امید
و امنیت با قانون مردهخوارانِ تکتیرانداز #دراگانوف
من امیدوارم، اما نه به امیدهای پوشکیِ تو!...
چون شکافِ این سوءتفاهم، بر #تضاد_منافع بنا شده، نه درکِ #منافع_مشترک. بدون درکِ مشترک از حرکت مشترک برای #هم_افزایی، مفاهمهای بر سر #امید در رقابت تا حذف و دریدن، مقدور نیست!
مثلا تو امیدواری به اشتغال قانونِ آشغالپرور در قطارِ انقلابی روی دو ریلِ ثابت و موازی تا دیار قدس و یا وُوهان و شانگهای با مسافرانی برگزیده از محلّ خونِ یک ملت علّاف و قانونا عقیم... اما این امید برای روغنکاری سیاستهای کلانِ اربابی است جانی سوار بر مُلّا دَمَرِ لاجانی که به پرواز در آسمان و یا دریانوردی و یا رانندگی در جادهها منتهی نمیشود! اما به چالکردنِ غیرخودیان در حوضِ سلطان چرا... تو شریکِ خونِ ملتی میشوی تا امیدوار بمانی! مرا به چنین امیدی چه میخوانی؟!
میگویی: در دور باطلِ #امید و
#امنیت در چرخفلک حقوق ثانویه تا ویرانی، دیگر از ناامیدی مگو! ملت خسته و افسرده
شدند از بس که از ناامیدی گفتی! بگذار به مردهخواری امیدوار باشیم.
آنکه صاحب قدرت است آنقدر تو را گردِ ناف شکم خود میچرخاند تا دچار سرگیجه شوی و
ولو شوی و وادهی! اگر برخیزی تکتیراندازان گرسنه، آمادهی پاداش یک سکهی امامیاند!
تو کاسبکاری در سمپاشی حماسه #امید و #امنیت ولایی میان کرمها و زالوهای قانون
اساسی قبلهی عالمی!
و در این احتضار عمومی، وقتی مردم نیازمندِ بهیاد آوردنِ اینند که خودشان صاحب
اصلی این آب و خاک مشترکند؛ نه راهزنان و غاصبان و خاصانِ قانونی! بَرمیآشوبی که
نانمان را آجر نکن...لامذهب!
یقینا برای
این یادآوری و هدایت نرم و صریح تا نتیجه، بدون اقدامی #فورس_ماژور برای
تاسیس یک #شرکت_سهامی_عام (گرد منافع مشترک مادی در
آب و خاک مشترک)، با همت ایرانیان مستقل و آزاده، کار ایران و ایرانی تمام است!
هیچ راهکار سنتی با ادبیاتِ سلبی/حذفی و جنگی در نبردی نابرابر، برای نجات انسانیت
و مردم ایران، در چنبرهی ائتلاف قدرت گرگان و کفتاران و خوکان و شغالان و سگان و
موشهای خارجی و وطنی مقدور نیست!
قبله عالم
مایل است:
مراقب باشی پیوسته با تولید هیجانات کاذب غم و شادی، با عزا و یا شوخی و مزهپرانی،
هی به حواشی سلبریتیها و فوتبال و رویدادهای تکراری حقوق ثانویه بزنی، تا ملت از
حق ابتدایی خود غافل شوند و در پروسهی ذوب شدن در فساد ولایتِ درندگان عصر حجری و
تجددخواهان تمامیتخواه عصر قجری، حواسشان پرت شود! تا برای درمان زخمهای تاریخی
خود کاری نکنند کارستانی! و تو رسالت حیوانیات را دور ناف شکم، همچون ملیجکهای
قبلهی عالم به انجام برسانی ای سلبریتیهای خونخوار ایرانی... و خوش باشی دمی که
زندگانی این است و... دیگر هیچ!
مردهخواری
خرج دارد در این دو روزهی زندگی... در دورِ باطلِ مثلث آشپزخانه و اتاق خواب و
مبال!.. گیریم در کامرانیه... گیریم در لندن و لسآنجلس و یا ونکور... و یا در
اتاق کاری برای آمارسازی مشروعیت جلّاد در دانشگاه مریلند... همه از محل خون ملتی
در شیشه...
.
دراکولا شدهای و به ریش زامبیانِ کارگاهِ قدرتِ چُسَکیِ خویش میخندی و
امیدواری...؟!
.
