Thursday, January 13, 2022

پرفسور بانو صاد.صاد یا مرصاد

راز موفقیت و #غبن #بانو_مرصاد... از شعر و شعار، تا طلا در بــاد!
زندگیِ رنگی و شاد؟ یا: خاکستری و غمباد؟


شادی و رشد در بسترِ آتش و مناسباتِ سلطه، همانقدر میتواند دروغ باشد، که میوه دادنِ یک درخت سبز در آتش... اما تجربه‌ی بانو صاد.صاد(مرصاد) چیز دیگری می‌گوید!
راز شادی و آرامش میان آتش و تندباد، و یا رمز موفقیت بانوی هنرمند صاد.صاد:
"
به آتش و به مشکل بگو برو! انرژی مثبت بیا!" آنوقت هر پشکلی طلا خواهد شد! من تجربه دارم!
فنّ اولِ راهزنان لمپن، دروغ است و گرفتنِ یک مثقال خیالِ کرِه از هوا، البته به پشتوانه‌ی یک دریا خون برای تنازع بقاء.
فنّ بعدی: گروگان گرفتن آبرو و مال و جان در خلوت، و ترور شخص در جلوت! با تهدید و تطمیع و صنعت. همه ظاهرا به نیّت خیر!
"
عاشقی" به نیّت عشق، مثله می‌کند معشوق را، تا تکه‌پاره‌‌های بی‌جانش را مالِ خود کند و به امنیت برسد! با هزار ترفند و رندی و پلیس‌بازی و عملیاتِ ویرانگرِ حراست از عشق (تو بخوان عملیات مرصاد)!
تثبیت و تشدید مناسباتِ آتشین، مبتنی بر #تضاد_منافع، به نسبت استعداد دو نوع شخصیتِ واداده و درنده، دو شخصیت تاریخی را بازتولید میکند: 1. ملیجک.... 2. میرغضب.
در مناسباتِ مستقرِ سلطه، مبتنی بر زور و زر و تزویر، باقیِ مردم به نسبت تسلط آگاهانه بر شخصیت انسانی و استعدادهایشان در جبرِ موقعیت، میان این دو شخصیت اسیر و اثیری، آنقدر پرسه می‌زنند و زخمی می‌شوند، تا دیر یا زود تمام شوند! مگر آنکه این مناسبات ستمگرانه توسط مردم مهار و به نفع همه متحول شود تا استقلال و رهایی و هم افزایی.
.
زندگی و تحوّلِ بانو صاد.صاد(مرصاد):
چگونه بانو پرفسور صاد.صاد بیسواد، در بستری از جنایات مافیایی، در عرض یک چشم بر هم زدن، از یک کارمندِ اتوبوس‌سوارِ خسته و عصبی و بد زبان، ناگهان تبدیل می‌شود به یک سلبریتی دانشمند و هنرمند و طناز و جهانگرد(عاشق رنگ و هنرِ دیزاین در حیاط دلبری) و البته آلتِ دلخواه جهادِ دانشگاهی ارتش نفوذی سایبری در دانشگاههای استنفورد و مریلند؟!... تا جایی که صبح‌ها در استودیوی اختصاصی هنری خود در خیابان پهلوی، و عصرها در پنت هاوس شخصی خود در #ونک اتراق دارد و یک‌شب‌درمیان در پنت هاوس همسر مؤمنِ دو زنه‌ی مؤمنه‌اش در #الهیه؟! و آخر هفته در #ازمیر و... ماهی دو بار هم در #نیویورک و #ونکور... خودش می‌گوید: بهره‌مندی از #انرژی_مثبت و سوارشدن بر #فرکانس_زمین_نو... (برای تبدیل انسان به گهی خوش آب و رنگ در یک شوی کمیک و جنایی)

در واقع قانونا و بموجب قدرت مطلقه ناشی از سه اصل 5+110+177، در گام دوم چلّه‌ی انقلاب، سوار شدن روی پتانسیل‌های بالقوه‌ی جامعه در تمام عرصه‌های استراتژیک اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی، و در پشت تمامِ تپه‌ها، به تمام بسیج مفلس و گرسنه‌ی آویزان، این امکان را می‌دهد که با یکی از تاکتیک‌های #روسی از محل خون ملتی هشتاد میلیونی، جزو امت برخوردار ده میلیونی شوند!... البته بقیه به بوق صوراسرافیل. بروند با #اکبر_خوشکوشک در #کلاب‌هاوس کل‌کل کنند که آیا #سعید_امامی به روایت ولایتمداران یک ولایتمدار دو آتشه‌ی شهید بوده؟ و یا بفرموده‌ی ولی امر، یک جاسوسِ اسراییلی شهید؟!
.
1. راز خوشبختی وسط آتش
: #انرژی_مثبت با استاد بانو صاد.صاد:
شنیده بودیم که آتش بر ابراهیم گلستان بود! اما ندیده بودیم تا اینکه سر و کله‌ی بانو مرصاد از زیر #حجاب_کمتر معلوم شد!
چگونه یک کارمند درمانده‌ی اتوبوس‌سوار که عمری از دروازه غار بالاتر نرفته و زندگی را خاکستری می‌زیسته، در عرض یک هفته، یک سلبریتی جهانگرد دارای چند آپارتمان لوکس و زندگی لاکجری و رنگی می‌شود؟! توانایی او در چه بوده است؟
دیزاینر، نقاش و استاد هنرمند اکتیویست در هنرهای رزمی ذهن شاداب و انواع و اقسام هنرهای تجسمی زنده و مرده‌ی معاصر، و یک همه فن حریفِ مکش‌برمایِ برادرکش و چشم دربیار از خواهرها، یعنی پرفسور نقاش و بیسواد بانو "مرصاد" می‌گوید
:
" ارزش رنگ را دستِ کم نگیرید! سفر رفتن جزء علاقمندی‌های من است. هر دفعه که به جایی سفر کرده‌ام که رنگ عنصر مهمی در آن بوده، به این مسئله فکر می‌کنم: که ای‌کاش در شهرِ من هم "رنگ" نقش پررنگ‌تری را ایفا می‌کرد..." ( یعنی از رنگ سرخ هم پررنگ‌تر؟ شما که همه را از جمله گنجشک را مثل قناری رنگ کردید).
ایشان در فرازی دیگر از بلندی‌های بادگیر(تپه سیخی سنتی) با رنجی جانسوز می‌افاضَد
:
"چرا شهر من خاکستری است؟!... زمانی که در شهر قدم می‌زنم، همیشه بابت خاکستری بودن آن و نبود رنگ‌های شاد در جداره‌های اصلی شهر، خیابان‌ها، کوچه‌ها و در نهایت خانه‌ها، غصه می‌خورم."
*گزاره هایی درست، در بستری آش و لاش و نادرست، یعنی: #سفسطه، گاهی بر اساس چند #مغلطه!
.
مافیای آنیما و آنیموس
ظاهرا ایشان که مثل همه دو نیمه دارد و در پی گمشده‌اش می‌گردد، برخلاف ونگوک که سلوکی داشته در فقر تا معنای رنگ را در زندگی خاکستری خود ثبت کرده و به جهان رسانده، یکشبه هنر طراحی و نقاشی در
#زمین_نوآباد به او الهام شده و برای انتقال تجربیات خود به همیاری پرموت کنندگان انتحاری، با تاکتیک #هدایت_نرم اذهان عمومی و شناسایی استعدادهای درخشان، کلاس درسی هم برای ده تا بیست نفر در دنیای مجازی برگزار می‌کند تا گردش مالی و درآمدهای میلیاردی‌اش را از محل این ده بیست میلیون تومان فرضی( همان هم به یاری سربازان گمنام و قاقازاده‌ها)، یکجوری پوشش دهد که نه سیخ بسوزد نه کباب! البته در این راه اعتبار گالری‌داران شهیری هم با او همراه میشوند که نیمه پنهان آنیمایشان در گالری "لام.گلستان" ایران است و لنگ دیگر آنیموسشان در گالری مای.دین باغداشلو در ونکور و امریکا... کار اصلیشان هم تطهیر دخترکان هنرمند توسط استاد اعظم، و فرستادن به بازار کار مقدس. برو کار می‌کن و مگو چیست کار.
.
استعداد بانو مرصاد از طراحی تا نقاشی و فلسفه هنر و زندگی و تبدیل آن به پول خون
:
تکنیک بدیع هنر نقاشی ایشان این است که یک تیوب رنگ وینزور زبان بسته‌ی یک ملیون تومانی را که آرزوی هر ونگوک بینوایی است را یکهو خالی می‌کند روی بوم(فرض کن نیم کیلو تاپاله را) و بعد با پشه‌کش و تشتکِ نوشابه، روی آن اثرهایی می‌گذارد و نهایتا جاروی سنتی را بصورت اریب می‌کشد روی آن... بعد با یک سشوار آنرا خشک می‌کند و بعد یک فیکساتیو چند صدهزارتومانی روی آن #پیف_پاف می‌کند و بالاخره در کمتر از سه دقیقه اثری خلق می‌کند در حد #پیشوا. و بعد تابلوهای مربوطه را با پیک موتوری می‌رساند به گالری لام.گلستان که یا در داخل به قیمت میلیونها تومان توسط سربازان گمنام دوتیغه خریداری می‌شود و یا به زور به پیمانکاران مافیای خون، فروخته می‌شود و نهایتا همراه چیزهای دیگری به خارج از کشور صادر می‌شود! این سازماندهی یک #بیزنس مبتکرانه‌ی انحصاری و جنایی و قابل ستایش ارزپدردرآور است که توسط یک تیم حرفه‌ای صادر می‌شود به دیار کفر. نام این عملیات مرصاد میشود" #خودکفایی_اقتصادی با #انفال.

