Sunday, October 17, 2021

قالتاق یا ببوگلابی

قالتاق؟ یا ببوگلابی؟!


1. خشمگینانه میگه: اگر #آلت_قتاله‌ و مشنگی با شش کلاس سیاهه و لکنت در نظام بوزینه‌های جانی، #پاسارگاد #کوروش را همسنگِ قمبلکران ستمگران بخوانَد، چیزی بر مقامِ حقیرِ غلمانیتِ او در #تخت_جمشید استاد #طوسی نخواهد افزود! حتی اگر یک میرزا‌یی برای خشکیِ وجودِ عقیمِ او، #نماز_باران بخواند؛ #میرزایی دیگر پوستین‌شان را قهوه‌ای خواهد کرد! به قولِ ماعِر: تو اگر بیل‌زنِ مجلس غلامانی، حقوق و مقامت را به من بده و زیر عبایِ ملّاعمرِ خودت بیل بزن، تا خودم مجلسِ بزمشان را به یک اشاره بارانی کنم!
میگم: اینا بیمارند و بیماریشون سرایت میکنه! هرگز نذار به ادبیات خودشون آلوده‌ت کنن! این یک تاکتیکِ مسمومِ روسیِه! گاهی که بدجوری زخمی و مسموم میشم، در حدّ جویدنِ خرخره‌شون، یادم میاد که راهِ همزیستی و هم افزاییِ "اکثریتِ گلستان" تنها از دَرآغوش‌فشردنِ اقلیتِ خارها میگذره
.

2. در خیش‌زنی به خاکِ غصبیِ مشترک، از معجزاتِ شیخنا قاقایِ #ابر_آروان چینی، یکی این است که این روزها در آخرین نفس‌ها، با تعویض #رییس_بسیج_رسانه‌ای در کارخانه‌ی مجسمه‌سازی و ماشینِ انسانخردکنی، سرعتِ اینترنت به دورانِ عصرِ حجر در بیابان‌های حجاز و عهد قجر رسیده و هی ریپ می‌زند؛ و فیلترشکنم تنها فیسبوق را باز می‌کند! و طرفه اینکه حتی به #کیهان مفنگیِ شریعتنداری و #ویکی_پدیا و #جی_میل و #یوتیوب هم راهی ندارم؛ مگر اینکه از فیلتر شکن استفاده نکنم(البته دور از جان یوتیوب)! فقط فیسبوق! عجیب نیست؟! چه نفوذِ دقیقی در وی.آی.پی امنیتی و چه تنظیماتی!... جل‌المخلوق!
بگذریم که وزیرِ وَبالِ
#مخابرات دولتِ جوانِ مشنگ‌ها و قاقازاده‌ها، برای رد گم کنی، چاه‌نمایی کرده و گفته: "اینترنت میلی تا سه سال دیگر به بهره‌برداری نمی‌رسد!!! نهراسید ایهاالناس! کل منابعتان واس ماس! آسوده بخوابید و چُرت بزنید و گاهی فحش بدهید و عین برگ‌های پاییزی زیر پا له شوید، تا ما در یک شبیخون مکتبی، وقتی شما بواسطه‌ی تریبون‌های اپوزیسیون، متلاشی و بیهوشید، در #عملیات_مرصاد_ولایی یکهو به همه رَکَب بزنیم و کرکر به ریش تمام بزهای گلّه بخندیم... حالا نخند و کی بخند!... یعنی مردم هی نانِ خشک در ماست همسایه سَقّ بزنند، تا ما بی‌اعتناء به این باد و آن بود، هی کارِ انقلابی خودمان را بکنیم برای صدورِ خویش به بندگانِ درویش و ورودِ عصای معجزاتِ اجنبی به بیتِ مولایِ خویش، تا قیامت."

3. به‌قولِ مُحَلّلِ راهزنانِ وحشی و تازه‌به‌دوران رسیده " استاد دَمَر #پناهیان" از بالای منبر، که وَرغُرونبیده بود: آلتک‌هایِ قتاله(چماقدارانِ لباس‌شخصی) باید زرنگ باشند و با غارتِ غنائم، پورشه سوار شوند و از سَرِ دل‌ضعفه هم که شده، در حریم تحریمِ نان و آب ولایی، پیوسته به ریشِ کفار در حاشیه، در متنِ تجاوز به عنف، هی بخندند و بخندند...! که بهشت از جهنم کردنِ همین دنیای مردم آغاز می‌شود و خنده درمان هر درد بی‌درمان است!

فلذا ای بسیجیان نواله‌خوارِ سایبری، که چون دستمال کاغذی در جیبِ پرچمدارانِ گروگانِ ولایتِ لاکچری، در جهادید! دیر یا زود شما هم یکی یکی چون بادکنک‌های انتحاری و قربانی، پنچرید! حالا هی چون رئیس آلتهای قتاله، آلت قتاله شو تا فصل دولتِ جوانت بِپُکَد!