در بازآفرینی ولایت قجری به یاری دانشبندان و هنربندان و مهندسین مشاورِ کاسبکار
روسی و انگلیسی به سفارش قبلهی عالم، همین بس که:
سمپاشی فصلی امید پوشالی و پفکی و امنیت سوراخ و بادکنکی، با آویزان شدن و نواله
خواری به پروژههای روبنایی و انسانکش سرداران و پیمانکارانِ راهزنانِ داعش مسلک و
قاقازادههای لمپنشان در مناطق متصرفه از ولنجک و نیاوران تا لواسان، شاید برای
لمپنها و سلبریتیها و شومنهای شادیهای مشروع روحوضی معنادار باشد! آن هم وقتی
آزادگان و دانشمندان مستقل و با شرف یکی یکی بر دار و در زندان و آواره میشوند و
زندگیهایشان از هم میپاشد... اما معنای آن یعنی ویرانی ایران روی دو ریل ثابت
قانونی به دیار قدس یا ووهان. تا جایی که وقتی از پشت دیوار #قدس بهیاری
#روسیه و
همیاری #سوریه، با اُردنگی بیرونت کردند،
آنوقت مالک قدس میآید در آذربایجان، وَرِ دِلَت، تا تو از محل جیب بینوایان توپ و
تانک را برداری و ببری در مرز #آذربایجان یک
مانوری دَر کنی به تلافی مانور #سه_برادر (پاکستان از اینوَرَت و
آذربایجان و ترکیه از آن وَرَت)، با پشتیبانیِ اسراییلی که بالای #قلعه#شوشی
نشسته و به ریش نداشتهی آغامحمدخان و بر رخ رهبر مفلسین عالم و قاقایتان بخندد و
تو در این بصیرت باشی که به شراکت در کدام پروژهی توپ و تانک و موشک و پهپاد روی
آوری؟ آنهم با لابی و یاریِ تکنولوژیکِ نمایندگان مافیای اسلحه (از #روس و
#چین در
منطقه گرفته تا #آلمان و
#سوئد و
شریکان انگلیسی و...) تا به ضرورت زندگی سگی، آلتی شوی و منافع تاجران و مهندسان
وطنی آویزان به حوالی ناف شکمشان را تامین کنی... تا آنها هم با صورت وضعیتهای یک
لا چندلا، قادر شوند معادل دو آپارتمان و ویلای وطنی را با مخلفات و اتومبیلهای
آنچنانی، در آنتالیا و آنالیای ترکیه و #انگلیس و
#کانادا و
#امریکا بازنشر
کنند، تا امنیت و امید را برای خود و کرمها و زالوهایشان بازتولید کنند!... و
برای امنیت بیشتر، دو تا #اسپره_کرونا هم
بزنند به مگسهای دور شیرینی! گیریم این وسط میلیون میلیون بینوایان وطنی از تبار
سوسکان و مگسان و پشههای کافر، تلف شوند...
تو به رِزِروِ
بلیطِ فِرستکلاساَت بچسب... راهِ #امید و
#امنیت هموار
است! تنها اندکی هوش میخواهد... نه سوراخِ موشی که از آن پند شلیک کنی:
"ضمنا میتوانی بصورت سنتی به بیابان بزنی و سیزده بِدَرَت را با خوراکِ علف
و چمن به در کنی!"
گفتار درمانی
امید و امنیت از پشت تریبونهای اپوزیسیونِ آویزان لندنی به پوزیسیون اربابان بومی
و خارجی... به قیمت شلوار کندنی،... تنها از مشنگترین و بیمارترین ملت مجنون و
جانی در عالم بر میآید و بس!
در پناه #ساشا_سبحانی و
مهندسین دانشگاه شریف در پروژهی #ایران_آروان با
طرح صیانت از فضای مجازی و اینترنت میلی/چینی و پورسانتِ نصبِ دکلهای مخابراتی بر
پشتبامِ آپارتمانهای مسکونی برای موجپراکنی بر خزعبلاتِ ماهوارههای سرطانی از
امروز تا آیندهای سیاه و نورانی، روزها و شبهای فرزندان نوگلتان با شلنگِ آبپاش #سعید_طوسی و
فرزندآوری به روش خوکها میان لجن و کثافت، پر امید و امنیت باد!
هرچند تو نوگلانت را به دیار فرنگ پست کرده باشی؛ و خودکشانِ نوگلانِ زامبیان، دلَت
را به درد نیاورد ... ای دراکولای زرنگِ جانجانی، در لباس انسانی!
به امید و
امنیتاَت بچسب ای #ویروس_انیرانی که مدام فَک میجنبانی اما دو سنت هزینه برای
وطن نتوانی، اما میتوانی آسوده بخوابی... زیرا که #ملکه بیدار است!
گور پدر #پویا و #نوید و #ندا و #آرمان ... سیخ بعدی را بچسبان!
و در بصیرتِ تعطیلاتِ آخر هفته حسرت بخور و آرزو بباف، که چرا هواپیما و قایق شخصی
نداری و نتوانستهای سال گذشته در #المپیک_زمستانی_کانادا حالش را ببری...
با این فرمان که میرانی، و با این امید و امنیت در سازوکار قانونی نوالهخواری گرد
قانون اساسی تک تیراندازان دراگانوفی، کار ما تمام است... ای یارِ جانی!
و فراموش کن آن دم و بازدم رایگانِ بیبازگشت را در درماندگی... که خود میدانی و
در غفلتی بیجبرانی!
شما، خوش باش دَمی که زندگانی این است!
تو هیچ دینی به آن دم و بازدمِ زاینده و این آب و خاک مشترک و پاینده نداری...
راحت باش!
خیام ابراهیمی
9مهر 1400 اُمَوی
No comments:
Post a Comment