Sunday, June 20, 2021

گروگان

از صدر تا ذیل نظام، #گروگان قانونِ اساسیِ گرگانِ عالم و طباخ‌هاست.

سفسطه‌ی سلبریتی‌ها و طباخهای #انتخابات به رمه‌های قانونی این است:


اگر بین #گیوتین و #قمه، یکی را برنگزینی، پس چگونه کله‌پاچه‌ی شما را بخوریم؟

#رأی در بستر قانون گروگانگیری، یعنی مشارکت در راهزنی زنجیره‌ای بین خودی و غیرخودی. فراتر از شخصیتِ گروگانگیران قانونی، به ماهیتِ قانونِ گروگانگیری بیندیشیم!

#خامنه‌ای بدرستی گفت: فاصله گرفتن مردم از حکومت، خطرناک است! (برای چه کسی؟!)

او بدرستی نگفت: فاصله گرفتن حکومت از مردم، خطرناک است! چون این فاصله بین شبان و رمه‌ها کاملا قانونی است! کل رمه گروگانِ شبان‌ها تا سلاخ و قصاب و طباخی کله‌پاچه‌هاست!

قانونی که با عبرت سال 88 بواسطه‌ی قانونمدارانش، از پیش و پس از آن، بارها اثبات کرد که رای مردم پس از سال 76 با گروگان شدن خاتمی، علاوه بر عدم امکان التزام قانونی به مردم، حتی در حیطه‌ی شمارش آراء هم می‌تواند پوشالی باشد! و تنها با هر بیعت مردم در صف انتخابات، با شلوغ کردن صف صندوقی که از آن به جای کفتر، کفتار بیرون می‌آید، بلااستثناء شاهد جنایات سازماندهی شده‌ی متنوعی در هر دوره بوده‌ایم! چون بنای این قانون بر بیعت و قدرت گرفتن زورمدارانی استوار است که تنها التزام به یک سیاستگذار قانونی دارند، نه تمام مردم! و پس از گرفتن #بیعت، در مقابل مطالبات برحق مردم، بدلیل سوء تفاهمات القائی توسط نامزدها در دوران عوامفریبی، نهایتا حرفی جز چماق برای مجاب کردن مردم ندارند! و جنایت یعنی همین! که از خیانت پرچمدارانی آغاز میشود که ریشه در جهل مردم غیرتشکیلاتی دارد، که یکبار در 42 سال پیش و سپس سال 68 بخشی از ایشان با یک مبایعه نامه ی قطعی؛ موسوم به قانون اساسی گروگانگیری بیعت کرده‌اند و سرنوشت نسل‌های به دنیا نیامده را تا ابد پیشفروش کرده‌اند! به چه حقی؟!(برای یکبار هم که شده، یک نگاه به اصل 177 بیندازیم و آنرا برای خودمان معنا کنیم! و یک نگاه توی چشمان خاتمی بیندازیم! و ببینیم چه توجیهی دارد برای امنیت فرزندانش در دیار فرنگ؟! روی ذرات مغز از هم پاشیده و جنازه‌ی پویا بختیاری‌ها)

بلااستثناء در تمام دوران‌های ریاست دولتِ حکومتی، پس از پاره‌ای نمایش‌های موقت روبنایی شبهه مدنی، ما شاهد رونمایی از استبداد رأی و سرکوب با روش‌های متنوع بوده‌ایم!
این اثبات می‌کند که مردم، گروگانِ سیاست‌های فرامردمی(بموجب بند یک اصل 110) هستند که در قانون اساسی گروگانگیری انقلابی، نهادینه شده است!

براستی چند بار باید از یک سوراخ گزیده شد؟

.
دروغ گروگانگیران قانونی
این قانون تا ابد بازتولیدش گروگانگیری و گروگانفروشی و گروگانکشی است! تا جایی که بدلیل عدم توزیع قدرت تصمیم سازی و شراکت تمام سهامداران ملک مشاع و مردم در قانون، حتی گروگانگیران قانونی را هم گروگانِ قدرتِ مافوق می‌کند! تا جایی که در راستای سیاستهای کلان غیرمردمی، هر یک کارگزار قدرت مافوق خود میشوند. این سازوکار عملا در نهایت با گروگان کردن گروگان اکبر در دست گروگانگیران خارجی، ملتی را گروگانِ آنان می‌کند! تا جایی که گروگانگیری چون روس و چین به گروگان اکبر بومی امر کنند: مفاد قراردادهای فیمابین را برای مردم خود نخوان! و او بگوید: اطاعت قربان!

مردم از آنچه در پشت صحنه در باب سرنوشت عمومیشان میگذرد، همواره بی‌اطلاعند!

یک صبح از خواب بلند میشوند و می‌بینند بخاطر بالارفتن از دیوار سفارت تحریمند!

یکبار بیدار میشوند و می بینند به خاطر فعالیتهای مخفیانه و غیرقانونی هسته ای تحریمند!

یکبار بلند میشوند می بینند خزر بر باد رفت... یکبار بنادر جنوبی... و بر همین رویه، لابد بار بعد باید شاهد سربازان روس در شمال و چین در جنوب باشند!

چون اینبار بانکداران لندنی، با خریدن سهام شرکت‌های چینی بواسطه‌ی تکنوکراتهای امریکایی، عملا چین را کارگزار خود کرده‌اند و دیگر ضرورت ندارد همچون دوران جنگ‌های اول و دوم، خودشان ایران را اشغال کنند!

البته سلبریتی‌ها و تجار و لابی‌ها و پیمانکاران ساخت و ساز و رسانه‌هایشان، همواره از صنایع این دامداری ملی، منتفع هستند! کافی است منافع ایشان از محل خون مردم تضمین شود! به همین دلیل ایشان همواره شادنوشند! تا جایی که بفرموده #دختران_موتورسوار عکس رییسی را می چسبانند و #رییسی هم پزش را به آن یک نفر مستضعفین می‌دهد! و جنایتش را در حقِ #دختران_دوچرخه سوار، فراموش می‌کند!

این یعنی پیش و پسِ انتخابات!

این نتیجه‌ی بی‌نقش بودن مردم در مدیریت آب و خاک مشترک و سرنوشت عمومی خودشان است! چرا که از خشت اولیه، انتخابات نمایندگان مردم بر اعتمادی سنتی استوار بوده است نه مشارکت در مکانیسم تصمیم‌سازی و نظارت مردمی و #راستی_آزمایی از خانه تا مجلس.

