Sunday, June 9, 2019

رؤیای عسل در خون


بدرود!
ای رؤیای عسل در خونِ نهان
کمک!... اِی مبارزین کف بر دهان و فشنگ زیرِ زبان!
ای چاشنی‌های خیسِ امپریالیسم در جیبِ خیالیِ مخلوقِ استالین و امام زمان!
عروسک‌هایِ کودکیِ "کریستوفر رابین" گم شده‌اند...ای امان!
و او همسر و فرزندش را به‌یـــاد نمی‌آورد
و در دو سویِ یک شکافِ عمیق، بین کوه و ابر و گناهِ خرده بورژوازی
روز و شب در جستجویِ واقعیِ عشقِ مجازی
برای آب و نان و شراب، پاره پاره، زمین و زمان را می‌دَرَد
و به عشقِ عسل
با جیب خالی و پز عالی و فحش و رجز و غزل
به صیدِ غزال‌ها می‌رود
و بی‌نقشه‌ی راهی از ازل
گل‌ها را می‌فروشد و کندویی در دشتِ بالای ابرها می‌خرد!
#اپوزیسیون 
انقلابیِ محترم!
برای همدلی با مردمی که یکدیگر را به‌جا نمی‌آورند
با عروسک‌های کودکی آشتی کنیم
و از درونِ کلانشهرها
مردم را در خانه‌های روستایی و حواشی کلانشهرها به‌جای آوریم!
و مثل سایر مردم شهر
از حرکاتِ واقعی "وینی پو" خرسِ عروسکیِ دورانِ کودکی
در آغوشِ دیگری نترسیم!
که حلقه‌ی گمشده
در پریشانی تضادِ غیرعلمی چپانده در وحدتِ قلب‌هاست
تضاد طبقاتی
ناشی از چاه‌نمایی چاه‌کن‌ها و
در ثبت برَندِ شبهه‌علمیِ "مهندسیِ معکوسِ آدم‌هاست"!
خطایِ بنیادی
در کارخانه‌یِ آدمکسازی ریاضی‌دانهاست
حلقه‌یِ مفقوده
همان کودکیِ زنده، اما گمشده‌ی مرده‌ی ماست!
که صادقانه جانش را
برایِ هم‌افزایی زنبورهای عسل در یک کندو حراج کرده
و بال بال می‌زند
لطفا آیاتِ فیلمِ "کریستوفر رابین" را روزی پنج نوبت اقامه کنیم
شاید دمی با فروتنی به خاک درافتیم
پیش از آنکه در تنشی خونبار برای همیشه در خـــاک شویم!
اینک قومی سرگردان
شدیدا نیازمند پیدا شدن است!
مردمی آگاه و بی‌خبر و آویزان
و همیشه در صحنه‌‌های تنهایی میان جمع تنهایان
که بادکنکِ همیشه عزیز خود را
که پر از هوایِ خوشِ تنها داراییِ خرس مهربان کودکی‌هاشان است را به هم هدیه می‌دهند...
چنین ملتی شدیدا نیازمند پیدا شدن‌ اَست!
برای یافتن خود
فرقی بین "هل من ناصرا ینصرنی" و کمکهایِ اولیه‌ی "سوشیال دیس ابیلیتی" و سوسیالیسم موقتی، نیست، رفیقان!
خرس مهربانیِ درون ما
گم شده است!
خرسی که بادکنک‌اش را به قطاری آویزان کرده
که با سرعت هر چه تمامتر
رهسپار میدانِ جنگِ توده‌های پاپتی
در توده ی خاکستری یک کاسه‌ی سرِ منگ است
آن هم به آتشِ رجزهایِ ارباب و رعیتی، پیش از رشدِ سردابه‌داری.
پس: در جدالی مجازی، واقعا نجنگیم!
که واقعیت
در آغوشِ سیستماتیکِ تولیدِ شوراهای هم‌افزایی است!
چه کسی خرهایِ عروسکیِ خسته را
میان رودِ خروشانِ نفرت و پریشانی یاری خواهد داد؟
که حتی وقتی در قفسه‌های تاریک خانه پنهان شده‌اند
و از ترسِ مرگ زار زار می‌گریند
همچنان از تهدیدِ غرقه شدن میان کابوس‌ها
آهسته و زیر لب فریاد می‌زنند:
"
کمک! ... کمک!"
چرا کسی به فکر تنهایی یک دیکتاتور نیست؟
که امروز
میانِ قفسه‌هایِ قانونِ عروسک‌هایِ شما
و به حکمِ شما
دستش به خونِ شمایان آلوده شده!
چرا کسی خود را و او را و ما را
با تقدیمِ تنها بادکنکِ خرسِ عروسکیِ کودکی‌هایِ گمشده‌ی یک وطن
در میدان آزادی
نجات نمی‌دهد؟!
براستی، رؤیای عسل را
چه کسی
جز "مامِ میهن" تعبیر خواهد کرد؟
که بر زخمِ تمامیِ فرزندانِ خویش
در دوسویِ آوردگاهِ جنون
خون می‌گرید و
گریبان می‌دَرَد
بین کوه و ابر!
این هم آخرین بایتِ در چنته!
ارزانیتان.
خیام ابراهیمی
20
دی 1397
پ.ن:
1) کامنت‌های این صفحه همواره پرحجم‌تر از متنند!


