش مردگی بزند و نهایتا یا تبدیل به یک دلقک و یا تیرخلاص‌زن و یا سلبریتی در ساختار سلطه شود و یا مچاله شود و در زندانی با اعمال شاقه کم کم جان دهد.
بنابراین جای تعجب ندارد که در این نبرد نابرابر ترجمان اصل "هدف وسیله را توجیه میکند" همان اصل "حفظ نظام از اوجب واجبات" می‌شود.
زور برتر تکنولوژی و سرمایه در عالم، ادبیات خود را بر اربابان بومی که قدرتشان برگرفته از زورگیری ایدئولوژیک در دوگانه و تضاد بنیادی مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی است تحمیل کرده و اربابان بومی هم از اهل خانه مایه می‌گذارند و اپوزیسیون هم قربانی همین ادبیات است. تا جایی که فرهیختگان مستقل میان تولیداتِ سلبریتی‌های وابسته، میان نان خشک نمکی‌ها در انزوا کپک بزنند، تا از محل قطره قطره‌ی خون شهروندان در وسعت جهان موش بدوانند و با تزریق خون یغماشده به رگ سربازان گمنام خود و سربازان صدام تکریتی آنها را در صیغه‌خانه های مشهد تقویت کنند و قدرتشان را مال خود کنند و در مقابل چشمان حسرتبار و گرسنه و سیل زده‌ی خوزستان با دلارهای امریکایی در دست عراقی‌ها، کاسبی کساد ایرانیان مرزنشین را رونق بخشند و وطن پریشان را تنشه‌ی اجنبی کنند و در واقع دوغ و دوشاب را در هم بیامیزند تا با در هم شکستن مرزها به سمت یک امپراتوری تاریخی از افغانستان تا شمال اردن در مقابل ارباب عالم قد قد کنند!
و این وسط مردم بینوا هم چون پشکل بز، کود شوند در باغچه‌ی ملخ زده‌ اربابی زمینی که هوایی شده و هی در بادکنک خود باد می‌کند.
فکر می‌کنم مشکل از آلوده شدن به ویروس زبان حقوقی سلطه با ادبیات "سلبی-حذفی" است! یعنی برای کسب قدرت باید با نفی و حذف دیگران اتوریته ی خود را تقویت کنی!
هر چند این بلا میان بدنه‌ی جناح‌های چپ و راست، واقعی به نظر میرسد؛ اما سر رشته در دست خیمه‌شب‌باز است... همانطور که جمهوریخواه و دموکرات هر دو دارای یک استراتژی هستند اما تاکتیک‌هایشان با هم فرق می‌کند و نرم و سخت است.
.
انقلاب نور در تاریکی
من فکر می‌کنم باید این بازی را با انقلابی در زبان حقوقی تغییر داد! یعنی به جای ادبیات سلبی-حذفی از ادبیات ایجابی-جذبی بهره برد. یعنی به جای واکنشی بر اساس جنگ و تنش آن را به کنشی مبتنی بر صلح تبدیل کرد. یعنی با ابزار تاریکی به جنگ تاریکی نرفت! که هیچ تاریکی با تاریکی محو نمیشود بلکه در آن مستحیل میشود. باید با هجوم نور به تاریکی آن را در حضوری فراگیر که بنایش بر حذف نیست و بلکه بر هم افزایی است محیط و مسلط کرد. #هم_افزایی یعنی اتحاد بر اساس حدااقل منافع ناشی از حق مشترک تمام شهروندان در آب و خاک مشترک در زمین ... چه در مناطق بومی و چه در جهان.
باید از خود آغاز کرد... وگرنه سکانس آخر سناریوی یک انیمیشن ساخته شده به نام "بز من" خواهیم شد که در اواخر آن انیمشین در حالی که در شرق ترکیه زنی با پرچمی سفید در دست (دختراان انقلاب؟!) در حال اشک ریختن بر نوزاد مرده در آغوش است، ضمنا در آن پس و پشت‌ها #کلیسای_نوتردام در حال فروریختن است... آن هم بر اساس ظهور یک #دجال در لباس مسیح که پیشتر جمجمه‌ای در ذهنش وردی خوانده و او را دچار توهم یک ناجی که در دل آتش دارد کرده است. انیمشینی بر اساس پیشگویی های کتابی نوشته‌ی جد بزرگ پرزیدنت #بوش، یعنی #الکساندر_آلیستر_کرولی جادوگر در امریکا.
مسخره است؟...نمی‌دانم!... اما برای مستقل شدن از بازی‌های نظام سلطه، باید در ادبیات حاکم بر مناسبات حکومت هم در اپوزیسیون و هم در پوزیسیون انقلابی کرد! اما وقتی #پوزیسیون بیمار از ویروس خشم و تکبر سنتی تازه به دوران رسیده‌های لمپن، به ادبیات صلح تن نمی‌دهد، این وظیفه‌ی فرهیختگان در #اپوزیسیون_مستقل از منابع مالی مشکوک است که مدام بر طبل توخالی ادبیات جنگی و سلبی-حذفی با فحش و شعار و براندازی بدون نقشه‌ی راه و با جیب خالی و پز عالی می‌کوبند.
می‌توان شاهد تحولی بنیادی در مناسبات قدرت با تغییر قانون اساسی بود! بدون آنکه در چارچوب قانون سلطه با نظام سلطه مشارکت کنی! میتوان در یک میهمانی در خانه‌ی امن سلطان، نظام سلطه را با میهمانانی میلیونی #آچمز کنی و شاهد تغییر قواعد و قانون حاکمیت شوی و قدرت را بین مردم تقسیم کنی! اگر ابتدا در ادبیات خود انقلاب کنیم تا قادر شویم بدون حذف هیچ شهروندی به وحدتی فراگیر برسیم.
.
کلام آخر
و آنقدر در #بایکوت_هوشمند_فیسبوک تنها می‌مانی که یاران غار هم به جای #لایک و نقد، برایت بصورت پنهانی از فیسبوک
poke می‌فرستند! تا در بازی‌ روبنایی با قواعد روزمرگی، اندیشه‌های حق‌مدار در دام قدرت ایدئولوژیک حاکم، مهجورتر از پیش بیفتند! که از دید ایشان راز رستگاری در درک و فهم و  پذیرش قواعدِ نقشِ مفعولی در بازی خرس وسط و دست رشته میان اربابان عالم با ارباب بومی است!
پس: به جای خریدن #کتاب_فیسبوکی که مجازی است و آدرسش در کاور بالای همین صفحه حک شده است، بیائیم در چالش آب بازی تا کمر در سیل،  پفک واقعی بخریم و در دو روز زندگی حالش را ببریم! گور پدرِ #مام_میهن!
خیام ابراهیمی
27 برزخ فروردین 1398 انیرانی
https://www.facebook.com/watch/?v=154053844966899 https://www.youtube.com/watch?v=LHXJJeUIORY

January 10, 2016




بعداز حشدالشعبی اینک حزب‌الله

خرج چو از کیسه ی میهمان بوَد...حاتم طاعی شدن آسان بوَد
به بهانه‌ی سیل خدادادی، حضرت سلیمان به حکم خودش و از جیب ملت پس از حشد الشعبی تمام ارتش سوم را برای تثبیت سلطه به ایران دعوت کرده است.
و اینک: حزب الله لبنان، در ایران.
27 برزخ فروردین 1398 انیرانی

Image may contain: 1 person, text

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...