بدرود!
ای رؤیای عسل در خونِ نهان
کمک!... اِی مبارزین کف بر دهان و فشنگ زیرِ زبان!
ای چاشنیهای خیسِ امپریالیسم در جیبِ خیالیِ مخلوقِ استالین و امام زمان!
عروسکهایِ کودکیِ "کریستوفر رابین" گم شدهاند...ای امان!
و او همسر و فرزندش را بهیـــاد نمیآورد
و در دو سویِ یک شکافِ عمیق، بین کوه و ابر و گناهِ خرده بورژوازی
روز و شب در جستجویِ واقعیِ عشقِ مجازی
برای آب و نان و شراب، پاره پاره، زمین و زمان را میدَرَد
و به عشقِ عسل
با جیب خالی و پز عالی و فحش و رجز و غزل
به صیدِ غزالها میرود
و بینقشهی راهی از ازل
گلها را میفروشد و کندویی در دشتِ بالای ابرها میخرد!
#اپوزیسیون انقلابیِ محترم!
برای همدلی با مردمی که یکدیگر را بهجا نمیآورند
با عروسکهای کودکی آشتی کنیم
و از درونِ کلانشهرها
مردم را در خانههای روستایی و حواشی کلانشهرها بهجای آوریم!
و مثل سایر مردم شهر
از حرکاتِ واقعی "وینی پو" خرسِ عروسکیِ دورانِ کودکی
در آغوشِ دیگری نترسیم!
که حلقهی گمشده
در پریشانی تضادِ غیرعلمی چپانده در وحدتِ قلبهاست
تضاد طبقاتی
ناشی از چاهنمایی چاهکنها و
در ثبت برَندِ شبههعلمیِ "مهندسیِ معکوسِ آدمهاست"!
خطایِ بنیادی
در کارخانهیِ آدمکسازی ریاضیدانهاست
حلقهیِ مفقوده
همان کودکیِ زنده، اما گمشدهی مردهی ماست!
که صادقانه جانش را
برایِ همافزایی زنبورهای عسل در یک کندو حراج کرده
و بال بال میزند
لطفا آیاتِ فیلمِ "کریستوفر رابین" را روزی پنج نوبت اقامه کنیم
شاید دمی با فروتنی به خاک درافتیم
پیش از آنکه در تنشی خونبار برای همیشه در خـــاک شویم!
اینک قومی سرگردان
شدیدا نیازمند پیدا شدن است!
مردمی آگاه و بیخبر و آویزان
و همیشه در صحنههای تنهایی میان جمع تنهایان
که بادکنکِ همیشه عزیز خود را
که پر از هوایِ خوشِ تنها داراییِ خرس مهربان کودکیهاشان است را به هم هدیه میدهند...
چنین ملتی شدیدا نیازمند پیدا شدن اَست!
برای یافتن خود
فرقی بین "هل من ناصرا ینصرنی" و کمکهایِ اولیهی "سوشیال دیس ابیلیتی" و سوسیالیسم موقتی، نیست، رفیقان!
خرس مهربانیِ درون ما
گم شده است!
خرسی که بادکنکاش را به قطاری آویزان کرده
که با سرعت هر چه تمامتر
رهسپار میدانِ جنگِ تودههای پاپتی
در توده ی خاکستری یک کاسهی سرِ منگ است
آن هم به آتشِ رجزهایِ ارباب و رعیتی، پیش از رشدِ سردابهداری.
پس: در جدالی مجازی، واقعا نجنگیم!
که واقعیت
در آغوشِ سیستماتیکِ تولیدِ شوراهای همافزایی است!
چه کسی خرهایِ عروسکیِ خسته را
میان رودِ خروشانِ نفرت و پریشانی یاری خواهد داد؟
که حتی وقتی در قفسههای تاریک خانه پنهان شدهاند
و از ترسِ مرگ زار زار میگریند
همچنان از تهدیدِ غرقه شدن میان کابوسها
آهسته و زیر لب فریاد میزنند:
"کمک! ... کمک!"