خود دانید ای دستمال کاغذی‌های چند بار مصرف!

4. در راستای سیاست‌های کلانِ تکسوار چلاقِ قانون اساسی درندگی، و زیر پوتینِ راسپوتینِ سربازان گمنام چینی: در تلویزیون، #بیوک_میرزایی طنازانه، به یک جهادگر داعشی موسوم به #اژه‌ای یا مُژه‌ای(نمی‌شناسمش!) با تپقی هنرمندانه گفته: قالتاق! بر وزنِ قالپاق چرخ کالسکه‌ی ملکه (بنتِ تلکه).
و حالا عده‌ای از شیرانِ بادیه، هراسانند که متهم
#انتحاری، مسلح به چنگ و دندان برود در مسجد شیعیان، زبان و دماغ بیوک را یکجا گاز بگیرد و بکند و بگذارد کف دست اهل بیتش!
به نظرم پیش از روز واقعه، بیوک باید بیشتر و بیشتر توضیح بدهد و این موضوع را دقیقا بشکافد و پروموت کند که وقتی شخصیتی تکفیری و بچه زرنگ و اهل بخیه، همچون یک جهادی داعشی، قادر مطلقه است که از پسِ نفس‌کشیدنِ اسیران روزگار بربیاید و در دادگاه عدل حقّانی، به جای دیالوگ، گوش متهم بینوا را
#گاز بگیرد و بعد هم برود در محل علم و دانش و استدلال، یعنی در دانشگاه، #سوت_بلبلی بزند و نهایتا به‌پاسِ چنین تکالیفِ جهادی، ترفیع مقام و درجه هم بقاپد، لابد باید در حجرات دروس حوزوی در مدارس حقّانی، از همان دوران طفولیت و نوآموزی در پستوهای معرفت، خیلی رویش باز شده باشد و #قالتاق باشد، نه #ببوگلابی!

#قالتاق(بر وزن قالپاق) در سازوکار نظام تکفیری و آتشبیاری و آتش‌به‌اختیاری بصورت سازماندهی شده، تئوریزه شده؛ و یک صفتِ نیکو و پسندیده است؛ نه نکوهیده!... و مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین! تا توانی در حق غیرخودی مکر کن و با خدا باش و هر چه خواهی کن! کی به کیه؟!

به نظرم #بیوک_میرزایی باید پاداش هم بگیرد!
دوستان اینقدر به‌دل بد راه ندهند و هی نترسند و نلرزند... خطرناکه
!
اتفاقا حرف
#بیوک_میرزایی خیلی هم محکمه‌پسند است!
در دو روزِ زندگی، چون غلامان و غلمان دور نافِ آقا، قالتاق باش!
برای چرخ‌های کالسکه‌ی ملکه(بنتِ مُولای تلکه)، قالپاق باش
!
وگرنه در روز واقعه، کلاهت پس معرکه است
!
حالیا، خواهی شمر شو، یا حُرّ...یا
#میرزا_رضا_کرمانی بالایِ سَرِ شاه شهید!
فقط مراقب باش، در تنهاخوری، تنهایی در سیمولیشنِ
#تخت_جمشید نکپی!...
که این عمر لرزان، زود بگذرد و... تو مفت باخته‌ای
!
من‌الله التوفیق
!

#خیام_ابراهیمی
24مهر 1400 اُمَوی


Friday, October 15, 2021

مار و پله

دو شعرگونه یکی امروز و یکی یادآوری فیسبوک از 7سال پیش(کش‌وقوسی میان روشنذکری و روشنفکری): هفت سال با هفت هزارساله‌گان...





