Friday, October 15, 2021

مار و پله

دو شعرگونه یکی امروز و یکی یادآوری فیسبوک از 7سال پیش(کش‌وقوسی میان روشنذکری و روشنفکری): هفت سال با هفت هزارساله‌گان...





1. مار و پله
:
زندگی بود؟... یا بازیِ مار و پله؟
هر چه بود
بالای هر پله‌ای سوراخِ مـــار بود
تک و توک شمعی سوزان
میان شمع‌های همیشه خاموشِ جاودان
...
فــراز بود و فرود در بـــاد و بــودِ زنده باد این و مرده باد آن!
شالاپ و شولوپ... فریبِ دلالانِ راسپوتین در پوتین‌های روسی در اندرونی
میانِ باتلاق‌هایِ گاوخونی
...
در حراست از معادن تالک و لیتیوم و سجاده تا قد قامتِ قنوت
تکرارِ عروج تا تاجِ مرمرینِ فرشته‌ی آزادی، تا پرتگاهِ هبوط
...
تالاپ تالاپ... خون شتک می‌زد روی پله‌ها
...
در دالانی که تاریک بود و
چاه و چاله پر شد از لولیدنِ کرم‌هایِ زنده لابلای زالوهای مرده
وای بر بازنده و... اِی وای از برنده
...
...
گلوبولهای خور و خواب و شهوت... ردیفِ گلوله در رگ‌های بصیرت
نگاهِ دو چشمِ رو به بالایِ حماقتِ ترامپ به دیوارکشی دورِ آسمانِ قدرت
به یاریِ بندگانِ ملک السماوات و المساوات... لِلهِ جیبِ حسرت در هر ولایت
نگاهِ دو چشم بایدن رو به پایین، به توالت‌های مُطَلّایِ بهداشتیِ پنت‌هاوسِ ترامپ و بیل گیتس در چین و خانات
...
خون می‌برد به قلب‌های تپنده... در تانکرهای نفت و فاضلاب
بــــار خالی می‌کرد در مبالِ پایانه‌ها... و یار می‌گرفت میان نخود و لوبیا
...
در جاده‌هایی به گورستان‌ها
در مدارهایِ الکترون تا ویروسِ بیت‌کوین در عابر بانک‌ها
...
بین صفر و یک در شبکه‌های دیجیتال
...
خون شَتَک می‌زد روی پله‌ها
رویِ نان‌هایِ خشک در خاکروبه‌ها...تا پَرِ چلاقِ چلچله‌ها
روی آخرین پِت‌پتِ تک و توک شمع‌هایِ روشنِ نیمه‌جان
روی قامتِ شمع‌های همیشه خاموشِ جاودان
...
خرها بود که بی سوار از رویِ پل صراط می‌گذشت و بر نمی‌گشت و دود می‌شد در هوا
...
و تو می‌ماندی و یک شمعدانیِ بی‌فروغ
در باراندازِ گوشتی که ذوب شده بود قطره قطره چون خوره
چکیده بود از قامت شمعی
در پای شمعدانی
نور نشده بود
لهیده، وَرماسیده بود در گهواره... در گورِ خویش
در جاودانه‌گی
...
براستی زندگی بود؟... یا بازیِ مار و پله؟
ای رفیقِ بلند پرواز در پیله‌های آسمانی
...
پروانه‌ها هنوز گردِ تک و توک شمع‌های روشن در غارها می‌سوزند... در پایِ پله‌ها
...
به کجا چنین شتابان؟
خیام ابراهیمی
20مهر 1400 اُمَوی

.

.

