Wednesday, June 5, 2019

راه نجات سپر گوشتی

راه نجات

راه نجات سپرِ گوشتی
مخاطب این نوشته مردم زخمی و بیماری نیستند که به بیماری خوکرده‌اند؛ بلکه پرچمداران اپوزیسیون و پوزیسیون هستند که ادعای سلامتی دارند!
خمینی:"اگر مردم توسط دشمن غیرخودی سپر قرار گرفتند، بر ما واجب است که مردم را بکشیم تا از آن سپر انسانی رد شویم." (نقل به‌ مضمون)
چرا مردم، با فقر و زندان و سرکوب زنجیره‌ای و سیستماتیک، همواره قربانی و سپرگوشتی نظام قانونی‌اند و بدون تغییر این قانون ایدئولوژیک، راه نجاتی ندارند؟
آیا مردم و کودکان سوری هم بر اساس همین منطق قربانی و شیمیایی و قتل‌عام شدند؟
آیا قربانی شدن بسیجیان در جبهه‌ها توسط رضایی که راهکار اقتصادی‌اش گرونگاگیری و کسب درآمد از گروگانفروشی بود، بر اساسِ همین حکم حکومتی بود که: "مردم از جمله تمام مسئولین نظام و خانواده‌هایشان آلتند و هر لحظه امکان قربانی شدن دارند؟ بر این اساس رضایی و تمام مسئولین نظام هم باید منتظر چنین روزی باشند! تصفیه کردن فله‌ای مردم و مسئولین خودشان هم از همین منطق پیروی میکند که دیر یا زود گریبان مسئولین قبلی و بعدی را هم خواهد گرفت!
آیا قربانیان قتل‌های زنجیره‌ای در داخل، بر همین اساس به قتل رسیدند؟
بدیهی است که هر نظام سلطه در جهان، برای القاء نظم مورد نظر خود بر اساس حق ایدئولوژیک و یا  تکنولوژیک و حق برتر سرمایه و مالکیت، به تقسیم جهان به اساس دوقطبی مؤمن و کافر و خودی و غیرخودی نیازمند است تا در جنگی نابرابر بتواند موتور حرکت اجتماع مورد نیاز خود را از محل خون بخشی از مردم غیرخودی، خونرسانی کند. چه این نظام امپریالیسم باشد، چه این نظام کمونیسم به رهبری شوروی(یار تمرینی نظام سلطه بر عالم) باشد، و چه نظام ایدئولوژیک حاکم بر ایران. بنابراین فلسفه و استراتژی و تاکتیک   نقشه راه  مبارزین انسانگرا، منطقا در چنین موقعیت نابرابری نمیتواند در تشدید این شکاف بنیادی و تحمیلی باشد! بر  این باورم که بینِ خفت شدن در دوراهی بد و بدتر، همواره راه سومی هست تا بازیچه‌ای در زمین هیچ اربابی بر اساس دوگانه‌های تئوریزه شده بین خودی و غیرخودی نشد! در چنین جهان و بستری بارها و پیشتر به این #راه_سوم اشاره کرده‌ام. ایجاد قدرتی فراگیر و مردمی و غیرقابل کتمان بر اساس وحدت گرد حق آب و خاک مشترک (نه حق برتر) بر اساس ادبیات #ایجابی-جذبی (نه ادبیات #سلبی_حذفی در نبردی نابرابر) میتوان ادبیات تحمیلی #جنگ در #نبردی_نابرابر را با ادبیات قدرت‌آفرین و غیرقابل کتمانِ #صلح_مردمی تبدیل کرد! می‌توان با نور تاریکی را محو کرد! که تاریکی با ادبیات مورد دلخواه قدرت تاریکی محو نخواهد شد! باید با #نور تصرف کرد!
.
منطق خمینی به دلخواه مدیران پشت پرده‌ی جهان ادبیاتی جنگی و متعارضانه و دشمن‌ساز است! منطق خمینی  سلطه بر مبنای نوشتن سرنوشت برای مردمی صغیر است، که در دوگانه‌ی استعماری و استثماری ایدئولوژیک تنها بیعتشان (چه با فریب و چه با وحدت چکشی) مهم است! چه بسا پس از اولین بیعت(در سال 58) دیگر نیازی به بیعت هم نداشت و تاکید رهبر دوم بر بیعت در انتخابات هم تنها برای موج‌سواری و کم کردن هزینه‌های مقابله در جنگ با غیرخودی باشد! چرا که یکبار به عِدّه و عُدّه دست یافتند و تا برقدرتند، نباید از آن دست بردارند! این همان سخنان مصباح یزدی است که به جای ریاکاری اصلاح طلبان و بریدن سر مردم با پنبه، همواره شمشیر را از رو بست و تکلیف مردم را مشخص کرد!