1. مار و پله
:
زندگی بود؟... یا بازیِ مار و پله؟
هر چه بود
بالای هر پله‌ای سوراخِ مـــار بود
تک و توک شمعی سوزان
میان شمع‌های همیشه خاموشِ جاودان
...
فــراز بود و فرود در بـــاد و بــودِ زنده باد این و مرده باد آن!
شالاپ و شولوپ... فریبِ دلالانِ راسپوتین در پوتین‌های روسی در اندرونی
میانِ باتلاق‌هایِ گاوخونی
...
در حراست از معادن تالک و لیتیوم و سجاده تا قد قامتِ قنوت
تکرارِ عروج تا تاجِ مرمرینِ فرشته‌ی آزادی، تا پرتگاهِ هبوط
...
تالاپ تالاپ... خون شتک می‌زد روی پله‌ها
...
در دالانی که تاریک بود و
چاه و چاله پر شد از لولیدنِ کرم‌هایِ زنده لابلای زالوهای مرده
وای بر بازنده و... اِی وای از برنده
...
...
گلوبولهای خور و خواب و شهوت... ردیفِ گلوله در رگ‌های بصیرت
نگاهِ دو چشمِ رو به بالایِ حماقتِ ترامپ به دیوارکشی دورِ آسمانِ قدرت
به یاریِ بندگانِ ملک السماوات و المساوات... لِلهِ جیبِ حسرت در هر ولایت
نگاهِ دو چشم بایدن رو به پایین، به توالت‌های مُطَلّایِ بهداشتیِ پنت‌هاوسِ ترامپ و بیل گیتس در چین و خانات
...
خون می‌برد به قلب‌های تپنده... در تانکرهای نفت و فاضلاب
بــــار خالی می‌کرد در مبالِ پایانه‌ها... و یار می‌گرفت میان نخود و لوبیا
...
در جاده‌هایی به گورستان‌ها
در مدارهایِ الکترون تا ویروسِ بیت‌کوین در عابر بانک‌ها
...
بین صفر و یک در شبکه‌های دیجیتال
...
خون شَتَک می‌زد روی پله‌ها
رویِ نان‌هایِ خشک در خاکروبه‌ها...تا پَرِ چلاقِ چلچله‌ها
روی آخرین پِت‌پتِ تک و توک شمع‌هایِ روشنِ نیمه‌جان
روی قامتِ شمع‌های همیشه خاموشِ جاودان
...
خرها بود که بی سوار از رویِ پل صراط می‌گذشت و بر نمی‌گشت و دود می‌شد در هوا
...
و تو می‌ماندی و یک شمعدانیِ بی‌فروغ
در باراندازِ گوشتی که ذوب شده بود قطره قطره چون خوره
چکیده بود از قامت شمعی
در پای شمعدانی
نور نشده بود
لهیده، وَرماسیده بود در گهواره... در گورِ خویش
در جاودانه‌گی
...
براستی زندگی بود؟... یا بازیِ مار و پله؟
ای رفیقِ بلند پرواز در پیله‌های آسمانی
...
پروانه‌ها هنوز گردِ تک و توک شمع‌های روشن در غارها می‌سوزند... در پایِ پله‌ها
...
به کجا چنین شتابان؟
خیام ابراهیمی
20مهر 1400 اُمَوی

.

.

2. داعش‌ِبنِ استالین*(1)
یادآوری فیسبوک از 7 سال پیش با 417 لایک و 253 کامنت... هنوز در بر همان پاشنه می‌گردد...فقط لایک‌ها پرواز کرده‌اند در پیله‌های آسمان ترامپ و بایدن... با بال‌هایی که روی زمین جامانده
...!
با افزودن و ویرایشی غیرشاعرانه در چهار خطِ آخر
==========
اعصاب ندارد روشن‌فکر؛
بی‌قرار است از ایمانِ ادیسون
درونِ جمجمه‌اش
پـُر است از شلیکِ ولایتِ مطلقه‌یِ موشه‌دایان
به چشمِ راستِ مصدق؛
آب را به دلیلِ سیل تحریم کرده
آتش را به دلیلِ کبابِ قناری*(2
)
...
در بزرگ‌راه‌هایِ بی‌حریم
همواره از هر روزنه
به کوره‌راهی بدونِ خط‌کشی می‌پیچم
وقتی میانِ قطارِ گلوله‌هایِ رسیدن‌، در چپ و راست
بینِ دو خطِ افقیِ ممتدِ عبور گـیـــر کرده‌ام
و نگاهم به پیش رو
از لبخند به هجومِ بوق‌هایِ پشتِ سر
الکن است،
و افسارِ فرمانم به مخزنِ اگزوزِ تابوهایِ مدرنیته بند است
و لاینِ سبقتِ سلوک
در انحصارِ حداکثرِ سرعتِ غیرِمُجاز، اِشغال است
.
...
میانِ عربده‌هایِ عرفانیِ ارّابه‌هایِ خدایان
راهنما می‌زنم به چپ و راستِ تاریخ
و شهوتِ "حَقِ راه ندادن" را
در راننده‌ها بیدار می‌کنم
.
من گره خورده‌اَم... گـیـــــر کرده‌ام
...
میانِ همهمه‌یِ معراجِ افقی
در جاده‌‌هایِ تاریخیِ دروغ‌هایِ ابریشمی
میان ترافیکِ روانِ زنجیره‌یِ پوکه‌هایِ خالی
!
پُـر می‌شوم از باروتِ ایمانِ تراست‌هایِ اسلحه‌سازی
و ناگهان
میان خواب و بیداری
رویِ تختِ روانِ نوار نقاله‌هایِ پوکه‌پُـرکُنی
با یک تیکِ تغییرِ شیفتِ ساعتِ معاد
پَــرچ می‌شود در سرم چاشنیِ بصیرت
.
میانِ دو فصلِ سنت و مدرنیته
درونِ ذهنِ خسته‌اَم می‌پیچم به راست
وَ پَــــــرت می‌شوم به چپ‌ترین کوره راه
که میانِ دو گـــــارد ریلِ بی‌انتهایِ امنیت
از دَکل‌هایِ سیم‌هایِ خونینِ تجسس
حراست می‌کنند
!
میانِ طوفانِ زردچوبه‌هایِ فقر
در فقدانِ زعفرانِ شله زردها
یک نیش ترمز برای خمیازه
تمامِ نظمِ بزرگراه را دَر هَم خواهد ریخت
!
بنده‌یِ تابلوهایِ بزرگراهِ حقّانی نمی‌شوم
و از اولین کوره راه خواهم گریخت
به غــــــارِ خدایی در ناکجا
*
از شرّ هر چه خدای مالکِ آسفالت‌ها
...
در جستجوی انسانِ برابر
اعصاب ندارد روشن‌فکر نابرابر، میان آدمک‌های برابر
...
خیام ابراهیمی
20مهر 1393