طبق سازوکار قانونی معمار این فرقه، هر کارگزاری باید در ابتدای کار شعار دروغین بدهد! تا ابتدا برای قانون ارباب، از رعایا #بیعت و #مشروعیت بخرد! و تا خرش از پل گذشت، تا دور بعد همراه با نواله خوران تیم خود، به فرمان و به آدرستهای ارباب مافوق قانونی، به عوافریبی و مردمسواری دیمی ادامه بدهد! ضامن این دورباطل مردمسواری از آغل تا سلاخ خانه تا قصابی تا طباخی، البته قانون اساسی است. و خیلی مهم است که مردم از سواری دادن به مردمسواران ناامید نشوند! سلبریتهای گروگان در داخل و خارج، از قبیل #خاتمی و #کروبی و #فرخ_نگهدار و حتی آن #نبوی طناز، جزو تنورداغکن‌های اعتبار صندوق نانوای این #نانوایی بی‌نان برای مردمند!

#خامنه‌ای گفت: فاصله گرفتن مردم از حکومت، خطرناک است! او نگفت برای چه کسی خطرناک است!

اما چرا او نگفت: فاصله گرفتن حکومت از مردم، خطرناک است؟!

چون قانون اساسی، یک کارگزارِ مردم در شعار را، قانونا مردمسوار می‌خواهد و می‌داند! فرقی هم نمیکند که لکوموتیوران قطارِ متعلق به مردمسوار اعظم، چه کسی باشد! چون ریلگذار قانونی و مقصدش، قانونا در دست مردم نیست! کار مردم تنها شلوغ کردن صف خرید بلیط این قطار است تا مالک قطار بتواند با لکوموتیورانی جدید و تازه نفس، به مقصدی نامعلوم (مثلا دیار قدس و یا اسفل السافلین) برود! و منابع طبیعی و انسانی را بار قطار کند و برای تحقق خیالات و رؤیای خود، آن‌ها را بفروشد!
این اتفاقی است که 42 سال تکرار میشود! چون از ابتدا قانون چنین سازوکاری را تعیین کرده است
!
مشکل از قانون و جهل مردم عقب‌مانده، به ماهیت قانون است
!
و البته خیانت لاپوشانی و جنایت از سوی پرچمدارانی دودوزه‌باز که نانشان از جهل مردم به قانون شبان‌رمه‌گی، روغنی و خونین می‌شود
.
.
سرکوب زنجیره‌ای در تمام دوران‌های استقرار دولت‌های حاکمیت(نه مردم)

اما چرا در غیاب نظارت و دخالت مردم در هنگام تصمیم سازی سرنوشت و اجراء آن، سهامداران یک کارخانه‌ی گروگانگیرسازی، خود گروگان می‌شوند؟ و چرا محصول اصلی این کارخانه، همواره جز جنایت نیست؟! تا جایی که در سال 88 یک سردار همدانی را به بسیج 5000 اراذل و اوباش علیه مردم وامیدارد! از چماقداران روزهای اول کودتای 57 تا انفجار دفتر نخست‌وزیری و حزب جمهوری در سال 60 و قتل بسیجیان در جنگی 8 ساله که استارتش را خود زدند، تا قتل‌های اسیران زندان در تابستان 67 تا قتل‌ ایرانیان خارج از کشور تا قتلهای زنجیره‌ای روشنفکران در داخل و خارج در طول سالهای امپراتوری هزارفامیل سردار سازندگی، و سرکوب کوی دانشگاه در سال 78 و سرکوب فراگیر و زندان معترضین در دی 96 و کشتار مردم توسط تک تیراندازان در سناریوی بنزین در آبان 98 تاکنون که برجسته‌کردن قاضی هیات مرگ سال 67 پس از 33 سال ادامه دارد... همه در راستای تمرکز و خلوص یکدست مکانیسم تصمیم‌سازی قدرت متمرکز علیه هر غیرخودی، حتی عاری از سلایق درون گروهی!

400 سال است که مافیای بریتانیای کبیر بنایش را بر سازوکار منافع مشترک سهامداران یک شرکت سهامی بانکداران لندنی، علیه غیرخودیان عالم گذاشته است! او توانسته 115 سال پس از مشروطیت هنوز تکتاز میدان باشد! و در این مدت، کشور عقب‌مانده‌ای چون ایران، مکانیسم تصمیم سازی و بنایش بر تمزکز قدرت در بازوان یک سلطان و قدرت مطلقه و دربار و جناحین چپ و راستش بوده است...

گروگان‌های بالقوه و بالفعل

تمامی سلبریتی های سیاسی/اقتصادی/نظامی/هنری و در یک کلام تمام ملت ایران در چنبره‌ی بازوان مافیا و اختاپوس قدرت و سلطه بر جهان، بصورت بالقوه قابلیت گروگان شدن دارند! اما در نقشهای میدانی تنها برخی بالفعل می‌شوند! و البته آتوهای ایشان برای گروگان شدن تنها حوالی ناف و شکم نیست... صد البته حوالی ناف و شکم هم میتواند باشد... این آتو میتواند تعرض و مستندسازی در حریم خصوصی خودشان و یا حتی حریم و جان عزیزانشان باشد... چون رییس مافیا خوب میداند که همواره راه در حذف فیزیکی یک سلبریتی نیست! بلکه سواری گرفتن از او برای موجسواری بر هیجانات عمومی در یک میدانی نابرابر است که قربانیان آن مردم بینوایند... فرض کنید روزی یک مامور و مسئول و یا سلبریتی که جان خانواده اش گروگان کثیف ترین جانیان است، خودش ناگزیر از گروگانگیری از دیگر سلبریتی ها شود... یعنی این زنجیره باید نهایتا به یک اتاق فکر و منبع قدرت برتری متصل شود که در پشت پرده پنهان است... این احتمال به دلایل متعدد ممکن است در کشورهای مستعمره ای که مناسبات قدرتشان در عرف و یا قانون اساسی بر دو قطبی خودی و غیرخودی(مومن و کافر/پرولتر و سرمایه دار و ...) بنا شده، روی دهد! آنگاه خودی‌های نظام چون جملگی خود قابلیت گروگان شدن دارند، برخیشان به اقتضادی زمان و مکان گروگان میشوند و به جان هر غیرخودی می افتند از جمله به جان برخی از سلبریتی های تاثرگذار، که یا به همت خود برجسته شده و یا با رانت بادش کرده‌اند! آنگاه قدرت مافیا میتواند در لحظات بحرانی، آن کند که باید بکند... تا با موجسازی به موجسواری بپردازد! و نتیجه میشود همین هجمه‌ی غیرتشکیلاتی و نانوشته ی آقایان سروش و یا بهنود و یا فرخ نگهدار و کروبی و خاتمی و حتی شاهزاده رضا پهلوی و حتی خامنه‌ای...( که البته هر یک از ایشان نیز میتوانند پتانسیل بیشتری در شخصیت واقعی و یا رسمی خود در مناسبات اجتماعی داشته باشند... از بی.بی.سی بگیرید تا مراگز تصمیم سازی در حکومت تا مراگز علمی و هنری و ...)