اتوریته مؤثر، حلقه مفقوده اپوزیسیون سنتی
سال نو و حال نو در بهار نو، بر تمام یاران مبارک باد! (به دلیل پستِ قبلی، شاید این آخرین نوشته باشد!)
چرا باید به حالِ اپوزیسیون و مردمِ مبارز ایران خون گریست؟
به نظر شما، اتوریته و کاریزمای انسانی کدام پرچمدار مردمی در ایران، بر اساس حق آب و خاک مشترک (و نه ایدئولوژی امت خودشان، علیه ملتِ غیرخودی) بیشتر از سایرین است؟ بدیهی است که پاسخ به این پرسش نیازمند فهم اتوریته و کاریزمای انسانی بر اساس آگاهی(و نه جهل) مردم، و نه زورگیریِ عقیدتی و قانون آن است.
چرا باید به حالِ اپوزیسیون و مردم مبارز ایران خون گریست؟ چون با کمال تاسف، اکثرا بصورت سنتی و مذبوحانه در میدان پوزیسیون بازی می‌کنند و همواره بانیِ اتلافِ خون بخشی از مردم می‌شوند! هر چند مبارزات آزادیخواهانه و تاریخی می‌تواند به عبرتی مؤثر در ادبیات سیاسی مبارزات مردمی منجر شود، اما متاسفانه به شهادت 113 سال پس از مشروطیت، عدم نگاه علمی و واقع‌بینانه‌ توسط پرچمداران اپوزیسیون، و نیز به ناگزیر عدم تشکل مستمر نیروهای مردمی، عملا مانع از انتقال تجربیات اپوزیسیون راستین، به نسل‌های آینده شده است.
اپوزیسیون تاکنون نتوانسته اتوریته و اقتدار خود را بر فرمانبری و پیروی اقشار جامعه محک بزند!
اگر اتوریته را اقتدار مادی و معنوی بر گروه و یا جامعه بدانیم، واقعیت این است که در قیاس بین پوزیسیون و اپوزیسیون، شفافیت نسبی با نظام است. این به این معنا نیست که اپوزیسیون قابلیت چنین اقتدار شفافی را ندارد. وقتی از شفافیت اتوریته سخن میگوئیم به این معناست که باید دارای مصداقی معین در یک میدان واقعی باشیم. تا زمانی‌که این پتانسیل آزاد نشود نمی‌توان به تحولی بنیادی در ساختار حاکمیت دل بست و منتظر واکنش خودجوش مردم شد! چنین انتظاری 40 سال طول کشیده!
نظام به هر زور و ضربی می‌تواند هر وقت خواست اقلیتی را برای راهپیمایی‌ها و یا ماموریتهای میدانی بسیج کند. اما چنین قدرتی در دستان اپوزیسیون نیست و تاکنون در بخش درون نظام به جز همایشی(بر اساسِ ادبیات انقلابی) در دوران بنی‌صدر به همراه مجاهدین خلق در دانشگاه، این تنها موسوی است که توانسته مردم را در راستای هدفی معین (هرچند با روشی نادرست و ناکارآمد و عقیم) بسیج کند! این هدف و شکل بسیج و به میدان کشیدن، عملا موجب این شد که در نبردی نابرابر، آن پتانسیل برتر و اکثریتی، بین دو اتوریته‌ی بالفعل و انحصاری و البته قانونی درون نظام، پیروزی صوری عملا با نظام باشد.
اینکه بدانی اکثریت مردم معترضند و حق مسلمشان در قانون سلب شده، و نظام از هر روشی بهره می‌برد تا خلاف واقع، سلطه و اتوریته‌ی مادی و معنوی خود را مشروع و قانونی و غالب نشان دهد، دلیل نمی‌شود که هر تظاهرات روبنایی را مصادره کرده و به حساب موجهی برای #تکرار شعار #براندازی بگذاری.
بنابراین همانطور که موسوی و خاتمی را به دلایل بنیادی در مخالفت با حق مسلم مردم( با التزام به قانون اساسی سلطه) نمیتوان #اپوزیسیون خوان به باورم نیروهای مخالف نظام را هم به دلیل پریشانی در تفکر و روش مبارزه نمی‌توان اپوزیسیون راستین و واقعی خواند! چرا که آنها بیشتر از آنکه بتوانند اثبات کنند که براستی یک اپوزیسیون واقعی با روشی علمی و مدرن هستند با رفتارهای خود عملا در میدان حاکمیت و پوزیسیون بازی میکنند!
مثلا در هیاهوی ساختگی و تظاهرات دی 96، این اپوزیسیون نبود که مردم را به میدان کشید! این نظام بود که آغازگر آن بود و سپس بر امواج نارضایتی‌های ناشی از مطالبات روبنایی، شعارهای مورد دلخواه براندازانه‌ی خود را به حساب اپوزیسیون تزریق کرد! دلیلش واضح است: ایجاد یک دامچاله برای سرکوب بخشی از مردم بازیچه‌ی شعارهای براندازانه‌ی تزریقی و اوج گرفتن توقع انقلاب از سوی اپوزیسیون خارج نشین و سپس رخوت و سکوتی چند ماهه که نتیجه به مغبون شدن و سرخوردگی مردم منجر شد! مع الوصف این اپوزیسیون بود که این تظاهرات حکومتی را مصادره کرد و آن‌را سرمایه‌ی اصالت وجودی خود گرفت و بر اساس آن اوج گرفت و بعد کم‌کم از شور اعمال‌شده فرو افتاد! در واقع این هندوانه‌ای بود که نظام بواسطه ی اپوزیسیون صادراتی و عناصر نفوذی، زیر بغل اپوزیسیون واقعی ناآگاه گذاشت. این نظام بود که با استفاده از اتوریته‌ی مادی در کل کشور و اتوریته‌ی معنوی بر فرمانبران و آتش‌به‌اختیاران انگشت‌شمار خویش، پتانسیل نارضایتی را آزاد و مهار کرد و آن را بصورت مصنوعی در اختیار اپوزیسیون گذارد تا با پمپاژی دروغین و صنعتی، بادکنک اتوریته‌ی کاذب و متوهمانه‌ی اپوزیسیون را باد کند.