چرا کسی به فکر تنهایی یک دیکتاتور نیست؟
که امروز
میانِ قفسههایِ قانونِ عروسکهایِ شما
و به حکمِ شما
دستش به خونِ شمایان آلوده شده!
چرا کسی خود را و او را و ما را
با تقدیمِ تنها بادکنکِ خرسِ عروسکیِ کودکیهایِ گمشدهی یک وطن
در میدان آزادی
نجات نمیدهد؟!
براستی، رؤیای عسل را
چه کسی
جز "مامِ میهن" تعبیر خواهد کرد؟
که بر زخمِ تمامیِ فرزندانِ خویش
در دوسویِ آوردگاهِ جنون
خون میگرید و
گریبان میدَرَد
بین کوه و ابر!
این هم آخرین بایتِ در چنته!
ارزانیتان.
خیام ابراهیمی
20 دی 1397
پ.ن:
1) کامنتهای این صفحه همواره پرحجمتر از متنند!
اتوریته مؤثر، حلقه مفقوده اپوزیسیون سنتی
سال نو و حال نو در بهار نو، بر تمام یاران مبارک باد! (به دلیل پستِ قبلی، شاید این آخرین نوشته باشد!)
چرا باید به حالِ اپوزیسیون و مردمِ مبارز ایران خون گریست؟
به نظر شما، اتوریته و کاریزمای انسانی کدام پرچمدار مردمی در ایران، بر اساس حق آب و خاک مشترک (و نه ایدئولوژی امت خودشان، علیه ملتِ غیرخودی) بیشتر از سایرین است؟ بدیهی است که پاسخ به این پرسش نیازمند فهم اتوریته و کاریزمای انسانی بر اساس آگاهی(و نه جهل) مردم، و نه زورگیریِ عقیدتی و قانون آن است.
چرا باید به حالِ اپوزیسیون و مردم مبارز ایران خون گریست؟ چون با کمال تاسف، اکثرا بصورت سنتی و مذبوحانه در میدان پوزیسیون بازی میکنند و همواره بانیِ اتلافِ خون بخشی از مردم میشوند! هر چند مبارزات آزادیخواهانه و تاریخی میتواند به عبرتی مؤثر در ادبیات سیاسی مبارزات مردمی منجر شود، اما متاسفانه به شهادت 113 سال پس از مشروطیت، عدم نگاه علمی و واقعبینانه توسط پرچمداران اپوزیسیون، و نیز به ناگزیر عدم تشکل مستمر نیروهای مردمی، عملا مانع از انتقال تجربیات اپوزیسیون راستین، به نسلهای آینده شده است.
اپوزیسیون تاکنون نتوانسته اتوریته و اقتدار خود را بر فرمانبری و پیروی اقشار جامعه محک بزند!
اگر اتوریته را اقتدار مادی و معنوی بر گروه و یا جامعه بدانیم، واقعیت این است که در قیاس بین پوزیسیون و اپوزیسیون، شفافیت نسبی با نظام است. این به این معنا نیست که اپوزیسیون قابلیت چنین اقتدار شفافی را ندارد. وقتی از شفافیت اتوریته سخن میگوئیم به این معناست که باید دارای مصداقی معین در یک میدان واقعی باشیم. تا زمانیکه این پتانسیل آزاد نشود نمیتوان به تحولی بنیادی در ساختار حاکمیت دل بست و منتظر واکنش خودجوش مردم شد! چنین انتظاری 40 سال طول کشیده!
نظام به هر زور و ضربی میتواند هر وقت خواست اقلیتی را برای راهپیماییها و یا ماموریتهای میدانی بسیج کند. اما چنین قدرتی در دستان اپوزیسیون نیست و تاکنون در بخش درون نظام به جز همایشی(بر اساسِ ادبیات انقلابی) در دوران بنیصدر به همراه مجاهدین خلق در دانشگاه، این تنها موسوی است که توانسته مردم را در راستای هدفی معین (هرچند با روشی نادرست و ناکارآمد و عقیم) بسیج کند! این هدف و شکل بسیج و به میدان کشیدن، عملا موجب این شد که در نبردی نابرابر، آن پتانسیل برتر و اکثریتی، بین دو اتوریتهی بالفعل و انحصاری و البته قانونی درون نظام، پیروزی صوری عملا با نظام باشد.