در این بیزنس، متاسفانه برخی از اساتید و هنرمندان بی‌عرضه و مستقل، از سر حسادت یا دشمنی، این بانوی انتحاری را یک #بوزینه‌_خودفروش می‌نامند(نه یک قربانی)! حال آنکه کار صنعتی ایشان از تبدیل تاپاله به یک اثر هنری قابل عرضه به ارباب منابع مالی خودشان، غیرقابل کتمان است و کار هر بز نیست خرمن کوفتن! این بینوا آلت قتاله روزی حذف خواهد شد! دیر یا زود دارد اما سوخت و سوز ندارد! این اصل بنیادی روشهای کسب و کار #هیئت_مؤتلفه در دستانِ #لیاخوف_بن_ملکه است!

از این دوستان مغبون و فریبخورده باید پرسید:
اساسا آیا هنرمند مستقل غیرسازمان‌یافته یافت می‌شود؟ یا نه؟
!
بانو صاد.صاد، ضمن رد تهمت‌های غیرمقدس، معتقد است: بله! یافت می شود! کافی است فرکانس‌های کهکشان را دریابید و با انرژی مثبت به زمین نو بپیوندید
.
و به سیاهی بگوئید: برو!... آنگاه نور خواهد آمد و شما را در بر خواهد گرفت و شما را از ته چاه به قله بالا خواهد برد! تا جایی که تابلوهای مرا به میلیون میخرند! و من از پول و ثروت انباشته شده‌‌ام تا جایی که نیازی به درآمد بیشتر ندارم
.
اگر راهش را میخواهید بدانید و بیاموزید، هر روزه به من گوش فرا دهید
!
البته برای هر ترم دو میلیون تومان به این حساب واریز کنید! این پول برای نیاز من نیست! بلکه برای ارزشی است که شما برای آنچه میخواهید دریابید باید قائل شوید
.
این یعنی: کسیکه بدون آموزش و رایگان و یکشبه از ته چاه رفته بالای منبر قاقاخوری، میخواهد به شما آموزش دهد
!
استفاده ابزاری از هر پتاسیل نیک و بدی برای اعتباربخشی به شما توسط آن انرژی کهکشانی، ردخور ندارد
!
.
2. اعتباربخشی بانو
#نسرین_ستوده/ دلالی گالری لام.گلستان و مای.دین باغداشلو
در ولایتِ غریب شهید
#بکتاش_آبتین
دیدیم مبارز نستوه خانم نسرین ستوده با حضور غریب خویش در نمایشگاه نقاشی‌های این سلبریتی سفارشی و شگفت‌انگیز، به برند ایشان کلی اعتبار بخشیدند تا خواه ناخواه، جوانان ایشان را باور کنند! و پس از این حضور ثبت شده، آن تصویر مونتاژ شده بین حقیقت و واقعیت را برادرن وزارت پروژه‌های هنری برون مرزی و درون مرزی، حسابی پروموت کردند! یک سرقفلی با برند سیاسی برای جوانان مشتاق و تشنه ی هنر زندگی (نه مفتخوری و بندگی).

هنرنشناسان نیویورکی در امریکای نمک‌نشناس، تابلوهای ایشان را که از طریق گالری دار شهیر و مورد اعتماد تجار امنیتی یعنی لام. گلستان(دخت آن ابراهیم در آتش) بواسطه‌ی هنرمند رنگباز و زیباپسند مای.دین باغداشلو در کندا به امریکا بود به جرم تقلبی بودن تابلوهای صنعتی و فله‌ای و تَرَک‌هایِ عمیق کویری بانو صاد.صاد، مصداق کلاهبرداری هنری دانسته و تمام اعتبار هنری مام میهن را بر باد دادند! و خیلی رُک و نامحترمانه گفتند: بهتر است اینها بروند به‌جای رنگین‌کردن انسانیت و تپه‌های هنر و تصاحب مقدس تمام مناسبات قدرت در تمام عرصه ها(از جمله اقتصاد و سیاست و هنر در عصر گرسنگی بشر)، آن باند نفوذیِ صدور دلقک‌های امنیتی هنربندشان را جمع کنند و برخی از تپه‌ها را بدون گل بته باقی بگذارند! این‌ها هم زرتی پول دادند و یک صداخفه‌کن با فن آوری دانشگاه عمام‌راصد خریدند و دهان عوامل کفر را در دیار کفر دوختند! و باز هم پول دادند و بواسطه‌ی چند پرفسور قالپاق‌دزدی حوالی شوش، چند پروژه‌ی تحقیقاتی میلیاردی را در کرسی‌های آزادپریشی دانشگاههای مریلند و امثالهم خریدند و یک گروهان از جوانان علاف و مشتاقان پذیرفته شده در آزمون سراسری دانشگاه عمام راصد را در معیت مای.دین‌ باغداشلو و لام.گلستانی به آنجا فرستادند و هی آمار جعلی ساختند که ملت مبداء ایشان خوشبختند و نیازی به جامعه ی مقصد(یعنی امریکای کلاهبردار) ندارند! با اینهمه آنها پرسیدند که: پس چرا هیچکدام از این قالپاق دزدهای هنرمند، مثل #بکتاش_آبتین #خندان نیستند؟
.
فلسفه هنر ( هنر برای هنر؟ هنر برای قدرت؟... و یا هنر برای انسان؟)
همین پرسش حیاتی موجب شد، بانوی هنرمند صاد.صاد به فلسفه‌ی هنر علاقمند شود و در عرض چند ساعت یک تخصص ارزنده بگیرد و آن را قاب کند بگذارد بالای حجره‌ی اینستاگرامی
!
از آنجا که با هدایت نرم برادران روسی/انگلیسی با محللی و دلالی جانداران هیئت مؤتلفه، نابغه‌ی قرن بانو صاد.صاد اینک قادر است با سوار شدن بر امواج زمین نو، از هوا هم کره‌های هنری بگیرد، اخیرا بفرموده ناگزیر شده کتاب "راه هنربند" اثر مشهور یک نویسنده‌ی خارجی را خط به خط برای آویزانهای بینوا بخواند و فضای آموزشی را زرد قناری کند، البته نه مفت و رایگان...بلکه برای باورپذیری به قیمت هر هنرآموز دو میلیون تومان با امید مفتِ خوشبختی
.