وقتی شما بادکنکی را خود باد می‌کنید، آنگاه ترکاندن آن هم در دست خود شماست.
اپوزیسیون تاکنون نتوانسته اتوریته‌ی خود را در جامعه اعمال کند و وزن خود را محک بزند. چون دارای وحدت متمرکز و آزمون و خطایی واقعی بر اساس فراخوانی شفاف و پی گیر و مستمر نیست!
بدیهی است که برای تحقق چنین امر ضروری، در گام اول نیازمند اتحاد است. و برای این گام اول نیازمند فلسفه، استراتژی و تاکتیکی بر اساس یک نقشه ی راه گام به گام و مسالمت آمیز است.
از سوی دیگر اپوزیسیون به دلیل فعالیت پراکنده و غیرتشکیلاتی آن هم بر اساس منابع مالی تزریقی توسط نظام سلطه به تریبونهایِ ناشی که دارای ادبیات مناسبی برای بهره وری از پتانسیلهای موجود نبوده و روشی برای اثبات اتوریته‌ی لازم و کافی و مردمی ندارند، و بواسطه ی عناصر صادراتی با حمایت‌های غیرمستقیم از راه دور، دارای پایگاهی متزلزل است. او اگر نتواند به آن هویتی واقعی ببخشد عملا با رفتار خود مانعی بر سر راه مطالبات بنیادی و مردمی خواهد شد. همچنانکه در 113 سال پس از مشروطیت همواره از همین سوراخ گزیده شده است!
اپوزیسیون هیچگاه قادر نبوده که زبان مشترک حقوقی و غیرقابل کتمان را با استفاده از پتانسیل درون کشور شناسایی کند! چون دارای روشی علمی نیست. چون ادبیاتش بهانه ای است برای سرکوب و با این حال بنایش بر تکرار انقلاب نیست، بلکه خواستش استفاده از روشهای مسالمت‌آمیز است.
اپوزیسیون هنوز نتوانسته متوجه شود که روش مسالمت‌آمیز، ذاتا نمیتواند همراه با شعارهای سلبی و حذفی باشد. این به این معنا نیست که در صورت اتخاذ ادبیات ایجابی-جذبی اپوزیسیون ناگزیر است دل به اصلاحاتی در درون ساختار قانون اساسی فعلی بدهد و با نظام همکاری کند!
به همین دلیل وقتی سخن از مبارزات مسالمت آمیز می‌شود او دچار تناقض در تئوری و عمل می‌شود.
متاسفانه اپوزیسیون دارای مغز متفکری برای برنامه‌ریزی پس از شناخت ماهوی و فلسفی و استراتژی و تاکتیکهای مناسب در موقعیت موجود نیست، و رفتارش احساسی و پراکنده و ضد وحدت بنیادی، و روبنایی و سنتی است. و دقیقا به همین دلیل، ناتوان از ترسیم نقشه‌ی راهی علمی است!
بر اساس چنین شخصیت احساسی و متزلزلی است، که به حال این مردم و اپوزیسیونش #باید_خون_گریست! اپوزیسیونی که نتواند موقعیت تاریخی را در دوران پیشاآزادی و با وجود نظامی توتالیتر و بسته بر اساس ادبیاتی عوافریبانه و پارادوکسیکال تشخیص دهد، مسلما نخواهد توانست بر اساس یک ادبیات مشترک بر اساس حق آب و خاک مشترک (نه ایدئولوژی) موفق به تحولات بنیادی برای حاکمیت یک نظام دموکراتیک و انسانی_مردمی شود! بدیهی است که حکومت مردم بر مردم تنها با قید مناسبات انسانی قابلیت ایجاد ثبات پایدار را دارد! بنابراین نقش اپوزیسیون تنها کسب هژمونی توده‌های مردمی نیست! پس از شناخت موقعیت و مناسبات قدرت و قانون اساسی و ابیدت حاکم بر آن، آنگاه است که برای پالودن سوء تفاهمات واژگانی از ادبیات حقوقی، آنگاه با سوق دادن مردم بر بستر یک حق بنیادی (غیرقابل کتمان و فراگیر) براسای ادبیاتِ انسان‌مدار (نه سمبولیک و ایدئولوژیک) قادر خواهد شد با آزاد کردن پتانسیل‌های بالقوه بین مردم و نظام حاکمه و ستاد مشترک اپوزیسیون، عملا موجب تحولات بنیادی به نفع مردمی اگاه شود! وگرنه موج سواری بر مطالبات شعارگونه از قبیل #براندازی ، جز چاه نمایی‌های تاریخی و درافتادن به چاه ویلی دیگر، ثمری نخواهد داشت!
در صورت تمایل می‌توانید #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی و مانیفست وحدت را بخرید! مطمئن باشید تا بهای این مرامنامه را نپردازید و بدان پایبند نباشید، قادر نخواهید بود شاهد آزادی را در آغوش بگیرید!
در شهر اگر کس است...یک حرف بس است.
میدانم که صدای یک گنجشک محتضر، در میان بوق‌های پرترافیک این شهر شلوغ گم است.
خیام ابراهیمی
29 اسفند 1397
پ.ن: 60 پست اخیر با پیام‌های پیوست و مهمتر از متنش، تقدیم به تمام ایرانیان آگاه (که ذهنشان مشوش نمیشود) و هموطنان محروم و تنگدست و مستقل و در حالِ نابودی باد! با آرزوی سلامتی ایران و پیراستنشان از دروغ و #کیش_شخصیت
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:

2)آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه پس از خرید:
#قضاوت_تاریخ

Wednesday, June 5, 2019

راه نجات سپر گوشتی

راه نجات

راه نجات سپرِ گوشتی
مخاطب این نوشته مردم زخمی و بیماری نیستند که به بیماری خوکرده‌اند؛ بلکه پرچمداران اپوزیسیون و پوزیسیون هستند که ادعای سلامتی دارند!
خمینی:"اگر مردم توسط دشمن غیرخودی سپر قرار گرفتند، بر ما واجب است که مردم را بکشیم تا از آن سپر انسانی رد شویم." (نقل به‌ مضمون)
چرا مردم، با فقر و زندان و سرکوب زنجیره‌ای و سیستماتیک، همواره قربانی و سپرگوشتی نظام قانونی‌اند و بدون تغییر این قانون ایدئولوژیک، راه نجاتی ندارند؟
آیا مردم و کودکان سوری هم بر اساس همین منطق قربانی و شیمیایی و قتل‌عام شدند؟
آیا قربانی شدن بسیجیان در جبهه‌ها توسط رضایی که راهکار اقتصادی‌اش گرونگاگیری و کسب درآمد از گروگانفروشی بود، بر اساسِ همین حکم حکومتی بود که: "مردم از جمله تمام مسئولین نظام و خانواده‌هایشان آلتند و هر لحظه امکان قربانی شدن دارند؟ بر این اساس رضایی و تمام مسئولین نظام هم باید منتظر چنین روزی باشند! تصفیه کردن فله‌ای مردم و مسئولین خودشان هم از همین منطق پیروی میکند که دیر یا زود گریبان مسئولین قبلی و بعدی را هم خواهد گرفت!
آیا قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای در داخل، بر همین اساس به قتل رسیدند؟
بدیهی است که هر نظام سلطه در جهان، برای القاء نظم مورد نظر خود بر اساس حق ایدئولوژیک و یا  تکنولوژیک و حق برتر سرمایه و مالکیت، به تقسیم جهان به اساس دوقطبی مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی نیازمند است تا در جنگی نابرابر بتواند موتور حرکت اجتماع مورد نیاز خود را از محل خون بخشی از مردم غیرخودی، خونرسانی کند. چه این نظام امپریالیسم باشد، چه این نظام کمونیسم به رهبری شوروی(یار تمرینی نظام سلطه بر عالم) باشد، و چه نظام ایدئولوژیک حاکم بر ایران. بنابراین فلسفه و استراتژی و تاکتیک   نقشه راه  مبارزین انسانگرا، منطقا در چنین موقعیت نابرابری نمیتواند در تشدید این شکاف بنیادی و تحمیلی باشد! بر  این باورم که بینِ خفت شدن در دوراهی بد و بدتر، همواره راه سومی هست تا بازیچه‌ای در زمین هیچ اربابی بر اساس دوگانه‌های تئوریزه شده بین خودی و غیرخودی نشد! در چنین جهان و بستری بارها و پیشتر به این #راه_سوم اشاره کرده‌ام. ایجاد قدرتی فراگیر و مردمی و غیرقابل کتمان بر اساس وحدت گرد حق آب و خاک مشترک (نه حق برتر) بر اساس ادبیات #ایجابی-جذبی (نه ادبیات #سلبی_حذفی در نبردی نابرابر) میتوان ادبیات تحمیلی #جنگ در #نبردی_نابرابر را با ادبیات قدرت‌آفرین و غیرقابل کتمانِ #صلح_مردمی تبدیل کرد! می‌توان با نور تاریکی را محو کرد! که تاریکی با ادبیات مورد دلخواه قدرت تاریکی محو نخواهد شد! باید با #نور تصرف کرد!
.
منطق خمینی به دلخواه مدیران پشت پرده‌ی جهان ادبیاتی جنگی و متعارضانه و دشمن‌ساز است! منطق خمینی  سلطه بر مبنای نوشتن سرنوشت برای مردمی صغیر است، که در دوگانه‌ی استعماری و استثماری ایدئولوژیک تنها بیعتشان (چه با فریب و چه با وحدت چکشی) مهم است! چه بسا پس از اولین بیعت(در سال 58) دیگر نیازی به بیعت هم نداشت و تاکید رهبر دوم بر بیعت در انتخابات هم تنها برای موج‌سواری و کم کردن هزینه‌های مقابله در جنگ با غیرخودی باشد! چرا که یکبار به عِدّه و عُدّه دست یافتند و تا برقدرتند، نباید از آن دست بردارند! این همان سخنان مصباح یزدی است که به جای ریاکاری اصلاح طلبان و بریدن سر مردم با پنبه، همواره شمشیر را از رو بست و تکلیف مردم را مشخص کرد!
بر این اساس: آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟!
آیا اصل "حفظ نظام از اوجب واجبات است" ترجمان همین منطق ایدئولوژیک روسی و سلاطین مطلقه است؟
به همین دلیل نظام با بیعت اکثریتی مردم در انتخابات، قانونا مجاز است که هر کاری بکند؟
به همین دلیل است که تغییر مسئولین و تعویض پوستین در #گام_دوم با وعده‌ی #دولت_جوان، در ساختار نظام ایدئولوژیک، تغییر تاکتیک است نه فلسفه و استراتژی! چرا که استقرار اراده مردم امری بنیادی است و بدون تغییر قانون اساسی، حتی از نلسون ماندلا و #گاندی هم کاری برنمی‌آید، چه برسد به #خاتمی و #موسوی که در ولایتِ معمار کبیر انقلاب و قانون اساسی ذوبند و مخالفِ دموکراسی‌اند.
حالا پیش از آنکه خاتمی و موسوی از این قانون توبه کنند، باز بگو: میرمان را از حصر آزاد کنید!
میرتان تنها وقتی شریک دزد و رفیق قاتل قافله نیست، که از قانون اساسی و معمارش توبه کند!
.
به همین دلیل راه نجات ملت تنها بر اساس وحدت و #فراخوان یک اپوزیسیون متحد، و به میهمانی ارباب رفتن و درخواست تغییر قانون اساسی و نشستن و برنخاستن تا نتیجه است، تا جای کارفرما و پیمانکار تغییر یابد!
چرا که: ملت کارفرمایند و حکومت خدمتگزار و فرمانبر؛ و پیمانکارِ ملت (نه برعکس).
پس برای ملتی غیرتشکیلاتی و پراکنده که تنها در فکر امنیت است و نمی‌خواهد میان سوء‌تفاهمات و هیجانات کور، به بهانه‌ی رفتار غیرقانونی قربانی شود،  راهی نمی‌ماند جز همایشِ  #فرمان_مدنی در یک میدان امن و دارای مجوز حضور، به‌جای #نافرمانی_مدنی_غیرقانونی، که عامل سرکوب و سرخوردگی است!
به‌جای امید کاذب در بن‌بست متن قانون، و یا فحش و شعار و جنگ با ادبیات سلبی-حذفی، تنها با ادبیات مسالمت‌آمیز ایجابی-جذبی و با حضور اکثریتی در حواشی میادین امن قانونی می‌توان به نتیجه رسید؛ تا اکثریت بتواند به جای قربانی شدن در خوانش اربابی صندوقهایی که مکانیسم راستی‌آزمایی‌اش در دستش نیست، مشروعیت اقلیت را عملا از سکه بیندازد و برای خود مقبولیت و اعتباری غیرقابل کتمان و عینی و مؤثر بخرد؛ تا نه سیخ بسوزد نه کباب.
بدیهی است که اقدام به این راهکار بصورت انفرادی و بدون وحدت اپوزیسیون در یک #ستاد_مشترک ابتر خواهد ماند و با عقیم کردنش بدون نقشه‌ی راهی وحدتبخش و گام به گام براساس تعهد و التزام به مبانی  #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی بر بنیاد حق مشترک آب‌وخاک، نه ایدئولوژیک (که پیشتر مطرح شد)، تنها آب ریختن در آسیاب نظام سلطه است و بازی در میدان سلطان!
خیام ابراهیمی
15 خرداد 98
.
پس‌نوشت:
1) جنون نوشتن از اینکه چگونه باید با در نبردی نابرابر با جیب خالی در مقابل جنون جانی، مثل نور آرام بود تا با تابیدن به تاریکیهای اجنه میان پوزیسیون و اپوزیسیون، فضا را آنچنان رام کرد که هر تاریکی محو شود تا شاهد فروریزی دیوار قلعه‌های سنتی بین خود و غیرخودی باشم، تا بتوان شاهد بستری از صلح پایدار بود، مثل خورده به جانم افتاده و تاکنون رهایی از آن ندارم. این بیماری اپیدمیک که با هیچ ایدئولوژی چپ و راست نمی‌تواند استقلال و آزادی نسل نیامده را
