مانیفست ایران مدرن، و سفسطهی #انتخابات
(سفسطه و مغلطه در خدمت پروژهی روسی/انگلیسی/ولایی یعنی پروژهی #تضمین_بیعت )
استعمار مدرن و نوین، ضامن قانون استثمار نوین است!
در دوران گذار از سنت به مدرنیته، این ویروس مدرن، واکسنی مدرن میطلبد! که
سازوکار و مبانی علمی آن در مانیفست ایران مدرن در سه دوره پیشاآزادی،گذار، و
پساآزادی فراهم آمده است! خشت بنیادی آن بر تغییر شیفت از حقوق ثانویه، به حق مادی
اولیه، در یک شرکت سهامی عام(نه خاص و نه ائتلافی از خواص) تئوریزه شده است!
حکومت استمعار نوین، بر عقبماندههای احمق، بواسطهی استثمار مردهخوارهای سنتی،
ممکن است!
***
از: ملکه
به: گاگولهای محترم
گلهای گلستان ایران عزیز!
اگر برای #نه به
قانون اساسی مردهخواران، به رییس دولت آقای ولایتمان رأی نمیدهید؛ اما به مهندس
ایکس در شورای شهرتان رأی دهید!
قولِ شرف، میدهیم شلوغی صف شورای شهر را به پای بیعت با آقا نمایش ندهیم!
سایهی آقایمان بر شهرتان! سایهی ما بر آقایتان!
تا شما بهجای توسعه متوازن علمی، درگیرِ روش سنتی اولویت توسعهی اقتصادی بر
سیاسی و بالعکسید، عزیز مایید!
منالله التوفق!
ملکه و اهل تلکه
(قرن هفدهم تا بیست و یکم)
***
پاسخ:
زنبور جان!
هرچند تو ملکهای و نیش از آنِ کارگرانِ گروگانِ شیرهکشخانهیِ گلستانمان است!
ای جانم فنایِ نیشِ تاریخیاَت در هفت جایِنهبدترِ خانم و آقایتان بر ولایت و
شهرمان.
رأی در چه بستری؟ و با چه قانون و قانونمداران فوقانی؟!
سفسطه یعنی بر اساس یک منطق خاص(مثلا دموکراتیک)، اتخاذ نتیجه در بستر و منطقی
دیگر(مثلا استبدادی)
با همین سفسطه لااقل 42 سال مردم را فریفته و مغبون کردهاید! ای تاجبرسران که
با آلتِ دستاربهسرِ خاک برسرمان میکنید مدام!
این سفسطه از آن معمار همام آغاز شد... و هنوز به یاری دانشمندانِ ویژخوار و
کاسبانِ سوفسطایی ادامه دارد!
زنبور: ای ناقلا... الان میدهیم کارمندانِ مزدورِ آقا از حجرهیِ مارک
زاکر برگمان هکت کنند!
***
مارگزیدهی مغبون: با چنین ملکهای، این گلستان زخمی، چه باید کند؟
جانباز مالباخته: همان کاری که از اول تا حالا خودشان کردهاند!
از دوران ملکه الیزابت اول(در پایان قرن شانزدهم) تا دوران ملکه الیزابت دوم تا
حالا.
مارگزیدهی مغبون: چه کاری؟
جانباز مالباخته: تاسیس یک شرکت سهامی عام موقت تا تثبیت یک شرکت سهامی عام
دائمی و مستقر.
یعنی: الگویِ شرکت سهامی تجار و بانکداران لندنی با تاج ملکه بر سَرِ #کمپانی_هند_شرقی.
"موقت"
یعنی: در دوران پیشاآزادی تا دوران گذار... و "دائمی" یعنی: در دوران
پساآزادی.
مارگزیدهی مغبون: اما شهریار آهی و صدیقی و شریعتنداری و نوریبلا و زجرآور و
همایون، همتراز گردان تخریبچی آرتش سایبری، جملگی اهلِ ولایتِ "همه با
ما" هستند و در دورانی که خانهی مشترک در حال سوختن است و باید با وحدتِ همهی
صاحبانخانه خاموش شود، مانع وحدتی فراگیرند و آلتِ اصل تفرقهبینداز حکومتکن
ملکهی زنبورها، و با هدایت نرم از منافع مشترک در آب و خاک مشترک به سفسطهی #تضاد_منافع، به #منافع_مشترک اجازهی
ابراز وجود نمیدهند! و تنها در بصیرتِ ولاییِ روشِ تشدید شعلهها با خیال دیزاینِ
مبلمانِ یک خانه به سلیقهی خودند! یعنی مارموزانه و زیرپوستی و با شعارهای نسیه،
اولویتها را بالا و پایین میکنند! در چنین آب گل آلودی که هر یک در فکر گرفتن
ماهی تازه در راستایِ سیاستهای کلان ملکه و ارباب بومی مفلکوند، چه باید کرد؟
جانباز
مالباخته:
اقدام به تاسیس یک شرکت سهامی عام(نه خاص) توسط پنج شخصیت دانشمند و مستقل و
آزاده، برای تضمین امنیتِ مکانیسم تصمیم سازی عام در منظر تمام گلستان بعنوان
سهامداران برابر آب و خاک مشترک!