اینکه بدانی اکثریت مردم معترضند و حق مسلمشان در قانون سلب شده، و نظام از هر روشی بهره میبرد تا خلاف واقع، سلطه و اتوریتهی مادی و معنوی خود را مشروع و قانونی و غالب نشان دهد، دلیل نمیشود که هر تظاهرات روبنایی را مصادره کرده و به حساب موجهی برای #تکرار شعار #براندازی بگذاری.
بنابراین همانطور که موسوی و خاتمی را به دلایل بنیادی در مخالفت با حق مسلم مردم( با التزام به قانون اساسی سلطه) نمیتوان #اپوزیسیون خوان به باورم نیروهای مخالف نظام را هم به دلیل پریشانی در تفکر و روش مبارزه نمیتوان اپوزیسیون راستین و واقعی خواند! چرا که آنها بیشتر از آنکه بتوانند اثبات کنند که براستی یک اپوزیسیون واقعی با روشی علمی و مدرن هستند با رفتارهای خود عملا در میدان حاکمیت و پوزیسیون بازی میکنند!
مثلا در هیاهوی ساختگی و تظاهرات دی 96، این اپوزیسیون نبود که مردم را به میدان کشید! این نظام بود که آغازگر آن بود و سپس بر امواج نارضایتیهای ناشی از مطالبات روبنایی، شعارهای مورد دلخواه براندازانهی خود را به حساب اپوزیسیون تزریق کرد! دلیلش واضح است: ایجاد یک دامچاله برای سرکوب بخشی از مردم بازیچهی شعارهای براندازانهی تزریقی و اوج گرفتن توقع انقلاب از سوی اپوزیسیون خارج نشین و سپس رخوت و سکوتی چند ماهه که نتیجه به مغبون شدن و سرخوردگی مردم منجر شد! مع الوصف این اپوزیسیون بود که این تظاهرات حکومتی را مصادره کرد و آنرا سرمایهی اصالت وجودی خود گرفت و بر اساس آن اوج گرفت و بعد کمکم از شور اعمالشده فرو افتاد! در واقع این هندوانهای بود که نظام بواسطه ی اپوزیسیون صادراتی و عناصر نفوذی، زیر بغل اپوزیسیون واقعی ناآگاه گذاشت. این نظام بود که با استفاده از اتوریتهی مادی در کل کشور و اتوریتهی معنوی بر فرمانبران و آتشبهاختیاران انگشتشمار خویش، پتانسیل نارضایتی را آزاد و مهار کرد و آن را بصورت مصنوعی در اختیار اپوزیسیون گذارد تا با پمپاژی دروغین و صنعتی، بادکنک اتوریتهی کاذب و متوهمانهی اپوزیسیون را باد کند.
وقتی شما بادکنکی را خود باد میکنید، آنگاه ترکاندن آن هم در دست خود شماست.
اپوزیسیون تاکنون نتوانسته اتوریتهی خود را در جامعه اعمال کند و وزن خود را محک بزند. چون دارای وحدت متمرکز و آزمون و خطایی واقعی بر اساس فراخوانی شفاف و پی گیر و مستمر نیست!
بدیهی است که برای تحقق چنین امر ضروری، در گام اول نیازمند اتحاد است. و برای این گام اول نیازمند فلسفه، استراتژی و تاکتیکی بر اساس یک نقشه ی راه گام به گام و مسالمت آمیز است.