بیرون از زندان و ساختار معنابخش زمان منقضی و مرده، تضمین کند تا طعم اختیار و اراده‌ی معنابخش انسان بودن به کام ما رسوب کند! تا رفیق دیروزی برای هیچ فرزند بی‌اختیار فردا همچون پیچ و مهره و آدمک‌های یک اتوپیای زمینی و ماشینی، سعادت تجویز نکند!
تا برادر مکتبی دیروزی برای هیچ فرزند بی‌اختیار فردا همچون پیچ و مهره در یک مدینه‌ی فاضله‌ی فضایی و ماشینی، سعادتی فرمایشی تجویز نکند!
اینک تجربه‌ی انسان بودن بدون تضمین قانونی مبتنی بر هم افزایی و همزیستی مسالمت آمیز بر اساس حق حیات برابر، برایم شده سرابی ناممکن. تو گویی قدرت موروثی نمی‌خواهد فرمان صادر کند و بردگان نیز تمایلی به انسان بودن ندارند و مایلند کماکان معتاد به روزمرگی کرمهایی باشند گردِ زالوهایی چسبیده به رگِ بینواها و معلولانی که به دلیل تفاوت پتانسیل و استعدادهای موروثی، موش آزمایشگاهی قدرت برتر ایدئولوژیک و تکنولوژیک و مالکیتند!
17 سال است که مهاجرت از دنیای مجازی ذهنم به فضای مجازی اینترنیت، خواسته‌ام به خودم که میان واقعیات بیگانه است، واقعیت ببخشم. از همان فردای انقلاب فهمیدم که چقدر جاهل بودم که بدون اعتماد به تارسیبیل دون کیشوتی دیوانه به نام خمینی، تنها برای گریز از ساختار برده‌پروری شاه، از این ستون به آن ستون، برای انسان شدن محیط تلاش کنم! از همان هفته‌ی اول با رونمایی از باطن دیوی که باز از جنس قدرت مطلقه بود و فرشته نبود، میان شعارهای پوشالی محیط انقلابی جذب که نشدم هیچ بلکه دفع هم شدم تا همین حالا...
2) چندی پیش با تدوین و سرهم بندی یک #مرامنامه در فایل پی.دی.اف، از شهروندان دارا در پوزیسیون و اپوزیسیون خواستم در صورت تمایل آن را بخرند تا شاید در بهای این سالهای غارنشینی شریک شوند! اما جز یک خریدار که حدس می‌زنم از خودم وضعش خرابتر باشد، فهمیدم که همه از موقعیت خویش راضی هستند و راضی‌اند سر به تن این وطن نباشد، اگر قرار باشد ذره ای از قدرت خود را با دیگری سهیم و شریک شوند. چون ایشان به هیچ معلولی نیازمند نیستند! بلکه همچون پرفسور الهیار کنگرلو (مدیر پروژه ی ققنوس والاحضرت) مایلند که مردم موش آزمایشگاهی ایشان در شبکه‌های یک بازی غیرانسانی و علمی باشند! بسوزد پدر علم که از پیشوا هیتلر و رفیق استالین و شاه و خمینی گرفته تا رفیق کیانوری و رفیق اشرف دهقانی و فرخ نگهدار و علی جوادی و پرفسور کنگرلو و بنی‌صدر و طبرزدی جملگی آن را ماشینِ عشقبازی (نه عشق ورزی) با آدمک‌هایی می‌دانند که نباید انسانی با احتمالِ آزمون و خطا در پروسه‌ی توسعه‌ی توازن اقتصادی و سیاسی و پایدار باشند! چون جملگی مایلند که با اولویت دادن به توسعه ی اقتصادی( در چارچوب سازوکار یک ایدئولوژی دلخواه) در عمر محدود خود مردم و توده‌ها را به ساحل امن برسانند! حال آنکه سرعت توسعه برای جوامع عقب مانده نمیتواند در کورس سرعت رقابت با صاحبان تکنولوژی بین خودی و غیرخودی به رقابت بپردازد!
چون اگر همه انسانی خودی با تمام استعدادها و ناتوانی‌ها و تفاوتهای مورثی باشند، الزاما از این سرعت توسعه کاسته خواهد شد! اما ایشان عاشق کورس گذاشتن در نبردی نابربراند و به همین دلیل دو دستی چسبیده‌اند به زبان خودی-غیرخودی با  ادبیاتِ سنتی و "سلبی-حذفی". و امر توسعه را وابسته به حذف و تحقیر غیرخودی کرده‌اند! و این یعنی دور افتادن از توسعه‌ی انسانی. به همین دلیل هنوز جامعه در تب و تاب انقلابی خشونتبار و خونریزانه مبتنی بر ادبیات حذفی است! #براندازی یعنی این!
بر اساس چنین معنایِ اکشن و بزن و بکش و وسترنی و جنگی من #برانداز_نیستم! من به استحاله‌ای بنیادی و مسالمت‌آمیز در عرض چند هفته باورمندم که چند برابر اهداف انسانیِ مورد نظر براندازنِ خونریز، که عموما بدون نقشه‌ی راهی واقعگرایانه هم هستند را در خود دارد.
اما آنها به شعار #براندازی ناممکن معتقدند تا بتوانند با همین گام‌های ابتدایی که راز وحدتی فراگیر را نمی‌داند و خود را برتر می‌داند، همچون #خمینی و ذوب‌شدگان در ولایتش، در ادامه نظام ضعیف‌کشی را در بازی‌های غیرانسانی موروثی، بازتولید کنند! در نوشته‌ی پیشین نوشتم که چرا خمینی یک #واکسن بود! میکروبی در رگ ملتی بیمار آلوده به میکروب ضعیف‌کشی با اشعار نغز و شعارهای پوشالی عدالتخواهانه خفت شده در سنت ارباب و رعیتی.
شعار دموکراسی با حذف بیماران، به معنای تضمین دموکراسی نیست! شعار دموکراسی وقتی تعبیر خواهد شد که نظر به بیماری باشد نه بیمار. و این مقدور نخواهد شد جز فهم اینکه ما در دو بیمارستان پوزیسیون و اپوزیسیون هر دو بیماریم و نیازمند یک مفاهمه برای پذیرش نقش بیماری خود در این اپیدمی زورگیرانه از جهل و توانِ ضعیف‌تر از خود. تنها بیمارستان‌هایمان با هم فرق می‌کند!
بنابراین با پایان یافتنِ پولِ خریدِ اینترنت با بهای یک جلد از فایل پی.دی.اف و یا کل نوشته‌های چند ساله (که از ابتدا تنها در کار دستیابی به راهکارهای مختلف در موقعیتهای مختلف بود) توسط شهروند عزیزی که نمی‌دانم کتاب را خوانده است یا نه، اما به هر دلیل از او سپاسگزارم و با افزودنِ مراتب سپاسی دیگر از توجه تمام دوستان مهربان و فرهیخته در این سالها، دیگر کار من در همین‌جا تمام است.
چون دیگر پرداخت هزینه‌های آب و برق این غارنشینی هم مقدور نیست. بدهی‌ها جای خود.
مصداق جانم فدای ایران، شاید شعار باشد! شاید خون یک قربانی مبارز باشد که هنگام جان دادن در راه آرمانهای متعالی، هنوز به زورگیری مقدس باور داشت. می‌گفت مردم و توده‌ها... اما توده‌ها را فرمانبر ایدئولوژی خود می‌خواست!
تعبیر من اما از شهید این است که در نبردی نابرابر آنقدر جاخالی بدهی تا دشمن تو آنقدر قاتل نشود تا فشنگ‌هایش به‌پایان رسد! البته در این نبرد نابرابر ممکن است تو همه چیز خود را فدا کرده باشی بی‌آنکه در تقویم تاریخ ثبت شده باشد. نمیدانم آیا این مرامنامه و نوشته‌های فیس بوکی و وبلاگی باقی می‌ماند یا نه؟ نمیدانم روزی چاپ می‌شود یا نه؟ اما می‌دانم که راه توسعه از هجوم ذراتِ حیابتخش و برابرِ نور با هم‌افزایی و بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی می‌گذرد! تمام این دفتر برای تئوریزه کردن همین یک جمله بود: تاریکی با شلیک تاریکی محو نمی‌شود!
اگر حالی و نفسی و اینترنتی باشد، شاید بتوانم گهگاهی حضوری کمرنگ داشته باشم.
در شهر اگر کس است... یک حرف بس است.
هر چند مثنوی هفت من کاعذ هم کفایت نکرده باشد!
خیام ابراهیمی
16 خرداد 1398
.
استراتژی: وحدت تمام اعضاء یک وطن در ستاد مشترک اپوزیسیون:
الف- لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی
ب- لینک در وبلاگ:
تاکتیک: تبدیل تهدید به فرصت در یک میدان امن در میهمانی ارباب برای انتقال قدرت به تمام مردم.