مارگزیدهی مغبون: که چه شود؟
جانباز جانباخته: که امنیت تمام گلستان (نه تنها نیش زنبوران کارگر ملکه و
نه تنها صاحبان زر و زور و تزویرِ صاحبان گلولهها) تضمین شود!
مارگزیدهی مغبون: اما چگونه؟ مگر این نظام سلطه و فرقه تبهکار به یاری
ملکه، رخصت میدهد؟
جانباز مالباخته: نظام قبیله ای است از قانون فرقه تبهکار
فرقه تبهکار تقصیری ندارد!
او زادهی قانونِ ویژهخواری یک جبرجغرافیا بین خودی و غیرخودی است!
پیمانکاران خون مردم، از کارگزارانِ خودی در سازوکار قانونِ همین فرقهاند!
و 42 سال است که با غبن و فریب و سوء تفاهم و با سفسطه و مغلطه برای قانون اساسی
خود، از مردم بیعت گرفتهاند و در هر انتخابات با القاء امید بیعت اکثریت در پای
صندوق با قطره قطره رای و خون مویرگها و آوندهای یک گلستان، به این زالو خونرسانی
میکنند و حیات آن را تمدید میکنند و کش میدهند! این یعنی این قانون اساسی در واقع
یک مبایعهنامه برای خرید اختیار و ارادهی مردم ناآگاه است. مردمی که معنای جبر
جبری سه اصل 5+110+177 را نفهمیدهاند! نفهمیدهاند که صراحت لهجهی اصل 177 مبتنی
بر لایتغیر بودن دو اصل 5 و 110 با اختیارات مطلقه، این قانون را به یک مبایعهنامهی
رسمی و قطعی، مبدل کرده است؛ که به راهزن و غاصب، به عنوان مالک این اختیار و
اجازه را داده است که حفظ نظام را با هر ابزاری بر هر حق موروثی و دیروزی، برتر و
واجبتر از هر واجبی بداند و تضمین کند("حفظ نظام از اوجب واجبات است"
ترجمانِ اصل "هدف وسیله را توجیه میکند" روسی/انگلیسی است!)
چون شرکت
سهامی بانکداران ملکه(کمپانی هند شرقی سنتی در لباس مدرن) خوب میداند که با آلتی
مثل روسیه، چگونه به استعمار خود و کارگزارانش، حیات جاودانه ببخشد! این مشارکت
البته آلتهای بومی را از داخل تا خارج تا تمام رسانههای فراگیر خودی(از جمله
بی.بی.سی) به گروگانِ خود درآورده است! و امنیت جانشان را با یک و یا چند سند و
آتوی اخلاقی و عاطفی و تبانیهای اقنصادی/سیاسی، به گروگان گرفته است! تا اگر تبعیت
نکنند، آنها را لو دهد! تا امنیت و آبرویی برای ایشان باقی نماند!
بنابراین باید
کاری کرد کارستان! و با یک تیر دو نشان زد! هم ملت را آزاد کرد و هم این گروگانهای
بومی را در نظام قانونی سلطه رها ساخت!
.
مارگزیدهی مغبون: مکانیسم این گروگانگیری قانونی چگونه رخ داده است؟
جانباز مالباخته: سرکردهی این قبیله با سفسطه برای قانون خودی/غیرخودی(مومن و
کافر) از مردم بیعت میگیرد! و به یاری پیمانکاران هرجایی همیشه در صحنه، آنرا
مستقر و تثبیت میکند! پیمانکاران کارآزموده در پناهِ یک سرکردهی مشنگ در قبیله،
ملت ناآگاه را میچاپند و میدَرَند! مثلا بهیاری سپاه سرباران، فایزر را قاچاق
میکند به داخل و دوزی 2 تا 6 میلیون میفروشد به پیمانکاران... و پیمانکاران برای
تامین آن 60 میلیون، با احتساب سود بیشتر، ملت را میچاپند؛ و در صورت اعتراض
مردم، با روشهای متنوع از حذف فیزیکی تا خروج محترمانه از صحنه و یا انتقال به پشت
صحنه، یکی در میان از صحنه غیب میشوند و کارگزارانشان در لباسی نو جای ایشان را
میگیرند! و بدین سیاق، یک "سرکرده" همواره برای استقرار امنیت قانون
فرقهی تبهکاران، مصون و پابرجا باقی میماند.