========
پ.ن
:
1: داعشِ‌بن‌ِاستالین: رفقائی که از عبارتِ داعش‌ِبنِ استالین، خونِ سرخشان به جوش می‌آید، شاید بد نباشد که کمی به فرقِ بینِ "تروتسکی" و "استالین"، و به کشتارِ شهروندانِ "روسیه تزاری" و البته "اتحادجماهیرشوروی" نظر بیندازند! و عنایت بفرمایند که نظر به نفیِ شخصیتِ مصلحین و نیتِ خیر یا شرّ آنان نیست، بلکه هدف، نقدِ هر نوع جهان‌بینیِ مطلقگراست که جز خود را باطل دانسته و حذف می‌کند
!
این همان فلسفه‌ی تحمیلی
#تضاد_منافع تنش آفرین در نبردی نابرابر است که چون نارنجکی در نارنج آرمانهای نیک و اهداف خوشگل آدمکساز و انسانسوز، کارگذاری شده است!
حال آنکه آن حلقه مفقوده‌ی عصر مدرن، اصل
#هم_افزایی انسانی بر اساس #منافع_مشترک مادی است! نه حذف رقیب برای کسب قدرت، در #کورس_سرعت بر اساس #ژن_برتر تکنولوژیک و ایدئولوژیک و قومیت و هر ویژگی و مالکیتِ نابرابر موروثی.
چنین میراثی ضد نسل انسان حال حاضر و آینده است! اگر قرار باشد عبرت از گذشته، چراغ راه آینده باشد، نه بازتولیدِ همان مناسبات در دستگاههای برده‌ساز و آدمکساز مدرن، راهی نیست جز اینکه آن منافع مشترک انسانی در آب و خاک مشترک و در زمین احیاء گردد؛ تا شاهد قدرت فراگیر مردمی انسانگرا در
#صلح باشیم.
وگرنه باید در راستای فلسفه و استراتژیهای کلان و تاکتیکهای میدانی نئولیبرالیسم و گلوبالیسم با سرعتِ تحمیلی و دلخواه صاحبان قدرت، کماکان تا هست شاهد
#جنگ و جنایت در نبردی نابرابر، و قربانی شدن انسانیت و انسان میان آدمکهای تیز و بز و زرنگ که راز قاپیدنِ زر و زور و تزویر را نیک می‌دانند، باشیم.

2: کباب قناری= وام گرفته از شعرِ " کباب قناری بر آتش سوسن و یاس" سروده‌یِ "احمد شاملو".

لینک از 7 سال پیش
 https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/posts/1485562151703617


Sunday, October 3, 2021

دیدار به قیامت

دیدار به قیامت
تا دلتان نَسوزد!... به این #طنز پیرو #استاتوس_قبلی، باید #خون_گریست!




موضوع: سیمولیشنِ انگشتِ میانی #ابراهیم_نبوی، با انگشت شستِ #عزراییل_فَدَوی!
پاسخی به زخم‌طنزِ آن مرده‌شویِ گعده‌یِ دلالانِ اوراقچیِ جنایاتِ سازماندهی‌شده‌ی میدانی، و عقده‌پراکنی‌های کوتوله‌های همایونی، که از وحشتِ عقوبتِ جانی‌الله رفسنجانی، سه شیفته در کسب و کار آدمفروشی و مرده‌خواری و نوحه‌خوانی و مولودی، مشغول و بی‌خوابند
!
و اما دو کلام در بابِ خوشخدمتی و پانتومیم
#نبوی(ره) به قربانیانِ قاقازاده‌گانِ لندنزاده(آلِ مژدبا) که از سر نیاز با وَبالِ آقایان چین و روس/پوتین (همان #راسپوتین کا.گ.ب زده) هم‌پیاله و چه بسی همبستر شده‌اند!
هنر و تخصصِ این گروگانِ تن‌ناز، و جمیعِ هنربندانِ بیل‌زن از وطن تا بی.بی.سی لندن، تا منهتن، در حال حاضر چیست؟ جز پروژه‌های جعلیات دوغ و دوشابی(یک دروغ میان دو راست برای چاه نمایی) و حواس‌پرتی مردم از راه نجات، و البته از محلِ رانت‌های اعطایی راهزنان از خونِ حواس‌پرتان
!
صاحبان هنرِ جذب اعتبارات ولایی، و بورس‌گیری از پایگاههای بسیج در مراکز فرهنگی یوروپ و امریکا، برای آمارسازی جعلی/علمی و مشروعیتسازی صاحبانِ تسبیحِ بیت‌الحال، نزدِ موکلین مردمی و مخاطبینِ سناتورهای "گازانبر دموکرات/جمهوریخواه"،در کرسی‌های آزادپریشی انیران در دانشگاه اجاره‌ای
#مریلند_امریکا، همه به حسابِ خونِ ملتِ گورخواب ایران.