از سوی دیگر اپوزیسیون به دلیل فعالیت پراکنده و غیرتشکیلاتی آن هم بر اساس منابع مالی تزریقی توسط نظام سلطه به تریبونهایِ ناشی که دارای ادبیات مناسبی برای بهره وری از پتانسیلهای موجود نبوده و روشی برای اثبات اتوریتهی لازم و کافی و مردمی ندارند، و بواسطه ی عناصر صادراتی با حمایتهای غیرمستقیم از راه دور، دارای پایگاهی متزلزل است. او اگر نتواند به آن هویتی واقعی ببخشد عملا با رفتار خود مانعی بر سر راه مطالبات بنیادی و مردمی خواهد شد. همچنانکه در 113 سال پس از مشروطیت همواره از همین سوراخ گزیده شده است!
اپوزیسیون هیچگاه قادر نبوده که زبان مشترک حقوقی و غیرقابل کتمان را با استفاده از پتانسیل درون کشور شناسایی کند! چون دارای روشی علمی نیست. چون ادبیاتش بهانه ای است برای سرکوب و با این حال بنایش بر تکرار انقلاب نیست، بلکه خواستش استفاده از روشهای مسالمتآمیز است.
اپوزیسیون هنوز نتوانسته متوجه شود که روش مسالمتآمیز، ذاتا نمیتواند همراه با شعارهای سلبی و حذفی باشد. این به این معنا نیست که در صورت اتخاذ ادبیات ایجابی-جذبی اپوزیسیون ناگزیر است دل به اصلاحاتی در درون ساختار قانون اساسی فعلی بدهد و با نظام همکاری کند!
به همین دلیل وقتی سخن از مبارزات مسالمت آمیز میشود او دچار تناقض در تئوری و عمل میشود.
متاسفانه اپوزیسیون دارای مغز متفکری برای برنامهریزی پس از شناخت ماهوی و فلسفی و استراتژی و تاکتیکهای مناسب در موقعیت موجود نیست، و رفتارش احساسی و پراکنده و ضد وحدت بنیادی، و روبنایی و سنتی است. و دقیقا به همین دلیل، ناتوان از ترسیم نقشهی راهی علمی است!
بر اساس چنین شخصیت احساسی و متزلزلی است، که به حال این مردم و اپوزیسیونش #باید_خون_گریست! اپوزیسیونی که نتواند موقعیت تاریخی را در دوران پیشاآزادی و با وجود نظامی توتالیتر و بسته بر اساس ادبیاتی عوافریبانه و پارادوکسیکال تشخیص دهد، مسلما نخواهد توانست بر اساس یک ادبیات مشترک بر اساس حق آب و خاک مشترک (نه ایدئولوژی) موفق به تحولات بنیادی برای حاکمیت یک نظام دموکراتیک و انسانی_مردمی شود! بدیهی است که حکومت مردم بر مردم تنها با قید مناسبات انسانی قابلیت ایجاد ثبات پایدار را دارد! بنابراین نقش اپوزیسیون تنها کسب هژمونی تودههای مردمی نیست! پس از شناخت موقعیت و مناسبات قدرت و قانون اساسی و ابیدت حاکم بر آن، آنگاه است که برای پالودن سوء تفاهمات واژگانی از ادبیات حقوقی، آنگاه با سوق دادن مردم بر بستر یک حق بنیادی (غیرقابل کتمان و فراگیر) براسای ادبیاتِ انسانمدار (نه سمبولیک و ایدئولوژیک) قادر خواهد شد با آزاد کردن پتانسیلهای بالقوه بین مردم و نظام حاکمه و ستاد مشترک اپوزیسیون، عملا موجب تحولات بنیادی به نفع مردمی اگاه شود! وگرنه موج سواری بر مطالبات شعارگونه از قبیل #براندازی ، جز چاه نماییهای تاریخی و درافتادن به چاه ویلی دیگر، ثمری نخواهد داشت!
در صورت تمایل میتوانید #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی و مانیفست وحدت را بخرید! مطمئن باشید تا بهای این مرامنامه را نپردازید و بدان پایبند نباشید، قادر نخواهید بود شاهد آزادی را در آغوش بگیرید!
در شهر اگر کس است...یک حرف بس است.
میدانم که صدای یک گنجشک محتضر، در میان بوقهای پرترافیک این شهر شلوغ گم است.