دور از جان قاقازاده‌های تازه‌به‌دوران‌رسیده، برخی از بینوایان و هنرآموزانِ آویزان محترم هم که دوست دارند در عرض نیم ساعت شبیه پرفسور بانو صاد.صاد شوند، اما پول توجیبی ندارند تا با ناله سودا کنند، با لب و لوچه‌ی آبچکان، جیب بابایشان را زده‌اند تا بروند و در کلاس‌های آنلاین مشارکت کنند و با هجی و روخوانیِ متن آن کتاب عاریه(دزدی بدون حق کپی رایت)، بصورت اسلوموشن از روی متن، خیلی تند، زود، سریع، هنرمندی خوشبخت شوند، از حاشیه تا متن!
***
تقدیم به #کلاب_هاوسیان هیئت مؤتلفه
این شعرگونه هم تقدیم به تمام هنرمندان هنردوست مستقر در بی.بی.سی و جدیدا پای ثابت #کلاب_هاوس از جناب #عباس‌باده تا #امیرعباس_زرجرآور تا #همایون_اشانتیون و این روزها #ف.میم.خفن و پرفسور خوشگوشت اندر لجن؛ که خواه ناخواه جملگی تنها مشغول به بازی در میدانی با قواعد خشونت و فحش و انگ و تهیه آتش و آتشبیاری برای هیئت مؤتلفه‌ی آتش‌به‌اختیاران سازمانیافته هستند خوشا به احوالِ اربابِ اجنبیِ رهبرِ آتش‌‌به‌اختیاران مقیم کرملین و لندن و منهتن
!
با این وصف، هیچکدام جز اربابِ خارجیِ اربابِ بومیِ خوشگوشت، دارای الگوریتم یک نقشه راه علمی و عملی از گام اول تا سکانس آخر یک سناریو نیستند، که البته بازیگرانش همین شهرام و بهرام و علی و اکبر و اصغرهای شبانه روزی‌اَند از جیب مشتریانِ بینوای بازاریان سنتی در هیئت مؤتلفه...
!
سناریویی که می‌تواند از هر بانوی زخمی، یک بانوی مرصادی پرورش دهد: برای مسخ کردن و مست کردن زخمیان دیگر در نبردی نابرابر بر اساس تضاد منافع در ملک مشاع(نه مناقع مشترک در آب و خاک مشترک)! نبردی که در دوران پیشاآزادی، تنها یک پیروز میدان و یک بازنده دارد: پیروزش ارباب میدان و بازنده اش
: سهامداران برابر یک شرکت سهامی عام(نه خاص) به نام ایران.
تخصص این هیئت مؤتلفه(بازاریان سنتی اعتبار گرفته از پوتینِ ملکه)، تولید و پروموت ادبیات سلبی/حذفی در زبان آلتهای قتاله و آدمک‌هایی در قالب یک
#آقای گروگان و هرزه و یک #بانو_مرصاد اهل غمزه است!
.
3. هنر زندگی با ده دلار
به مشکل بگو برو، انرژی مثبت بیا
!
من باد خوش معده‌ی صبای سفری‌ام از جانب خوارزم
شَرّ را می‌دهم به بـــادی و خیر می‌گیرم... زور می‌زنم زر می‌گیرم
من جنّ‌گیرم... خود را زِ امواج پلیدِ جنیان کافر بشور و بپوش کفن را
!
نان ببُر، کباب ببر معشوقانِ خفن را ... یعنی: جن ده و جان بدر و ببر تا باغِ عدن را
!
آغشته به هنر زیستن و درآمدهایِ زیرآبیِ درون لجن را
مبتکر روش خندیدن را
به مشکل بگو برو!... بروووووو عزیزم
!
من در فکرِ پروازم
!
برای #انرژی_مثبت همواره در یک آغازم
برای دلار سبز می‌میرم و در دَم جان می‌گیرم
!
من شریکِ زندگیِ یک پروژه‌بگیرِ قاتل در ازمیرم
کاسه‌یِ آش فنگ‌شویی میفروشم به گاگول‌ها، قاشقی 800 هزارتومان
می‌فروشم ته کاسه را به لفت و لیس زدن به قاقازادگان
از گلزارِ #خاوران تا #پارک_لاله در باختران
در یک پرفورمنس اتاق ذکرِ سرداران
لهیده در اتاق فکر پااندازان و بقایایِ اهل بیتِ تزاران
من باد معده‌ی صبای سفری‌اَم در شیشه به تیراژ هزاران
شیشه‌ای صد دلار به عبارتِ سی تومان تا بکند سه میلیون تومان
به مشکل می‌گویم: برو... برو
!
به انرزژی مثبت می‌گویم: بیا... بیا
!
من در فکر پروازم
!
هر صبح به دنیا می‌خندم؛ چون در یکی از صدها پنت‌هاوس برادران در ازمیرم
شب در #ولنجک، در آغوش برادرِ یک خواهر هنرمندم آرام می‌گیریم
استاد روش‌های نوینِ کسب لذت هنگام دریدن
...
مشکلات را یکی یکی زیر پاهایم می‌گیرم
پرفورمنس فردا در پارک شطرنج عصرهای کشمیری
باد معده‌یِ صبح ازمیری... شیشه‌ای ده دلار
بـــــادِ شب‌های کارون شیشه‌ای صد دلار
.
نتیجه: بــاد را جای خون در شیشه کنی و بفروشی و یا نفروشی... با این فرمان عمومی خواص که می‌رانی به مــزدِ خون، بر بــادی! دیر یا زود
!
ای بانوی مرصادِ پوتینِ انگلیسیِ گروگانی بنام #نظام_آقای رابینهود
!
که رنگ می‌کنی بوم و بری را که نه تـــار مانده برایش نه پـــود
...
خیام ابراهیمی
22 دی 2022

.
پ.ن
:
مرثیه‌ای بر سفر جاودانه‌ی #بکتاش_آبتین

  

Tuesday, January 11, 2022

کوره خورشید

کوره‌ی خورشید


کوره‌ی خورشید

***
در سرزمینِ سبز
خورشید هم روزی تمام می‌شود
!
شاید همان روزی که چاهی کنده‌ای و دانه‌ای کاشته‌ای
شاید همان لحظه که سیبی گاز زده‌ای در پستو
در کوره‌ای خاموش
...
یک چشم خیره به آبِ چشمی
یک چشم خیره به چشمه‌ی خشکِ آبی
من خیره‌ام به نیمه‌ی خالی آخرین جام
تا بخار شود آب و چشم، جدا جدا
اما چه ســــود؟
یا بنوشی و بخار شوی در هم
...
از بارانِ بازگشته از بخارِ ما، از ابرهامان... چه سود؟
سیل ‌شود؟ یا که شبنم؟
و یا تمـــام روز را در شبی ببارد یکریز نـــور
تا صبحی که وقتِ خواب است و دید و بازدید
در هوایی بی‌دریغ
حبس کنی دم را و
دریغ کنی بازدمی
هدیه‌ی بالی به پیله‌ها
که در پیاله‌ا‌ی خالی، زیر پا افتاده در خلوتِ گذاری
بزن و دَر رو به گلزاری
و خوش باش دمی که زندگانی این است
!
کاین جام آتشین که فرو بری بی‌پروا... برآری آیا؟ یا نه؟
!
تا بخار شوی، دیر یا زود
...
اما چه سود؟
"مــــاه" چو آیینه... لمس از بازتابی بی‌خود
خورشید در جوش و خروش تابش... بی‌خود
احمق است آیا؟ در خیلِ هفت هزار ساله‌گان
...
از سوختن و نسوختنِ تر و خشک، چه ســود؟
دم را غنیمت دان و حالش را ببر تا فراموشی آلزایمر... تا هیـــــچ
.
در زندانِ انفرادی... غرقه در جام‌های پی در پی
یا به زندان عمومی، بی می
یا اگر خسته‌ای... فقط بخواب... هی هی
...
که جهان بعدی خیال است اکنون و چون گذشته نیست در کف
شاید زندگی از آنِ رُبات‌های تنها در میان جمع باشد
مثل خورشید و یا ماه و ستاره
...
بی خورشید و ستاره
...
بی خوشه‌ی پروینی در آسمان
...
زنده بمان
!
و آفتاب بگیر در ساحل و آفتاب بده بیحاصل
...
مهر عالمتاب آیا احمق است، با سوختن؟
از درون: آتش به خرجِ دل؛ برون: افروختن
!
تو مـــاه باش از نور مهر و... یا مهری در مدار
...
و یا شهاب‌سنگی بر آوار
...
یا یکی از سنگ‌های "یک‌قُل‌دوقُل" در دستان شادِ کودکان کار
یا سنگِ قبری بر مزار
...
سنگ، سنگ است
!
چه در بغضِ یک قلّاب
چه در نانِ سنگکی داغ
اختیار با تو هست... یا نیست
.
ای مــــاه
...
ای خورشید
...
ای سنگِ سنگسارِ در قلّاب
ای سنگِ یک‌قل‌دوقل
...!
در کــوره‌ای خامـــــوش
دقیقا کجایی؟
وقتی خورشید هم روزی تمام می‌شود
!
در صبحی که باید بخوابی
...
...
خیام ابراهیمی
21 دی 2022

ساعت پنج صبح.

   