بر این اساس: آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟!
آیا اصل "حفظ نظام از اوجب واجبات است" ترجمان همین منطق ایدئولوژیک روسی و سلاطین مطلقه است؟
به همین دلیل نظام با بیعت اکثریتی مردم در انتخابات، قانونا مجاز است که هر کاری بکند؟
به همین دلیل است که تغییر مسئولین و تعویض پوستین در #گام_دوم با وعده‌ی #دولت_جوان، در ساختار نظام ایدئولوژیک، تغییر تاکتیک است نه فلسفه و استراتژی! چرا که استقرار اراده مردم امری بنیادی است و بدون تغییر قانون اساسی، حتی از نلسون ماندلا و #گاندی هم کاری برنمی‌آید، چه برسد به #خاتمی و #موسوی که در ولایتِ معمار کبیر انقلاب و قانون اساسی ذوبند و مخالفِ دموکراسی‌اند.
حالا پیش از آنکه خاتمی و موسوی از این قانون توبه کنند، باز بگو: میرمان را از حصر آزاد کنید!
میرتان تنها وقتی شریک دزد و رفیق قاتل قافله نیست، که از قانون اساسی و معمارش توبه کند!
.
به همین دلیل راه نجات ملت تنها بر اساس وحدت و #فراخوان یک اپوزیسیون متحد، و به میهمانی ارباب رفتن و درخواست تغییر قانون اساسی و نشستن و برنخاستن تا نتیجه است، تا جای کارفرما و پیمانکار تغییر یابد!
چرا که: ملت کارفرمایند و حکومت خدمتگزار و فرمانبر؛ و پیمانکارِ ملت (نه برعکس).
پس برای ملتی غیرتشکیلاتی و پراکنده که تنها در فکر امنیت است و نمی‌خواهد میان سوء‌تفاهمات و هیجانات کور، به بهانه‌ی رفتار غیرقانونی قربانی شود،  راهی نمی‌ماند جز همایشِ  #فرمان_مدنی در یک میدان امن و دارای مجوز حضور، به‌جای #نافرمانی_مدنی_غیرقانونی، که عامل سرکوب و سرخوردگی است!
به‌جای امید کاذب در بن‌بست متن قانون، و یا فحش و شعار و جنگ با ادبیات سلبی-حذفی، تنها با ادبیات مسالمت‌آمیز ایجابی-جذبی و با حضور اکثریتی در حواشی میادین امن قانونی می‌توان به نتیجه رسید؛ تا اکثریت بتواند به جای قربانی شدن در خوانش اربابی صندوقهایی که مکانیسم راستی‌آزمایی‌اش در دستش نیست، مشروعیت اقلیت را عملا از سکه بیندازد و برای خود مقبولیت و اعتباری غیرقابل کتمان و عینی و مؤثر بخرد؛ تا نه سیخ بسوزد نه کباب.
بدیهی است که اقدام به این راهکار بصورت انفرادی و بدون وحدت اپوزیسیون در یک #ستاد_مشترک ابتر خواهد ماند و با عقیم کردنش بدون نقشه‌ی راهی وحدتبخش و گام به گام براساس تعهد و التزام به مبانی  #مرامنامه_امید_استقلال_آزادی بر بنیاد حق مشترک آب‌وخاک، نه ایدئولوژیک (که پیشتر مطرح شد)، تنها آب ریختن در آسیاب نظام سلطه است و بازی در میدان سلطان!
خیام ابراهیمی
15 خرداد 98
.
پس‌نوشت:
1) جنون نوشتن از اینکه چگونه باید با در نبردی نابرابر با جیب خالی در مقابل جنون جانی، مثل نور آرام بود تا با تابیدن به تاریکیهای اجنه میان پوزیسیون و اپوزیسیون، فضا را آنچنان رام کرد که هر تاریکی محو شود تا شاهد فروریزی دیوار قلعه‌های سنتی بین خود و غیرخودی باشم، تا بتوان شاهد بستری از صلح پایدار بود، مثل خورده به جانم افتاده و تاکنون رهایی از آن ندارم. این بیماری اپیدمیک که با هیچ ایدئولوژی چپ و راست نمی‌تواند استقلال و آزادی نسل نیامده را
بیرون از زندان و ساختار معنابخش زمان منقضی و مرده، تضمین کند تا طعم اختیار و اراده‌ی معنابخش انسان بودن به کام ما رسوب کند! تا رفیق دیروزی برای هیچ فرزند بی‌اختیار فردا همچون پیچ و مهره و آدمک‌های یک اتوپیای زمینی و ماشینی، سعادت تجویز نکند!