دیلماج: ارجاعِ معنایِ #انگشت_میانی به قربانیان پونِز روی پیشانی، در فرصت محشرِ ثانی.

آنچه نُوّاب را کند روبه‌مزاج... احتیاج است، احتیاج است، احتیاج.

خیام ابراهیمی
10مهر 1400 نَبَوی/اُمَوی

.

پ.ن:
(هنر برتر از گوهر آمد پدید): یعنی این پی نوشت بیشتر از متن است
!
مُد شده که برخی از بزرگان برای کوچک نشدن، در مقابل یک مثنوی سخن، تنها یک لایک حوالت می‌دهند... برخی از بینوایانِ تازه‌به‌دوران رسیده‌ی فرنگ ندیده، به رسم ایجاز، انگشت میانی را... برخی هم یک لبخند بهنودی و یک پرخاش ملیحه محمدی و یک جیغ الهه هیکسی و یک لرزشِ عصبیِ فرخ نگهداری... اما از #معصومه_ابتکار فقیه‌تر، برای ساپورت دختران عزیزی طنّاز در فرنگ، توسط پسرانِ از دیوارِ سفارت‌ بالابرویش، #ابراهیم_نبوی است؛ آن هم پس از مشارکتش در انتصابات مشروعیت! ظاهرا قرار شده بخش بعدی سریال ازدواج‌های هزارفامیل داخلی در خارج ادامه یابد و خاتمی زاده با امامزاده و امامزاده با لگامزاده و همینطور الی ماشاءالله این مافیا نسل به نسل ادامه یابد تا منافع مشترکشان ضد منافع ملت، در نظام قاقازاده‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده و لمپن، منقرض نگردد!... البته همه به نیت خیر و قربتن الی المبال در دنیای دون، گیریم به قیمت خونِ لیلی و هر چه مجنون... و صد البته برای امنیت لاکچری فرزندان عزیز و اصلاح‌جلبشان از مزایای زندگی مدرن در دیار فرنگ، نیاز مبرمی به مصادره اموال یک ملت قانونا عقیم است! که این مهم، کارِ فرمانده‌ی روسی/انگلیسی مقیم در اسلحه‌خانه‌‌ی گروگانگیرانِ شرکتهای سهامی چندملیتی #دراگانوف است!

اینها بدون این حکومت هیچند و نقدهای آبدوغ خیاری و بی‌مزه‌شان پشت تریبونهای غصبی، اساسا موجب حواس پرتی از اصل ماجراست!
پس
:
#تکرار کن! #تکرار کن!
خاتمیِ ولایت
!
تاجزاده‌ی حکومت
!
نبوی وقاحت
!
فرزندان جنایت
!
سر همه سلامت
!

اما تو ای بینوا منتظر در عصرهای جمعه... چشم امید برکن از چریدنِ زالوها و دلالانِ #قانون_اساسی خون... از تریبون‌های مرده خوار اربابان بومی و خارجی در پوستینِ #اپوزیسیون!.. و با سخنان آن "موشِ مینیمایز" زیر آرنجِ همایونی #ابراهیم_نبوی سحر نشو که به هر قیمت شده عزم کرده تو را با من منش شده با نیمتنه و زیرشلوار، منحرف و خواب کند و به صحرای کربلا ببرد تا با وحدتی فراگیر به کعبه نرسی ای اعرابی! این شغل اوست که بر نمک #تضاد_منافع ایدئولوژیک و شخصیتها بیفزاید و با جبهه‌سازی و ایجاد تنش، آش را شلمشوربایی کند که موجب دل‌پیچه شود به عزمِ #همه_با_من و چرخش و گردش با من، نه دیگری... چون تنها #ما_مستیم و هم پستیم و هم هستیم!
تا ادمین‌های گمنام صادراتی مستقر در فرنگ، اسامی گروه بعدیِ اعضاء پلاتین آن رسانه‌ی فسیل را لیست و پست کنند به مقصد پایتختِ بی‌وطنان‌ عالم
.
اما
#ما_هستیم ! تا ملت را گرد این و آن شخصیت پریشان نکنید و آدرس را درست نشان دهید که مبارزه در عصر مدرن، دیگر چون عهدِ‌حجر و عصرِقجر، با پرچمداری یک #شخصیت به سامان نمی‌رسد! بلکه وابسته به فهم یک #شاخصه است در تشکیلاتی عام(نه خاص) که اعتمادسازی اش فراگیر باشد و هدایت اهدافش وابسته به یک قدرت مطلقه نباشد و از زبان سخنگوی یک هیات مدیره‌ برآید تا فتح مقصد.
وگرنه هستیمان باید گرد و روی انگشتانِ گروگان‌های بازیگر و دلالی چون شمایان بگذرد! که سرشتِ وجودتان بر
#تنازع_بقاء بنا شده، نه #هم_افزایی!