و پرسش ماهوی این است: در چنین سازوکاری چه باید کرد؟!

چه می‌توان کرد جز اینکه در مقابل این مافیای حاکم بر مناسبات قدرت جهانی که هدفش استقرار گروگانهای قانونی بر اساس قدرت مطلقه است (که اگر ان قدرت متمرکز گروگان شود آنگاه ملتی گروگانند) کاری کرد کارستان...

به فکرم رسید: شاید آن سلبریتی های گروگان خود نیز بدشان نیاید که روزی از این بند برده ساز، آزاد شوند... چون خود نمی توانند شاهد این باشند که مثلا برادرشان و یا خواهرشان و یا مادرشان و یا فرزند دلبندشان لت و پار شود و از دست او کاری بر نیاید....

به همین دلیل به باورم اندیشمندان راستین مملکت راهی ندارند جز آنکه بر اساس یک اندیشه ی ناب که بتواند تمام مردم را گرد منافع مشترک مادی(نه تضاد منافع ناشی از ژن برتر ایدئولوژیک و قومیت و ...) بصورت پنهانی متحد و همدل شوند و یک نقشه ی راهی تدوین کنند و بدون یک پرچمدار با قدرت مطلقه و بر اساس مکانیسم تصمیم سازی شورایی، در مکانهای مختلف از طریق ماهواره به اقناع عمومی بپردازند... تا در یک لحظه شاهد یک همدلی عمومی با یک دسته گل باشیم که آن سمبل از هر گونه جرزنی برای تک تیراندازی به مشتهای گره کره و ویرانگر، پیشگیری کند و بهانه به دست از هم پاشیدن آن اکثریت میدانی ندهد... و مردم بنشینند و برنخیزیند تا تجدید رفراندوم 58 برای راستی آزمایی مشروعیت ویا از سکه انداختنش و یا مقبولیتی جدید برای تاسیس یک شرکت سهام عام انسانی گرد منافع مشترک مادی در ملک مشاع و در آب و خاک مشترک...
بدین سیاق شاید همه در یک روز از شر آن مافیایی که بنایش بر گروگانگیری است آزاد شوند
...
.
رقابت کاذب و فساد قانونی در نظام گروگانگیری

در رقابت کاذب در نظام انتخاباتی تدارکاتچیان ولایی، در واقع یکی میتواند مملکت را خراب کند و دیگری نمیتواند جلوی خرابی آن را بگیرد. فرقشان این است!
چون قانونا گروگانگیر اعظم، خود گروگان "روسپوتینچین ملکه" است. حالا این وسط هر شهروندی حق دارد گروگان ایشان باشد. زندگی زیباست و البته امنیت میخواهد و امنیتش هم خرج دارد. ایران سرای گروگانانِ بانکدارانِ ملکه و آلتهای امریکایی/روسی/چینی‌اش
.
ایران یعنی: زمین بازی چوبداران طبق قانون شبان‌رمه‌گی
چرا ایران ساندویچ سران عالم است؟ و در رقابت کاذبِ نظامِ انتخاباتی تدارکاتچیان قانونمدارِ ولایی، همواره مردم مچلند و روز به روز بینواترند؟
چون همواره ارباب بومی، دو بال پرواز دارد که
:
همواره یک جناح میتواند مملکت را خراب کند
!
و جناح دیگر نمیتواند جلوی خرابی آن را بگیرد! فرقشان این است
!
چون قانونا گروگانگیر اعظم، خود گروگان "روسپوتینچینِ ملکه" است
.
حالا این وسط، البته هر شهروندی حق دارد گروگان ایشان باشد یا نباشد
!
زندگی زیباست و البته شهروند امنیت می‌خواهد و امنیتش هم خرج دارد! بنابراین در تنازع بقاء القایی(نه هم افزایی) از کوزه‌ی این قانون سلطه و گروگانگیر، بتدریج ما شاهد شهروندانی گروگانگیر و زورگیر و آدمفروش خواهیم بود
!

این را سران تریبونهای موسوم به اپوزیسیون، و نایاک و اساتید محترم دانشگاه مریلند و خبرگزاران حرفه‌ای رسانه‌ها فهمیده‌اند و هر یک نقش خود را بازی میکنند! جوری که مردم گرد منافع مشترک متحد نشوند! و همواره گرد تضادمنافع شبهه ایدئولوژیک، آش و لاش بمانند!

در 115 سال پس از مشروطیت، همواره روس و انگلیس و امریکا و فرانسه و این روزها چین، از همین آش و همین کاسه‌ی ارباب بومی آش خورده‌اند!