Monday, January 10, 2022

جنگ جهانی سوم

خواب جنگ جهانی سوم


خواب جنگ جهانی سوم
پیش از قلپ‌های آخر در زیر آب و خفگی کامل، اگر مردم در یک سازوکار رهبری عام گرد منافع مشترک و با یک هجمه فراگیر مسالمت‌آمیز پایدار تا #آچمز کردن نظام سلطه و استقرار اراده حقوق بنیادی جمعی، از اپوزیسیون بعنوان گروگان و شریک پوزیسیون دل نکنند؛ و چنانچه اکثریت مردم و نسل پس از 12فروردین 58 که هرگز فرصت ابراز نظر در سرنوشت عمومی را نداشته‌اند، هر چه زودتر و بصورت جدی خواستار تجدید رفراندوم 58 با نظارت تمام مردم و سازمان‌های بین‌المللی نشوند، با کمال تاسف باید شاهد رشد روزافزون نابسامانی و ناامنی و نسل‌کشی سیستماتیک در جنگ جهانی سوم، با اوجگیری کشتارهای نامشهود اجنبی و آلت بومی‌اش با روش‌های مدرن و بدیع باشند! اسلحه‌ی #کرونا یک دست‌گرمی مقدماتی بوده است! هرچند در خستگی مزمن، هر نوشته‌ای می‌تواند نوشته‌ی آخر باشد! این از مزایای جنگ‌های مدرن است که بر اساس #تضادمنافع اقشار مختلف آنان را با تهدید و تطمیع به سمت اهداف ناممکن هدایت نرم کند. پس از جنگ، مردم از شرّ هر چه شعر و هنر مفهومی و فیلم و رمان‌های هپروتی انسانگرا بر اساس خلقیات آیین مهر، خلاص خواهند شد! مردم بینوا و بی‌کس را به اینجا رسانده‌اند که اگر دیر بجنبند و به یک قدرت واقعی ثباتبخش در داخل و یا خارج آویزان نشوند، بتدریج و در سکوت از یک اپیدمی و یا بیماری و یا از گرسنگی ناشی از فقر و بیکاری و بی‌پولی، حذف خواهند شد! تنها قدرت داخلی، پیمانکاران نظام سلطه است که قصد دریدن هر غیرخودی را دارد! یعنی مردم برای ثبات و بقاء باید بتوانند یکدیگر را بدرند! و اگر در فرصت باقیمانده سریعا نجنبند و خود را نجات ندهند، در اوج بحران، حتی امکان یاری از خارج را هم نخواهند داشت. این یعنی پایان ماجرا... یعنی مرگ در انزوا و یا در یک شورش ناگزیر و منتهی به باز هم مرگ... این بخشی از مفهوم خوابم بود که برای زنده ماندن نه در داخل و نه در خارج راهی نبود. این بیکسی روخ حواب من بود!
.
خواب من
:
محرومین با هدایت 5 تا 15 نفر طبق یک سازوکار عام می‌توانند در عرض سه ماه، تمام ایرانیان را به امنیت صلح و اعتبار جهانی برسانند
! کافی است این قدرت بتواند برای خود مقبولیتی غیرقابل کتمان بخرد تا بتواند قانون اساسی سلطه را با استحاله ی مبانی استثماری آن مال خود و تمام ایرانیان کند!
در بیکاری و فقر روزافزون، اگر ده هزار دلار پس انداز داشته باشی، شاید بتوانی خود را تا پایان سال سوم جنگ، زنده بکشانی. عقوبت این جنگ از جنگ جهانی اول بیشتر خواهد بود
!
دو سال پیش، در اولین روزهای کرونا در همین وقت‌ها خواب دیدم که بین سران عالم توافق شده که در یک پروژه‌ی سه ساله، سهامداران شرکت سهامی خاص شورای امنیت سازمان دول(نه ملل) نسبت به حذف بینوایان و تصفیه ی نانخورهای اضافه ی خود و کشورهای زیر بلیط خود، اقدام کنند و درشت‌هایش را برای خودشان نگاه دارند، برای دنیای پاک و سر سبز عصر بعدی
!
اول کرونا از چین و آسمان هندوستان پرواز کرد و در قم فرود آمد و بعد رفت رُم و اروپا و امریکا... ماهها بعد که خلاء کرونا در هندوستان موجب شک و شبهه شد، ناگهان از مرز گذشت و رسید به هند.. یکسال بعد برای خالی نبودن عریضه تا حدود کمی رسید به افغانستان... یک جاهای جهان کارگران ساده‌ی جنگی باید قبراق باقی بمانند... به کارگران ارزان بومی در معادن لیتیوم و مس و تالک هم نیاز است... یک‌جاهایی هم کارگران سنتی و ابوالمشاغل سیاسی و هنری و فانتزی و زوائد جامعه باید حذف شوند...این از عوارض رکود اقتصادی و بیکاری و بی پولی و تورم و درماندگی تا گرسنگی و بیماریهای جسم و روان تا مرگ است... مهاجرین مکزیکی و بازنشستگان و یا سرخپوست‌های مدعی فرهنگ بومی و باستانی باید حذف شوند... کلا دنیای اتمیزه نیازمند ربات‌هایی با راندمان بالا و همیشه شارژ است... اما یک خبر خوش! همه جا کارکنان فرمانبر و کارمندان تیز و بز در فنون مورد نیاز باید باقی بمانند... این خواب عجیب، البته نیازمند یک اسپره هم بود و هست... عکسش را دو سال یش گذاشتم... خواب است دیگر ...کاریش نمی‌شود کرد
.
.
1. کوره‌های انسانسوزی با کرونا
در جنگ‌های جهانی کلاسیک، یکی اقشار پیمانکار سلاطین و اغنیاء، و یکی خوش شانس‌ها و بیشتر زرنگ‌ها زنده می‌مانند
...
بقیه باید بمیرند و یا تا ابد چلاق و جانباز ‌شوند
...
جنگ جهانی سوم
#مدرن است و خوشبختانه جانباز ندارد... دور از جان یا بتدریج از مایه میخوری تمام شوی و می‌میری؛ و یا با یاری قدرتی امدادگر باقی می‌مانی!
ماموریت
#کرونا، تنها در گور کردن جسم نبود
ویرانی و انزوای روح و جذامِ تدریجی تا اتمیزه شدن نیز بود
...
خط مقدم سربازان قربانی اما از مردم بی سلاح و بیمار و مزاحم و زیادی
...
مزاحمان با اسپره و در برخی نقاطِ جهان(نه همه جا) با پاشیدن ویروس در هوا، گاه با بوی بد
.
یکجورهایی درگیر کردن جامعه و تصفیه‌ و پاکسازی با روش‌های هیتلری
از معلولان بی‌جیره و مواجب و مستاصل در کوره‌های ناپیدا
...
از نیروهای نازای نظام نئولیبرالیسم که بارند بر دولت‌های درگیر معامله‌ در جنگی صنعتی
...
درشت‌های بدخیم می‌میرند... درشتهای خوش‌خیم میمانند
.
.
2. کوره‌ی خورشید
وقتی خیره‌ای به نیمه‌ی خالی آخرین جام
تا بخار شود آب و چشم، جدا جدا
چه سود؟
یا بنوشی و بخار شوی در هم
...
از بارانِ بخار تا ابرهاشان چه سود؟
سیل ‌شود؟ یا که شبنم؟
و یا تمام روز را در شب ببارد یکریز نور
تا صبحی که وقتِ خواب است و دید و بازدید
در هوایی بی‌دریغ و
دریغ از هوایِ بی‌دریغ
...
این بود هدیه‌ی بالی به پیله
که در پیاله‌ا‌ی خالی افتاده در گذاری
بزن و در رو به گلزاری و خوش باش
تا بخار شوی، دیر یا زود
بی مهرِ نور... اما چه سود؟
"مــــاه" چو آینه، اما: خورشید همه مهر...
احمق است آیا؟
در هفت هزار ساله‌گان
...
تر و خشک چه سود؟
دم را غنیمت دان و حالش را ببر
یا اگر خسته‌ای فقط بخواب
...
.
3. در جهان بعدی
زندگی از آنِ کلونی ربات‌هاست
بی خورشید و ستاره
...
بی خوشه‌ی پروین
زنده بمانید
!
خیام ابراهیمی
19 دی 1400
.
پ.ن
:
مهر عالمتاب آیا احمق است، با سوختن؟
از درون: آتش به خرجِ دل؛ برون: افروختن؟
!
خوابهای من گاه سریالی است. یکبار دیگر خواب دیدم که یک روز از خواب برمی‌خیزی و می‌بینی که بسیاری از نزدیکان و یاران را از دست داده‌ای و جا تر است و بچه نیست
!
مشاورین اقتصادی بورس پیشنهاد می‌کنند: اگر با آشنایان حساب کتابی و یا بدهی دارید، تا دیر نشده زودتر تصفیه کنید، تا مدیون از دنیا نروند. موج‌های نو به نوی کرونا تا پایان پروژه از افریقا تا امریکا و اروپا و استرالیا و بخشی از هندوستان ملکه و ایران ملکه در دست تولید است. خاورمیانه و افغانستان ملکه، از مناطق امن است. هنوز گاه به جنگ نیاز است. و البته تخلیه‌ی رایگان لیتیوم که بزرگترین نیاز باطری‌های موبایل و اتومبیل‌های برقی و دستگاههای الکترونیکی در عصر پیش روی است
.
یاد باد آن روزگاران یاد باد
...
کم کم جهان عاری از معرفت بین مردم می‌شود
.
معرفت تنها در رابطه با حکم حکومتی مدیران جهان معنا و ارزش خواهد داشت
.
بشر در مریخ خانه می‌سازد
.
و البته زمین جای پاک‌تری خواهد شد
.
راهکار اول و آخر
برای پیشگیری از ویرانی ایران
در بحران‌های زنجیره‌ای سیاست‌های کلان مافیای جهانی و عوامل بومی، اگر دیر بجنبیم، نه از تاک ماند نشان و نه از تاکنشان. ایرانیان مستقل برای بقاء نیازمندِ حمایت جدی و فوری و فوتی از هم‌میهنان خویشند! باید امنیت عناصر تعیین کننده را پس از شناسایی حفظ کرد. ما به یک تریبون امن با یک گروه مؤسس 5 تا 15 نفره نیازمندیم تا بتوانند با ثبت نام از اقشار مختلف ایرانیان که به یک مرامنامه برای حفظ منافع و امنیت تمام ایرانیان طبق یک الگوریتم گام به گام تا آخرین سکانس پایبندند، مجمع این شرکت را تشکیل و هیئت مدیره و سخنگوی دارای کاریزمای آن را برگزینند. آنگاه با اختیار یک تریبون ماهواره‌ای، آن اعتماد عمومی و فراگیر فراهم خواهد شد! بدون حفظ امنیت چنین پرچمداران مستقل و امینی، پتانسیل این بنیاد نوین با فلسفه و استراتژی و تاکتیک‌های وحدتبخش سهل و ممتنع، مبتنی بر ادبیات ایجاب سلبی و منافع مشترک تمام ایرانیان در آب و خاک مشترک؛ قوام نخواهد یافت
!