وگرنه هیچ کاسبی نیست که راز قدرت فراگیر ناشی از #منافع_مشترک تمام مردم را در آب و خاک مشترک نفهمد؟! این یعنی: سهم کارکنان و نواله خوران و مرده خوران و سهامداران شرکت‌های سهامی #خاص ، باید کم شود!
مگر می‌شود همه را با
#جام_خونین از #لواسان تا #لندن و #ونکور تا #منهتن و #لس_آنجلس و #مریلند سرمست کرد؟
ظرفیت #قطار_انقلاب_راهزنان و یاران و دلالانش، محدود است! و برای #شومن‌ها نمی‌صرفد که بفرموده در هر چاله میدانی برنامه اجراء کنند! زندگی خرج دارد بالام جان! لذا چه بسی #انگشت_میانی_نبوی یک اشاره هم به فرمایشِ افسرانِ گمنام فرمانده داشته باشد! که کور خواندید! #دوزار_دادی_آش... به همین خیال باش
!
هنر برتر از گوهر آمد پدید
!
خرج من و اهل بیتم، بیشتر از این حرفاست! بویژه که انگشت شستم توی خون ملّته و پاک هم نمیشه و از سویی چون خانواده‌م گروگانِ #دراگانوفِ تک تیراندازانِ شما هستن، لذا منطقا عینِ فرخ و مسعود و ملیحه و الهه و سایر آلت‌ها، کاری جز تولید فریب و انحراف از مسیر اصلی با دوغ و دوشاب و آدمفروشی از دستم ساخته نیست! پس لااقل یه نرخی بدین که به قیمتش بصرفه! و مصداقِ چوب دو سر طلایی مایل به حنایی، نشیم
!

پول هم نمیدین لااقل ما رو توی برنامه‌ی امنیتی اطلاعاتی #کانال_یک #همایون ضایع‌تر نکنید! ما خودمون بصورت طبیعی و فابریک بدشانس و ضایع هستیم! پس بیشتر از جبرجغرافیا، نکوبین توسرمون. ما هم مثل #رهبر_مفلسین_جهان پیشِ زن و بچه‌مون و در و همسایه و ملتِ مفلس و لت و پار ایران، آبرو داریم و امیدواریم 5 نفر پیدا شن این شرکت سهامی عام رو راه بندازن و با فراخوان اعتماد عمومی غول چراغ جادو رو از دست مافیای روسی/انگلیسی نجات بدن و همه را خلاص کنن!
چون اگه نگاهتون به دست ما باشه، ما زن و بچه داریم و عین بهنود و نگهدار و ملیحه و سایر باقالی‌ها، تا ابد گروگانِ صاحب تک تیرانداز دراگانوفیم! اساسا چرا چشمتون به لب و لوچه‌ی تکپران و دلالانِ گروگانه؟ و خودتون در یک جمعی که نشه گروگانش کرد، آستین بالا نمیزنین؟

نتیجه: برای رهایی همه، 5 نفر مستقل و آزاد و مایه دارم آرزوست! برای تاسیس #شرکت_سهامی_عام(نه خاص) از طریق یک ماهواره در خارج از کشور، در مقابل چشم تمام مردم برای یادآوری به سهامداران برابر در آب و خاک مشترک: که مالک تمام شمایید! نه مستخدمین شما! و ایجاد اعتمادی فراگیر برای راستی آزمایی مشروعیت تا روز رستگاری از شر استعمار خارجی و استثمار داخلی. (یکبار برای همیشه).

*** توضیح: برای آشنایی با #دراگانوف به نوشته‌ی قبل مراجعه فرمائید! 

امید و امنیت

امید و امنیت با قانون مرده‌خوارانِ تک‌تیرانداز #دراگانوف
من امیدوارم، اما نه به امیدهای پوشکیِ تو!...