به کاسه لیسانی که امنیت خاندانشان گروگان بازی یک نقش است، ایرادی نگیریم!
در چنین سازوکار قانونی، هر ایرانی بالقوه یک گروگان است
!
اینکه در نقش کدام سکانس در کدام سناریوی اربابی، این پتانسیل بالقوه بالفعل شود، با تهیه کننده است! حتی با کارگردان هم نیست
!
پس باید زیر میز قانون سلطانِ گروگانِ بنده‌پرور زد
!
نه قانونمدارانی که جملگی حیثیت و ناموسشان گروگان یک ارباب بالاتر از خود است
!
قانونی که کارگزارانش ملتزم به سهامداران یک شرکت سهامی عام انسانی به نام ایران باشند! نه اربابان ایشان
.
.
منافع مشترک مادی/به جای تضاد منافع معنوی
تنها می‌ماند تضمین سازوکار جدیدی که موجد شکاف بین مردم و مسئولین پاسخگوی خودشان نباشد! یعنی نمایندگان نروند حاجی حاجی مکه تا دور بعد! بلکه اولا از محل زندگی در میان مردم هر محله در شورای‌های بومی باشند تا بصورت سلف کنترل، ملزم به رابطه‌ای مستمر و پاسخگویی به مردم و اصلاح و ترمیم انحرافات با روشهای اقناعی باشند! یعنی با استقرار شوراهای محلی و بومی تا مرکزی بصورت زنجیره‌ای، تنها زبان مشترک حقوقی، تبلور حق برابر مادی و مشترک سهامداران برابر در یک شرکت سهامی عام است... و جای طرح گرایشات ایدئولوژیک و سلایق متنوع، تنها در مجلسِ عام و در مجمعِ عمومی سهامدارانی باشد که علاوه بر قابل دسترس بودن در شوراهای محلات، ضمنا میتوانند در احزاب و گروهها نیز فعال باشند ... من فکر می‌کنم مردم معنای منافع مشترک مادی را براحتی می‌فهمند و چنانچه نقش مدنی و شهروندی ایشان به حفظ منافع شریک پیوند بخورد آنگاه با تمرین هم‌افزایی، با رعایت حریم یکدیگر هم با هم کنار می‌آیند و هم زاینده ی یک ارزش افزوده‌ی مشترک خواهند شد که بنایش بر مفاهمه گرد منافع مادی مشترک است... چون در اجتماعیات و در مدنیت، همچون یک شرکت سهامی عام اقتصادی، موضوع اصلی سهامداران، حق ابتدایی و منافع مشترک مادی است، و در خشت ابتدایی سازمان آن، جایی برای طرح حقوق ثانویه و باور و ایدئولوژی نیست! یعنی نمیتوان شهروندی را به علت سلایق ثانویه از حق تابعیت و سهامداری خلع بد کرد... بنابراین پیوند زدن هویت شهروند مدنی به مادیات و امتیازات اجتماعی غیرقابل کتمان است... و می‌تواند موجب انسجام و وحدت منافع مردم شود... و این قدرت می‌تواند سناریوهای احیانا ایذایی و یا متجاوزانه‌ی آن قدرت مافیای جهانی را، بصورت بنیادی تا حد زیادی دفع کند!... ضمن اینکه میتواند برای کل کشور اعتباری درخور اعتناء بخرد
.

ما نباید با مردمی غیرتشکیلاتی، و با قواعد سلبی/حذفی در بازی‌های تشکیلاتی قلدران عالم، مبتنی بر تضاد منافع مادی، بازی دلخواه ایشان را یکنیم. تعهد به توافقات بین‌المللی بر سر جای خود! عبرت تاریخی اثبات کرده است که بازنده‌ی اصلی در معرکه‌های نابرابر ایدئولوژیک، پرچمداران صادق و مردم ناتوان و بینوایی هستند که بصورت موروثی و سنتی و بالقوه، خود را میان تضاد منافع قرهنگی می‌بینند و ناخودآگاه میان سوء‌تفاهمات کلامی و زبانی ناشی از واژه‌های باردار رسوب یافته در روان، در مقابل دیگران سنگربندی می‌کنند! به همین دلیل است که منافع مشترک میتواند این سرنگرها را فروبریزد! و استراتژی حیات بالنده برای مردم پریشان، جز منافع مشترک مادی نمی‌تواند باشد! و بدیهی است که در راه توسعه متوازن اقتصادی و سیاسی همراه با همزیستی مسالمت آمیز مدنی، تاکتیک‌های قابل اعمال و نقشه‌ی راهی علمی و عملی و مردمی نیز، الزاما باید منبعث از همین استراتژی مادی باشد.

بنابراین نباید بر اساس روشهای اقناعی ایدئولوژیک و ناممکن، به امر دستیابی مفاهمه از طریق مجاب کردن و همدلی فلسفی تک تک مردم دل خوش کرد و با ایشان وارد دیالوگ شد!

در عصر رسانه ها، تریبونهای فراگیر مؤثر در دست بانکداران ملکه است. فراموش نکنیم! ما نیازمند یک انقلاب بنیادی در ادبیات جنگی و تنش آفرین سنتی در نبردهای نابرابریم. انقلابی از ادبیات سلبی/حذفی به ادبیات ایجابی/جذبی. بدین سیاق میتواند با اکثریت گلستان، اقلیت گلوله را در قدرت مردمی ذوب کرد! این یعنی زایندگی هوش یک مبارز مدرن (نه سنتی).

عبرت تاریخی می‌گوید: 42 سال و بلکه 115 سال است که هیچ تفاهمی از جنگ گرد تضاد منافع زاده نشده است!

ملکه این را خوب می‌داند که پرداختن به جزییاتِ پارادوکسیکال یک فساد فرهنگی موروثی متکی بر تضاد منافع و سوء تفاهمات، جز برافروختن آتش‌های زیرخاکستر، چیزی نصیبِ اختیار و اراده‌ی مردم مستقل و آزاده نخواهد کرد! بنابراین بیاییم در نبردی نابرابر و سوء‌تفاهم‌برانگیز با قواعد سنتی نظام سلطه، بازی نکنیم! و به رویکردی مدرن بر اساس منافع مشترک مادی بپردازیم!

نظر باینکه امروز قدرت زر و زور در دست اقلیت است! لذا تنها با حضور تمام سهامداران است که اقلیت در اکثریت ذوب خواهد شد، و جامعه از هرگونه شائبه و ناخالصی که موجب اختلافات ناشی از ایدئولوژی و تفرقه است، خالص خواهد شد!

در این صورت: چون که صد آمد نود هم نزد ماست!

