آی لاو امریکا
پس از استاتوس
آخر (در باب آتشبیاران و آتشبهاختیاران تقدیر با #شوک_درمانی وحدت، از پلاسکو
تا نوتردام) که به همت هوشمند فیسبوک و رهروان، کمترین لایک را در کل مطالب این
کتاب فیسبوکی داشت؛ شخصی برایم درخواست دوستی فرستاد!
زنی بهنام
گلوریا ایمی، که صفحه فیسبوکش را 9 ساعت پیش باز کرده تا به من بگوید: من عاشق
امریکا هستم (این جمله را پرچمی بر فراز صفحهاش کرده)
شغل او بیزنس
و تجارت کِرِمِ موست!
در عکس
پروفایلش، موهای خشک و بی روحش را با گلهای باطراوت بهاری آزین کرده. عکسی که
برعکسِ حقیقتش، وصلهایاست به آن چشمان غمگین زیر پینهی پیشانی، که تاروپودش در
عبادتِ حقِ برساخته و برتر ایدئولوژیک و تکنولوژیک و ژن مرغوبِ نژادِ هیتلری در
هستیِ انسانها بافته شده، تا با قطعیتی صنعتی و متوهمانه در تاریکی، سایه روشنِ
طبیعی نورِ نسبی را در نظام هستی منکوب کند!
در عکس قبلی
پروفایلش، یک زوج همراه را میبینیم که در اتومبیلی نشستهاند و دست در دست هم
برای فتح جادههای توسعه در راه استراتژیک سیاستهای کلان تکنفره به پیش میرانند!
روی داشبورت
یک پیام نوشته:
هیچ چیز نمیتواند
سرنوشت و تقدیر را فراتر از سختکوشی تغییر دهد. یعنی: مفتخوری ممنوع!
از او ممنونم
برای این پیام.
و اما، آقای
زالویی که چسبیدهای به رگ گردن بزهای گر، و بصورت سیستماتیک خون مشترک از رگهای
گله مدام میمکی و حق مشترک را تزریق میکنی به رگهای جنون یک دیوانه و کرمهای
ذوب در ولایتش! اما در این دور باطل بر جنازههای صاحبان حق که بیرون گودِ قانون
سلطه آچمزشان کردهای، تو حرامخواری بیش نیستی که خودسرانه دراکولا شدهای و
عبادتت در ملکِ غصبی بر ارادههای قانونا عقیم، باطل است! تو حق بنیادی آب و خاک
مشترک را در هوای سرت پیچاندهای و دودره کردهای حیات شهروندان رشید را به عنوان
حق ولی در سرنوشت طفل صغیرِ ششماهه. که بیعت صغیران، نقضِغرض و تف سربالاست و
آینه ترک برداشته از این دروغهای زنجیرهای در دوگانهی ویرانگر و فاسد خودی و
غیرخودی در ملک مشاعی از برزخ تا جهنم.
شاید حرمزادهگان
بیت و هیئت دیمیات احمق و بیگناه باشند و راهزنانی حرفهای نباشند و شاید هم
باشند! اما حرامزادهگان عارفی که آلت بیعت با تو شده و به حرامخواری و حرامکاری
خود مهر تقدس زده و بر این دروغ اصرار میورزند، از تو جانیترند و اگر امروز توبه
نکنند، به عنوان شریک دزد و رفیق قافله، سندِ جعلیِ فردایشان ابتر است!
فراموش نکن که
تو هرگز اجازه نداشتی و نداری که در پوستین انسان زالو باشی و در کالبد و رگهای
دیگران تاختوتاز کنی و از جنازهها بخواهی که در این تنها بازار مکاره برای زنده
ماندن بایکدیگر رقابت و با تو تلاش کنند! شاید خود را به جهلالعارفین زدهای که
تو با گورخوابان سرکوچه در حق مشترک آبوخاک برابری، و هرچند شیرهی جانشان در رگ
نوهی انگلیسیات با کروموزوم دیگران وول میخورد، اما معلوم نیست که چرا متوهمانه
هنوز در توهمِ نژاد پاکی؟!
حالا باز در
این گورستان به جنون خود ادامه بده و الکی سرمست و دلخوش باش.
ما از این خشم
فروخورده در این غار کهف ام.اس میگیریم؛ چون تو با نیتِ قربة، #پیاز را در گسلهای
زلزله از موز گرانتر خواستهای، تا از لولیدن کرمهای درگاهت در سیل ویرانگرِ حکم
حکومتی، با ترفندِ کاندومهای سوراخ برای افزودن بر بسیج گیجِ چندهمسری و با نفله
کردنشان در اوهام مالیخولیایی ویرانگری، چون هیتلر لذت ببری، آنهم با پاکسازی نسل
برتر از برد شیرین از بازی تلخ با حیثیت برههای ناقصالخلقه در کوره پزخانهها؛
تا اینکه تیرخلاصزنها و قربانیان هالو در نبردی نابرابر برایت رژه بروند عین
هلو، و تو حالش را ببری.
وای به
لبخندهای ختمهای سبز و بنفش روزگار و شریکان دزد و رفیقان قافله، که از عقوبتِ
قانونِ "کتاب نبرد من" صراحتا توبه نمیکنند و در کامرانی از تجاوز به
عنف قانونی، زیر علمِ معمار تفخیذ، وسیلهی تحریر حکم حکومتی تو در تقدیر و سرنوشت
عمومیاند. و وای بر پیمانکارانِ دَله و کرمها و زالوها و موشها و آدمکها... و
البته تماشاچیانِ سلیریتیهای سرمست از لایکها در عبادتِ استادیومها و تجارت
فرامرزی نایاکها.
اینجا کسی از
زور شمایان ام.اس گرفته و ذره ذره نور میشود در زورِ هوا تا روز موعود و ظهوری که
با اتمام حجت، تو را در زمین امن خودت آچمز کند!
تا نگویی که
نشنیدم و آیهای نازل نشد:
"آن حنای
سنتی بر رنگِ موی دکلوره و صنعتی، مو را میسوزاند! و هیچ کِرِم مویی برای طروات
بهاری موها افاقه نمیکند! پس تجارتات بر باد هواست. و هیتلری که باد بکارد،
توفان درو خواهد کرد!"
همین!
#خیام_ابراهیمی
29 فروردین
1398
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=122351665611073&set=a.102092810970292&type=3
No comments:
Post a Comment