خیام ابراهیمی
29 اسفند 1397
پ.ن: 60 پست اخیر با پیامهای پیوست و مهمتر از متنش، تقدیم به تمام ایرانیان آگاه (که ذهنشان مشوش نمیشود) و هموطنان محروم و تنگدست و مستقل و در حالِ نابودی باد! با آرزوی سلامتی ایران و پیراستنشان از دروغ و #کیش_شخصیت
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
سال نو و حال نو در بهار نو، بر تمام یاران مبارک باد! (به دلیل پستِ قبلی، شاید این آخرین نوشته باشد!)
چرا باید به حالِ اپوزیسیون و مردمِ مبارز ایران خون گریست؟
به نظر شما، اتوریته و کاریزمای انسانی کدام پرچمدار مردمی در ایران، بر اساس حق آب و خاک مشترک (و نه ایدئولوژی امت خودشان، علیه ملتِ غیرخودی) بیشتر از سایرین است؟ بدیهی است که پاسخ به این پرسش نیازمند فهم اتوریته و کاریزمای انسانی بر اساس آگاهی(و نه جهل) مردم، و نه زورگیریِ عقیدتی و قانون آن است.
چرا باید به حالِ اپوزیسیون و مردم مبارز ایران خون گریست؟ چون با کمال تاسف، اکثرا بصورت سنتی و مذبوحانه در میدان پوزیسیون بازی میکنند و همواره بانیِ اتلافِ خون بخشی از مردم میشوند! هر چند مبارزات آزادیخواهانه و تاریخی میتواند به عبرتی مؤثر در ادبیات سیاسی مبارزات مردمی منجر شود، اما متاسفانه به شهادت 113 سال پس از مشروطیت، عدم نگاه علمی و واقعبینانه توسط پرچمداران اپوزیسیون، و نیز به ناگزیر عدم تشکل مستمر نیروهای مردمی، عملا مانع از انتقال تجربیات اپوزیسیون راستین، به نسلهای آینده شده است.
اپوزیسیون تاکنون نتوانسته اتوریته و اقتدار خود را بر فرمانبری و پیروی اقشار جامعه محک بزند!
اگر اتوریته را اقتدار مادی و معنوی بر گروه و یا جامعه بدانیم، واقعیت این است که در قیاس بین پوزیسیون و اپوزیسیون، شفافیت نسبی با نظام است. این به این معنا نیست که اپوزیسیون قابلیت چنین اقتدار شفافی را ندارد. وقتی از شفافیت اتوریته سخن میگوئیم به این معناست که باید دارای مصداقی معین در یک میدان واقعی باشیم. تا زمانیکه این پتانسیل آزاد نشود نمیتوان به تحولی بنیادی در ساختار حاکمیت دل بست و منتظر واکنش خودجوش مردم شد! چنین انتظاری 40 سال طول کشیده!
نظام به هر زور و ضربی میتواند هر وقت خواست اقلیتی را برای راهپیماییها و یا ماموریتهای میدانی بسیج کند. اما چنین قدرتی در دستان اپوزیسیون نیست و تاکنون در بخش درون نظام به جز همایشی(بر اساسِ ادبیات انقلابی) در دوران بنیصدر به همراه مجاهدین خلق در دانشگاه، این تنها موسوی است که توانسته مردم را در راستای هدفی معین (هرچند با روشی نادرست و ناکارآمد و عقیم) بسیج کند! این هدف و شکل بسیج و به میدان کشیدن، عملا موجب این شد که در نبردی نابرابر، آن پتانسیل برتر و اکثریتی، بین دو اتوریتهی بالفعل و انحصاری و البته قانونی درون نظام، پیروزی صوری عملا با نظام باشد.
اینکه بدانی اکثریت مردم معترضند و حق مسلمشان در قانون سلب شده، و نظام از هر روشی بهره میبرد تا خلاف واقع، سلطه و اتوریتهی مادی و معنوی خود را مشروع و قانونی و غالب نشان دهد، دلیل نمیشود که هر تظاهرات روبنایی را مصادره کرده و به حساب موجهی برای #تکرار شعار #براندازی بگذاری.