خیام ابراهیمی

27 خرداد 1400 

Wednesday, June 16, 2021

چشم‌چرانی کورماهی

 


چشم‌چرانیِ "کورماهی"

از شمارش پلک‌هایِ نزده رویِ استاتوس‌ها می‌توان فهمید که: کار تمام است!
و میتوان دریافت که از یکسو ماهی‌فروشان و از سوی دگر ماهیانِ سیاهِ کوچولوی رستگار، با چه ولعی زندگی را می‌دَرَند!...
درست مثلِ نواله‌خورانِ مارک‌زاکربرگ که این سینه را هک کرده‌اند و به دم و بازدم‌ها می‌نگرند!
می‌توان پی برد که... کار تمام است!
همین حالا
در همین لحطه که روی مبل 6 هزار دلاری، در آرزوی یک مشت دلارِ بیشتر، خاطرات دهها هزاردلاری عمر را سق می‌زنی
چشمانش را درویش کرده، مبارزی در سواحلِ قناری
و جلز ولز دخترکِ معلولِ عوری را که 50 دلار چینی را بالا آورده، نمی‌بیند؛
و نمی‌داند که چگونه رعایایِ اهلِ سفره‌ی شبان‌رمه‌گی، کف کرده‌اند در خونِ کفتری در کامِ کفتاری
.
و ماهیانی که صید شده‌اند در آب گل‌آلوده، توی ماهیتابه‌ی ماهیگیر، در همان حالی که جلز ولز می‌کنند، به ماهیانی که در آبهای زلال به طعمه‌های رنگی طمع کرده‌اند و در ماهیتابه جلز و ولز می‌کنند، می‌گویند: شما چرا؟... ما کور رَنگ بودیم!... اما شما چرا به دام افتادید؟

آنان هم میان حبابهای داغ روغن پاسخ می‌دهند: چون هنوز شما را نمی‌شناختیم! و نمی‌دانستیم که تخمِ خودمان، در ماهیتابه‌اش، شما را هم جا داده است!
وگرنه آگاهانه طعمه‌ها را نمی‌بلعیدیم، تا نسلش منقرض شود!
و خود را مقطوع‌النسل می‌کردیم
.
.
حالا شده حکایتِ جاذبه‌های تخم‌های چینی،
که باید از ظاهر و باطن و اول و آخرش رونمایی شود
!
تا آگاهی برود، پشتِ چشمانِ ماهیِ آبهای زلال...
تا بفهمد: وقتی درست در همین لحظه‌هایی که در ساحلِ اَمنی آفتاب می‌گیری
پایانِ امید به تنها نان بربری در ترَک‌های کویری گور می‌شود که روزی دریا بود!
و بفهمی: که چگونه باید میان حبابها، هنرمندانه به دادِ ماهی‌ها رسید یا نرسید... اما نخندید
!

که وقتی روی ماسه‌های صحرا بال بال می‌زنند
و کسی صدایشان را نمی‌شنود
تو جوری خود را به نشنیدن بزنی
که آب از آب دریاچه‌ی آب شیرینِ دلت تکان نخورد!
و از آفتاب لذت ببری
وقتی لبخندی از رضایت در چشمانِ پرآب داری... یا نداری
وقتی سق می‌زند خاطره‌ی یک نان بربری را
از کف آشپزخانه تا مستراح... تا حمام خون
...
که کار نباید به اتاقِ ‌خواب بکشد
و نباید خواب‌به‌خواب شود
!
.
وقتی روی مبلِ شش هزار دلاری
خاطرات دهها هزار دلاری را سق می‌زنی
هنوز می‌توان با یک سنت به عبارتِ بیست و پنجهزار ریال، یک نان بربری خرید
و یک روز دیگر زنده ماند
بدونِ آن اما... نه!
خیام ابراهیمی
26 خرداد 1400

 

مانیفست ایران مدرن، و سفسطه‌ی انتخابات

مانیفست ایران مدرن، و سفسطه‌ی #انتخابات


(سفسطه و مغلطه در خدمت پروژه‌ی روسی/انگلیسی/ولایی یعنی پروژه‌ی #تضمین_بیعت )
استعمار مدرن و نوین، ضامن قانون استثمار نوین است
!
در دوران گذار از سنت به مدرنیته، این ویروس مدرن، واکسنی مدرن می‌طلبد! که سازوکار و مبانی علمی آن در مانیفست ایران مدرن در سه دوره پیشاآزادی،گذار، و پساآزادی فراهم آمده است! خشت بنیادی آن بر تغییر شیفت از حقوق ثانویه، به حق مادی اولیه، در یک شرکت سهامی عام(نه خاص و نه ائتلافی از خواص) تئوریزه شده است!
حکومت استمعار نوین، بر عقب‌مانده‌های احمق، بواسطه‌ی استثمار مرده‌خوارهای سنتی، ممکن است
!
***
از: ملکه
به: گاگول‌های محترم

گلهای گلستان ایران عزیز
!
اگر برای
#نه به قانون اساسی مرده‌خواران، به رییس دولت آقای ولایتمان رأی نمی‌دهید؛ اما به مهندس ایکس در شورای شهرتان رأی دهید!
قولِ شرف، می‌دهیم شلوغی صف شورای شهر را به پای بیعت با آقا نمایش ندهیم
!
سایه‌ی آقایمان بر شهرتان! سایه‌ی ما بر آقایتان
!
تا شما به‌جای توسعه متوازن علمی، درگیرِ روش سنتی اولویت توسعه‌ی اقتصادی بر سیاسی و بالعکسید، عزیز مایید
!
من‌الله التوفق
!
ملکه و اهل تلکه
(قرن هفدهم تا بیست و یکم)