آبریزگاه

آبریزگاه
یک کشتارگاه بهداشتی نیازمند آبریزگاه است!
من بهنودم!
ابوالفضل پورعرب نیستم که بگویم:
صاحب مملکت باید بمیرد وقتی دانشمندی برای کودک بیمارش جای مرغ، بال و پای مرغ می‌خرد، تا نمیرد!
بلاک می‌کنم خزعبلات را
رسانه آبریزگاه عمومی نیست.
کلمه برایم شریف است و شرافت دارد.
من خبرنگاری حرفه‌ای هستم
نامه رسانی که صادق است
و هیچ ویرگولی را در این جمله جابجا نمیکند
اعدام؛ لازم نیست آزادش کنید!
اعدام لازم نیست؛ اعدامش کنید!
خبرنگاری شبیه مرده‌شوری است
چه فرقی می‌کند که مرده شاه باشد، یا خسروگلسرخی.
حرفه مثلِ ماشین است
مثلِ اسلحه که یک ماشین است
مثلِ پنبه که سر نمی‌بُرَد مثلِ شمشیر
اما می‌گویند می‌بُرَد!
کار پنبه پاک کردن خون است
چه خونی باشد که سعید امامی از خوردن داروی نظافت بالاآورد
چه خونی که از زخم داریوش فروهر بیرون زند
کار من حقیقت نیست
آشتی دادن سعید با داریوش است
گیریم در سردخانه
گیریم وقتی که باید ویرگولی را برای قاضی ببرم
گیریم وقتی که باید ویرگولی را برای بی.بی.سی بشویم!
من شهید نیستم!
شهادت یعنی پذیرفتن عقوبت مرگ
وقتی که برای نکشتن دشمن جا خالی میدهی
در میدان نبرد
من اهل نبرد نیستم
اهل زنده بودنم
برای زندگی ساختن
میان ویرگول‌ها
وقتی نمیتوان مانع از سفرشان به دادگاه یا بیدادگاه شد
این‌که چه کسی زنده می‌ماند
و چه کسی می‌میرد
شغل من نیست
شغلِ من حملِ خبر است
در قالبِ داستان خودم.
محلّل دیگری است!
حلال و حرام سوژه‌ای به نام گوشت و استخوان و دل و روده در قالب انسان با من نیست!
همین.
https://www.youtube.com/watch?v=DVBpnoOGRHc&pbjreload=10

واکسن 14 خرداد

14 خرداد، روز واکسیناسیون ملی، خجسته باد!

ســـــالگردِ آن امـامِ راحل است، لعنت چرا؟
نفرت از یک واکسنِ ارزان و بی منّت چرا؟
خسته از یک تبِ چل‌ساله‌ی کشدار و شدید
لـــــرزش و آشفتگی دارد، ولی آفت چرا؟
ایمنی بر آفتِ تسلیم و جهل و بردگی
موهبت باشد که پالایش نکوست، محنت چرا؟
آن‌که سمّی شد به رگ‌های دروغ و جهل ما
منقلب کرد حال ما را از ریا، نفرت چرا؟
آن‌قَـــدَر در جهلِ ما تقلید را تخریب کرد
تا بفهمیم اعتماد کور و بی حکمت چرا؟
راه او تخریب بود و پیروانش رهسپار
با تمِ تخریبگر و تخریبچی، وحدت چرا؟
خدعه در آستینِ او بود و تو صدق پنداشتی
با عبا و وعظ و منبر، فکرِ پر زحمت چرا؟
قدرِ آن داروی رایگان را بدان ای بت‌پرست
تا بدانی قدر استقلالِ رأی،... طاعت چرا؟
صاحبِ حقّ حیاتِ مستقل خود بوده‌ای
مفتخوری از کاسه‌ی وَهمَش، وَ با لذت چرا؟
انتظارِ عافیت از بردگی، دیوانگی است.
بار عقلِ خود سوارِ دیگری؟ زحمت چرا؟