تا برادر مکتبی دیروزی برای هیچ فرزند بی‌اختیار فردا همچون پیچ و مهره در یک مدینه‌ی فاضله‌ی فضایی و ماشینی، سعادتی فرمایشی تجویز نکند!
اینک تجربه‌ی انسان بودن بدون تضمین قانونی مبتنی بر هم افزایی و همزیستی مسالمت آمیز بر اساس حق حیات برابر، برایم شده سرابی ناممکن. تو گویی قدرت موروثی نمی‌خواهد فرمان صادر کند و بردگان نیز تمایلی به انسان بودن ندارند و مایلند کماکان معتاد به روزمرگی کرمهایی باشند گردِ زالوهایی چسبیده به رگِ بینواها و معلولانی که به دلیل تفاوت پتانسیل و استعدادهای موروثی، موش آزمایشگاهی قدرت برتر ایدئولوژیک و تکنولوژیک و مالکیتند!
17 سال است که مهاجرت از دنیای مجازی ذهنم به فضای مجازی اینترنیت، خواسته‌ام به خودم که میان واقعیات بیگانه است، واقعیت ببخشم. از همان فردای انقلاب فهمیدم که چقدر جاهل بودم که بدون اعتماد به تارسیبیل دون کیشوتی دیوانه به نام خمینی، تنها برای گریز از ساختار برده‌پروری شاه، از این ستون به آن ستون، برای انسان شدن محیط تلاش کنم! از همان هفته‌ی اول با رونمایی از باطن دیوی که باز از جنس قدرت مطلقه بود و فرشته نبود، میان شعارهای پوشالی محیط انقلابی جذب که نشدم هیچ بلکه دفع هم شدم تا همین حالا...
2) چندی پیش با تدوین و سرهم بندی یک #مرامنامه در فایل پی.دی.اف، از شهروندان دارا در پوزیسیون و اپوزیسیون خواستم در صورت تمایل آن را بخرند تا شاید در بهای این سالهای غارنشینی شریک شوند! اما جز یک خریدار که حدس می‌زنم از خودم وضعش خرابتر باشد، فهمیدم که همه از موقعیت خویش راضی هستند و راضی‌اند سر به تن این وطن نباشد، اگر قرار باشد ذره ای از قدرت خود را با دیگری سهیم و شریک شوند. چون ایشان به هیچ معلولی نیازمند نیستند! بلکه همچون پرفسور الهیار کنگرلو (مدیر پروژه ی ققنوس والاحضرت) مایلند که مردم موش آزمایشگاهی ایشان در شبکه‌های یک بازی غیرانسانی و علمی باشند! بسوزد پدر علم که از پیشوا هیتلر و رفیق استالین و شاه و خمینی گرفته تا رفیق کیانوری و رفیق اشرف دهقانی و فرخ نگهدار و علی جوادی و پرفسور کنگرلو و بنی‌صدر و طبرزدی جملگی آن را ماشینِ عشقبازی (نه عشق ورزی) با آدمک‌هایی می‌دانند که نباید انسانی با احتمالِ آزمون و خطا در پروسه‌ی توسعه‌ی توازن اقتصادی و سیاسی و پایدار باشند! چون جملگی مایلند که با اولویت دادن به توسعه ی اقتصادی( در چارچوب سازوکار یک ایدئولوژی دلخواه) در عمر محدود خود مردم و توده‌ها را به ساحل امن برسانند! حال آنکه سرعت توسعه برای جوامع عقب مانده نمیتواند در کورس سرعت رقابت با صاحبان تکنولوژی بین خودی و غیرخودی به رقابت بپردازد!
چون اگر همه انسانی خودی با تمام استعدادها و ناتوانی‌ها و تفاوتهای مورثی باشند، الزاما از این سرعت توسعه کاسته خواهد شد! اما ایشان عاشق کورس گذاشتن در نبردی نابربراند و به همین دلیل دو دستی چسبیده‌اند به زبان خودی-غیرخودی با  ادبیاتِ سنتی و "سلبی-حذفی". و امر توسعه را وابسته به حذف و تحقیر غیرخودی کرده‌اند! و این یعنی دور افتادن از توسعه‌ی انسانی. به همین دلیل هنوز جامعه در تب و تاب انقلابی خشونتبار و خونریزانه مبتنی بر ادبیات حذفی است! #براندازی یعنی این!