در پروژه ی ویرانی و نابودی ایران، با روش‌های سنتی، از دست اپوزیسیون سنتی و پوزیسیون رسمی کاری ساخته نیست. جان و مال همه بدلیل موقعیت و آتوهایی که دارند در دست مافیاست و گروگانند! ایرانیان مستقل خود باید دست به کار شوند و هر چه سریعتیر نسبت به تاسیس یک شرکت سهامی عام(نه خاص) گرد منافع مشترک مادی در آب و خاک مشترک(نه تضاد منافع ایدئولوژیک بر اساس ژن برتر) اقدام کنند، تا با یک فراخوان مردمی، در مقابل چشم جهانیان یک خواسته‌ی مسالمت‌آمیز و برحق و مسلم را در یک میدان عمومی ثبت کنند و بست بنشینند و برنحیزند تا نتیجه! و آن خواسته چیزی نیست جز فرمان مدنی #تجدید_رفراندوم_58 با نظارت تمام مردم و سازمانهای بین‌المللی. این تنها راه خریدن اعتباری جهانی برای رفع تحریم‌ها و نظارت مردمی بر سرنوشت عمومی است که هیچ قدرتی نمی‌تواند منکر آن باشد و قدرت خود را تحمیل کند! با نتایج چنین رفراندومی: آنگاه چون که صد آمد نود هم نزد ماست.

از همین روی، هیات مؤسس این سازوکار حقوقی برای تاسیس این شرکت سهامی عام، نیازمند حمایت تمام مردم ایران است تا در عرض مدت کوتاهی بتواند یک خواسته مشترک اکثریتی را به مرحله اجرایی برساند تا بر تمام بحران‌های موجود خط بطلان کشد و ایران به امنیت و ثبات و اعتباری جهانی برسد.
بهترین و قدرتمندترین آلترناتیو معتبر در منطقه و جهان، آلترناتیوی مردمی است که مراتب آن با نتایج رفراندوم با التزامی قانونی برای حفظ امنیت دستاورد مربوطه توسط نیروهای نظامی، فراهم خواهد آمد! وگرنه با وجود یک نظام گروگان در دستان مافیای جهان(روسیه و چین و انگلیس و امریکا و شرکاءشان) هیچ آلترناتیو خاصی قادر نخواهد بود به پشتوانه‌ی اعتماد تمام مردم، ایران را به قدرتی معتبر برساند! نظام ایران و مسئولینش گروگان مافیای عالم با آلت‌های قتاله و میدانی و شرکاء تجاری‌اند و از خود اختیار چندانی ندارند و بصورت تصاعدی بر تعهدات پنهانشان افزوده خواهد شد! و تنها مردم ایران می‌توانند با یک نظارت الزام آور با یک تیر چند نشان بزنند و همه را نجات دهند! آن هم در سازوکار یک شرکت سهامی عام(نه خاص) که امنیت تمام ایرانیان را تامین و تضمین کند؛ وگرنه حتی مسئولین تمام رده های نظام هم بتدریج با جایگزین‌هایی بدتر از پیش، یکی یکی حذف خواهند شد! هیچ مسئولی جز با یک قدرت سیستماتیک و قانونی متکی بر حقوق بنیادی تمام ایرانیان، امنیت جانی و مالی پایدار ندارد و از دست نظام حتی برای امنیت پیروان خودش کاری اطمینان بخش و قابل تضمین ساخته نیست، جز به یاری تمام مردم. مسئولین صادق و خیرخواه نظام اگر ذره ای از وجدان در باطنشان باقی باشد، منطقا باید برای حفظ امنیت خود و خانواده‌های خود هم که شده، از چنین رویکرد فراگیر مردمی که دارای بزرگترین پشتوانه‌ی امنیتی مردمی است، حمایت کنند
!
نجات ایران در طی یک فصل سال؟ و یا نابودی در عرض یکی دو سال؟
شرح خواب‌های پیشین تمام شد
.
حال باید خفت تا بیداری
.

Sunday, January 9, 2022

تا چند بکتاش آبتین

تا چندمین بکتاش؟
تک تک به مرگ می‌کشانند؛ دست‌جمعی می‌میریم!


تا چندمین بکتاش؟
تک تک به مرگ می‌کشانند؛ دست‌جمعی می‌میریم!
پایان جنایات سلطان و سلیطه‌ها تا کی؟
عزاداری زنجیره‌ای هیئت شاعران و آنالیز جنایات تا کی؟
!
تا فصل گل نی؟!... تا کجا؟!... تا آنجا که عرب نی انداخت؟
تا چندمین
#بکتاش_آبتین توان شعر و شعار و زاری داریم؟ که او رهید و شیون کنید آی مسلمونا!... تا کی؟ چه فخری از بازنشر این شعار که تکرار کنی: از فرط عزاداری ما وقتِ زاری نداریم! این هم شد چاره؟
مراتبِ
#الگوریتم گام‌به‌گام یک #نقشه‌راه تا #آخرین_سکانس نباید زندانِ فراگیر میهنی گروگان باشد از گور خانه تا رهایی در گورستان همگانی! چقدر از قلّه بگوئیم در کوره‌راه یک یـال کوهستانی به درّه و شهید و گم و گور شویم و راه فتحش را ندانیم؟
چقدر در باب یک معجزه و شعبده شعر باید بسراید شاعر و در اولین گام‌ها غیب شود؟

1. بکتاش گفت: چرا منابع طبیعی عام، توسط خواص غارت می‌شود؟ اما از ضرورتِ نظارت خود نگفت، که فرمانده اوست! تنها گفت: چرا انقلاب نمی‌شود؟ و بر دار شد
!
گفت
: #مرگ_بر_مرگ و ایکاش می‌گفت: #زنده_باد_زندگی.

2. روز اول شاعری در همین صفحه گفت تا این #کرونا اسپره دارد، راه نجاتی نیست و به جرم #توهم_توطئه توسط شاعران ساحل نشین، #سنگسار شد!
حالا دو سال پس از مرگ سهراب، صاحب آن سنگ‌قلاب آمده بالای جنازه‌ی شاعر یک
#کاریکاتور کشیده که از لوله‌ی تفنگش #ویروس شلیک می‌شود! اما به چه قیمت؟
این را باید از ضامنِ امنیتِ هنرِ آیدین‌های نقاش پرسید! معما چون شود حل، گردد آسان
!
نوشداروی پیش از مرگ سهرابت کو، غلمان؟
!

3. مارکس گفت: الان وقت #انقلاب نیست! باید صبر کرد تا میوه برسد! چون هر کس به قدر بزرگیِ حقارت خویش می‌بلعد و متعاقبا در میان راه خود در گوری #فقیر چال شد! رفیق و حامی مالی‌اش #انگلس اما زنده ماند!

4.
#لنین چون یک جواد موجسوارِ انقلابی گفت: نه! همین الان وقتِ انقلاب(تو بخوان #کودتا) روی مطالبات کـــال و نارسِ صنوفی از اقلیت است!

5.
#استالین اما آن زقومِ کــال را مقدس کرد در #شجره_طیبه و بت و مجسمه‌ای شد بالای گـــورِ شاعر و شاعری دگر انکارش کرد با منطقِ شمشیر!

6.
#جان_لاک گفت: باید حدود آزادی شهروندان برابر باشد. اما از حداقل ثروت یک شاعر در یک گور و از حداکثر ثروت یک سلطان تا کارخانه #توالت_سازی_چینی #بیل_گیتس و از آپارتمان سازی در مریخ کهکشان‌های #ایلان_ماسک نگفت! و نگفت که چگونه میتوان در مدتِ 20 سال #طالبان و #داعش را آلت صدور #قاچاق #معادن_تالک از #افعانستان کرد به اروپا و امریکا و بعد دو دستی ملتی بینوا و امیدوار را تحویل داد به همان طالبان و داعش مسلح و بازسازی شده؟ و معادن را سپرد به کنتراتِ #شرکتهای_چند_ملیتی چین که سهامدارش اهل بیت ترامپ است و بایدن مشترکا در دو سوی یک گازانبر استراتژیک؟!
یکی شخم زند به کاشت و داشت و یکی درو کند به خوشه چینی، هر دو به زور و ضرب
#ژن_برتر تکنولوژیک و #مالکیت_ابزار_تولید و رُبات‌ها و آدمک‌های انسان‌نمایشان در #راه_شیری.
7.
#کانت گفت: آزادی یعنی استقلال پتانسیل هر شهروند برای تولید قانونِ امنیت همه با همه! اما نگفت در چه کارگاه میدانی این آگاهی تضمین می‌شود و توسط یک ویروس غول‌پیکر و آزاد، بلعیده و در هیروشیما تا یوهان و قم تا رُم متلاشی نمی‌شود.