چون شکافِ این سوء‌تفاهم، بر
#تضاد_منافع بنا شده، نه درکِ #منافع_مشترک.  بدون درکِ مشترک از حرکت مشترک برای #هم_افزایی، مفاهمه‌ای بر سر #امید در رقابت تا حذف و دریدن، مقدور نیست!
مثلا تو امیدواری به اشتغال قانونِ آشغال‌پرور در قطارِ انقلابی روی دو ریلِ ثابت و موازی تا دیار قدس و یا وُوهان و شانگهای با مسافرانی برگزیده از محلّ خونِ یک ملت علّاف و قانونا عقیم... اما این امید برای روغنکاری سیاستهای کلانِ اربابی است جانی سوار بر مُلّا دَمَرِ لاجانی که به پرواز در آسمان و یا دریانوردی و یا رانندگی در جاده‌ها منتهی نمی‌شود! اما به چال‌کردنِ غیرخودیان در حوضِ سلطان چرا... تو شریکِ خونِ ملتی می‌شوی تا امیدوار بمانی! مرا به چنین امیدی چه می‌خوانی؟
!

می‌گویی: در دور باطلِ #امید و #امنیت در چرخ‌فلک حقوق ثانویه تا ویرانی، دیگر از ناامیدی مگو! ملت خسته و افسرده شدند از بس که از ناامیدی گفتی! بگذار به مرده‌خواری امیدوار باشیم.
آنکه صاحب قدرت است آنقدر تو را گردِ ناف شکم خود می‌چرخاند تا دچار سرگیجه شوی و ولو شوی و وادهی! اگر برخیزی تک‌تیراندازان گرسنه، آماده‌ی پاداش یک سکه‌ی امامی‌اند
!
تو کاسبکاری در سمپاشی حماسه #امید و #امنیت ولایی میان کرم‌ها و زالوهای قانون اساسی قبله‌ی عالمی
!
و در این احتضار عمومی، وقتی مردم نیازمندِ به‌یاد آوردنِ اینند که خودشان صاحب اصلی این آب و خاک مشترکند؛ نه راهزنان و غاصبان و خاصانِ قانونی! بَرمی‌آشوبی که نانمان را آجر نکن...لامذهب
!

یقینا برای این یادآوری و هدایت نرم و صریح تا نتیجه، بدون اقدامی #فورس_ماژور برای تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام (گرد منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک)، با همت ایرانیان مستقل و آزاده، کار ایران و ایرانی تمام است! هیچ راهکار سنتی با ادبیاتِ سلبی/حذفی و جنگی در نبردی نابرابر، برای نجات انسانیت و مردم ایران، در چنبره‌ی ائتلاف قدرت گرگان و کفتاران و خوکان و شغالان و سگان و موش‌های خارجی و وطنی مقدور نیست!

قبله عالم مایل است: مراقب باشی پیوسته با تولید هیجانات کاذب غم و شادی، با عزا و یا شوخی و مزه‌پرانی، هی به حواشی سلبریتی‌ها و فوتبال و رویدادهای تکراری حقوق ثانویه بزنی، تا ملت از حق ابتدایی خود غافل شوند و در پروسه‌ی ذوب شدن در فساد ولایتِ درندگان عصر حجری و تجددخواهان تمامیتخواه عصر قجری، حواسشان پرت شود! تا برای درمان زخم‌های تاریخی خود کاری نکنند کارستانی! و تو رسالت‌ حیوانی‌ات را دور ناف شکم، همچون ملیجک‌های قبله‌ی عالم به انجام برسانی ای سلبریتی‌های خونخوار ایرانی... و خوش باشی دمی که زندگانی این است و... دیگر هیچ!

