آبریزگاه
یک کشتارگاه بهداشتی نیازمند آبریزگاه است!
من بهنودم!
ابوالفضل پورعرب نیستم که بگویم:
صاحب مملکت باید بمیرد وقتی دانشمندی برای کودک بیمارش جای مرغ، بال و پای مرغ میخرد، تا نمیرد!
یک کشتارگاه بهداشتی نیازمند آبریزگاه است!
من بهنودم!
ابوالفضل پورعرب نیستم که بگویم:
صاحب مملکت باید بمیرد وقتی دانشمندی برای کودک بیمارش جای مرغ، بال و پای مرغ میخرد، تا نمیرد!
بلاک میکنم خزعبلات را
رسانه آبریزگاه عمومی نیست.
کلمه برایم شریف است و شرافت دارد.
من خبرنگاری حرفهای هستم
نامه رسانی که صادق است
و هیچ ویرگولی را در این جمله جابجا نمیکند
اعدام؛ لازم نیست آزادش کنید!
اعدام لازم نیست؛ اعدامش کنید!
خبرنگاری شبیه مردهشوری است
چه فرقی میکند که مرده شاه باشد، یا خسروگلسرخی.
حرفه مثلِ ماشین است
مثلِ اسلحه که یک ماشین است
مثلِ پنبه که سر نمیبُرَد مثلِ شمشیر
اما میگویند میبُرَد!
کار پنبه پاک کردن خون است
چه خونی باشد که سعید امامی از خوردن داروی نظافت بالاآورد
چه خونی که از زخم داریوش فروهر بیرون زند
کار من حقیقت نیست
آشتی دادن سعید با داریوش است
گیریم در سردخانه
گیریم وقتی که باید ویرگولی را برای قاضی ببرم
گیریم وقتی که باید ویرگولی را برای بی.بی.سی بشویم!
من شهید نیستم!
شهادت یعنی پذیرفتن عقوبت مرگ
وقتی که برای نکشتن دشمن جا خالی میدهی
در میدان نبرد
من اهل نبرد نیستم
اهل زنده بودنم
برای زندگی ساختن
میان ویرگولها
وقتی نمیتوان مانع از سفرشان به دادگاه یا بیدادگاه شد
اینکه چه کسی زنده میماند
و چه کسی میمیرد
شغل من نیست
شغلِ من حملِ خبر است
در قالبِ داستان خودم.
محلّل دیگری است!
حلال و حرام سوژهای به نام گوشت و استخوان و دل و روده در قالب انسان با من نیست!
همین.
https://www.youtube.com/watch?v=DVBpnoOGRHc&pbjreload=10
رسانه آبریزگاه عمومی نیست.
کلمه برایم شریف است و شرافت دارد.
من خبرنگاری حرفهای هستم
نامه رسانی که صادق است
و هیچ ویرگولی را در این جمله جابجا نمیکند
اعدام؛ لازم نیست آزادش کنید!
اعدام لازم نیست؛ اعدامش کنید!
خبرنگاری شبیه مردهشوری است
چه فرقی میکند که مرده شاه باشد، یا خسروگلسرخی.
حرفه مثلِ ماشین است
مثلِ اسلحه که یک ماشین است
مثلِ پنبه که سر نمیبُرَد مثلِ شمشیر
اما میگویند میبُرَد!
کار پنبه پاک کردن خون است
چه خونی باشد که سعید امامی از خوردن داروی نظافت بالاآورد
چه خونی که از زخم داریوش فروهر بیرون زند
کار من حقیقت نیست
آشتی دادن سعید با داریوش است
گیریم در سردخانه
گیریم وقتی که باید ویرگولی را برای قاضی ببرم
گیریم وقتی که باید ویرگولی را برای بی.بی.سی بشویم!
من شهید نیستم!
شهادت یعنی پذیرفتن عقوبت مرگ
وقتی که برای نکشتن دشمن جا خالی میدهی
در میدان نبرد
من اهل نبرد نیستم
اهل زنده بودنم
برای زندگی ساختن
میان ویرگولها
وقتی نمیتوان مانع از سفرشان به دادگاه یا بیدادگاه شد
اینکه چه کسی زنده میماند
و چه کسی میمیرد
شغل من نیست
شغلِ من حملِ خبر است
در قالبِ داستان خودم.
محلّل دیگری است!
حلال و حرام سوژهای به نام گوشت و استخوان و دل و روده در قالب انسان با من نیست!
همین.
https://www.youtube.com/watch?v=DVBpnoOGRHc&pbjreload=10
No comments:
Post a Comment