8. اما هیچکس بین گور و راه شیری از حدود حداقل‌ها و حداکثرها نگفت!... تا کجا؟

9. همه گفتند: برابری و برادری مردم و عدالت... چون گروگانِ امنیتِ نافِ گور شکم خویش بودند و افق دیدشان کهکشانی نبود! اندازه‌ی دماغه پرچمشان بود!... نشان به نشان ترور #رزم_آراء توسط همه(از #مصدق و #فاطمی و #کاشانی و #فدائیان_اسلام و #حزب_توده تا #شاه ، همه جز #هیئت_مؤتلفه که اعتبارش را از ملکه گرفته، به ترتیب قاتلِ همه).
آنها نمی‌دانستند که آگاهی از تلنبار کردن چند گزاره در بحث‌های کارشناسان الیت جامعه و تدوین قانون و بافتن و نشتر به زخم و رقابت و جنگیدن گرد #تضاد_منافع در نبردی نابرابر بین یک گور و یک سیه‌چاله در کهکشان راه شیری نمی‌گذرد
!

10.
شوراهای آلوده؟ یا واقعی؟
جهان توسعه یافته‌ی غیرانسانی با قدرت مطلقه و سلطه، با شوراهای بانکداران و سناتورها در سنا و مجلس ملی و شوراهای محلات در ایالات ولایات مدیریت میشود و برخی لرزه بر اندامشان می‌افتد از سرزمین شوراهای واقعی(نه گروهانهای بلشویکی)... چرا؟ چون به واژه‌ی شورا بصورت کور #آلرژی دارد! لذا تریبون را برای امنیتِ جهل خویش می‌بندد
!
آنها نمی‌دانستند که آگاهی شهروندان یک عنوان کلاسیک با پاس کردن 120 واحد دانشگاهی محقق نمیشود و وابسته به تمرین مستمر و ملتزم میدانی و زایشِ هم افزایی در حدود اقتصادی/سیاسی است و زاده میشود و با #توسعه_متوازان تضمین می‌شود! نه اولویت یکی بر دیگری. و نیز با #فرمان_مدنی(مسالمت آمیز پایدار) نه #نافرمانی_مدنی جسته گسیخته منتهی به سرکوب، و تولید #ارزش_افزوده و #هم_افزایی در شوراهای محلی تا مرکزی (نه فرمانبری سربازان برابر در گروهان‌های بلشویکی) گرد منافع مشترک (نه نافرمانی مدنی از فرمان نخبگان شورای قدرت طبقه‌ی اشراف یونان باستانی) در یک شرکت سهامی عام(نه خاص) بالغ می‌شود؛ تا سرعت آنقدر تند نشود که یک #مارکس و یا یک
#بکتاش_آبتین پیوسته در گوری تک افتاده و فقیر، شهید شود! و آنقدر کند نشود که استالین و فرخ نگهداری شاهد و شاعر عیشی مدام بر گورِ شهیدانِ انسان شود!
.
11.
پایان جنایات سلطان و سلیطه تا کی؟
عزاداری زنجیره‌ای و آنالیز جنایات تا کی؟
!
تا فصل گل نی؟!... تا کجا؟ تا آنجا که عرب نی انداخت؟
تا اینکه زرتی هنربندی از ساحلی باز تکرار کند : آنقدر عزا بر سرمان ریخته‌اند که فرصت زاری نداریم! و بعد لبخندی بزنند که این بار این اول ما بودیم که آن جمله‌ی تاریخی #هوشنگ_گلشیری را دکلمه کردیم
!
چگونه می‌توان با شعار حذفی، آن آتشی را که در خانه مشترک گُر گرفته، فقط بـــاد نَزَد؟... خاموشی‌اش پیشکش
!
مگر می‌توان به خانواده‌های مسافران هواپیمای اُکراینی 527 و پویا و ندا و پیام و فریدون و #بکتاش_آبتین گفت که در عزای خویش نسوزند؟ یعنی آیا کــارِ تمام اندیشمندان، سوزن‌دوزیِ کفن و مرده‌شوری و نوحه و شعر و شکلات و پخش خرما و حلوا و شعاری در بلندگو بر سَرِ مزار است؟
!

12. مخاطبم مردم بینوا و آچمز و مجنونی چون #اکبر_خرمدین و یا #اکبر_خوشکوشک نیست که یکی بابکش را تکه تکه کرد و دیگری فریدونمان را
!
مخاطبم حتی مدعوینِ گلریزان در مجلسِ رونمایی از آخرین کتاب شعر مدرن فلان رجزخوانِ سنتی و ولایی هم نیست
!

13. دریغ از پزشکان فرهیخته‌ی این خانه‌ی مشترک که یا به ساحل اَمن و غاری نا اَمن گریخته‌اند و یا در گورند و یا برای حل مسئله به حذف مسئله و مرگ بیماران و دیوانه‌های زنجیری می‌اندیشند! پس چرا از سَرِ فرزانه‌گی به یک نسخه‌ی درمان نمی‌اندیشند و بازیگر قواعد آتشین کسب و کار آن جانیان و مجانینِ فرزانه در نبردی نابرابرند؟

14. هنوز هم اکثریت صاحبان تریبون و گروههای چپ و راست، آلوده به قواعد بازی آتشین در نبردی کور و نابرابر و بدون سکانس آخر، در حال فرصت‌سوزی در راستای سیاست‌های کلانِ کشورسوزی‌اند!