زحمتِ حلِ مسائل در زناشویی توراست
زحمتِ حق شراکت را به یک دولت چرا؟
تو رها کردی، حقوق مشترک در سرنوشت
وانهادی عقل خود را با یکی، بیعت چرا؟
چون نفهمیدی که قانون کرده او را چون خدا
بنده بودی و نپرسیدی که این خفت چرا؟
ثروت ملت برای کشتنِ ملت چرا؟
ملتی را نفله کردن پای یک امت چرا؟
امتی را بین بیتِ خویش و بیرون از وطن
پاره کردن بینِ جنگ و فحش و با ذلت چرا؟
گفته بودی فقرِ ملت از خطایِ دولت است
حاکمِ بی‌مایه با قانــــــونِ پرنکبت چرا؟
ما نفهمیدیم که این قانون تو را کرده خدا
غبنِ این ملت ندارد ارزشی، قیمت چرا؟
بیعتِ ما با خداوندیِ یک سلطان نبـــــود
خادمی می‌خواستیم! اربابِ پر نخوت چرا؟
نیک گفتی: که سزاوارِ خدایی نیستی
خون بباید گریه کردن بر سر امت چرا؟
لیک آن حرف و تعارف، خود دروغی بود و بس
چونکه سی سال است خدایی می‌کنی، شهوت چرا؟
صاحبان حق، عقیم از حکم تقدیـــــــرِ وطن
جمله در بندِ یکی حصر، اینهمه عزلت چرا؟
ناظری می‌خواستیم بر ملکِ مهرورزان ولی
جای مهر و عاطفه، با کینه و نفرت چرا؟
گزمه‌ها را زر خریدی و گروگان کرده‌ای
لاتجسس گفتی اما دزدی از خلوت چرا؟
این برادر را به قتل آن برادر خوانده‌ای
دشمنی با خلقِ عالم در پی وحدت چرا؟
گفته بود، معمار مکر و خدعه با سیلی و مشت:
مردمند سالار بختِ خویش، ولی بختک چرا؟
او فریفت ما را، چرا باید تو پاسوزش شوی؟
گر تو هم خدمتگزار ملتی، غفلت چرا؟
.
حالیا بیــــدار شو!...از دامِ آن شیطانِ کـور
هیــچ تاریکی به تاریکی نشد جَلوَت چرا؟
"
راهِ هستی" بذلِ نور و آب و خاک است و هوا
رایگان و بی دریغ، زاینده، بـا خِسّت چرا؟
"
راهِ نیستی" نفی و حذف است و تبهکاری و شرّ
دشمنی و جنگ با نامـــوسِ هر غیرت چرا؟
خونِ ملت شیشه کردن از بــــــرای اجنبی
از رگِ مردم بریدن وصله بر دولت چرا؟
نفرت و کین با دگر اندیش، نباشد حقِ تو
حقِ آب و خاک را خوردن، به این ذلت چرا؟
رحم بر مؤمن به خویش و خشم بر غیرخودی
ملتی را شقّه کردن بهرِ امنیّت چرا؟
حقِ بنیادی فرا از مؤمنی و کافری است
این شکاف از اقتصادِ کیش شخصیت چرا؟
فهمِ قانونِ درست از صاحبانِ حق بپرس!
جمله‌ی خلقِ جهان را در یدِ قدرت چرا؟
مردمند سالار و فرمانِ وطن باید شنفت
حکم سلطان و شهنشه کشتمان، محنت چرا؟
واگذار حقّ مسلّم را وُ... از مــا درگذر
بَرکن این قانون شرّ را، اینهمه حسرت چرا؟
از طلاگشتن پشیمان گشته‌ایم، مس کن مرا
کش مَدِه این احتضارِ نور را، ظلمت چرا؟
خیام ابراهیمی
14 
خرداد 1398