بر اساس چنین معنایِ اکشن و بزن و بکش و وسترنی و جنگی من #برانداز_نیستم! من به استحاله‌ای بنیادی و مسالمت‌آمیز در عرض چند هفته باورمندم که چند برابر اهداف انسانیِ مورد نظر براندازنِ خونریز، که عموما بدون نقشه‌ی راهی واقعگرایانه هم هستند را در خود دارد.
اما آنها به شعار #براندازی ناممکن معتقدند تا بتوانند با همین گام‌های ابتدایی که راز وحدتی فراگیر را نمی‌داند و خود را برتر می‌داند، همچون #خمینی و ذوب‌شدگان در ولایتش، در ادامه نظام ضعیف‌کشی را در بازی‌های غیرانسانی موروثی، بازتولید کنند! در نوشته‌ی پیشین نوشتم که چرا خمینی یک #واکسن بود! میکروبی در رگ ملتی بیمار آلوده به میکروب ضعیف‌کشی با اشعار نغز و شعارهای پوشالی عدالتخواهانه خفت شده در سنت ارباب و رعیتی.
شعار دموکراسی با حذف بیماران، به معنای تضمین دموکراسی نیست! شعار دموکراسی وقتی تعبیر خواهد شد که نظر به بیماری باشد نه بیمار. و این مقدور نخواهد شد جز فهم اینکه ما در دو بیمارستان پوزیسیون و اپوزیسیون هر دو بیماریم و نیازمند یک مفاهمه برای پذیرش نقش بیماری خود در این اپیدمی زورگیرانه از جهل و توانِ ضعیف‌تر از خود. تنها بیمارستان‌هایمان با هم فرق می‌کند!
بنابراین با پایان یافتنِ پولِ خریدِ اینترنت با بهای یک جلد از فایل پی.دی.اف و یا کل نوشته‌های چند ساله (که از ابتدا تنها در کار دستیابی به راهکارهای مختلف در موقعیتهای مختلف بود) توسط شهروند عزیزی که نمی‌دانم کتاب را خوانده است یا نه، اما به هر دلیل از او سپاسگزارم و با افزودنِ مراتب سپاسی دیگر از توجه تمام دوستان مهربان و فرهیخته در این سالها، دیگر کار من در همین‌جا تمام است.
چون دیگر پرداخت هزینه‌های آب و برق این غارنشینی هم مقدور نیست. بدهی‌ها جای خود.
مصداق جانم فدای ایران، شاید شعار باشد! شاید خون یک قربانی مبارز باشد که هنگام جان دادن در راه آرمانهای متعالی، هنوز به زورگیری مقدس باور داشت. می‌گفت مردم و توده‌ها... اما توده‌ها را فرمانبر ایدئولوژی خود می‌خواست!
تعبیر من اما از شهید این است که در نبردی نابرابر آنقدر جاخالی بدهی تا دشمن تو آنقدر قاتل نشود تا فشنگ‌هایش به‌پایان رسد! البته در این نبرد نابرابر ممکن است تو همه چیز خود را فدا کرده باشی بی‌آنکه در تقویم تاریخ ثبت شده باشد. نمیدانم آیا این مرامنامه و نوشته‌های فیس بوکی و وبلاگی باقی می‌ماند یا نه؟ نمیدانم روزی چاپ می‌شود یا نه؟ اما می‌دانم که راه توسعه از هجوم ذراتِ حیابتخش و برابرِ نور با هم‌افزایی و بر اساس ادبیات ایجابی-جذبی می‌گذرد! تمام این دفتر برای تئوریزه کردن همین یک جمله بود: تاریکی با شلیک تاریکی محو نمی‌شود!
اگر حالی و نفسی و اینترنتی باشد، شاید بتوانم گهگاهی حضوری کمرنگ داشته باشم.
در شهر اگر کس است... یک حرف بس است.
هر چند مثنوی هفت من کاعذ هم کفایت نکرده باشد!
خیام ابراهیمی
16 خرداد 1398
.
استراتژی: وحدت تمام اعضاء یک وطن در ستاد مشترک اپوزیسیون:
الف- لینک دانلود مرامنامه امید و نقشه راه تا استقرار اراده مردمی
ب- لینک در وبلاگ:
تاکتیک: تبدیل تهدید به فرصت در یک میدان امن در میهمانی ارباب برای انتقال قدرت به تمام مردم.

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...