15. در هیر و ویر این جنایت‌های زنجیره‌ای میان شعله‌ها، یکی آمده برای دوهزاروپانصدمین بار از جنایات رضاشاه می‌گوید و یکی برای هزاروچهارصدمین بار از خدماتش... و یکی با لبخندی ملیح از سبک مینیاتور فلان کسَک و خط نستعلیق با مگسَک ... یکی از ریزه کاری‌های آثار هنری و فلسفی #هابرماس و جنایات فرنگی‌کاران خوشگوشت در #کلاب_هاوس...
.
16. هابرماس!... آااااخ
... هابرماس!
پروژه‌ی شناخت با تز رسانه‌ای #گستره_همگانی هابرماس (فضای عمومی سمت و سودار صاحبان تریبون‌های رسمی و کلاب هاوس مستخدمانِ آگاهیبخش) که به کار زیرآوارماندگان یک بمباران شیمیایی و اتمی نمی‌آید! آنچه او فرمود، مربوط به بستر یک جامعه‌ی اروپایی با مناسبات قدرت مردمی است که از حداقل دموکراسی و امنیت شهروندان مدنی برای شنیدن و چالشی امن برخوردارند. نه مردمی که پیوسته میان بحران‌های دستساز و سازمان‌یافته و زنجیره‌ای از این دم تا بازدم میان زبانه‌های آتش در حال سوختنند
!
اما هیچکس به پاسِ آزادی بیکران، از مکانیسم کنترل حدود قدرت و ثروت نمی‌گوید
!
.
17. آنالیز و پاتولوژی انواع گه در آزمایشگاههای #مریلند و لس‌آنجلسی
:
از نخبگانِ اعتباراتِ دانشِ بورسی(که از رانت‌اَش محرومند مستقلانِ فقیرِ مارکسی) در دانشگاه مریلند و صاحبان تریبونِ #جرج_سوروسی و #نانسی_پلوسی توقعی نیست
!
اما اندیشمندان مستقل دارای اعتبار، کجایند و چه کاره‌اند؟! و کارشان چیست جز آنالیز نخود و لوبیای دیزی هضم نشده‌ی کثافات جنایی اربابان مافیا، تا ابد؟ و یا تحلیل تک تک زبانه‌های آتشی که خانه مشترک را می‌سوزاند به کارمزدِ چند دلار، تا وقتی که خاکستر شود(گیریم درست).
باید دید تحلیلگران و محللان حرفه‌ای مزدبگیر ترویجِ اخبار جانیان، کجا نشسته‌اند؟ که اینقدر حرفه‌ای، مرزهای قرمز کارشان را خوب بلدند(گیریم درست)! آیا هیچ جنایت‌پیشه‌ی سابقه‌دار و مایه‌دار و قَدَر قدرتی، از اصل ماجرایِ تولید دیپلماسی شریکان در میدان می‌گوید؟ و یا باید به قول #مارکس، اول متحد شوند کارگران جاهلِ جهان؟
!!
و یا باید میان این دوغ و دوشاب، حتما میانِ خطوط را خواند و سره را از ناسره جدا کرد و فهمید آگاهی میدانی شهروندان چیست و چگونه در پروژه‌ها(نه پروسه‌ها) تضمین می‌شود؟
مگر عموسام‌بن‌ملکه بنت‌حسن، احمق است که پروسه را با پروژه متلاشی نکند؟
!
.
18. نسخه درمان: آگاهی میدانی زایش شریکان
وقتی سوابق تاریخی درندگی #روس و #انگلیس با مام میهن معلوم است، دیگر از موضوعات حاشیه‌ای اخبار تریبون‌هایشان چه توقعی است؟ وقتی‌که پیوسته متن در حال سوختن است
!
که یکی پرت و پلا بگوید و یکی نادرست تحلیلش کند... و یکی چرت و پرت بگوید و یکی درست تحلیلش کند! این هم شد نسخه‌ی درمان هنگام اپیدمی و بحران؟ براستی تا کی؟
پس کار کدام اندیشمند فرهیخته‌ای، ترسیم نقشه‌ی راه مشترک و مکانیسم پایداری و ثباتِ سامان است؟ و چرا وقتی #الگوریتم این #نقشه_راه تا #آخرین_سکانس مثل یک پروژه زماندار، روی میز است، از نگاه بدان و طرح آن می‌گریزند و اینقدر وحشت دارند و مایلند همچنان به گریه و خشم با مشت در هوا، بر سر نخود و لوبیا بپردازند و ماست خود را از منبع مالی تریبون بلیسند؟
!
.
19. کنشِ امنیت‌زا در پیش و پسِ مرگِ سهراب، نه واکنش جنون‌آمیز
:
پرسش: شناخت فاجعه تا کی ای اعرابی؟
مگر رسیده‌ای به ساحل امن و مقصود خویش و ما بی‌خبریم؟
این عزاداری زنجیره‌ای و تحلیل‌های درست و نادرست مستند و مشکوک و پرشبهه، قرار است تا کی ادامه یابد؟ و پس از مرگ سهراب به چه کاری می‌آید؟ آیا به کار جمع کردن خاکستر با خاک انداز؟! تا پایان کدام سناریو و کدام بازی میان این پانداز و آن جاانداز؟ چرا باید با قواعد تنش آفرین مافیای قدرت بصورت واکنشی و منفعلانه بازی کرد؟
!
مگر صاحبان تریبون خوارمادری در مام میهن ندارند؟! که اینقدر آسوده خیال تپه تپه هی تحلیل درست و نادرست از خود دَر می‌کنند، تا روزگار بگذرانند به امید بازنشتگی و بادام چیدن از درخت نوادگان؟ اگر این رسم کاسبی بس کارشناسانه و حرفه‌ای است، پس شوی نالیدن از زخمهای مام میهن بصورت سنتی و جدا جدا با هزار ایما و اشاره چیست؟
!
.
20. آیا نان این پفیوزهای حرفه‌ای داخلی در درون و بیرونِ گود، صرفا وابسته به تحلیل حرفه‌ای جنایات زنجیره‌ای و تولید سفسطه تا پایان دنیاست؟
آن پفیوزهای مافیای قدرت خارجی هم خوب می‌دانند که باید به امثال گروگانهای ناف شکمی چون #مهاجرانی و #بهنود و خوشکوشک، در چه مواقعی تریبون بدهند تا ملت را از دو سو بچزانند و بانگ مرغی هم برنخیزد
!
صاحبانِ منابع مالی رسانه‌ها و تریبون‌ها در دو سوی #دوقطبی_کاذب سنگری سیستماتیک و جهانی، خوب می‌دانند که چگونه باید با پرت و پلاگویی و رفتارهای متناقض با گفتار و پندار پیشگفته، مردم را دچار تهییجِ تضادهای درونی(آتش بر بستر بنزین) و حواس پرتی و هیجانات ناشی از جنون در نبردی نابرابر کنند
.
پس با این شناخت و عبرت تاریخی، چرا باید تا انفجار جنون صبر کرد که نارنج‌ها چون نارنجک‌ها یکی یکی منفجر شوند؟ آن میوه‌ی رسیده‌ی مورد نظر #مارکس، چرا باید با عملیاتِ تخریبی گرد #تضاد_منافع، عاقبت به شرّ شود؟ یعنی نمی‌شود با تکیه بر اصل #منافع_مشترک وحدت آفرید و تصرف کرد؟ چرا باید با واکنشی سلبی/حذفی، پس از مرگ سهراب قصد ریشه کرد؟ و چرا کنشی ایجابی و جذاب را نباید پیشه کرد؟
.
21. استحاله‌ی قدرت بر اساس پتانسیل‌های وحدتبخش؟ یا تحولاتِ انفجاری و تنش آفرین؟
مافیای قدرت روی پتانسیل‌های بالفعل جوشیده از تضاد منافع، در یک جامعه‌ی مجنون و جنون‌زده و سلطانزده و ملیجکمدار و دلقک‌مآب و خوشکوشکمرام با اکبرقاتل‌های خردمدین بی‌ثبات، خوب می‌داند که چگونه باید بازی کند و کک را به تنبان که بیندازد؟
!
مردم بینوای ما زیر بمباران بازی‌های روانی متلاشی‌اند و جان می‌کنند... مواد اولیه‌ی این نوع مدیریت اجتماعی را پرفسور بانو #لمبتون‌ها در 80 سال پیش احصاء کرده و کنسرسیومِ "اینتلیجنت سرویس و کا.گ.ب" برنامه‌ریزی کرده‌اند! وقتی در سال 42 بانو به آقایِ ملکه گفت: این نظام به یک حکومت شیعی نیازمند است... او سازوکار و تولیدات مردمی مقلد و مجیزگوی و دیوانه را که خیلی زود قاتل و انتحاری میشوند را در میان شیعیان شناسایی کرده بود. حالا وقت آنست که سران آن شرکت سهامی خاص در شورای امنیت سازمان دول(نه ملل) با شل کن سفت کنی سازمانی، با نظام دیوانه‌ی سلطانِ مطلقه فقیه که تک تیراندازان روسی و لبنانی و حشد شعبی و حماسی را در اختیار دارند، به امثال مهاجرانی و خوشکوشک و بهنود و امثالهم بصورت درهم، میدان داده شود؛ تا این جنون اجتماعی تحریک شود... منابع مالی رسانه‌ها خوب می‌دانند که چطور آب را گل آلوده و پرتلاطم و بی‌ثبات کنند، جوری که ملت بیمار و نخبگانشان پریشان و منزوی و اتمیزه شوند و ندانند که خود را به کدام ریسمان آویزان کنند
!

22. گروگان‌ها از تاج سر سلطان تا ملیجک، سربازان خط مقدم مافیا:
لذا وسط مغزهای پاشیده و خون جاری جوانان بر آسفالت خیابان، گروگان دل و جانی چون بهنودها را به میدان می‌آورند تا در باب مینیاتور شرقی استاد بهزاد دو ساعت حرف بزند. چون هنوز آن جمله‌ی نمایشنامه‌نویس و شاعر و نویسنده‌ی نظامی روسیه یعنی #گریبایدوف را که بعنوان وزیر مختار و سفیر روسیه در ایران به فرمانده نظامی پس از تقریر #ترکمانچای گفته بود این مردم لاجان از دماغ قیل افتاده که در هر فرصتی همه چیز را به سخره می‌گیرند و ناگهان دچار جنون انتقام می‌شوند، تنها معنای زور را می‌فهمند! چرا که بدلیل جبرجغرافیایی/تاریخی در بستری خشک و پر از قلعه و بدلیل بی‌ثباتی تاریخی، سردارانی عالم و دانشمند و گرسنه‌ی جاه و عقده‌ای و اخته، داشته‌اند چون آقامحمدخان که نخست چشم لطفعلیخان زند را کور می‌کردند و بعد فرزند کودکش را اخته می‌کردند و بعد به خودش تجاوز می‌کردند و سپس تکه تکه و مثله‌اش می‌کردند! لذا رعایایش یک عقده و اعتیاد فرهنگی جنون‌آمیز جاهلانه دارند که با کوچکترین روزنه آماده‌ی انفجار و تجاوز علیه ضعیف‌تر از خویشند! و فقط معنای زور و تحقیر را می‌فهمند
!
و بدین سیاق نهایتا اکبر خرمدین اهل شعر و شعاری یافت می‌شود که اعضاء بدن بابکش را قطعه قطعه و نجزیه کند و در چند کیسه‌ی زباله بسته‌بندی کند و در چند آشغالدانی دور از هم پرت کند تا جنایتش ترکیب و اثبات نشود
...