چرا؟
چون کارش بر اساسِ قانونی است که مردم با آن بیعت کردهاند.
قانونی که با جابجایی قبایل و سرکردهها و پیمانکارانش، همواره ضامن حفظ نظام فرقه
تبهکار است!
یعنی اگر این قبیله با سرکردهاش براندازی شوند، آنگاه باز قانون این فرقه، عین
مور و ملخ بازتولید میکند و قبیلههای هزار فامیل را با یاری همان پیمانکاران
هرجایی و با حمایت ملکه، مستقر میسازد!
چون مشکل از
قانون اساسی فرقهی تبهکاران در این جبرجغرافیاست.
در واقع این قانون است که باید تغییر کند!
یعنی هدف براندازی و سرنگونی این قبیله، یک چاهنمایی است!
و مشکل از قبایل هزارفامیلِ درون یک فرقهی تبهکار نیست!
نیش عقرب نه از ره کین است... اقتضای طبیعتش این است.
مارگزیدهی مغبون: خب الان چه باید کرد؟
جانباز مالباخته:
عرض کردم: بگردید پنج دانشمند مستقل و آزاده و دارای اعتبار در خارج از حیاط خلوت
ایشان پیدا کنید که به جای تن دادن به قانون فرقهی تبهکار که الویتش حقوق ثانویه
و خاص از قیل ژن برتر لوطی و عنتر است، معتقد به یک شرکت سهامی عام باشد که
اولویتش حق اولیه و سهم برابر تمام سهامداران آب و خاک مشترک است.
آنگاه آن پنج تن آل مردم، با امضاء یک #مرامنامه همپیمان
شوند که بصورت موقت این شرکت سهامی عام را تاسیس کنند؛ تا بتوانند با تضمین حضور
تمام سهامداران از حال تا همیشه، در یک سازوکار سیستماتیک از شوراهای محلی و بومی
تا مرکزی، اعتماد عمومی را جلب کرده و توسعه دهند و بصورت هدفمند و متمرکز هدایت
نمایند!
مارگزیدهی مغبون: چگونه این اعتماد عمومی جلب میشود؟
جانباز مالباخته: وقتی منافع مشترک را بر اساس یک سازوکار فلسفی،استراتژیک و
سیستماتیک تضمین کند! نه تنها بر اساس شعارهای بادهوایی! نه تنها بر اساس قسم
حضرتعباس یک دون کیشوت و تار سیبیل دایی جان ناپلئون، بلکه بر اساس پیوند زدن
منافع مشترک تمام سهامداران به هویت قانون. این قانون نباید در باطن خود دارای
تضاد منافع، بینِ خودی و غیرخودی(مومن و کافر) باشد! بنابراین این قانون دیگر
تفرقهآمیز و تنشآفرین نخواهد بود! چون مکانیسم حفظ منافع مشترک مادی بر اساس
حضور تمام سهامداران تضمین شده است و بقای شهروندان مدنی و قانون مربوطه، وابسته
به رعایت آن است.
آنگاه در امنیت حضور همگان، کسی علیه کسی اقدام نخواهد کرد! چون اعتبار شهروندیاش
وابسته به هم افزایی است؛ نه رقابت برای حذف رقیب.
در واقع یعنی تبدیل اصل #رقابت برای
#حذف_رقیب با
ادبیات سلبی/حذفی، به ادبیات ایجابی/جذبی بر اساس هم افزایی. در واقع این #امنیت و
منافع مشترک وابسته به حفظ یکدیگر بصورت سیستماتیک است که موجب استقبال عموم مردم
میشود و میتواند اعتمادی عمومی را تضمین کند!
آنگاه با آن اعتماد عمومی، در یک روز و #زمان، و در یک #مکان و
با یک #زبان حقوقی،
وبا یک #نقشه_راه علمی
و میدانی، که بصورت علنی(نه گنگ و در پشت صحنه) برای همه توضیح دادهاند، در یک
لحظه اکثریت و تمام گلستان را در بارعام و میهمانی یک ارباب قانونی، گرد اقلیت
صاحب گلوله جمع کنند و بنشینند و برنخیزند؛ تا بصورت علنی و در مقابل چشم تاریخ و
جهان، مشروعیت قانون اقلیت را از سکه بیندازند و برای اکثریت اعتبار و مقبولیت
بخرند!
این اولین گام مردمی در گام دوم نظام سلطه از 1400 تا 1440 است(چه توهمی!)
چون بزودی آن شرکت سهامی عام بصورت موقت تاسیس خواهد شد!
و این آغاز یک پایان است که چه نیک اگر کارگزاران آن سیستم استعماری استثماری، با
توبه از گذشتهی خود، بدان بپیوندند و جبران مافات کنند!
پیش از آنکه خیلی دیر شود!
خیام ابراهیمی
25 خرداد 1400
No comments:
Post a Comment