***
پاسخ
:
زنبور جان
!
هرچند تو ملکه‌ای و نیش از آنِ کارگرانِ گروگانِ شیره‌کش‌خانه‌یِ گلستانمان است
!
ای جانم فنایِ نیش‌ِ تاریخی‌اَت در هفت جای‌ِنه‌بدترِ خانم و آقایتان بر ولایت و شهرمان
.
رأی در چه بستری؟ و با چه قانون و قانونمداران فوقانی؟
!
سفسطه یعنی بر اساس یک منطق خاص(مثلا دموکراتیک)، اتخاذ نتیجه در بستر و منطقی دیگر(مثلا استبدادی)
با همین سفسطه لااقل 42 سال مردم را فریفته‌ و مغبون کرده‌اید! ای تاج‌برسران که با آلتِ دستاربه‌سرِ خاک برسرمان می‌کنید مدام
!
این سفسطه از آن معمار همام آغاز شد... و هنوز به یاری دانشمندانِ ویژخوار و کاسبانِ سوفسطایی ادامه دارد
!
زنبور: ای ناقلا... الان می‌دهیم کارمندانِ مزدورِ آقا از حجره‌یِ مارک زاکر برگمان هکت کنند
!
***
مارگزیده‌ی مغبون: با چنین ملکه‌ای، این گلستان زخمی، چه باید کند؟
جانباز مالباخته: همان کاری که از اول تا حالا خودشان کرده‌اند
!
از دوران ملکه الیزابت اول(در پایان قرن شانزدهم) تا دوران ملکه الیزابت دوم تا حالا
.
مارگزیده‌ی مغبون: چه کاری؟
جانباز مالباخته: تاسیس یک شرکت سهامی عام موقت تا تثبیت یک شرکت سهامی عام دائمی و مستقر
.
یعنی: الگویِ شرکت سهامی تجار و بانکداران لندنی با تاج ملکه بر سَرِ
#کمپانی_هند_شرقی.
"موقت" یعنی: در دوران پیشاآزادی تا دوران گذار... و "دائمی" یعنی: در دوران پساآزادی.
مارگزیده‌ی مغبون: اما شهریار آهی و صدیقی و شریعتنداری و نوری‌بلا و زجرآور و همایون، همتراز گردان تخریبچی آرتش سایبری، جملگی اهلِ ولایتِ "همه با ما" هستند و در دورانی که خانه‌ی مشترک در حال سوختن است و باید با وحدتِ همه‌ی صاحبان‌خانه خاموش شود، مانع وحدتی فراگیرند و آلتِ اصل تفرقه‌بینداز حکومت‌کن ملکه‌ی زنبورها، و با هدایت نرم از منافع مشترک در آب و خاک مشترک به سفسطه‌ی
#تضاد_منافع، به #منافع_مشترک اجازه‌ی ابراز وجود نمی‌دهند! و تنها در بصیرتِ ولاییِ روشِ تشدید شعله‌ها با خیال دیزاینِ مبلمانِ یک خانه به سلیقه‌ی خودند! یعنی مارموزانه و زیرپوستی و با شعارهای نسیه، اولویت‌ها را بالا و پایین می‌کنند! در چنین آب گل آلودی که هر یک در فکر گرفتن ماهی تازه در راستایِ سیاست‌های کلان ملکه و ارباب بومی مفلکوند، چه باید کرد؟

جانباز مالباخته: اقدام به تاسیس یک شرکت سهامی عام(نه خاص) توسط پنج شخصیت دانشمند و مستقل و آزاده، برای تضمین امنیتِ مکانیسم تصمیم سازی عام در منظر تمام گلستان بعنوان سهامداران برابر آب و خاک مشترک!
مارگزیده‌ی مغبون: که چه شود؟
جانباز جانباخته: که امنیت تمام گلستان (نه تنها نیش زنبوران کارگر ملکه و نه تنها صاحبان زر و زور و تزویرِ صاحبان گلوله‌ها) تضمین شود
!
مارگزیده‌ی مغبون: اما چگونه؟ مگر این نظام سلطه و فرقه تبهکار به یاری ملکه، رخصت میدهد؟
جانباز مالباخته: نظام قبیله ای است از قانون فرقه تبهکار
فرقه تبهکار تقصیری ندارد
!
او زاده‌ی قانونِ ویژه‌خواری یک جبرجغرافیا بین خودی و غیرخودی است
!
پیمانکاران خون مردم، از کارگزارانِ خودی در سازوکار قانونِ همین فرقه‌اند
!
و 42 سال است که با غبن و فریب و سوء تفاهم و با سفسطه و مغلطه برای قانون اساسی خود، از مردم بیعت گرفته‌اند و در هر انتخابات با القاء امید بیعت اکثریت در پای صندوق با قطره قطره رای و خون مویرگها و آوندهای یک گلستان، به این زالو خونرسانی میکنند و حیات آن را تمدید می‌کنند و کش میدهند! این یعنی این قانون اساسی در واقع یک مبایعه‌نامه برای خرید اختیار و اراده‌ی مردم ناآگاه است. مردمی که معنای جبر جبری سه اصل 5+110+177 را نفهمیده‌اند! نفهمیده‌اند که صراحت لهجه‌ی اصل 177 مبتنی بر لایتغیر بودن دو اصل 5 و 110 با اختیارات مطلقه، این قانون را به یک مبایعه‌نامه‌ی رسمی و قطعی، مبدل کرده است؛ که به راهزن و غاصب، به عنوان مالک این اختیار و اجازه را داده است که حفظ نظام را با هر ابزاری بر هر حق موروثی و دیروزی، برتر و واجب‌تر از هر واجبی بداند و تضمین کند("حفظ نظام از اوجب واجبات است" ترجمانِ اصل "هدف وسیله را توجیه میکند" روسی/انگلیسی است!)

چون شرکت سهامی بانکداران ملکه(کمپانی هند شرقی سنتی در لباس مدرن) خوب میداند که با آلتی مثل روسیه، چگونه به استعمار خود و کارگزارانش، حیات جاودانه ببخشد! این مشارکت البته آلتهای بومی را از داخل تا خارج تا تمام رسانه‌های فراگیر خودی(از جمله بی.بی.سی) به گروگانِ خود درآورده است! و امنیت جانشان را با یک و یا چند سند و آتوی اخلاقی و عاطفی و تبانیهای اقنصادی/سیاسی، به گروگان گرفته است! تا اگر تبعیت نکنند، آنها را لو دهد! تا امنیت و آبرویی برای ایشان باقی نماند!