مرده‌خواری خرج دارد در این دو روز‌ه‌ی زندگی... در دورِ باطلِ مثلث آشپزخانه و اتاق خواب و مبال!.. گیریم در کامرانیه... گیریم در لندن و لس‌آنجلس و یا ونکور... و یا در اتاق کاری برای آمارسازی مشروعیت جلّاد در دانشگاه مریلند... همه از محل خون ملتی در شیشه...
.
دراکولا شده‌ای و به ریش زامبیانِ کارگاهِ قدرتِ چُسَکیِ خویش می‌خندی و امیدواری...؟
!
.
در بازآفرینی ولایت قجری به یاری دانشبندان و هنربندان و مهندسین مشاورِ کاسبکار روسی و انگلیسی به سفارش قبله‌ی عالم، همین بس که
:
سمپاشی فصلی امید پوشالی و پفکی و امنیت سوراخ و بادکنکی، با آویزان شدن و نواله خواری به پروژه‌های روبنایی و انسانکش سرداران و پیمانکارانِ راهزنانِ داعش مسلک و قاقازاده‌های لمپنشان در مناطق متصرفه از ولنجک و نیاوران تا لواسان، شاید برای لمپنها و سلبریتی‌ها و شومن‌های شادی‌های مشروع روحوضی معنادار باشد! آن هم وقتی آزادگان و دانشمندان مستقل و با شرف یکی یکی بر دار و در زندان و آواره میشوند و زندگیهایشان از هم می‌پاشد... اما معنای آن یعنی ویرانی ایران روی دو ریل ثابت قانونی به دیار قدس یا ووهان. تا جایی که وقتی از پشت دیوار
#قدس به‌یاری #روسیه و همیاری #سوریه، با اُردنگی بیرونت کردند، آنوقت مالک قدس می‌آید در آذربایجان، وَرِ دِلَت، تا تو از محل جیب بینوایان توپ و تانک را برداری و ببری در مرز #آذربایجان یک مانوری دَر کنی به تلافی مانور #سه_برادر (پاکستان از این‌وَرَت و آذربایجان و ترکیه از آن وَرَت)، با پشتیبانیِ اسراییلی که بالای #قلعه‌#شوشی نشسته و به ریش نداشته‌ی آغامحمدخان و بر رخ رهبر مفلسین عالم و قاقایتان بخندد و تو در این بصیرت باشی که به شراکت در کدام پروژه‌ی توپ و تانک و موشک و پهپاد روی آوری؟ آنهم با لابی و یاریِ تکنولوژیکِ نمایندگان مافیای اسلحه (از #روس و #چین در منطقه گرفته تا #آلمان و #سوئد و شریکان انگلیسی و...) تا به ضرورت زندگی سگی، آلتی شوی و منافع تاجران و مهندسان وطنی آویزان به حوالی ناف شکمشان را تامین کنی... تا آنها هم با صورت وضعیت‌های یک لا چندلا، قادر شوند معادل دو آپارتمان و ویلای وطنی را با مخلفات و اتومبیل‌های آنچنانی، در آنتالیا و آنالیای ترکیه و #انگلیس و #کانادا و #امریکا بازنشر کنند، تا امنیت و امید را برای خود و کرم‌ها و زالوهایشان بازتولید کنند!... و برای امنیت بیشتر، دو تا #اسپره_کرونا هم بزنند به مگس‌های دور شیرینی! گیریم این وسط میلیون میلیون بینوایان وطنی از تبار سوسکان و مگسان و پشه‌های کافر، تلف شوند...

تو به رِزِروِ بلیطِ فِرست‌کلاس‌اَت بچسب... راهِ #امید و #امنیت هموار است! تنها اندکی هوش می‌خواهد... نه سوراخِ موشی که از آن پند شلیک کنی:
"ضمنا می‌توانی بصورت سنتی به بیابان بزنی و سیزده بِدَرَت را با خوراکِ علف و چمن به در کنی!"

گفتار درمانی امید و امنیت از پشت تریبون‌های اپوزیسیونِ آویزان لندنی به پوزیسیون اربابان بومی و خارجی... به قیمت شلوار کندنی،... تنها از مشنگ‌ترین و بیمارترین ملت مجنون و جانی در عالم بر می‌آید و بس!
در پناه
#ساشا_سبحانی و مهندسین دانشگاه شریف در پروژه‌ی #ایران_آروان با طرح صیانت از فضای مجازی و اینترنت میلی/چینی و پورسانتِ نصبِ دکل‌های مخابراتی بر پشت‌بامِ آپارتمان‌های مسکونی برای موج‌پراکنی بر خزعبلاتِ ماهواره‌‌های سرطانی از امروز تا آینده‌ای سیاه و نورانی، روزها و شب‌های فرزندان نوگلتان با شلنگِ آبپاش #سعید_طوسی و فرزندآوری به روش خوک‌ها میان لجن و کثافت، پر امید و امنیت باد!
هرچند تو نوگلانت را به دیار فرنگ پست کرده باشی؛ و خودکشانِ نوگلانِ زامبیان، دلَت را به درد نیاورد ... ای دراکولای زرنگِ جانجانی، در لباس انسانی
!

به امید و امنیت‌اَت بچسب ای #ویروس_انیرانی که مدام فَک می‌جنبانی اما دو سنت هزینه برای وطن نتوانی، اما می‌توانی آسوده بخوابی... زیرا که #ملکه بیدار است!
گور پدر #پویا و #نوید و #ندا و #آرمان ... سیخ بعدی را بچسبان
!
و در بصیرتِ تعطیلاتِ آخر هفته حسرت بخور و آرزو بباف، که چرا هواپیما و قایق شخصی نداری و نتوانسته‌ای سال گذشته در #المپیک_زمستانی_کانادا حالش را ببری
...
با این فرمان که می‌رانی، و با این امید و امنیت در سازوکار قانونی نواله‌خواری گرد قانون اساسی تک تیراندازان دراگانوفی، کار ما تمام است... ای یارِ جانی
!
و فراموش کن آن دم و بازدم رایگانِ بی‌بازگشت را در درماندگی... که خود می‌دانی و در غفلتی بی‌جبرانی!
شما، خوش باش دَمی که زندگانی این است
!
تو هیچ دینی به آن دم و بازدمِ زاینده و این آب و خاک مشترک و پاینده نداری...
راحت باش!
خیام ابراهیمی
9مهر 1400 اُمَوی


کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...