بنابراین همانطور که موسوی و خاتمی را به دلایل بنیادی در مخالفت با حق مسلم مردم( با التزام به قانون اساسی سلطه) نمیتوان #اپوزیسیون خوان به باورم نیروهای مخالف نظام را هم به دلیل پریشانی در تفکر و روش مبارزه نمیتوان اپوزیسیون راستین و واقعی خواند! چرا که آنها بیشتر از آنکه بتوانند اثبات کنند که براستی یک اپوزیسیون واقعی با روشی علمی و مدرن هستند با رفتارهای خود عملا در میدان حاکمیت و پوزیسیون بازی میکنند!
مثلا در هیاهوی ساختگی و تظاهرات دی 96، این اپوزیسیون نبود که مردم را به میدان کشید! این نظام بود که آغازگر آن بود و سپس بر امواج نارضایتیهای ناشی از مطالبات روبنایی، شعارهای مورد دلخواه براندازانهی خود را به حساب اپوزیسیون تزریق کرد! دلیلش واضح است: ایجاد یک دامچاله برای سرکوب بخشی از مردم بازیچهی شعارهای براندازانهی تزریقی و اوج گرفتن توقع انقلاب از سوی اپوزیسیون خارج نشین و سپس رخوت و سکوتی چند ماهه که نتیجه به مغبون شدن و سرخوردگی مردم منجر شد! مع الوصف این اپوزیسیون بود که این تظاهرات حکومتی را مصادره کرد و آنرا سرمایهی اصالت وجودی خود گرفت و بر اساس آن اوج گرفت و بعد کمکم از شور اعمالشده فرو افتاد! در واقع این هندوانهای بود که نظام بواسطه ی اپوزیسیون صادراتی و عناصر نفوذی، زیر بغل اپوزیسیون واقعی ناآگاه گذاشت. این نظام بود که با استفاده از اتوریتهی مادی در کل کشور و اتوریتهی معنوی بر فرمانبران و آتشبهاختیاران انگشتشمار خویش، پتانسیل نارضایتی را آزاد و مهار کرد و آن را بصورت مصنوعی در اختیار اپوزیسیون گذارد تا با پمپاژی دروغین و صنعتی، بادکنک اتوریتهی کاذب و متوهمانهی اپوزیسیون را باد کند.
وقتی شما بادکنکی را خود باد میکنید، آنگاه ترکاندن آن هم در دست خود شماست.
اپوزیسیون تاکنون نتوانسته اتوریتهی خود را در جامعه اعمال کند و وزن خود را محک بزند. چون دارای وحدت متمرکز و آزمون و خطایی واقعی بر اساس فراخوانی شفاف و پی گیر و مستمر نیست!
بدیهی است که برای تحقق چنین امر ضروری، در گام اول نیازمند اتحاد است. و برای این گام اول نیازمند فلسفه، استراتژی و تاکتیکی بر اساس یک نقشه ی راه گام به گام و مسالمت آمیز است.
از سوی دیگر اپوزیسیون به دلیل فعالیت پراکنده و غیرتشکیلاتی آن هم بر اساس منابع مالی تزریقی توسط نظام سلطه به تریبونهایِ ناشی که دارای ادبیات مناسبی برای بهره وری از پتانسیلهای موجود نبوده و روشی برای اثبات اتوریتهی لازم و کافی و مردمی ندارند، و بواسطه ی عناصر صادراتی با حمایتهای غیرمستقیم از راه دور، دارای پایگاهی متزلزل است. او اگر نتواند به آن هویتی واقعی ببخشد عملا با رفتار خود مانعی بر سر راه مطالبات بنیادی و مردمی خواهد شد. همچنانکه در 113 سال پس از مشروطیت همواره از همین سوراخ گزیده شده است!