بنابراین باید کاری کرد کارستان! و با یک تیر دو نشان زد! هم ملت را آزاد کرد و هم این گروگانهای بومی را در نظام قانونی سلطه رها ساخت!
.
مارگزیده‌ی مغبون: مکانیسم این گروگانگیری قانونی چگونه رخ داده است؟
جانباز مالباخته: سرکرده‌ی این قبیله با سفسطه برای قانون خودی/غیرخودی(مومن و کافر) از مردم بیعت می‌گیرد! و به یاری پیمانکاران هرجایی همیشه در صحنه، آنرا مستقر و تثبیت میکند! پیمانکاران کارآزموده در پناهِ یک سرکرده‌ی مشنگ در قبیله، ملت ناآگاه را می‌چاپند و می‌دَرَند! مثلا به‌یاری سپاه سرباران، فایزر را قاچاق میکند به داخل و دوزی 2 تا 6 میلیون می‌فروشد به پیمانکاران... و پیمانکاران برای تامین آن 60 میلیون، با احتساب سود بیشتر، ملت را می‌چاپند؛ و در صورت اعتراض مردم، با روشهای متنوع از حذف فیزیکی تا خروج محترمانه از صحنه و یا انتقال به پشت صحنه، یکی در میان از صحنه غیب می‌شوند و کارگزارانشان در لباسی نو جای ایشان را میگیرند! و بدین سیاق، یک "سرکرده" همواره برای استقرار امنیت قانون فرقه‌ی تبهکاران، مصون و پابرجا باقی میماند
.
چرا؟
چون کارش بر اساسِ قانونی است که مردم با آن بیعت کرده‌اند
.
قانونی که با جابجایی قبایل و سرکرده‌ها و پیمانکارانش، همواره ضامن حفظ نظام فرقه تبهکار است!
یعنی اگر این قبیله با سرکرده‌اش براندازی شوند، آنگاه باز قانون این فرقه، عین مور و ملخ بازتولید میکند و قبیله‌های هزار فامیل را با یاری همان پیمانکاران هرجایی و با حمایت ملکه، مستقر میسازد!

چون مشکل از قانون اساسی فرقه‌ی تبهکاران در این جبرجغرافیاست.
در واقع این قانون است که باید تغییر کند
!
یعنی هدف براندازی و سرنگونی این قبیله، یک چاه‌نمایی است
!
و مشکل از قبایل هزارفامیلِ درون یک فرقه‌ی تبهکار نیست
!
نیش عقرب نه از ره کین است... اقتضای طبیعتش این است
.
مارگزیده‌ی مغبون: خب الان چه باید کرد؟
جانباز مالباخته
:
عرض کردم: بگردید پنج دانشمند مستقل و آزاده و دارای اعتبار در خارج از حیاط خلوت ایشان پیدا کنید که به جای تن دادن به قانون فرقه‌ی تبهکار که الویتش حقوق ثانویه و خاص از قیل ژن برتر لوطی و عنتر است، معتقد به یک شرکت سهامی عام باشد که اولویتش حق اولیه و سهم برابر تمام سهامداران آب و خاک مشترک است
.
آنگاه آن پنج تن آل مردم، با امضاء یک
#مرامنامه هم‌پیمان شوند که بصورت موقت این شرکت سهامی عام را تاسیس کنند؛ تا بتوانند با تضمین حضور تمام سهامداران از حال تا همیشه، در یک سازوکار سیستماتیک از شوراهای محلی و بومی تا مرکزی، اعتماد عمومی را جلب کرده و توسعه دهند و بصورت هدفمند و متمرکز هدایت نمایند!
مارگزیده‌ی مغبون: چگونه این اعتماد عمومی جلب می‌شود؟
جانباز مالباخته: وقتی منافع مشترک را بر اساس یک سازوکار فلسفی،استراتژیک و سیستماتیک تضمین کند! نه تنها بر اساس شعارهای بادهوایی! نه تنها بر اساس قسم حضرتعباس یک دون کیشوت و تار سیبیل دایی جان ناپلئون، بلکه بر اساس پیوند زدن منافع مشترک تمام سهامداران به هویت قانون. این قانون نباید در باطن خود دارای تضاد منافع، بینِ خودی و غیرخودی(مومن و کافر) باشد! بنابراین این قانون دیگر تفرقه‌آمیز و تنش‌آفرین نخواهد بود! چون مکانیسم حفظ منافع مشترک مادی بر اساس حضور تمام سهامداران تضمین شده است و بقای شهروندان مدنی و قانون مربوطه، وابسته به رعایت آن است
.
آنگاه در امنیت حضور همگان، کسی علیه کسی اقدام نخواهد کرد! چون اعتبار شهروندی‌اش وابسته به هم افزایی است؛ نه رقابت برای حذف رقیب
.
در واقع یعنی تبدیل اصل
#رقابت برای #حذف_رقیب با ادبیات سلبی/حذفی، به ادبیات ایجابی/جذبی بر اساس هم افزایی. در واقع این #امنیت و منافع مشترک وابسته به حفظ یکدیگر بصورت سیستماتیک است که موجب استقبال عموم مردم میشود و میتواند اعتمادی عمومی را تضمین کند!
آنگاه با آن اعتماد عمومی، در یک روز و
#زمان، و در یک #مکان و با یک #زبان حقوقی، وبا یک #نقشه‌_راه علمی و میدانی، که بصورت علنی(نه گنگ و در پشت صحنه) برای همه توضیح داده‌اند، در یک لحظه اکثریت و تمام گلستان را در بارعام و میهمانی یک ارباب قانونی، گرد اقلیت صاحب گلوله جمع کنند و بنشینند و برنخیزند؛ تا بصورت علنی و در مقابل چشم تاریخ و جهان، مشروعیت قانون اقلیت را از سکه بیندازند و برای اکثریت اعتبار و مقبولیت بخرند!
این اولین گام مردمی در گام دوم نظام سلطه از 1400 تا 1440 است(چه توهمی!)
چون بزودی آن شرکت سهامی عام بصورت موقت تاسیس خواهد شد
!
و این آغاز یک پایان است که چه نیک اگر کارگزاران آن سیستم استعماری استثماری، با توبه از گذشته‌ی خود، بدان بپیوندند و جبران مافات کنند
!
پیش از آنکه خیلی دیر شود
!
خیام ابراهیمی
25 خرداد 1400 

در آرزوی شادی و رهایی عمومی

 

