Wednesday, June 16, 2021

در آرزوی شادی و رهایی عمومی

 

در آرزوی شادی و رهایی عمومی
آزادی و استقلال با استحاله نرم در یک فصل


وقتی سیاهی فراگیر است، براستی چگونه میتوان لحظاتی حتی اندک، شاد و رها بود؟
می‌خواهم به تمام مادران و پدران و همسران و فرزندان یتیم و داغداری که سوختن بالهای پرواز عزیزانشان را دیدند و عمری سوختند، هدیه‌ای بدهم تا زخم‌ها و غم‌هایشان را فراموش کنند! اما نمی‌توانم. سالهاست که نمی‌توانم بخندم! از همان سال اول انقلاب تاکنون... نتوانسته‌ام
...
این ترانه شاید هرگز سلیقه‌ی هنری‌ام نبوده نباشد؛ اما در این روزگارِ تلخ، زاینده‌ی حس خوبی است که مرا بیاد اندک لحظاتِ رهایی می‌اندازد. باید برخیزیم و کاری کنیم... باید
...
وقتی آچمز شده‌ایم... و دقیقه‌ای نیست که یک روحِ پلید بر ما سایه نینداخته باشد و حیات زاینده را از ما ندزدیده باشد! هر روز گریستیم... میان زخم این و آن که پاره‌ای از هستی ما بودند... سالها در یک روح بیمار و تاریک دست و پا زدیم
...
آن بیماران متوهم اما هرگز نفهمیدند! از محل خون مردم به زندگی فاسد و هرزه‌شان در تمام اشکال ادامه دادند و به آن عطر شابدولعظیم زدند و برای بهشت خود زندگی مردم را در جهنم خود مچاله کردند! مردم را دچار برزخی بین مرگ و روزمرگی کردند
...
.
آرزوهای زیبای مادران خاوران تا مادر
#پویا_بختیاری و هزاران جوان آزاده، تباه شد و ما نمی‌توانیم بخندیم!
سالهاست که نمی‌توانیم بخندیم و شاد باشیم! همواره زخمی در نزدیکی ما بوده که نتوانسته‌ایم از درد آن رها باشیم
...
زندگی را روزی هزاربار روی زمین و آسمان کشتند و ککشان نگزید
!
 42
 سال است که زندگی امن و آفرینش زیبایی و مهرورزی و زایندگی بر ما حرام شد...

ما زندگی نمی‌کنیم! مدام از زخم و درد و مرگ می گریزیم. این زندگی نیست!

هر روز ترس از جنون جانیان و پیوند امنیت حیات به دروغ و تجاوز به حریم دیگری... روح سیاهی در یک ملت دمیده... این بیماری مزمنِ تاریخی قربانی‌ها گرفت از خاوران تا باختران... از شالیزارهای شمال تا نی‌زارهای جنوب... خانواده‌ای نیست که زخمی نخورده باشد از شرّ جنون جانیان بیمار...
هر روزه از طبقات بالا و پایین و چپ و راست، صدای ناله میشنوم
...
اما مبارزه برای بیرون کردن این روح پلید... یعنی محرومیت... یعنی آزار دیدن
...
چه جوانی‌ها و چه جوان‌هایی که طعم زندگی را نچشیده در این روح شیطانی که لباس الله را پوشیده زیر پوست شب تباه شدند... چه زندگی‌ها که در آتش تعرض جانورانی بیمار سوختند
...
مبارزه برای بیرون راندن این روح تبهکار، الیته سخت است... محرومیت دارد... آزار دارد... اما
:...
آخ چه آزار قشنگی
ما می‌تونیم بجنگیم
واسه اون دلِ تنگی که می‌گیره
آخ که زیبای منی تو... زیبایی یعنی تو... یعنی منِ بی تو که میمیره
...
فکر میکنم
:
استحاله نرم در کمتر از یک فصل سال، ممکن باشد... نقشه راه آن وجود دارد... بنای آن بر امنیت فراگیر تمام اهالی این خانه‌ی مشترک است... بنای زایندگی‌اش بر هم افزایی و مهرورزی است... از خانه و از شوراهای محلی بومی تا مرکزی
...
مردم امنیت را دوست دارند و نمی‌توانند منکر منافع مشترک مادی و معنوی در آب و خاک مشترک و در ملک مشاع باشند
!
ما باید از ادبیات سلبی حذفی به ادبیات ایجابی جذبی مهاجرت کنیم! ما هرگز نمیتوانیم با ادبیات پرخاشگر ویرانگر در نبردی نابرابر پیروز شویم
.
ما به یک تریبون باز و فراگیر نیازمندیم... به یک
#مرامنامه برای اتحاد اندیشمندان، که البته وجود دارد... الگوی شرکت سهامی عام ایران انسانی هم قابل درک و فهم عمومی است و هم غیرقابل کتمان است... با شیفت کردن از تضاد منافع به منافع مشترک...
این استحاله نرم می‌تواند روی دهد
!
بدون اینکه نیاز به خونریزی باشد. میتوان بصورت مسالمت آمیز ارباب را آچمز و ناگزیر به رفراندومی با نظارت تمام مردم کرد. میتوان
...
کافی است در گام اول بصورت سمبولیک و موقت، یک شرکت سهامی عام تاسیس کرد، تا آن اعتماد عمومی شکوفه زند و رشد یابد... آنگاه در یک زمان و در یک مکان و با یک زبان با میلیونها گل گرد اقلیت گلوله میتوان گرد منافع مشترک مادی اولیه در آب و خاک مشترک و ملک مشاع(بجای تضاد منافع بر اساس حقوق ثانویه) به یک روح واحد دست یافت، تا در کالبد وطن دمید
!
در یک روز
در یک روز می‌توان به چنین
#رفراندوم غیرقابل کتمان میدانی دست یافت، تا آنرا در عرض یکماه در مقابل چشم تاریخ ثبت کرد!
می‌توان آن مشروعیت کاذب اقلیتی را از سکه انداخت و برای اکثریت در یک روز مقبولیت و اعتبار خرید و نشست و برنخاست تا نتیجه
...
حتی الگوریتم چنین استحاله‌ای بموجب یک نقشه‌ی راه علمی تئوریزه شده است
!
بزرگترین مانع اما، سرقفلی تریبونهای وابسته و آتش‌بیار است که برای آتش‌به‌اختیاران، خرج و آتش‌تهیه فراهم می‌آورند و حیاتشان وابسته به این شغل پلید است
!
باید برخیزیم... باید برای آن اولین گام همت کنیم... باید... ما راهی نداریم... پیش از آخرین نفس... باید یک روز با آزادی و استقلال کنار هم و با شادی از امنیت یکدیگر، با هم به روی زندگی بخندیم
.
بی هم اما نمی‌توان
...
لااقل من نمی‌توانم
...
خیام ابراهیمی
24 خرداد 1400

گریز از درد مشترک مرگ، نتوانست ما را زنده کند...
شاید شادی مشترک زندگی، بتواند
...

 

 ... 

No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...