اپوزیسیون هیچگاه قادر نبوده که زبان مشترک حقوقی و غیرقابل کتمان را با استفاده از پتانسیل درون کشور شناسایی کند! چون دارای روشی علمی نیست. چون ادبیاتش بهانه ای است برای سرکوب و با این حال بنایش بر تکرار انقلاب نیست، بلکه خواستش استفاده از روشهای مسالمتآمیز است.
اپوزیسیون هنوز نتوانسته متوجه شود که روش مسالمتآمیز، ذاتا نمیتواند همراه با شعارهای سلبی و حذفی باشد. این به این معنا نیست که در صورت اتخاذ ادبیات ایجابی-جذبی اپوزیسیون ناگزیر است دل به اصلاحاتی در درون ساختار قانون اساسی فعلی بدهد و با نظام همکاری کند!
به همین دلیل وقتی سخن از مبارزات مسالمت آمیز میشود او دچار تناقض در تئوری و عمل میشود.
متاسفانه اپوزیسیون دارای مغز متفکری برای برنامهریزی پس از شناخت ماهوی و فلسفی و استراتژی و تاکتیکهای مناسب در موقعیت موجود نیست، و رفتارش احساسی و پراکنده و ضد وحدت بنیادی، و روبنایی و سنتی است. و دقیقا به همین دلیل، ناتوان از ترسیم نقشهی راهی علمی است!
بر اساس چنین شخصیت احساسی و متزلزلی است، که به حال این مردم و اپوزیسیونش #باید_خون_گریست! اپوزیسیونی که نتواند موقعیت تاریخی را در دوران پیشاآزادی و با وجود نظامی توتالیتر و بسته بر اساس ادبیاتی عوافریبانه و پارادوکسیکال تشخیص دهد، مسلما نخواهد توانست بر اساس یک ادبیات مشترک بر اساس حق آب و خاک مشترک (نه ایدئولوژی) موفق به تحولات بنیادی برای حاکمیت یک نظام دموکراتیک و انسانی_مردمی شود! بدیهی است که حکومت مردم بر مردم تنها با قید مناسبات انسانی قابلیت ایجاد ثبات پایدار را دارد! بنابراین نقش اپوزیسیون تنها کسب هژمونی تودههای مردمی نیست! پس از شناخت موقعیت و مناسبات قدرت و قانون اساسی و ابیدت حاکم بر آن، آنگاه است که برای پالودن سوء تفاهمات واژگانی از ادبیات حقوقی، آنگاه با سوق دادن مردم بر بستر یک حق بنیادی (غیرقابل کتمان و فراگیر) براسای ادبیاتِ انسانمدار (نه سمبولیک و ایدئولوژیک) قادر خواهد شد با آزاد کردن پتانسیلهای بالقوه بین مردم و نظام حاکمه و ستاد مشترک اپوزیسیون، عملا موجب تحولات بنیادی به نفع مردمی اگاه شود! وگرنه موج سواری بر مطالبات شعارگونه از قبیل #براندازی ، جز چاه نماییهای تاریخی و درافتادن به چاه ویلی دیگر، ثمری نخواهد داشت!
در صورت تمایل میتوانید #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی و مانیفست وحدت را بخرید! مطمئن باشید تا بهای این مرامنامه را نپردازید و بدان پایبند نباشید، قادر نخواهید بود شاهد آزادی را در آغوش بگیرید!
در شهر اگر کس است...یک حرف بس است.
میدانم که صدای یک گنجشک محتضر، در میان بوقهای پرترافیک این شهر شلوغ گم است.
خیام ابراهیمی
29 اسفند 1397
پ.ن: 60 پست اخیر با پیامهای پیوست و مهمتر از متنش، تقدیم به تمام ایرانیان آگاه (که ذهنشان مشوش نمیشود) و هموطنان محروم و تنگدست و مستقل و در حالِ نابودی باد! با آرزوی سلامتی ایران و پیراستنشان از دروغ و #کیش_شخصیت
1) لینک خوانش رایگان مرامنامه:
2)آگهی فروش مرامنامه:
3) لینک دانلود مرامنامه پس از خرید:
#قضاوت_تاریخ