در آرزوی شادی و رهایی عمومی
آزادی و استقلال با استحاله نرم در یک فصل


وقتی سیاهی فراگیر است، براستی چگونه میتوان لحظاتی حتی اندک، شاد و رها بود؟
می‌خواهم به تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان یتیم و داغداری که سوختن بالهای پرواز عزیزانشان را دیدند و عمری سوختند، هدیه‌ای بدهم تا زخم‌ها و غم‌هایشان را فراموش کنند! اما نمی‌توانم. سالهاست که نمی‌توانم بخندم! از همان سال اول انقلاب تاکنون... نتوانسته‌ام
...
این ترانه شاید هرگز سلیقه‌ی هنری‌ام نبوده نباشد؛ اما در این روزگارِ تلخ، زاینده‌ی حس خوبی است که مرا بیاد اندک لحظاتِ رهایی می‌اندازد. باید برخیزیم و کاری کنیم... باید
...
وقتی آچمز شده‌ایم... و دقیقه‌ای نیست که یک روحِ پلید بر ما سایه نینداخته باشد و حیات زاینده را از ما ندزدیده باشد! هر روز گریستیم... میان زخم این و آن که پاره‌ای از هستی ما بودند... سالها در یک روح بیمار و تاریک دست و پا زدیم
...
آن بیماران متوهم اما هرگز نفهمیدند! از محل خون مردم به زندگی فاسد و هرزه‌شان در تمام اشکال ادامه دادند و به آن عطر شابدولعظیم زدند و برای بهشت خود زندگی مردم را در جهنم خود مچاله کردند! مردم را دچار برزخی بین مرگ و روزمرگی کردند
...
.
آرزوهای زیبای مادران خاوران تا مادر
#پویا_بختیاری و هزاران جوان آزاده، تباه شد و ما نمی‌توانیم بخندیم!
سالهاست که نمی‌توانیم بخندیم و شاد باشیم! همواره زخمی در نزدیکی ما بوده که نتوانسته‌ایم از درد آن رها باشیم
...
زندگی را روزی هزاربار روی زمین و آسمان کشتند و ککشان نگزید
!
 42
 سال است که زندگی امن و آفرینش زیبایی و مهرورزی و زایندگی بر ما حرام شد...

ما زندگی نمی‌کنیم! مدام از زخم و درد و مرگ می گریزیم. این زندگی نیست!

هر روز ترس از جنون جانیان و پیوند امنیت حیات به دروغ و تجاوز به حریم دیگری... روح سیاهی در یک ملت دمیده... این بیماری مزمنِ تاریخی قربانی‌ها گرفت از خاوران تا باختران... از شالیزارهای شمال تا نی‌زارهای جنوب... خانواده‌ای نیست که زخمی نخورده باشد از شرّ جنون جانیان بیمار...
هر روزه از طبقات بالا و پایین و چپ و راست، صدای ناله میشنوم
...
اما مبارزه برای بیرون کردن این روح پلید... یعنی محرومیت... یعنی آزار دیدن
...
چه جوانی‌ها و چه جوان‌هایی که طعم زندگی را نچشیده در این روح شیطانی که لباس الله را پوشیده زیر پوست شب تباه شدند... چه زندگی‌ها که در آتش تعرض جانورانی بیمار سوختند
...
مبارزه برای بیرون راندن این روح تبهکار، الیته سخت است... محرومیت دارد... آزار دارد... اما
:...
آخ چه آزار قشنگی
ما می‌تونیم بجنگیم
واسه اون دلِ تنگی که می‌گیره
آخ که زیبای منی تو... زیبایی یعنی تو... یعنی منِ بی تو که میمیره
...
فکر میکنم
:
استحاله نرم در کمتر از یک فصل سال، ممکن باشد... نقشه راه آن وجود دارد... بنای آن بر امنیت فراگیر تمام اهالی این خانه‌ی مشترک است... بنای زایندگی‌اش بر هم افزایی و مهرورزی است... از خانه و از شوراهای محلی بومی تا مرکزی
...
مردم امنیت را دوست دارند و نمی‌توانند منکر منافع مشترک مادی و معنوی در آب و خاک مشترک و در ملک مشاع باشند
!
ما باید از ادبیات سلبی حذفی به ادبیات ایجابی جذبی مهاجرت کنیم! ما هرگز نمیتوانیم با ادبیات پرخاشگر ویرانگر در نبردی نابرابر پیروز شویم
.
ما به یک تریبون باز و فراگیر نیازمندیم... به یک
#مرامنامه برای اتحاد اندیشمندان، که البته وجود دارد... الگوی شرکت سهامی عام ایران انسانی هم قابل درک و فهم عمومی است و هم غیرقابل کتمان است... با شیفت کردن از تضاد منافع به منافع مشترک...
این استحاله نرم می‌تواند روی دهد
!
بدون اینکه نیاز به خونریزی باشد. میتوان بصورت مسالمت آمیز ارباب را آچمز و ناگزیر به رفراندومی با نظارت تمام مردم کرد. میتوان
...
کافی است در گام اول بصورت سمبولیک و موقت، یک شرکت سهامی عام تاسیس کرد، تا آن اعتماد عمومی شکوفه زند و رشد یابد... آنگاه در یک زمان و در یک مکان و با یک زبان با میلیونها گل گرد اقلیت گلوله میتوان گرد منافع مشترک مادی اولیه در آب و خاک مشترک و ملک مشاع(بجای تضاد منافع بر اساس حقوق ثانویه) به یک روح واحد دست یافت، تا در کالبد وطن دمید
!
در یک روز
در یک روز می‌توان به چنین
#رفراندوم غیرقابل کتمان میدانی دست یافت، تا آنرا در عرض یکماه در مقابل چشم تاریخ ثبت کرد!
می‌توان آن مشروعیت کاذب اقلیتی را از سکه انداخت و برای اکثریت در یک روز مقبولیت و اعتبار خرید و نشست و برنخاست تا نتیجه
...
حتی الگوریتم چنین استحاله‌ای بموجب یک نقشه‌ی راه علمی تئوریزه شده است
!
بزرگترین مانع اما، سرقفلی تریبونهای وابسته و آتش‌بیار است که برای آتش‌به‌اختیاران، خرج و آتش‌تهیه فراهم می‌آورند و حیاتشان وابسته به این شغل پلید است
!
باید برخیزیم... باید برای آن اولین گام همت کنیم... باید... ما راهی نداریم... پیش از آخرین نفس... باید یک روز با آزادی و استقلال کنار هم و با شادی از امنیت یکدیگر، با هم به روی زندگی بخندیم
.
بی هم اما نمی‌توان
...
لااقل من نمی‌توانم
...
خیام ابراهیمی
24 خرداد 1400

گریز از درد مشترک مرگ، نتوانست ما را زنده کند...
شاید شادی مشترک زندگی، بتواند
...

 

 ... 

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...