2. داعش‌ِبنِ استالین*(1)
یادآوری فیسبوک از 7 سال پیش با 417 لایک و 253 کامنت... هنوز در بر همان پاشنه می‌گردد...فقط لایک‌ها پرواز کرده‌اند در پیله‌های آسمان ترامپ و بایدن... با بال‌هایی که روی زمین جامانده
...!
با افزودن و ویرایشی غیرشاعرانه در چهار خطِ آخر
==========
اعصاب ندارد روشن‌فکر؛
بی‌قرار است از ایمانِ ادیسون
درونِ جمجمه‌اش
پـُر است از شلیکِ ولایتِ مطلقه‌یِ موشه‌دایان
به چشمِ راستِ مصدق؛
آب را به دلیلِ سیل تحریم کرده
آتش را به دلیلِ کبابِ قناری*(2
)
...
در بزرگ‌راه‌هایِ بی‌حریم
همواره از هر روزنه
به کوره‌راهی بدونِ خط‌کشی می‌پیچم
وقتی میانِ قطارِ گلوله‌هایِ رسیدن‌، در چپ و راست
بینِ دو خطِ افقیِ ممتدِ عبور گـیـــر کرده‌ام
و نگاهم به پیش رو
از لبخند به هجومِ بوق‌هایِ پشتِ سر
الکن است،
و افسارِ فرمانم به مخزنِ اگزوزِ تابوهایِ مدرنیته بند است
و لاینِ سبقتِ سلوک
در انحصارِ حداکثرِ سرعتِ غیرِمُجاز، اِشغال است
.
...
میانِ عربده‌هایِ عرفانیِ ارّابه‌هایِ خدایان
راهنما می‌زنم به چپ و راستِ تاریخ
و شهوتِ "حَقِ راه ندادن" را
در راننده‌ها بیدار می‌کنم
.
من گره خورده‌اَم... گـیـــــر کرده‌ام
...
میانِ همهمه‌یِ معراجِ افقی
در جاده‌‌هایِ تاریخیِ دروغ‌هایِ ابریشمی
میان ترافیکِ روانِ زنجیره‌یِ پوکه‌هایِ خالی
!
پُـر می‌شوم از باروتِ ایمانِ تراست‌هایِ اسلحه‌سازی
و ناگهان
میان خواب و بیداری
رویِ تختِ روانِ نوار نقاله‌هایِ پوکه‌پُـرکُنی
با یک تیکِ تغییرِ شیفتِ ساعتِ معاد
پَــرچ می‌شود در سرم چاشنیِ بصیرت
.
میانِ دو فصلِ سنت و مدرنیته
درونِ ذهنِ خسته‌اَم می‌پیچم به راست
وَ پَــــــرت می‌شوم به چپ‌ترین کوره راه
که میانِ دو گـــــارد ریلِ بی‌انتهایِ امنیت
از دَکل‌هایِ سیم‌هایِ خونینِ تجسس
حراست می‌کنند
!
میانِ طوفانِ زردچوبه‌هایِ فقر
در فقدانِ زعفرانِ شله زردها
یک نیش ترمز برای خمیازه
تمامِ نظمِ بزرگراه را دَر هَم خواهد ریخت
!
بنده‌یِ تابلوهایِ بزرگراهِ حقّانی نمی‌شوم
و از اولین کوره راه خواهم گریخت
به غــــــارِ خدایی در ناکجا
*
از شرّ هر چه خدای مالکِ آسفالت‌ها
...
در جستجوی انسانِ برابر
اعصاب ندارد روشن‌فکر نابرابر، میان آدمک‌های برابر
...
خیام ابراهیمی
20مهر 1393

========
پ.ن
:
1: داعشِ‌بن‌ِاستالین: رفقائی که از عبارتِ داعش‌ِبنِ استالین، خونِ سرخشان به جوش می‌آید، شاید بد نباشد که کمی به فرقِ بینِ "تروتسکی" و "استالین"، و به کشتارِ شهروندانِ "روسیه تزاری" و البته "اتحادجماهیرشوروی" نظر بیندازند! و عنایت بفرمایند که نظر به نفیِ شخصیتِ مصلحین و نیتِ خیر یا شرّ آنان نیست، بلکه هدف، نقدِ هر نوع جهان‌بینیِ مطلقگراست که جز خود را باطل دانسته و حذف می‌کند
!
این همان فلسفه‌ی تحمیلی
#تضاد_منافع تنش آفرین در نبردی نابرابر است که چون نارنجکی در نارنج آرمانهای نیک و اهداف خوشگل آدمکساز و انسانسوز، کارگذاری شده است!
حال آنکه آن حلقه مفقوده‌ی عصر مدرن، اصل
#هم_افزایی انسانی بر اساس #منافع_مشترک مادی است! نه حذف رقیب برای کسب قدرت، در #کورس_سرعت بر اساس #ژن_برتر تکنولوژیک و ایدئولوژیک و قومیت و هر ویژگی و مالکیتِ نابرابر موروثی.
چنین میراثی ضد نسل انسان حال حاضر و آینده است! اگر قرار باشد عبرت از گذشته، چراغ راه آینده باشد، نه بازتولیدِ همان مناسبات در دستگاههای برده‌ساز و آدمکساز مدرن، راهی نیست جز اینکه آن منافع مشترک انسانی در آب و خاک مشترک و در زمین احیاء گردد؛ تا شاهد قدرت فراگیر مردمی انسانگرا در
#صلح باشیم.
وگرنه باید در راستای فلسفه و استراتژیهای کلان و تاکتیکهای میدانی نئولیبرالیسم و گلوبالیسم با سرعتِ تحمیلی و دلخواه صاحبان قدرت، کماکان تا هست شاهد
#جنگ و جنایت در نبردی نابرابر، و قربانی شدن انسانیت و انسان میان آدمکهای تیز و بز و زرنگ که راز قاپیدنِ زر و زور و تزویر را نیک می‌دانند، باشیم.

2: کباب قناری= وام گرفته از شعرِ " کباب قناری بر آتش سوسن و یاس" سروده‌یِ "احمد شاملو".

لینک از 7 سال پیش
 https://www.facebook.com/khayyam.ebrahimi/posts/1485562151703617


No comments:

Post a Comment

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...