23. براستی از یک سوراخ چند بار باید گزیده شد و بالاخره با عقده‌های موروثی و فرهنگی و تضادهای درونی روانِ زخمی این ملت بینوا و آچمز، چه باید کرد تا یک ایرانی باستانی، با یک جرقه میان آتش و آتشبیار و آتش‌به‌اختیاران مسلح به زر و زور و تزویر، تکه تکه نشود تا ایرانستان!
و یا این پتانسیل‌های تلنبار شده در کالبد انسانهای درمانده، منجر به خودزنی و خودکشی نشود؟

این نکته‌ای است مهم که عدم توجه به درمان آن و تکرارش، بیانگر هوش هیجانی نازلِ فرهیختگان یک ملت است! که شاعران کف خیابانش به دلیل آچمز شدن قربانی میشوند و شاعران درباری‌اش در داخل و خارج تریبون می‌گیرند! ببینیم تریبون در دست کدام شاعران گروگانِ جان و نان است؟
.
24. نسخه در برزخ و دوزخ آن‌ها؟ و یا در بهشت ما؟
همواره آنان ما را در برزخی سازمان‌یافته نگاه می‌دارند تا با گروگان گرفتن یک سلطان جانی که هیچ رفتار و حکم و فتوایش ثبات و اعتبار ندارد، از آب گل آلوده ماهی‌های تازه‌ی خود را بگیرند... تا سهمی از آن را بدهند به لیاخوف و گریبایدوف و پوتین روسی... سهمی نیز از آنِ بانو لمبتون و چرچیل انگلیسی و سهمی به امریکایی و این روزها سهمی به چین و فرانسه و سایر باقالی‌های خلیج عربی لابد
...
ملتی مچل اندر هچلیم که هویت مادی شهروندیمان به گواهینامه‌ی رانندگی و رانندگی در #هم_افزایی_کارگاهی شریکان برابرمان در یک شبکه از خانه تا مرکز جامعه پیوند نخورده و حتی نخبگان مشنگمان قادر نیستند با شناخت مناسبات قدرت در جامعه، یکبار برای همیشه گرد منافع مشترک مادی (نه تضاد منافع ایدئولوژیک) در یک شرکت سهامی عام(نه خاص) با هم متحد شوند و با ادبیات ایجابی/جذبی(نه سلبی/حذفی) به الگوریتم گام‌به‌گام یک نقشه راه علمی و عملی تا سکانس آخر بیندیشند، تا خانه مشترک را از زبانه‌های یک آتش ویرانگر تاریخی نجات دهند
!

25. آیا نجات مام میهن به نفع تمام سهامدارانش، به نفع امنیت ایشان و یا آقاهایشان نیست؟
و اگر اینطور است، نام فرهنگی/سیاسی/اقتصادی این بازیگران ادیب در آن دیوانسالاری مافیایی چیست؟
آیا ایشان بصورت زنجیره‌ای و جداجدا از دیوانِ شعر شهیدانی چون #بکتاش_آبتین نان خونین می‌خورند، تا دیر یا زود خود نیز شهید شوند؟
نسخه واقعی درمان روی میز است
!
ضامن نوشداروی آگاهی شهروندان، تنها با هم افزایی توان‌های جدا جدا، میدانی است
!
وگرنه مرگ و زندگی ما کماکان مجازی است! مگر درمراسم ترحیمی دیگر
.
قربانی و شهید بعدی کیست؟
براستی تا چند #بکتاش دیگر توان داریم و کش می‌آییم و پاره نمی‌شویم؟
مگر درندگی و دریدگی شغل فرهنگی ماست؟

خیام ابراهیمی
18 دی 2022

Saturday, January 8, 2022

گدایی مهر علنی تا مهرورزی پنهانی

آه #چاتانوگا ! فدای آن خیابان پهلوی و سرزمینِ ایران‌اَت!
که ایران منم! نه شهروندانِ آچمز درونِ گورستانِ ویران‌اَت.


میلیون‌ها انسان در جنگ‌های جهانی تکه‌تکه شدند و بانگ مرغی برنخاست! چند میلیون قربانی چلمن دیگر روی‌اَش... ما که از حیوانات، اشرفِ مخلوقات‌تر نیستیم.
کلاهبرداری انواع و اقسام مختلف دارد که از شعار تا عمل رخ می‌نماید! یکی از کلاهبرداری‌های شایع، گدایی وجاهت و آبرو و سرقفلی بشردوستی و ایراندوستی در پوستن واژگان و اشعار زیباست! یکی از این روش‌ها گرانفروشی در ظاهری عوامفریبانه است! مثلا در یک اقدام ولایی در فروشگاههای زنجیره‌ای سپاه اسلام با نام عوامفریبانه‌ی کوروش، "تولید کننده" در بسته‌بندیِ
#فیله_مرغ یک‌کیلویی با قیمت 65هزارتومان، 900 گرم مرغ چپانده با قیمت 65هزارتومان تا تو نفهمی مرغ گران شده. یعنی مشخصاتِ فاکتور و سند رویِ بسته‌بندی درست است؛ فقط تو بسته‌ی 900 گرمی امروزی را با بسته‌ی یک کیلویی دیروزی اشتباه می‌گیری! چون هر دو بسته از لحاظ ظاهری هم‌اندازه و شکلِ همند و تو توجه نداری که روی لیبل زده 900 گرم و ممکن است فردا با همان بسته‌بندی، بشود 800 گرم. چون استانداردِ نانوشته برای مدتها در ذهنت، به واحد کیلو(هزار گرم) بوده است؛ نه کمتر از آن!
.
در روزگار
#فلاکت_ملی، از امید به دستگیری فرزندان خارج‌نشین از فرزندان مام میهن و اسیران در میدان باید گذشت! براستی که گدایی مهر، حقارتبار و ویرانگر است! دست برداریم از گدایی از یکدیگر در روزگاری که بچه‌زرنگها و پیمانکارانِ ارباب داخلی و خارجی در حیاط خلوتِ خود برای شهروندان اهل بیت خود، امنیت ایجاد کرده‌اند و حاشیه نشینان مستقل تپه تپه تلف میشوند! و به بهای تقدیر تاریخی و تعاملات استعماری و استثماری، سر نهیم!... گیریم چند صباح زودتر و یا دیرتر با درد و یا با لذت، جان دهیم.
ظاهرا آنان نیازمندتر از قربانیان لت و پار در بمباران سیستماتیک حکومتی در دامانِ مام میهنند
!
می‌گوید
:
 
"59میلیون بده در راه خدایگان هوخشتره، برای هزینه درمانِ یک بانو با سرطان حنجره!"
دوستی وجیه‌المله و ساحل‌نشین در فیسبوک از ملت همیشه در صحنه درخواست کرده که به تقاضای یک بانوی درمانده در ایران که تنها ایشان را امین و محرم خود دانسته، پاسخ دهند! اسم و رسمشان را هم علنی کرده‌اند تا آن آبرو و امانتِ شخصی را، علنی و فراگیر کنند و توپ را بیندازند به زمین نیکخواهان در رسانه‌ی عمومی
!
59 میلیون میشود حدود 2000 دلار... یعنی یک حقوق‌بگیر لس‌آنجلسی وطن‌پرست که تنها به زیبایی #جاده_چالوس و #دریاکنار عشق ملی نورزد، پیدا نمی‌شود که بخشی و تنها بخشی از درآمد یکماهش را آبرومندانه و پنهانی به یک درمانده و آچمز کمک کند تا امنیت ببخشد به یک هموطن؟! تا نیاز نباشد ذیل پرچم ایراندوستی، دوزار دوزار امید به گدایان زندانی و آچمز بست و هم برای خود سرقفلی انساندوستی نخرید و هم بار این امانت ویژه را پنهانی به مقصد رساند؟!
عجایب صنعتی دیدم به شاهرود
که آبِ روی، در آتش، بخار بود
خیام ابراهیمی
17 دی 2022

.
پ.ن
:
البته میتوان یک پاسخ نه داد و گفت من از شما درمانده‌ترم! و یا میتوان به‌روی مبارک خویش نیاورد و زیر سیبیلی رد کرد! اما اگر خیراندیشی و مهرورزی در باطن برای ما و اقعا مهم باشد، باید بتوان از آبروی خویش مایه گذاشت... نه از آبروی یک درمانده که مرا امین خود دانسته!
نمی‌دانم... شاید اشتباه می‌کنم
.
البته که مشکل فراگیر اقتصادی مشکلی بنیادی است و با این بده بستانهای روبنایی حل نمیشود و تنها یک تجربه‌ی شحصی است و نیازمند یک راهکار بنیادی و فراگیر. اما موضوع این است تا آنموقع باید زنده ماند... باید انسانیت را تمرین کرد... وگرنه در شرایط آزمایشگاهی و پاستوریز که همه پیز سر جای خودش است، چنین موقعیتی پیش نمی‌آید که تو بفهمی فرقت با ربات چیست؟ تا قلب خویش را مهربان کنی و بفهمی انسانی
!
اما فکر می‌کنم واکنش‌های ما در دوران جنگ جهانی سوم، یک آینه است در برابرمان برای خودشناسی
!

  

کاروان میلیونی دفاعی صلح در اوکراین

# کاروان_میلیونی_دفاعی_صلح   در  # اوکراین تقریبا مطمئنم که مردم # اوکراین قربانیِ کاسبی و تبانی شرق و غرب در سناریوهای نظم نوین جهانی تو...