Monday, June 3, 2019

چاه‌نمایی خودآگاه یا ناخودآگاه شهرزاد میرقلی‌خانی

#گام_دوم انقلاب با چاه‌نمایی آگاهانه یا ناخودآگاه شهرزاد میرقلی‌خان
با عشقِ ترامپ به سلطان بومی که 40 سال با شعار مرگ برای امریکا تخم طلا گذاشته، آقا با یقین به عدم جنگ، چه آشی برای میلیون‌ها رعیت چلاق پخته؟ آیا تقدیر است برای #دولت_جوان موعود، با قلع‌وقمع یاران قدیم، یک ولی مطلقه‌ی جوان به ملت هدیه کند؟
ویدئو‌ی پیوست از دیدِ قاضی شارع، دارای مصادیق مجرمانه است. لطفا با آن بازی نکنید! هدف از این نوشته، خوانشِ تحولاتِ ساختاری مورد نظر نظام، در پروژه‌‌های زنجیره‌ای برای تعویض پوستین است!
خانم شهرزاد میرقلی‌خان، پس از 5 سال زندان در امریکا به جرم خرید 3000 دوربین پیشرفته دید در شب، در سال 91 به ایران بازگشت و ابتدا به‌عنوان مدیر روابط بین‌الملل پرس.تی.وی و سپس بازرس ویژه صدا و سیما برگزیده شد! او همسر سابق محمود سیف (محسن سجادی نیا) عضو ارشد سپاه است که مسئول خرید بنیاد تعاون سپاه در دوران تحریم برای ورود ادوات و آبپاش‌های ضد‌شورش و سلاح بصورت قاچاق با تأسیس دهها شرکت کاغذی، به داخل ایران است!
دو ویدئوی ذیل شامل اخطار به رهبر نظام و افشاگری در مورد فعالیت‌های تحت فرماندهی بیت، توسط#شهرزاد میرقلی‌‌خان با مهلتی تا پیش از #روز_قدس است، برای پذیرفتن 8 خواسته‌اش (از جمله کناره‌گیری از قدرت و واگذاری کشور به ملت و انحلال بیت و برکناری والاحضرت مجتبی و طائب و شرکاء) تا از بیان رازهای مگو خودداری کند! اما به‌علت عدم توجه رهبر نظام به خواسته‌ی وی و صراحت لهجه‌ی خصمانه‌اش در مواجهه با امریکا، اقدام به افشاگری در مورد غارت ملی برای ناامن کردن کشور و جهان توسط اژدهای 5 سر نموده است!
ایشان مسئولیت تمام مشکلات ایران و تنش‌آفرینی ایران در منطقه و امریکا را از رهبر و چهار سر دیگر اژدها یعنی مجتبی، طائب، انگلیس و امریکا می‌داند!
به باورم خانم میرقلی‌خان کلا آدرس را اشتباه نشان می‌دهد!
مشکل اصلی در مناسبات قدرت نهادینه در قانون اساسی است، نه قانونمداران.
مشکل ملت از اقدامات فراملی رهبری برای هرگونه تاخت و تاز علیه منافع ملی نیست! به باورم، مقصر اصلیِ فلاکت مردم ایران، در واقع ساده‌انگاری و جهل مردم و عوامفریبی اصلاح‌طلبان با فریب مردم برای بیعت مردم با قانون اساسی است#اصولگرایان از ذوب شدگان در ولایت در کف خیابان و چماقداران و لباس شخصی‌ها گرفته تا مصباح و عوامل قتل‌های زنجیره‌ای همواره بفرموده شمشیر را از رو بسته‌اند! آنچه به عنوان اختلاس و فساد و غارت ملی و تنش آفرینی توسط رهبر و بیت بموجب اختیارات مطلقه القاء میشود، در واقع جزو اختیارات قانونی ولایت مطلقه فقیه است. کار رهبری هر چه باشد و با هر عقوبتی(حتی ویرانی ایران)، کاملا قانونی است!
مشکل از قانون اساسی و عدم نظارت تمام مردم بر سرنوشت عمومی، با بیعت اکثریت مردم با آن در هر انتخابات نمایشی است که هر بار به درخواست پرچمداران اصلاحات، #تکرار شده است؛ و راه برون رفت کشور از بحران ناشی از ناامیدی ملی و عقیم نگاه داشتن مردم از نظارت عمومی بر منابع و سرنوشت خود، اقدام به عدم بیعت اکثریت مردم با قانون اساسی برای از سکه انداختن مشروعیت قانون اساسی بر اساس خواست اکثریت مردم است که اختیارات مطلقه‌ در قانون فعلی از التزامات آن برای تبعیت تمام مسئولین نظام در 3 قوای غیرمستقل قانونی است. بنابراین از کوزه همان برون تراود که دراوست!
بنابراین با وجود چنین قانونی، با تغییر مسئولین و رهبری نظام، مشکلِ کشور با ملتی بی اختیار در تصمیم سازی سیاستهای هزینه‌بار و کلان از قبیل صلح یا جنگ، حل نخواهد شد! چون همان اختیارات مطلقه به دیگری منتقل خواهد شد! رهبری بموجب بند یک اصل 110 و سایر بندها و اصول مکمل، مجاز است برای حفظ و مصلحت نظام از هر وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف معمار انقلاب، که صدور انقلاب در جنگی بنیادی با غیرخودی است، استفاده کند! بر این اساس مشکل ملت ناشی از مکانیسم سنتی اعتماد به تار سیبیل دایی‌جان #خاتمی ، و قسم حضرتعباس خانعمو #موسوی ، با التزام عملی به قانون اساسی است. قانونی که تعیین سیاستهای کلان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و نظامی (سرنوشت یک ملت 80 میلیونی) را به یک رهبر داده است و نقش مسئولین سه قوا، در قطار صدور انقلاب به دیار قدس، روی دو ریل چپ و راست، تنها به عنوان لکوموتیوران و خدمه و تداکاتچی و آبدارچی است، که جملگی مسئول اجرای نقشه‌راه آن سیاستها با هر هزینه و پذیرش تبعات و عوارض اقتصادی و سیاسی ناشی از آن هستند و قانونا نمی‌توانند برخلاف آن از مردم سفارشی فراتر از تبعاتِ اختیارات ولایت مطلقه فقیه بگیرند، تا متعاقبا از انجام آن اعلام ناتوانی کنند و بنالند که مقصر رهیری است! خیر! مقصر اصلی ایشانند که در راهی گام نهاده‌اند که در دل با آن نبوده‌اند و به جای توبه از قانون اساسی مردم را به مردمسالاری امیدوار کرده اند که منظور از آن بیعت مردم با یک سالار همه کاره است که قادر است همواره کشور را با ادبیات سلبی-حذفی مبتنی بر تقسیم کشور به مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی در شرایط جنگی و بحران نگاه دارد! که متدین بودن و التزام به دین حکومتی بر اساس زورگیری عقیدتی از گهواره تا مدرسه تا گور، از اصول بنیادی بهره مندی شهروندان برای مشارکت در نظام تصمیم سازی برای شرنوشت عمومی بموجب قانون اساسی است! و این همان حلقه ی مفقوده است که خاتمی و موسوی به روی مبارک نمی‌آورند، چون خود ویژه خوار چنین سازوکاری بر اساس منویات معمار کبیر هستند!
.
به باورم شهرزاد میرقلی‌خان، یا به نقش خود آگاه است، و یا بازیچه‌ی یک سناریوی حکومتی-امنیتی و دلخواه، بواسطه‌ی سرافراز در #گام_دوم انقلاب است. فراموش نکنیم که پس از ضبط مدارک خانم میرقلی خان توسط اطلاعات سپاه و تبعیدش به خارج از کشور برای حفظ جان، این سرافراز بود که همان مدارک و پرونده را از سپاه دریافت کرد و در امنیت کامل در دوبی به‌دست شهرزاد رساند!
چه بسا تحولات ساختاری وعده داده شده توسط رهبر، بموجب نقشه‌ی راه در #گام_دوم انقلاب، تغییرات روبنایی و تعویض لباس نظام، با سوزاندن مهره‌ها و تصفیه نمودن مسئولینِ نشان‌دارِ سابق نظام در گام اول باشد تا نظام سلطه با تغییر پوشش در بازسازی چهره‌ی موجه بین‌المللی خود، با یک تیر چند نشان بزنند! آیا آن دولت جوان که اخیرا رهبری وعده‌اش را داد، در راه است؟!
.
نتیجه:
تغییر مسئولین نظام با جابجایی برخی از مسئولین انتحاری سابق و تصفیه‌ی بخشی از سپاه، برای فرافکنی فساد و اختلاسهای داخلی و خلافهای بین‌المللی بر دوش مهره های سوخته، حتی با ورود خاتمی و موسوی و نلسون ماندلا و گاندی هم، بدون تغییر بنیادی قانون اساسی برای انتقال قدرت تصمیم سازی در سرنوشت عمومی به تمام ملت (که عین سکولار دموکراسی است)، این وطن راهی به جایی نمی‌برد!
اما راه آن از صندوق اربابی که همان صندوق 88 و 92 و 96 است، نمی‌گذرد!
راه از حضور اکثریت مردم در کنار اقلیت مشروع با ادبیات ایجابی-جذبی و بصورت مسالمت آمیز در یک میدان امن در میهمانی ارباب میگذرد، که انکار و کتمان آن در منظر تاریخ و جهان ناممکن است!
به باورم راه چنین فرصت تاریخی تنها با یک فراخوان عمومی برای حضور در یک میدان امن بموجب شرایط یک مرامنامه‌ی امید( که پیشتر در همین صفحه ارائه شده)، توسط یک ستاد مشترک اپوزیسیون با زبان حقوقی مشترک و ادبیات مسالمت‌آمیز توسط یک شخصیت کاریزماتیک باز میشود، و البته تکرار و نشستن و برنخاستن تا نتیجه!
خیام ابراهیمی
12
خرداد 1398
1) ویدئوی اخطار
2) ویدئوی افشاگری اول:
3) صفحه‌ی حساب یوتیوب و کل ویدئوهای خانم شهرزاد میرقلی‌خان
https://www.youtube.com/channel/UCJDTcG6a4zsJZ9uekLpiCGA/videos



کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...